قبل | فهرست | بعد |
خود را بشناس
مى گويند در هزاران سال پيش در يكى از مناطق يونان ، معبدى بود كه به « معبد دلف » معروف بود . بر سر آن معبد سنگى در برابر ديدگان نهاده بودند كه روى آن سنگ با خط درشت زيبا نوشته بود : « خود را بشناس » .
اى خسته درون تو نهالى است *** كز هستى آن ترا كمالى است
اى سايه نشين هر درختى *** بنشين به كنار خويش لختى
و به فرموده حضرت على (عليه السلام) :
اَتَزْعَمُ اَنَّكَ جِرْمٌ صَغْيِرٌ *** وَفيْكَ انْطَوىَ الْعالَمُ الاَْكْبَرُ
وَاَنْتَ الْكِتابُ الْمُبِيْنُ الَّذِى *** بِاَحْرُفِهِ يَظْهَرُ الْمضْمَرُ
« گمان برده اى كه موجود ناچيز هستى ، نه اين گمان غلط است ، تو كسى هستى كه عالم بزرگ و جهان آفرينش در تو خلاصه شده ، تو آن كتاب آشكارى هستى كه به آراسته شدن به حقايق تمام استعدادها و هنرهايت شكوفا مى گردد » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ غرر الحكم : 233 ، حديث 4664 .
2 ـ ديوان ( امير مؤمنان ) على (عليه السلام) : 175 .
خودشناس ، در راه آراستن خويش به حسنات و زدودن رذايل از صفحه الهى نفس است . اگر انسان خود را نشناسد ، از كجا خواهد دانست در دنياى عقل و روحش چه مى گذرد و چه خطوط آلوده در تاريكى ، بر صفحه جهان و ورق نفس ، نقش بسته است ؟
قال على (عليه السلام) :
اَفْضَلُ الْعَقْلِ مَعْرِفَةُ الاِْنْسانِ نَفْسَهُ فَمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَقَلَ وَمَنْ جَهِلَها ضَلَّ(1) .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ غررالحكم : 52 ، حديث 373 .
نكته :
يكى از مهمترين علل و عوامل خودفراموشى و فرار از خودشناسى اين است كه : انسان با چهره حقيقى خود روبرو مى شود و از ترس ديدن ملكوت خويش كه داراى پليدى و زشتى باطن است تن به آن نمى دهد .
به عبارت ديگر انسان هنگام تولد موجودى پاك و به دور از هرگونه زشتى و پليدى است . هرقدر كه از عمرش مى گذرد به تناسب خلقيات زشت و يا نيكوى او ، روح و روانش شكل مى گيرد . اين نكته شاهد قرآنى نيز دارد ; آنجا كه مى فرمايد : روز قيامت هر كسى به شكلى محشور مى شود [ اسراء (17) : 97 ] . و آيه ديگر اينكه قرآن مى فرمايد : برخى از انسان ها از حيوان نيز پست ترند [ اعراف (7) : 179 ] . پستى انسان نه از نظر اوضاع و احوال ظاهرى است ; چرا كه بسيارى از مصاديقى كه مورد نظر قرآن است از نظر ظاهرى داراى قيافه هاى زيبا و از نظر جسمى از ممتازترين انسان هايند ; بنابراين منظور از قرآن كريم پستى روحى و روانى است كه مربوط به « ملكوت » انسان است نه « مُلك » او .
با توجه به نكته فوق اگر معيار ، ميزان و وسيله اى باشد كه قدرت نمايش چهره هاى حقيقى و ملكوتى آدمى را داشته باشد ، كدام شخص حاضر است خود را در معرض آن قرار دهد ؟ كسى كه اضافه بر « غفلت » به بيمارى « ترس » نيز مبتلا است و از واقع گريزان ، هرگز موفق به خودشناسى نمى شود ; بنابراين مى توان گفت : اولين راه و عامل خودشناسى « ذكر » و « شجاعت » است . انسان ذاكر و كسى كه شجاعت روبرو شدن با واقعيت را دارد ، كليد درب بسته شده خودشناسى را در دست دارد .
كوتاه سخن اينكه : برخى از انسان ها چنان در رذايل نفسانى و زشتى هاى اخلاقى گرفتار شده اند كه چهره اى هولناك پيدا كرده اند و از ترس اينكه مبادا چهره واقعى خود را ببينند حاضر بر كلاس خودشناسى نمى شوند . اينان فراموش كرده اند كه خود را بيشتر از ديگران دوست دارند و اين خود فراموشى آنان را به ركود و انحطاط كشيده است ، امير بيان، مولاى عارفان على (عليه السلام) مى فرمايد :
« اى انسان ! چه چيز تو را بر گناهت جرأت داده است ؟ . . . تو كه هرگاه كسى را در دل آفتاب سوزان بيابى بر او سايه مى افكنى و هرگاه بيمارى را ببينى كه سخت ناتوان است از روى رحم بر او مى گريى ، پس چه چيز تو را بر اين بيماريت شكيبا كرده و بر اين بلاها صبور نموده و چه چيز تو را از گريه بر خود تسلى داده است ; در حالى كه هيچ چيز براى تو عزيزتر از خودت نيست . . . ( نهج البلاغه : خطبه 223 ) .
« برترين خرد ، خودشناسى انسان است ; پس هر كس خود را شناخت خردمند و هر كس خود را نشناخت گمراه شد » .
از خودهراسان
مى گويند : فيلى را براى سيراب كردن به كنار چشمه اى كه آب زلال داشت آوردند . فيل چون عكس خود را در ميان چشمه مى ديد به شدت مى ترسيد و از نوشيدن آب امتناع مىورزيد ، باز او را كنار چشمه آوردند و با عصا به سرش مى كوفتند ولى وقتى خود را مى ديد باز پس مى زد .
اين قطعه شرح حال انسانى است كه با كمك قرآن و روايات به شناخت خويش اقدام كرده و چون بر احوالات غلط و خلأها و عيب هاى نفس خود آگاه شد در مقام پس زدن خويش از آن آلودگى ها خواهد بود .
آرى ! انسان ، اول بايد خود را بشناسد و به آنچه براى شخصيتش حلال و حرام است آگاه گردد ، سپس به حلال و حرام چيزهاى ديگر بپردازد .
راستى زيباترين و گرانبهاترين كلمات ، كلمات اخلاق است ، اخلاقى كه داروى شفابخش نفس از آلودگى ها است ، دارويى كه طبيب تمام دردها ; يعنى خداى بزرگ در اختيار انسان قرار داده است .
وجوب تذكر مسائل اخلاقى
هر مسلمانى مى داند كه امر به معروف و نهى از منكر ، دو فريضه از فرايض مهم الهى است ، اداى اين دو فريضه بر هر مسلمانى از واجبات ، و ترك آن از محرمات است ، كه مهمترين علت براى سقوط يك ملت ، در بدبختى است .
مردم مؤمن بايد هميشه يك ديگر را به آراسته شدن به حق و دور ماندن از برنامه هاى شيطانى دعوت كرده ، و استقامت در راه خدا را به يك ديگر سفارش كنند .
« معروف » مجموعه خوبى ها و حقايق و واقعياتى است كه خداوند در قرآن و پيامبران و امامان در روايات براى انسان بيان كرده و آراسته شدن هر مسلمانى را به حسنات اخلاقى كه از اهم مصاديق آن است دعوت نموده اند .
كسى كه آراسته به حسنات اخلاقى گردد ، و از رذايل و صفات ناپسند دور بماند ، به مقام احسن تقويمى و خليفة الهى نايل آمده ، و مصداق آيه شريفه ( وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ )(1) شده است . خليفه و نايب خدا ، آن انسانى است كه در خور استعدادش ، آثار كسى كه نايب او شده است را در خود ظهور داده باشد و در حقيقت ، تجلى گاه صفات « منوب عنه » گرديده است .
اگر انسان از فروغ پر بهاى حسنات اخلاقى محروم بماند ، نه اينكه خليفه خدا نيست ; بلكه از ميدان آدميت دور مانده و جز حيوان شرور و جنبنده اى پليد چيز ديگر نيست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اسراء (17) : 70 .
حسنات اخلاقى و رذايل نفسانى
به حق بايد گفت : حسنات اخلاقى زيبايى هاى باطن ، و رذايل اخلاقى زشتى درون است .
