بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سوگندهای پربار قرآن, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 -
     003 -
     004 -
     005 -
     006 -
     007 -
     008 -
     009 -
     010 -
     011 -
     012 -
     013 -
     014 -
     015 -
     016 -
     017 -
     018 -
     019 -
     020 -
     021 -
     022 -
     023 -
     024 -
     025 -
     026 -
     027 -
     FEHREST - سوگندهاي پربار قرآن
 

 

 
 

 

 

دليل طرفداران مدنى بودن اين سوره:

اين سوره نمى تواند مكّى باشد، زيرا مسلمانان در مكّه نه جهادى داشتند تا آيات سوره ناظر بر جنگ و نبرد آنان باشد. و نه حجّ گروهى و رسمى، تا آيات مذكور ناظر بر مركبهاى حجّاج مسلمان باشد. هر چند مشركان عرب در ايّام حج در ماه ذى الحجّه، حجّى آميخته با خرافات فراوان انجام مى دادند. ولى آن حج ارزش چندانى نداشت كه خداوند بر مركب حجّاج آنها، قسم ياد كند. و لهذا بعيد به نظر مى رسد كه اين سوره مكّى باشد.

 

شرح و تفسير قسمهاى سه گانه:

پس از آنكه روشن شد سوره مورد بحث مدنى است و از شأن نزول آن اطلاع پيدا كرديم، به تفسير سوگندهاى اين سوره مى پردازيم، توجّه كنيد:

«(وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحاً); سوگند به اسبان دونده (مجاهدان) در حالى كه نفس زنان به پيش مى رفتند».

كلمه «عاديات» جمع «عاديه» به معناى حيواناتى است كه دوان دوان حركت مى كنند. و واژه «ضبحاً» نفس نفس زدن مركبهاى راهوارى را مى گويند كه دوان دوان به سمت ميدان جنگ حركت مى كنند. سوگند به اسبهاى دونده مجاهدان، كه به فرماندهى على بن ابى طالب(عليه السلام)، نفس نفس زنان به سمت مشركان مخاصم با اسلام حركت كردند.

«(فَالْمُورِيَاتِ قَدْحاً); و سوگند به افروزندگان جرقه آتش (در برخورد با سنگهاى بيابان)».

«قدح»، ابزارى است همچون كبريت، كه بوسيله آن آتش روشن مى كردند.

در گذشته كه هنوز كبريت ساخته نشده بود، سنگى وجود داشت به نام سنگ چخماق، و قطعه آهنى كه با كشيدن آن بر روى آن سنگ جرقّه توليد مى شد، و با نزديك كردن چيزهاى قابل اشتعال به سنگ و ايجاد جرقه، آتش بوجود مى آمده و در

[ 321 ]

بين عربها دو قطعه چوب مخصوص وجود داشت كه كار سنگ چخماق و آن قطعه آهن را مى كرد و به آن قدح مى گفتند. و گاه در برخورد سم اسبان (كه با سرعت حركت مى كردند) با سنگهاى بيابان، كه شايد سنگ چخماق بود، جرقّه هايى توليد مى شد، كه خداوند به آن جرقّه ها قسم ياد كرده است.

«(فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحاً); وسوگند به هجوم آورندگان سپيده دم».

اين آيه اشاره به سربازان تحت فرمان حضرت على بن ابى طالب(عليه السلام) است، كه به فرمان آن حضرت با طلوع فجر صادق و به هنگام سپيده دم به دشمن حمله كردند و بر آنها غالب گشتند.

«(فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً * فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً); كه گرد و غبار به هر سو پراكندند، و (ناگهان) در ميان دشمن ظاهر شدند».

گويا خداوند به گرد و غبارى كه بر اثر حركت مركبهاى رزمندگان در ميدان نبرد در فضا پراكنده مى شود، نيز سوگند ياد كرده است. و اين اوج اهميّت جهاد و جهادگران را مى رساند، كه خداوند براى روشن كردن ارزش بى بديل جهاد، حتّى به مسائل در ظاهر كوچك جهاد نيز سوگند ياد كرده است. لهذا رزمندگان و مجاهدان بايد قدر موقعيّت و منزلت خويش را بدانند.

سوگندهاى سه گانه بالا در حقيقت سوگند به جهاد است. اسبهاى مجاهدان، جرقّه پاى اسبهاى مجاهدان كه به سمت ميدان جنگ حركت مى كنند، و كسانى كه براى رضاى خدا در سپيده دم به دشمن حمله مى كنند، همه اينها چون در مسير جهاد اسلامى است ارزش سوگند را يافته است. خداوند متعال با اين سوگندهاى سه گانه مى خواهد ما را به اهميّت جهاد و جايگاه رفيع آن در اسلام، و ارزش فوق العاده اش آگاه سازد، تا مسلمانان در ابعاد نظامى، فرهنگى، اقتصادى، سياسى، اجتماعى و ديگر ابعاد آن دست از جهاد نشويند، و خود را از اين فيض بزرگ محروم نسازند. و در سايه جهاد به آثار و بركات و ميوه هاى ارزشمند اين شجره طيّبه دست يابند، و ذلّت و خوارى و زبونى را از خود دور ساخته و عزّت و عظمت و بزرگى خويش را به رخ جهانيان بكشند.

[ 322 ]

جهاد در قرآن مجيد:

براى پى بردن به جايگاه واقعى جهاد، كافى است اندكى در مضمون آيه 111 سوره توبه تأمّل كنيم:

«(إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِى التَّوْرَاةِ وَالاِْنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنْ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ); خداوند از مؤمنان، جانها واموالشان را خريدارى كرده، كه (در برابرش) بهشت براى آنان باشد; (به اين گونه كه:) در راه خدا پيكار مى كنند، مى كشند و كشته مى شوند; اين وعده حقّى است بر او، كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده; و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اكنون بشارت باد بر شما به داد و ستدى كه با خدا كرده ايد و اين است آن پيروزى بزرگ».

اين آيه شريفه در تبيين ارزش جهاد فوق العاده است، زيرا خداوندى كه خود خالق ماست و به ما جان داده، خريدار جان ما مى گردد، و اين كالا را به بالاترين قيمت كه بهشت باشد خريدارى مى كند، و سند آن سه كتاب آسمانى بزرگ است.

آيا مشابه اين معامله كه خريدار خدا، فروشنده انسان، متاع جان انسان كه خريدار خود اعطا كرده، ثمن معامله بهشت، سند آن سه كتاب آسمانىِ قرآن، تورات و انجيل است، و در پايان خريدار به فروشنده بخاطر اين معامله تبريك گفته، سراغ داريد؟

آيا كسى كه با اين طرز تفكّر به جهاد نگاه كند هيچگاه زير بار ذلّت و زور مى رود؟

 

جهاد قانون طبيعت:

علاوه بر اين، جهاد قانون خلقت و طبيعت است، و بدون آن زندگى ممكن نيست.

توضيح اينكه: بيمارى «ايدز» كه از بلاهاى عصر ماست، و يكى از عمده ترين علل آن انحرافات جنسى است، بر اثر توقّف جهاد در كشور تن انسان بوجود مى آيد. سربازان سفيد پوش و سرخپوش بدن انسان (گلبولهاى سفيد و قرمز) شجاعانه و

[ 323 ]

بدون استراحت در مقابل ويروسها و ميكروبها، كه از طريق آب، غذا، هوا و جراحتهاى سطح بدن، وارد بدن انسان مى شوند، مبارزه و مقابله مى كنند. اگر اين سربازان فداكار دست از جهاد و تلاش بردارند، و بر اثر بيمارى خاصّى توان دفاعى خود را از دست بدهند، كشور تن در مقابل سربازهاى دشمن بى دفاع مانده، و ظرف مدّت كوتاهى مغلوب مى شود. بنابراين، قانون جهاد صرفاً يك قانون تشريعى نيست، بلكه يك قانون تكوينى است. كسانى كه مى خواهند آيات جهاد و شهادت را از كتابهاى درسى دانش آموزان مسلمان در برخى كشورهاى اسلامى حذف كنند، ابتدا اين قانون را از جهان خلقت و آفرينش حذف نمايند. واى به حال سردمداران مزدور و غافلِ آن دسته از كشورهاى اسلامى كه اين ذلّت را بپذيرند و با دست خود، خويشتن را خلع سلاح و بى دفاع كنند.

نتيجه اينكه اوّلا: جهاد قانون خلقت و طبيعت است. و ثانياً: در معارف دينى و مخصوصاً قرآن مجيد جايگاه رفيع و ويژه اى دارد.

 

جهاد دفاعى!

علاوه بر اين، آنچه در معارف اسلامى پيرامون جهاد مطرح شده، در مورد جهاد دفاعى است. شاهد اين مطلب آيه 60 سوره انفال است، توجّه كنيد:

«(وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِّنْ قُوَّة وَمِنْ رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُوا مِنْ شَىْء فِى سَبِيلِ اللهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ); هر نيرويى در قدرت داريد، براى مقابله با آنها ]= دشمنان[، آماده سازيد! و اسبهاى ورزيده (براى ميدان نبرد)، تا بوسيله آن، دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد! و (همچنين) گروه ديگرى غير از اينها را، كه شما نمى شناسيد و خدا آنها را مى شناسد! و هر چه در راه خدا (و تقويت بنيه دفاعى اسلام) انفاق كنيد، بطور كامل به شما بازگردانده مى شود و به شما ستم نخواهد شد!».

طبق اين آيه شريفه مسلمانان بايد تمام توان و امكانات خود را بكار گرفته تا از هر

[ 324 ]

جهت در آمادگى كامل باشند. امّا نه براى جنگ و خونريزى، بلكه براى اينكه فكر جنگ و كشتار را از سر دشمنان بيرون كنند. قرآن به ما مى آموزد كه ابزار و آلات جنگى، آمادگى رزمى، سياسى، اجتماعى، نظامى، همه و همه، براى جلوگيرى از جنگ است، نه اقدام به جنگ و درگيرى.

كشور ما در سايه عمل به اين آيه شريفه فكر حمله را از سر دشمنان خود بيرون كرده است. آنان كه به افغانستان هجوم بردند، و عراق را به آتش كشيدند، نقشه حمله به ايران را نيز در سر مى پروراندند. امّا آمادگى نيروهاى دفاعى ما در بسيج و سپاه و ارتش و نيروى انتظامى و نيروهاى مردمى، اجازه چنين جسارتى به آنها نداده و نخواهد داد. همان گونه كه عدم آمادگى دفاعى دو كشور عراق و افغانستان باعث حمله به آنان شد.

