|
|
|
|
|
|
وارستگى از تعلقات ، تشبث به مقام ربوبيت سرمنشاء همه كمالات وارسته شدن نفس از تعلقات است و بدبختى هر انسان تعلق بهماديات است . توجه و تعلق نفس به ماديات ، انسان را از كاروان انسان ها باز مى دارد وبيرون رفتن از تعلقات مادى و توجه به خداى تبارك و تعالى انسان را به مقام انسانيتمى رساند. انبياء هم براى همين دو جهت آمده بودند: بيرون كردن مردم را از تعلقات وتشبث به مقام ربوبيت . بيانات امام در جمع طلاب حوزه علميه قم - صحيفه نور جلد:7 صفحه :191 تاريخسخنرانى :3/4/58 هدايت از حجابهاى ظلمانى و نورانى به سوى نور مطلق انبيا آمدند مردم را از اين دنيا، از اين ظلمتها بيرون بكشند و به مبدا نور برسانند... تمامانبيا براى همين آمده اند و تمام علوم وسيله است ؛ و عينيتمال آن نور است ، ما عدمهاييم ، اصلمان از آنجاست ، عينيتمال آنجاست . همه انبيا هم آمده اند كه ما را از اين ظلمتها بيرون بكشند و به نور برسانند،نه به انوار؛ از حجابهاى ظلمانى و از حجابهاى نورانى بيرون بكشند، و به نور مطلقمتصل كنند. تفسير سوره حمد - صفحه : 144-145. نجات انسان از چاه نفسانيت همه انبيا آمده اند براى اينكه دست انسان را بگيرند و از اين چاه عميقى كه در آن افتاده است- و آن چاهى كه از همه عميقتر است چاه نفسانيت است - او را از اين چاه در بياورند و جلوه حقرا به او نشان دهند تا اينكه همه چيز را فراموش و نسيان كند. تفسير سوره حمد - صفحه : 113. تزكيه نفس و زدودن روحيه طغيان ((اقرا باسم ربك الذى خلق ))(216) و در همين سوره است كه ((ان الانسان ليطغى انراه استغنى ))(217) اين سوره براى اولين مورد وحى و در اوليننزول وحى اين آيه در اين سوره وارد شده است كه ((كلا ان الانسان ليطغى ان راه استغنى)) معلوم مى شود كه طغيان و طاغوت بودند از امورى است كه در راس امور است و براىطاغوت زدايى بايد تعليم كتاب و حكمت و تعلم كتاب و حكمت كرد و تزكيه كرد. انساناينطورى است ، وضع روحى همه انسان ها اينطور است كه تا يك استغنايى پيدا مى كندطغيان پيدا مى كند استغناى مالى پيدا مى كند. به حسب همان مقدار طغيان پيدا مى كند،استغناى علمى پيدا مى كند به همان مقدار طغيان پيدا مى كند، مقام پيدا مى كند به مقدارىكه مقام پيدا كرده است طغيان مى كند...انگيزه بعثت اين است كه ما را از اين طغيان ها نجاتدهد و ما تزكيه كنيم خودمان را، نفوس خودمان را مصفا كنيم و نفوس خودمان را از اين ظلماتنجات بدهيم . اگر اين توفيق براى همگان حاصل شد دنيا يك نورى مى شود نظير نورقرآن و جلوه نور حق بيانات امام در جمع اقشار مردم تبريز - صحيفه نور جلد: 14 - صفحه : 253 - تاريخسخنرانى : 11/3/60 اصلاح حال انسانها از صلاح و فساد و سعادت و شقاوت ما به حق تعالى - نعوذبالله - يا انبياى عظام ومبلغين وحى يا اولياى كرام - عليهم السلام - نفع و ضررى نمى رسد. عالم همه فاسدشود، در مملكت حق - جل و علا - خللى وارد نشود، و همه صالح و نيكوكار شود، توسعه درمملكت حق نشود. بشر و هرچه با او مساس دارد، در مقابل عظمت ممالك الهيه . قدر محسوسى ندارد تا صلاح و فساد او مورد نظر باشد. پس با اينهمه ، تشريفاتفروفرستادن وحى و دستورات الهيه و زحمت و تعب انبياء و فداكارى و از خود گذشتناوليا همه براى صلاح حال ماست . آنها مى دانند عاقبت كار مفسدان چه خواهد بود. آنها ازنشآت غيبيه اطلاع دارند و مى خواهند ما خوابها را بلكه بيدار كنند و به وظايف خود آشناكنند. شرح حديث عقل و جهل - صفحه :256 جلوگيرى از اطلاق طبيعت انسانى وهم و غضب و شهوت ممكن است از جنود رحمانى باشند و موجب سعادت و خوشبختى انسانگردند، اگر آنها را تسليم عقل سليم و انبيا عظيم الشاءن نمايى . و ممكن است از جنودشيطانى باشند، اگر آنها از سرخود گرانى و ((وهم ))بر آن دو قوه بااطلاق عنانحكومت دهى . و اين نيز پوشيده نماند كه هيچ يك از انبياى عظام - عليهم السلام - جلوشهوت و غضب و وهم را به طور كلى نگرفته اند، و هيچ داعى الله تاكنون نگفته استبايد شهوت را بكلى كشت و نائره غضب را بكلى خاموش كرد و تدبير ((وهم )) را ازدست داد؛ بلكه فرموده اند بايد جلو آنها را گرفته كه در تحت ميزان عقلى و قانون الهىانجام وظيفه دهند ؛ زيرا اين قواهر يك مى خواهند كار خود را انجام دهند و به مقصود خويشنايل شوند اگر چه مستلزم فساد و هرج و مرج هم شود. مثلا نفس بهيمى مستغرق شهوتخود سرعنان گسيخته مى خواهد مقصد و مقصود خود را انجام دهد، اگر چه به زناى بامحصنات در خانه كعبه باشد. و نفس قتل انبيا و اوليا گردد. نفس داراى واهمه شيطانيه مى خواهد كار خود را انجام دهد،اگر چه مستلزم فساد در ارض باشد و عالم درهم و برهم گردد. انبيا - عليهم السلام - آمدند، قانونها آوردند و كتابهاى آسمانى بر آنهانازل شد كه جلوگيرى از اطلاق و زياده روى طبيعت كنند و نفس انسانى را در تحت قانونعقل و شرع درآورند و آن را مرتاض و مؤ دب كنند كه خارج از ميزانعقل و شرع رفتار نكنند. چهل حديث - صفحه : 16 -17 تعاليم انبيا جلوگير اطلاق طبيعت آنهايى كه گمان كردند نبى ختمى و رسول هاشمى -صل الله عليه و آله - دعوتش داراى دو جنبه است : دنيايى و آخرتى ، و اين را مايهسرافرازى صاحب شريعت و كمال نبوت فرض كرده اند، از ديانت بيخبر، و از دعوت ومقصد نبوت عارى و برى هستند. دعوت به دنيا از مقصد انبيا عظام بكلى خارج ، و حس شهوت و غضب و شيطان باطن و ظاهر براى دعوت به دنيا كفايت مى كنند، محتاج به بعثرسل نيست - اداره شهوت و غضب قرآن و نبى لازم ندارد. بلكه انبيا مردم را از دنيا بازدارند و تقييد اطلاق شهوت و غضب كنند و تحديد موارد منافع نمايند،غافل گمان كند دعوت به دنيا كنند. آنها مى فرمايندمال را از هر راه تحصيل نكن و شهوت را با هر طريق فرو ننشان - نكاح بايد باشد،تجارت و صناعت و زراعت بايد باشد - با آنكه در كانون شهوت و غضب ، اطلاق است .پس ، آنها جلوگير اطلاق هستند نه داعى به دنيا. روح دعوت به تجارت ، تقييد وبازدارى از به دست آوردن باطن است ؛ و روح دعوت به نكاح ، تحديد طبيعت و جلوگيرىاز فجور و اطلاق قوه شهوت است . بلى ، آنها مخالف مطلق نيستند چه كه آن مخالف نظاماتم است . آداب الصلوة - صفحه : 45 -46 عدالت اجتماعى و حكومت دينى اقامه عدالت اجتماعى (218)و قيام به قسط اقامه عدل فردى و اجتماعى اساسا انبياى خدا صلوات الله و سلامه عليهم - مبعوث شدند براى خدمت به بندگان خدا،خدمت هاى معنوى و ارشادى و اخراج بشر از ظلمات به نور و خدمت به مظلومان وستمديدگان و ((اقامه عدل ))، عدل فردى و اجتماعى . پيام امام به مناسبت افتتاح مجلس خبرگان صفحه نور جلد: 18 صفحه : 43 تاريخسخنرانى : 23/4/62 بسط عدالت اجتماعى در جامعه انگيزه انبيا در انقلاباتشان ، در قيامشان دنيا نبوده است ، اگر دنيا را اصلاح كردند تبعبوده است ، انگيزه الهى بوده است ، براى خدا بوده و براى معارف الهى و براى ((بسطعدالت الهى در جامعه )). ديدار با گروهى از مسئولان كشور - صحيفه نور جلد: 20 - صفحه : 64 - تاريخسخنرانى : 21/7/60. نقش عدل الهى بر صورت عالم ... اگر ممكن بود طريق خير و سعادت را به مردم بطور ديگر نشان بدهند، مى دادند، بهموجب وسعت رحمت ؛ و اگر ممكن بود اكراها مردم را به سعادت برسانند مى رساندند؛ لكنهيهات ! راه آخرت راهى است كه جز با قدم اختيار نمى توان آن را پيمود. سعادت با زورحاصل نشود؛ فضيلت و عمل صالح بدون اختيار فضيلت نيست وعمل صالح نمى باشد؛ و شايد معنى آيه شريفه : ((لا اكراه فى الدين ))(219) نيزهمين باشد. بلى آنچه در آن اعمال اكراه و اجبار مى توان نمود صورت دين الهى است نه حقيقت آن ،انبيا - عليهم السلام - ماءمور بودند كه صورت را با هر طور ممكن استتحميل مردم كنند تا صورت عالم صورت عدل الهى شود و مردم را ارشاد به باطن نمايندتا مردم به قدم خود آن را بپيمايند و به سعادت برسند. آداب الصلوة - صفحه : 37 قيام جهت برپايى قسط قيام انسان ها به قسط بر رفع ستمگرى ها و چپاولگريهاست كه سياست كلى انبياىعظام و خصوص حضرت رسول خاتم - صلوات الله عليه - است . پاسخ امام به نامه خالدبن عبدالعزيز - صحيفه نور جلد: 15 - صفحه : 186 -تاريخ سخنرانى :17/7/60. اصلاح جامعه با بينات و حديد تمام انبيا از صدر بشر و بشريت ، از آنوقتى كه آدم - عليه السلام - آمده است تا خاتمانبيا - صلى الله عليه و آله و سلم - تمام انبيا براى اين بوده است كه جامعه را اصلاحكنند و فرد را فداى جامعه مى كردند. ما فردى بالاتر از خود انبيا نداريم ، مافردىبالاتر از ائمه - عليهم السلام - نداريم ، اين فردها خودشان را فدا مى كردند براىجامعه . خداى تبارك و تعالى مى فرمايد كه انبيا را ما فرستاديم ، بينات به آنها داديم، آيات به آنها داديم ، ميزان برايشان داديم و فرستاديم ((ليقوم الناسبالقسط))(220) غايت اين است كه مردم قيام به قسط بكنند عدالت اجتماعى در بينمردم باشد، ظلم ها از بين برود، ستمگرى ها از بين برود و ضعفا به آنها رسيدگىبشود، قيام به قسط بشود. دنبالش هم مى فرمايد ((وانزلنا الحديد))(221) تناسباين چيست ؟ تناسب اين است كه با حديد بايد اينها انجام بگيرد، با بينات ، با ميزان وبا حديد((فيه باس شديد))(222)؛ يعنى اگر چنانچه شخصى يا گروهى بخواهنديك جامعه را تباه كنند، يك حكومتى را كه حكومتعدل است ، تباه كنند، با بينات با آنها بايد صحبت كرد، نشنيدند با موازين ، موازين عقلى، نشنيدند با حديد.... تمام انبيا براى اصلاح جامعه آمده اند، تمام . و همه آنها اين مساءله را داشتند كه فردبايد فداى جامعه بشود. فرد هر چه بزرگ باشد، بالاترين فرد كه ارزشش بيشتر ازهر چيز است در دنيا، وقتى كه با مصالح جامعه معارضه كرد اين فرد بايد فدا بشود.سيدالشهداء روى همين ميزان آمد رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرد، كهفرد بايد فداى جامعه بشود، جامعه بايد اصلاح بشود. ((ليقوم الناسبالقسط(223))) بايد عدالت در بين مردم و در بين جامعه تحقق پيدا بكند. جانها رادادند، مال ها را دادند، زحمت ها كشيدند، نمى شود گفت پيغمبر يك شب و روز راحت خوابيدهباشد، تمام زمان عمرش صرف اين شد كه با هر ترتيبى كه مى شود، با قرآن ، بااحاديث خودش ، با كلمات خودش ، با موعظه هاى خودش ، وقتى كه مى بيند نمى شود اين ،با شمشير، با شمشير مى زند و اشخاصى كه مى خواهند اين جامعه را از بين ببرند و ملترا تباه بكنند، آن با شمشير، وقتى نمى شود با بينه و ميزانعمل كرد، با حديد عمل مى كند. ما همان ادعا مى كنيم كه ما امت رسول الله هستيم و شيعه على ابن ابيطالب ، ما بايدمطالعه بكنيم ببينيم آنها چه كردند. شيعه اين نيست كه فقط بگويد من شيعه هستم ، ايناست كه ببيند چه كردند آنها، دنبال كند همان چيزهايى را كه آنها كردند. پيغمبر اكرمچقدر جنگ در زمان او واقع شد براى اينكه اصلاح كند جامعه را، براى اينكه دست ستمكارهارا كوتاه كند، دست اين سرمايه دار چپاولگر را كوتاه كند، دست آن جبارهاى ظالم راكوتاه كند، تمام عمرش مشغول اين بود در مكه ، به آنطور نمى توانست ، به بينات وبه ميزان و به موعظه ها عمل مى كرد تا وقتى كه درصدد بود، نه اينكه نشسته بود همينطور، صدد بود آدم جمع مى كرد تا وقتى كه مدينه مهيا شد و ايشان هم آمدند مدينه ، ديگرهمه اش مسائل ، مسائل جنگ بود و مسائل سياست بود و اينها. اگر امترسول الله هستيم ، اين رسول الله . پيام امام به مناسبت سومين سالروز 17 شهريور - صحيفه نور جلد:15 - صفحه:148-149 - تاريخ سخنرانى :18/6/60. شكستن كنگره هاى ظلم نبوت اصلا آمده است ، نبى اصلش مبعوث است براى اينكه قدرتمندهايى كه به مردم ظلممى كنند پايه هاى ظلم آنها را بشكند و اين كنگره هاى ظلم كه با زحمت اين بيچاره ها، بهخون دل اين بيچاره ها، به استثمار گرفتن اين مردم ضعيف اين پايه هاى قصر بالا رفتهو كنگره هايش ، كنگره اى بوده است كه بوده است ، آمدن پيغمبر اكرم (ص ) براى شكستناين كنگره ها و فرو ريختن اين پايه هاى ظلم بوده است ، و از آن طرف چون بسط توحيداست ، اين جاهايى كه مبدا ستايش غير خدا بود و آتش پرستى بوده است ، آنها را منهدمكرده است و آتش ها را خاموش كرده است . بيانات امام در مورد چهارم آبان - صحيفه نور جلد: 2 - صفحه : 214 تاريخ سخنرانى:4/8/ 58. مداومت براى زدودن ظلم سازش با ظالم ، ظلم بر مظلومين است ... سازش با ظالم ، يعنى ، اينكه دست ظالم را بازكن تا ظلم كند. اين خلاف راى تمام انبياست . انبياى عظام ، تا آن جا كه توانستند جديتكردند كه ظلم را از اين بشر ظالم بزدايند، به موعظه ، به نصيحت ، به امر به معروف، به نهى از منكر، به ((انزلنا الحديد و فيه باس شديد))(224)، ((آخر الدواءالكى (225)))؛ بعد از آنكه موعظه نشد، نصيحت نشد، آخر دوا است اين كه داغش كنندشمشير، آخر دواست . بيانات امام در جمع مسئولان لشكرى و كشورى - صحيفه نور جلد:19 - صفحه :20 -تاريخ سخنرانى :10/4/63. پيوند دنيا و آخرت در تعاليم انبيا اقامه عدل در كنار دعوت به معنويت و آخرت گفته نشود كه اينها دعوت به آن طرف (آخرت ) مى كنند و اينجا (دنيا) نه . انبيا در عينحالى كه همه دعوتهايشان براى آنجا بود، اينجا عدالت را رواج مى دادند. تفسير سوره حمد - صفحه : 148. اقامه عدل در كنار دعوت به معنويت و آخرت عدل را همين انبيايى كه همه مصايب براى آنها بود واهل ذكر و فكر و همه چيز بودند و در دنيا اقامه كردند. به ضد ستمگرها قيام كردند. تفسير سوره حمد - صفحه : 149 - 150. اقامه قسط و حكومت عدل از بزرگترين واجبات آنچه گفته شده و مى شود كه انبيا - عليهم السلام - به معنويات كار دارند و حكومت وسررشته دارى دنيايى مطرود است و انبيا و اوليا و بزرگان از آن احتراز مى كردند و مانيز بايد چنين كنيم اشتباه تاسف آورى است كه نتايج آن به تباهى كشيدن ملت هاى اسلامىو باز كردن راه براى استعمارگران خونخوار است . زيرا آنچه مردود است حكومت هاىشيطانى و ديكتاتورى و ستمگرى است - كه - براى سلطه جويى و انگيزه هاى منحرف ودنيايى كه از آن تحذير نموده اند، جمع آورى ثروت ومال و قدرت طلبى و طاغوت گرايى است و بالاخره دنيايى است كه انسان را از حقتعالى غافل كند. و اما حكومت حق براى نفع مستضعفان و جلوگيرى از ظلم و جور و اقامهعدالت اجتماعى همان است كه مثل سليمان بن داود و پيامبر عظيم الشان اسلام - صلى اللهعليه و آله - و اوصياى بزرگوارش براى آن كوشش مى كردند از بزرگترين واجبات واقامه آن از والاترين عبادات است : چنانچه سياست سالم كه در اين حكومت بوده از امورلازمه است . وصيتنامه سياسى - الهى - حضرت امام (ره ) - صحيفه نور جلد:21 - صفحه :178 -تاريخ سخنرانى :15/3/68. قيام عملى براى اقامه عدل و تشكيلحكومت وقتى كه مفاد آيات شريفه را مى خوانيم يا سيره انبيا را ملاحظه مى كنيم ، مى بينيم كهآنها تمامشان يكى از كارهايى كه البته مقصد نبوده لكن مقدمه بوده ، اين بوده است كهعدالت را در دنيا ايجاد كنند پيغمبر مى خواهد عدالت ايجاد كند تا بتواند آن مسايلى كهدارد كه آن مسايل ، انسان مى خواهد درست كند، آنمسايل را طرح كند، و از زمانى كه وحى براى پيغمبرها آمده است يكى از مسائلشان همين معنابوده است كه معارضه مى كردند با كسانى كه ظلم داشتند، ظالم بودند، ستمگر بودند،خونخوار بودند و هر كدام به يك صورتى با آنها معارضه مى كردند و گمان نشود كههيچ پيغمبرى تو خانه اش مى نشست و فقط يا دعا مى خواند و يا احكام مى گفته ، خيراينطور نيست احكام را مى گفتند دنبالش مى رفتند براى اجرا. ابراهيم مسايل را مى گفت بعد هم برمى داشت بت هايى كه آن وقتمثل اين بود كه يكى به خداى تبارك و تعالى در مذهب ما جسارت كند، اين طور معارضه مىكرد باهاشان ؛ ولى مسائل را هم مى گفت ، مقابله مى كرد با ستم ، مقابله مى كرد با ظلم... حتى حضرت عيسى - سلام الله عليه - كه اين اشخاصى كه تابع او هستندخيال مى كنند كه حضرت عيسى فقط يك معنوياتى مى گفته است ايشان هم همين طور بوده ،از اول بنا بوده بر اين كه معارضه كند آن وقتى كه متولد شده ، تازه متولد شده است مىگويد كه من كتاب آوردم . قرآن اين را نقل مى كند كه تازه متولد شده بوده ، وقتى كهمادرش به واسطه آن تهمت كه مى زدند، (يهود برش مى زدند) ناراحت بود همچو كه متولدشد گفت كه نه ، غصه نخور، اگر كسى آمد پيشت باهات صحبت بكند، تو بگو كه منصائمم و صائم بوده لابد و برويد از آن بچه بپرسيد. اينها آمدند، حضرت تازه متولدشده بود، آمدند بنا كردند به حضرت مريم حرف هاى نا مربوط زدن ، حضرت مريم هماشاره كرد به او كه برويد آن جا، گفتند: ما چه جور با اين تكلم كنيم ؟ بعد ايشانشروع كرد كه خدا به من كتاب داده است . ببينيد چى مى گويد، اين مساله كتاب دادن معلوممى شود يك مسايلى قبل از اين است كه ايشان متولد بشود - من را - كتاب به من داده ، به منتوصيه كرده چه بكنم ، چه بكنم همان مسايل را مى گويد يك همچو حضرت عيسايى نمىنشيند تو خانه و مساءله بگويد تا چه بشود. اگر مساءله مى خواست بگويد و مساءلهگو بود، ديگر چرا دارش مى كشيدند؟ ديگر چرا اذيتش مى كردند؟! و همين طور ساير انبياو آن چيزى كه از همه مشهودتر است ، حضرترسول سلام الله عليه است كه آمد و تشكيل اداره داد،تشكيل حكومت داد: اين معنايش اين است كه كار دارند. به حكومت ، در سياست كار دارند وتشكيل حكومت دادن جز اين است كه دخالت در سياست است و وارد شدن در عرصه سياست است؟ بيانات امام در جمع رؤ ساى سه قوه - صحيفه نور جلد:20 - صفحه :157- 158 -تاريخ سخنرانى :19/8/66. قيام عملى بر عليه ستمگران اشخاص بيدار اينطورند. اينطور نيست كه بنشينند توى مسجد و كار به اين كارهانداشته باشند. بنشينند توى خانه هايشان و كار به كسى نداشته باشند. بيطرفباشند. كارى ما به اين كارها نداريم . اگر اين منطق انبيا بود كه فرعون نمى رفتسراغ موسى ، موسى نمى رفت سراغ فرعون . اگر منطق انبيا اين بود كه ابراهيم نمىرفت هجمه كند بر آنها، پيغمبر اين كار را نمى كرد. منطق انبيا اين نيست . منطق انبيا ايناست كه ((اشداء))(226) بايد باشند بر كفار و بر كسانى كه بر ضد بشريتهستند، بين خودشان هم رحيم باشند. و آن شدت هم رحمت است بر آنها. بيانات امام در ديدار با اعضاى خبرگان - صحيفه نور جلد:19 - صفحه :96- تاريخسخنرانى :14/11/63. هدايت حق جويان و سركوبى ستمگران دينهاى بزرگ پيامبران سابق و دين بسيار بزرگ اسلام در عين حالى كه يك دستشان بهكتابهاى آسمانى و براى هدايت مردم ،(بود) دست ديگر به اسلحه ها بود. ابراهيمخليل - سلام الله عليه - با يك دست صحف را داشت و با دست ديگر تبر براى سركوبىبتها. موسى كليم - سلام الله عليه - با يك دست تورات را داشت و با دست ديگر عصا -عصايى كه فرعونيان را به خاك مذلت كشاند، عصايى كه اژدها بود، عصايى كهخيانتكاران را مى بلعيد. پيغمبر بزرگ اسلام با يك يك دست قرآن را داشت و با دستديگر شمشير، شمشير براى سركوبى خيانتكاران و قرآن براى هدايت ، آنها كهقابل هدايت بودند، قرآن راهنماى آنهابود و آنهايى كه هدايت نمى شدند و توطئه گربودند، شمشير بر سر آنها. بيانات امام خطاب به ملت مسلمان ايران - صحيفه نور جلد:8 - صفحه :269 - تاريخسخنرانى :2/6/58. انبيا فقط ناصح امت نبودند انبياى عظام سلام - الله عليهم - از آدم تا خاتم كه تشريف آورده اند و انبياى بزرگاولواالعزم كه در بين مردم تشريف داشته اند، همه آنها براى اينكه پرچم ((توحيد)) راو ((عدالت )) را در بين ملتها برپا كنند - پيامبران - تمام پيامبران درطول تاريخ اينطور نبوده است كه فقط يك ناصحان باشند، بلكه آنها براى تهذيباخلاق مردم به گفتار، به كردار، به عمل ، به فعاليت مامور بودند و خداى تبارك وتعالى آنها را براى اينكه انسانها را بسازند، براى اينكه خلق انسانى در آنها رشدپيدا بكند و اعمال و افعال انسانى داشته باشند، مبعوث فرموده است و همه در هر حالىكه بوده اند كوشش خود را كرده اند. بيانات امام پس از شهادت آية الله مصطفى خمينى - صحيفه نور جلد:1 - صفحه :257- تاريخ سخنرانى :10/10/56. دو ماموريت بزرگ انبيا انبيا هم كه مبعوث شدند، براى اين مبعوث شدند كه معنويات مردم را و آن استعدادها راشكوفا كنند كه در آن استعدادها بفهمند به اينكه چيزى نيستيم و علاوه بر آن مردم را،ضعفا را از تحت سلطه استكبار بيرون بياورند. از اول انبيا اين دو شغل را داشته اند: شغل معنوى كه مردم را از اسارت نفس خارج كنند، ازاسارت خودش خارج كنند (كه شيطان بزرگ است ) و مردم و ضعفا را از گير ستمگراننجات بدهند. اين دو شغل ، شغل انبياست . وقتى انسان حضرت موسى را، حضرت ابراهيمرا ملاحظه مى كند و چيزهايى كه از اينها در قرآننقل شده است ، مى بيند كه اينها همين دو سمت را داشتند، يكى دعوت مردم به توحيد و يكىنجات بيچاره ها از تحت ستم . اگر در تعليمات حضرت عيسى - سلام الله عليه - در اينامر كم است حضرت عيسى كم عمر كرد و كم تماس پيدا كرد با مردم ، والا شيوه او هم همانشيوه حضرت موسى است و همه انبيا، و بالاترين آنها كهرسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم است . اين دو شيوه را به عيان در قرآن و سنت در عمل خودرسول الله مى بينيم . قرآن دعوت به معنويات الى حدى كه بشر مى تواند به اوبرسد وفوق او و بعد هم اقامه عدل (مى كند) پيغمبر هم و ساير كسانى كه لسان وحىبودند، آنها هم اين دو رويه را داشتند. خود پيغمبر هم عملش اينطور بود تا آن روزى كهحكومت تشكيل نداده بود، معنويات را تقويت مى كرد. به مجرد اينكه توانست حكومتتشكيل بدهد علاوه بر معنويات اقامه عدل كرد، حكومتتشكيل داد و اين مستمندان را از زير بار ستمگران تا آنقدر كه اقتضا داشت وقت ، نجات داد.و اين سيره مستمره انبيا (است ) بايد (در بين ) كسانى كه خودشان را تابع انبيا مى داننداين سيره مستمره باقى باشد. هم جهات معنوى كه اشخاصى كه با معنويات آشنا هستند،آنها بايد تقويت بكنند و همه مردم را، خود مردم هم همين طور، جهات معنويات را تقويتبكنند و هم آن مساله دوم كه اقامه عدل است ؛ حكومت اسلام بايد اقامهعدل بكند در عين حالى كه معنويات را تصحيح مى كند و ترويج مى كند. و ما اگر تابعاسلام هستيم و تابع انبياء هستيم اين سيره مستمره انبيا بوده است و اگر تا ابد هم فرضكنيد انبيا بيايند باز همين است ، باز جهات معنوى بشر تا آن اندازه اى كه بشر لايق است، (و) ادامه اقامه عدل در بين بشر و كوتاه كردن دست ستمكاران و ما بايد اين دو امر راتقويت كنيم . بيانات امام در جمع مسوولان لشكرى و كشورى - صحيفه نور جلد:18 - صفحه :32-33- تاريخ سخنرانى :21/4/64. راهنمايى براى سعادت دو عالم انبيا هستند كه ما را به راه مستقيم هدايت مى كنند و كيفيت تربيت و تعليمى كه براى آنعالم هم باشد، هم اين عالم و هم آن عالم ، نه اينكه انبيا به اين عالم كارى ندارند، اينعالم هم با هر چيزى كه بگوييد، آنها منافى و مخالف با آن نيستند، مخالف بادل بستن به دنيا هستند، اين دو تا اشتباه مى شوند. بيانات امام در جمع بانوان مكتب ولى عصر (عج ) - صحيفه نور جلد:8 - صفحه :63 -تاريخ سخنرانى :16/4/58. راهنمايى به معنويت و ماديت انبيا هم ، همه چيزهايى كه مربوط به روح و مربوط به مقامات عقليه و مربوط بهمراكز فيضيه است براى ما بيان كرده اند و قرآن هم بيان كرده است و اهلش مى دانند و همآن چيزهايى كه وظايف شخصيه است و دخيل در ترقيات انسان وتكامل انسان است در سنت و در كتاب بيان شده است و هم آن چيزهايى كه مربوط به اجتماعاست و امور سياسى است و امور اجتماعى است و راجع به تنظيم و تربيت اجتماع است ، بيانفرموده است و ما همه و همه بشر مكلفند بر اينكه همه اين مراتب را، همه اين مقامات رامواظبت كنند و منحصر به يك طرف نكنند. بيانات امام پس از شهادت حاج آقا مصطفى خمينى - صحيفه نور جلد:20 - صفحه :30 -تاريخ سخنرانى :10/10/56. عارفان ، حاضر در صحنه سياست ، سالكان ، قائم به قسط خيال كردند يك دسته زيادى كه معناى عرفان عبارت از اين است كه انسان يك محلى پيدابشود و يك ذكرى بگويد و يك سرى حركت بدهد و يك رقصى بكند و اينها، اين معنىعرفان است ، مرتبه اعلاى عرفان را امام على - سلام الله عليه - داشته است و هيچ اينچيزها نبوده در كار. خيال مى كردند كه كسى كه عارف است بايد ديگر بكلى كناره گيرداز همه چيز و برود كنار بنشيند و يك قدرى ذكر بگويد و يك قدرى تغنى بشود و يكقدرى چه بكند و دكاندارى . اميرالمومنين در عين حالى كه اعرف خلق الله بعد ازرسول الله در اين امت ، اعرف خلقالله به حق تعالى بود، معذلك نرفت كنار بنشيند وهيچ كارى به هيچى نداشته باشد، هيچ وقت هم حلقه ذكر نداشت .مشغول بود به كارهايش ؛ ولى آن هم بود. يا خيال مى شود كه كسى كه اهل سلوك است ،اهل سلوك بايد به مردم ديگر كار نداشته باشد، در شهر هرچه مى خواهد بگذرد، مناهل سلوكم ، بروم يك گوشه اى بنشينم و ورد بگويم و سلوك بهقول خودش پيدا كند. اين سلوك در انبيا زيادتر از ديگران بوده است ، در اوليا زيادتراز ديگران بوده است ، لكن نرفتند در خانه شان بنشينند و بگويند كه مااهل سلوكيم و چكار داريم كه به ملت چه مى گذرد، هر كه هر كارى مى خواهد بكند اگربنا باشد كه اهل سلوك - بايد - بروند كنار بنشينند، پس بايد انبيا هم همين كار را بكنندو نكردند. موسى بن عمران اهل سلوك بود ولى معذلك رفت سراغ فرعون و آن كارها راكرد ابراهيم هم همين طور، رسول خدا هم كه همه مى دانيم . رسول خدايى كه سالهاى طولانى در سلوك بوده است ، وقتى كه فرصت پيدا كرد، يكحكومت سياسى ايجاد كرد براى اينكه عدالت ايجاد بشود، تبع ايجاد عدالت فرصت پيدامى شود براى اين كه هر كس هر چيزى دارد بياورد. وقتى كه آشفته است نمى توانند، دريك محيط آشفته نمى شود كه اهل عرفان ، عرفانشان را عرضه كنند،اهل فلسفه ، فلسفه شان را، اهل فقه ، فقه شان را، لكن وقتى حكومت يك حكومتعدل الهى شد و عدالت را جارى كرد و نگذاشت كه فرصت طلب ها به مقاصد خودشانبرسند، يك محيط آرام پيدا ميشود، در اين محيط آرام همه چيز پيدا مى شود. ديدار با مسئولان لشكرى و كشورى - صحيفه نور جلد:20 - صفحه :30 - تاريخسخنرانى :2/6/65. قيام با تمام قوا عليه حكومتهاى طاغوت سيره انبياى عظام - صلى الله نبينا و عليهم اجمعين - و ائمه اطهار - عليهم السلام - كهسرآمد عارفان بالله و رستگان از هر قيد و بند، و وارستگان به ساحت الهى در قيام بههمه قوا عليه حكومتهاى طاغوتى و فرعونهاى زمان بوده ، و در اجراى عدالت در جهانرنجها برده و كوششها كرده اند، به ما درسها مى دهد. نقطه عطف - صفحه : 14. قيام عملى براى اقامه عدل به همراه دعوت به معنويات ما فرض مى كنيم اينى كه گفته مى شود، گفته شده است غلط و بر خلاف واقع كهبعض انبيا قيام براى اقامه عدل نكردند، همان موعظه كردند، همان صحبت كردند، ما فرضمى كنيم كه اين حرف ، ((جنگ نكردند)) - ما فرض مى كنيم - صحيح باشد؛ اما شماملاحظه كنيد مقدس ترين چيزهايى كه براى كفار بوده است ، بتها بوده اند... اگر ابراهيم خليل الله ما فرض كنيم هيچ كارى نكرده جز اين كه عصايش را كشيده و بتها را شكسته مقدسترين چيزى كه پيش بت پرستها بوده آن بوده اين قيام بر ضد آنهانيست ؟ اين قيام مسلحانه نيست ؟ اين بالاتر از قيام مسلحانه نيست ؟... بنابراين ، اين حرفغلط كه حضرت عيسى - سلام الله عليه - همين موعظه كرده و نصيحت كرده يا حضرتموسى همان مقدار كارهاى مختصر را كرده حالا بعضى شان كه خوب قيام كردند، ولى اينمساءله مساءله اى بوده است كه در تمام ايام ، در تمام دنيا از صدر عالم تا حالا بوده وتا آخر هم خواهد بود كه هركس قيام كرد براى اين كه عدالت ايجاد كند، حكومتعدل ايجاد كند، سيلى خورده .... ابراهيم خليل الله تاوان را پس داد، موساى كليم الله دادو رسول خدا داد و اميرالمومنين آن همه شدت كشيد و ائمه ما آن قدر سختى كشيدند براى اينكه آنها همه در نظر داشتند كه حكومت عدل ايجاد كنند. اگر فقط حضرت ابراهيم مى آمد ودعا مى كرد و ذكر مى كرد، اين ديگر تو آتشش نمى انداختند. اگر حضرترسول سلام الله عليه فقط آن وقت كه در مكه بود، فقط دعا مى خواند، بيش از اين نبود،اما او با اين چيزهايى كه پيش آنها شريف بود، پيش آنها عظمت داشت مبارزه مى كرد، از اينجهت باهاش مخالفت مى كردند و اگر هر كس بنشيند همان دعا بكند، هيچ كس كاريش ندارداگر مسلمانها هم بنشينند دست دراز كنند طرف خدا، خدايا رحمت كن كى را، لعنت كن كى را وچى را، هيچ كس كارشان ندارد اما اين خلاف سيره انبياست . خلاف شيوه انبياست . ديدار با مسئولان و پرسنل جهاد سازندگى - صحيفه نور جلد:20 - صفحه :142-141- تاريخ سخنرانى :23/5/66. سردمدارى مبارزه و بيان احكام دينى آنها خيال مى كنند كه انبيا آمده اند مساءله بگويند، تمام . شما كدام يك از انبيا را سراغداريد كه در امور اجتماعى به آنطور حادش شركت نكرده و سردمدار نبوده است ؟ موسى -عليه السلام - يك شبان با عصايش راه مى افتد مى رود سراغ فرعون ، نمى آيد توىبازار مساله بگويد. اين هم هست البته اما مى رود سراغ فرعون ، خدا هم او را مى فرستد(كه ) دنبال فرعون برويد او را دعوت كنيد، دعوتش كنيد، بهقول لين هم دعوتش كنيد(227) و امثال ذلك ، وقتى كهقول لين نشد آنوقت قيام مى خواهد. پيغمبر اكرم كدام روز نشست همين طورى فقط مساله بگويد، كارى به كار جامعه نداشتهباشد؟ اينهايى كه مى گويند آخوند چه كار دارد به امور سياسى ، پيغمبر اكرم كدامروزش از مسائل سياسى خارج بود؟ دولت تشكيل مى داد، با اشخاصى كه بر ضد اسلام، ستمگر بر مردم بودند، با آنها مبارزه ميكرد، جنگ مى كرد. ما را آنطور مى خواستندمنزوى كنند كه لباس جندى را مى گفتند با عدالت منافات دارد. حضرت امير لباس جندىداشت ، با عدالت منافات داشت ؟! حضرت سيدالشهدا نداشت لباس جندى ؟ مساله دخالت در سياست در راس تعليمات انبياست ، مساله جنگ مسلحانه با اشخاصى كهآدم نمى شوند و مى خواهند ملت را تباه كنند، در راس برنامه هاى انبيا بوده است . ما همهتعليمات انبيا را كنار گذاشتيم ، فقط به آن تعليماتى كه با دخالت نكردن در جامعه، اينها همينش را گرفته ايم ، نمازش را گرفته ايم و باقى را رها كرديم . مگر امكاندارد كه انسان مسلمان باشد به فقط نماز خواندن و روزه گرفتن و حج رفتن وامثال ذلك و در امر مسلمين دخالت نكردن ؟ اگر اهتمام به امر مسلمين كسى نكند مسلم نيست ،به حسب روايت منسوب الى رسول الله .(228) پيام امام به مناسبت سومين سالروز 17 شهريور - صحيفه نور جلد:15 - صفحه:146-147 - تاريخ سخنرانى :17/6/60. ارشاد و هدايت به موازات اقامه عدل ...((اگر اين طرف صورتمان را زدند، آن طرفش (را) هم چيز مى كنم ( نگه مى داريم )،تا يكى هم آن طرف بزنند))، اين را به حضرت عيسى هم به غلط نسبت دادند، خود اينجانورها. حضرت عيسى ، پيغمبر است ، پيغمبر كه نمى تواند منطقش اين باشد شما ديديدپيغمبرها را، منتهى حضرت عيسى كم عمر كرد در بين ملت بعد تشريف برد به معراج ،به بالا. شما همه مى دانيد كه تاريخ انبيا را، آن حضرت ابراهيم است كه تقريبا راس انبيا طرفبود با تبرش برداشت اين بت ها را همه را شكست . هيچ خوف اين هم نداشت . كهبيندازندش توى آتش ، خوف اين حرفها را نداشت . اگر داشت كه پيغمبر نبود يك همچوموجودى كه با يك قدرت هاى بزرگ جنگ مى كند و يك تنه خودش تنهايى درمقابل يك همچو قدرت هايى مى ايستد كه بعدا بيايند بخواهند آتشش بزنند، اين منطقش ايننيست كه اگر آن طرف را سيلى زدند بر مى گردد اين طرف هم بزنند، اين منطق آدم هاىتنبل است ، اين منطق آنهايى است كه خدا را نمى شناسند، قرآن نخواندند اينها آن همحضرت موسى كه ( با يك عصا) يك نفر بود، يك نفر چوپان ،مقابل كى ؟ مقابل فرعون كه داد خدايى مى زد، اينها هم داد خدايى مى خواهند بزنند، مىبينند حالا خيلى خريدار ندارد، اگر يك خرده سست بياييد آنها هم مى گويند ((انا ربكمالاعلى (229))). اين مزخرفات هميشه بوده در دنيا و حالا هم هست و بعدها هم خواهد بوداين هم حضرت موسى سلام الله عليه ، اين همرسول اكرم كه تاريخش را خوب مى دانيد ديگر كه تنهايى مبعوث شد، سيزدهسال نقشه كشيد و ده سال جنگ كرد نگفت كه ما را چه به سياست ، اداره كرد ممالكى رامملكتى را، نگفت ما چكار داريم به اين حرفها آن هم حكومت حضرت امير است كه همه تان مىدانيد و آن وضع حكومتش و آن وضع سياستش و آن وضع جنگ هايش ، نگفت كه ما بنشينيم درخانه مان دعا بخوانيم و زيارت بكنيم و چكار داريم به اين حرفها، به ما چه . بيانات امام در به مناسبت چهلم شهداى قم - صحيفه نور جلد:2 - صفحه : 27-28 -تاريخ سخنرانى :29/11/56. نبرد در كنار وعظ آن مذهبى كه جنگ درش نيست ، ناقص است اگر باشد، و من گمانم اين است كه حضرتعيسى - سلام الله عليه - اگر به او مهلت مى دادند، همين ترتيبى كه حضرت موسىسلام الله عليه - عمل مى كرد، همان طورى كه حضرت نوح سلام الله عليهعمل مى كرد، آن هم با كفار آن طور عمل مى كرد. اين اشخاصى كه گمان مى كنند كهحضرت عيسى اصلا سر اين كارها را نداشته است و فقط يك ناصح بوده ، اينها بهنبوت حضرت عيسى (ع ) لطمه وارد مى كنند. - معلوم مى شود - اگر اين طور باشد، معلوممى شود كه يك واعظى بوده ، نه يك نبى اى بوده است . واعظ غير نبى است . نبى ، همهچيز دارد، شمشير دارد، نبى جنگ دارد، نبى صلح دارد، يعنى ، جنگ اساسش نيست ، براى اينكه اصلاح را در دنيا توسعه بدهد، براى اين كه مردم را نجات بدهد جنگ مى كند. بيانات امام در جمع اقشار مردم - صحيفه نور جلد:19 - صفحه :84 - تاريخ سخنرانى:20/9/63. پيوند مبارزه عليه ظلم با تعهد دينى كسى كه تاريخ انبيا را ديده باشد و تاريخ اسلام را ديده باشد و تاريخ زندگىحضرت رسول - سلام الله عليه - را و ائمه اطهار و اصحابرسول الله را ديده باشد مى بيند كه اينها از اولى كه وارد شدند در ميدان و به حدبلوغ رسيدند و رسول اكرم از اولى كه آن رسالت به اومحول شد تا آنوقتى كه در بستر مرگ خوابيده بود يا شهادت ، بين اين بستر و آن بعثت، تمام فعاليت بوده است ، جنگ بوده ، دفاع بوده و كسى كه زندگى اميرالمومنين - سلامالله عليه - را مشاهده كند نيز همين طور بوده ، جهاد در راه خدا و جهاد در راه احكام خدا بودهاست و ساير - ائمه عليهم السلام -. البته آن كه از همه بارزتر و معروفتر استسيدالشهدا - سلام الله عليه - است . اگر وضع تفكر سيدالشهدا - سلام الله عليه -مثل بعض مقدسين زمان خودش بود، آنها طرحشان اين بود كه بماند همان در جوار حضرترسول - سلام الله عليه - و عبادت كند، اگر وضع تفكر مولا هم اينطور بود كربلايىپيش نمى آمد، يك راحت طلبى بود و كناره گيرى از جامعه و دعا و ذكر بود، لكن وضعتفكر جور ديگرى بود. اگر چنانچه ائمه ما عليهم السلام سازش مى كردند بااهل ظلم و ستم ، احتراماتشان بسيار زياد بود، خلفا حاضر بودند كه آنها را هر جوراحترام مى خواهند بكنند كه آنها دست از دعوتشان بردارند. حضرت موسى بن جعفر همينطور من باب اتفاق نبود كه چندين سال در حبس بسر برد، و تبعيد بعض ائمه و احضار ازمدينه ، بردنشان به محل خليفه همچو نبود كه اينها يك مردم عادى باشند كه همين بنشينندو درسى بخوانند و درسى بگويند و مطالعه اى بكنند و عبادت خدا را بكنند و در جواررسول خدا عبادت كنند. اگر طرز افكار آنها هم اين بود، اين مذهب ، اين مذهبى كه درمقابل ظلم در طول تاريخ واقع شده است نبود. اين دو رشته ، ازاول خلقت تا حالا بوده است . رشته تعهد به اسلام و ايستادگى درمقابل ظلم و ستم و ديكتاتورى و قدرت هاى شيطانى ، وسازش . بيانات امام در ديدار اقشار مردم - صحيفه نور جلد:15 - صفحه :45 - 46 - تاريخسخنرانى :8/4/60. نگاه يك بعدى به اسلام خطاى يك بعدى ديدن اسلام يك فاجعه اى براى اسلام از اول تا حالا بوده و آن فاجعه اينكه اسلام را نشاخته اند،كسانى كه بحث از اسلام كردند، چه در سابق و چه در لاحق ، اينها اسلام را با همهابعادش نشناخته اند. هر كسى يك بعدى از ابعاد اسلام را در آن نظر كرده است و همهمطالبى كه در اسلام بوده است و در قرآن كريم بوده است ، به همان معنايى كه خودشادراك كرده برگردانده است . بيانات امام در مورد نقش انسان ساز مكتب اسلام - صحيفه نور جلد:2 - صفحه :153 -تاريخ سخنرانى :22/7/57. گرفتارى اسلام به نگرشهاى يك بعدى اسلام هميشه مبتلا بوده به اين يك طرف ديدنها، هميشه مبتلا بوده . اينكه در روايت است كهاسلام غريب است (230)، از اول غريب بوده و الان هم غريب است ، براى اينكه غريب آناست كه نمى شناسند او را، در يك جامعه اى هست او اما نمى شناسند، نمى شناسند اسلام را،هيچ وقت شناخته نشده به آنطورى كه بايد باشد، مگر پيش خودمان ، هميشه يك ورق راگرفته اند، آن ورق ديگر را حذفش كرده اند يا مخالفت با آن كرده اند. يك مدت زيادىگرفتار عرفا ما بوديم ، اسلام گرفتار عرفا بود. آنها خدمتشان خوب بود اماگرفتارى براى اين بود كه همه چيز بر مى گردانند به آن طرف ، هر چه دستشان ، هرآيه اى دستشان مى آمد مى رفت آن طرف ، مثل تفسير ملا عبدالرزاق ، خوب بسيار مرددانشمندى ، بسيار مرد با فضيلتى ؛ اما همه قرآن را برگردانده به آن طرف ، كانهقرآن با اين كارها كار ندارد. يك وقت هم گرفتار شديم به يك دسته ديگرى كه همهمعنويات را بر مى گردانند به اين طرف ، اصلا به معنويات كار ندارند، كانه اسلامآمده براى اينكه اسلام هم طريقه اش مثل هيتلر كه او آمد كه دنياگيرى كند و كشورگشايىكند، اسلام هم آمده كشورگشايى كند. هر چه مربوط به زندگى است و هر چه مربوط بهطبيعت است و هر چه اينها را گرفته اند، هر چه معنويات است برگردانده اند به اينطرف . بعضى از تفسيرها، بعضى از اشخاصى كه مى خواهند اظهار فضيلت مثلا بكنند،ملاحظه كنيد همه مسائل را برگردانده اند به اين آب و خاك ، همه چيز را فداى حيوانيتكرده اند. عرفا همه چيز را فداى انسانيت كرده اند، خوب باز او، اما اينها غفلت از آن كردهاند. اسلام همه چيز است آقا، اسلام آمده انسان درست كند و انسان . همه چيز است ، همه عالماست انسان . بيانات امام در جمع وعاظ تهران - صحيفه نور جلد:8 - صفحه :71 - تاريخ سخنرانى:17/4/58. عدم محدوديت احكام اسلام به عالم غيب يا شهادت برداشت هاى مختلفى كه از اسلام شده است به حسب نظرهاى مختلفى كه صاحبنظرهاداشتند و بينشى كه داشتند بسيار اختلاف هست و هيچ كدامش نرسيده است به حدى كه اسلامرا بشناسد... چه بسا اشخاصى كه خيال مى كنند كه پيغمبر اكرم كه آمده است يا سايرانبيايى كه خداى تبارك و تعالى فرستاده است ، براى اين است كه مردم را از اين ظلمها وبى عدالتيها و امثال اين نجات بدهد و ماموريت همين است كه عدالت ايجاد كند در اجتماع ودر افراد و ماموريت به همين قدر بيشتر نيست . چه بسا اشخاصى كه اقتصاد را در يكمطلب با اهميتى تلقى مى كنند و ماموريت انبيا. را محدود به اين بكنند كه اينها آمده اندمردم را به يك شكم سير و يك زندگى رفاه برسانند و همين است ماموريت انبيا و چه بسااشخاصى كه به حسب ديد عرفانى كه دارند بعثت انبيا را محدود مى كنند به اينكه براىبسط معارف الهى است و غير از اين بعثت چيزى نيست . و همين طور فلاسفه يك طور فكرمى كنند، فقهاى اسلام ، ملتها يك طور فكر مى كنند، روشنفكرها يك طور فكر مى كنند ومومنين هم هر كدام به يك نحو فكرى دارند و همه قاصرند از رسيدن به آنچه كه هست ... گمان نبايد بشود كه اسلام آمده است براى اينكه اين دنيا را اداره بكند يا آمده است فقطبراى اينكه مردم را متوجه به آخرت بكند يا آمده است كه (فقط) مردم را آشناى به معارفالهيه بكند. محدود كردن ، هر چه باشد خلاف واقعيت است . انسان غير محدود است و مربىانسان غير محدود است و نسخه تربيت انسان كه قرآن است غير محدود است ، نه محدود بهعالم طبيعت و ماده است ، نه محدود به عالم غيب است ، نه محدود به عالم تجرد است ، همهچيز است . بيانات امام در جمع مديران صندوقهاى قرض الحسنه - صحيفه نور جلد:12 - صفحه :169-170 - تاريخ سخنرانى :20/3/59.
|
|
|
|
|
|
|
|