شما در برابر زيبايى هاى طبيعت و زشتى ها چه موضعى داريد ؟ غير از اين است كه هميشه در صدد جلب زيبايى ها و دفع زشتى ها هستيد ؟ شما سعى نمى كنيد زيباترين گل را در باغچه خانه بكاريد ؟ زيباترين تابلو را براى نصب در خانه فراهم آوريد ؟ سعى نمى كنيد از زشتى ها و پليدى ها فرار كرده و تنفر خود را نسبت به آنها اعلام داريد ؟
بياييد به تماشاى زيبايى هاى درون ، كه در قرآن تحت عنوان توكل، صبر،استقامت، خضوع، خشوع، ادب، شوق به حق و . . . آمده برخيزيم تا با اين تماشا كردن ، عاشق زيبايى ها شده و خطوط آن را بر صفحه نفس نقش بزنيم .
بياييد از زشتى ها آگاه شويم ، تا نسبت به آن تنفر پيدا كرده و در نتيجه از خود دفع كنيم و يا نگذاريم نقش پليد آن بر صفحه روان قرار بگيرد .
به زيبايى هاى ظاهر دلباخته نشويم و از زيبايى هاى باطن غافل نمانيم ، موجودى نباشيم كه از زشتى ها و پليدى هاى ظاهر بگريزيم ; اما خود آلوده به انواع پليدى ها و زشتى ها باشيم .
از نجاسات ظاهر فرار كنيم ; ولى درون ما مصون از نجاسات نباشد . آه كه چه معامله زيانبارى است ، معامله با بدى ها و دور ماندن از خوبى ها .
اهميت دورى از رذايل
آنقدر كه در اسلام به بخش اخلاق و آراستگى روان ، به خوبى ها و پيراستگى اش از رذايل اهميت داده شده است ، به عبادات اهميت داده نشده است .
نكته اى لطيف
شما مى دانيد كه در نمازهاى واجب روزانه ، لازم است كه انسان از شروع تكبيرة الاحرام تا پايان نماز حضور قلب داشته باشد ; ولى اكثر مردم در هنگام اداى نماز ، حواسشان به بسيارى از امور پيوند مى خورد و گاهى آن چنان دچار حواس پرتى مى شوند كه در عدد ركعات نماز شك مى كنند . با اين وجود در عين اينكه ساختمان نماز آن طورى كه بايد ، ساخته نمى شود ; خداوند بهم زدن نماز را اجازه نداده ; بلكه ادامه همان نماز ناقص و معيوب را واجب دانسته است .
چيزى كه هست براى رفع نقص و عيب نماز ، مقرراتى تحت عنوان « شكيات » قرار داده است كه با اجراى موضوع شكيات ، نقص نماز برطرف مى گردد . چنين نمازى در پيشگاه خداى بزرگ مقبول است ; ولى به ذره اى حسد ، به اندكى كبر در نماز رضايت نداده و نمى دهد .
اگر انسان به اجراى وضو ، يا غسل ، يا نماز واجب با رعايت كردن تمام شرايط موفق گردد ، و يا با اجراى روزه ، با آن همه سختى و مشقتش موفق شود ، و يا حجى مانند حج ابراهيم بجاى آورد ; ولى ذره اى ريا و خودنمايى در آن نماز ، روزه يا حج راه پيدا كند ، تمام عبادت باطل و مردود خواهد بود ، چرا ؟ براى اينكه ذره اى از يكى از رذايل اخلاقى كه ريا مى باشد ، هم چون آفت به خرمن عبادت هجوم كرده و آن عبادت را از ارزش و بها مى اندازد . حواس پرتى
و عيب در عمل و يا ورود بعضى از نواقص بخشيده شده است ; اما به اندازه يك ارزن آلوده كردن عبادت به ريا اجازه داده نشده است .
( فَوَيْلٌ لِلْمُصَلّينَ ) « ويل » عليه كسانى است كه در نماز ، آلوده به ريا هستند ، گرفتار آمدن به شك در نماز ، آلوده شدن به حواس پرتى ، رعايت نكردن برخى از شرايط غير واجب ، مبطل نماز نيست ; ولى راه پيداكردن بعضى از عيوب اخلاقى مبطل نماز و باعث نفرين خدا بر آن نماز و نمازگزار است .
قبل | فهرست | بعد |