بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نبوت از دیدگاه امام خمینی, مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     NOBOVV01 -
     NOBOVV02 -
     NOBOVV03 -
     NOBOVV04 -
     NOBOVV05 -
     NOBOVV06 -
     NOBOVV07 -
     NOBOVV08 -
     NOBOVV09 -
     NOBOVV10 -
     NOBOVV11 -
     NOBOVV12 -
     NOBOVV13 -
     NOBOVV14 -
     NOBOVV15 -
     NOBOVV16 -
     NOBOVV17 -
     NOBOVV18 -
     NOBOVV19 -
     NOBOVV20 -
     NOBOVV21 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

جلوه رحمت حق ، مايه نجات امت
تمام انبيا از صدر عالم تاكنون ، تمام انبيا يك جلوه رحمتى بوده است از خداى تبارك وتعالى و چنانچه موجوديت همه ما جلوه رحمت حق تعالى است . همين طور هدايت خداوند تباركو تعالى به واسطه انبيا يك رحمت بزرگى است بر همه ، رحمة للعالمين است پيغمبر وهمه انبيا رحمت بوده اند و اين براى اين است كه اين بشر متوجه نيست ،جاهل است نمى داند چه خبر است آن طرف ، نمى داند كه راه انسانيت را اگر طى نكند چهخواهد گذشت بر او... بنابراين آنهايى كه ، انبيا و اوليايى كه راهها را مى دانستند،عواقب را مى دانستند، براى بشر غصه مى خوردند و جانفشانى مى كردند كه مردم را نجاتبدهند. يك جانفشانى است و فعاليتى است كه ميخواهد خودش برسد به نوايى مردم راوادار مى كند به شيطنت ، جوانها را وادار مى كند كه خودشان را به كشتن بدهند تا بعدبيايد او زمام امور را به دست بگيرد. اين يك طور است . يك طور هم اين هست كه همه چيزشرا فداى بشر مى كند براى تهذيب بشر. انبيا اينطورند. انبيا يك روزشان براى خودشانصرف نشده است ، يك ساعتشان توجه به خودشان نبوده ، همه توجه به اين بوده استكه اين مريض ها را، اينهايى كه دارند خودشان را به چاه مى اندازند، اينهايى كه دارندخودشان را به عاقبتهاى بسيار بد مى اندازند، اينها را نجات بدهند.
بيانات امام در ديدار با اعضاى هياءت دولت - صحيفه نور جلد:16 - صفحه :2 - 3 -تاريخ سخنرانى :23/10/60.
اختيار فقر بر غنا و ابتلا بر راحت
طبيعى اين نوع بنى الانسان است كه در وقت بليات ، تشبث به هر ركنى كهاحتمال نجات در او بدهند، پيدا مى كنند، و در وقت سلامت و راحت ، غفلت از آن پيدا مى كنند.و چون خواص ، ركنى جز حق سراغ ندارند، بدان متوجه شوند و انقطاع به مقام مقدس اوپيدا كنند، و حق تعالى از عنايتى كه به آنها دارد، خود سبب انقطاع را فراهم فرمايد.گرچه اين نكته ، بلكه نكته سابقه (116)نسبت به انبيا و اولياىكمل درست نيايد، چه كه آنها مقامشان ، مقدستر از آن است ، و قلبشان محكمتر از آن است كهبه اين امور علاقه به دنيا پيدا كنند، يا در توجه و انقطاعشان به حق فرقىحاصل شود.
و تواند بود كه انبيا و اولياى كمل ، چون به نور باطنى و مكاشفات روحانى يافته اندكه حق تعالى به اين عالم و زخارف آن نظر لطف ندارد، و دنيا و هر چه در اوست ، خوار وپست است در پيشگاه مقدس او، از اين جهت اختيار كردند فقر را بر غنا و ابتلا را بر راحتى، وبليات را بر غير آنها.
چهل حديث - صفحه 104.
بى اعتنايى به مقامات دنيايى
پيغمبران به نعمتهايى كه به مردم معمولى مى دهند نظر ندارند و آن نعمتها را به هيچنمى شمرند، بلكه در همين دنيا كه منزل ثواب و رسيدن به آن مقامات معنويه به حسبحقيقت نيست نيز اين سخن جريان دارد. فرعونيان و فرعون با آنكه سلطتنها و ممالكىداشتند كه موسى آن را نداشت ؛ ولى نزد موسى از كمالات روحيه چيزهايى بود كه بهممكلت فرعون اعتنا نداشت و فرعونيان و فرعون از آن لذاتى كه موسى با آن دلخوشىداشت در خواب هم نمى ديدند.
كشف الاسرار - صفحه : 173.
برگزيدگان از بين مستضعفين
حضرت موسى يك شبانى بوده است سال ها براى حضرت شعيب شبانى مى كرده است وهمين شبان را چون لياقت داشته است خداوند مبعوثش كرده است و در اسلام هم پيغمبر اسلاماز قريش بوده لكن قريش آن ثروتمندهايشان و آن مستكبرين شان يك دسته بودند و اينطايفه پايين تر را كه خود حضرت مى فرمايند من هم شبانى كرده ام . يك موجودى بودهاست كه از طايفه فقير بوده است كه اينها خود حضرت و عموهايش ، اينها فقير بوده اند ولهذا در يك وقتى حضرت فرمود كه ابوطالب نمى تواند بچه هايش را حفظ كند، مابرادريم هر كدام قسمت كنيم . اين براى اين بوده است كهمال نداشتند و اين طايفه پايين را هميشه اينطور بوده كه پيغمبرها اين مردم مستضعف را، اينطايفه اى را كه مستكبرين آنها را ضعيف مى شمردند و مى ديدند كه شما چيزى نيستيد درمقابل ماها، از همين ها، خداوند يكى را انتخاب مى فرمود روى لياقت ذاتى اى كه داشت و اورا در مقابل مستكبرين قرار مى داد.
بيانات امام در جمع دانشجويان - صحيفه نور جلد:8 صفحه :177. تاريخ سخنرانى:30/4/58.
فصل چهارم : معجزه
تعريف معجزه
مقصود از ((معجزه )) نشانه اى است كه به واسطه آن ما پى ببريم كه حرفهاى اينشخص مدعى پيغمبرى از مغز بشرى خود نيست و گفتار او پندارهاى از پيش ‍ خود نيست ، وآنچه مى گويد گفته هاى خداست كه آفريدگار ما و جهانيان است ، و موافقت و اطاعت آنلازم است به حكم عقل ، و مخالفت آن موجب زيانهاى دو جهان است .
عقل فطرى خداداد هر كس ، حكم مى كند كه قبول كردن هر دعوايى بىدليل و برهان روانيست ، و كسى كه بى دليل چيزى راقبول كند از فطرى انسانيت خارج است . مثلا يكى آمده مى گويد: ((من از جانب خداى عالمآمدم و پيامهايى دارم كه همه بايد آنها را به رسميت شناخته و عملى كنيد، و از جان ومال خود در راه اجراى اين مقاصد دريغ نكنيد و هر كس مخالفت آن كند بايد او را نابود كنيدو آشيانه او را درهم و برهم كنيد. جوانهاى نورس رشيد شما بايد براى اجراى اين احكامآسمانى خدايى در پيش گلوله هاى توپ و تفنگ و درمقابل سرنيزه هاى دشمن من و گفتار من سينه سپر كنند و شما باميل و رغبت و روى گشاده بايد از اين عمليات و كرداراستقبال كنيد.)) مى گوييد از او نپرسيم شما با چهدليل و منطق مى گويى من از خداى شما پيام آوردم و اين گفته هاى خداى جهان است . و اينگفتار، گفتار آسمانى الهى است ، و اگر پرسيديم و او گفت اين حرفها برهان ودليل نمى خواهد، بايد خود به خود قبول كنيد و درمقابل آن جان نثارى كنيد، آيا عقل ما مى گويد از اوقبول كنيد يا بى دليل قانع نمى شويد؟!
اكنون چند راه گواه از گفتار قرآن مى آوريم تا معلوم شود پيمبران با اعجاز و خارقعادات دعوى خود را به توده القا كردند و هيچ كس در هيچ عصرى زيربار اطاعت پيمبرىنرفته ، و از جاده عقل قدم بيرون ننهاده :
سوره قصص آيه 31: ((و ان الق عصاك فلما راها تهتز كانها جان ولى مدبرا و لم يعقبيا موسى اقبل و لا تخف انك من الامنين .))آيه 32: اسلك يدك فى جيبك تخرج بيضاء منغير سوء واضمم اليك جناحك من الرهب فذانك برهانان من ربك الى فرعون و ملائه انهمكانوا قوما فاسقين .
((خطاب شد به موسى كه عصاى خود را بيفكن . چون ديد آن را (كه ) به جولان درآمد،چون تيره مارى فرار كرد. خطاب شد برگرد، تو ايمنى ؛ دست خود را بر سينه خود نهتا ترست فرو ريزد و اين دو يعنى عصا و يد بيضاء، نشانه پروردگار تواند بهسوى فرعون و فرعونيان .))
اينك يا بايد گفت اينها كارهاى عادى است و معجزه نيست و يا بايد گفت اين پيشنهاد لغوبيجايى بود. كه خدا به موسى كرده با آنكه نبوت معجزه نمى خواسته تا آنكه پندارمشتى هرزه گرد درست شود.
معجزات حضرت عيسى - عليه السلام -
و درباره عيسى سوره آل عمران آيه 49 - كه سابق ذكر شد - گويد: انى قد جئتكمبآية من ربكم انى خلق لكم من الطين كهيئة الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله وابرء الاكمه و الابرص و احيى الموتى باذن الله .
((عيسى مى گويد: من با نشانه (اى ) از خدا نزد شما آمدم . نشانه من آن است (به اذنخداوند) صورت مرغ گلى را مرغ جاندار مى كنم ، و كور مادرزاد را چشم مى دهم ، ومردگان را زنده مى كنم .)) خوب است بگوييد مرده زنده كردن ، و زندگى به مرغ گلىدادن معجزه نيست ، يا عيسى - عليه السلام - خود سرانه به كار بيهوده اقدام كرده !!...
قرآن ،معجزه نبى خاتم (ص )
قرآن كريم خود در چند جا معجزه بودن خود را به تمام بشر در تمام دوره ها اعلان كردهاست و عجز جميع بشر را، بلكه تمام جن و انس را از آوردن بهمثل خود ابلاغ كرده . امروز ملت اسلام همين نشانه خدا را در دست دارند و به تمام عائلهبشرى از روى كمال اطمينان اعلان مى كنند كه اين نشانه پيغمبرى نور پاك محمد - صلىالله عليه و آله - است . هر كس از دنياى پرآشوب علم و دانشمثل او را آورد ما تسليم او مى شويم و از گفته هاى خود بر مى گرديم .
در سوره بنى اسرائيل آيه 88 گويد: قل لئن اجتمعت الانس و الجن ان ياءتوابمثل هذا القرآن لا ياءتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا. (117)
در سوره هود آيه 13: ام يقولون افتراهقل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين .
(در سوره هود آيه ) 14: فان لم يستجيبوا لكم فاعلموا انماانزل بعلم الله .
((اينها مى گويند قرآن را افترا به خدا بسته و اين خود از خود اوست .
بگو شما هم ده سوره از پيش خود بياوريد و هر كس را مى توانيد به يارى بخوانيد اگرراست مى گوييد، و اگر قبول اين سخن نكردند بدانيد كه اين نشانه كه با علم خدانازل شده .))
اكنون خوب روشن مى شود كه آيه قل لااملك لنفسى نفعا و لاضرا(118) نمىخواهد خود را از معجزات - كه آيت نبوت و راستگويى اوست - بر كنار كند، بلكه مى خواهديكى از آيات توحيد و قدرتهاى آفريننده عالم را گوشزد جهانيان كند كه هيچ كس مالكمستقل هيچ كار نيست ، و كسى به خودى خود، بى مددهاى غيبى الهى از عهده چيزى بر نمىآيد، و بى پشتيبانى خداى عالم ، پيمبران نيز كهمثل اعلاى انسانند در اين عالم كارى انجام نخواهند داد و نتوانند مالك نفع و ضررى بود؛ واگر به گفته شما مى خواهد بگويد كه من مالك نفع و ضرر خود به هيچ وجه نيستمبايد او را جمادى هم فرض نكنيم ، در صورتى كه مغز بشر را چنان تكانى داده كه تاقيامت آثارش باقى است ، زيرا جماد هم قوه تماسك كه براى او نفع دارد (را) واجد است .
همه مى دانيم كه انسان هر كه باشد و هر چه باشد به يك معنى به خود مى تواند نفعرساند به كارهاى خوب و كردارهاى نيكو و افكار درست و آراى محكم ، و مى تواند بهخود زيان رساند به كردار ناشايست و رفتار زشت و پندارهاى نازيبا و آراى فاسد. شمامى گوييد پيغمبر اسلام را خدا امر كرده كه بگويد من هيچ كار نمى توانم بكنم ، نهكارى خوب و آراى رزين محكم ، و نه مقابل آن را دارم ؛ و يك چنين دروغ و گزافه (اى ) راكه بچه هاى نارس ، بلكه ديوانگان نيز باور نمى كنند در محضر جمعيت بگويد و بهعالم ابلاغ كند، يا آنكه مراد آن است كه زيانها و سودهايى كه عالميان مى برند باتقديرات الهى است ، و يك دست قادر توانايى پشت اين پرده است كه مالك سود و زيانهابه استقلال و استحقاق اوست .
موسى اگر عصاى خود را به اژدها كند و يد بيضا به عالم نمايش دهد آثارش ‍ قدرت خوداو نيست ، و عيسى اگر مردگان را زنده كند و كوران را شفا دهد از توانايى خود او نيست وحضرت محمد (ص ) اگر به حكم ايه شريفه : اقتربت الساعة و انشق القمر (119) ماه را دو نيمه كند با قدرت بى نهايت خدايى كرده ، و با قدرت خود او نيست ؛همه بشرى هستند كه راه وحى الهى به روى آنها باز است و با اذن خدا و قدرت خدا دادهكارهاى بزرگ فوق طاقت بشرى كنند.
و اينكه مى گويد:((چرا ابن ام مكتوم )) و عقيل را شفا ندادند و چون چنين نشد پس ، معجزهدروغ است .)) حرفى است كه اطفال خردسال نيز بايد به آن بخندند و دينداران خردمندبايد از آن گريه كنند، خنده آنها به سستى كلام و گريه آنها به اينكه روزگار تا چهپايه رسيد كه چنين اشخاصى با آيين خدايى بازى مى كنند. اكنون از كودكان كلاساول سؤ ال كنيد كه از نشدن يك قضيه ، يك مطلب كلى استفاده مى شود؟ مثلا اگر يك نفرنرفت پيش طبيب براى علاج ، بايد بگوييم طب دروغ است والا اگر راست بود خوب بودفلان شخص هم رفته باشد پيش طبيب ؛ و خوب است بگوييم مريضخانه ها و بيمارستانهادر عالم دروغ است ، زيرا اگر راست بود خوب بود فلان مريض كه در خيابان افتادهرفته باشد مريضخانه ؟!
كشف الاسرار - صفحه : 45 -48
معجزات ظاهرى دليلى براى اقناع عوام
معجزاتى كه انبيا آورده بودند براى عوام و يك دسته از مردم كه به جز آن امور ديگرىسرشان نمى شود بوده ؛ والا براى عقلا و حكما معجزه نمى تواند (بزرگترين )دليل نبوت باشد. مار درست كردن چه ربط دارد به نبوت و شئون نبوت ؟ به تكلمآوردن سوسمار چه سازشى با نبوت دارد؟ قدرت نفس ممكن است به جايى برسد كهشخص حقيقتا بتواند در عنصريات تصرف كند و عنصرى راتبديل و قلب به عنصر ديگر كند؛ ولى صرف اين معنى نمى توانددليل بر نبوت باشد. بلى ، انبيا از باب اينكه مثلا فلان مردك عامى وجاهل اتقان و احكام قوانين و آنچه حقيقتا شاءن نبوت است را ادراك نمى كند، يك سوسمارىرا در آستين گرفته و مى آورند تا تكلم كند و آن مرد ايمان آورد. نبى مى بيند فلانشخص با اين ، اصطلاح خواهد شد؛ لذا آن را به تكلم در مى آورد؛ ولى پيش همان اتقانحكم و قوانين قرآن و امثالهم دليل نبوت بوده است .
تقريرات اسفار
اذن خداوند بر انجام معجزات
واذن الله لعبده فى الاتيان بخوارق العادات قسمان :
ذاتى قديم و عرضى حادث .
قوله :((ذاتى قديم ))الخ ، قال شيخنا الاستاد: ((الذاتى القديم كاذن الله للعينالثابته الاحمدية لاحاطتة بجميع الاعيان و كون سائر الاعيان مندكة فيه فانية فىحضرته ، و العرض غير ذلك .))
اقول : ليس المراد ذلك بل المراد ان المراد ان القابليات لما كانت بالفيض الاقدس ‍ فىالنشاة العلمية كما قال الشيخ : ((و القابل من فيضه الاقدس )) كان الاذن فى تلك اذناذاتيا قديما تبعا للتجلى اللذاتى القديم و اما الوجود المفاض بالفيض ‍ المقدس علىالاعيان فى النشاءة العينية فعارض حادث فالاذن عرض حادث تابع ، و الفرق بين ماذكرنا و بين افاد شيخنا - دام ظلة - واضح كما لايخفى
.(120)
تعليقات على شرح - صفحه : 182 - 183
فصوص الحكم
شبهه اول ، نفى معجزه به استناد قرآن
اين ماجراجويان يك دستاويز ديگر پيدا كردند و بدون آنكه سر و ته را بسنجندناگزير به آب زدند و يكسره معجزه را منكر شدند و آيه شريفه قرآن را كه مىفرمايد: ((قل لا املك لنفسى نفعا و لا ضرا))(121) بى مطالعه و برانداز صحيح ،به رخ دينداران كشيدند و دليل مضحك رسوايى هم باز آوردند كه : اگر معجزه درستبود خوب بود پيغمبر - صلى الله عليه و آله - ((ابن مكتوم )) را كه كور بود شفا دهد،و امير المؤ منين (ع ) عقيل را شفا دهد. ))...اين بيخردان گمان كردند كه اگر معجزه درستباشد بايد پيغمبر و امام دور محله ها و برزنها بگردند و بگويند معجزه مى كنيم ، كرامتمى كنيم ، مثل اينكه دوره گردها مى گويند آب حوض مى كشيم فرش مى تكانيم . اف براين منطق و برهان .
معجزه ، آيت و نشانه امامت
((معجزه )) آيت و نشانه نبوت است و ((كرامت )) نشانه امامت و آشنايى با خداست ،نهبازيچه و ملعبه است ؛ و گاهى اگر خداى عالم بخواهد براى توجه دادن ، مردم را به يكعالمى وراى عالم دنيا و طبيعت يك خرق عادتى به وسيله پيغمبرى يا امامى كند، بايد تمامكارها را درهم و برهم كند و تمام چرخهاى عالم طبيعت را فلج كند و نظام زندگانى عائلهبشر را بر هم زند و همه چيز را به واسطه معجزه و خرق عادت انجام دهد، والا شما لج مىكنيد و قدرت خدا را يكسره منكر مى شويد!! پس ، خدايى كه با قدرتكامل خود اين آسمان و زمين را خلق كرده ، چرا روزى بشر را بى زحمت خود آنها خلق نمىكند تا بشر از اين زحمت فراوان تهيه زندگانى راحت شود؟! حالا كه اينطور است ، خوباست بگوييم اصلا آسمان و زمين را هم او خلق نكرده ، زيرا اگر كرده بود خوب بود اينكار هم كه من مى گويم به طورى غير عادى انجام دهد. آن وقت خدا بازيچه آراى ما وشماست ، و نه خداى بزرگ عالم .
كشف الاسرار - صفحه : 45، 48 -50
اشكالى بر علم غيب پيغمبر و امام (ع )
اين ماجراجويان يك دست و پاى ديگرى كردند درمقابل دينداران مى گويند: ((قرآن در چند جا مى گويد خود پيغمبر غيب نمى داند. پس ،چرا دينداران غيب گويى به پيغمبر، بلكه امام نسبت مى دهند؟))...دينداران نمى گويندكه پيغمبر يا امام از پيش خود بى تعليمات خدايى غيب مى گويند؛ آنها هم بشرى هستندكه اگر راه تعليمات عالم غيب به آنها بسته شود از غيب بيخبرند، و اين آيات شريفهكه مى گويد پيغمبر بشرى است كه غيب نمى گويد، همين معنى را گوشزد مى كند وگرنه ما گواه داريم از قرآن خدا كه با تعليم خدايى ، پيغمبران بلكه غير آنهاغيبگويى مى كردند و از امور پنهان و گذشته و آينده خبر مى دادند.
در قرآن براى غيبگويى عمومى پيغمبران و غيبگويى خصوصى بعضى از آنها آياتىنازل شده است كه ما بعضى از آنها را از نظر خوانندگان مى گذرانيم تا مطلب را خوبدريابند....
سوره جن آيه 26: عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى منرسول فانه يسلك من بين و من خلفه رصدا
يعنى ((خدا عالم به غيب است . مطلع نمى كند بر غيب احدى را مگر آنهايى را كه براىپيغمبرى برگزيده كه راهى براى آنها باز كند كه مطلع شوند بر پيشينيان و كسانىكه پس از آنها مى آيند. )) يعنى از گذشته و آينده آنها را خبردار كند.
پاسخ اشكال با استناد به قرآن
سوره آل عمران در دنباله آيه 49 كه معجزات عيسى را مى شمرد مى گويد: ان كنتمبما تاءكلون و ما تدخرون فى بيوتكم بان فى ذلك لاية لكم ان كنتم مؤ منين .
((و آگاه مى كنم شما را به آنچه مى خوريد و در خانه خود ذخيره مى كنيد و در اين نشانهاى است از براى شما و معجزه اى است ، اگر مؤ من هستيد.))
سوره تحريم آيه 3: و اذا اسر النبى الى بعض ازواجه حديثا فلما نبات به و ظهرهالله عليه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نباها به قالت من انباك هذاقال نبانى العليم الخبير.
((پيغمبر در پنهانى به بعض زنهاى خود مطلبى را فرمود. آن زن در خفيه براى كسىديگر اظهار كرد. خداوند به پيغمبر خبر داد كه آن زن سر تو را فاش كرد. پيغمبر -صل الله عليه و آله - از او مؤ اخذه كرد. او گفت : كه تو را خبردار كرد پيغمبر - صلواتالله عليه و آله - گفت : خداى دانا به من خبر داد)).
بلكه در قرآن براى مريم ، مادر عيسى غيب گويى ثابت كرده است كه پس از اين ذكر آنرا مى كنيم . اينك مى گوييد اين قبيل آيات را از قرآن برداريم تا پندارهاى شما درستشود يا به خطاى خود اعتراف مى كنيد تا خلاف برداشته شود.
اين گفتار مختصر و اوراق معدود را جاى آن نيست كه در اينگونهمسائل كه پايه اش بر فلسفه اعلاى الهى و طبيعى گذاشته شده ، سخنرانى شود وتحقيق چگونگى خارق عادات و اسرار آيات و ريشه حقيقى غيب گوييها گفته شود تامساءله به تحليل علمى و تحقيق فلسفى روشن و واضح گردد. از اين جهت ما به گفته چندنفر از معتبرين فلاسفه و بزرگان علم الروح قديم و جديد شرقى و غربى اكتفا مىكنيم ، و هر كس بخواهد آراى آنها را و براهين عقليه فلسفيه يا حسيه طبيعيه را به طوركافى ببيند به كتب قديم و جديد كه در اين باب نوشته شده كند...
رئيس فلاسفه اسلام ((ابوعلى بن سينا)) كه شهرتش و پايه علمش بالاتر از آن استكه محتاج به شرح باشد و نمط دهم از كتاب اشارات كه از كتب متقنه معتبره اوست چنينگويد: ((اگر به تو خبر رسيد كه از عارفى كه از غيب سخنى گفت و درست بود،تصديق كن او را و بر تو مشكل نباشد ايمان به او، زيرا كه براى امر در جاده هاى طبيعتاسبابى است معلوم )) پس از آن در شانزده فصل بيان راءى را با اقامه برهان كرده ، ودر يكى از تنبيهات گويد: ((چون اشتغالات حس كم شد، بعيد نيست كه از براى نفسناگهان فرصتهايى حاصل شود كه از شغلتخيل خلاص شود و به جانب قدس پرواز كند. پس ، از نقشهاى عالم غيب در آن نقشه هايىحاصل آيد و اينها در حال خواب و در حال مرض همحاصل شود.)) پس از آن گويد: ((پس ، اگر به حسب جوهر قوى شد - كه احاطه بهاطراف متجاذبه كند - بعيد نيست كه اين فرصت درحال بيدارى براى او دست دهد.)) پس از آن اقسامى ذكر مى كند.
شيخ الرئيس در باب كرامات و معجزات نيز بياناتى دارد كه يك جمله آن ذكر مى كنيم .مى گويد: ((اگر به تو خبر رسيد از عارفى كه به قوت خود طاقت دارد كه كارىكند، يا حركتى به چيزى دهد، يا خود حركتى كند كه از طاقت ديگران خارج است ، تلقىبه انكار مكن ، كه اگر جاده هاى طبيعت را بپيمايى راهى بر آن پيدا مى كنى .))
راءى شيخ اشراق
اين حكيم بزرگ اشراقى كه جمع بين فلسفه و رياضات نفسانيه كرده ، و از علماىبزرگ روح به شمار مى رود در مقاله پنجم از كتاب حكمة الاشراق مى گويد: ((انسانوقتى كه كم شد شواغل حواس ظاهره اش ، گاهى تخلص پيدا مى كند ازشغل تخيل . پس ، اطلاع پيدا مى كند بر امور غيبيه .)) پس از آن وارد مى شود در بياناين دعوى به وجه برهانى ، و در چندى بعد مى گويد: ((و آنچه كه كاملين از غيب مىگيرند، و آنچه انبيا و اوليا و غير آنها مى گيرند، گاهى به طور نوشته هايى است وگاهى به شنيدن صوتى است كه بسا لذيذ باشد آن صوت و بسا هولناك باشد، وگاهى مشاهده مى كنند صورت موجودى را، و گاهى صورتجميل انسانى مى بينند كه با نهايت خوبى با آنها مخاطبه مى كند و از غيب به آنها خبر مىدهد.))
و اين حكيم نورانى درباره كرامات و معجزات چنين مى گويد: ((براى اخوان تجريد،يعنى كسانى كه كامل شدند در علم و عمل و رياضات نفسانيه ، مقام خاصى است كه در آنمقام قدرت دارند بر موجود كردن موجوداتى كه به نفس ‍ خود قائم باشند به هرصورتى كه آنها اراده كنند.))
راءى صدر المتاءلهين
و نيز در فصلى چنين مى گويد: ((بدانكه چون اشراقات عالم علوى بر نفوس ‍ پيوستهتابيد، ماده عالم مطيع او شود و در عالم اعلا دعاى او مستجاب شود و نورى كه افاضهشود از عالم اعلى بر بعض نفوس ، اكسير قدرت و علم اوست و به واسطه آن عالم مطيعاو شود و نفوس مجرده به واسطه آن نور، قدرت بر خلق كردن پيدا كنند.))
اين فيلسوف بزرگ اسلامى و حكيم عظيم الهى كه افق شرق را به نور حكمت قرآن روشنكرد، در تعليقه بر حكمة الاشراق چنين مى گويد:((پايه معجزات و كرامات بر سه چيزبنا نهاده شده كه همه در پيغمبر جمع است . اول ، خاصيتى است در نفس كه اجسام پيش اوخاضع شوند و مواد عنصريه مطيع او گردند كه صورتى را بگيرد و ديگر صورتموجود كند، و اين امرى است ممكن و آنگاه وارد برهان بر اين مطلب مى شود، پس ، مى گويدخاصيت دوم ، قوه اى است در نفس كه قوه اى است در نفس كه قوه نظريه است ، و آنچناناست كه صفايى نفس ‍ پيدا مى كند كه به واسطه آن شديد شوداتصال آن به عقل فعال ، تا اينكه افاضه شود بر آن علوم عقليه و آنگاه وارد بيان آنمى شود و اقسام آن را بيان مى كند. پس ، مى گويد خاصيت سوم آن است كه قوه متخيلهقوت پيدا كند و به عالم غيب مثالى در بيدارىمتصل شود.)) و آنگاه وارد اقسام اتصال به عالم غيب و كيفيت آن مى شود به كلامىطولانى .
((مينيانيزم )) يا ((نوم مغناطيسى )) تكان بزرگى به جهان داده . نفسهاى آخر ماديينبه شمار افتاده . در آتيه نزديكى علم پرده از روى كار بكلى بر مى دارد و عالم ارواح وزندگانى جاويد آنها و آثار غريبه آنها را ازقبيل عدم حساسيت خفتگان مغناطيسى و غيب گوييهاى آنها و صدها اسرار شگفت آميز را بهروى دايره ريخته ، اساس ماديت را براى هميشه از جهان برمى چيند.
اعتراف دنياى علم به صدق گفتار اديان
قدمهاى بزرگى علم امروز براى آشكار كردن اسرار نهان جهان برداشته : خوارق عادات، معجزات ، كرامات ، اطلاع به مغيبات كه در نظر ماديين جزو افسانه ها به شمار مى رفت، در جهان علم امروز نزديك به واضحات ، و فرداى علم آن را از بديهيات مى كند.
چيزهايى را كه امروز علماى روح اروپا بدان باكمال وجد و سرافرازى به خود مى بالند امورى است كه در هزار و سيصدسال قبل از اين پيغمبر اسلام و امامان شيعيان با صراحت لهجه بى ترديد و شبهه بهجهان اعلان كردند، در روزى كه تاريكى سرتاسر عالم و بخصوص جزيرة العرب رافرا گرفته بود و از اينگونه سخنان در جهان آن روز سابقه نداشت . فرداى علم كهتكان ديگرى جهان به خود دهد. حقايق دقيقترى كه قرآن گوشزد جامعه كرده خواهد بشرراه به او پيدا كرد. ما ملت قرآن ، تسبيح و نطق همه ذرات عالم جمادات ، نباتات ،حيوانات را به جهان امروز اعلان مى كنيم و منتظريم قدم دوم را علم بردارد و جهان به خودتكان ديگرى دهد تا پرده از روى اين حقيقت برداشته شود.
تفاوت معجزه با كارهاى طبيعى
ديروز ما مى گفتيم خدا علم غيب را به رسولان خود نصيب مى كند و با الهام غيبىبرگزيدگان خود را به مغيبات آگاه مى كند، امروز شما در جريان طبيعت آن را يافتيد وچيزى را كه پيمبران بى واسطه هاى طبيعى و اسباب ظاهرى در مى ياقتند و خدا بهواسطه وحى و الهام به آنها مى رساند. از غيب گوييها، شما يك كوره راه ضعيفى بر آنپيدا كرديد از روى طبيعت ، و همين يكى از فرقهاى ميان معجزه و غير آن است كه صاحبانمعجزه و كرامت كارهايى بدون وسايل طبيعى انجام مى دهند، كه ديگران يا اصلا نمىتوانند بكنند يا بى واسطه و آلات طبيعى نمى توانند انجام دهند. شما با هواپيما اگرروزى (برابر با) دو ماه راه برويد سليمان بن داوود به همه بساط كه داشت دو ماه راه رابى وسيله هاى ظاهرى مى رفت .
كلام فريد وجدى در دائرة المعارف
كتاب دائرة المعارف و بسيارى از كتب ديگر كه براى همين موضوع بالخصوص ‍ نوشتهشده ، مملو است از حكايات بسيار عجيبى كه يكى از آنها غيبگويى است به توسط((تنويم مغناطيسى )) (خواب كردن ) فريد وجدى پس از آنكه چيزهاى عجيبىنقل مى كند مى گويد تمام اين مشاهدات و مليونها ازامثال آن در كتب طب نوشته ، و اين اختصاص ندارد بر بى حس شدن شخص خواب شده ،بلكه امور ديگر مهمه نيز هست ، مثل غيب گوييه و ديدن چيزهاى دور و واقف شدند بهاسرار نزديكان و دوران ، از چيزهايى كه انسان ممكن نيستقبول كند اگر نزديكان و دوران ، از چيزهايى كه انسان ممكن نيستقبول كند اگر نبود محقق و ثابت بودن آنها به واسطه مشاهدات حسيه بسيار وتواترنقلهاى علمى كه شك در آنها خوب نيست . و از چيزهايى كه در دائرة المعارفنقل مى كند آن است : ((لويس ‍ ))كه يكى از خواب كنندگان معروف است يك زنى را درحضور جمعى خواب كرد و به او گفت : ((برو به منزلت ببيناهل منزل چه مى كنند.)) زن خواب گفت : ((رفتم (ديدم ) دو نفر آنجامشغول كارهاى خانه هستند.)) لويس به او گفت : ((دست به بدن يكى از آنها بگذار.))در اين هنگام زن خواب خنديد و گفت : ((به يكى از آنها دست گذاشتم چنانچه امر كردى ،آنها خيلى ترسيدند.)) لويس از حاضرين پرسيد: ((كسىمنزل اين زن را مى داند؟)) يكى از آنها اظهار اطلاع كرد. از آنها خواهش كرد كه بروندمنزل آن زن ، ببينند قضيه درست است يا نه ؟ رفتند، ديدنداهل منزل در ترس و هول هستند. از سبب سؤ ال كردند، گفتند: ((در مطبخ يك هيكلى ديدند كهحركت مى كند و دست گذاشت به كسى به كسى كه در آنجا بود.)) از اينقبيل قضايا در كتابهاى اين فن بسيار است و امروزملل غربى و فلاسفه روحى بزرگ آنها اين قضيه را جزو واضحات مى شمارند.
كشف الاسرار - صفحه : 50 -55
انجام معجزه اى براى بسط ربوبيت حق تعالى
و ذلك ان ((المعرفة )) لا تترك الهمة تصرفا فكلما علت معرفتة نقص ‍ تصرفهبالهمة .
قوله :((ان المعرفة لا تترك الهمة ))الخ . و اما اظهار المعجزات على ايدى الانبياء فلانالاحتياج دعاهم الى ذلك ، بل هو لبسط ربوبية الحق لا لاظهار قدرتهم و لذا كان ديدنهمبحسب الغالب التوجه الظاهرى ايضا الى الله تعالى
.(122)
تعليقات على شرح - صفحه :174
فصوص حكم
معجزه ،اظهار ربوبيت حق در مظهر كاملخود
اعلم ان الاولياء الكاملين مع كون مقام ولايتهم اتمواكمل من مقام عبوديتهم ، فان الولاية التامة افناء رسوم العبودية - فهى الربوبية التىهى كنه العبودية (123) - الا ان الظهور بالربوبية التى هى من مختصات الحق -جل و علا - كان من اصعب الامور عليهم فان مقام العبدالكامل هو التذلل بين يدى سيده و اظهار المعجزات فى بعض الاحيان فى الحقيقة اظهارربوبية الحق فى المظهر الكامل .(124)
تعليقات على شرح - صفحه : 178 - 179
فصوص حكم
اباى انبيا از اظهار معجزات
و من ذلك المقام (125) اباء الانبياء المرسلين و الاولياء الراشدين - صلوات اللهعليهم اجمعين - عن اظهار المعجزات و الكرامات التى اصولها اظهار الربوبية والقدر والسلطنة و الولاية فى العوالم العالية و السافلة ، الا فى موارد اقتضت المصلحةلاظهارها. و فيها ايضا كانوا يصلون و يتوجهون الى رب الارباب باظهار الذلة و المسكنةو العبودية و رفض الانانية ، و ايكال الامر الى بارئه و استدعاء الاظهار عن جاعله ومنشئه ،علت قدرته . مع ان تلك الربوبية الظاهرة بايديهم - عليهم السلام - هى ربوبية الحق- جل و علا - الا انهم عن اظهارها بايديهم ايضا ياءبون .
و اما اصحاب الطلسمات و النير نجات ، و ارباب السحر والشعبذة و الرياضاتالتى اءصولها الاتصال بعالم الجن و الشياطين الكفرة ، و هو الملكوت السفلى التىهى الظل الظلمانى لعام الملك ، مقابل الظل النورانى الذى هو الملكوت العليا، عالمالملائكة ، تراهم لازال فى مقام اظهار سلطنتهم و ابراز تصرفهم ، لفرط العشقباءنانيتهم و زيادة الشوق بحيثية نفوسهم . فهم عباد اءصنام النفس و تابعى الجبت واطاغوت ، غافلون عن رب العالمين ؛ و ((ان جهنم لمحيطة بالكافرين .)) (126)
سبب اباى انبيا - عليهم السلام -از اظهار معجزات متعدد
...اى فى تعب و ضيق لانه يطالب بالاشياء حينئذ فيجز عن الاتيان بها
قوله : ((فيعجز عن الاتيان بها))، و عجز الاولياء عن الاتيان بمطلوبالجهال لا لنقص فى قدرتهم ، بل لان القدرة محدودة بالعلم ؛ فان الاولياء يعلمون اناصلاح بحسب النظام الكلى وجود كذا وعدم كذا، فاذا ساءلهالجاهل خلاف ما هو الصلاح الكلى يعجز عن الاتيان به مع ان الظهور بالربوبية من اعظمالامور على الاولياء و اءثقلها و لذا ياءتون بالمعاجيز الا فى مقام يجب اظهار ربوبيةالله تعالى و مع ذلك يتذلون اليه و يصلون و يظهرون العجز و الانكسار و يعتذرون عندربهم من ظهور هم بشاءنه تعالى مع انهم شاءنه و ظهوره ، و ما كان لهم ان ياءتون بآيةالا باذنه و قيوميته ؛ و لذا قال شيخنا العارفالكامل - دام ظله العالى -: - ان التمسك و التوكل بالاولياء الجزء فى الحاجات وخصوصا الحاجات الدنيوية اولى من الولى المطلق .
(127)
تعليقات على شرح - صفحه :134
فصوص حكم
نقص سلوك و بقاى انانيت عواملتمايل به اظهار ربوبيت
...لعمله بتميز مقامه عن مقام ربه . فان ((الخشية ))هى التواضع والتذلل لعظمة الرب و لا يظهر بمقام ليكون عين ربه فيدعى انه هو، كما ظهر به((ارباب الشطح )). قال تعالى معاتبا للمسيح و تنبيها للعباد: ءانت قلت للناساتخذونى وامى الهين من دون الله ... (128)
قوله : ((كما ظهر به ارباب الشطح ))، ظهوراهل الشطح بالربوبية - و اظهار هم اياها لنفسهم - ليس الا نقصان السلوك و بقاء الانانيةوالانية ؛ فان السالك اذا اراد بالسلوك اظهار القدرة و السلطة لما راءىاهل السر من الاولياء قد يظهرون ذلك ، فاشتغل به ذلك ، ربما يظهر نفسه و شيطانه لهو يتجلى بالربوبية . فانه عبد نفسه لا عبد ربه .قال شيخنا -دام ظله العالى -: ((ان اكثر اهل الدعاوى الباطلة كانوا من اصحاب الرياضاتالباطلة .))
اقول و ميزان تميز الرياضة الباطلة عن غيرها هو ذلك الذى ذكرنا. فعليك بخلوصالنية و صدق السريرة مع ربك ، فان ((من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيعالحكمة من قلبه على لسانه .)) (129)(130)
كه اى صوفى شراب آنگه شود صاف
كه اندر خم بماند اربعينى .
تعليقات على شرح - صفحه : 139 -140
فصوص الحكم
فصل پنجم : عصمت
حقيقت عصمت
بالسند المتصل الى الشيخ الجليل ، اءفضل المحدثين ، محمدبن يعقوب الكلينى ،عنعلى بن ابراهيم ، عن اءبيه عن حماد، عن ربعى ، عن زرارة ، عن اءبى جعفر - عليه السلام -قال سمعته يقول : ان الله - عزوجل - لا يوصف . و كيف يوصف ، وقال فى كتابه : ((و ما قدروا الله حق قدره ))؛(131) فلا يوصف بقدره ، الا كاناءعظم من ذلك . و ان النبى - صل الله عليه و آله - فلا يوصف . و كيف يوصف ، عبد احتجبالله - عزوجل - بسبع و جعل طاعته فى الارض كطاعته فى السماءفقال : ((و ما اتيكم الرسول فخذوه و مانهاكم عنه فانتهوا.))(132) و من اطاع هذا فقداطاعنى ؛ و من عصاه فقد عصانى . و فوص اليه . و انا لا نوصف . و كيف يوصف ، قومرفع الله عنهم الرجس ،و هو الشك (133)....
ترجمه : جناب زراره گويد شنيدم حضرت باقر العلوم -عليه السلام - مى فرمود:هماناخداوند - عزوجل - وصف كرده نشود.
و چگونه به وصف آيد و حال آنكه در كتاب خود فرموده كه : ((تعظيم و تقدير ننمودهخداوند را حق تعظيم (او).))پس ، توصيف نشود خداى تعالى به عظمت و وصفى مگر آنكهحق تعالى بزرگتر از آن است . و همانا پيغمبر -صل الله عليه و آله - به وصف نيايد. و چگونه توصيف شود بنده اى كه محجوب نمودهاست او را خداى تعالى به هفت حجاب ، و قرار داده است اطاعت او را در زمينمثل اطاعت خودش در آسمان ، پس فرمود: ((آنچه آورد براى شما پيغمبر -صل الله عليه و آله - يعنى امر كرد به آن بگيريد او را؛ و آنچه نهى فرمود شما را ازآن ، خوددارى كنيد از آن .)) و كسى كه اطاعت مرا نموده . و واگذار فرمود خداوند به سوىاو امر را. و ما وصف نشويم . و چگونه وصف شوند قومى كه خداى برداشته است از آنها((رجس ))را كه آن شك است ....
و ((رجس )) را در اين حديث شريف و احاديث شريفه تفسير به ((شك ))فرموده ، و دربعض احاديث ((تطهير از جميع عيوب )) شمرده . و (از) ملاحظه شرح بعضى احاديثسابقه معلوم شود كه نفى شك مستلزم نفى عيوب قلبيه و قالبيه است ، بلكه مستلزم((عصمت ))است ؛ زيرا كه ((عصمت )) امرى است بر خلاف اختيار و ازقبيل امور طبيعيه و جبليه نيست ؛ بلكه حالتى است نفسانيه و نورى است باطنيه كه ازنور كامل يقين و اطمينان تام حاصل شود.
آنچه از خطئيات و معاصى كه از نبى الانسان صادر مى شود از نقصان يقين و ايمان است .و درجات يقين و ايمان به قدرى متفاوت است كه در بيان نيايد. يقينكامل انبيا و اطمينان تام آنها، كه از مشاهده حضوريهحاصل شده ، آنها را معصوم از خطئيات نموده .
يقين على بن ابيطالب - عليه السلام - او را به آنجا رسانده كه مى فرمايد: ((اگر همهعالم را به من دهند كه يك مورچه را در حبه اى كه برداشته ، ظلم كنم ، نخواهمكرد.))(134) در هر صورت ، زوال شرك و شك را و تطهير از ارجاس و اخباث عالمطبيعت و ظلمات تعلقات به غير حق - تعالى شاءنه -و كدورت انيت و حجاب غليظه انانيتو رؤ يت غيريت كه به اراده ازليه از انوار قدسيه الهيه و آيات تامه ربوبيه گرديده،و آنها را خلص و خالص براى خود فرموده ، از مقاماتى است كه به وصف و بيان درستنيايد، و چون عنقاى مغرب هويت دست آمال از ذورهجلال آن كوتاه است : ((عنقا شكار كس نشود دام باز گير)).(135)
چهل حديث - صفحه : 539 -540
عصمت ، ثمره باور
((باور كردن )) غير اعتقاد علمى است . برهان هم بر او قائم شده ؛ اما باور آمدن مساءلهديگرى است . عصمت كه در انبيا هست دنبال ((باور)) است . باورش ‍ وقتى كه آمد ممكن نيستتخلف بكند. شما اگر باورتان آمد وقتى كه يك آدمى شمشيرش را كشيده است كه اگركلمه اى برخلاف او بگوييد گردن شما را مى زند، نسبت به اين امر معصوم مى شويد،يعنى ديگر امكان ندارد از شما صادر بشود، براى اينكه شما خودتان را مى خواهيد. آنكسى كه ((باور))ش آمده است وقتى كه يك كلمه غيبت بكند، در آنجا زبان انسان به يكصورتى درمى آيد كه همان طورى كه از اينجا اين زبان را دراز كرده در مكه مثلا، كسى راغيبت كرده ، در آنجا ظهور پيدا مى كند: يك زبان از اينجا تا آنجا كه يطاءه ))(آن راپايمال مى كنند) اين جمعيتى كه در آنجا موجودند. اگر كسى باورش بيايد كه غيبت ((ادامكلاب النار ))(136) است : كسى كه غيبت بكند، كلبهاى آتش او را مى بلعند - نهبلعيدنى كه موجود بشود و تمام بشود،(137) بلعيدنى كه او هست ، و مى بلعندش ،آنجا هم كه مى رود مى بلعندش - اگر آدم باورش بيايد غيبت نمى كند.
اينكه ما خداى ناخواسته يك وقت غيبت مى كنيم براى اين (است ) كه آنجا را باورمان نيامدهاست .
تفسير سوره حمد - صفحه :108
عصمت ، زاييده اعتقاد به حضور حق
معناى عصمت انبيا و اوليا اين نيست كه مثلا جبرئيل دست آنان را بگيرد (البته اگرجبرئيل دست شمر را هم بگيرد هرگز مرتكب گناه نمى شود) بلكه عصمت ، ((زاييده ايمان)) است . اگر انسان به حق تعالى ايمان داشته باشد و با چشم قلب خداوندمتعال را مانند خورشيد ببيند، امكان ندارد مرتكب گناه و معصيت گردد، چنانكه درمقابل يك مقتدر مسلح عصمت پديد مى آيد،اين خوف از ((اعتقاد به حضور)) است كه انسانرا از وقوع در گناه حفظ مى كند.
معصومين - عليهم السلام - بعد از خلقت از طينت پاك ، بر اثر رياضت و كسب نورانيت وملكات فاضله ، همواره خود را در محضر خداوند تعالى كه همه چيز را مى داند و به همهامور احاطه دارد مشاهده مى كنند، و به معناى ((لا اله الا الله )) ايمان داشته ، باور دارند،كه غير از خدا همه كس و همه چيز فانى بوده در سرنوشت انسان نمى تواند نقش داشتهباشد: ((كل شى هالك الا وجهه ))(138)
جهاد اكبر - صفحه : 44
خصيصه هاديان الهى
خداى تبارك و تعالى كه براى مردم هادى مى فرستد و پيغمبران را انتخاب مى كند، كسىكه خودش از اول عمر تا آخر عمرش يك لغزش نداشته معصوم بوده ، يك همچو موجودى راانتخاب مى كند براى اينكه تربيت كنند مردم را، تزكيه كنند و تعليم كنند.
بيانات امام در جمع كاركنان وزارت كشور - صحيفه نور جلد:12 - صفحه :216 -تاريخ سخنرانى :10/4/59.
تفاوت درجه عصمت اولياء الله
بدانكه انسان تا در عالم طبيعت و منزلگاه ماده هيولانى است ، در تحت تصرفات جنودالهيه و جنود ابلسيه است . و جنود الهيه جنود رحمت و سلامت و سعادت و نور و طهارت وكمال است ؛ و جنود ابليس در مقابل آنهاست . و چون ربوبيه غلبه بر جهات ابليسيه دارد،در بدو فطرت انسان را نورانيت و سلامت و سعادتى است فطرى الهى ؛ چنانچه در احاديثشريفه صراحتا و در كتاب شريف الهى اشارتا بيان آن شده ؛(139) و تا انسان در اينعالم است با قدم اختيار مى تواند خود را در تحت تصرف يكى از آن دو قرار دهد.
پس ، اگر از اول فطرت تا آخر ابليس را در آن تصرفى نبود. انسان الهى لاهوتى استكه سرتا پايش نور و طهارت و سعادت است ؛ قلبش نور حق است و جز به حق توجه نكندو قواى باطنه و ظاهره اش نورانى و طاهر است و جز حق در آنها تصرف نكند؛ ابليس را ازآن حظى نباشد و جنود او را در او تصرفى نبود. و همچو موجود شريفى طاهر مطلق و نورخالص است و ما تقدم و ما تاءخر ذنوب او مغفور است (140)، و صاحب فتح مطلق است وداراى مقام ((عصمت كبرا))است بالاصالة ، و ديگر معصومين به تبعيت آن ذات مقدس داراىآن مقامند. و آن حضرت داراى مقام خاتميت است ، كهكمال على الاطلاق است ؛ و چون اوصياى او از طينت اومنفصل و با فطرت او متصلند، صاحب ((عصمت مطلقه )) به تبعيت او هستند و آنها را تبعيتكامله است ؛ و اما بعضى معصومين از انبيا و اوليا - عليهم السلام - صاحب عصمت مطلقهنيستند و از تصرف شيطان خالى نمى باشند؛ چنانچه توجه آدم - عليه السلام - بهشجره ، از تصرفات ابليس ‍ بزرگ الا بالسه است ؛ با آنكه آن شجره ، شجره بهشتىالهى بوده ، با اين وصف داراى كثرت اسمايى است كه منافى با مقام آدميت كامله است . واين يكى از معانى يا يكى از مراتب شجره منهيه است .
آداب الصلوة - 59 -60
دورى از خطا، نسيان و حوادث و نواقص ‍ امكانيه (141)
بدانكه معرفت روحانيت و مقام كمال جناب ختمى مرتبت -صل الله عليه و آله - خاصتا، و انبياى معظم و اولياى معصومين - عليهم السلام - نيز باقدم فكر و سير آفاق و انفس ميسور نگردد؛ زيرا كه آن بزرگوران از انوار غيبيه الهيه ومظاهر تامه و آيات باهره جلال و جمالند، (او) در سير معنوى و سفر الى به غايةالقصوراى فناى ذاتى و منتهى العروج ((قاب قوسين او اودنى )) رسيده اند؛ گرچهصاحب مقام بالاصاله نبى ختمى است ؛ و ديگر سالكين در عروج تبع آن ذات مقدس هستند؛ وما اكنون در صدد بيان كيفيت سير آن ذات مقدس ، و تفاوت معراج روحانى او با معراجساير انبيا و اوليا - عليهم السلام - نيستيم ؛ و در مقام ، به ذكر يك حديث كه راجع بهنورانيت آنها وارد است اكتفا مى كنيم ، زيرا كه ادراك نورانيت آنها نيز نورانيت باطنيه وجذبه الهيه مى خواهد:
كافى باسناده عن جابر، عن ابى جعفر - عليه السلام -قال : ((ساءلته عن علم العالم . فقال لى : يا جابر، ان فى الانبياء و الاوصياء خمسةارواح : روح القدس ، و روح الايمان ، و روح الحيوة ، و روح القوة ، و روح الشهوة .فبروح القدس ، يا جابر، عرفوا ما تحت العرش الى ما تحت الثرى . ثمقال : يا حيوة ، ان هذا الاربعة ارواح يصيبها الحدثان ، الا روح القدس ؛ فانها لا تهلو ولا تلعب .))(142) و باسناده عن ابى بصير،قال : ((سالت اءبا عبد الله - عليه السلام - عنقول الله تبارك تعالى : ((و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدرى ما الكتاب والايمان .(143) ))قال : خلق من خلق الله تبارك و تعالى ، اعظم منجبرئيل و ميكائيل ؛ كان مع رسول الله - صل الله عليه و آله - يخبره و يسدده . و هو معالائمة من بعده - صلوات الله عليهم -))(144)
از حديث اول معلوم شد كه براى انبيا و اوصيا - عليهم السلام - مقام شامخى است ازروحانيت كه آن را ((روح القدس گويند. و به آن مقام احاطه علمى قيومى دارند به جميعذرات كائنات . و در آن روح غفلت و نوم و سهو و نسيان و ساير امكانيه و تجددات ونقايص ملكيه نيست ؛ بلكه از عالم غيب مجرد و جبروت اعظم است . چنانچه از حديث دوم معلومشد كه آن روح مجرد كامل ، از جبرئيل و ميكائيل - كه اعظم قاطنين مقام قرب جبروت هستند -اعظم است .
آرى ، اوليايى كه حق تعالى با دو دست قدرتجمال و جلال خود تخمين طينت آنها را كرده ، و در تجلى ذاتى اولى ، به جميع اسماء وصفات و مقام احديت جمع در مرآت كامل آنها ظهور نموده ، و تعليم حقايق اسما و صفات درخلوتگاه غيب هويت فرمود، دست آمال اهل معرفت از دامن كبرياىجلال و جمال آنها كوتاه و پاى معرفت اصحاب قلوب از دامن كبرياىجلال و جمال آنها كوتاه و پاى معرفت اصحاب قلوب ازنيل وصول به اوج كمال آنها در گل است . و در حديث نبوى -صل الله عليه و آله - است : ((على ممسوس فى ذات تعالى (145) و نويسنده شمه اىاز سريان مقام نبوت و ولايت را چون خفاش كه از آفتاب عالمتاب بخواهد وصف كند درسابق ايام در رساله اى على حده موسوم به مصباح الهدية (146) به رشته تحرير درآورده .
چهل حديث - صفحه : 544 -546

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation