بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سوگندهای پربار قرآن, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 -
     003 -
     004 -
     005 -
     006 -
     007 -
     008 -
     009 -
     010 -
     011 -
     012 -
     013 -
     014 -
     015 -
     016 -
     017 -
     018 -
     019 -
     020 -
     021 -
     022 -
     023 -
     024 -
     025 -
     026 -
     027 -
     FEHREST - سوگندهاي پربار قرآن
 

 

 
 

 

 

ويژگى متّقين پرداخته، مى فرمايد:

«اِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فيما تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِها سُؤْلَها فيما تُحِبُّ; اگر هواى نفس بر اهل تقوا در امور ناپسند سخت گرفت و آنها را در فشار قرار داد، (آنها نيز نفس را مجازات مى كنند و) از آنچه را كه نفس دوست دارد محرومش مى كنند».(1)

مثلا به نفس مى گويد: حال كه روح مرا آلوده كردى، تو را از فلان غذاى لذيذ، كه بسيار مورد علاقه توست، به مدّت يك هفته محروم مى كنم.

بنابراين هرچند معاقبه و مجازات به هنگام خطا و گناه لازم است، و ريشه در معارف دينى دارد، ولى بايد مواظب بود كه به هنگام عقوبت مرتكب گناه ديگرى نشويم.

نتيجه آنكه: بدون شك مداومت بر مراحل چهارگانه «مشارطه»، «مراقبه»، «محاسبه» و «معاقبه» در سرنوشت انسان تأثير آشكار و فراوانى خواهد داشت، انسان را در شاهراه سعادت قرار مى دهد، و پرده هاى حجاب را از جلوى ديدگانش كنار مى زند، و اسرار فراوانى را برايش آشكار مى سازد.

 

آثار تهذيب نفس در دنيا:

برخى تصوّر مى كنند كه درخت تهذيب نفس فقط در جهان آخرت ثمر مى دهد، در حاليكه چنين نيست، و با كمى دقّت مى توان شاهد ثمردهى اين درخت پربار در دنيا نيز بود. اگر مردم جهان بخواهند در آرامش و آسايش زندگى كنند. اگر انسانها طالب جنگ و خونريزى نباشند; چنانچه بشريّت، دنيايى فاقد زندان و مجازات و شكنجه را خواستار باشد; در صورتى كه مردم دنيا بطور جدّى مايل باشند موادّ مخدر و سلاحهاى كشتار جمعى از جوامع بشريّت ريشه كن شود، و در يك جمله: «اگر مردم خواهان مدينه فاضله و شهرآرمانى هستند»، بايد مسأله اخلاق و مبارزه با هواى نفس را جزء برنامه هاى اصلى زندگى خود قرار دهند.


1 . نهج البلاغه، خطبه 193 .

[ 101 ]

امروزه در تمدّن مادّى غرب، اخلاق حذف شده، و اگر گاه سخنى در اين رابطه گفته مى شود به عنوان يك مسأله خصوصى شخصى، كه ارتباطى به جامعه ندارد، مطرح مى شود. بدين جهت دورافتاده ترين ملّتها از مدينه فاضله، غربى ها هستند.

به عنوان نمونه يك دستور اخلاقى از دهها نمونه دستورات اخلاق اسلامى را ذكر مى كنيم، كه اگر جهانيان فقط به همين يك دستور عمل كنند چهره جهان دگرگون و قسمت مهمّى از مشكلات حل مى شود:

«شخصى خدمت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) رسيد. حضرت رسول سوار بر شتر، و ظاهراً عازم ميدان جنگ بود. آن شخص مهار ناقه حضرت را گرفت، و عرض كرد:

عَلِّمْنى عَمَلا اَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ; دستورالعملى بده تا با عمل به آن بهشتى گردم».

شايد بعضى از همراهان پيامبر با نگاههاى معنادار خود به آن شخص گفته باشند: «حالا چه موقع سؤال كردن است؟» امّا آن حضرت در پاسخ او فرمود:

«ما اَحْبَبْتَ اَنْ يَأْتِيَهُ النّاسُ اِلَيْكَ فَأْتِهِ اِلَيْهِمْ، وَ ما كَرِهْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ اِلَيْكَ فَلا تَأْتِهِ اِلَيْهِمْ; آنچه را دوست دارى مردم در برابر تو انجام دهند تو هم در برخورد با مردم انجام بده، و آنچه دوست ندارى كه مردم نسبت به تو بجا آورند، تو نيز در تعامل با آنها آن را ترك كن».(1)

گويا آن شخص منتظر بود كه پيامبر به بيانات نورانيش ادامه دهد، لهذا همچنان مهار شتر را در دست داشت. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «دست از مهار شتر بردار تا بروم». يعنى همين يك دستورالعمل كافى است تا تو را بهشتى كند.