آيه بعد (61 سوره انفال) مى گويد: اگر دشمن خيره سرى كرد، و عليرغم توان نظامى لشكريان اسلام، دست به حمله زد و پس از شروع جنگ با دفاع دليرانه سربازان رشيد و سلحشور اسلام (آنها كه براى معامله با خداوند متعال گوى سبقت را از يكديگر ربوده، و جان خود را بر كف گرفته، و بى محابا بر قلب دشمن يورش مى برند) روبه رو شد و به اشتباه خود در جنگ با سربازان اسلام پى برد، و تمايل به صلح نشان داد، با آتش بس موافقت كنيد:

«(وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ); اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح در آى و بر خدا توكّل كن، كه او شنوا و داناست».

بنابراين اسلام جهاد را به عنوان نيروى بازدارنده دشمن از نبرد و خونريزى قرار داده، و چنانچه بر اثر خيره سرى دشمن مسلمانان مجبور شوند دست به اسلحه ببرند، اين كار تنها در حدّ ضرورت جايز است. و هر زمان دشمن از كار خود پشيمان گرديد و واقعاً طالب صلح بود بايد دست از جهاد كشيد و صلح كرد.

نتيجه اينكه جهاد از منظر اسلام خشونت و خونريزى و كشتار و ويرانى و قتل و غارت نيست، بلكه در حقيقت سيستم دفاعى قوى و مستحكمى است كه همچون

[ 325 ]

سيستم دفاعى طبيعى نهادينه شده در بدن تمام موجودات، زندگى بدون آن امكان پذير نيست و باعث جلوگيرى از درگيريهاى نظامى و خشونت دشمن مى گردد. و چنين جهادى آن قدر ارزشمند و پربهاست كه خداوند نه تنها به رزمندگان جان بر كف آن و مركبهايى كه رزمندگان را حمل مى كند، بلكه به جرقّه حاصل از برخورد سمّ اسبان رزمندگان با سنگهاى روى زمين سوگند ياد مى كند!

پروردگارا! توفيق جهاد در راهت را در تمام جبهه ها و صحنه هاى زندگى از ما دريغ مفرما.

 

اين سوگندها براى چيست؟

خداوند متعال براى توجّه دادن ما انسانها به دو مطلب مهم، كه دو نقطه آسيب محسوب مى شود، سوگندهاى سه گانه را ياد كرده است:

 

مطلب اوّل: انسان ناسپاس است

«(إِنَّ الاِْنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ); انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش بسيار ناسپاس و بخيل است».(1)

براى واژه «كنود» چندين معنا ذكر كرده اند. از جمله:

1. «زمينى كه گياهى از آن نمى رويد». بنابراين، انسانهايى كه افراد بى خاصيّتى هستند و نفعى براى ديگران ندارند و اجازه استفاده و بهره بردارى از امكاناتشان را به ديگران نمى دهند، و در يك جمله بخل مىورزند، كنودند.

2. عرب انسانهاى ناسپاسى كه كفران نعمت مى كنند را نيز كنود مى گويد. قسم به اسبهاى رزمندگان اسلام، سوگند به جرقّه سمّ اسبها و گرد و غبارى كه در ميدان جنگ بر مى خيزد، و قسم به رزمندگان دليرى كه در سپيده دم به دشمن حمله مى كنند و از


1 . عاديات، آيه 6 .

[ 326 ]

دادن ارزشمندترين سرمايه زندگى خود دريغ نمى كنند، سوگند به اين امور سه گانه كه انسانها كنود و ناسپاس هستند.

 

غفلت منشأ ناسپاسى ها:

بى شك منشأ بسيارى از كفرانها غفلت است. انسانى كه دچار مشكلى شده، يا مبتلا به بيمارى گرديده، يا مقروض است، يا حادثه تلخى برايش پيش آمده و لب به اعتراض و ناسپاسى مى گشايد، توجّه ندارد كه حتّى در چنين شرايط سختى چه نعمتهاى بزرگى در اختيار دارد كه حاضر نيست آن را با تمام دنيا معاوضه كند. شما حتماً عزيزان جانباز قطع نخاع، كه گوشه اى از جنايات صدام جنايتكار در جنگ تحميلى هشت ساله هستند، را ملاحظه كرده ايد! آنها بخاطر قطع نخاع تمام عمر را بايد بر روى تخت بيمارستان باشند. آيا شما كه بر اثر يك مشكل كوچك زبان به ناشكرى گشوده اى، حاضرى كه نخاعت را قطع كنند و تمام دنيا را به تو دهند؟

هيچ گاه به نعمت بزرگ كبد در بدنت فكر كرده اى؟ آيا مى دانى كه پيوند كبد 60 تا 70 ميليون تومان هزينه مى برد. تازه معلوم نيست كه كبد پيوندى چقدر دوام خواهد داشت و آيا با بدن سازگار خواهد بود يا نه؟

سالها قبل يك قلب مصنوعى ساختند، و آن را در سينه انسانى كه قلبش مشكل داشت كار گذاشتند، امّا اين قلب مصنوعى 30 ميليون تومانى تنها شش روز به عمر آن شخص اضافه كرد! يعنى براى هر روز پنج ميليون تومان جهت قلب مصنوعى هزينه شد. حال تعداد روزهاى عمرت را در عدد پنج ميليون ضرب كن، ببين خداوند چه نعمت بزرگى را مجّانى در اختيارت نهاده، كه گاه انسان در طول عمر حتّى لحظه اى به اين نعمت فكر نمى كند! به عنوان مثال اگر شخص پنجاه ساله اى قرار بود در مقابل كاركرد قلبش روزى پنج ميليون تومان بدهد، بايد براى پنجاه سال زندگى مبلغى حدود 000/000/250/91 تومان بپردازد!

نعمت امنيّت از ديگر نعمتهايى است كه از آن غافليم. فراموش نمى كنم در دوران

[ 327 ]

جنگ تحميلى، ارتش صدام كه در جبهه ها حريف رزمندگان جان بر كف ما نمى شد، ديوانهوار به شهرها حمله مى كرد. به گونه اى كه هيچ كس احساس امنيّت نمى كرد، و هر لحظه امكان حمله هوايى مى رفت. آيا انسان عاقلى يافت مى شود كه نعمت امنيّت را با چيز ديگرى مبادله كند؟

شخصى خدمت امام كاظم(عليه السلام) رسيد و عرض كرد: «مشكلات فراوانى مرا تحت فشار قرار داده، به حدّى كه كارد به استخوانم رسيده است. امام فرمود: آيا حاضرى ولايت ما را از تو بگيرند و در مقابل مشكلاتت برطرف شود؟ عرض كرد: هرگز. امام فرمود: خدا را شكر كن كه اين نعمت بزرگ را در اختيار دارى».(1)

آن شخص متوجّه شد كه عليرغم وجود مشكلات چه نعمتهاى بزرگى در اختيار دارد، و لذا به شكر نعمتهايى كه در اختيار داشت پرداخت.

 

شكر نعمت در روايات:

براى پى بردن به اهميّت شكرگزارى و آثار كفران نعمت، به سه روايت توجّه كنيد:

1. امام على(عليه السلام) فرمودند:

«لا زَوالَ لِلنَّعْماءِ اِذا شُكِرَتْ وَ لا بَقاءَ لَها اِذا كُفِرَتْ; اگر شكر نعمتهاى پروردگار بجا آورده شود خداوند آنها را نمى گيرد، و اگر ناسپاسى شود از بين خواهد رفت».(2)

اين حديث در حقيقت به آيه شريفه (لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاََزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِيدٌ)(3) اشاره دارد; كه شاعر ترجمه آن را اينگونه به شعر درآورده است:

شكر نعمت نعمتت افزون كند *** كفر نعمت از كفت بيرون كند

2. امام صادق(عليه السلام) در حديث جالبى فرمودند:

«ما اَنْعَمَ اللهُ عَلى عَبْد فَعَرَفَها بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَاللهَ ظاهِراً بِلِسانِهِ فَتَمَّ كَلامُهُ حتّى يُؤْمَرْ لَهُ


1 . بحارالانوار، ج 64، ص 147، ح 1 .

2 . اصول كافى، ج 2، ص 94، ح 3 .

3 . ابراهيم، آيه 7 .

[ 328 ]

بِالْمَزيدِ; هرگاه خداوند نعمتى به بنده اش دهد و آن شخص قدر آن نعمت را از صميم دل بداند، و با زبان هم شكر آن را بجاى آورد، خداوند متعال پس از تشكّر او دستور مى دهد كه بر نعمت او بيفزايند».(1)

3. امام باقر(عليه السلام) نيز فرمودند:

«لا يَنْقَطِعُ الْمَزيدُ مِنَ اللهِ حتّى يَنْقَطِعَ الشُّكْرُ مِنَ الْعِبادِ; همواره خداوند بر نعمتهايى كه به انسان داده مى افزايد، به شرط آنكه انسان شاكر نعمتهاى الهى باشد».(2)

روايات مذكور اهميّت شكرگزارى و آثار نامطلوب ناسپاسى و كفران را روشن مى سازد. با اين همه سفارشاتى كه در آيات قرآن و روايات معصومان(عليهم السلام) آمده، باز در گوشه و كنار مى بينيم افراد ناسپاسى را كه همواره گله و ناله مى كنند، در حالى كه وضع معيشتى مردم نسبت به قبل از انقلاب اسلامى قابل مقايسه نيست.

اگر در آن زمان كشور ما را محاصره اقتصادى مى كردند و دروازه هاى كشور را بر روى جهان خارج مى بستند، از گرسنگى مى مرديم! چرا كه قسمت عمده گندم مورد نياز از خارج مى آمد. امّا هم اكنون به بركت انقلاب ما هيچ نيازى به وارد كردن گندم نداريم، و در اين زمينه به مرز خودكفايى رسيده ايم. آيا اين، كم نعمتى است، و جاى شكرگذارى ندارد؟

قبل از انقلاب خبرى از اين همه سدها، جادّه ها، دانشگاهها و ديگر خدمات اجتماعى نبود. قبل از انقلاب در كوچه و خيابانهاى فرعى شهرستانها به ندرت ماشين ديده مى شد، امّا اكنون بر اثر كثرت وسيله هاى نقليّه، عبور و مرور به سختى صورت مى گيرد. قبل ازانقلاب بسيارى از مردم لباسهاى وصله دار مى پوشيدند، پيراهن، شلوار و حتّى جوراب وصله دار مورد استفاده بود. امّا اكنون چند درصد مردم لباس وصله دار مى پوشند؟! خلاصه اينكه با اين همه نعمت، كفران نعمت و ناسپاسى جايى ندارد.


1 . اصول كافى، ج 2، ص 95، ح 9 .

2 . ميزان الحكمه، ج 5، حرف الشين، باب 2066، ح 9595 .

[ 329 ]

مطلب دوم: مال پرستى

دومين مطلبى كه خداوند متعال بخاطر آن سوگندهاى سه گانه را ياد كرده، حسّ مال پرستى و پول دوستى افراطى برخى از انسانهاست. توجّه كنيد:

«(وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ); و او (انسان) علاقه شديدى به مال دارد».

كلمه «خير» در اين آيه شريفه به معناى مال است. مال اگر در جاى خود مصرف شود بهترين بهترهاست. و اگر در جاى نامناسب مصرف گردد، بدترين بدترهاست.

آرى! برخى انسانها علاقه افراطى به اموال و دارايى دارند; بدين جهت فكر نمى كنند كه از چه راهى بدست مى آيد، بلكه فقط در فكر جمع آورى آن هستند. در حالى كه در روز قيامت از جمله چيزهايى كه مورد سؤال قرار مى گيرد، و تا انسان پاسخ ندهد اجازه نمى دهند قدم از قدم بردارد، اين سؤال است كه: «از كجا بدست آورده اى، و در كجا مصرف نموده اى؟»

اگر كسى معتقد به جهان آخرت باشد و اهل حساب و كتاب، هرگز دست به مال حرام نمى زند، و تنها در فكر افزودن دارايى خود نخواهد بود. گذشته از اينكه مال زياد، با قطع نظر از تبعات اخروى آن، حقيقتاً مايه دردسر و زحمت است. هنگامى كه ما در انارك نائين تبعيد بوديم (شهركى كه در قلب كوير قرار داشت و جوانان برومند آب آشاميدنى ما را با موتور از اصفهان تأمين مى كردند)، يكى از مؤمنين كه وضعيّت سخت ما را در آنجا ملاحظه كرده بود، متأثّر شد و پس از بازگشت به محلّ زندگيش يك ماشين هندوانه براى ما فرستاد. براى مصرف اين هندوانه هاى زياد به زحمت افتاديم. شخصى بود هر شب با فرغون مقدارى از هندوانه ها را مى برد و بين مردم مستحق پخش مى كرد. راستى شخصى كه ميلياردها تومان از راه حلال و حرام جمع آورى مى كند، اين همه پول را براى چه و كه مى خواهد؟ مال و ثروت در حدّ معقول، و به مقدار رفع نيازها و احتياجات و كمك به نيازمندان و كارهاى خير بسيار خوب، امّا بيش از آن مايه زحمت و سلب آسايش است.

خلاصه اينكه خداوند متعال با قسم هاى سه گانه سوره العاديات، مى خواهد آدمى

[ 330 ]

را نسبت به دو بيمارى كه ممكن است دامنگير او شود، بيدار و هشيار كند، تا مبادا در دام بخل و ناسپاسى و مال پرستى گرفتار گردد.

 

انسان مذموم است يا ممدوح؟

سؤال: قرآن مجيد در برخى از آيات، از جمله آيات مورد بحث، انسان را مذمّت كرده، و به خاطر صفات زشت و رذيله اى چون بخل، ناسپاسى، پول پرستى، مال اندوزى و مانند آن، او را نكوهيده است. و از سوى ديگر در برخى از آيات نيز از انسان فوق العاده تعريف وتمجيد كرده، به گونه اى كه گويا هدف از خلقت تمام موجودات و عالم آفرينش سعادت و كمال وى بوده، و همه بايد در خدمت انسان باشند. از جمله در آيه 70 سوره اسراء مى خوانيم:

«(وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِير مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً); ما آدمى زادگان را گرامى داشتيم; و آنها را در خشكى و دريا، (بر مركبهاى راهوار) حمل كرديم و از انواع روزيهاى پاكيزه به آنان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از موجوداتى كه خلق كرده ايم، برترى بخشيديم».

چگونه مى توان بين اين دو دسته از آيات قرآن جمع كرد؟

جواب: اگر انسان به خوبى تربيت شود گل سرسبد عالم هستى و گوهرى بى مانند خواهد شد، و آياتى كه به تعريف و تمجيد انسان پرداخته، نظر به چنين انسانهايى دارد. و اگر تربيت نشود و در دام شيطان اسير گردد و تحت سيطره هواى نفس قرار گيرد، از هر حيوان درنده اى درنده تر، و به اسفل السافلين سقوط مى كند. و آياتى كه به مذمّت انسان پرداخته ناظر به اين گروه از انسانهاست. همانند حيوانات انسان نمايى كه در فلسطين و عراق و افغانستان، مردم مظلوم و بى دفاع را براحتى مى كشند تا منافعشان به خطر نيفتد. بايد به خدا پناه ببريم، و در سايه الطاف الهى و آيات قرآنى خود را تربيت كنيم، تا إن شاء الله جزء گروه اوّل باشيم.

[ 331 ]

[ 332 ]

[ 333 ]

 

فصل پنجم:

سوگندهاى دوگانه

 

 

 

1. سوگندهاى سوره قلم

پس از پايان يافتن قسم هاى سه گانه، به سراغ قسم هاى دوگانه مى رويم. در پنج سوره از قرآن قسم هاى دو گانه (يعنى دو سوگند پشت سر هم) ديده مى شود، كه سوره قلم يكى از آنهاست. توجّه كنيد:

ن، سوگند به قلم و آنچه مى نويسند، كه به نعمت پروردگارت تو مجنون نيستى، و براى تو پاداشى عظيم و هميشگى است، و تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى.

 

سوگند اوّل: قسم به قلم

واژه «قلم» دوبار در قرآن استعمال شده است. نخست در سوره قلم و آيات مورد بحث، و ديگر در سوره علق و در آغاز بعثت. خداوند در آيه چهارم سوره علق در توصيف خويش در مقام ربوبيّت مى فرمايد:

«(الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ); همان پروردگارى كه بوسيله قلم تعليم نمود».

و واژه «اقلام» كه جمع قلم است، نيز در دو آيه قرآن آمده است.

الف) آيه 27 سوره لقمان، آنجا كه خداوند در توصيف عجز انسان از احصا و

[ 334 ]

شماره كردن نعمتهاى پروردگارش مى فرمايد:

«(وَلَوْ أَنَّمَا فِى الاَْرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلاَمٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُر مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللهِ إِنَّ اللهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ); و اگر همه درختانِ روى زمين قلم شود، و دريا براى آن مركّب گردد، و هفت درياچه بر آن افزوده شود، (اينها همه تمام مى شود، ولى) كلمات خدا (مخلوقات پروردگار) پايان نمى گيرد; خداوند عزيز و حكيم است».

اين آيه شريفه زمانى نازل شد كه علم و دانش بشر بسيار محدود بود، و شايد در آن زمان تصوّر و سپس تصديق مضمون اين آيات كار آسانى نبود. امّا امروز ما به آسانى مى توانيم مضمون آيه را در ذهن خود تحليل و سپس باور كنيم. چرا كه منظومه شمسىِ ما جزء كهكشانى است كه دويست ميليارد ستاره دارد! و تازه كهكشان ما كه كهكشان راه شيرى است، يكى از كهكشانهاى فراوانى است كه عدد آن را بطور تقريبى تا 000/000/000/1 كهكشان گفته اند!

بنابراين، با تمام وجود مى توان لمس كرد كه اگر تمام امكانات نوشتارى بسيج شود، نمى توان ليستى كامل از مخلوقات پروردگار تهيّه كرد.

ب) آيه شريفه 44 سوره آل عمران; توجّه كنيد:

«(ذَلِكَ مِنْ أنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ); (اى پيامبر!) اين، از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى كنيم; و تو در آن هنگام كه قلمهاى خود را (براى قرعه كشى) به آب مى افكندند تا كدام يك كفالت و سرپرستى مريم را عهده دار شود، و (نيز) به هنگامى كه (دانشمندان بنى اسرائيل، براى كسب افتخار سرپرستى او،) با هم كشمكش داشتند، حضور نداشتى; (و همه اينها از راه وحى به تو گفته شد)».

خلاصه اينكه واژه قلم دو بار به صورت مفرد و دوبار به شكل جمع در قرآن مجيد آمده است.

سؤال: منظور از قلم كه خداوند به آن سوگند ياد كرده، قلم چه كسى است؟

جواب: سه احتمال ذكر شده است:

[ 335 ]

الف) قلم وحى و علم پروردگار.

ب) قلم فرشتگانى كه مأمور ثبت و ضبط اعمال هستند.

ج) تمام انواع قلم.

و احتمال سوم از همه قويتر به نظر مى رسد.

جالب اينكه قلم عصر نزول قرآن، قلم نى بود. يعنى حدود يك وجب از نى كه در بيابانها مى روييد را مى گرفتند و نوك آن را مى تراشيدند و با آن مى نوشتند. خداوند به يك وجب نى، كه نمونه هاى فراوانى از آن در بيابانها وجود داشت، قسم ياد كرده است. و اين نشانه عظمت قلم است كه در مباحث آينده پيرامون رمز اهميّت آن بحث خواهيم كرد.

 

سوگند دوم: قسم به «ما يسطرون»

چهار احتمال در تفسير «ما يسطرون» كه سوگند دوم را تشكيل مى دهد، مطرح شده است:

الف) «ما يسطرون» سطورى است كه نوشته مى شود. يعنى قسم به قلم و آنچه مى نويسد.

ب) «ما يسطرون» چيزى است كه به سطرها و خط ها نظم مى بخشد. توضيح اينكه: در زمانهاى گذشته كه دفترها و كاغذها خط كشى شده نبود، و به همين جهت نوشته ها معمولا كج و غير مستقيم نوشته مى شد، براى تنظيم سطور و جلوگيرى از اعوجاج در نوشتار، مقوّا يا فلزى به اندازه صفحه كاغذ تهيّه مى كردند. كه بر روى اين صفحه كاغذى يا فلزى به اندازه سطور لازم بر روى كاغذى كه مى خواستند روى آن بنويسند سوراخ وجود داشت. نخهايى را بر روى اين سوراخها از بالا به پايين كشيده بودند، كاغذ مورد نظر را روى اين وسيله مى گذاشتند و بر اثر فشار بر روى آن صفحه، خطرهاى نامرئى روى صفحه كاغذ ايجاد مى شد. سپس بر روى آن خطها مى نوشتند، و بدين صورت نوشته ها مستقيم و بدون اعوجاج مى شد.

[ 336 ]

به اين وسيله و ابزار مسطر گفته مى شود. طبق اين احتمال خداوند به اين وسيله قسم ياد كرده است. قسم به قلم و آنچه بوسيله آن سطرها و نوشته ها را منظّم مى كنند، تا قلم از مسير مستقيم انحراف و اعوجاج پيدا نكند.

ج) منظور از ما يسطرون، «ما يسطرون فيه» است، يعنى كاغذى كه بر روى آن مى نويسند. قسم به قلم و قسم به كاغذى كه بر روى آن نوشته مى شود.

د) منظور «ما يسطرون به» است، يعنى جوهرى كه به كمك آن خط نوشته مى شود; قسم به قلم و مركب.

و بعيد نيست كه همه اينها در معناى ما يسطرون جمع باشد. يعنى قسم به قلم وحى و علم پروردگار، سوگند به قلم فرشتگان، قسم بر قلم انسانها، سوگند به مركّب و كاغذ و سطرهاى نوشته شده بر روى كاغذ و آنچه بوسيله آن سطرها را تنظيم مى كنند. و تمام اين قسمها به يك نكته اشاره دارد و آن اهميّت فوق العاده قلم است.

 

ارزش قلم:

براى پى بردن به ارزش فوق العاده قلم، به مطلب زير توجّه كنيد:

دانشمندان دوران زندگانى انسان را به دو دوره تقسيم كرده اند: دوران ما قبل تاريخ و دوران تاريخ. و تفاوت اين دو دوره در اختراع خط است. از زمانى كه بشر توانست خطى اختراع كند و چيزى بنويسد و آثار خود را براى نسل هاى بعد به يادگار بگذارد، دوران تاريخ شروع شد. و قبل از آن، دوران ماقبل تاريخ است!

بنابراين، پيدايش خط آن قدر مهم و سرنوشت ساز است كه زندگى بشر را از گذشته متمايز كرده است. علاوه بر اين، تمام تمدّنهاى جوامع مختلف در سايه خط و قلم بوجود آمده، و تمام علوم و دانشها نيز از همين طريق از نسلى به نسل ديگر منتقل شده است. همان گونه كه صنايع مختلف و اختراعات و اكتشافات و نوآوريها نيز مرهون و مديون قلم هستند.

جالب اينكه قرآن مجيد زمانى به اين شىء ارزشمند و سرنوشت ساز قسم خورد،

[ 337 ]

كه بشر به ارزش واقعى آن پى نبرده بود و آيات مربوط به قلم در محيطى نازل شد كه افراد با سواد آنجا، كه تنها قادر بر خواندن و نوشتن بودند، به عدد انگشتان دست و پا نمى رسيد! و اين، معجزه قرآن بود!

همان گونه كه ظهور اسلام و قرآن در عقب افتاده ترين كشورهاى عصر پيامبر، نيز خود اعجازى ديگر بود.

حقيقتاً آوردن سوره قلم توسّط پيامبرى امّى، كه به مدرسه نرفته بود، در محيطى تاريك و عقب افتاده، همچون حجاز، از كارهاى فوق طاقت بشر و لذّت آفرين است.

 

نقش قلم در عصر و زمان ما:

متأسّفانه قلم هاى مسموم در عصر و زمان ما، اگر زيادتر از قلمهاى سالم نباشد، كمتر نيست. قلمهايى كه در خدمت استعمار و ظلم و ستم هستند، قلم هايى كه مأموريّت شبهه افكنى يافته اند، قلم هاى مسمومى كه در روزنامه ها، مجلاّت، نشريات و كتابها، فقط و فقط به حفظ منافع صاحبان خود مى انديشند. و در اين مسير از نشر هر چيزى كه به اهداف آنها كمك كند، باكى ندارند.

با كمال تأسّف گردانندگان مهمترين مجلاّت و روزنامه هاى دنيا در كشورهاى مهمّى نظير آمريكا و آلمان و ايتاليا و انگلستان صهيونيستها هستند!

عجيب است كه چهار ميليون صهيونيست بر مهمترين منابع اطّلاع رسانى جهان پنجه افكنده، و حوادث و اخبار را در راستاى اهداف شوم خويش قلم مى زنند، و در اين مسير چه ظلم ها و جناياتى كه روا نمى دارند!

يك مقام دولتى در لبنان به طرز مشكوكى كشته مى شود، و قاعدتاً بايد اين مسأله داخلى از طريق مقامات آن كشور پيگيرى و عوامل آن مجازات شوند، امّا چون طرح اين مسأله در مجامع بين المللى و متّهم كردن كشورى همچون سوريه به دست داشتن در قتل مقام مذكور به نفع صهيونيستهاست. آن را در سطح جهان و به صورت گسترده اى مطرح نموده، تا آنجا كه سعى مى كنند آن را به شوراى امنيّت ببرند. امّا

[ 338 ]

هزاران جنايتى كه خود و هم پيمانانشان در گوشه و كنار مرتكب مى شوند، انعكاس در جهان ندارد، و به مجامع بين المللى كشيده نمى شود. حتّى جناياتى نظير شكنجه در زندان ابوغريب بغداد، كه توسّط نيروهاى خود آنها فاش شد و كوس رسوايى آن در جهان پيچيد، مسكوت باقى مى ماند!

قلم هنگامى كه در اختيار پيروان شيطان قرار گيرد، نه تنها شيطان را به محاكمه نمى كشد، بلكه از شيطان فرشته اى ترسيم نموده، به مردم ارائه مى كند! كارى كه قلم بدستان مزدور با افكار عمومى مردم آمريكا كرده است، تا آنجا كه آنها معتقدند اسرائيلها مردمى مظلوم و ستمديده اند كه مورد ظلم و ستم فلسطينى ها واقع شده اند!

خلاصه اينكه قلم اگر در دست اهلش باشد بهترين وسيله تكامل بشر، و چنانچه در دست نااهلان باشد تبديل به ابزار سقوط و مايه ترويج ظلم و فساد مى گردد.

 

آزادى قلم تا كجا؟

امروز سخن از آزادى قلم فراوان، و در اطراف اين موضوع ما نور زيادى داده مى شود، امّا راستى حدّ و حدود آزادى قلم تا كجاست؟

هر نشريّه و روزنامه ومجلّه اى كه مرتكب خلافى مى شود، و مسئولين امر با آن برخورد مى كنند، فرياد عدّه اى از گوشه و كنار بر مى خيزد كه آزادى مطبوعات مخدوش شد! آيا آزادى قلم بدان معناست كه مطبوعات آزادند هر مطلب صحيح و غلط، سالم و ناسالم، مفيد و غير مفيدى بنويسند، و هيچ كس حق اعتراض و برخورد با آنها را ندارد؟

قرآن مجيد در اين زمينه مى فرمايد:

«(يَا عِبَادِىَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِى وَاسِعَةٌ فَإِيَّاىَ فَاعْبُدُونِ); اى بندگان من! زمين وسيع است و شما آزاد هستيد در هر كجا زندگى كنيد، ولى در مسير بندگى من گام برداريد. (آزادى شما بايد در چهارچوبه بندگى من باشد)».(1)


1 . عنكبوت، آيه 56 .

[ 339 ]

بنابراين آزادى قلم و مطبوعات نيز بايد در چهارچوبه بندگى پروردگار، و رعايت شئونات اسلامى و حريم هاى شرعى باشد; نه اينكه از توهين كنندگان به مقدّسات، تهمت زنندگان به افراد پاك، اختلاف ايجاد كنندگان، شبهه افكنان و مانند آن، به بهانه آزادى قلم و مطبوعات حمايت شود)، كه چنين چيزى واقعاً شرم آور است.

نتيجه اينكه بايد براى آزادى قلم و مطبوعات چهارچوبه خاصّى تعيين كرد، و همه در آن چهارچوبه حركت نموده و هرگز از آن تخطّى ننمايند. تا قلم دچار انحراف و اعوجاج نگردد، و از مسير مستقيم خارج نشود، و ارزش قسم ياد كردن را پيدا كند، و همواره مقدّس و مورد احترام باشد.

 

ارزش قلم از ديدگاه امام صادق(عليه السلام):

طبق برخى از روايات آنچه در دنيا بوده، از جمله انسان و اعمال و نيّاتش، در روز قيامت وزن مى شود. اينكه چه ترازويى در آنجاست كه قادر بر وزن كردن اعمال و نيّات انسانهاست، و چگونه اين كار انجام مى شود؟ بر ما روشن نيست. البتّه وزن كردن انسانها به خاطر تعيين مقدار سنگينى آنها نيست، بلكه براى روشن كردن مقدار اعمال خوب و بد آنهاست. بدين جهت گاه يك انسان سنگين وزن و قوى پيكر را كه وزن مى كنند، هيچ وزنى نشان نمى دهد (لا يزن جناح بعوضة) چون از نظر اعمال خير انسان بى مغز و توخالى و تهى دستى است. و بالعكس انسانهاى به ظاهر سبك وزنى را در آن ترازو مى نهند و عقربه ترازو چندين برابر وزن عادى آنها را نشان مى دهد! چون خلوص نيّت، پاكى عقيده، و كردار درست داشته اند. و خوشا به حال چنين افرادى كه به تعبير قرآن مجيد: (فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ * فَهُوَ فِى عِيشَة رَّاضِيَة).(1)

در آن روز خون تمام شهداى طول تاريخ بشريّت، از ابتداى خلقت آدم تا قيام قيامت، كه در راه آزادى و دفاع از مظلومان و رضاى خداوند ريخته شده در يك كفّه ترازو، و مركّب قلم دانشمندانى كه در طول تاريخ براى رضا و خشنودى پروردگار


1 . قارعه، آيه 6 و 7.

[ 340 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation