ترجمه
هيچ كس زودتر از من دعوت حق را اجابت نكرد، و به سوى صله رحم و احسان و بخشش همچون من نشتافت. بنابراين سخنم را بشنويد، و گفته هايم را حفظ كنيد. ممكن است بعد از امروز در مورد اين امر (خلافت) با چشم خود، شمشيرهايى را ببينيد كه از نيام درآمده و به پيمانها خيانت شده ! (و بيعت ها نقض گرديده) تا آن جا كه بعضى از شما پيشوايان اهل ضلالت و (بعضى ديگر) پيروان اهل جهالت خواهيد بود.
شرح و تفسير
هشدار نسبت به حوادث آينده
اين سخن امام (عليه السلام) در واقع از سه قسمت تشكيل شده است : نخست اشاره به چند فضيلت از فضايل خود مى فرمايد، نه براى خود ستايى بلكه تا زمينه را براى پذيرش آنان آماده سازد پس از آن از آنان مى خواهد كه به منطقش گوش فرا دهند، و اندرزهايش را بپذيرند، كه خير و صلاح و سعادت آنها در آن است، و در قسمت سوّم به حوادث دردناكى كه در صورت عدم پذيرش اندرزهايش در جامعه اسلامى روى مى دهد، اشاره مى فرمايد و به آنها هشدار مى دهد.
[544]
در قسمت اوّل مى فرمايد : «هيچ كس زودتر از من دعوت حق را اجابت نكرد و به سوى صله رحم و احسان و بخشش همچون من نشتافت» (لَنْ يُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِي إلَى دَعْوَةِ حَقٍّ، وَصِلَةِ رَحِم، وَعَائِدَةِ كَرَم).
در اين سه فضيلت بزرگ، ابتدا اشاره به پذيرش اسلام مى فرمايد : كه على (عليه السلام) نخستين كسى بود كه اسلام را پذيرفت، و طبيعى است چنين كسى از همه با هوش تر و نسبت به اسلام دلسوزتر است، و ديگر اين كه او در صله رحم نيز پيشگام بود، چرا كه از آغاز دعوت پيامبر (صلى الله عليه وآله) تا پايان عمرش همواره در كنار او قرار داشت، و در حوادث سخت همچون ليلة المبيت و جنگ احد و مانند آن خودرا سپر بلا براى حفظ جان پيامبر (صلى الله عليه وآله) نمود. و در احسان و بخشش نيز از همه پيشگام تر بودم، تا آن جا كه خداوند آياتى در قرآن در مورد بخشيدن خاتم، در حال ركوع(1)، و يا بخشيدن غذاى خود به مسكين و يتيم و اسير(2)، و يا بخشيدن درهمى پنهان و درهمى آشكار، درهمى در شب و درهمى در روز(3)، نازل فرمود.
سپس با توجه به اعترافى كه همگان نسبت به او در اين امور داشتند، مى فرمايد : «اكنون كه چنين است، سخنم را بشنويد و گفته هايم را حفظ و نگهدارى كنيد». (فَاسْمَعُوا قَوْلِي، وَعُوا مَنْطِقي).
در انتخاب عثمان عجله نكنيد، اين كار خطرناكى است كه عواقب شومى دارد و براى مسلمين بسيار گران تمام مى شود.
در ادامه اين سخن به شرح آينده تاريك اين انتخاب پرداخته، مى افزايد :
1. مائده، آيه 55.
2. دهر، آيه 8 .
3. بقره، آيه 274.
[545]
«ممكن است بعد از امروز، در مورد اين امر (خلافت) با چشم خود شمشيرهايى را ببينيد كه، از نيام به درآمده و به پيمان ها خيانت شده ! (و بيعت ها نقض گرديده است) تا آن جا كه بعضى از شما پيشوايان اهل ضلالت، و (بعضى ديگر) پيروان اهل جهالت خواهيد بود». (عَسَى أَنْ تَرَوْا هذَا الاَْمْرَ مِنْ بَعْدِ هذَا الْيَوْمِ تُنْتَضَى(1) فِيهِ السُّيُوفُ، وَتُخَانُ فِيهِ الْعُهُودُ، حَتَّى يَكُونَ بَعْضُكُمْ أَئِمَّةً لأَهْلِ الضَّلاَلَةِ، وَشِيعَةً لأَهْلِ الْجَهَالَةِ).
در اين كه، اين پيشگويى اشاره به حوادث قتل عثمان و كشيده شدن شمشيرها و شكستن بيعت ها از سوى كسانى همچون طلحه و زبير، و مانند آنها است، يا اشاره به شورش ناكثين و قاسطين و مارقين( آتش افروزان جنگ جمل و صفّين و نهروان) مى باشد، در ميان مفسّران نهج البلاغه گفتگوست.
ولى با توجه به ظروفى كه اين خطبه در آن ايراد شده، (هنگام شورا براى انتخاب خليفه سوّم) به نظر مى رسد كه تفسير اوّل قويتر است، و همان گونه كه امام (عليه السلام) پيش بينى كرده بود با روى كارآمدن عثمان، حيف و ميل در بيت المال آغاز شد، و بستگان و اطرافيان او مقامهاى حسّاس كشور اسلامى را در اختيار گرفتند، وخودرا روى بيت المال افكندند و هر كارى خواستند با بيت المال مسلمين انجام دادند، و اين امر خشم مسلمين را برانگيخت و بر ضد او قيام كردند، گروهى همچون طلحه و زبير، سردمدار اين قيام بودند، و گروهى هم به دنبال آنها افتادند و شد آنچه نمى بايست بشود، در حالى كه اگر تعصّبهاى خويشاوندى و ملاحظات شخصى بر آن شوراى آن چنانى حاكم نمى شد، و
1. «تنتضى» از مادّه «نضو و نضى» (بر وزن نظم) به معنى كشيدن شمشير از غلاف است و يا به معنى خارج شدن از خانه و پريدن رنگ و مانند آن آمده است و در خطبه بالا همان معنى اوّل مراد است.
[546]
خلافت را به دست اهلش مى سپردند، نه آن حوادث به وجود مى آمد، و نه حوادث نامطلوب بعد از آن، چرا كه ريشه هاى فتنه ناكثين و قاسطين و مارقين را نيز بايد در حوادث عصر عثمان جستجو كرد.
* * *
نكته
ريشه اصلى فساد
در جلد اوّل اين كتاب در شرح خطبه سوّم (خطبه شقشقيه) داستان شوراى شش نفره عمر را كه منتهى به انتخاب عثمان براى خلافت گرديد و در واقع توطئه اى بر ضد خلافت على (عليه السلام) بود آورديم و بخشى از گفتنى ها به استناد تواريخ معتبر در اين زمينه بيان شد. آنچه مناسب است در اين جا بر آن بيفزاييم اين است كه اگر درست در تركيب اين شوراى شش نفرى و پيامدهاى بسيار منفى آن بينديشيم خواهيم ديد كه بيشترين مشكلات مسلمين از اين شورا برخاست.
حكومت عثمان و سيطره اميه و بنى مروان بر پستهاى حساس كشور اسلامى و بيت المال و حكومت معاويه و جنگ هاى جمل و صفّين و نهروان و پس از آن، حكومت يزيد و امثال عبدالملك همه از اين پديده شوم نشأت گرفت.
جالب اين كه ابن ابى الحديد مى گويد : متأسفانه اين شورا سبب هر فتنه اى بود كه در آن زمان واقع شد و يا تا دامنه قيامت در جهان اسلام روى مى دهد «انّ ذلك كان سبب كلّ فتنة وقعت و تقع إلى أن تنقضي الدُّنيا»(1).
اين شورا بود كه سرانجام ارزش هاى اسلامى را كم رنگ و بى رنگ ساخت و
1. شرح ابن ابى الحديد، جلد 11، صفحه 11.
[547]
ارزشهاى جاهلى و معيارهاى مادى و دنيوى را بر جامعه اسلامى حاكم كرد و زبان حق گويان را بريد، ابوذرها به تبعيد كشيده شدند و افراد با شخصيتى همچون عمّار ياسر هنگامى كه به نتيجه شورا اعتراض كردند مورد خشم و غضب واقع شدند و هيچ كس به سخنان آنها اعتنا نكرد(1).
خودكامگان بر مركب غرور و نخوت سوار شدند و جامعه اسلامى را غرق فساد كردند، فساد در حكومت و فساد در ايمان و اخلاق و اگر تعصب هاى فرقه اى اجازه مى داد تحليل دقيقى روى پيامدهاى اين شورا شود معلوم مى شد چقدر مسلمين از ناحيه اين شورا خسارت ديدند.
* * *
[548]
[549]
خطبه140(1)
وَمِنْ كلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
في النهي عن غيبة الناس
از سخنان امام (عليه السلام) است كه در آن مردم را از غيبت كردن نهى فرموده.
خطبه در يك نگاه
امام (عليه السلام) در اين خطبه، مردم را از غيبت و عيب جويى يكديگر نهى كرده است، و دلايل مختلفى براى آن ذكر مى فرمايد : نخست اين كه : آنها كه از عيب و گناه پاكند بايد شكر اين نعمت رادر پرهيز از غيبت و عيب جويى ديگران قرار دهند.
ديگر اين كه : اگر عيب جويان درست در خويش بنگرند، عيوبى همانند آنچه
1. «سند خطبه»
«آمدى» در كتاب «غرر الحكم» بخش هايى از اين خطبه را آورده كه با آنچه در نهج البلاغه است تفاوت هاى قابل ملاحظه اى دارد و اين، نشان مى دهد كه مدرك او غير از نهج البلاغه بوده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 314).
در بعضى از منابع، خطبه فوق به عنوان جزئى از خطبه معروف به ديباج نقل شده است. (كتاب تمام نهج البلاغه، صفحه ).
[550]
بر ديگران خرده مى گيرند در خود مى يابند، با اين حال چگونه مى توانند ديگران را بر آن عيوب ملامت كنند، در حالى كه خود به آن گرفتارند.
سوّم اين كه : گاه ممكن است، انسان گناه كوچكى مرتكب شده باشد، و به گمان اين كه آلوده گناه بزرگى نيست به غيبت و عيب جويى ديگران پردازد، كه خود بزرگترين گناه است افزون بر اين، شخص عيب جو چه مى داند، شايد خداوند گناه كسى را كه غيبتش مى كند بخشيده باشد، ولى گناه عيب جو بخشوده نشده باشد.
كوتاه سخن اين كه : امام (عليه السلام) از طرق مختلف، راه را بر غيبت كنندگان و عيب جويان مى بندد، تا جامعه اسلامى را از اين گناه بزرگ پاك سازد.
* * *
[551]
بخش اوّل
وَإنَّمَا يَنْبَغِي لأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَالْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلاَمَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَالْمَعْصِيَةِ، وَيَكُونَ الشُّكْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ، والْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُمْ، فَكَيْفَ بِالْعَائِبِ الَّذِي عَابَ أَخَاهُ وَعَيَّرَهُ بِبَلْوَاهُ ! أَمَا ذَكَرَ مَوْضِعَ سَتْرِ اللهِ عَلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِي عَابَهُ بِهِ ! وَكَيْفَ يَذُمُّهُ بِذَنْب قَدْ رَكِبَ مِثْلَهُ ! فَإِنْ لَمْ يَكُنْ رَكِبَ ذلِكَ الذَّنْبَ بِعَيْنِهِ فَقَدْ عَصَى اللهَ فِيمَا سِوَاهُ، مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُ. وَايْمُ اللهِ لَئِنْ لَمْ يَكُنْ عَصَاهُ فِي الْكَبِيرِ، وَعَصَاهُ فِي الصَّغِيرِ، لَجَرَاءَتُهُ عَلَى عَيْبِ النَّاسِ أَكْبَرُ.
ترجمه
سزاوار است، آنها كه از عيوبى پاكند و از گناه، سالم نگه داشته شده اند، به گنهكاران و اهل معصيت ترحم كنند، و شكر و سپاس خدا، چنان بر وجود آنان غلبه كند كه آنها را از عيب جويى و غيبت ديگران باز دارد. چگونه آن عيب جو بر برادر خود عيب مى گيرد، و او را به خاطر بلايى كه گرفتار شده است سرزنش مى كند، (در حالى كه خودش نيز خالى از عيب نيست و خداوند به لطفش، بر آن پرده افكنده است)، آيا به خاطر نمى آورد كه آنچه را خدا از گناهان او مستور داشته، (گاه) بزرگتر از گناهى است كه بر ديگران عيب مى گيرد، (راستى) چگونه ديگرى را مذمّت مى كند بر گناهى، كه خود مثل آن را مرتكب شده است، و اگر به آن گناه آلوده نشده، (شايد) معصيت ديگرى كرده كه از آن بزرگتر است، (پس چرا به اصلاح خويش نمى پردازد ؟ !) به خدا سوگند حتى اگر خدا را در گناهان كبيره عصيان نكرده، و تنها صغيره اى انجام داده، همين جرأتش بر
[552]
عيب جويى مردم گناه بزرگترى است !
شرح و تفسير
با آن همه عيب، عيبجويى ديگران چرا ؟
از آن جا كه يكى از مشكلات بزرگ اجتماعى، غيبت و عيب جويى مردم از يكديگر است، كه روح بدبينى و نفاق را گسترش مى دهد، و پايه هاى اعتماد را لرزان مى سازد، و روح همكارى و اتحاد را از ميان مى برد، اسلام به اين موضوع اهميّت فوق العاده داده، و غيبت را يكى از بزرگترين گناهان شمرده است.
امام (عليه السلام) در خطبه بالا، به شدّت از اين كار نهى مى كند، و دلايل مختلف و نكته هاى بسيار جالب در اين باره بيان مى فرمايد.
در واقع امام (عليه السلام) مردم را به پنج گروه تقسيم مى كند. نخست گروهى كه لطف الهى شامل آنها شده و آلوده گناه نگشتند، درباره اين گروه مى فرمايد : «سزاوار است آنها كه از عيوبى پاكند، و از گناه سالم نگه داشته شده اند، به گناهكاران و اهل معصيت ترحم كنند، و شكر و سپاس خدا چنان بر وجود آنان غلبه كند، كه آنها را از عيب جويى و غيبت ديگران باز دارد». (وَإنَّمَا يَنْبَغِي لأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَالْمَصْنُوعِ إلَيْهِمْ فِي السَّلاَمَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَالْمَعْصِيَةِ، وَيَكُونَ الشُّكْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ، والْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُمْ).
چه نعمتى از اين بالاتر كه، لطف الهى شامل حال انسانى گردد، و او را از آلودگى به گناه حفظ كند، و چه شكر و سپاسى از اين بهتر كه، انسان به شكرانه اين نعمت بزرگ الهى، زبان از غيبت و عيب جويى ديگران بربندد.
گروه دوّم كسانى هستند كه، خودشان داراى همان عيوبى مى باشند، كه ديگران را نسبت به آن ملامت و غيبت مى كنند، يعنى حبّ ذات به آنها اجازه نمى دهد كه عيوب خويش را ببينند، ولى نسبت به عيوب ديگران دقيق و
[553]
كنجكاوند، امام (عليه السلام) درباره آنها مى فرمايد : «چگونه آن عيب جو بر برادر خود عيب مى گيرد، و او را به خاطر بلايى كه گرفتار شده است سرزنش مى كند، (در حالى كه خودش كانون آن عيب هاست، و خدا به لطفش بر آن پرده افكنده است) آيا به خاطر نمى آورد كه آنچه را خدا از گناهان او مستور داشته، (شايد) بزرگتر از گناهى است كه بر ديگران عيب مى گيرد». (فَكَيْفَ بِالْعَائِبِ الَّذِي عَابَ أَخَاهُ وَعَيَّرَهُ بِبَلْوَاهُ ! أَمَا ذَكَرَ مَوْضِعَ سَتْرِ اللهِ عَلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِي عَابَهُ بِهِ !).
اشاره به اين كه انسان مؤمن بايد پرتوى از صفات الهى در وجودش باشد، خداوند ستّار العيوب است، او نيز بايد عيوب ديگران را بپوشاند و سرمايه معنوى و اجتماعى آنها را كه بر محور آبروى آنها دور مى زند بر باد ندهد.
گروه سوّم كسانى هستند كه خودشان مرتكب گناهى مى شوند، و ديگران را نسبت به آن عيب جويى مى كنند، در حالى كه انسان به طور طبيعى نسبت به خويش دل سوزتر است، چگونه اين انسان دلسوز و واقع بين، پيش از آن كه به اصلاح عيوب خويش بپردازد، در فكر عيوب ديگران است، كدام عقل چنين اجازه اى را مى دهد كه، انسان خويش را به كلّى رها سازد و در گرداب بدبختى گرفتار كند، و به ديگران بپردازد آن هم نه به قصد اصلاح، بلكه به قصد افساد، امام (عليه السلام) درباره آنها مى فرمايد :
«چگونه ديگرى را مذّمت مى كند بر گناهى كه خود مثل آن را مرتكب شده است ؟» (وَكَيْفَ يَذُمُّهُ بِذَنْب قَدْ رَكِبَ مِثْلَهُ !).
گروه چهارم كسانى هستند كه مرتكب گناهى كه ديگران نسبت به آن سرزنش و غيبت مى كنند، نشده اند، ولى اى بسا گناهان ديگرى دارند كه از آن بزرگتر است، و نسبت به آن غافل و بى خبر، و يا بى تفاوتند، امام (عليه السلام) درباره اين گروه مى فرمايد : «اگر به آن گناه آلوده نشده، (اى بسا) معصيت ديگرى كرده كه
[554]
از آن بزرگتر است (پس چرا به اصلاح خويش نمى پردازد) » (فَإِنْ لَمْ يَكُنْ رَكِبَ ذلِكَ الذَّنْبَ بِعَيْنِهِ فَقَدْ عَصَى اللهَ فِيمَا سِوَاهُ، مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُ).
گروه پنجم كسانى هستند كه شايد گناه كبيره اى همچون كسانى كه مورد غيبت آنها قرار مى گيرند مرتكب نشده باشند، تنها گناهان كوچكترى از آنها صادر شده، ولى آن گناه را كوچك مى شمرند و با جرأت و جسارت به غيبت ديگران مى پردازند. امام (عليه السلام) درباره آنها مى فرمايد : «به خدا سوگند حتى اگر خدا را در گناهان كبيره عصيان نكرده، و تنها صغيره اى انجام داده، همين جرأتش بر عيب جويى مردم گناه بزرگترى است !» (وَايْمُ اللهِ لَئِنْ لَمْ يَكُنْ عَصَاهُ فِي الْكَبِيرِ، وَعَصَاهُ فِي الصَّغِيرِ، لَجَرَاءَتُهُ عَلَى عَيْبِ النَّاسِ أَكْبَرُ).
به اين ترتيب، امام (عليه السلام) تمام راه ها را بر عيب جويان و غيبت كنندگان مى بندد، و هرگونه بهانه اى را از دست آنها مى گيرد، و عواقب شوم عمل زشتشان را به آنها گوشزد مى كند، تا از وسوسه هاى شياطين بر كنار بمانند و هواى نفس اعمال زشت آنها را در نظرشان تزيين نكند.
* * *
[555]
بخش دوّم
يَا عَبْدَاللهِ، لاَ تَعْجَلْ فِي عَيْبِ أَحَد بِذَنْبِهِ، فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ، وَلاَ تَأْمَنْ عَلَى نَفْسِكَ صَغِيرَ مَعْصِيَة، فَلَعَلَّكَ مُعَذَّبٌ عَلَيْهِ. فَلْيَكْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْكُمْ عَيْبَ غَيْرِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ عَيْبِ نَفْسِهِ، وَلْيَكُنِ الشُّكْرُ شَاغِلاً لَهُ عَلَى مُعَافَاتِهِ مِمَّا ابْتُلِيَ بِهِ غَيْرُهُ.
ترجمه
اى بنده خدا ! در عيب جويى هيچ كس نسبت به گناهى كه انجام داده است شتاب مكن، شايد او آمرزيده شده باشد، و بر گناه كوچكى كه خود انجام داده اى ايمن مباش، شايد به خاطر آن مجازات شوى، بنابراين، هر كدام از شما از عيب ديگرى آگاه شود، به سبب آنچه از عيب خود مى داند، از عيب جويى او خوددارى كند، و اگر كسى از عيب و گناهى پاك است، بايد شكر و سپاس بر اين نعمت، او را از عيب جويى كسى كه به آن عيب و گناه مبتلا شده است، باز دارد.
شرح و تفسير
عيب جويى ناسپاسى بزرگى است !
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه بر همان اصولى كه در بخش نخست بيان فرمود، پافشارى مى كند، و همه بندگان خدا را از عيب جويى و غيبت بر حذر مى دارد، و با دلايل منطقى اين بحث را تعقيب مى كند، مى فرمايد : «اى بنده خدا ! در عيب جويى هيچ كس نسبت به گناهى كه انجام داده است شتاب مكن، شايد او آمرزيده شده باشد، و بر گناه كوچكى كه خود انجام داده اى ايمن مباش،
[556]
شايد به خاطر آن مجازات شوى». (يَا عَبْدَاللهِ، لاَ تَعْجَلْ فِي عَيْبِ أَحَد بِذَنْبِهِ، فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ، وَلاَ تَأْمَنْ عَلَى نَفْسِكَ صَغِيرَ مَعْصِيَة، فَلَعَلَّكَ مُعَذَّبٌ عَلَيْهِ).
اشاره به اين كه گناه ديگرى، هر قدر بزرگ باشد ممكن است به خاطر توبه يا شفاعت معصومين (عليهم السلام) يا انجام كارهاى خيرِ جبران كننده، بخشوده شده باشد، و گناه خود انسان هر قدر كوچك باشد، ممكن است بر اثر غرور و غفلت و اصرار، مشمول عفو الهى نشده باشد، بنابراين چگونه شخص گنهكار مى تواند به خود اجازه دهد، كه ديگران را بر گناهانشان سرزنش و ملامت، و يا عيب جويى و غيبت كند.
در ادامه اين سخن به بيان ديگرى مى پردازد، مى فرمايد : «هر كدام از شما از عيب ديگرى آگاه شود، به سبب آنچه از عيب خود مى داند، از عيب جويى او خوددارى كند». (فَلْيَكْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْكُمْ عَيْبَ غَيْرِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ عَيْبِ نَفْسِهِ).
اشاره به اين كه بى عيب خداست، و پاكدامن از هرگونه گناه تنها معصومانند، و هيچ كس را نزيبد كه دعواى بى گناهى كند، بنابراين عقل اجازه نمى دهد ديگرى را با تيرهاى غيبت و ملامت هدف قرار دهيم، در حالى كه خودمان عيوب بسيارى داريم.
و در پايان خطبه به همان مطلبى اشاره مى فرمايد كه در بخش نخست خطبه نيز آمده بود، ولى با تعبير ديگر; مى فرمايد : «اگر كسى از عيب و گناهى پاك است، بايد شكر و سپاس بر اين نعمت، او را از عيب جويى كسى كه به آن عيب و گناه مبتلا شده است، بازدارد». (وَلْيَكُنِ الشُّكْرُ شَاغِلاً لَهُ عَلَى مُعَافَاتِهِ مِمَّا ابْتُلِيَ بِهِ غَيْرُهُ).
[557]
اشاره به اين كه فرض مى كنيم كسى از هر عيب، و يا از عيوب خاصّى، پاك و منزّه باشد، اين نعمتى است بسيار بزرگ كه بايد خدا را بر آن شكر گذارد، و لطف الهى را در مورد خود احساس كند، به يقين اين شكرگزارى چنان او را به خود مشغول مى دارد كه فرصتى براى عيب جويى ديگران نخواهد داشت.
آرى، اين معلّم بزرگ آسمانى براى از ميان بردن صفت رذيله غيبت و عيب جويى، به انواع دلايل منطقى كه هر انسان حق طلبى را قانع مى سازد متوسّل مى شود، و راه را بر بهانه جويان مى بندد.
* * *
نكته
غيبت و عيب جويى بلاى بزرگ جوامع انسانى
«غيبت» يعنى افشاى عيوب و گناهان پنهانى افراد، كه متأسفانه در اكثر جوامع متداول است، بى شك آثار زيانبار و بسيار منفى، هم از نظر اخلاقى و هم از نظر اجتماعى دارد; چرا كه سرمايه اصلى هر كس در اجتماع، آبروى اوست و غيبت، آبروها را بر باد مى دهد، و افراد جامعه را نسبت به يكديگر بدبين مى سازد، و پايه هاى اعتماد را كه خمير مايه همكارى و تعاون اجتماعى است، سُست مى كند، به همين دليل در اسلام به عنوان يكى از زشت ترين و بزرگترين گناهان محسوب شده است، كه قرآن مجيد آن را تشبيه به خوردن گوشت برادر مُرده خود مى نمايد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در خطبه «حجّة الوداع» كه خطبه بسيار حساسى است، فرمود : «أَيُّها النّاسُ إنَّ دِمَاءَكُمْ وَأمْوالَكُمْ وَاَعْراضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرامٌ كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هذا فِي شَهْرِكُمْ هذَا فِي بَلَدِكُمْ هذَا إِنَّ اللهَ حَرَّمَ الْغِيَبةَ كَمَا حَرَّمَ الْمَال والدَّمَ; اى مردم ! خون شما و اموال شما و آبروى شما بر شما محترم
[558]
است، مانند احترام اين روز و اين ماه و اين شهر (مكّه)، خداوند غيبت (و ضايع كردن آبروى مردم) را حرام كرده، همان گونه كه مال و خون شما را بر يكديگر حرام نموده است»(1).
در زشتى غيبت همين بس كه در حديث قدّسى مى خوانيم، خداوند به «موسى بن عمران» (عليه السلام) خطاب كرد و فرمود : «مَنْ مَاتَ تَائِباً مِنَ الْغِيْبَةِ فَهُوَ آخِرُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَمَنْ مَاتَ مُصِرّاً عَلَيْهَا فَهُوَ أَوّلَ مَنْ يَدْخُلُ النّارَ; كسى كه بميرد در حالى كه از غيبت توبه كرده باشد، آخرين كسى است كه وارد بهشت مى شود، و كسى كه بميرد و از غيبت توبه نكند و بر آن اصرار ورزد، نخستين كسى است كه وارد دوزخ مى شود»(2).
در حديث ديگرى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى خوانيم : «مَنْ مَشَى فِي غَيْبَةَ أَخِيهِ وَكَشْفِ عَوْرَتِهِ كَانَ أَوَّلَ خُطْوَة خَطَاهَا وَضَعَها فِي جَهَنَّمَ; كسى كه در طريق غيبت برادر مسلمانش و كشف عيوب پنهانى او گام بردارد، نخستين گامى را كه برمى دارد در جهنم مى گذارد»(3).
درحديث ديگرى از همان بزرگوار مى خوانيم : «مَا عُمِّرَ مَجْلِسٌ بِالغَيِبةِ إلاّ خَرَّبَ بِالدِّينِ; هيچ مجلسى با غيبت آباد نمى شود، مگر اين كه از نظر دين ويران مى گردد»(4).
احاديث در اين باره بسيار زياد و تكان دهنده است، كه در اين مختصر نمى گنجد. به ذكر حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) اكتفا مى كنيم، و خوانندگان
1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 9، صفحه 162.
2. جامع السعادات، جلد 3، صفحه 302 و بحار الانوار، جلد 72، صفحه 257.
3. همان مدرك، صفحه 303.
4. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 259.
[559]
محترم را به جلد سوّم كتاب «اخلاق در قرآن» بحث غيبت و كتاب «جامع السعادات» جلد دوّم و «وسايل الشيعه» جلد هشتم ارجاع مى دهيم. امام صادق (عليه السلام) فرمود : «الْغِيْبَةَ حَرامٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِم وَأنَّهَا تَأْكُلُ الْحَسَناتِ كَمَا تَأْكُلُ النّارُ الْحَطَبَ; غيبت بر هر مسلمانانى حرام است، و حسنات را از ميان مى برد همان گونه كه آتش، هيزم را مى خورد و نابود مى كند»(1).
حقيقت اين است كه اسلام براى آبروى مسلمان احترامى به اندازه خون او قائل است، و عِرْض و دَمْ، (آبرو و خون) در روايات اسلامى در كنار هم قرار مى گيرد، بنابراين كسى كه شخصيت اجتماعى ديگرى را با ريختن آبروى او از طريق غيبت مى كشد، گويى شخص او را كشته است، و به همين دليل در روايات به طور مكرّر آمده است كه شخص غيبت كننده، بايد بهاى سنگينى در قيامت در برابر غيبت هايى كه كرده است بپردازد، و براى جبران آن از حسنات او برمى دارند و بر حسنات غيبت شونده مى افزايند، و اگر حسناتى نداشته باشد از سيئات غيبت شونده برمى دارند و بر سيئات غيبت كننده اضافه مى كنند.
آرى غيبت حق الناس است، همان گونه كه قتل نفس و مجروح ساختن افراد از حق الناس محسوب مى شود. به همين دليل، اگر افراد با ايمان از تبعات و آثار سوء اين گناه مطابق آنچه در روايات اسلامى وارد شده آگاه شوند، كمتر كسى جرأت مى كند به سراغ آن برود.
از اين رو امام (عليه السلام) در خطبه بالا با دلايل منطقى متعدد، اثرات سوء اين گناه را بيان فرموده و همه مردم را از آن بر حذر داشته است.
بحث درباره غيبت، آن گونه كه علماى اخلاق نوشته اند بسيار گسترده است، ما در اين مختصر به ذكر چند نكته بسنده مى كنيم :
1. جامع السعادت، جلد 3، صفحه 305.
[560]
1 ـ قبل از هر چيز بايد به سراغ انگيزه هاى غيبت برويم، زيرا از زشتى انگيزه ها به زشتى نتيجه ها مى توان پى برد; انگيزه غيبت عمدتاً حسد، خودخواهى، غرور وكبر، كينه توزى، دنياپرستى، رياكارى، انتقام جويى، سخريّه و استهزاى ديگران و امور مانند آن است، و افراد آلوده به اين امور تلاش مى كنند از طريق غيبت، به اين مقاصد شوم برسند، و با توجه به اين كه انگيزه هاى مزبور همه از گناهان كبيره است، مى توان به زشتى غيبت پى برد.
* * *
2 ـ مهمترين سرمايه يك جامعه كه مردم را با يكديگر متّحد مى سازد، و در مسير اهداف بزرگ به راه مى اندازد، همان اعتماد عمومى است و نخستين پيامد شوم غيبت از ميان بردن اين سرمايه است; چرا كه هر كسى غالباً عيب يا عيوبى دارد كه اگر پنهان بماند به ديگران لطمه نمى زند، و خوش بينى و اعتماد مردم به يكديگر باقى مى ماند، ولى كشف اين عيوب از طريق عيب جويى و غيبت و نكوهش يكديگر، جامعه را به جهنم سوزانى از بدبينى ها مبدّل مى سازد، كه همگى نسبت به يكديگر بدبين هستند و نفرت دارند و در نتيجه غيبت، نظم و انسجام عمومى جامعه را متزلزل مى سازد.
به تعبير ديگر، همان گونه كه غارت اموال و ريختن خون بى گناهان امنيّت عمومى را از ميان مى برد، غارت و دزدى آبروها از طريق غيبت همين نا امنى را به بار مى آورد، زيرا همان طور كه در روايت بالا از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) خوانديم، تعريض نسبت به آبروى مردم همچون تعرض نسبت به جان و مال آنهاست.
غيبت ها غالباً مكتوم نمى ماند، و بر صاحبان آنها فاش مى شود، و آتش كينه ها را در آنها شعلهور مى سازد، كينه هايى كه مى تواند اسباب خونريزى و مشكلات عظيم ديگر گردد.
غيبت يكى از اسباب اشاعه فحشاست، و عامل مهمّى جهت سوء ظنّ به
[561]
علاوه گنهكاران را در گناهانشان جسور مى سازد، زيرا هنگامى كه گناه مستور باشد گنهكار جانب احتياط را از دست نمى دهد، اما هنگامى كه پرده ها كنار برود شرم و حيا نيز از ميان خواهد رفت.
* * *
3 ـ غيبت، «حق الناس» است; مسأله مهم در مورد غيبت اين است كه، تنها گناهى نيست كه ميان انسان و پروردگارش صورت گرفته باشد، و با آب ندامت و توبه شستشو شود، بلكه همان گونه كه ريختن خون مردم و غصب اموال آنها بدون قصاص يا ديه و پرداختن خسارت مالى جبران نمى شود، ضايع كردن آبروى مردم نيز بدون جبران بخشوده نخواهد شد، مخصوصاً اگر غيبت شونده از دنيا برود و دست انسان از دامان او كوتاه گردد، و كار او به قيامت بيفتد، يعنى در جايى كه راهى براى جبران نيست جز اين كه حسناتش را به او دهد يا سيّئات او را بپذيرد، و اين مصيبت بسيار بزرگى است.
* * *
4 ـ بهترين راه درمان غيبت همان است كه مولاى موّحدان اميرمؤمنان (عليه السلام)در كلام بالا بيان فرموده است، كه انسان به اين حقيقت توجه كند كه اگر عيب و گناهى را كه به ديگرى نسبت مى دهد در خودش وجود ندارد، به شكرگزارى خدا پردازد، شكرى كه او را از عيب جويى ديگران باز دارد و اگر گناهى همانند او كرده سزاوار نيست عيب خود را ناديده بگيرد و به ديگران پردازد، و اگر گناه كوچكترى انجام داده به اين معنا بينديشد كه شايد گناه بزرگتر آن شخص بخشوده شده و گناه كوچكتر او مشمول عفو نگرديده است، بلكه جرأت او بر عيب جويى مردم از گناه او ـ هر چه باشد ـ بزرگتر است.
افزون براين، همان گونه كه بيمارى هاى جسمانى تا ريشه هاى آن از بين نرود درمان كامل نخواهد شد، در بيماريهاى روحانى همچون غيبت نيز بايد به سراغ
[562]
ريشه ها رفت، و با از بين بردن آنها تمايل به غيبت را در دل نابود كرد.
* * *
5 ـ استماع غيبت نيز يكى از گناهان است ـ همان گونه كه در خطبه بعد شرح آن خواهد آمد ـ چرا كه شنونده در تضييع آبروى مسلمانى شركت جسته و معاون جرم است، مخصوصاً اگر با روى گشاده و باز استماع كند، كه سبب جرأت و جسارت غيبت كننده شود.
* * *
6 ـ راه توبه از غيبت، تنها استغفار نيست، بلكه علاوه بر ندامت و پشيمانى و تقاضاى عفو و بخشش از درگاه خداوند بايد به نوعى، آبروى از دست رفته غيبت شونده را جبران كند، اگر ممكن است از او ولو به صورت سربسته حلّيت بطلبد، و اگر اين كار مفسده اى دارد يا غيبت شونده از دست رفته است، آن قدر كار خوب براى او انجام دهد كه او راضى شود.
تمام اين امور نشان مى دهد كه گناه غيبت تا چه حد سنگين و مشكل آفرين است.
براى توضيح بيشتر درباره مسائل مربوط به غيبت، از جمله مستثنيات آن به جلد سوّم كتاب «اخلاق در قرآن» صفحه 107 تا 133 مراجعه فرماييد.
* * *
[563]
خطبه141(1)
وَمِنْ كلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
في النهي عن سماع الغيبة وفي الفرق بين الحقّ والباطل
از سخنان امام (عليه السلام) است كه در آن از شنيدن غيبت نهى كرده و راه شناخت حق و باطل را نشان داده است.
خطبه در يك نگاه
به نظر مى رسد كه اين سخن دنباله خطبه سابق است، در آن خطبه سخن از نهى از غيبت مردم بود و در اين خطبه درباره نهى از استماع غيبت سخن به ميان آمده است و براى اين كه آبروى مسلمين محفوظ بماند، امام (عليه السلام) تأكيد مى كند هر سخنى را كه هر كس مى گويد، نبايد باور كرد; چرا كه حتى افراد راستگو نيز خطا مى كنند و به راه اشتباه مى روند.
در پايان اين خطبه، امام (عليه السلام) توصيه مى كند تا چيزى را به چشم خود نبينيد، باور نكنيد; چرا كه بسيارى از شنيده ها خطا و اشتباه است.
1. «سند خطبه»
اين خطبه را «قاضى قضاعى» در كتاب «دستور معالم الحكم» آورده است و «على بن هذيل» در كتاب «عين الأدب و السياسه» آن را با تفاوتهايى نقل كرده است قسمتى از آن را نيز مرحوم «صدوق» در «خصال» و «ابن عبد ربّه» در «عقد الفريد» آورده اند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، ص 315).
[564]
[565]
أ َيُّهَا النَّاسُ، مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِيهِ وَثِيقَةَ دِين وَسَدَادَ طَرِيق، فَلاَ يَسْمَعَنَّ فِيهِ أَقَاوِيلَ الرِّجَالِ. أَمَا إِنَّهُ قَدْ يَرْمِي الرَّامِي، وَتُخْطِىءُ السِّهَامُ، وَيُحِيلُ الْكَلاَمُ، وَبَاطِلُ ذلِكَ يَبُورُ، وَاللهُ سَمِيعٌ وَشَهِيدٌ. أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ إِلاَّ أَرْبَعُ أَصَابِعَ.
فسئل (عليه السلام) عن معنى قوله هذا، فجمع أصابعه ووضعها بين أذنه و عينه ثمّ قال :
الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ، والْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَيْتُ !
ترجمه
اى مردم ! هر كس از برادر مسلمانش، استوارى در دين وروش صحيح را مشاهده كند، بايد به سخنانى كه اين و آن در نكوهش او مى گويند گوش فرا ندهد (اضافه بر اين) آگاه باشيد، گاه تيرانداز تيرش به خطا مى رود (و حدس و گمانهاى مردم هميشه مطابق واقع نيست) سخن باطل فراوان گفته مى شود، و باطل نابود و بى اثر خواهد شد، خداوند شنوا و شاهد (بر اعمال بندگان) است، بدانيد ميان حق و باطل بيش از چهار انگشت فاصله نيست !
كسى از حاضران از تفسير اين سخن سؤال كرد، امام (عليه السلام) انگشتان خودرا جمع كرد و در ميان گوش و چشم خود (در كنار صورت) قرار داد، سپس فرمود : باطل آن است كه بگويى : شنيدم، و حق آن است كه بگويى ديدم !
شرح و تفسير
فاصله حق و باطل چهار انگشت است !
همان گونه كه در بالا نيز اشاره شد، به نظر مى رسد اين سخن جزئى از خطبه
[566]
سابق بوده، كه مرحوم «سيّد رضى» آن را از هم جدا نموده، و به طور مستقل ذكر كرده است. در واقع هدف از هر دو، يك چيز است، و آن حفظ آبروى مسلمين و كمك به خوش بينى و اعتماد مردم به يكديگر و پرهيز از آثار سوء غيبت و عيب جويى است.
در خطبه قبل امام (عليه السلام) طرق پيشگيرى از غيبت را بيان فرمود، و در اين خطبه سعى مى فرمايد آثار محرّب غيبت را كم كند، و يا از ميان ببرد.
نخست مى فرمايد : «اى مردم ! هر كس از برادر مسلمانش استوارى در دين و درستى روش را مشاهده كند، بايد به سخنانى كه اين و آن در نكوهش او مى گويند گوش فرا ندهد» (أ َيُّهَا النَّاسُ، مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِيهِ وَثِيقَةَ دِين وَسَدَادَ(1) طَرِيق، فَلاَ يَسْمَعَنَّ فِيهِ أَقَاوِيلَ الرِّجَالِ).