بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نبوت از دیدگاه امام خمینی, مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     NOBOVV01 -
     NOBOVV02 -
     NOBOVV03 -
     NOBOVV04 -
     NOBOVV05 -
     NOBOVV06 -
     NOBOVV07 -
     NOBOVV08 -
     NOBOVV09 -
     NOBOVV10 -
     NOBOVV11 -
     NOBOVV12 -
     NOBOVV13 -
     NOBOVV14 -
     NOBOVV15 -
     NOBOVV16 -
     NOBOVV17 -
     NOBOVV18 -
     NOBOVV19 -
     NOBOVV20 -
     NOBOVV21 -
 

 

 
 

 

441- منظور مرتبه غلبه بر تام قواست .
442- ((و انك لعلى خلق عظيم . براستى كه تو را خويى والاست ))؛ (قلم / 4).
443- ((كان خلقه القرآن . خلق آن حضرت (به نيكويى ) قرآن بود))؛ مسند احمدبن حنبل ؛ ج 6، ص 91- 163.
444- مكارم الاخلاق ؛ ص 12، فصل دوم - بحارالانوار؛ ج 16، ص 226، ((تاريخنبينا (ص ) ))، ((باب مكارم اخلاقه ))، ح 34.
445- بحارالانوار؛ ج 16، ص 229، ((تاريخ نبينا ص ))،((باب مكارم اخلاقه وسيره ))، ح 35.
446- اشاره است به حديث : ...و هبط معجبرئيل ملك لم يطا الارض ‍ قط، معه مفاتيح خزائن الارض .فقال : يا محمد، ان ربك يقرئك السلام و يقول هذه مفاتيح خزائن الارض ؛ فان شئت فكننبيا عبدا؛ و ان شئت فكن نبيا ملكا فاشار اليهجبرئيل (ع ): ان تواضع يا محمد. فقال : بل اكون نبيا عبدا. ثم صعد الى المساء.... و يكىاز فرشتگان الهى كه هرگز به زمين فرود نيامده بود باجبرئيل به زمين آمد، و با او كليدهاى گنجهاى زمين بود، و به پيغمبر گفت :اى محمد،پروردگارت بر تو سلام كرد و فرمود اين كليدهاى زمين است ،اگر خواهى پيامبرى بندهباش و اگر خواهى داراى ملك و سلطنت باش .
پس جبرئيل اشاره كرد كه يا محمد فروتنى كن . پيامبر گفت : من پيامبرى بنده خواهمبود، فرشته به سوى آسمان رفت ...))؛ امالى صدوق ؛ مجلس 69، ح 2.
447- رؤ يا، بر حسب حال خواب بيننده متفاوت است ؛ و اما خوابهاىرسول الله - صل الله عليه و آله - از سنخ تمثلات حقايق غيبى در عالمخيال غير حال مشتغل از حضرات حقايق است ، بر خلاف خوابهاى ديگر مردم .
448- و چه چيز تو را به عظمت اين شب آگاه خواهد كرد؟))؛ (قدر / 2).
449- ((شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است ))؛ (قدر / 3).
450- ((براى هر كسى كه با حضور (و توجهكامل ) گوش فرا دهد))؛ اقتباس از سوره ق ، آيه 37.
451- ((اى موسى ، هرگز مرا نخواهى ديد))؛ (اعراف / 143).
452- پس ، چون پروردگار او بر كوه تجلى كرد، آن را از هم فروپاشيد و موسىمدهوش بيفتاد))؛ (اعراف / 143).
453- مثنوى مولوى ، دفتر اول ، ص 38.
454- جامع الاسرار و منبع الانوار؛ ص 10.
455- نجم / 8 - 9
456- بحارالانوار؛ ج 69،ص 49؛((كتاب الايمان والكفر))،((بابفضل الفقر والفقراء ))،ش 58
457- من لا يحضره الفقيه ؛ ج 2،ص 374، زيارت جامعه .
458- من لا يحضره الفقيه ؛ ج 2،ص 374، زيارت جامعه .
459- بحارالانوار؛ ج 69، ص 107، دعاى ندبه با اندكى اختلاف .
460- در نوع بشر (هيچ كس )كاملتر از پيامبر ما -صل الله عليه و آله - نيست ، چنانچه اين (حقيقت ) مشهود پيشوايات كشف و معرفت ،ومنقول از معدن حكمت و رسالت است و از كلام خداوند كه ياور اصحاب قلوب و راسخان است- (نيز همين معنا) برمى آيد؛ و از جمله شواهد از كتاب خداقول حق تعالى است آنجا كه از معراج حضرترسول - صل الله عليه و آله - حكايت مى كند كه : ((سپس نزديك شد و نزديكتر شد تااينكه (فاصله اش ) به قدر دو سر كمان يا كمتر شد))، ((تدلى )) همان ((حقيقت فقره)) است كه در (اين ) كلام حضرت - صل الله عليه و آله -:((فقره مايه فخر من است ))بدان اشاره گرديد، و همان مقام ((برزخيت كبرا)) و ((هيولويت مطلقه )) است ؛ و مقام((اودنى )) استهلاك حضرتش در احديت و زوال حكم واحديت است .
و از جمله اين شواهد در كلمات حاملان وحى و نبوت عباراتى است كه در زيارت جامعه آمدهمانند:((خداوند با شما آغاز (وجود) كرد و با شما (وجود را) به انتها مىرساند))،و:((روحهاى شما در روحها و نفسهايتان در نفوس (جارى است )))،و:
((شماييد ريسمان اتصال ميان آسمان و زمين )) و قسمتهاى ديگر زيارت و خبرهاىنقل شده از طريق آن حضرات - عليهم السلام - كه در حد استفاضه و بلكه تواتر است .
پس ، چون آنچه گفتيم را دانستى و بدانچه تلاوت كرديم ايمان آوردى ، سر اينكهحضرت -صل الله عليه و آله - ابوالبشر و آدم حقيقى است ، بر تو آشكار خواهد شد. نيكبينديش .
461- عيون اخبار الرضا - عليه السلام -؛ ج 1، ص 204، ((الباب السادس والعشرون ))،ح 22. متن كامل در كتاب مصباح الهداية حضرت امام (ره )، ص 73 - 74 آمدهاست .
462- بحارالانوار؛ ج 15، ص 15، ((تاريخ نبينا (ص ))((البابالاول ))، ح 19، و ج 25، ص 22، ((البابالاول من ابواب خلقهم و طينتهم و ارواحهم ))ح 38 - اسرار الشريعة و اطوار الطريقة ،ص ‍ 94
463- بدانكه اين فرمايش پيامبر - صل الله عليه و آله -:((خداوند هيچ مخلوقىبرتر از من نيافريد))اشاره به برتر بودن حضرت-صل الله عليه و آله - در مقام ((تعين خلقى ))دارد؛ چرا كه آن حضرت (ص ) در عالم خلق، نخستين تعين و نزديكترين آنها به اسم اعظم - كه امام ائمه اسما و صفات است -بود؛ امابا در نظر گرفتن مقام ((ولايت كليه عظما))ى ايشان ، و مقام برزخيت كبرا و هيولايتاولاى آن حضرت كه از آن به ((دنى فتدلى )) و ((وجود انبساطى اطلاقى ))و ((وجهدائم باقى )) تعبير شده كه هم وجودها و تعينات در آن مستهلك شد و تمامى رسوم ونشانه ها در آن مضمحل و نابود گرديده است ، (اساسا) نسبتى ميان ايشان و هيچ موجودديگر وجود ندارد،(و اين ) به دليل احاطه قيوميه ايشان بر تمامى نورها و سايه ها است .
پس ،(تعبير) ((اكرم بودن برتر بودن ))در اين مقام صحيح نيست ؛ (زيرا اساساطرفى براى مقايسه وجود ندارد) و اوليت و آخريت متصور نيست ، بلكه حضرت (ص )اول است در عين آخر بودن ، آخر است در عين اول بودن ؛ ظاهر است به همان گونه كه باطناست و به همان نحو كه ظاهر است پوشيده و نهان است ؛ چنانچه خود فرمود:((ماييمپيشينيان نخستين )).
464- ((...حضرت على - عليه السلام - فرمود:((گفتيم اىرسول خدا تو برترى يا جبرئيل - عليه السلام -؟ فرمود: ((يا على ، خداوند تبارك وتعالى انبياى مرسل خود را بر ملائكة مقرب برترى بخشيد و مرا بر جميع انبيا ومرسلين برترى داد.))
سؤ ال از برترى ايشان بر جبرئيل - عليه السلام - در واقع پرسش از (فضيلت ايشان) بر همه ساكنان عالم جبروت است و علت اينكه ازجبرئيل نام برده شده ، يا به دليل مقام عظيم وى در ميان ديگر فرشتگان است و يا به ايندليل است كه ذهنها بيشتر متوجه او بوده : نه سايرين ؛ و خلاصه اينكه سؤال (مذكور) ايشان فقط در مورد جبرئيل - عليه السلام - نيست و به هميندليل حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - پاسخ خود را با بيان فضيلت خود برهمه ملائك ايراد فرمودند، و بايد دانست كه اين فضيلت يك برترى تشريفاتى صورىو قراردادى مانند برترى سلطان بر رعيت نيست ، بلكه فضيلتى حقيقى و وجودى وكمالى است كه از احاطه تام و سلطنت قيومى ايشان سرچشمه گرفته ، كهظل و سايه احاطه اى است كه حضرت اسم الله اعظم بر ديگر اسما و صفات دارد، چرا كهساير اسما و صفات ، از شئون و صورتها و مظاهر و انوار اويند.
پس همان طورى كه شرافت اعظم الله - كه محيط بر ساير اسما است - و نيز (برترى )ساير اسما نسبت به يكديگر، اعتبارى و تشريفاتى نيست ، در مورد (برترى و شرافت )مربوب اسماى محيطه كه نبى هر عصر است و خصوصا پيامبر ما - صلوات الله عليه وآله - كه ...مربوب امام ائمه اسما و صفات است نيز به همين ترتيب است .
465- مناقب ابن شهر آشوب ؛ ج 1، ص 214 - بحارالانور؛ ج 16، ص 402، تاريخنبينا))، باب 12، ح 1 - مسند احمد بن حنبل ؛ ج 1، ص 281.
466- المقدمات من كتاب نص النصوص ؛ سيد حيدر آملى (ره )، ص 169، - الانسانالكامل ؛ شيخ عبدالكريم جبلى ، ص 132.
467- عوالى اللئالى ؛ ج 4، ص 7 - بحارالانوار، ج 55، ص 39، ((كتاب السماءو العالم ))،((باب العرش و الكرسى و حملتها))،ح 61 - محجبة البيضاء؛ ج 5، ص28،((كتاب شرح عجائب القلب )) (با اندكى اختلاف ).
468- فيه مافيه ؛ ص 48.
469- عليم اليقين ؛ ج 1، ص 57 - اصول كافى ؛ ج 2، ص 529،((كتاب الدعاء))،باب القول عند الاصباح و الامساء))، ح 20 (عبارت بهشكل : سبقت رحمتك غضبك آمده است ).
470- قلوب اوليا و سالكين ، آينه هاى تجليات حق و جايگاه ظهور اوست ، چنانچهخداوند فرمود:((اى موسى ، زمين و آسمان گنجايش مرا ندارند؛ اما قلب بنده مؤ منمگنجايش مرا ندارند؛ اما قلب بنده مؤ منم گنجايش مرا دارد.))
آرى ، قلبها از حيث بروز تجليات (الهى ) در آنها، مختلف و متفاوتند. گاه قلب ، ((قلبعشقى و ذوقى ))است كه پروردگار در آن بهجمال و حسن و بها تجلى مى فرمايد و گاه ((قلب خوفى ))است كه پرودگار بهجلال و عظمت و كبريا و هيبت در آن تجلى مى فرمايد و ديگر، قلب ذو وجهتين است كهپروردگار در آن به جمال و جلال و صفات متقابل و يا به اسم جامع اعظم تجلى مىفرمايد. و اين مقام به خاتم الانبيا و اوصياى ايشان - عليهم السلام - اختصاص دارد.
پس ، خداوند براى هر يك از اوليا - عليهم السلام - به اسمى كه باحال آن ولى حق متناسب دارد تجلى مى فرمايد: گاه به صفتجلال مانند (تجلى بر) شيخ الانبيا و المرسلين - صلوات الله عليه و اجمعين - زيراخداوند، به سبب استغراق حضرتش در بحر عشق الهى و شيفتگى ايشان نسبت به نورجمال خداوندى ، از وراى جلال ، به ((جمال ))تجلى نمود و به همين سبب حضرت عشقالهى و شيفتگى ايشان نسبت به نور جمال خداوندى ،از وراىجلال ، به ((جمال )) تجلى نمود و به همين سبب حضرت به ((خلعت ))(و دوستى حقتعالى ) اختصاص يافت ، و مانند حضرت يحيى - عليه السلام - كه قلبش خاضع وخاشع و در (حال ) قبض بود، لذا خداوند به صفتجلال ،از (جمله ) عظمت و كبريا و قهر و سلطنت تجلى فرمود. گاه نيز خداوند به((جمال ))تجلى فرمايد چنانكه بر حضرت عيسى - عليه السلام - تجلى نمود؛ و بههمين دليل هم بود كه وقتى حضرت يحيى - عليه السلام - ايشان را خندان ديد و با عتاببر او اعتراض نموده گفت :((گويا كه آن جناب خو را از مكر و عذاب خدا در ايمنى يافتهاست .)) به او پاسخ داد:((گويا كه آن حضرت ازفضل و رحمت حق نااميد گشته است .))و به آن دو بزرگوار - عليهما السلام - وحىشد:((محبوبترين شما نزد من آنى است كه بر من خوش گمانتر باشد.))
پس ، خداوند بر حضرت يحيى - عليه السلام - به مناسبت(حال ) قلب و نشئه خاصش به قهر و سلطنت تجلى فرمود و لذا ايشان به آن ترتيباعتراض نمود؛ امام حضرت عيسى - عليه السلام - كه خداوند به مقتضاى نشئه و مقام ايشانبه لطف و رحمت بر او تجلى فرموده بود آنگونه پاسخ داد، و وحى خداىمتعال به اينكه محبوبتر شما دو تن ، نزد من آن است كه بر من حسن ظن بيشترى داشتهباشد، به مناسبت تقدم رحمت بر غضب اينكه محبت الهى ابتدائا در مظاهرجمال تجلى مى نمايد مى باشد. چنانكه در روايات آمده :((اى آنكه رحمتش بر غضب پيشىگرفته است )).
471- و للتمكن بهذا المقام و انمحاء التلوين وردت الاية الشريفة :((فاستقم كماامرت ))(هود / 112؛ شورى / 15). و قال النبى - صلى الله عليه و آله -: ((شيبتنىسورة هود.))قيل :لمكان هذه الاية (علم اليقين ؛ ج 2،ص 971-مجمع البيان ؛ذيل هود / 112) و ان قال شيخنا العارف الكامل الشاه آبادى - ادام الله ظله -: ان قوله -صلى الله عليه و آله - لكونهم من فروع شجرة النبوة .)) منه عفى عنه .
به سبب تمكن در اين مقام و محو و فانى شدن تلوين بود كه آيه شريفه ((چنانكهفرمان داده شدى استقامت بورز)) نازل شد و پيامبر - صلوات الله عليه و آله -فرمود:((سوره هود مرا پير كرد.)) و گفته اند (فرموده حضرت (ص )) با توجه بهمفاد اين آيه بود. گرچه شيخ ما، عارف جناب شاه آبادى - ادام الله ظله -فرمود:((فرمايش پيامبر(ص ) ناظر بر اين است كه استقامت امت نيز جزء استقامت آنحضرت است ، و رسول خدا ماءمور استقامت امت نيز مى باشد؛ زيرا امت به منزله شاخساراندرخت نبوتند(از حضرت امام -رضوان الله تعالى عليه -).
472- قلب سالك هنگامى كه پروردگار به يك اسما بر او تجلى فرمود، و مقام هراسم در او به تحقق پيوست قابل و پذيراى تجلى حق به اسم مى گردد،اسمى كهتمامى شئون الهى و جبروت و سلطان حق در او (جمع ) است و اين تجلى اولا(تجلى ) بهوحدت جمعى و كثرت در وحدت و ثانيا (تجلى ) به كثرت تفصيلى و بقاى بعد از فنا ووحدت در كثرت خواهد بود... با (تحقق ) اين مرتبه ، مراتب به پايان مى رسد و اين ،مرتبه از مراتب سير الى الله ،و همان ((سفر چهارم )) كه بقاى بعد از فنا پس ازاستهلاك تام است ، مى باشد.
پس ، حفظ حضرات تمكن در مقام جمع و تفصيل ، و وحدت و كثرت از بالاترين مراتبانسانيت و كاملترين مراحل سير و سلوك به شمار مى رود و حقيقت اين مقام براى هيچ يك ازاهل سلوك و ارباب معرفت ، جز رسول اكرم ما - صلوات الله عليه و آله - و خاندانبزرگوارش ، كه نور علم و معرفت را از مشكات منور ايشان برگرفته اند و سلوك وطريقت را از مصباح ذات و صفات آن بزرگوار آموخته اند، واقع نمى گردد.
473- اشاره به برترى حضرت ابراهيم بر حضرت آدم - عليه السلام - بهدليل اينكه او با خطاب ((نرى ابراهيم ملكوت ...)) مورد اشاره قرار گرفته ؛ ولىحضرت آدم با خطاب ((علم آدم الاسماء...)). متنكامل در فصل هفتم بحث پيرامون حضرت ابراهيم آمده است .
474- نصر / 1.
475- ((سپس آنان را با معجزات و نصرتى كه پايدارى جانهاى سخت و شمشيرهاىبرانشان متضمن آن است ، تاءييد فرمود.))
اين نصرت همان ((فتح مطلقى ))است كه در آيه شريفه : ((اذا جاء نصرالله والفتح))بدان اشاره شده است ، و فتوحات بر سه قسم است :
فتح قريب و فتح مبين و فتح مطلق ، و فتح مطلق به صاحب ولايت مطلقه اختصاص دارد ورسولان ديگر به تبع ، و نه اصالتا، بهره اى از آن دارند؛ ولى در فتح پيشين مختصحضرت رسول - صلى الله عليه و آله - نيست .
476- حفظ مقام كثرت در وحدت و وحدت در كثرت براى هيچ يك از انبيا و مرسلين ميسرنشده است جز ايشان - صلوات الله عليه و آله - بالاصاله و اولياى مكرمش به تبعيت (ازآن بزرگوار) درود و سلام خداوند بر حضرت ختمى و خاندان بزرگوارش .
477- قرب فرايض پيش از قرب نوافلحاصل نمى گردد؛ و ((قرب نوافلى )) عبارت است از فنا و استهلاك اسما و صفات كه(در نتيجه آن ) حق ، گوش و چشم و دست او مى گردد؛ و ((قرب فرايضى )) عبارت استاز استهلاك كلى ذاتى و صفاتى كه ابقاى عبد در پاره اى از اوقات را در پى دارد و (درنتيجه آن ) عبد گوش و چشم حق مى گردد.
پس (بدانكه ) ولايت كليه و ظهور برزخيت كبرا تنها پس از قرب فرايضحاصل مى شود و اين قرب است كه غايت معراج صعودى پيامبر ما - صلى الله عليه و آله -مى باشد ؛ كه براى ساير انبيا بجز آن حضرت ،حاصل نمى شود مگر به تبع ، نه بالاصالة .
478- ((رو به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريد.))، (انعام / 79).
479- نجم / 8 -9.
480- الجامع الصغير، ج 2، ص 144، بدون لفظ((مثل )) - بحارالانوار، ج 39، ص 56، كتاب تاريخ امير المؤ منين ، باب 73، ح 15.
481- ((گيرم اى خدا من ، بر عذابت صبر نمايم ، چگونه مى توانم بر دورى توصبر كنم ؟))، اقبال الاعمال ؛ ج 3، ص 8 - 331، دعاىكميل .
482- هيچ جنبنده اى نيست مگر اينكه او مهار اختيارش را در دست دارد. براستىپروردگار من به راهى راست است ))؛ (هود/ 56).
483- ((ولى چنين نيست ، به پروردگارت قسم كه ايمان نمى آورند مگر آنكه تورا در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است داور گردانند...))الخ (نساء/ 56).
484- ((پس سوگند به پروردگارت كه از همه آنان خواهيم پرسيد))؛ (حجر92).
485- ((...تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بهايشان بياموزد))، (جمعه / 2).
486- ((...تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بهايشان بياموزد))، (جمعه / 2).
487- زخرف / 84.
488- علم اليقين ؛ ج 1، ص 520.
489- و ديگرى ، اعتبار كثرت و تركيب (در مورد فيض منبسط وظل نورانى ) مى باشد كه عبارت است از اعتبار ظهور در همه مظاهر (اعم ) از تعيناتجبروتى و ملكوتى كلى و (تعينات ) ملكى ناسوتى جزئى ؛ و به اين اعتبار، تعينخاصى ندارد بلكه با هر يك از از تعينها، تعين مى يابد، و بلكه نسبت آن با همه تهينهامساوى و يكسان است ، ((و اوست كه در آسمان خداست و در زمين خداست .))، ((و اگر باريسمانى به (عمق ) زمين پايين رويد، بر خدا فرود مى آييد)).
490- اشاره به آيات 76 - 79 از سوره انعام .
491- ((چون از تكبير و افتتاح نماز فارغ گشت ، خداوندعزوجل فرمود:اينك به من رسيدى ، پس نام مرا ببر...))؛علل الشرايع ؛ ج 2، ص ‍ 312، باب 1، ح 1.
492- ((اان ربك يصلى يقول : سبوح قدوس رب الملائكة و الروح ))؛ مصباحالشريعة ، باب 5 - عوالى اللئالى ؛ ج 1،ص 389، ح 21.
493- نماز - ى - كه مقام جامعيت دارد و هر سه قسم فنا در آن هست و به همين سبب بهعبادت شب معراج - كه مقام قرب احمدى احدى محمدى - صلوات الله عليه و آله است -اختصاص يافت و مخصوص ‍ ثناى خداوند متعال از خودش شد، چنانچه ازجبرئيل - عليه السلام - وارد شده كه به رسول الله (ص ) عرض كرد:((پروردگات(خود) نماز مى گذارد)).
494- نجم / 8.
495- ((... به عرش من بنگر. رسول الله - صلى الله عليه و آله - فرمود:((پسبه عظمتى نگريستم كه از ديدنش جانم بشد و بيهوش ‍ شدم . آنگاه پس از ديدن آن عظمتبه من الهام شد و گفتم : سبحان الله ربى العظيم و بحمده . (منزه است پروردگاربزرگ من و سپاس اوراست .) پس ، چون اين بگفتم از حالت غشوه به در آمدم ، تا اينكه باالهامات پى در پى هفت بار آن را مى گفتم . پس به خود آمدم و بهحال عادى خود باز گشتم ...))؛ علل الشرائع ؛ ج 2، ص 315 بخشى از حديث ((صلوةمعراج )).
496- خداوند عزيز جبار بر پيامبر، محملى از نور فرستاده كهچهل نوع از انواع نور در آن بود كه بر اطراف عرش خداوند تبارك و تعالى ، حلقه زدهبودند، چنانكه چشم هر بيننده را خيره مى ساخت . يكى از آنها نور زرد بود، پس به اينجهت زردى زرد شد؛ و يكى از آنها سرخى سرخ شد. تا اينكه فرمود: پس پيامبر در آننشست ، سپس به آسمان دنيا عروج كرد؛ پس ملائكه به اطراف آسمان گريختند و سپسبه سجده افتاده و گفتند: ((منزه و مقدس است پروردگار ما و پروردگار ملائكه و روح ،اين نور چقدر شبيه به نور پروردگار ماست !)) پسجبرئيل گفت : ((الله اكبر))پس ، ملائكه ساكت شدند و آسمان باز شد و ملائكه مجتمعگشته و سپس آمدند و گروه گروه بر پيامبر - صلى الله عليه و آله - سلام كردند...))؛علل الشرايع ؛ ج 2، ص 312، ((باب علل الوضوء والاذان و الصلوة ))، ح 1.
497- همان جا.
498- تفسير عياشى ؛ ج 2، ص 301 - 302، تفسير سوره اسراء.
499- حضرت امام در كتاب تعليقات على شرح فصوص الحكم ؛ ص 63 نيز بههمين مطلب اشاره مى نمايند.
500- ((پس هرگاه به چيزى كه اراده تحقق آن را كرده است بگويد:((باش )) آنچيز فرمان الهى را اطاعت كرده ، موجود و محقق گردد)).
501- با اندكى اختلاف در بحارالانوار بهنقل از حضرت صادق روايت شده است . بنگريد به ج 89،ص 107، ((كتاب القرآن ))،((باب فضل التدبر فى القرآن ))، ح 2 - نهج البلاغه ؛ خطبه 147 - روضة منالكافى ؛ ص ‍ 387 (نزديك به اين مفهوم ).
502- نهج البلاغه ؛ ص 274، خطبه 186. (با اندكى اختلاف ).
503- مقدمه قيصرى ؛ فصل دوم ((فى معرفة اسمائه و صفاته )) - شرح مقدمهقيصرى ؛ ص 249.
504- ((كلام ))عبارت است از تعين هوايى كه از درون انسان خارج مى شود (و اينتعين ) با حركت هوا در جايگاهاى خروج هو و عبور ازمراحل حركت به سوى خارج و ظهور از عالم غيب در عالم شهادت متحقق مى شود. (بدينترتيب ) آنچه در ضمير و نهاد گوينده است و باطن مقصد و حقيقت امر او را روشن و آشكارمى نمايد، ايجاد و انشاى كلام توسط متكلم ، و فرو آمدن آن از عالم غيب به عالم شهادت ؛و از آسمان سر به زمين علن ، به سبب حب ذاتى متكلم در مرتبه خفاست ،و او ظاهر نمودنآنها را دوست دارد و عاشق آشكار كردنشان است (كلام ) را ايجاد و انشا مى نمايد، تا قدر وشاءنش شناخته شود.
تو اكر داراى قلبى روشن به انوار الهى ، و روحى پرتو گرفته از شعاههاى روحانىباشى ؛ و قلبت - بدون بهره گيرى از تعاليم خارجى - روشن شده باشد و از نورباطنى كه پيشاپيش تو در حركت است بهره مند باشى ؛ و قلب - بدون بهره گيرى ازتعاليم خارجى - روشن شده باشد از نور باطنى كه پيشاپيش تو در حركت است بهرهمند باشى ، يقينا كتاب الهى به شرط طهارت لازم در مس حقايق قرآن ، براى تو كشفگردد و در آينه ((مثل اعلا)) و ((آيت كبرا))،حقيقت كلام و غايت تكلم خداى تعالى را خواهىشناخت ، و خواهى دانست كه مراتب وجود و عوالم غيب و شهود، همگى كلام الهى اند كه بهوسيله هوايى كه مرتبه عماست از مرتبه هويت غيبى خارج شده است و بهدليل حب ذاتى كه حق تعالى براى اظهار كمالات و تجلى به اسما و صفات داشته ، ازآسمان الهى نازل گشته تا شاءن و مقام او شناخته شود، چنانكه در حديث قدسى آمده :((منگنجى مخفى بودم و دوست شناخته شوم ، پس مخلوقات را آفريدم تا شناخته شوم )).
و از حضرت على نقل شده :((خداوند در كلام خود براى بنده گانش متجلى شده است ، ولىآنان بصيرت دركش را ندارند.))
و از آن حضرت است كه : ((خداوند متعال به هر چه ((وجودش )) را اراده فرمايد مىگويد:((موجود شو)) و آن چيز موجود مى شود، (ولى ) نه (گفتن ) با صدايى كه بهگوش رسد، و يا با آوايى كه شنيده شود؛ بلكه كلام و سخن گفتن خداى سبحان ، (همان )فعل اوست )).
اهل معرفت گفته اند: ((تكلم حق تعالى است از ((تجلى ))حق ، (اين تجلى )حاصل تعلق يافتن اراده و قدرت او بر ايجاد و اظهار آنچه در غيب است ، مى باشد.
505- شعرا / 193 - 194.
506- نجم / 4 - 11.
507- چون سخن انديشمندان به مبحث ((كلام )) رسيد، گفتگو بين دو گروه از متكلمينبه درازا كشيد،... پس راءى معتزله و متكلمين اماميه بر اين شد كه متصف كردن حضرتبارى به صفت ((متكلم ))به اين دليل است كه او در چيزى ايجاد كلام مى كند، مانند(ايجاد كلام از ناحيه حق در) درخت (در) حضرت موسى و با (ايجاد كلام ) در نفس نبى يا ملك.
جمعى از اهل تحقيق نى گفتند: اطلاق لفظ ((متكلم )) بر خداوند به جهت قيام ((تكلم ))،و نه ((كلام ))بر حق تعالى است ، اين قيام هم قيام صدورى است نه قيام حلولى ، همانگونه كه اطلاق لفظ ((متكلم ))بر ما، همين سبب است ، منتها ايجاد كلام توسط ما با كمكابزار و آلات است ؛ ولى خداوند نيازى به ابزار و وسيله ندارد.
اما نظر اشاعره چنين بود كه كلام خداوند از جنس اصوات و حروف نيست ، بلكه معنايى استقائم به ذات حق تعالى در ازل كه آن را ((كلام نفسى ))مى نامند، و ((كلام لفظى ))كمركب از حروف است دل بر آن است . و ((طلب ))قائم به نفس از كلام نفسى است ، (نهكلام لفظى ) و اين كلام با اراده فرق دارد و غير از آن است .
اما سخن درست و مستدل اين است كه اطلاق لفظ ((متكلم ))بر حق تعالى ، نه بر طبقدليل معتزله و متكلمين اماميه است (كه خداوند را به سبب ايجاد كلام در اشيايىمثل درخت و غيره متكلم مى گويند) و نه مطابق نظرات اشاعره (كه كلام را معنايى قائم بهذات حق در ازل مى دانند.)
دليل بطلان و فساد سخن معتزله اين است كه ايجاد كلام متجدد و متصرم و(زوال پذير) بدون اينكه واسطه اى در ميان باشد، مستلزم مفاسد بسيارى است از جملهتجدد در صفات و ذات حق ، تعالى عنه .
مساءله وخى و فروفرستادن كتاب به سوى پيامبران و رسولان از علوم عالى ربانىاست كه براى كمتر شخصى اتفاق افتد كه عمق آن را دريابد، مانند تكلم حق تعالى باموسى . خداوند در كلام خود به برخى از اسرار آن اشاره مى كند:((روح الامين آن بر قلبتو نازل كرد تا هشدار دهندگان باشى .)) و همچنين مى فرمايد:((سخن او غير وحى خدانيست ، آن را (فرشته ) بسيار توانا به او آموخت ، همان فرشته مقتدر كه به صورتاصلى خود جلوه كرد،(پيغمبر) در بلندترين افق جاى گرفته ، سپس به جاى خدا نزديكو نزديكتر شد، (بدان نزديكى ) كه به اندازه دو كمان و يا كمتر رسيد، سپس به بندهاش وحى كرد آنچه را كه وحى كرد، قلب (پيغمبر) آنچه را ديد، دروغ نپنداشت .))
اين آيات به چگونگى وحى و نزول كتاب به وجهى موافق برهان و بدون منافات باتنزيه حق تعالى از هرگونه تغيير و عيب و حدوث اشاره دارد. به جانم سوگند كهاسرار وديعه نهاده شده در اين كلام الهى كه اشاره به چگونگى وحى و نزديكى روحانيترسول الله (ص ) به مقام دلى و مقام ((قاب قوسين )) و مقام ((ادنى )) و سپس تحققوحى دارد، از اسرارى است كه به فكر هيچ بشرى نرسد مگر افراد يگانه اى كه بهقوه برهان همراه رياضتها و نور ايمان در علم راسخ شده باشند.
مقصود ما (از سخنان مذكور) دفع اين توهم است كه متكلم بودن خداوند،به (معناى ) ايجادكلام متغير و دگرگون شونده در درخت و امثالهم باشد و يا به قيام صدورى تكلم او،(باتوجه به ) فرق ميان ما و خداوند،كه ايجاد (كلام به وسيله ) ما به كمكوسايل و آلات است و ايجاد حق تعالى بدون آنها، چرا كه اين سخن نيز (مانند مورد قبلى )ملازم تغير و دگرگونى در ذات و صفات (حق ) است .
508- و از آنجا كه علم و رحمت او به سبب اطلاق و عدم محدوديت ذات حق همه چيز رافراگرفته است ،لذا وقع امورى كه مخالف با آن باشد غير ممكن است و سر قدر صحيحاست و پيروى اراده از علم صحيح است ، همچنان كه قدرت نيز با ظاهر نمودن چيزى كهاراده معين كرده ، از علم پيروى مى كند و با مشاركت اين دو، كلام ظاهر و آشكار مى شود. ))اينكه گفته :((با مشاركت اين دو، كلام ظاهر مى شود))تا آخر.
مقصود از اين كلام ، ((كلام فعلى ظهورى )) در مقام فيض و تجلى است ؛ اما ((كلام ذاتىنفسى )) كه عبارت از اظهار آنچه در غيب ذات است در حضرت اسما و مقام واحديت ، كهتابع تجلى ذاتى علمى و حب ذاتى و اراده ذاتى است - بلكه بر طبق تحقيق عرفانى وذوق شهودى :خداى تعالى در مقام احديت ((متكلم )) است و تكلم او، عبارت از فيض ‍ اقدس وتجلى اعلاى ارفع است ؛ و مخاطب اين تكلم اولا، اسماى ذاتيه ، و ثانيا، حضرت واحديت واسما و صفات هستند و خداوند در مقام ((واحديت ))نيز متكلم است و تكلم او تجلى نمودن بهمقام اسم ((الله )) به وجهه ظاهره آن اسم مى باشد، و مورد خطاب اين تكلم ، اعيانثابته هستند كه عين ثابت انسان كامل ابتدا و مابقى اعيان به تبع او (مورد خطاب قرارمى گيرند)؛ و ما سخن در اين مقوله را در رساله موسوم به مصباح الهدايه الى حقيقةالرسالة و الولاية به طور مشروح و مستوفا بيان كرده ايم .
509- ((چنانچه پيامبر خبر داده :قرآن ظاهرى دارد و باطنى و حدى و مطلعى ، و دراين روايتى آمده :((باطن آن داراى باطنى است تا هفت بطن ،و در روايت ديگر تا هفتاد بطن.))
اگر (مراد) از قرآن تمامى پهنه وجود باشد، ممكن است كه مراد از مطلع ((كلام ذاتى )) وتجلى مبين در حضرت واحديت باشد كه بر تعينات غيبى و شهادتى لايق (دريافت ) فيض ‍اشراف دارد؛ و مراد از حد، ((كلام ظلى فيضى )) باشد كه جداكننده حضرت واحديت ومظاهر غيبى و شهادتى است كه از آن به ((عما)) تعبير مى شود؛ و نيز مراد از بطن ،عالم غيب تا انتهاى مثل نوريه عرشيه باشد و مقصود از ظهر، عالم شهادت بوده باشد.
510- ((همانا كلام او فعل اوست ))؛ نهج البلاغه ؛ خطبه 228.
511- ((يحيى بن حبش (شهاب الدين سهروردى ) مشهور به ((شيخ اشراق )) ازحكماى قرن ششم هجرى است . وى مكتب اشراق را احيا كرد و درسال 581 در سن 36 سالگى به قتل رسيد. از آثار اوست : حكمة الاشراق ، بستانالقلوب ، البارقات الالهية ، البروج ، شرح اشارات ، آواز پرجبرئيل .
512- كلام ، حقيقت ديگرى غير از علم و اراده كراهت و رضا دارد. پس (بايد بدانى كه) هنگام تكثير اسما و اعتبارنمودن مقام واحديت و كثرت اسمايى ، صفات به يكديگر برنمى گردند: نه اراده به علم بر مى گردد - چنانكه ميان حكماى محجوب (از حقيقت ) مشهوراست - و نه سمع بصر به علم ، و نه علم بصر، و نه علمى به اين دو - چنانكه نظرشيخ مقتول شهاب الدين سهروردى است .
پس ، ((كلام نفسى )) در حضرت علمى ، عبارت است از تجلى حبى كه ظاهر كننده مكنونغيبى است بر حضرات اعيانيه ، در تجلى واحدى چنانكه ((سمع )) عبارت است از هماهنگىو مقارنت خاص بين اين تجلى و تجلى علمى اى كه پس از آنحاصل مى شود، و اينجا، جاى بسط و توضيح بيشتر اين حقايق نيست .
513- انعام / 38.
514- ((گفتيم كه شيخ در تفسير فاتحة قاعده اى را بيان كرده ، و آن است كه هريك از صفات حق به وجه اتم و اكمل به (ذات ) او نسبت داده و اضافه مى شوند، ((كلام))او نيز صفتى از صفات اوست ، پس داراى احاطه است ، چنانكه خداوند فرمود: در اينكتاب از هيچ چيز فرو گذار نكرديم ...))
اينكه گفته : ((شيخ در تفسير فاتحه (قاعده اى ) ذكر كرده )) تا آخر، ((كلام -خصوصا كلامى كه از مقوله لفظ و صوت باشد - از جنبه ظهور در عالم ملك با نظر بههويت احاطى خداوند، صفت حق تعالى محسوب نمى شود، تا مطلبى كه شيخ گفته بركلام نيز (به عنوان يك صفت ) متفرع شود، همچنان كه اين فرموده خداوند:((ما در اين كتاباز هيچ چيز فروگذار نكرديم )) نيز از نظر دلالتى بر مقصود و منظور شيخ ندارد. بله، (مى توان گفت ) ((كلام ذاتى )) كه عبارت است از تجلى از طريق ظاهر ساختن چيزهايىكه در غيب ذات مقدس حق است ، صفتى از صفات خداوند در حضرت جمعى كمالى است ، و((كلام ظهورى وجودى )) كه عبارت است از تجلى نمودن به فيض مقدس براى ظاهرنمودن امور غيبى بر حقايق تفصيلى ، از صفات فعلى خداوند است ، و اين دو؛ يعنى كلامذاتى و كلام ظهورى وجودى داراى احاطه و شمولند. اين كلام لفظى به يك معناى ديگرنيز احاطه دارد و آن ، وجه سر وجودى اى است كه (تنها) محققان از آن آگاهند، و آن (امرىاست ) غير از كيفيات و اوضاع لفظى .
بلى ، اگر براى روح معانى وضع شده باشند يا مراد حق از كلامش ، روح معانى بودهباشد، در اين صورت اين احاطه ، (مطلب ) حق و دوستى است ، كما اينكه واقعيت امر نيز بههمين ترتيب است .
515- ((انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون . امر او چنين است كه چون ارادهچيزى كند به او گويد:بشو، پس موجود شود))؛(يس / 82).
516- ((...پس ماهيت كلمه ((كن )) شناخته نمى شود؛ زيرا كلام او عين ذاتش است وذات (او) براى بشر ناشناخته است ...))
درباره اينكه گفته :((كلام او عين ذات است ، كه ((كلام نفسى ))است ، عبارت است ازاينكه خداوند متعال با تجلى ذاتى ، آنچه در غيب احديتش - تقديس و تعالى - هست را برحضرت واحديت آشكار فرمايد، همچنان كه (لفظ) ((كن ))كه در فرموده او آمده ، ((كنوجودى ))است كه همان فيض منبسط مى باشد. پس ،(به اين ترتيب ) سخن شارح درابتداى صفحه نيز مردود است .))
من مى گويم اين (سخنان بر) مسلك حكيم است ؛ اما اقتضاى ذوق عارف ، غير از اين است .پس ، (به مقتضاى اين ذوق بايد گفت كه ) ((كلمات قولى ))نيز تجلى ذاتند به اسمظاهر و متكلم ، همچنان كه ((كلام قولى امرى ))(نيز) از ذات است ؛ و اطاعت وجودى ، ازناحيه اعيان است ، نه اينكه ايجاد مطابق مسلك او از ناحيه ذات حق تعالى باشد، چنانكهگذشت .
بالجمله ، اگرچه ميان كلمات حكما و عرفا وجه جمعى دارد - همچنان كه ملاصدرا - قدسالله نفسه - ميان آنها جمع كرده است و ما در يكى ازرسائل خود سر اختلاف ميان آنها را بيان كرده ايم - ولى مسلك عرفا دقيقتر و شيرينتراست ، منتها به شرط سلامت فطرت و كج سليقه نبودن .
517- ((كلام شما نور است ))؛ من لا يحضرة الفقيه ؛ ج 2،ص 370 - 375، زيارتجامعه كبيرة .
518- ((همانا خداوند در كلام خود بر بندگانش جلوه نموده است ))؛ بحارالانوار؛ ج89، ص 107.
519- ((مثل كلمه طيبه مثل درختى پاكيزه است ))؛ مقتبس از آيه 24 سوره ابراهيم -((و مثل كلمه خبيثه مثل درختى پليد است ...))؛ (ابراهيم / 26).
520- ((هر روز در شاءن و كارى است ))؛ (الرحمن / 29).
521- ملا محمد تقى بن مقصود على اصفهانى ، مشهور به مجلسىاول (1070 ه‍ق ) فقيه ، محدث ، رجالى و مردى عابد و زاهد بوده است . مشهورترين آثاراوست : شرح زيارت جامعه ، روضة المتقين در شرح من لا يحضره الفقيه ، احياء الاحاديث درشرح تهذيب شيخ طوسى ، اربعين حديثا و حاشيه صحيفه سجاديه .
522- ملا محمد تقى بن مقصود على اصفهانى ، مشهور به علامه مجلسى (1037-1111 ه‍ق )از علماى بزرگ شيعه در علوم مختلف اسلامى ، بخصوص حديث متبحر بود.مهمترين آثار او: بحارالانوار مرآت العقول در شرحاصول كافى ، حيوة القلوب ، زاد العماد، حق اليقين ، جلاء العيون ، حلية المتقينوالاربعون حديثا.
523- از جمله در ذيل روايتى از امام صادق (اذا قبضت الروح فهى مطلقة فوقالجسد...))چنين نوشته است : ((و هذا الخبر و الخبر الذى يجى ء بعده و مائلهما من الاخبارالكثيرة و غيرها من الاخبار بالغة التواتر و ظواهر الاياتتدل على المعاد الروحانى ، و هو بقاء النفس بعد خراب البدن ...))؛ روضة المتقين ؛ ج1، ص 492.
524- ((روح و فرشتگان در آن شب نازل مى شوند))؛ (قدر / 4).
525- ((روزى كه ملائكه و روح به صف مى ايستند))؛ (نبا / 38).
526- ((نخستين چيزى كه خدا آفريد قلم بود))؛ تفسير نور الثقلين ؛ ج 5، ص389، ح 9-علم اليقين ؛ ح 9-علم اليقين ؛ ج 1، ص 154.
527- ((نخستين آفريده خدا خرد است ))؛ تفسير نور الثقلين ؛ ج 5، ص ‍ 389، ح9علم اليقين ؛ ج 1، ص 154.
528- نخستين آفريده خدا خرد است ))؛ بحارالانوار؛ ج 1، ص 97
529- ((از تو درباره روح مى پرسند، بگو روح از امر پروردگارم است ))؛(اسرا / 85).
530- عن ابى بصير قال :((ساءلت ابا عبدالله عن قوله الله -عزوجل -:((يساءلونك عن الروح قل الروح من امر ربى ))قال :((خلق اعظم من جبرئيل و ميكائيل ، كان معرسول الله و هو مع الائمة ؛ و هو من الملكوت .))اصول كافى ؛ ج 1، ص 273، ((كتابالحجة ))،((باب الروح التى يسدد الله بها الائمة ))، ح 3.
531- بحارالانوار؛ ج 25، ص 64، ((كتاب الامامة ))، ((ابواب خلقهم و طينتهم وارواحهم ))، باب 3، ح 45.
532- ((از تو درباره روح مى پرسند...))؛ (اسرا / 85).
533- مدثر / 31.
534- علم اليقين ؛ ج 1، ص 256،((مقصد دوم ))، باباول ، فصل اول .
535- ((ن ، قسم به قلم و آنچه نويسند))؛ (قلم / 1).
536- علم اليقين ؛ فيض كاشانى ؛ ج 1، ص 259 - 268، ((مقصد دوم ))، باب دوم، فصل اول .
537- ((سوگند به صف كشندگان از ملائكه ))؛ (صافات / 1).
538-((فرشتگان را رسولانى بالدار كرد: دو تا دو تا و سه تا سه و چهار تاچهار تا))؛ (فاطر/ 1).
539- بحارالانوار؛ ج 18، ص 276، ((تاريخ النبى ))، باب 2، ح 29.
540- مراد از اركانن اربعه دار تحقق : ميكائيل ،جبرئيل ، عزرائيل و اسرافيل ، هستند كه براى روشنتر شدن جايگاه و شاءن آنها؛ توضيحذيل را نيز مى آوريم :
...در سوره شريفه حمد پس از اسم ((الله )) كه اشاره به ذات است ، اين چهار اسمشريف كه ((رب )) و ((رحمن )) و ((رحيم )) و ((مالك )) است ، اختصاص به ذكر دادهشده ممكن است براى اين باشد كه اين چهار اسم شريفحامل عرش ((وحدانيت ))هستند. پس ، اسم مبارك ((رب )) باطن((ميكائيل ))است كه به مظهريت رب موكل ارزاق و مربى دار وجود است ؛ و اسم شريف((رحمن )) باطن ((اسرافيل )) است كه منشى ارواح و نافخ و باسط ارواح و صور است؛ چنانچه بسط وجود هم به اسم ((رحمن ))است ؛ و اسم شريف ((رحيم )) باطن((جبرائيل )) است كه موكل بر تعليم موجودات است ؛ و اسم شريف ((مالك ))باطن((عزرائيل )) است كه موكل بر قبض ارواح و صور و ارجاع ظاهر به باطن است . آدابالصلوة ؛ ص 273 - 274.
541- شعراء / 193؛ نجم / 9- 5؛ تكوير / 19 - 24 و بحارالانوار؛ ج 56، ص ‍285، ((كتاب السماء و العالم ))، ((ابواب الملائكة ))،((باب آخر فى وصف الملائكةالمقربين ))، ح 23، 24.
542- الرحمن / 29.
543- بحارالانوار؛ ج 18، ص 382، ((كتاب تاريخ نبينا))((باب اثبات المعراجو معناه و كيفيته ...))، ح 86.
544- بدان اى هرو جوينده حق كه خداوندمتعال به مقتضاى اسم ((كل يوم هو فى شاءن ))هر لحظه داراى شاءنى و در كارى است وممكن نيست كه به جميع شؤ ن (بر هيچ موجودى ) تجلى فرمايد مگر بر انسانكامل ؛ زيرا كه هر موجودى از موجودات از عالمعقول مجرده و فرشتگان مهمين و صف بستگان كه صفى (با شكوه ) بسته اند، گرفته تانفوس كليه الهيه و ملائكه مدبره و مدبرات امور و ساكنين ملكوت عليا و ساير مراتبفرشتگان زمينى ، هر يك مظهر اسم خاصى است كه پروردگارش به همان اسم بر اوتجلى مى نمايد و هر يك از آن ملائك مقام معلوم و معينى دارد. ((برخى از آنان پيوستهركوع كنندگانند كه سجده نمى نمايند و برخى پيوسته سجده كننده گانند كه ركوعنمى كنند.))نتوانند از مقام خود برتر روند و ازمحل و جايگاهشان فراتر شوند و به همين جهت هم بود كه ايشان ،حامل ولايت مطلقه علويه كه جميع شئون الهى است ، شدند.

545- ((تاءثير چهار مرتبه دارد: مرتبه اى در نفس و مرتبه دوم در ذهن و مرتبهسوم در حس ، و مرتبه چهارم كه جامع و شامل سه مرتبه مذكور و فوق هر سه آنهاست .))
در مورد اينكه گفته :((جامع و شامل سه مرتبه است ))، شيخ عارف ما ((دام - ظله العالى- فرموده : (ترتيب ) اين مراتب به همان نحو است كه حقايق غيبى از عالمعقل به مرتبه خيال و از آنجا به مرتبه حسنازل مى شوند، همچنان كه مثلا در نزول جبرئيل بر قلبرسول الله و متمثل شدن وى در عالم خيال ايشان - به گونه اى كه شرق و غرب راگرفته بود - و نزول او در حس شريف ايشان به صورت دحيه كلبى نيز به همانترتيب است .
546- شعرا / 193 - 194.
547- نجم / 4 - 11.
548- مساءله وحى و نازل نمودن كتب آسمانى بر پيامبران و رسولان (ع ) از علومعالى ربانى است كه براى كمتر اتفاق افتد كه عمق آن را دريابد، مانند تكلم حق تعالىبا موسى و خداوند در كلام خود به برخى از اسرار آن اشاره مى كند:((روح الامين آن رابر قلب تو نازل كرد تا از هشدار دهندگان باشى .)) و همچنين مى فرمايد: ((سخن اوغير وحى خدا نيست ، آن را (فرشته ) بسيار توانا به او آموخت ، همان فرشته مقتدر كهبه صورت اصلى خود جلوه كرد، (پيغمبر) در بلندترين افق جاى گرفته سپس به خدانزديك و نزديكتر شد، (بدان نزديكى )كه به اندازه دو كمان و يا كمتر رسيد، سپس بهبنده اش وحى كرد آنچه را كه وحى كرد، قلب (پيغمبر) آنچه را ديد، دروغ نپنداشت .))
اين آيات به چگونگى وحى و نزول كتاب به موافق برهان و بدون تنافى با تنزيهحق تعالى از هر گونه تغيير و عيب و حدوث اشاره دارد. به جانم سوگند كه اسراروديعه نهاده شده در اين كلام الهى كه اشاره به چگونگى وحى و نزديكى روحانيترسول الله به مقام تدلى و مقام ((قاب قوسين ))و مقام ((اوادنى )) و سپس تحقق وحىدارد از اسرارى است كه به فكر هيچ بشرى نرسد مگر افراد يگانه اى كه به قوهبرهان همراه رياضتها و نور ايمان در علم راسخ شده باشند.
549- حضرت امام (ره ) در بحث ((احاطه و اطلاع اوليا بر مقدرات خلق )) نيز بهاتصال ولى الله به اقلام عاليه و الواح قدسيه اشاره مى نمايند:((ليلة القدر)) چونليله مكاشفه رسول خدا و ائمه هدى است ، از اين جهت ، كشف جميع امور ملكيه از غيب ملكوتبراى آنها مى شود؛ و ملائكه موكله بر هر امرى از امور براى آن حضرات در نشئه غيب وعالم قلب ظاهر شود، و جميع امورى كه در مدتسال براى خلايق تقدير شده و در الواح عاليه و سافله مكتوب گرديده ، به طور كتبملكوتى و استجنان وجودى ، بر آنها مكشوف و معلوم گردد؛ و اين مكاشفه مكاشفه ملكوتيهاست .
...و بالجمله ، گاه شود كه ولى امر متصل به ملا اعلا و اقلام عاليه و الواح مجرده شود،و براى او مكاشفه تامه جميع موجودات شود ازلا و ابدا؛ و گاهاتصال به الواح سافله حاصل شود، پس مدتى مقدر را كشف فرمايد؛ و تمام صفحه كوننيز در محضر ولايت مآبى او حاضر است و هر چه از امور واقع شود به نظر آن حضراتبگذرد. آداب الصلوة ؛ ص 343 - 344.
550- بدانكه ملاك مشاهده نمودن صور غيبيه ، كنده شدن و جداگشتن نفس ‍ از طبيعت ورجوع آن به عالم غيبى اش مى باشد؛ از اين رو ابتدامثال مقيد صورت غيبيه و سپس مثال مطلق آن مشاهده مى شد تا برسد به حضرت اعيان (باتفاصيلى كه مصنف بدان اشاره مى نمايد.)
و اين جدا شدن گاه در خواب ، به هنگام فراغت نفس از تدبير امور بدن رخ مى دهد وشخص به اندازه صفاى نفس (خود) به عوالم غيبمتصل مى گردد و حقايق غيبى را مشاهده مى نمايد. در اين حالت ، آن حقيقت به شكلى متناسببا عادات و ماءنوسات نفس (او) متمثل مى گردد و (لذا) نياز به تعبير دارد؛ و مشاهداتى كهدر حالت بيدارى براى اهل سلوك رخ مى دهد نيز به همين گونه است . البتهكمل مانند انبيا حقايق را طبق اختيار خود در مقام مثالى شانتمثل داده و (مجسم مى سازند) و (سپس ) براى نجات اسيران زندان طبيعت آن را به عالممثالشان نازل مى گردند؛ فلذا اين روحانيت پيامبر است كه ملائك روحانى را در (عوالم )مثال و ملك نازل مى كند، و اين مطلب منافاتى با اضطراب و حالت شبه بيهوشى اش ‍كه به هنگام نزول وحى به ايشان دست مى داد ندارد، زيرا (بحث ) ضعف جسم شريف آنحضرات در برابر تحمل ظهور ارواح مجرد در آن ، غير از (بحث ) قوت مقام روحانيت و جنبهالهى و ولوى آنان است .
551- ((پس به صورت انسانى معتدل براى او جلوه كرد))؛ (مريم / 17).
552- براى توضيح بيشتر در باب تمثل ، به ص 327 - 328 آداب الصلوةمراجعه نماييد.
553- ((تا قلب من به آن آرام گيرد))؛ (بقره / 260). و براى اطلاع از مقام اطمينانآداب الصلوة ؛ امام خمينى (س )؛ ص 16 - 19. شرحمنازل السائرين ؛ ص 254 - 255، ((قسم دهم ))، ((باب التحقيق )).
554- اعراف / 143.
555- طه / 14.
556- عن ابى عبدالله :((نحن و الله الاسماء الحسنى ...))؛اصول كافى ؛ ج 1، ((كتاب التوحيد))،((باب النوادر))، ح 4.
557- جهت روشنتر شدن مطلب به عنوان ((نسبت قرآن با ذات حق )) رجوع شود.
558- قدر / 1.
559- به بحث ((ملك وحى )) نيز مراجعه شود.
560- تمام آيات : ((و انه لتنزيل رب العالميننزل به الروح الامين على قلبك لتكون من المنذرين . و اين آياتنازل شده از پروردگار جهانيان است ، آن را روح الامين بر قلب تونازل كرده تا از بيم دهندگان باشى ))؛ (شعرا / 192 - 194).
561- قدر / 3
562- قدر / 1.
563- ((ما آن (قرآن ) را در شبى مباركنازل كرديم ))؛ (دخال / 3).
564- همانا ما ذكر(قرآن ) را فرو فرستاديم و خود حافظ و نگاهبان آنيم ))؛ (حجر /9)
565- شعرا / 193.
566- ((اى هامان براى من قصرى بنا كن ))؛ (غافر / 36).
567- ((هنگامى كه تير انداختى تو تير نينداختى ، بلكه خداوند تير انداخت ))؛(انفال / 7).
568- جهت روشنتر شدن كيفيت وساطت ملائك درافعال حق تعالى ، به متن شرح دعاى سحر؛ ص 83 - 85 مراجعه كنيد.
569- قال النبى (ص ): ((ان للقرآن ظهرا و لبطنه بطن الى سبعة اءبطن . همانابراى قرآن ظاهر و باطن است ))؛ تفسير صافى ؛ ج 1، ص 31، مقدمه چهارم ، و احاديث 1و 2 و 8 و 9 10 همين مقدمه .
570- ((آيا در آفرينش شتر نمى گرند كه چگونه آفريده شده است ))؛ (غاشيه /17).
571- ((پروردگارا سينه من بگشاى و كار مرا آسان گردان و گره از زبان من بازكن ))؛ (طه / 25 - 27).
572- و لما جاء موسى لميقاتنا و كلمة ربهقال رب قال ارنى انظر اليك ، قال : لن ترانى ، و لكن انظر الىالجبل فان استقر مكانه فسوف ترانى فلما تجلى ربهللجبل جعله دكا جعله و خر موسى صعقا فلما اءفاققال سبحانك تبت اليك و اءنا اول المؤ منين . و چون موسى به وعده گاه ما آمد وپروردگارش با او سخن گفت ، موسى عرض كرد: پروردگارا، خودت را به من بنما كهتو را بنگرم ، خداوند در پاسخ فرمود: هرگز مرا نخواهى ديد؛ ولى به اين كوه بنگر،اگر به جاى خويش برقرار ماند پس ‍ مرا توانى ديد، و همين كه پروردگارش بر آنكوه جلوه كرد، آن را متلاشى و هموار كرد و موسى بيهوش افتاد و چون به خود آمد، گفت:منزهى تو، سوى تو باز مى گردم كه من مؤ من نخستينم ؛ (اعراف / 143).
573- و لما جاء موسى لميقاتنا و كلمة ربهقال رب قال ارنى انظر اليك ، قال : لن ترانى ، و لكن انظر الىالجبل فان استقر مكانه فسوف ترانى فلما تجلى ربهللجبل جعله دكا جعله و خر موسى صعقا فلما اءفاققال سبحانك تبت اليك و اءنا اول المؤ منين . و چون موسى به وعده گاه ما آمد وپروردگارش با او سخن گفت ، موسى عرض كرد: پروردگارا، خودت را به من بنما كهتو را بنگرم ، خداوند در پاسخ فرمود: هرگز مرا نخواهى ديد؛ ولى به اين كوه بنگر،اگر به جاى خويش برقرار ماند پس ‍ مرا توانى ديد، و همين كه پروردگارش بر آنكوه جلوه كرد، آن را متلاشى و هموار كرد و موسى بيهوش افتاد و چون به خود آمد، گفت:منزهى تو، سوى تو باز مى گردم كه من مؤ من نخستينم ؛ (اعراف / 143).
574- اعراف / 143.
575- دعاى سمات ، مصباح المتهجد؛ ص 376.
576- زيد شحام گويد كه قتادبن دعامة خدمت امام باقر (ع ) رسيد، حضرت به اوفرمودند: آيا تو فقيه اهل بصره هستى ؟ قتاده عرض كرد: چنين گمان مى كنند. سپسحضرت فرمود: خبردار شده ام كه تو قرآن تفسير مى كنى ؟ قتاده جواب داد:آرى ، حضرتفرمودند:آيا قرآن را از علم و آگاهى تفسير مى كنى يا بر پايهجهل و نادانى ؟ گفتگوى آنان ادامه پيدا كرد تا آنجا كه حضرت فرمودند: ((و يحك ياقتاده انما يعرف القرآن من خوطب به . واى بر تو اى قتاده ! جز اين نيست كه قرآن رافقط آن كسى كه مورد خطاب آن قرار گرفته مى شناسد))؛ بحارالانوار؛ ج 46، ص ‍349،((تاريخ الامام محمد باقر))، باب 20، ح 2.
577- ((ان القرآن نزل على سبعة احرف ...)) بحارالانوار؛ ج 89، ص 83،((كتاب القرآن ))، در باب ان للقرآن ظهرا و بطنا))ح 13.
578- ((ان القرآن واحد نزل من عند واحد. همانا قرآن واحد است و از نزد خداى واحدنيز نازل است ))؛ اصول كافى ؛ ج 2، ص 630، ((كتابفضل القرآن ))، ((باب النوادر))، ح 12.
579- آل عمران / 14.
580- همچنان كه پيامبر خبر داده ((قرآن ظهرى دارد و بطنى و حدى دارد و مطلعى ))،و در روايتى آمده ((هر بطن آن داراى بطنى است تا هفت بطن ))، و در روايت ديگر:((تاهفتاد بطن .))
اگر (مراد از) قرآن تمامى پهنه وجود باشد؛ ممكن است كه ...مراد از ((بطون هفتگانه ))مراتب هفتگانه كلى باشد كه عبارتند از: مقام احديت غيبى ، و حضرت واحديت ، و مقام مشيت وفيض منبسط، و عالم عقل و عالم نفوس كلى ، و عالممثال مطلق و عالم طبيعت .
اما((هفتگانه ))(بودن بطون ) نسبت به متن و محتواى كتابمنزل الهى به اعتبار وضع شدن الفاظ براى معانى عام است ، و زيرا به اين اعتبار كهكتاب الهى - كه از مقام احديت به عالم لفظ و صورتنازل شده - توانايى هدايت همه طوايف گوناگون را دارد (تا آنجا) كه هر طايفه ازسالكان از يك آيه چيزى مى فهمد كه گروه ديگر نمى فهمد؛ مثلااهل ظاهر از آيه ((علاقه مندى به شهوتها و خواستنيها براى مردم زينت داده شده )) معناىظاهرش را درك مى كند؛ اما صاحبان قلب و سالكين به سلوك روحى ، مرتبه عاليه آيه رادرمى يابند....
و به همين ترتيب است (درك بهتر و بالاتر آيه ) براىاهل سر و خفى واخفى . پس آيه شريفه داراى هفت بطن است نسبت به هفت گروه و طايفه (ازاهل قرآن )؛ در اين معنا خوب تاءمل و دقت كن .
581- تنزل از مقام غيب به شهادت ((تنزيل )) و بازگشت از شهادت به غيب ، درمورد خواب ((تعبير)) و در مورد مكاشفه ((تاءويل )) نام دارد، وتنزيل كتاب از جانب خداوند به حسب مراتب هفتگانه عالم يا انسانكامل نيز از همين سنخ است ؛ فلذا مراتب تنزيل هفت مرتبه است ، چنانچه مراتبتاءويل نيز هفت مرتبه است كه بعينه همان بطون قرآن است تا هفت بطن به نحواجمال و تا هفتاد بطن به نحو تفصيل ، و بلكه هفتاد هزار بطن و به اعتبارى (ديگر) بىنهايت بطن ؛ و كسى عالم به تاءويل است كه بهره اى از مراتب برده باشد. پس ، بهاندازه اى كه مراتب برايش تحقق يافته باشد ازتاءويل بهره خواهد داشت ، تا برسد به نهايتكمال انسانى و منتهاى مراتب كمال كه در اين صورت به همه مراتب تحقق عالم خواهد شد...
پس ، وى همان گونه كه كتاب رااز صحيفه مبارك حسى كه پيش روى ماست مى خواند، آنرا از صحيفه عالم مثال و عالم الواح و ارواح تا حضرت تجلى ، تا حضرت علم ، تاحضرت اسم اعظم مى خواند، و چنين كسى راسخ در علم است :((و همانا قرآن را فقط كسىكه مخاطب آن است مى شناسد)).
582- جهت تكميل اين بحث به كتاب ((قرآن كتاب هدايت )) مراجعه فرماييد.
583- ((همانا خدا را هفتاد هزار حجاب از نور و تاريكى است كه اگر آن حجابهابرداشته شوند، انوار عظمت و جلال او غير او را مى سوزاند))؛ بحارالانوار؛ ج 55، ص45؛ ((كتاب السماء والعالم ))، ((باب الحجب ولاستار والسرادقات ))،ذيل حديث 13.
584- شعرا / 193 - 194.
585- ((آيا در آفرينش نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است ))، (غاشيه / 17).
586- (((كتاب خدا و عترت من ) از هم جدا نمى گردند تا در كنار حوض ‍ (كوثر)بر من وارد شوند))؛ قسمتى از حديث مشهور و متواتر ((ثقلين ))؛اصول كافى ؛ ج 1، ص 229، ((كتاب الحجبة ))، ((باب ما فرض الله ورسول من الكون مع الائمة ))، ح 6، و ج 4، ص 141، ((كتاب الايمان و الكفر))، ((بابادنى ما يكون به العبد مؤ منا))، ح 1 و صحيح مسلم ؛ ج 2، ص 450، ((كتابفضائل الصحابة ))، ((باب فضائل على (ع ))) و مسند احمد بنحنبل ؛ ج 4، ص 366، و مستدرك الصحيين ؛ ج 3، ص 109 و...
587- ((او هر روز در شاءنى است ))؛ (الرحمن / 29).
588- اشاره است به روايت : ((و عطيت جوامع الكلم . جوامع الكلم به من اعطا شدهاست ))؛ الخصال ، باب 5، ح 56.
589- قرآن داراى مقام جمع در شب قدر جمعى احدى است و ساير كتب الهى ، صاحب مقامتفريق در ليالى تفريقه اند.
590- مثنوى ؛ دفتر چهارم ، ص 276.
591- اصول كافى ؛ ج 1، ص 228، ((كتاب الحجة ))، ((باب انه لم يجمعالقرآن كله الا الائمة (ع )....))، ح 2.
592- همان ؛ ص 228، ح 1.
593- همان ؛ ص 229، ح 5.
594- من مى گويم : كتاب تكوينى الهى و قرآن ناطق و ربانى نيز از جهان غيب وگنج پنهان الهى با هفتاد هزار حجاب نازل شده است تا اين كتاب تدوينى الهى راحمل كند؛ و نفسهاى واژگونه زندانى در طبيعت و جهنم آن را نجات دهد و غريبان اين سرزميننا آشنا رابه وطنهايشان راهنمايى كند؛ وگرنه ،اگر اين كتاب مقدس و اين نوشته پاكسبحانى به اشاره اى از اشاره هايش و جلوه از جلوه هايش تجلى مى كرد و بعضى ازحجابهاى نورانى خود را براى آسمانى و زمين برمى داشت ، اركان آن را مى سوزاند؛ واگر بر فرشتگان مقرب جلوه مى كرد، وجود آنان را در هم مى كوبيد و چه خوب سرودهاست :

احمد ار بگشايد آن پر جليل
تا ابد مدهوش ماند جبرئيل
كتاب تكوينى الهى و اولياى خدا كه همه كتابهاى آسمانى اند، فرودآمدگان از نزدخداوند حكيم عليم و حاملان قرآن تدوينى مى باشند؛ و هيچ كس جز اولياى پسنديده حق راياراى حمل ظاهر و باطن آن نيست ؛ چنانكه از اماماناهل بيت روايت شده است :
در كافى از امام باقر روايت مى كند كه فرمود:((كسى جز جانشينان پيغمبر نمى توانندادعا كنند تمام قرآن ، ظاهر آن پيش آنهاست .))
و همچنين در كافى از جابر روايت مى كند كه گفت از امام باقر شنيدم كه فرمودند:((كسى جز دروغگو نمى تواند ادعا كند كه تمام قرآن را همان گونه كه فرو فرستادهشده ، جمع كرده است . قرآن را گرد نياورده و حفظ نكرده است همان طورى كه خداوندنازل كرده مگر على بن ابيطالب و امامان پس از او.))
و نيز در كافى از امام صادق روايت مى كند كه فرمود:((به خدا سوگند، دانش تمام كتابنزد ماست )).
595- حجر / 9
596- حجر / 9.
597- نسا/ 59.
598- انبيا / 7، نحل / 43.
599- احزاب / 33.
600- توبه / 119.
601- آل عمران / 103.
602- مائده / 55.
603- احزاب / 72.
604- غاية المرام ؛ تاءليف سيد هاشم بحرانى (متوفى 1138 ق ) مى باشد.
605- آيت الله سيد شرف الدين عاملى (1290 - 1377 ق ) از سرآمد فقيهان قرنچهارم هجرى است كه آثار گرانبهايى از او به جا مانده است ،مثل : الفصول المهمة فى تاءليف المهمة فى تاءليف الامة ، الكلمة الغراء فىتفصيل الزهرا(س )، النص و الاجتهاد، ابوهريرة ، المرجعات .
606- شيخ محمد جواد بلاغى نجفى (1282 - 1352 ق ) از شاگردان آخوندخراسانى و آقا رضا همدانى است و آثار متعددى دارد، مانند: الهدى الى دين المصطفى ،الرحلة المدرسية ، آلاء الرحمن .
607- ايشان محدث مشهور، ميزا حسين نورى طبرسى (1254 - 1320 ق ) است كه ازشاگردان شيخ العراقين و شيخ انصارى مى باشد.
608- محمدين ثلاث متقدم ، عبارتند از سه عالم و محدث بزرگ شيعه : محمد بنيعقوب كلينى (1329 ق )، صاحب كتاب كافى و محمد بن على بن بابويه ، مشهور بهصدوق (306 - 381)، صاحب كتاب من لايحضره الفقيه و محمد بن حسن طوسى (385 -460 ق )، صاحب كتابهاى استبصار و تهذيب و...
609- مائده / 67.
610- سخن اخباريها پيرامون (اعتبار و حجيت ) ظواهر كتاب مجيد است كه براى آن بهچند وجه استدلال كرده اند:
از جمله گفته اند: بنابر روايت فروان ، در قرآن تحريف واقع شده است . بنابراين ،نمى توان به آن تمسك كرد؛ زيرا به واسطه تحريف ،اجمال در آن راه يافته است .
تحريف ، اجمال در آن راه يافته است .
اين ادعا از جهت صغرا و كبرا نادرست است :
اما رد صغرا؛ تحريف در قرآن به طور جد نادرست است ، چنانكه عقيده محققين از علماىاهل سنت و شيعه مى باشد،و عالمان صاحب اعتبار در دو مذهب آن را رد كرده اند و اگرميخواهى به گوشه اى از آن اطلاع پيدا كنى به مقدمه تفسير آلاء الرحمن ، علامه بلاغى(قدس ) از معاصرين مراجعه كن .
براى توضيح بيشتر مى گويم : اگر اين مطلب همان طور بودكه نويسندهفصل الخطاب توهم كرده بود كه كتابهاى او نه علم و نه عملى را فايده رساند. وايشان روايات ضعيفى را گردآوردنده اند كه اصحاب از آن رو برتافته اند و صاحبانانديشه و فهم از پيشينيان اصحاب ما مثل ((محمد بن ثلاث ) مقدم از آن دورى جسته اند....
خلاصه ،اگر مطلب آنچنان كه او و مانند او ذكر كه كتاب خدا پر از ناماهل بيت وفضايل آنها بوده و اسم اميرالمؤ منين و جانشينى و امامت او در قرآن وجود داشتهاست ؛پس چرا به هيچ يك از آيات نازله و براهين محكم از كتاب الهى ،اميرالمؤ منين وفاطمه و حسن و حسين وسلمان و ابوذر و مقداد و عمار و ديگر ياران پيغمبر كه پيوستهبرخلاف على استدلال مى كرده اند، تمسك نجسته و استناد نكرده اند؟ و چرا على بهروايات پيغمبر استناد مى كند، با اينكه قرآن در ميان مردم بوده است ؛ و اگر قرآن پر ازنام اميرالمؤ منين و اولاد پاك او و فضايل آنها و اثبات خلاف آنها بوده است ، به چهدليل پيغمبر در حجة الوداع و در واپسين سال عمر شريف و آخرين نزولهاى وحى الهى ، درتبليغ آيه اى كه مربوط به ابلاغ ولايت على بود خوف ،داشت تا اينكهنازل شد: ((خداوند تو را از مردم نگهدارى مى كند)) و چرا پيامبر نياز داشت كه در هنگامرحلت خود دوات و قلم بخواهد تابه نام على تصريح كند،آيا براى سخن پيغمبر اثرىبرتر از وحى خدايى بود.
و خلاصه نادرستى اين كلام زشت و عقيده ناپسند روشنتر از آن است كه بر صاحب درك وفهمى پنهان بماند؛الا اينكه اين نادرستى برخلاف نظر علماى اسلام و حافظان شريعت ،سيد مردمان گسترش يافته است .
611- ((بگو، اگر جن و انس گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند هرگز نمىتوانند، هر چند همه پشتيبان يكديگر باشند))؛ (اسراء/ 88)
612- آيا كافران مى گويند: اين قرآن افتراست . بگو:ده سورهمثل اين افتراها بياوريد،و هركس غير از خدا را كه مى خواهيد، به كمك بگيريد اگرراستگو هستيد، پس گر كافران جواب شما را ندادند، بدانيد كه قرآن به علم خدانازل شده است ))؛ (هود / 12 - 13)
613- ((اوست آغاز و انجام و پيدا و پنهان ))؛ (حديد / 3).
614- لغتنامه دهخدا در ذيل ماده ((ارسطو)) اثولوجيا را از آثار ارسطو به شمارآورده و نوشته است : ((اثولوجيا، و آن كلام در باب ربوبيت است و آن را فرفرريوسصورى تفسير، عبدالمسيح بن عبدالله الحمصى الناعمى به عربىنقل كرده است ، و ابو يوسف يعقوب بن اسحق الكندرى براى احمد بن المعتصم آن رااصلاح كرده است . در برلين به سال 1882 ميلادى طبع شده و نيز در هامش كتبا قبسات ،تاءليف ميرداماد، در ايران به سال 1314 قمرى چاپ شده است .))اما درذيل ماده ((اثولوجيا)) چنين نوشته شهد است : ((اثولوجيا))از يونانى ((ث ا سل گش )) به معنى الهيات ، ميامير، نام كتابى از فلوطينس كه نزد مسلمين معروف به((شيخ اليونانى )) است . و آن شامل كتاب چهارم تا ششم تاسوعات است و بعض قدمابه غلط اين كتاب را به ارسطو نسبت كرده اند. اما درسال 1314 كتاب اثولوجيا در حاشيه كتاب قبسات توسط ابوالقاسم بن آخوند ملارضا كمر بين نوشته شده است و در لغتنامه دهخدا تاريخ كتابت اشتباها تاريخ چاپ شدهاست .
615- حديد / 3.
616- ((او با شما هر جا باشيد))؛ (حديد / 4).
617- خواب نوشين بامداد رحيل باز دارد پياده رازسبيل ))؛ كليات سعدى ، ص 71.
618- ((اگر در آسمان و زمين ، خدايانى جز خداى يكتا بودند، فاسد مى شدند))؛(انبيا/ 22).
619- ((هر خدايى با آفريدگار خود به يك سو مى كشيد، و بر يكديگر برترىمى جستند))؛ (مؤ منون / 91)
620- ((آيا آنكه آفريده ، نمى داند؟ وحال آنكه او باريك بين آگاه است ))؛ (ملك / 14).
621- حديد / 4.
622- ((به هر جا كه رو كنيد، همانجا رو به خداست ))؛ (بقره / 115).
623- ((اوست كه هم در آسمان خداست ، و هم در زمين خداست ))؛ (زخرف / 84)
624- حديد / 3.
625- جهت بررسى كاملتر مباحث مربوط به اسلام ، به كتاب اسلام ناب و اسلامامريكايى از ديدگاه حضرت امام (ره ) مراجعه شود.
626- ((اسلام برتر است و چيزى بر آن نحو برترى نجويد))؛وسائل الشيعه ؛ ج 17، ص 376، ((كتاب الفرايض و المواريث ))، ((ابواب موانعالارث ))، باب 1، ح 11.
627- ((واعدوالهم ما استطعتم من قوة و من رباطالخيل . ترهبون به عدوالله و عدوكم )).
628- ((و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون . هر كس بر خلاف آنچهخدا فرستاده حكم كند، از كافران خواهد بود))؛ (مائده / 44).
((و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون . هر كس برخلاف آنچه فرستادهحكم كند، چنين كسى از ستمكاران است ))؛ (مائده / 45).
((و من لم يحكم انزل الله فاولئك هم الفاسقون . هر كس بر خلاف آنچه خدا فرستادهحكم كند، چنين كسى از فاسقان خواهد بود))؛ (مائده / 47).
629- و هر كس غير از اسلام دينى را اختيار كند، هرگز از وى پذيرفته نيست و او درآخرت از زيانكاران است .))
630- ((بزرگوار است خداوندى كه قرآن را بر بنده خالص خودنازل فرمود، تا اهل عالم را متذكر و خدا ترس گرداند)).
631- ((بگو من از شما هيچ مزدى بر اين (رسالت ) نمى طلبم . اين (قرآن ) جزتذكرى براى جهانيان نيست )).
632- ((و اى رسول ، ما تو را نفرستاديم مگر آنكه رحمت براى جهانيان باشى )).
633- صحيح بخارى ؛ ج 3،ص 1359، ((كتابفضائل الصحابة ))،((باب مناقب على ))، ح 3، ص 3503.
634- ((امروز دين شما را به حد كمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام كردم واسلام را به عنوان بهترين آيين ، براى شما پسنديدم )).
635- اشاره به روايت نبوى :((واعطيت جوامع الكلم))الخصال ؛ باب 5، ح 56.
636- كشف الاسرار؛ ص 126 - 128.
637- الرحمن / 6.
638- حشر/ 24
639- بقره / 1،آل عمران / 1؛ عنكبوت / 1؛ روم / 1؛لقمان / 1؛سجده / 1.
640- رعد / 1
641- غافر،/ 1؛ فصلت / 1؛زخرف / 1؛دخان / 1؛جاثيه / 1؛ احقاف / 1
642- شورى / 1
643- مريم / 1
644- ق ./ 1
645- قلم / 1
646- اوست كسى كه اين كتاب (قرآن ) را بر تو فرو فرستاد. پاره اى از آن ،آيات محكم (صريح و روشن ) است ؛ آنها اساس كتابند؛ و (پاره اى ) ديگر متشابهاتند كهتاءويل پذيرند)؛ اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است ، براى فتنه جويى و طلبتاءويل آن (به دلخواه خود)از متشابه آن پيروى مى كنند، با آنكه تاءويلش را جز خدا وريشه داران در دانش كسى نمى داند. (آنانكه ) مى گويند: ((ما بدان ايمان آورديم ، همه(چه محكم و چه متشابه ) از جانب پروردگار ماست )) و جز خردمندان كسى متذكر نمىشود.
647- و لقد بلغنى ان الرجل منهم كانيدخل على المراءة المسلمة و الاخرى المعاهدة فينتزع حجلها و قلبها و قلائدها رعائها،...فلوان امر مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما،بل كان به عندى جديرا شنيده ام مهاجم به خانه هاى مسلمانان و كسانى كه در پناهاسلامند در آمده ، گردنبند و گوشواره و خلخال از گردن و دست و پاى زنان به در مىكرده است ...اگر از اين پس مرد مسلمانى از غم چنين حادثه اى بميرد، چه جاى ملامت است،كه در ديده من شايسته چنين كارى است ؛ نهج البلاغه ؛ خطبه 27.
648- اشاره است به واقعه زمان خلافت اميرالمؤ منين و سخن امام پيرامون آن در نهجالبلاغه ؛ خطبه 27.
649- اشاره است به ورود ربعى بن عامر بر رستم ، فرمانده ايران در جنگ قادسيه؛ تاريخ طبرى ؛ ج 3، ص 518 - 520.
650- چهل حديث ؛ ص 5،12.
651- انما العلم ثلاثة : آية محكمة ، او فريضة عادلة ؛ او سنة قائمة و ما خلاهنفهو فضل اصول كافى ؛ ج 1،ص 32،((كتابفضل العلم ))، ((باب صفة العلم و فضله ))،ح 1.
652- هر كس بر خلاف آنچه خدا فرو فرستاده حكم كند، چنين كسى از كافران است))؛ (مائده / 44).
653- ((هر كس خلاف آنچه خدا فرستاده حكم كند، چنين كسى از ستمكاران خواهدبود))؛ (مائده / 45).
654- ((و هر كس خلاف آنچه خدا فرستاده حكم كند، چنين كسى از فاسقان خواهدبود))؛ (مائده 47).
655- ((و ما اين كتاب را بحق فرستاديم كه تصديق به دوستى و راستى همه كتبىكه در برابر اوست نموده ، و بر حقيقت كتب آسمانى پيشين گواهى مى دهد. پس حكم كن ميانآنها به آنچه خدا فرستاده ، و در اثر پيروى از خواهشهاى ايشان ، حكم حقى كه به تونازل آمده ، وامگذار...))؛ (مائده / 48).
656- ((و تو بدانچه خدا فرستاده ميان مردم حكم كن و پيرو خواهشهاى آنان مباش وبينديش كه مبادا تو را فريب دهند. و در بعضى احكام كه خدا به تو فرستاده تقاضاىتغيير كنند...))؛ (مائده / 49).
657- ((آيا باز تقاضاى تجديد حكم زمان جاهليت را دارند؟ و كدام يك از حكم خدابراى اهل يقين نيكوتر خواهد بود؟))؛ (مائده / 50).
658- ((همانا دين (پسنديده ) نزد خداوند اسلام است ))؛(آل عمران / 19).
659- كشف الاسرار؛ ص 179.
660-((لقد من الله المومنين اذ بعث رسولا من انفسهم يتوا عليهم آياته و يزكيهم ويعلمهم الكتاب و الحكمة . خداوند بر اهل ايمان منت گذاشت كه رسولى از خودشان در ميانآنان برانگيخت تا بر آنها آيات خدا را تلاوت كند، و نفوسشان را از هر نقص و آلايشپاك گرداند، و به آنها احكام شريعت و حقايق حكمت بياموزد))،(آل عمران / 164).
661- ((همگى با مشركين بجنگيد))؛ (توبه / 36).
662- ((و خداوند هرگز براى كافران بر مومنان راهى (تسلطى ) قرار نداده است))؛ (نساء / 141).
663- اشاره به داستان جنگ تبوك .

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation