|
|
|
|
|
|
كيفيت نزول وحى و قرآن حقيقت وحى دور از دسترس بشرى و قضية ايحاء الوحى و انزال الكتب الى انبياء و المرسلين ، من العلوم العاليةالربانية التى قل ما يتفق ان يكشف مغزاها، كتكلمه تعالى مع موسى و لقد اءشارها الىبعض اسرارها قوله تعالى :((نزل به الروح الامين على قلبك لتكون من النذرين))(546)، و قوله تعالى :((ان هو الا وحى يوحى علمه شديد القوى ذومرة فاستوى وهو بالافق ثم دنى فتدلى فكان قاب قوسين اءو ادنى فاءوحى الى عبده ما اءوحى الىعبده ما اءوحى ما كذب الفؤ اد ما راءى )) (547) الى آخر. فاءشار الى كيفية الوحى و نزول الكتاب بوجه موافق للبرهان ، غير منافلتنزيهه تعالى عن شوب التغير و وصمة الحدوث . ولعمرى اءن الاسرار المودعة فىهذا الكلام الالهى المشير الى كيفية الوحى و دنو روحانيةرسول الله - صلى الله عليه و آله - الى ((مقام التدلى )) و المقام المعبر عنه ((قابقوسين ))و ما يشاراليه بقوله :((او ادنى ))، ثم تحقق الوحى ممالميصل اليه فكر الا الاوحدى الراسخ فى العلم بقوة البرهان المشفوع الى الرياضات ونور الايمان .(548) طلب و اراده - صفحه : 23 -24 مجهول بودن كيفيت نزول وحى كيفيت وحى از امورى است كه غير از خود رسول خدا و كسانى كه در خلوت بارسول خدا بودند با اينكه از او الهام گرفته اند كيفيتنزول وحى را كسى نمى تواند بفهمد و لهذا هروقت خواستند معرفى هم بكنند با زبان ماعاميها معرفى كردند، چنانچه خداى تبارك و تعالى با زبان آن بشر عامى خودش را باشتر معرفى مى كند، با آسمان معرفى مى كند، با زمين معرفى مى كند، با خلق وامثال اينها و اين براى اين است كه بيان قاصر است از اينكه آن مطلبى كه هست ادا بشود وتا آن حدى كه بيان مى توانسته ادا كند قرآن ادا كرده است . بيانات امام در جمع مسئولان لشكرى و كشورى - صحيفه نور جلد:17 - صفحه :251 -تاريخ سخنرانى :21/2/62. مجهول بودن كيفيت نزول وحى مساله بعثت ، بعض از ابعادش براى احدى غير از خودرسول اكرم حقيقتش حاصل نشده است . مساله چه بوده است ؟ اين فشارى كه - به - از روحبزرگ به ايشان وارد شده - اين - چه صنف فشارى بوده است و چه حالى دست داده است دراين باب ؟ و كيفيت نزول وحى و - آمدن - نازل شدن روح اعظم براىرسول خدا وضعيتش چه بوده است ، دست ما كوتاه از آن است و ما يك چيزى از دور، از خيلىدور مى شنويم و ادراكش را نمى توانيم بكنيم . بيانات امام به مناسبت بعثت پيامبر - صحيفه نور جلد:19 - صفحه :143 - تاريخسخنرانى :29/1/64. وجود ابهام در حقيقت نزول بر قلب پيامبروتنزل روح ژ در ماه مبارك رمضان قضيه اى اتفاق افتاد كه ابعاد آن قضيه و ماهيت آن قضيه در ابهام الىالابد مانده است براى امثال ماها و آن نزول قرآن است . نزول قرآن بر قلب رسول الله در ليله القدر، كيفيتنزول قرآن و قضيه چه بوده است و روح الامين (چگونه ) در قلب آن حضرت قرآن رانازل كرده است و از طرفى خدا ((انا انزلناه فى ليله القدر)) ايننزول قرآن در قلب پيغمبر در ليله القدر كيفيتش چيست ؟ بايد بگويم غير از خودرسول اكرم و آنهايى كه در دامن رسول اكرم بزرگ شدند و مورد عنايت خداى تبارك وتعالى ، عنايات خاص او بودند براى ديگران مطلقا در حجاب ابهام است كه مسالهتنزل چى است ، نزول در قلب چى است ، روح الامين چى است ، كيفيت وارد شدن روح الامين باقرآن در قلب رسول الله چى است ،((ليله القدر)) چى است ؟ اينها مسائلى است كه بهنظر سطحى يك مطالب آسانى است و گاهى هم يك حرفهايى گفته شده است لكن بهشما عرض كنم كيفيت نزول قرآن در ابهام باقى مانده است براىامثال ما و كيفيت نزول ملائكه الله در ليله القدر و ماهيت ليله القدر. بيانات امام در جمع ائمه جمعه - صحيفه نور جلد:18 - صفحه :16 - تاريخ سخنرانى:21/3/62. كيفيت وساطت جبرئيل مساله وحى و گرفتن وحى كه در انبيا هست - و آنها هم متفاوت هست - يكى از امور مهمى استكه انسان تصورش را نمى تواند بكند كه مساله چى هست و از چى بوده است . واسطه ،جبرئيل است ، جبرئيل چه جور واسطه بوده است ؟ آيا پيغمبرنازل كرده است جبرئيل را و به ولايت او نازل شده است ؟ باجبرئيل نازل شده است و آن وحى را رسانده است ؟ مسائلى كه در آن صحبت است . بيانات امام در جمع روساى سه قوه - صحيفه نور جلد:19 - صفحه :53 - تاريخسخنرانى :15/6/63. نزول وحى و دريافت آن مطلب سوم در اجمالى از كيفيت نزول قرآن است ، و اين از لطايف معارف الهيه و از اسرارحقايق دينيه است كه كم كسى مى تواند به شمه اى از آن اطلاع پيدا كند به طريق علمى ؛و جز كمل از اوليا، كه اول آنها كه خود وجود مباركرسول ختمى است و پس از آن به دستگيرى آن سرور ديگر از اوليا واهل معارفند، كسى ديگر نتواند به طريق كشف و شهود از اين لطيفه الهيه مطلع شود؛زيراكه مشاهده اين حقيقت نشود جز به وصول به عالم وحى و خروج از حدود عوالم امكانى ؛ و مادر اين مقام به طريق اشاره و رمز بيانى از اين حقيقت مى كنيم : بايد دانست كه قلوبى كه به طريق سلوك معنوى و سفر باطنى سير الى الله مى كنند واز منزل مظلم نفس و بيت انيت و انانيت مهاجرت مى نمايند، دو طايفه اند به طريق كلى : اول ، آنان كه پس از اتمام سفر الى الله ، موت آنها را درك كند؛ و در همينحال جذبه و فنا و موت باقى مانند؛ و اينها اجرشان على الله و هو الله است . و اينهامحبوبيتى هستند كه در تحت ((قباب الله )) فانى ، و كسى آنها را نشناسند و با كسىرابطه پيدا نكنند و آنها نيز حق كسى را نشناسند - ((اوليائى تحت قبابى ، لايعرفهمغيرى .)) طايفه دوم آنان هستند كه پس از تماميت سير الى الله و فى الله ،قابل آن هستند كه به خود رجوع كنند و حالت صحو و هوشيارى براى آنها دست دهد. اينهاآنان هستند كه به حسب تجلى به فيض اقدس ، كه ((سر قدر)) است ، تقدير استعدادآنها شده و آنها را براى تكميل عباد و تعمير بلاد انتخاب اعيان ، فرموده اند. اينها پس ازاتصال به حضرت علميه و رجوع به حقايق اعيان ، كشف سير اعيان واتصال آنها را به حضرت قدس و سفر آنها را الى الله و الى السعادة نمايند، و مخلعبه خلعت ((نبوت )) شوند. و اين ، كشف وحى الهى استقبل از تنزل به ((عالم وحى جبرائيلى ))؛ و پس از آنكه از اين عوالم توجه به عوالمنازله كردند، كشف آنچه در اقلام عاليه و الواح قدسيه است نمايند(549) به قدراحاطه علميه و نشئه كماليه خود كه تابع حضرات اسماييه است ؛ و ((اختلاف شرايع ونبوات ))بلكه جميع اختلافات از آنجاست . و در اين مقام گاه شود كه آن حقيقت غيبيه و سريره قدسيه ،كه در حضرت علميه و اقلاموالواح عاليه ((مشهود)) شده از طريق غيب نفس و سر روح شريف آنها، به توسط ملكوحى كه حضرت جبرئيل است تنزل كند در ((قلب )) مبارك آنها، و گاهىجبرائيل ((تمثل مثالى ))پيدا كند؛ و از ممكن غيب به توسط آن حقيقت تا مشهد عالم شهادتظهور پيدا كند، و آن لطيفه الهيه را تنزل دهد؛ و در هر نشئه از نشآت ، صاحب وحى بهطورى ادراك كند و مشاهده نمايد: در حضرت علميه به طورى ، و در حضرت اعيان به طورى، و در حضرات اقلام به طورى ،و در حضرات الواح به طورى ، و در حضرتمثال به طورى ، و در حس مشترك به طورى ، و در شهادات مطلقه به طورى . آداب الصلوة - صفحه : 321 -323 كيفيت مشاهده صور غيبى اعلم ان الميزان فى مشاهدة الصور الغيبية هو انسلاخ النفس عن الطبيعة والرجوع الىعالمها الغيبى ، فيشاهد اولا مثالها المقيد و بعدهالمثال المطلق الى الحضرة الاعيان بالتفصيل الذى يشير اليه المصنف . و الانسلاخ قديكون فى النوم عند استراحة النفس عن التدبيرات البدنية ، فبقدر صفاء النفسيتصل بالعوالم الغيبية ، فيشاهد الحقائق الغيبية . فعند ذلكيتمثل تلك الحقيقة فى مثالها حسب عادات النفس و ماءنوساتها فيحتاج الى التعبير.فكذلك ما وقع عند اليقظه لاهل السلوك من المشاهدات ، الا انالكمل مثل الانبياء يمثلون الحقائق فى مثالهم حسب اختيارهم ، و منالمثال ينزلونها الى الملك الخلاص المسجونين فى عالم الطبيعة ،فتنزل الملائكة فى عالمهم المثالى و الملكى حسب قوة روحانيتهم و فى الملك و لا ينافىذلك ما حدث لهم من الاضطراب و شبه الاغماء عندنزول الوحى ، فان ضعف اجسامهم الشريفة عنتحمل ظهور الارواح المجردة فيها غير قوة مقام الروحانية و الجنبة الالهية الولوية .(550) تعليقات على شرح - صفحه : 36 -37 فصوص الحكم چگونگى نزول ملائكه و صعود اوليا بدانكه روح اعظم - كه - خلقى (است ) اعظم از ملائكة الله ، يعنى در مرتبهاول ، از ملائكة الله است و اشرف و اعظم از همه است ، و ملائكة الله مجرده قطان عالمجبروت از مقام خود تجافى نكنند، و از براى آنهانزول و صعود به آن معنى كه از براى اجسام استمستحيل است ؛ زيرا كه مجرد،از لوازم اجسام مبرا است و منزه است . پس ،تنزل آنها، چه در مرتبه قلب يا صدر يا حس مشترك ولى ، و چه در بقاع ارض و كعبه وحول قبر رسول خدا و چه در بيت المعور باشد، به طريق((تمثل ملكوتى )) يا((ملكى ))است ؛ چنانچه خداى تعالى در بابتنزل ((روح الامين )) بر حضرت مريم فرمايد:((فتمثل لها بشراسويا))(551)چنانچه براى اوليا و كمل نيز((تمثل ملكوتى )) و ((تروح جبروتى )) ممكن است . پس ، ملائكة الله را قوه و قدرتدخول در ملك و ملكوت است به طور تمثل (552)؛ وكمل اوليا را قدرت بر دخول در مملكت و جبروت است به طور ((تروح )) و ((رجوع ازظاهر به باطن )).و تصديق اين معنى سهل است براى كسى كه حقايق مجردات را، چه مجردملكوتى يا جبروتى و چه نفوس ناطقه كه نيز از مجردات جبروتيه يا ملكوتيه هستند،فهميده باشد و مراحل وجود و مظاهر آن و نسبت ظاهر به باطن و باطن به ظاهر را تصورنموده باشد. لزوم سنخيت براى درك سكنه جبروت و ملكوت و بايد دانست كه تمثل ((جبروتيين )) و ((ملكوتيين )) در قلب و صدر و حس بشر ممكننيست مگر پس از خروج او از جلبات بشريت و تناسب او با آن عوالم ؛ والا مادامى كه نفسمشتغل به تدبيرات ملكيه است و از آن عواملغافل است ، ممكن نيست اين مشاهدات يا تمثلات براى او دست دهد. بلى ، گاهى شود كه بهاشاره يكى از اوليا، نفس را از اين عالم انصرافىحاصل شود و به قدر لياقت از عوالم غيب ، ادراكى معنوى يا صورى نمايد. و گاه شودكه به واسطه بعضى امور هائله ، مثلا، از براى نفس انصراف از طبيعتحاصل شود و نمونه اى از عالم غيب (را) ادراك كند؛ چنانچه شيخ الرئيس قضيه آن شخصساده لوح را كه در حج بيت الله برات آزادى از آتش جهنم گرفته بود،نقل كند؛ و شيخ بيت الله براى آزادى از آتش جهنم گرفته بود،نقل نمايد؛ و اينها نيز از انصراف نفوس است از ملك ، و توجه ملكوتى است ؛ و گاه شودكه نفوس اولياى كمل پس از انسلاخ از عوالم و مشاهده روح اعظم يا ساير ملائكة الله بهواسطه قوت نفس ، به خود آيند و حفظ حضرات غيب و شهادت كنند؛ و در اين صورت ، درتمام نشآت در آن واحد حقايق جبروتيين را مشاهده كنند؛ و گاه شود كه به قدرت خود ولىكامل تنزل ملائكه حاصل شود. والله العالم . آداب الصلوة - صفحه : 342 -343 نزول وحى حاصل رياضات و سيرمعنوىرسول خدا(ص ) دعوت مراتب دارد، اجابت هم مراتب دارد. آن مرتبه اعلاى اجابت آنى است كه پس ازحصول مقدمات و رياضاتى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم كشيده اند منتهى شدبه اينكه خداى تبارك و تعالى از او ضيافت كرد بهنزول قرآن . قرآن آن نعمتى است كه در ضيافتى كه ازرسول خدا شده است ، آن نعمتى است كه در آن سفره اى كه ازازل تا ابد پهن است پيغمبر اكرم برخوردار از آن بوده و مقدمات آن مقدماتى است كهسالهاى طولانى ((رياضات معنوى )) كشيده است تا رسيده است به آنجايى كه لايق اينضيافت شده است و مهم قضيه اعراض از دنياست . ...آن توجه قلبى به مبدا نور و اعراض از ماوراى او، او را لايق كرد به ضيافة الله ولايق كرد براى اينكه قرآن يكمرتبه به طور بسيط در قلب او وارد بشود. بيانات امام در جمع ائمه جمعه - صحيفه نور جلد:18 - صفحه :16 -17 - تاريخسخنرانى :21/3/62. حصول فنا و تنزل ملائكه ..تنزل ملائكه و نزول وحى ، پس از حصول فنا و قرب حقيقى است . آداب الصلوة - صفحه : 326 قلب نبى ، منزلگاه وحى مرتبه ((ليطمئن قلبى ))(553)هم غير آن مسائلى است كه انبيا داشتند. اين مرتبه اىاست و قدم ((مشاهد))فوق اينهاست ؛ كه مشاهدهجمال حق تعالى : ((تجلى ربه للجبل ))(554)براى موسى تجلى كرده است . اينها حرفهايى است كه ما مى گوييم و شما هم مى شنويد ولكنمسائل فوق اينهاست . ((اننى اءناالله ))(555) نورى كه در شجره بود، آن نور راكسى نمى توانست ببيند، بجز خود حضرت موسى كس نمى توانست ببيند، چنانكه وحى اىكه وارد مى شد به رسول الله ، كسى نمى توانست بفهمد كه چيست . وحى چيست ؟ واصل وحى چيست ؟ و قرآن كه نازل مى شود به قلبرسول الله ، چطور همه اش يكدفعه نازل مى شود به قلبرسول الله . قرآن اگر همين است كه سى جزو اينطورى است كه نمى شود يكدفعه واردبشود به قلب ، آن هم اين قلبهاى معمولى ؛ (لكن ) قلب يك باب ديگر است و قرآن يكحقيقتى است ، و اين حقيقت هم به قلب وارد مى شود. تفسير سوره حمد - صفحه : 164 -165 قلب نبوى ، مبداء وحى و منزل جبرئيل اينهايى كه با قدم معرفت مى روند بالا، تا برسند به آنجايى كه ذات به تمامه -البته نه - اينكه - ذات ، بلكه جلوه ذات - در قلبشان جلوه مى كند - نه در اين قلب ، آنقلبى كه قرآن در آن وارد مى شود، آن قلبى كه مبداء وحى است ، آن قلبى كهجبرئيل را متنزل مى كند - در آن قلب ، آن جلوه اى كه مى شود، يك جلوه اى است كه تمامجلوه ها را دارد، هم خودش اسم اعظم است ، هم متجلى به جلوه اسم اعظم . اسم اعظم خوداوست ((نحن الاسماء الحسنى ))(556) و اسم اعظم خودرسول الله است ، اعظم اسماست در مقام تجلى . تفسير سوره حمد - صفحه : 167 -168 ادراك وحى با مكاشفه تامه الهيه حقيقت قرآن شريف الهى قبل از تنزل به منازل خلقيه و تطور به اطوار فعليه از شئونذاتيه و حقايق علميه در حضرت واحديت است ... و اين حقيقت براى احدى حاصل نشود به علوم رسميه و نه به معارف قلبيه و نه بهمكاشفه غيبيه ، مگر به ((مكاشفه تامه الهيه )) براى ذات مبارك نبى ختمى درمحفل انس ((قاب قوسين )) بلكه در خلوتگاه سر مقام ((اوادنى ))؛ و دستآمال عائله بشريه از آن كوتاه است مگر خلص از اولياء الله ... و حقيقت قرآن به همان نوارنيت و كمال كه در قلب مبارك آن حضرت تجلى كند، به قلوبآنها منعكس شود. آداب الصلوة - صفحه : 181 اتصال به مبداء فيض و كسب نزولى و تنزيلى وحى قرآن داراى ابعادى است كه تا رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مبعوث نشدهبودند و قرآن متنزل نشده بود از آن مقام غيب ،نازل نشده بود از آنجا، و با آن جلوه نزولى اش در ((قلب ))رسول خدا جلوه نكرده بود، براى احدى از موجودات ملك و ملكوت ظاهر نبود. بعد از آنكهاتصال پيدا كرد مقام مقدس نبوى ولى اعظم با مبدا فيض به آن اندازه اى كهقابل اتصال بود، قرآن را نازلتا و منزلتا كسب كرد، در قلب مباركش جلوه كرد و بانزول به مراتب هفتگانه به زبان مباركش جارى شد. بيانات امام در جمع مسئولان لشكرى و كشورى - صحيفه نور جلد:17 - صفحه :250 -251 - تاريخ سخنرانى :20/2/62. تنزل وحى از مقام احديت به كشف تام محمدى قرآن كريم ... از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدى (ص )تنزل كرد. وصيتنامه سياسى - الهى امام (ره ) - صحيفه نور جلد:21 - صفحه :170 - تاريخسخنرانى :15/3/68. متنزل ساختن وحى بر پيامبر قرآن كه در غيب بوده است و به صورت هاى غيبى بوده است و در علم خداى تعالى بودهاست و در غيب الغيوب بوده است ، به وسيله اين موجود عظيمى كه به واسطه مجاهداتبسيار و به واسطه بودن او بر فطرت حقيقى و فطرت توحيدى و همه مسائلى كه هست ،او رابطه دارد با غيب و به واسطه رابطه اى كه با غيب دارد اين كتاب مقدس را از مرتبهغيب متنزل كرده است و بلكه تنزلاتى حاصل شده است تا رسيده است به مرتبه شهادتكه به صورت الفاظ درآمده است . بيانات امام در جمع اقشار مختلف مردم تبريز - صحيفه نور جلد:14 - صفحه :252 -تاريخ سخنرانى :11/3/64. تابعيت نزول قرآن از ولى اعظم قرآن سرى است بين حق و ولى الله اعظم كهرسول خداست ، به تبع او نازل ميشود تا مى رسد به اين جايى كه به صورت حروف وكتاب در مى آيد. بيانات امام به مناسبت عيد فطر - صحيفه نور جلد:19 - صفحه :171- 172 - تاريخسخنرانى :30/3/64. وصول ولى اعظم عامل نزول وحى و ملائكه ماه مبارك رمضان كه ماه ، مبارك است - براى اين است كه - ممكن است براى اين باشد كهماهى است كه ولى اعظم ، يعنى رسول خدا واصل شده و بعد ازوصول ، ملايكه را و قرآن را نازل كرده است به قدرت او ملايكهنازل مى شوند، به قدرت ولى اعظم است كه قرآننازل مى شود و ملايك نازل مى شوند. ولى اعظم ، به حقيقت قرآن مى رسد در ماه مبارك وشب قدر و پس از رسيدن ، متنزل مى كند به وسيله ملائكه - كه همه تابع او هستند - قرآنشريف را، تا به حدى كه براى مردم بگويد. بيانات امام به مناسبت عيد فطر - صحيفه نور جلد:19 - صفحه :171 - 172 - تاريخسخنرانى :30/3/62. معنويت پيغمبر منزل وحى و جبرئيل ماه رمضان مبارك است براى اين كه نزول وحى بر او شده است يا به عبارت ديگر معنويترسول خدا وحى را نازل كرده است ... ماه رمضان ماهى است كه تمام پرده ها را دريده است و وارد شده استجبرئيل امين بر رسول خدا و به عبارت ديگر وارد كرده است پيغمبر اكرمجبرئيل امين را در دنيا. در ديدار با خانوده هاى شهدا، مفقودين ، اسراء و مسئولان وزارت كشور - صحيفه نورجلد:20 - صفحه :82 - تاريخ سخنرانى :25/1/66. انتساب نزول وحى به خداوند(557) ((خداوند تبارك و تعالى )) به واسطه سعه رحمت بر بندگان ، اين كتاب شريف را ازمقام قرب و قدس خود نازل فرموده و به حسب تناسب عوالمتنزل داده تا به اين عالم ظلمانى و سجن طبيعت رسيده و به كسوه الفاظ و صورت حروفدرآمده . آداب الصلوة - صفحه : 184 نزول قرآن حاصل تجلى خداوند به مقام اسم اعظم به ظهور رحمانيت و رحيميت اظهر آن است كه بسم الله هر سوره متعق به خود آن سوره باشد. بنابراين ، در سوره مباركه ((قدر)) چنين شود كه حقيقت شريفه قرآنيه و لطيفه مقدسهالهيه را به اسم الله ، كه حقيقت جمعيه اسماييه و اسم اعظم ربوبى است و متعين به رحمتمطلقه ((رحمانيه )) و ((رحيميه )) است ، در ليلة القدر محمديه((نازل فرموديم ))؛ يعنى ، ظهور قرآن تبع ظهور جمعى الهيت و قبض و بسط ((رحيميت)) و ((رحمانيت )) است ؛بلكه حقيقت قرآن مقام ظهور حضرت اسم الله الاعظم است بهظهور ((رحمانيت )) و ((رحيميت )) و جامع جمع وتفصيل است ؛ از اين جهت ، اين كتاب شريف ((قرآن )) است و ((فرقان )) است ؛ چنانچهروحانيت رسول ختمى ، و مقام مقدس ولايت آن سرور، نيز قرآن و فرقان است و مقام احديتجمع و تفصيل است . پس ، ذات مقدس به حسب ايناحتمال گويى چنين فرمايد: ما به تجلى به مقام اسم اعظم ، كه مقام احديت جمع وتفصيل است ، به ظهور رحمت ((رحمانيه )) و ((رحيميه ))قرآن راتنزل داديم در ليله قدر محمدى . آداب الصلوة - صفحه : 322 -333 مدئيت حق به جميع شئون براى تنزيلوحى در اشاره به نكته آنكه فرموده است ((انا)) به صيغه جمع و ((انزلنا))(558) بهصيغه جمع . بدان كه نكته آن ، تفخيم مقام حق تعالى به مبدئيتتنزيل اين كتاب شريف است . و شايد اين جمعيت براى جمعيت اسمائيه باشد، و اشاره بهآن باشد كه حق تعالى به جميع شئون اسماييه و صفاتيه ، مبداء از براى كتاب شريفاست ؛...و چنانچه حق تعالى بيدى الجلال و الجمال ، تخمير طينت آدماول و انسان كامل فرمود؛ بيدى الجمال و الجلال ،تنزيل كتاب كامل و قرآن جامع فرمود، و شايد به همين جهت آن را((قرآن )) نيز گويد؛چه كه مقام احديت جمع وحدت و كثرت است . آداب الصلوة - صفحه : 323 -324 تنزل وحى به وسيله روح الامين (559) ((نزل به الروح الامين على قلبك ))(560)نازل شده ،تنزل كرده ، و با دست ((روح الامين ))آمده ؛ لكنرسول الله در مقام تنزل اين نزول هست ، يك مقامى است كه از ((خود او)) اخذ مى كند.((انا انزلنا فى ليلة القدر))(561) جمعا اونازل مى كند ((فى ليلة القدر)) وارد مى شود، ولى در مقامتنزل ، (مرتبه ) بالاتر روح الامين است . تفسير سوره حمد - صفحه : 139 -140 ضرورت وجود تناسب بين جبرئيل و روح انبيا(ع ) مساءله آمدن جبرئيل براى كسى يك مساله ساده نيست ،خيال نشود كه جبرئيل براى هر كسى مى آيد و امكان دارد بيايد - اين يك - تناسب لازم استبين روح آن كسى كه جبرئيل مى خواهد (براى او) بيايد و مقامجبرئيل كه روح اعظم است . چه ما قائل بشويم به اين كه قضيهتنزيل ، تنزل جبرئيل ، به واسطه ((روح اعظم خود اين ولى )) - است - يا پيغمبر است ،او تنزيل مى دهد او را و وارد مى كند تا مرتبه پايين يا بگوييم كه خير، ((حق تعالى)) او را مامور مى كند كه برو و اين مسائل را بگو، چه آن قسم بگوييم كه بعضاهل نظر مى گويند و چه اين قسم بگوييم كه بعضاهل ظاهر مى گويند، تا تناسب ما بين روح اين كسى كهجبرئيل مى آيد پيش او و بين جبرئيل كه روح اعظم است نباشد، امكان ندارد اين معنا و اينتناسب بين جبرئيل كه روح اعظم است و انبياى درجهاول بوده است مثل رسول خدا و موسى و عيسى و ابراهيم - عليهم السلام - وامثال اينها، بين همه كس نبوده است . بيانات امام در ديدار با گروهى از خواهران - صحيفه نور جلد: 19 - صفحه :278-279 - تاريخ سخنرانى :11/12/64. وجه جمع انتساب نزول وحى به خداوند و جبرئيل قوله :تعالى :((انا انزلنا فى ليلة القدر))(562)، در اين آيه شريفه مطالبعاليه اى است كه اشاره اى به بعض آن خالى از فايده نيست : مطلب اول : آنكه در اين آيه شريفه و بسيارى از آيات شريفه ،تنزيل قرآن را نسبت به ذات مقدس خود دهد؛ چنانچه فرمايد:((انا انزلناه فى ليلةمباركة ))(563)، ((انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون ))(564)الى غير ذلكاز آيات شريفه ؛ و در بعض آيات نسبت بهجبرئيل كه روح الامين است مى دهد؛ چنانچه فرمايد:((نزل به الروح الامين )).(565) علماى ظاهر در اين مقامات گويند اين از قبيل ((يا هامان ابن لى صرحا))(566) مجاز است . نسبت تنزيل ، مثلا،به حق تعالى از باب آن است كه ذات مقدس سببتنزيل و آمر آن است ، يا آنكه تنزيل نسبت به حق حقيقت است ، و چون روح الامين واسطه استبه او نيز نسبت دهد مجازا؛ و اين براى آن است كه نسبتفعل حق به خلق را چون نسبت فعل خلق به خلق انگاشته اند؛ پس ، ماءموريتعزرائيل و جبرئيل را از حق تعالى چون ماءموريت هامان از فرعون ، و بناها و معمارها از هاماندانند؛ و اين قياسى است بس باطل و مع الفارق ؛ و فهم نسبت خلق به حق ، وفعل خلق و خالق ؛ از مهمات معارف الهيه و امهاتمسائل فلسفيه است كه از آن ، حل بسيارى مهمات شود؛از آن جمله مساءله جبر و تفويض استكه اين مطلب ما از شعب آن است . بايد دانست كه در علوم عاليه مقرر و ثابت است كه جميع دارتحقق و مراتب وجود، صورت((فيض مقدس )) كه تجلى اشراقى حق است ، مى باشد؛ و چنانچه ((اضافه اشراقيه)) محض ربط و صرف فقر است تعينات و صور آن نيز محض ربط مى باشند و از خودحيثيت و استقلالى ندارند؛ و به عبارت ديگر، تمام دار تحقق فانى در حق ، ذاتا و صفتا وفعلا، هستند؛ زيرا كه اگر موجودى از موجودات در يكى از شئون ذاتيهاستقلال داشته باشد، چه در هويت وجوديه و چه در شئون آن ، از حدود بقعه امكان خارجشود و به وجوب ذاتى مبدل گردد؛ و اين واضح البطلان است ؛ و چون اين لطيفه الهيهدر قلب راسخ شد و فؤ اد ذوق آن را چنانچه بايد و شايد كرد، بر او سرى از اسرارقدر و كشف شو و لطيفه اى از حقيقت ((امر بين الامرين ))منكشف گردد. كيفيت انتساب آثار و افعال به حق و خلق پس ، آثار و افعال كماليه را به همان نسبت كه به خلق نسبت دهند به حق نيز نسبت توانداد، بدون آنكه مجاز در هيچ طرف باشد؛ و اين در نظر وحدت و كثرت و جمع بين الامرينمتحقق گردد. بلى ، كسى كه در كثرت محض واقع است و از وحدت محجوب است ،فعل را به خلق نسبت دهد و از حق غافل شود؛ چون ما محجوبان ؛ و كسى كه وحدت در قلبشجلوه كند، از خلق محجوب شود و همه افعال را به خلق نسبت دهد؛ و عارف محقق جمع بين((وحدت )) و ((كثرت )) كند: در عين حال كهفعل را به حق نسبت مى دهد بى شائبه مجاز، به خلق نسبت دهد بى شائبه مجاز و آيهشريفه ((و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمى ))(567) كه در عين اثبات رمى نفى آن نمود،و در عين نفى اثبات فرموده ، اشاره به همين مشرب احلاى عرفانى و مسلك دقيق ايمانىاست ؛ و اينكه گفتيم افعال و آثار كماليه ، و نقايص را خارج نموديم ، چون كه نقايصبه اعدام برگردد، و آن از تعينات وجود است و منسوب به حق نيست مگر بالعرض ؛ وشرح اين مبحث را در اين اوراق نتوان داد. و چون اين مقدمه معلوم شد، نسبت ((تنزيل )) به حق وجبرئيل ، و ((احياء))به اسرافيل و حق ، و ((اماته )) بهعزرائيل و ملائكه موكله به نفوس و حق ، معلوم شود؛ و در قرآن شريف اشاره به اينمطلب بسيار است ؛ و اين يكى از معارف قرآن است كهقبل از اين كتاب شريف در آثار حكما و فلاسفه از آن عين و اثرى نيست ، و عائله بشريهمرهون عطيه اين صحيه الهيه اند در اين لطيفه ، چون ساير معارف الهيه قرآنيه.(568) آداب الصلوة - صفحه : 318 -320 ضرورت ((نازل كردن )) وحى از جايگاه اصلى اوليا با قدم سلوك از منازل گذشته و مى يافتند واقع را، ((مشاهده )) مى كردند. اوليا نمى توانند مشاهدات خودشان را براى مردم بيان كنند، قرآن همنازل شده ، متنزل شده است ، رسيده است به جايى كه با اين مردم دربند و در چاه ضلالت، مخاطبه كند. دست و زبان پيغمبر اكرم هم بسته است ، نمى توانند آن را كه واقعيت استبرسانند مگر متنزل (كنند)، تنزل (بدهند). قرآن مراتب دارد، هفت باطن يا هفتاد بطن از براى قرآن است ؛(569) از اين بطونتنزل كرده است تا رسيده است به جايى كه ما مى خواهد صحبت كرد. خدا خودش را با شترمعرفى مى كند:((افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت ))(570)؛ و اين براى ما تاءسف آوراست كه به همين موجودات نازل : به شمس ، به سما، به ارض ، به خود آدم (بخواهيمبه خدا معرفت پيدا كنيم .) زبان انبيا عقده داشته : ((رب اشرح لى صدرى و يسرلىامرى واحلل عقدة من لسانى ))(571)، عقده ها در زبانشان ، نه در قلبشان بوده است .نمى توانستند آنچه يافته اند آنطور كه يافته اند بگويند، گفتنى نبوده است . از اينجهت با مثال با نظاير مى خواستند چيزى به ما بفهمانند. خوب وقتى كه خدا با شترمعرفى بشود معلوم است كه مرتبه ما چه مرتبه اى است ،مرتبه همان حيوان است ؛ ومعرفتى كه ما از آن پيدا مى كنيم چه معرفتى است ؟ يك چيز بسيار ناقص (است ). آنجا هم كه گاهى (مطلبى ) ذكر مى شود راجع به انبيا:((فلما تجلى ربهللجبل جعله دكا و خر موسى صعقا))(572) موسى بعد از اينكه تحت ربوبيت حقتعالى واقع شد و از اين منازل گذشت ، آن وقت عرض كرد:((ارنى انظر اليك))(573)، به من خودت را ارائه بده . ارائه بده يعنى من با چشم ببينمت . اينكه از يكنبى بزرگى صادر نمى شود؛ آن نحو ارائه و آن نحو رؤ يتى كه مناسبت با مرئى ورائى است كه دست ما به آن نمى رسد. ...براى ما اينها قصه است . آنچه آنها با قدم شهود يافته اند، براى ما كه در اين ظلمتكدههستيم ، به صورت قصه است . جبل طور را براى ما گفته اند؛ تجلى هم به نظر ما مىآيد كه يك نورى بوده است از كوه طور، كه موسى ديده ، ديگران هم مى ديدند. اگر نورحسى بود خوب همه مى ديدند. جبرئيل امين قرائت مى كرد قرآن را براىرسول خدا، ليكن آنهايى كه آنجا بودند مى شنيدند؟! ما يك شبحى مى بينيم و ازاصل غفلت داريم ، از دور يك مساءله اى مى شنويم . انبيامثل آدمى هستند كه خوابى ديده ، چيزى مشاهده كرده ، لكن زبانش عقده دارد و مردم هم ، همهكر هستند:((من گنگ خواب ديده (و...))؛) هم آنها عاجزند از گفتن و هم ما عاجزيم از شنيدن .گفته اند، لكن براى ما نيست ؛ ما همان طورى كهقابل شنيدن . گفته اند، لكن براى ما نيست ؛ ما همان امورى كهقابل فهممان است مى فهميم . قرآن همه چيز دارد، احكام شرعيه ظاهريه دارد، قصه هايىدارد كه لبابش را نمى توانيم بفهميم ، ظواهرش را مى فهميم . براى همه هم هست ، يكچيزى است كه همه از آن استفاده مى كنند. ... قرآن كه از مقوله سمع و بصر نيست ، از مقوله الفاظ نيست ، از مقوله اعراض نيست ؛لكن متنزلش كردند براى ما كه كور و كر هستيم ، تا آنجايى كه بشود اين كور و كرهاهم از آن استفاده اى بكنند... جلوه حق تعالى از غيب ظاهر مى شود ومتنزل مى شود، مى آيد تا همين عالم طبيعت ؛همان فرقى كه ما بين عالم طبيعت ، عالم جسم ،عالم ظاهر با مراتب غيب هست ؛ الى ماشاءالله ، تا به مرتبه جلوهاول برسد، همان فرقى ما بين ادراكات و بعد از ما بالاترها، و بعد از بالاترها وبالاترها (هست ؛) تا برسد به آن مرتبه اى كه اولياى خاص خدا و انبيا در آن مرتبههستند. آن جلوه اى كه براى حضرت موسى (واقع شد)، آنجا مى فرمايد: ((فلما تجلىربه للجبل ))(574)، و در دعاى سمات :((بنور وجهك الذى تجليتللجبل ))(575)؛ همه اش صحيح است ، و هر كدام در مقام خودش تمام است . ...قرآن همه مسائل را دارد؛ لكن آن كسى كه ادراك مى كند ((انما يعرف القرآن من خوطب به))(576) است . قرآن را آنكه مخاطبش است مى فهمد؛ و معلوم است كه آن كسى كه ((منخوطب به )) است و قرآن را مى فهمد، آن مرتبه اى از قرآن است كه:((نزل به الروح المين ))، ((نزل على قلبه )) اين را غير از خود او نمى تواند مشاهدهكند. قضيه ، قضيه ادراك عقلى نيست ، مشاهده باعقل نيست ، با قلب نيست . آن قلبى كه قلب عالم است ، قلب نبى ، مشاهده با اوست ،دريافته ، لكن نمى تواند بيان كند؛ مگر در لفافه امثله و الفاظ. به يك آدمى كه كوراست چطور شما مى توانيد بفهمانيد كه نور چيست ؟ با چه زمانى (است كه ) روشن مىكند؟ آدمى كه نديده است نور را، چطور آن كسى ؟ نور را ديده مى تواند به او افهام كند؟جز اينكه عقده در لسانش هست ؛ و اين عقده كه در لسان انبيا بود پيغمبر اكرم عقده اش ازهمه بيشتر بود، براى چه كسى بيان بكند مگر آنكه رسيده (باشد) به مقام ولايت تامه .شايد يكى از معانى : ((ما اوذى نبى مثل ما اءوذيت )) - اگر وارد شده باشد ازرسول الله (ص ) - اين باشد كه يك آدمى كه آنچه را بايد برساند نتواند برساند؛آنكه كسى را نيابد كه به او آنچه يافته بگويد؛ تاءثر دارد. (خصوصا) آنچه كه اويافته بود فوق همه آنها بود كه سايرين يافته بود؛ و كسى كه يافته است امورى(را) و ميل دارد هم بيابند، و نتواند برساند تاءثر(ش چقدر است ؟) آن پدرى كه مى خواهدبچه اش شمس را ببيند ولى بچه كور است ، تاءثرش چقدر است ؟ بخواهد افهام كند چهبگويد؟ چه بگويد كه اين نور را بفهمد؟ عناوينى كه همه اشمجهول (است ) جز مجهولات چيزى نيست . تفسير سوره حمد - صفحه : 136 -142 مراتب نزول وحى كينونتهاى قرآن قبل از تنزل در عالم ماده از براى قرآن قبل از تنزل در اين نشئه ، مقامات و كينونتهاى است :اول مقام او، ((كينونت علميه )) اوست در حضرت غيبيه به تكلم ذاتى و مقارعه ذاتيه بهطريق احديت جمع ؛ و ضمير غايب شايد اشاره به آن مقام باشد، و براى افاده اين معنىبه ضمير غيب ذكر فرموده است ؛ كانه مى فرمايد همين قرآننازل در ((ليلة القدر))همان قرآن علمى در سر مكنون و غيبى در نشئه علميه است ؛ كه اورا از آن مراتب كه در يك مقام متحد با ذات و از تجليات اسماييه بود،نازل فرموديم ؛ و اين حقيقت ، ظاهر همان سر الهى است ؛ و اين كتاب ، كه در كسوه عباراتو الفاظ ظهور نموده ، و در مرتبه ذات به صورت تجليات ذاتيه ، و در مرتبهفعل عين تجلى فعلى است ؛ چنانچه امير المؤ منين - صلوات الله عليه - فرمود:((انماكلامه فعله )). آداب الصلوة - صفحه : 322 -324 نزول از عالم غيب الهى تا صورت لفظى اين كتاب بزرگ الهى - كه - از عالم غيب الهى و قرب ربوبىنازل شده و براى استفاده ما مهجوران و خلاص ما زندانيان سجن طبيعت و مغلولان زنجيرهاىپيچ در پيچ هواى نفس و آمال به صورت لفظ و كلام درآمده . آداب الصلوة - صفحه : 66 تنزل از مرتبه سر تا مرتبه فهم عامه قرآن يك حقيقتى است ، و اين حقيقت - آن - هم به قلب وارد مى شود،قرآن سر است ، سرسراست ، سر مستسر به سر است ، سر مقنع به سر است ، و بايدتنزل كند، بيايد پايين بيايد، تا اينكه برسد به اين مراتب نازله ، حتى به قلب خودرسول الله كه وارد مى شد، باز تنزل بود، يك تنزلى كرده بو تا به قلب وارد مىشد. بعد هم از آنجا بايد نازل بشود تا برسد به آنجايى كه ديگران هم بفهمند. تفسير سوره حمد - صفحه :165 نزول از حجب نور تا مقام بيان با زبان ... قرآن را متنزل كرده است در ماه رمضان . قرآن نازله اى است كه پس از عبور از((حجابهاى نور)) وارد شده است در ماه مبارك رمضان ، آن هم بر ((قلب )) مباركرسول خدا و از آن جا باز متنزل شده است تا رسيده است به آن جايى كه با ((زبان ))گفته مى شود. بيانات امام به مناسبت عيد فطر - صحيفه نور جلد:19 - صفحه :18- تاريخسخنرانى :10/4/63. مراتب هفتگانه نزول آن حقيقت غيبيه و سريره قدسيه ... به طور ملك وحى ...تنزل كند...و آن لطيفه الهيه را تنزل دهد و در هر نشئه از نشآت ، صاحب وحى به طورىادراك كند و مشاهده نمايد: در حضرت علميه به طورى ، و در حضرت اعيان به طورى ، و درحضرت اقلام به طورى ، و در حضرت الواح به طورى ، و در حضرتمثال به طورى ، و در حس مشترك به طورى ، و در شهادت مطلقه به طورى . و اين ، هفتمرتبه از تنزل است كه شايد نزول قرآن بر ((سبعة احرف ))(577) اشاره به اينمعنى معنى باشد؛ و اين معنى منافات ندارد با آنچه فرمايد: ((قرآن واحد من عندواحد))(578)چنانچه معلوم است . آداب الصلوة - صفحه : 323 پيرامون بطون هفتگانه قرآن كما خبر ان ((للقرآن ظهرا و بطنا وحدا و مطلعا)) و فى رواية : ((و لبطنه بطناالى سبعة ابطن )) و فى رواية : ((الى سبعين بطنا)) اذا كان القرآن جميع صفحة الوجود يمكن ان يكون المراد... ((بالبطون السبعة ))هو المراتب السبعة الكلية من مقام الاحدية الغيبية ، و حضرةالواحدية ، و مقام المشيئة و الفيض المنبسط، و عالمالعقل ، و عالم النفوس الكلية و عالم المثال المطلق ، و عالم الطبيعة ... و اما ((السبعة )) بالنسبة الى ما فى الدفتين من الكتابالمنزل فباعتبار كون الالفاظ موضوعة للمعانى العمامة و كون الكتاب الالهىالنازل من مقام الاحدية الى عالم اللفظ و الصوت لايقا لهدايةكل طائفة من الطوائف ، فيفهم كل طائفة من اهل السلوك منكل آيه ما لايفهم منه الاخر. مثلا يفهم اهل الظاهر من قوله :((زين للناس حب الشهوات))(579) الخ معناه الظاهر، و اما اهل القلوب و اصحاب السلوك الروحى فيفهمون منهمرتبة عالية ... كذلك بالنسبة الى اهل السر و الخفى والاخفى . فالاية الشريفة لهاسبعة ابطن بالنسبة الى سبع طوايف .(580) تعليقات على شرح - صفحه : 213 - 216 فصوص الحكم مراتبه هفت يا هفتادگانه تنزيلو تاءويل التنزل من مقام الغيب الى الشهادة ((تنزيل )) و الرجوع من الشهادة الى الغيب تعبيرفى الرؤ يا و ((تاويل )) فى المكاشفة ، و من هذاالقبيل تنزيل الكتاب من عند الله بحسب المراتب السبع التى للعوالم او للانسانالكامل فمراتب التنزيل سبعة كما ان مراتب التاءويل سبعة و هى بعينها بطون القرآنالى سبعة ابطن اجمالا و سبعين تفصيلا بل سبعين الف ، و باعتبار لاحد له يقف عنده . والعالم بالتاويل من له حظ من المراتب . فبمقدار تحققه بالمراتب له حظ منالتاءويل الى ان ينتهى الى غاية الكمال الانسانى و منتهى مراتب الكمالى ، فيصير عالمابجميع مراتب التاءويل . فهو كما يتلوا الكتاب من الصحيفة المباركة الحسية التى بينايدينا يقرء من صحيفة عالم المثال و عالم الالواح و الارواح الى العالم الاعلى الى الحضرةالتجلى الى الحضرة العلم الاسم و هو الراسخ فى العلم ((وانما يعرف القرآن من خوطببه )) (581) تعليقات على شرح - صفحه :50 فصوص الحكم در عظمت قرآن و نسبت آن با ذات حق (582) عظمت قرآن در جميع جهات فهم عظمت قرآن خارج از طوق ادراك است ؛ لكن اشاره اجماليه به عظمت همين كتابمتنزل كه در دسترس همه بشر است موجب فوايد كثيره است . بدان اى عزيز كه عظمت هر كلام و كتابى ، يا به عظمت متكلم و كاتب آن است ، يا به عظمتمرسل اليه و حامل آن است ، و يا به عظمت حافظ و نگهبان آن است ، و يا به عظمت شارح ومبين آن است ؛ و يا به عظمت وقت ارسال و كيفيت آن است ؛ و بعضى از اين امور ذاتا و جوهرادخيل است و بعضى عرضا و بالواسطه ، و بعضى كاشف از عظمت است . و جمع اين امور كه ذكر شد در اين صحيفه نورانيه به وجه اعلى و اوفى موجود است ،بلكه از مختصات آن است كه كتاب ديگرى را در آن يا اصلا شركت نيست و يا به جميعمراتب نيست . مبدئيت حق به جميع شئون براى قرآن اما عظمت متكلم آن و منشى و صاحب آن : پس آن ، عظيم مطلق است كه جميع عظمتهاى متصوره درملك و ملكوت و تمام قدرتهاى نازل در غيب و شهادت ، رشحه اى از تجليات عظمتفعل آن ذات مقدس است ؛ و حق تعالى با تجلى و عظمت براى احدى ممكن نيست تجلى كند؛ واز پس هزاران حجب و سرادقات تجلى كند؛ چنانچه در حديث است :((ان لله سبعين اءلفحجاب من نور و ظلمة لو كشفت لا حرقت سبحات وجهه دونه )).(583) و پيش اهل معرفت ، اين كتاب شريف از حق تعالى به مبدئيت جميع شئون ذاتيه و صفاتيه وفعليه ، و به جميع تجليات جماليه و جلاليه صادر شده و ديگر كتب سماويه را اينمرتبت و منزلت نيست . آداب الصلوة - صفحه : 182 -183 تنزل به آخرين مرتبه نزول ((نزل به الروح الامين على قلبك ))(584)؛نازل شده ، تنزل كرده ، و با دست روح الامين آمده ؛... آن هم كه به قلب او وارد مى شودبايد نازل بشود به مراتب :از اين بطن به آن بطن ،از اين حد به آن حد، تا برسد بهحدى كه به صورت الفاظ درآيد. قرآن كه از مقوله سمع و بصر نيست ، از مقوله الفاظ نيست ، از مقوله اعراض نيست ؛ لكنمتنزلش كردند تفسير سوره حمد - صفحه : 139 -140 تنزل در حد فهم بشر متنزل كرده است همه معارف را تا رسانده است به اينجا. قرآن را نازلش كرده ، پشتستارهايى ، استارى پشت سر هم وارد كرده ، نازل كرده ،نازل كرده تا رسانده اش به يك الفاظى كه موافق با فهم بشر باشد و آن هم اينالفاظ باز موافق با فهم بشر نيست . بيانات امام در جمع اعضاى هيات دولت - صحيفه نور جلد:18 - صفحه :31 - تاريخسخنرانى :21/2/62. تنزل در حد فهم بشر قرآن مراتب دارد، هفت بطن يا هفتاد بطن از براى قرآن است ، از اين بطونتنزل كرده است تا رسيده است به جايى كه با ما مى خواهد صحبت كند، خدا خودش را باشتر معرفى مى كند: ((افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت )).(585) تفسير سوره حمد - صفحه : 136. نزولهاى هفتگانه تا مرحله صورت كتبى قرآن - و در روايات است اين - نازل شده است بهمنازل مختلف ، كلياتش سبع و الى سبعين و الى زيادتر، تا حالا رسيده است به دست ماهابه صورت يك مكتوب . ديدار با مسئولان لشكرى و كشورى - صحيفه نور جلد:20 - صفحه :28 - تاريخسخنرانى :2/6/65. نازله جميع شئون و دو دست جمالو جلال حق در اشاره به نكته آنكه فرموده است ((انا)) به صيغه جمع و ((انزلنا)) به صيغهجمع . بدانكه نكته آن ، تفخيم مقام حق تعالى در مبدئيتتنزيل اين كتاب شريف است ؛ و شايد اين جمعيت ، براى جمعيت اسمائيه باشد و اشاره بهآن باشد كه حق تعالى به جميع شئون اسماييه و صفاتيه ، مبداء از براى اين كتابشريف است ؛ و از اين جهت ، اين كتاب شريف صورت احديت جمع جميع اسما و صفات ومعرف مقام مقدس حق به تمام شئون و تجليات است ؛ و به عبارت ديگر، اين صحيفهنورانيه صورت ((اسم اعظم )) است ، چنانچه انسانكامل نيز صورت اسم اعظم است ؛ بلكه حقيقت اين دو در حضرت غيب يكى است ، و در عالمتفرقه از هم به حسب صورت متفرق گردند، ولى باز به حسب معنا از هم متفرق نشوند؛ واين ، يكى از معانى ((لن يفترقا حتى يردا على الحوض ))(586) مى باشد؛ و چنانچهحق تعالى بيدى الجلال و الجمال تخمير طينت آدماول و انسان كامل فرموده ، بيدى الجمال والجلالتنزيل كتاب كامل و قرآن جامع فرموده ؛ و شايد به همين جهت آن را ((قرآن )) نيزگويند؛ چه كه مقام احديت ، جمع وحدت و كثرت است . آداب الصلوة - صفحه : 320 -321
|
|
|
|
|
|
|
|