راستى اگر تمام مردم جهان در سراسر كره زمين به اين دستورالعمل عمل كنند چه مى شود؟ بدون شك بهشت را در همين دنيا شاهد خواهيم بود. چرا كه تمام بدبختى ها، زورگويى ها، استعمارگريها، تجاوز به حقوق ديگران، پايمال كردن حق طبقه ضعيف جوامع، به خاطر آن است كه منافع خود و ديگران را به يك چشم نگاه نمى كنيم.


1 . ميزان الحكمه، باب 550، ح 2550 .

[ 102 ]

اگر آمريكا، كه به حق شيطان بزرگ است، و دنيا را به آتش كشيده، فقط به فكر منافع خود نبود، و براى رسيدن به آن مرتكب هر جنايتى نمى شد، بلكه سعى مى كرد امكانات موجود در كشور خود را در ساير كشورهاى جهان نيز ايجاد كند، آيا چهره جهان تغيير نمى كرد؟

هنگامى كه عمل به يك دستور اخلاقى اين آثار گسترده را در سطح جهان از خود بجاى بگذارد، بى شك پياده كردن تمام دستورالعمل هاى اخلاقى اسلام، دنيا را متحوّل مى كند.

در روايت ديگرى كه هم مضمون روايت مذكور است، به نقل از امام صادق(عليه السلام)خطاب به كسى كه از او درخواست نصيحت كرده بود، مى خوانيم:

«تو را به تقواى الهى سفارش مى كنم، و اينكه به برادران مسلمانت نيكى كن، و آنچه براى خود دوست مى دارى براى ديگر مسلمانان نيز دوست بدار، و آنچه براى خود نمى پسندى براى ديگران هم نپسند».(1)

اگر دوست دارد فرزندان خودش درس بخوانند، در صورت امكان اين تسهيلات را براى فرزندان همسايه فقيرش نيز فراهم كند. اگر از بيمارى فرزندان و خانواده خود رنج مى برد، بيمارى ديگران نيز برايش ناگوار باشد،و در جهت معالجه آنان در حدّ توان قدم بردارد. نتيجه اينكه بدون تهذيب نفس دنياى خوبى نيز نمى توان داشت.

 

ميوه هاى معنوى تهذيب نفس:

از جمله ثمرات تهذيب نفس در همين جهان برطرف شدن حجابها از مقابل چشمان انسان است، تا آنجا كه مجاهد با نفس مى بيند چيزهايى را كه مردم عادى نمى بينند. حافظ شيرين سخن شيرازى مى گويد:


1 . بحارالانوار، ج 71، ص 225 .

[ 103 ]

ز ملك تا ملكوتش حجاب بردارند *** هر آنكه خدمت جام جهان نما بكند

طبيب عشق مسيحا لب است و مشفق ليك *** اگر كه درد نبيند كه را دوا بكند

منظور از جام جهان نما در شعر حافظ، قرآن مجيد و اهل بيت(عليهم السلام) است كه خدمت به آنها و زانو زدن در برابرشان، و پشت پا زدن به هواى نفس، باعث مى شود حجابها كنار رود.

در تاريخ از كسانى كه بر اثر مبارزه با هواى نفس به اين مقامات عالى رسيده اند، نمونه هاى زيادى سراغ داريم، كه به چند مورد آن اشاره مى شود:

1. قبل از شروع جنگ احزاب و به هنگام كندن خندق، حادثه جالبى رخ داد. توجّه كنيد:

پيامبر(صلى الله عليه وآله) به همراه ساير مسلمانان مشغول حفر خندق بود. عدّه اى از اصحاب خدمت حضرت رسيدند و عرض كردند: در قسمتى كه ما مشغول حفر آن هستيم به سنگ بزرگى برخورد كرده ايم كه جلوى كار را گرفته، و اين مشكل به دست شما حل مى شود. حضرت به آنجا رفت، آستين بالا زد، و كلنگى به دست گرفت، و با قدرت بر آن سنگ كوبيد. جرقّه اى برخاست، و 31 سنگ جدا شد! پيامبر(صلى الله عليه وآله) تكبير گفت، و مسلمانان نيز تكبير گفتند. پيامبر فرمود: در اين جرقه مشاهده كردم كه درهاى قصرهاى پادشاهان ايران به روى اصحابم باز مى شود! بار دوم كلنگ را بلند كرد، و محكم بر سنگ كوبيد. جرقه ديگرى از محل اصابت كلنگ برخاست، و 31 ديگر سنگ جدا شد. حضرت دوباره تكبير گفت، و مسلمانان نيز بدنبال او تكبير گفتند. حضرت فرمود: در اين جرقه ديدم كه درهاى قصرهاى فراعنه مصر به روى اصحابم گشوده مى شود! كلنگ سوم زده، و جرقه سوم ديده، و تكبير سوم گفته شد. سپس حضرت فرمود: در اين جرقه مشاهده كردم كه دروازه هاى يمن به روى اصحابم گشوده مى شود!(1)


1 . تفسير نمونه، ج 17، ص 225 .

[ 104 ]

راستى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از كجا، كجا را مى بيند؟ هم مكان را در مى نورديد، و هم زمان را. آرى حقيقتاً وقتى كه حجابها در سايه تهذيب نفس و مبارزه با هوا و هوس برطرف گردد، مجاهد ملك و ملكوت را مى بيند.

2. در تفسير خطبه 189 نهج البلاغه، پيرامون اين جمله حضرت كه فرمود:

«اَيُّهَا النّاسُ سَلُونى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونى فَلاَنَا بِطُرُقِ السَّماءِ اَعْلَمُ مِنّى بِطُرُقِ الاَْرْضِ; اى مردم! سؤالاتتان را از من بپرسيد قبل از اينكه مرا از دست بدهيد. چرا كه من راههاى آسمان را بهتر از جاده هاى زمين مى شناسم». حديث جالبى از شيعه(1) و اهل سنّت(2)نقل شده است، توجّه كنيد:

هنگامى كه حضرت اين جمله را بر فراز منبر فرمود، يكى از شنوندگان به حضرت عرض كرد: لطفاً بفرماييد اكنون جبرئيل كجاست؟ حضرت امير چند لحظه اى در فكر فرو رفت و تأمّلى كرد، سپس فرمود: تمام عوالم بالا و پايين را سير كردم، ولى جبرئيل را نديدم، فكر مى كنم خود شما جبرئيل باشيد! سؤال كننده فرمايش حضرت على(عليه السلام)را تصديق كرد، و پس از چند لحظه اى از بين جمعيّت ناپديد شد!

حضرت على(عليه السلام) در سايه مجاهدت با هواى نفس، و تهذيب و پاكسازى درون، به جايى مى رسدكه روح بزرگش درظرف چند لحظه تمام عوالم بالاوپايين را سير مى كند.

سؤال: مگر على(عليه السلام) هم نياز به مبارزه با نفس دارد؟

جواب: آرى! على هم با نفس خود مبارزه مى كرد; او خود مى فرمايد:

«وَ اِنَّما هِىَ نَفْسى اَرُوضُها بِالتَّقْوى لِتَأْتِىَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الاْكْبَرِ; نفس سركشم را با تقوا تمرين مى دهم، و آن را رام مى سازم، تا در آن روز بزرگ و خوفناك با ايمنى وارد صحنه قيامت شود».(3)


1 . بحارالانوار، ج 39، ص 108 .

2 . احقاق الحق، ج 7، ص 621. در آدرس مذكور، حديث بالا از محمد بن يوسف بلخى شافعى، از علماى اهل سنّت نقل شده است. در اينجا لازم است از حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى(رحمه الله) كه با پاورقى هاى عالمانه اش كتاب احقاق الحق را زنده كرد، يادى كنيم. و براى روح بلندش از درگاه خداوند بزرگ طلب رحمت و مغفرت تازه اى بنماييم.

3 . نهج البلاغه، نامه 45 .

[ 105 ]

آخرين نكته!

همان گونه كه در تفسير لغت تهذيب گذشت، يكى از معانى آن خالص كردن است. از سوى ديگر در قرآن مجيد هم واژه مخلِصين آمده و هم كلمه مخلَصين; و جالب اينكه هر كدام هشت بار تكرار شده است. يعنى آنها كه خود را خالص مى كنند، و آنها كه خداوند آنها را خالص مى كند.

سؤال: آيا ما مى توانيم درون خود را از همه ناخالصى ها پاكسازى كنيم، يا در رسيدن به اين مقصود بزرگ نيازمند كمك هستيم؟

پاسخ: با توجّه به اينكه برخى از ناخالصى ها، به تعبير پيامبر بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله)، از حركت مورچه سياه بر سنگ سياه در دل شب تاريك كم رنگ تر است(1)، طىّ اين طريق بدون كمك خداوند بزرگ امكان پذير نيست. بنابراين بايد سعى كنيم در صف مخلِصين قرار گيريم، تا خداوند متعال به پاكسازى باقيمانده ناخالصيهاى ما بپردازد، و ما را در زمره مخلَصين قرار دهد.

در آيه مورد بحث (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا) اگر كلمه «مَنْ» فاعل باشد آيه هم مضمون مخلِصين مى شود; زيرا در اين صورت معناى آيه چنين مى شود: «رستگار شد كسى كه به خالص ساختن نفس خود اقدام كرد». امّا اگر كلمه «مَنْ» مفعول، و خداوند فاعل باشد، آيه شريفه هم مضمون مخلَصين مى گردد، و در اين صورت ترجمه آيه چنين مى شود: «رستگار شد كسى كه خداوند او را خالص كرد». البتّه هر دو احتمال با ظاهر آيه شريفه سازگار است.

 

پاداش مخلَصين:

هنگامى كه خداوند بنده اى را بر اثر مجاهدت با هواى نفس، و تلاش در راه تهذيب نفس انتخاب مى كند، و در رتبه مخلَصين قرار مى دهد، و ناخالصى ها او را مى زدايد، اين بنده جايگاهى بس رفيع پيدا مى كند تا آنجا كه در مقابل وسوسه هاى


1 . بحارالانوار، ج 18، ص 158 .

[ 106 ]

شيطان بيمه مى شود، و شيطان نمى تواند در وى نفوذ كند. همان گونه كه خود شيطان به اين نكته اعتراف كرده است (إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ).(1)

دومين پاداش مخلصين، جزاى بى حدّ و حصر و خارج از اندازه است. در آيه 40 سوره صافّات مى خوانيم:

«(وَمَا تُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ * إِلاَّ عِبَادَ اللهِ الْمُخْلَصِينَ); و جز به آن مقدار كه انجام مى داديد پاداش داده نمى شويد; جز بندگان مخلَص خدا، كه بى حساب پاداش داده مى شوند».(2)

و ديگر اينكه خداشناسان واقعى مخلصينند: به آيه 159 سوره صافّات توجّه كنيد:

«(سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلاَّ عِبَادَ اللهِ الْمُخْلَصِينَ); منزّه است خداوند از آنچه توصيف مى كنند، مگر بندگان مخلص خدا».

خوانندگان محترم! بكوشيم با دست زدن بر دامان مخلَصين، در راه مخلِصين گام برداريم و از آنها بخواهيم به ما كمك كنند كه ناخالصى هايمان را تا حدّ امكان پاكسازى كنيم، تا شايسته ورود به صف مخلَصين شويم.

 

نكته سوم: رابطه «مُقْسَمٌ بِه» و «مُقْسَمٌ لَهُ»

قسم هاى يازده گانه به موجودات با عظمت، مقدّمه اى بود براى بيان مطلبى بسيار مهم، و آن اينكه: «اگر انسان تزكيه نفس كند، و رذائل اخلاقى را از وجودش شستشو دهد، رستگار خواهد شد. و در يك جمله كوتاه: «رستگارى در گرو تهذيب نفس است» (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا).

سؤالى كه اينجا خودنمايى مى كند، اين است كه چه ارتباطى بين قسم به خورشيد و ماه و شب و روز و زمين و آسمان و روح انسان و خالق آن، با تزكيه نفس وجود دارد، كه خداوند براى بيان اهميّت مبارزه با هواى نفس به آن موجودات با عظمت و خالق


1 . حجر، آيه 40 .

2 . آيه شريفه طبق نظريّه علاّمه طباطبايى (رحمة الله) ترجمه شده است.

[ 107 ]

آنها قسم ياد كرده است؟

به تعبير ديگر، چه ارتباطى بين «مقسم به» و «مقسم له» وجود دارد؟

پاسخ: خداوند متعال مى خواهد به بشر بگويد كه: اى انسان! همه چيز را براى سعادت تو فراهم كردم، خورشيد و ماه و زمين و آسمان را مسخّر تو قرار دادم، شب و روز را براى استراحت و فعاليّتت خلق كردم، از روح با عظمتى در جسم تو دميدم، و خوبيها و بديها را به تو الهام كردم، تا تو به تهذيب نفس و پاكسازى دل از هوا و هوسها و اخلاق سوء و زشت بپردازى، و بدين وسيله خود را رستگار و سعادتمند نمايى. دامن همّت به كمر زن، و پله هاى سعادت و ترقّى را يكى پس از ديگرى طى كن، تا به مقاماتى كه لياقت و شايستگى دارى برسى، و خليفه شايسته اى براى خدا باشى!

بنابراين بين قسم هاى يازده گانه و تهذيب نفس، ارتباط تنگاتنگى وجود دارد.

 

[ 108 ]

[ 109 ]

[ 110 ]

[ 111 ]

 

فصل دوم:

سوگندهاي پنجگانه

 

 

1. سوگندهاى سوره طور

سوگند به كوه طور، و كتابى كه نوشته شده، در صفحه اى گسترده، و سوگند به «بيت المعمور»، و سقف برافراشته، و درياى مملوّ و برافروخته، كه عذاب پروردگارت واقع مى شود، و چيزى از آن مانع نخواهد بود!

 

همان گونه كه قبلا اشاره شد چهار سوره از سوره هاى قرآن حاوى قسمهاى پنجگانه است. اين سوره ها عبارتند از: 1. سوره طور 2. سوره مرسلات 3. سوره نازعات 4. سوره فجر.

جالب اينكه در تمام اين سوره ها مقسم به (چيزى كه خداوند براى آن قسم ياد كرده) يك چيز است; و آن واقعيّت عذاب و كيفرهاى الهى. البتّه سوره فجر سخن از مجازاتهاى پروردگار در اين جهان، و ديگر سوره ها پيرامون حقانيّت و واقعيّت عذابها و مجازاتهاى الهى در جهان آخرت سخن مى گويد.

[ 112 ]

شرح و تفسير

سوگندهاى پنجگانه اى كه در اين سوره به كار رفته همه سربسته و مبهم است، به گونه اى كه بدون تفكّر و انديشه نمى توان به مضمون آن پى برد. گويا خداوند متعال اراده كرده مخاطبان قرآن بيشتر تفكّر و انديشه نموده، و از اين نعمت بى بديل الهى استفاده بيشترى ببرند. در هر حال، دانشمندان در مورد مضمون اين قسمها نظريّات مختلفى ارائه داده اند، كه عمده آن سه تفسير است. به اين سه تفسير توجّه كنيد:

 

تفسير اوّل: زندگى بنى اسرائيل

تمام اين سوگندها مربوط به زندگى بنى اسرائيل است. توضيح اينكه:

منظور از «طور» همان كوه طورى است كه حضرت موسى بن عمران(عليه السلام) به آنجا رفت، و در آن مكان وحى بر وى نازل شد، و پس از دريافت وحى، به سوى قومش بازگشت، و پيام خداوند را به مردم رساند. گفته مى شود كوه طور، كوه كوتاه و كوچكى بوده كه به خاطر نزول وحى عظمت و قداست پيدا كرده، وگرنه خود كوه داراى عظمت ظاهرى نمى باشد. برخى معتقدند اين كوه در نجف واقع شده است.

و امّا منظور از كتاب مسطور همان «تورات» است كه در كوه طور بر حضرت موسى(عليه السلام)نازل شده است.

معتقدان به تفسير اوّل «بيت المعمور» را به بيت المقدّس كه محلّ مأموريت حضرت موسى(عليه السلام)، و پايگاه بنى اسرائيل بوده تفسير نموده اند.

و امّا «سقف مرفوع» همان چيزى است كه در آيات ديگر قرآن مجيد، از جمله آيه 171 سوره اعراف به آن اشاره شده است. توجّه كنيد:

«(وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّة وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ); و (نيز به خاطر بياور) هنگامى كه كوه را همچون سايبانى بر فراز آنها بلند كرديم، آن چنان كه گمان كردند بر آنان فرود مى آيد; (و در همين حال از آنها پيمان گرفتيم و گفتيم:) آنچه را (از احكام و دستورها) به شما داده ايم با قوّت (و

[ 113 ]

جديّت) بگيريد، و آنچه در آن است به ياد داشته باشيد (و عمل كنيد،) تا پرهيزكار شويد».

بنابراين منظور از سقف مرفوع قطعه كوهى بوده كه خداوند از كوه طور جدا كرده، و بر بالاى سر بنى اسرائيل قرار داده بود. آنها تصوّر كردند كه آن قطعه كوه بر سر آنان فرود خواهد آمد، و همه آنان را نابود مى كند، و لذا قول اطاعت دادند. خداوند آن را، كه همچون سقف بر افراشته اى بود، از بالاى سر آنها به جاى اصليش بازگرداند.

و «بحر مسجور» اشاره به داستان قارون است. خداوند متعال در آيه 81 سوره قصص به اين مطلب اشاره كرده است. توجّه فرماييد:

«(فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الاَْرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِنْ فِئَة يَنصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنْتَصِرِينَ); سپس ما او و خانه اش را در زمين فرو برديم، و گروهى نداشت كه او را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمى توانست خويشتن را يارى دهد».

مى گويند قارون و خانه اش آن قدر در زمين فرو رفتند كه به قعر زمين رسيدند. قعر زمين جايى است همانند درياى آتشين كه داغ، شعلهور، مذاب و مايع است. بنابراين «بحر مسجور» اشاره به قعر زمين است، كه قارون به آنجا رفت.

راستى عجيب است هنگامى كه خداوند اراده مى كند گردنكش جبّارى را مجازات كند، اين مأموريّت را به لشكريان زمين و آسمان محوّل نمى كند، بلكه به زمينى كه گهواره انسان و مايه آرامش اوست دستور مى دهد كه مايه عذاب و نابوديش گردد! در ضمن شبيه مجازاتهايى كه قرآن مجيد درباره قارون نقل كرده، در عصر و زمان ما نيز رخ داده است. سالها قبل در شمال آفريقا زلزله اى آمد. پس از وقوع زلزله جهت كمك رسانى به روستايى رفتند. هيچ اثرى از آن روستا نبود. گويا زمين دهان باز كرده بود، و آن روستا را با تمام ساكنين و ساختمانها و مزارع و باغات و ديگر متعلّقاتش در خود فرو برده بود!

نتيجه اينكه طبق تفسير اوّل منظور از «طور» كوه طور معروف، و «كتاب مسطور» تورات، و «بيت معمور» بيت المقدس، و «سقف مرفوع» قطعه كوهى است كه بر سر

[ 114 ]

بنى اسرائيل قرار گرفت، و «بحر مسجور» قصّه فرو رفتن قارون و اموالش در زمين است.

 

تفسير دوم: مقدّسات تشريعى و تكوينى

دومين تفسير، كه فكر مى كنيم مناسبتر باشد، به شرح زير است:

سه سوگند از سوگندهاى پنج گانه مربوط به مقدّسات تشريعى، و دو سوگند ديگر در رابطه با مقدّسات تكوينى و مربوط به مبدأ و معاد مى شود.

امّا «طور» همان كوه طور است، كه بخاطر نزول وحى آسمانى عظمت پيدا كرد.

و منظور از «كتاب مسطور» قرآن مجيد است. خداوند به اين قرآن نوشته شده، كه در صفحات زيادى گسترده شده، قسم ياد كرده است. ضمناً پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)قرآن را مخفى نكرد، بلكه آن را در همه جا گسترش داد، و پراكنده كرد. اكنون نيز بر دولت اسلامى، مجلسيان، مطبوعات، رسانه ها، مخصوصاً صدا و سيما لازم است نسبت به اين امر همّت گمارده، و برنامه هاى خويش را بر اساس قرآن مجيد پايه ريزى كنند.

و اما «بيت المعمور» خانه اى است به محاذات خانه كعبه در آسمانها، كه در آن نقطه خانه اى همانند خانه كعبه وجود دارد. اين براى زمينيان، و آن براى اهل آسمانهاست. انسانها بر گرد اين خانه، و فرشتگان بر دور آن خانه در طواف هستند. تا آنجا كه هر روز هفتاد هزار فرشته بر گرد بيت المعمور طواف مى نمايند! جالب اينكه هفتاد هزار نفرى كه مثلا امروز موفّق بر طواف شده اند، تا روز قيامت نوبت طواف به آنها نمى رسد.(1) تعداد فرشتگان طواف كننده در هر ماه 000/100/2 نفر، و در هر سال 000/200/25 نفر است. حال بايد حساب كرد از زمان خلقت فرشتگان و بيت المعمور تا قيام قيامت چند سال طول مى كشد، سپس آن عدد را در عدد مذكور ضرب كنيم، آنگاه روشن خواهد شد كه چه عدد بزرگى از فرشتگان بر گرد بيت المعمور گرديده اند! واقعاً چه خبر است! عالم چقدر بزرگ است! ما در مقابل اين جهان بزرگ


1 . تفسير نمونه، ج 21، ص 151 .

[ 115 ]

چقدر كوچكيم!

علت اينكه نام آن خانه آسمانى را بيت المعمور (خانه آباد) گذاشته اند، اين است كه آن خانه به عبادت و پرستش خداوند آباد است. بنابراين هر خانه اى كه در آن عبادت و پرستش خداوند شود آباد است، و خانه اى كه در آن فسق و فجور است ويران!

و امّا «سقف مرفوع» منظور از آن آسمان است. همان گونه كه در آيه شريفه 32 سوره انبياء مى خوانيم:

«(وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفاً مَّحْفُوظًا); و آسمان را سقف محفوظى قرار داديم».

سؤال: آيا آسمان، همان گونه كه در هيئت بطلميوس آمده، سقفى بر روى زمين است؟

پاسخ: دو تفسير براى آيه شريفه گفته شده است:

نخست اينكه: منظور از سقف محفوظ، ستارگان فراوان آسمان است. ما وقتى كه با چشم عادى به آسمان نگاه مى كنيم، ستاره ها را بصورت پراكنده و دور از هم مشاهده مى كنيم. امّا زمانى كه با تلسكوپ به آنها نظر مى افكنيم، سراسر آسمان را ستارگان فرا گرفته است، همانند سقفى بر روى زمين. عدد ستاره هايى كه با چشم غير مسلّح ديده مى شود از پنج هزار عدد تجاوز نمى كند، در حالى كه فقط در كهكشان راه شيرى دو ميليارد ستاره وجود دارد.

تفسير دوم اينكه: منظور از سقف محفوظ جوّ زمين است. جوّ زمين، بسيار لطيف و رقيق و نازك، و همانند يك سقف پولادين اطراف زمين را فرا گرفته است. مى گويند توان و قدرت جوّ زمين از يك سقف فولادى با ده متر قطر بيشتر است! همين جوّ زمين است كه مانع فرود آمدن سنگهاى سرگردان آسمانى بر سر ما و شما مى شود. و موجب مى گردد كه سنگهاى مذكور آتش گرفته و خاكستر شود. و اگر نبود اين سقف محافظ كره زمين، سنگهاى مذكور اهل زمين را بمباران مى كرد. و اين يكى از نشانه هاى توحيد و عظمت خداست، كه با ايجاد چنين جوّى همچون سقفى محفوظ

[ 116 ]

زمينيان را در امنيّت قرار داده است. اكنون كه سخن از سوراخ شدن قسمتى از لايه اُذُن مطرح شده، و خطر ورود اشعه هاى خطرناك و بيمارى زاى ساير كرات به كره خاكى ما احساس مى شود، دانشمندان عزا گرفته اند! نتيجه اينكه منظور از سقف مرفوع آسمان است.

و امّا «بحر مسجور» در تفسير دوم اشاره به قيامت است، همان گونه كه در آيه 6 سوره تكوير در توصيف روز قيامت مى خوانيم:

«(وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ); و در آن هنگام كه درياها برافروخته مى شوند».

سؤال: آيا امكان دارد درياها آتش بگيرد؟

پاسخ: وسيله اى كه آتش را با آن خاموش مى كنند (آب)، از دو مادّه اكسيژن و هيدروژن تشكيل شده، كه هر كدام به تنهايى قابل اشتعال است. اگر فرمان خداوند صادر شود كه آب درياها تجزيه گردد، و تبديل به اكسيژن و هيدروژن شود، تمام درياها قابل اشتعال خواهد شد، و براحتى آتش مى گيرد. و اين خود از نشانه هاى توحيد است.

 

تفسير سوم: تفسيرى متفاوت

منظور از طور همان كوه طور، محلّ نزول وحى بر موسى بن عمران(عليهما السلام)مى باشد; امّا «كتاب منشور» طبق اين تفسير «نامه اعمال» است. چون كلمه «منشور» در سراسر قرآن فقط دو بار به كار رفته، كه يك مورد آن در همين سوره طور، و مورد دوم آيه 13 سوره مباركه اسراء است، و منظور از آن در اين آيه، نامه اعمال است، توجّه كنيد:

«(وَكُلَّ إِنسَان أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِى عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً); و هرانسانى، اعمالش را بر گردنش آويخته ايم، و روز قيامت كتابى براى او بيرون مى آوريم كه آن را در برابر خود گشوده مى بيند. (اين همان نامه اعمال اوست)».

طبق اين آيه شريفه نامه اعمال آشكار است، و گويا ديگران هم مى توانند آن را مطالعه كنند. خوشا به حال كسانى كه از اطّلاع يافتن ديگران بر نامه اعمالشان ترس و

[ 117 ]

واهمه اى نداشته، بلكه خوشحال مى شوند. و بدا به حال آنان كه از فاش شدن اسرار خويش، وروشن شدن چهره واقعى خود هراسان و بيمناك هستند.

نتيجه اينكه با توجّه به آيه فوق، منظور از كتاب منشور كه خداوند به آن قسم خورده، همان نامه اعمال است.

سؤال: چرا خداوند به نامه اعمال قسم خورده است؟ آيا نامه اعمال اين قدر اهميّت دارد؟

پاسخ: اهميّت نامه اعمال نيكان و پاكان روشن است، و نيازى به توضيح ندارد. امّا اهميّت نامه اعمال مجرمان، از اين جهت است كه فرداى قيامت مردم بر آن اطّلاع پيدا مى كنند، و تمام اسرار مجرمان فاش مى شود و اين اثر بازدارندگى دارد، چرا كه انسان سعى مى كند مرتكب جرم نشود. و چيزى كه اثر بازدارندگى از گناه دارد، مقدّس محسوب شده و مى توان به آن قسم ياد كرد.

سؤال ديگر: نامه اعمال چه چيزهايى را در خود ثبت مى كند؟

پاسخ: خداوند متعال از زبان كسانى كه در برخورد با نامه اعمال دچار بهت و حيرت شده اند، چنين مى فرمايد:

«(مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا); اين چه نامه اعمالى است كه ريز و درشت و كوچك و بزرگ اعمال ما را ثبت و ضبط كرده است؟».(1)

بنابراين نامه اعمال، تمامى اعمال و كردار انسان، كه در طول عمرش انجام داده، را در خود جاى داده است، هر چند اعمالى باشد كه از نظر خود انسان مهم به حساب نيامده است.

سؤال سوم: حقيقت نامه اعمال چيست؟

پاسخ: بطور كلّى اطّلاعات ما در مورد مسائل مربوط به جهان آخرت اطّلاعات كلّى و اجمالى است، و جزئيّات آن بر ما روشن نيست. ما مى دانيم و ايمان داريم كه


1 . كهف، آيه 49 .

[ 118 ]

بهشتى وجود دارد، جهنّمى هست، حساب و كتابى خواهد بود، نامه اعمال عرضه مى گردد، مجازات و پاداشى در كار است، امّا جزئيّات اين امور بر ما روشن نيست، و اگر بيان شود، شايد نتوانيم آن را درك كنيم، چون جهان واپسين عالمى برتر نسبت به دنياست. بنابراين، ما كه در اين دنياى محدود زندگى مى كنيم، نمى توانيم با الفاظ و قالبهاى اين دنيا كه براى مفاهيم محدود همين جهان وضع شده، مفاهيم بلند جهان آخرت را درك كنيم. همان گونه كه جنين در شكم مادر، كه جز جفت و خون و مقدارى اكسيژن موجود در خون، و ديواره رحم را نديده، قادر بر درك خورشيد عالمتاب و ماه تابان و زيباييهاى دنيا نمى باشد. هر چند جنينِ افراد نابغه و باهوش و استثنايى همچون بوعلى سينا باشد. بنابراين جزئيّات نامه اعمال و ساير مفاهيم مربوط به جهان آخرت بر ما روشن نيست، امّا اجمالا مى دانيم چيست و به آن ايمان داريم.

نتيجه اينكه منظور از كتاب منشور نامه اعمال است.

و امّا «كتاب مسطور» را به «لوح محفوظ» تفسير كرده اند، ولى به نظر مى رسد كه خطايى صورت گرفته، و مقصودشان «لوح محو و اثبات» باشد. زيرا هيچ كس، حتّى أئمّه و پيامبران(عليهم السلام)، اطّلاعى از لوح محفوظ ندارند، و فقط خداوند از آن اطّلاع دارد، به همين جهت آن را لوح محفوظ ناميده اند. بهر حال، لوح محو و اثبات لوحى است كه اخبار و وقايع گذشته و حال و آينده در آن ثبت شده، ولى مشروط به شرايطى است، بدين جهت قابل تغيير است. مثلا در لوح محو و اثبات، در مورد سرنوشت فلان جوان نوشته شده كه بر اثر فلان حادثه در سنّ جوانى مى ميرد. امّا اين جوان مثلا به مادر پيرش رسيدگى مى كند، و صله رحم را بطور كامل بجا مى آورد، و از آنجا كه صله رحم موجب طول عمر است، عمرش طولانى مى گردد، و اسم او در لوح محو و اثبات از ليست جوان مرگها حذف مى گردد.

به تعبير ديگر، لوح محو و اثبات لوح مقتضيات است، و شرايط و موانع در آن ثبت نشده است، و لهذا انبيا خبر از لوح محو و اثبات دارند. امّا در لوح محفوظ همه چيز

[ 119 ]

بطور كامل آمده، و قابل تغيير نيست.

خلاصه اينكه طبق تفسير سوم مقصود از كتاب مسطور «لوح محو و اثبات» است. اما «بيت معمور» برخى آن را به خانه كعبه تفسير كرده اند. چون كعبه خانه اى است كه به دست ابراهيم خليل آباد شد، و با گذشت زمان روز به روز آبادتر مى شود، علاوه بر اينكه از نظر معنوى نيز به سبب عبادت آباد و معمور است.

هنگامى كه انسان در مسجدالحرام قرار مى گيرد، و بر گرد آن خانه طواف مى كند، و در انديشه فرو مى رود كه در طول 1400 سال پس از بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) چه انسانهاى بزرگ و با شخصيّتى در آنجا به عبادت پرداخته اند، به وجد مى آيد و از شادى در پوست خود نمى گنجد.

هر چند هنگامى كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) به فرمان خداوند همسر و فرزندش را در آنجا رها كرد، بيابان خشك و سوزان و بى آب و علفى بود (إِنِّى أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِى بِوَاد غَيْرِ ذِى زَرْع)(1) امّا اكنون هيچ اثرى از آن بيابان نيست، و به فرمان خداوند شهر مكّه از نظر ظاهرى و معنوى آباد شده است، به گونه اى كه بهترين ميوه ها و كالاهاى دنيا به آنجا سرازير مى شود. به هر حال منظور از بيت معمور طبق اين تفسير خانه كعبه است.

كلمه مسجور در «بحر مسجور» از مادّه «سَجَرَ» گرفته شده، و سَجَر در لغت عرب دو معنا دارد:

1. آتش گرفتن و برافروخته شدن; بر اين اساس هنگامى كه آتش در تنور برافروخته مى شود، آن را مسجور مى گويند.

2. معناى ديگر آن پُر شدن است. عرب حوض مملوّ از آب را مسجور مى گويد. طبق اين معنا «بحر مسجور» درياى مملوّ از آب است. عجيب اينكه آب درياها و اقيانوسها عليرغم عمر طولانى كه دارد، هيچگاه كاسته نمى شود; زيرا چرخه طبيعت، آبهاى تبخير شده بر اثر حرارت خورشيد را به دريا باز مى گرداند. آرى! خداوند قادر


1 . ابراهيم، آيه 37 .

[ 120 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation