در حقيقت امام (عليه السلام) در اين بخش كوتاه از خطبه، از طرق مختلفى آثار سوء غيبت را در شنونده خنثى مى كند، و نخستين طريق آن همان است كه در عبارت بالا آمده است; زيرا انسان هنگامى كه كسى را به حسن سابقه و تقواى الهى شناخته باشد، بايد اطمينان پيدا كند اگر چيز خلافى درباره او مى گويند، اشتباه است، زيرا هميشه موارد مشكوك را بر موارد معلوم حمل مى كنند، و به تعبير مشهور «الَظَّنُ يُلْحِقُ الشيْءَ بِاْلأَعَمِّ الأَغْلَبِ».
البتّه مفهوم اين سخن آن نيست كه غيبت و عيب جويى، افراد را درباره كسانى كه سابقه آن را نداريم، بپذيريم، بلكه هدف تأكيد بيشتر در مورد افراد
1. «سداد» به معنى گفتار و عمل صحيح است اين واژه گاه به معنى مصدرى و گاه اسم مصدرى به كار رفته و به نظر مى رسد با مادّه «سدّ» كه به معنى ديوارهاى محكمى است كه در برابر سيلاب و مانند آن مى بندند از نظر مفهوم قرابت دارد زيرا سخنان حق و درست داراى استحكام خاصى است.
[567]
خوش سابقه است، كه به هيچ وجه نبايد گفتار بدگويان و بدخواهان را درباره آنها تصديق كرد.
سپس امام (عليه السلام) به نكته ديگرى اشاره مى فرمايد : كه به فرض گوينده آدم صادقى باشد، ولى به يقين معصوم نيست، و هر انسانى جز معصومين جايز الخطا هستند، و اين امر سبب مى شود كه انسان نسبتهايى را كه به افراد داده مى شود، به آسانى نپذيرد، مى فرمايد : «آگاه باشيد ! گاه تيرانداز تيرش به خطا مى رود» (و حدس و گمانها هميشه مطابق واقع نيست) (أَمَا إِنَّهُ قَدْ يَرْمِي الرَّامِي، وَتُخْطِىءُ السِّهَامُ).
به علاوه، «سخن باطل فراوان گفته مى شود، و باطل نابود و بى اثر خواهد شد، و خداوند شنوا و شاهد (بر اعمال بندگان) است». (وَيُحِيلُ(1) الْكَلاَمُ، وَبَاطِلُ ذلِكَ يَبُورُ(2)، وَاللهُ سَمِيعٌ وَشَهِيدٌ).
اشاره به اين كه بسيارى از مردم پاى بند به كلام حق نيستند، و هر چه بر زبانشان جارى شد مى گويند، به همين دليل، نبايد عيوب و گناهانى را كه به اشخاص نسبت مى دهند پذيرفت، چرا كه ممكن است از همان گفتارهاى باطل و بى اساسى باشد كه بدون تحقيق و نسنجيده به افراد نسبت مى دهند، به خصوص اين كه مى دانيم خداوند همه جا شاهد و ناظر است، و هر چه را مى گوييم مأموران ثبت اعمال مى نويسند.
1. «يُحيل» از مادّه «احاله» به گفته قاموس به هرگونه تغيير يا حركتى كه از استقامت و درستى خارج مى شود و به كجى و اعوجاج مى گرايد گفته مى شود.
2. «يبور» از مادّه «بوار» در اصل به معناى شدت كساد بودن چيزى است و چون شدت كسادى باعث فساد مى شود چنان كه در ضرب المثل عرب آمده «كَسَدَ حَتّى فَسَدَ» اين كلمه به معنى فساد و سپس هلاكت اطلاق شده است.
[568]
و در پايان اين سخن باز هم به نكته مهم ديگرى توجه مى دهد، ومى فرمايد : «بدانيد ميان حق و باطل بيش از چهار انگشت فاصله نيست !» (أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ إلاَّ أَرْبَعُ أَصَابِـعَ).
«كسى از حاضران از تفسير اين سخن سؤال كرد، امام (عليه السلام) انگشتان خودرا جمع كرد و در ميان گوش و چشم خود (در كنار صورتش) قرار داد، سپس فرمود : باطل آن است كه بگويى شنيدم، و حق آن است كه بگويى ديدم !» (فَسُئلَ (عليه السلام) عَنْ مَعْنى قَولِهِ هذَا، فَجَمَعَ أَصَابِعَهُ وَوَضَعَها بَيْنَ أُذُنِهِ وَعَيْنِهِ ثُمّ قَالَ : الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ، والْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَيْتُ !).
اين سخن در واقع اشاره به شايعاتى است كه در ميان مردم زبان به زبان مى چرخد، و مردم به عنوان «مى گويند ومى گويند» مطالبى را به يكديگر منتقل مى سازند، كه چيزى جز شايعات بى اساس نيست، امام (عليه السلام) مى فرمايد : به شايعات اعتنا نكنيد، و تا نبينيد چيزى را به كسى نسبت ندهيد.
از اين جا پاسخ سؤالى را كه بسيارى از شارحان نهج البلاغه در اين جا مطرح كرده اند و گفته اند : «آيات قرآن، وحى آسمانى، سنّت پيامبر (صلى الله عليه وآله) وائمّة معصومين (عليهم السلام)، همه از طريق سمع و شنيدن است، چگونه ممكن است باطل باشد ؟» روشن مى شود; زيرا مقصود امام (عليه السلام) اين نيست كه اخبار ثقات و احاديث متواتره و مستفيضه كه از طريق شنيدن به ما رسيده، باطل است، بلكه اشاره به همان معنى عرفى و متعارف است كه در مورد شايعات بكار مى رود.
شاهد اين سخن حديثى است كه از امام حسن مجتبى (عليه السلام) نقل شده است، كه پرسيدند : «كَمْ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ ؟; چقدر ميان حق و باطل فاصله است ؟».
امام (عليه السلام) فرمود : «أرْبَعُ أَصَابِع فَمَا رَأَيْتَهُ بَعَيْنِكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَقَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَيْكَ بَاطِلاً كَثيِراً; چهار انگشت است، آنچه با چشمت ببينى حق است، حال
[569]
آن كه با گوش هاى خود سخنان باطل فراوان (و شايعات بى اساس) مى شنوى»(1).
كوتاه سخن اين كه، نه هر چه انسان مى بيند حق است; چرا كه گاه چشم خطا مى كند، و نه هر چه مى شنود باطل است; چرا كه ممكن است گويندگان افراد عادل و ثقه و معتبر و دقيقى باشند، ولى در ميان ديده ها خطا كم است، اما در ميان شنيده ها سخن باطل بسيار است، و آنچه در خطبه بالا آمده است اشاره به همين نكته دارد.
آنچه در بالا آمد شايد بهترين تفسيرى باشد كه براى جمله فوق به نظر مى رسد، بعضى از شارحان نهج البلاغه تفسير ديگرى دارند كه خلاصه اش چنين است : جمله «ميان حق و باطل چهار انگشت فاصله است»، اشاره به عيوبى است كه درباره اشخاص گفته مى شود، بسيارى از اين عيوب، ناشى از سوء ظن، عدم تحقيق، حسد، كينه توزى، و مانند آن است، بنابراين در ميان اين گفته ها دروغ و باطل فراوان است، ولى اگر انسان عيوبى را با چشم خود ببيند، مى تواند قبول كند كه فلان شخص داراى فلان عيوب است.
* * *
نكته
يك درس عالى اخلاقى
اگر مردم جهان همين جمله اخير را كه امام (عليه السلام) مى فرمود : «ميان حق و باطل چهار انگشت بيشتر فاصله نيست»، به خاطر بسپارند، و هميشه و در همه جا به آن عمل كنند، به يقين خوش بينى و حسن ظن جاى بدبينى و سوء ظن، و اعتماد جاى بى اعتمادى، و محبّت جاى نفرت و كينه توزى را خواهد گرفت، و
1. بحار الانوار، جلد 72، صفحه 196.
[570]
شايعات بى اساس درباره اشخاص و گروهها از رونق خواهد افتاد، و شايعه پردازان هرگز به اهداف شوم خود نخواهند رسيد، و روح سلامت و خوش بينى بر جامعه حاكم مى شود.
متأسفانه امروز نه تنها در سطح افراد عادى، بلكه در سطح رسانه هاى دنيا طوفان خطرناكى از شايعه پراكنى نسبت به اشخاص و گروهها و كشورها درگرفته، كه فضاى جهان را تيره و تار ساخته است، و سرچشمه آن غفلت از تفاوت حق و باطل است، كه در كلام بالا به آن اشاره شد و متأسفانه مردم جهان هزينه سنگينى به خاطر آن مى پردازند.
* * *
[571]
خطبه142(1)
وَمِنْ كلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
المعروف في غير أهله
از سخنان امام (عليه السلام) است كه درباره نيكى كردن به كسانى كه شايسته آن نيستند بيان فرموده است.
خطبه در يك نگاه
اين خطبه عمدتاً در دو محور بحث مى كند : در محور اوّل نتايج سوء نيكى كردن و كمك نمودن به نااهلان را شرح مى دهد.
و در محور دوّم مواردى كه شايسته است انسان براى نيكى كردن برگزيند، و در سايه آن به شرف دنيا و فضايل آخرت نائل گردد.
1. «سند خطبه»
اين خطبه را مرحوم «كلينى» در كتاب «كافى» (جلد 4، صفحه 31) با مقدارى تفاوت آورده است و همچنين مرحوم «مفيد» در «مجالس» و «شيخ طوسى» در «امالى» و «ابن قتيبه» در «الامامه والسياسه» آورده اند.
اين نكته نيز قابل اهميّت است كه از بعضى از منابع بالا (مانند كتاب كافى) به خوبى استفاده مى شود كه اين خطبه دنباله خطبه 126 مى باشد. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 282، با كمى تلخيص).
[572]
[573]
بخش اوّل
وَلَيْسَ لِوَاضِعِ الْمَعْرُوفِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ، وَعِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ، مِنَ الْحَظِّ فِيمَا أَتى إلاَّ مَحْمَدَةُ اللِّئَامِ، وَثَنَاءُ الاَْشْرَارِ، وَمَقَالَةُ الْجُهَّالِ، مَادَامَ مُنْعِماً عَلَيْهِمْ : مَا أَجْوَدَ يَدَهُ ! وَهُوَ عَنْ ذَاتِ اللهِ بَخِيلٌ !
ترجمه
كسى كه نيكى را در غير موردش، و نزد غير اهلش قرار مى دهد، بهره اى جز ستايش لئيمان و ثناخوانى اشرار و گفتار (چاپلوسانه) جاهلان ندارد، و اين نيز تا زمانى است كه به آنها بذل و بخشش مى كند، (و مى گويند :) چه دست سخاوتمندى دارد ! اين در حالى است كه او در مورد بخشش در راه خدا، بخل مىورزد !
شرح و تفسير
نيكى در جاى خود
همان گونه كه در بالا اشاره شد، اين خطبه طبق بعضى از روايات معتبر، بخشى از خطبه 126 بوده است، در آن جا كه جمعى از ساده انديشان و دوستان ناآگاه بر امام (عليه السلام) خرده مى گرفتند كه چرا سهم همه را از بيت المال يكسان كرده اى ؟ ! چرا دست بذل و بخشش را از آستين سخاوت بيرون نمى آورى، و سران قوم را مورد عنايت مخصوص و بخشش ويژه قرار نمى دهى تا تو را ثنا گويند و بر جود و سخاوتت، مدح و ستايش كنند، و در مشكلات از تو حمايت نمايند ؟ !
[574]
امام (عليه السلام) در اين خطبه به آنها هشدار مى دهد كه بذل و بخشش بى جا و در غير محل شايسته، نه تنها خشم و غضب الهى را در پى دارد، كه از نظر دنيا نيز زيانبار است; چرا كه اشرار را ثنا خوان انسان مى كند، و نيكان را از اطراف او پراكنده مى سازد.
مى فرمايد : «كسى كه نيكى را در غير مورد و نزد غير اهلش قرار مى دهد، بهره اى جز ستايش لئيمان و ثناخوانى اشرار و گفتار (تملّق آميز) جاهلان ندارد». (وَلَيْسَ لِوَاضِعِ الْمَعْرُوفِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ، وَعِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ، مِنَ الْحَظِّ فِيمَا أَتى إِلاَّ مَحْمَدَةُ(1) اللِّئَامِ، وَثَنَاءُ الاَْشْرَارِ، وَمَقَالَةُ الْجُهَّالِ).
اضافه بر اين «اين ستايش و ثناگويى نيز تا هنگامى است كه به آنها بذل و بخشش مى كند (و آنها مى گويند :) چه دست سخاوتمندى دارد، (و به مجرد اين كه بذل و بخشش او قطع شود، ثناخوانى نيز قطع خواهد شد) و اين در حالى است كه او در مورد بخشش در راه خدا بخل مىورزد». (مَادَامَ مُنْعِماً عَلَيْهِمْ : مَا أَجْوَدَ يَدَهُ ! وَهُوَ عَنْ ذَاتِ اللهِ بَخِيلٌ !).
بارها در زندگى خود اين سخن مولا را آزموده ايم و تاريخ بشريّت نيز فراوان به خاطر دارد، كه افراد دنياپرست، سرمايه هاى جامعه را كه به دست آنها سپرده شده، به چاپلوسان و متملّقان و اشرارى كه گرد آنها را گرفته اند مى دهند، و از درد و رنج محرومان جامعه به كلّى بى خبرند، و آن روز كه ورق برگردد، و دنيا به آنها پشت كند، نه تنها محرومان و ستمديدگان بر ضدّ آنها قيام مى كنند، بلكه اطرافيان شرور و چاپلوس نيز به سرعت تغيير شكل داده، به نكوهش و مذّمت آنها مى پردازند، نه فقط آنها را تنها مى گذارند، بلكه به مقابله آنها برمى خيزند و خودرا با حاكميّت جديد هماهنگ نشان مى دهند، و اين نتيجه كار كسانى است
1. «محمده» به معنى ستايش است ضد مذمت كه به معنى نكوهش است.
[575]
كه از خدا و خلق او بريده اند، و به اشرار و فرصت طلبان و سودجويان پيوسته اند.
در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى خوانيم : «مَنْ طَلَبَ مَحَامِدَ النَّاسِ بِمَعاصِي اللهِ عَادَ حَامِدُهُ مِنْهُمْ ذَامّاً; كسى كه ستايش مردم را از طريق معصيت خداوند بطلبد، ستايش گر او نكوهش گر او خواهد شد»(1).
در حديث ديگرى مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام) به «مفضّل» فرمود : «إذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ إلى خَيْر يَصيِرُ الرَّجُلُ أَمْ إلى شَرٍّ ؟ اُنْظُرْ إلى أَيْنَ يَضَعُ مَعْرُوفَهُ ؟ فَإنْ كانَ يَضَعُ مُعْرُوفَهُ عِنْدَ أَهْلِهِ فَأعْلَمْ أَنَّهُ يَصِيرُ إلى خَيْر وَإنْ كَانَ يَضَعُ مَعْروُفَهُ عِنْدَ غَيْرِ اَهْلِهِ فَأْعَلْمَ أَنَّهُ لَيْسَ لَهُ فِي الاْخِرَةِ مِنْ خَلاق; اى «مفضّل !» اگر مى خواهى بدانى كسى به سوى خير مى رود يا شرّ، نگاه كن ببين به چه كسانى خدمت مى كند، هر گاه به افراد نيازمندى كه شايسته آن هستند خدمت مى كند، بدان ! كه به سوى خير مى رود، و اگر نيكى و خدمات خودرا نزد كسانى مى برد كه اهل آن نيستند، بدان ! كه او در آخرت بهره اى ندارد»(2).
* * *
1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 178.
2. منهاج البراعه، جلد 7، صفحه 439.
[576]
[577]
بخش دوّم
فَمَنْ آتَاهُ اللهُ مَالاً فَلْيَصِلْ بِهِ الْقَرَابَةَ، وَلْيُحْسِنْ مِنْهُ الضِّيَافَةَ، وَلْيَفُكَّ بِهِ الاَْسِيرَ وَالْعَانِيَ، وَلْيُعْطِ مِنْهُ الْفَقِيرَ وَالْغَارِمَ، وَلْيَصْبِرْ نَفْسَهُ عَلَى الْحُقُوقِ وَالنَّوَائِبِ، ابْتِغَاءَ الثَّوَابِ; فَإنَّ فَوْزاً بِهذِهِ الْخِصَالِ شَرَفُ مَكَارِمِ الدُّنْيَا، وَدَرْكُ فَضَائِلِ الاْخِرَةِ; إنْ شَاءَ اللهُ.
ترجمه
هر كس خداوند به او مال و ثروتى بخشيده، بايد به وسيله آن صله رحم كند، از ميهمانان به خوبى پذيرايى نمايد، اسيران و كسانى را كه در زحمت و فشار هستند آزاد سازد، و به فقرا و بدهكاران كمك كند، چنين كسى بايد براى رسيدن به پاداش الهى در برابر پرداخت حقوق (واجب و مستحب) و همچنين مشكلات و حوادث دردناك، شكيبا باشد; زيرا به دست آوردن اين صفات نيك، سبب بزرگى در دنيا و درك فضايل آخرت است. إن شاء الله.
شرح و تفسير
در بخش اوّل اين خطبه امام (عليه السلام) از كسانى كه نيكى را در اختيار غير اهلش قرار مى دهند، سخت نكوهش كرد، كه جنبه منفى قضيه بود، ولى در اين بخش به جنبه اثباتى پرداخته و موارد شايسته انفاق و بذل و بخشش را بيان مى فرمايد، مبادا كسانى با شنيدن جمله هاى سابق، بهانه اى براى بخلورزى و
[578]
عدم انفاق پيدا كنند، مى فرمايد : «هر كس خداوند، مال و ثروتى به او بخشيده، بايد به وسيله آن صله رحم كند، از ميهمانان به خوبى پذيرايى نمايد، اسيران و كسانى را كه در زحمت و فشار هستند آزاد سازد، و به فقرا و بدهكاران كمك كند». (فَمَنْ آتَاهُ اللهُ مَالاً فَلْيَصِلْ بِهِ الْقَرَابَةَ، وَلْيُحْسِنْ مِنْهُ الضِّيَافَةَ، وَلْيَفُكَّ بِهِ الاَْسِيرَ وَالْعَانِيَ(1)، وَلْيُعْطِ مِنْهُ الْفَقِيرَ وَالْغَارِمَ(2)).
در واقع امام (عليه السلام) به شش گونه از موارد مهم انفاق و بخشش اشاره مى كند، كه نخستين آنها خويشاوندان نيازمند است و بدون شك آنها بر ديگران مقدمند، همان گونه كه در روايتى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : «سُئِلَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) أَيُّ الصَّدَقَة أفْضَلُ ؟ فَقَالَ (صلى الله عليه وآله) : عَلَى ذِيْ الرَّحِمِ الْكَاشِحِ(3); از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)سؤال شد كدام صدقه افضل است ؟ فرمود : صدقه به ارحام و بستگانى كه با تو مخالفت دارند».
سپس انگشت بر مسأله ضيافت و مهمانى مى نهد، همان چيزى كه سبب محبّت ميان دوستان و برطرف شدن كدورتها از دشمنان مى شود، و پيوندهاى عاطفى و اجتماعى را محكم تر مى كند، و اسلام به اين مسأله انسانى و اخلاقى اهميّت فراوان داده است، تا آن جا كه امام صادق (عليه السلام) به يكى از يارانش فرمود : آيا برادران دينى خودرا دوست مى دارى ؟ عرض كرد : آرى... سپس فرمود : آيا آنها را به منزل خود دعوت مى كنى ؟ عرض مى كند : آرى، من (تنها بر سر سفره
1. «عانى» از مادّه «عنى» به معنى رنج و تعب گرفته شده بعضى از مفسّران نهج البلاغه آن را مترادف با اسير مى دانند ولى ظاهر اين است كه مفهوم گسترده ترى دارد و هر انسانى را كه در درد و رنج است شامل مى شود.
2. «غارم» به معنى شخص بدهكار است و از مادّه «غرامت» گرفته شده.
3. الكافى، جلد 4، صفحه 10.
[579]
نمى نشينم و) همواره با دو يا سه نفر يا كمتر و يا بيشتر از دوستان غذا مى خورم، امام صادق (عليه السلام) فرمود : بخشش آنها بر تو از بخشش تو بر آنها بيشتر است. راوى تعجب مى كند وعرضه مى دارد : فدايت شوم من به آنها غذا مى دهم و به خانه خود دعوت مى كنم، با اين حال بخشش آنها بر من بيشتر است ؟ امام (عليه السلام) فرمود : آرى «إنَّهُمْ إذَا دَخَلُوا مَنْزِلَكَ دَخَلُوا بِمَغْفِرَتِكَ وَمَغْفِرَةِ عِيالِكَ وإذَا خَرَجُوا مِنْ مَنْزِلِكَ خَرَجُوا بِذُنُوبِكَ وَذُنُوبِ عِيَالِكَ; آنها هنگامى كه وارد منزل تو مى شوند آمرزش براى تو و خانواده ات را با خود مى آورند، و هنگامى كه بيرون مى روند گناهان تو و خانواده ات را بيرون مى برند»(1).
و از آن جا كه پرداخت حقوق واجبه و مستحبه و جبران خسارتها گاه بر نفس انسان سنگين است، امام (عليه السلام) در ادامه سخن تأكيد بر صبر وشكيبايى مى كند، و مى فرمايد : «چنين كسى بايد براى رسيدن به پاداش الهى در برابر پرداخت حقوق (واجب و مستحب)، و همچنين مشكلات و حوادث دردناك، شكيبا باشد» (وَلْيَصْبِرْ نَفْسَهُ عَلَى الْحُقُوقِ وَالنَّوَائِبِ(2)، ابْتِغَاءَ الثَّوَابِ).
بنابراين تعبير به «حقوق»، شامل واجب و مستحب، هر دو مى شود و «نوائب» جمع «نائبه» به معنى حوادث دردناك است و در اين جا اشاره به تمام امورى مى شود كه خسارت مالى در بردارد، خواه از ناحيه ظلم ظالمان و حاكمان ستمكار باشد، يا حوادث غير منتظره اى كه در طول زندگى
1. الكافى، جلد 2، صفحه 201، حديث 8 .
2. «نوائب» جمع «نائبه» همان گونه كه در بالا گفته شد به معنى حوادث دردناك است كه براى انسان رخ مى دهد ولى بعضى از ارباب لغت آن را به معنى هرگونه حادثه تفسير كرده اند خواه خوب باشد خواه بد.
[580]
دامان انسان را مى گيرد.
تعبير به «ابْتِغَاءَ الثَّوَابِ»، اشاره به اين است كه صبر در برابر تمام اين بذل و بخششها و صرف مال در مصارف مزبور بايد به خاطر خدا باشد، تا اجر و پاداشش نزد او محفوظ ماند، و به تعبير ديگر مهم آن است كه صرف هرگونه مال توأم با قصد قربت شود.
در پايان، به آثار گرانبهاى اين كار پرداخته، مى فرمايد : «به دست آوردن چيزى از اين صفات نيك، سبب شرافت و بزرگى در دنيا و درك فضايل آخرت است، إن شاء الله» (فَإنَّ فَوْزاً بِهذِهِ الْخِصَالِ شَرَفُ مَكَارِمِ الدُّنْيَا، وَدَرْكُ فَضَائِلِ الاْخِرَةِ; إنْ شَاءَ اللهُ).
به يقين بذل و بخشش در موارد ششگانه بالا، هم سبب آبرو و شخصيت در جامعه انسانى در دنيا مى شود، و هم از اسباب مهم سرافرازى در آخرت خواهد بود.
جمله : «مَنْ جَادَ سَادَ; كسى كه جود و بخشش كند بزرگ و آقا مى شود»(1)، كه از حضرت حسين (عليه السلام) نقل شده، و تدريجاً به صورت ضرب المثلى درآمده، گواه بر اين معناست، همچنين حديث معروف از پدرش اميرمؤمنان (عليه السلام) كه فرمود : «وافضل عَلَى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ اَمِيَرهُ(2); به هر كس مى خواهى نيكى كن تا امير او باشى».
گواه اين معناست، و تجربيات روزمره همه ما نيز بر اين معنا شهادت مى دهد.
1. كشف الغمه، جلد 2، صفحه 242.
2. ارشاد، جلد 1، صفحه 303، بحار الانوار، جلد 74، صفحه 433.
[581]
اين از جهت دنيا، و از نظر آخرت يكى از بهترين اسباب نجات، نيكى به انسانها و كمك به نيازمندان است. در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام)مى خوانيم : «أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَهْلُ الْمَعْروُفِ; نخستين گروهى كه وارد بهشت مى شوند كسانى هستند كه كارهاى نيك انجام مى دادند»(1).
ضمناً تعبير به «فوزاً» به صورت نكره، بيانگر اين حقيقت است كه حتى كمكهاى كوچك و انفاقهاى محدود مى تواند سبب افتخار در دنيا و آخرت گردد، تا چه رسد به كمكهاى وسيع و گسترده.
* * *
1. ميزان الحكمه، 12611.
[582]
[583]
خطبه143(1)
وَمِنْ خطبة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
في الاستسقاء
وفيه تنبيه العباد إلى وجوب استغاثة رحمة الله إذا حبس عنهم رحمة المطر.
از خطبه هاى امام (عليه السلام) است كه درباره طلب باران ايراد فرموده و در آن، توجه داده شده كه هرگاه باران از مردم گرفته شود بايد به درگاه خدا استغاثه كنند.
خطبه در يك نگاه
اين خطبه همان گونه كه از عنوان بالا استفاده مى شود درباره طلب باران از درگاه خداوند متعال است، ودومين خطبه اى است كه در نهج البلاغه در باب
1. «سند خطبه»
مطابق نقل نويسنده كتاب «مصادر نهج البلاغه» اين خطبه در كتاب «اعلام النبوه ديلمى» از امام صادق (عليه السلام) از اميرمؤمنان على (عليه السلام) نقل شده است و «در نهايه ابن اثير» در مادّه «بطن» به تناسب واژه «بطنان» كه در اواخر اين خطبه آمده اشاره به اين خطبه شده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 319) در بحار الانوار، جلد 88 نيز اين خطبه از «اعلام النبوه ديلمى» نقل شده ولى دقيقاً روشن نيست كه «ديلمى» مؤلف كتاب در چه قرنى مى زيسته است.
[584]
استسقاء مى خوانيم (خطبه اوّل خطبه 115 بود).
اين خطبه در واقع از سه بخش تشكيل شده :
بخش اوّل بيانگر اين حقيقت است كه زمين و آسمان مطيع فرمان خدا هستند، و هر زمان اراده كند آنها بركاتشان را در اختيار انسانها مى گذارند، بنابراين در پشت اين عالم اسباب بايد به ذات مسبب الاسباب توجه كرد.
بخش دوّم ناظر به اين مطلب است كه اعمال سوء و گناهان و معاصى سبب مى شود كه درهاى خيرات به فرمان خدا بسته شود و كليد گشودن اين درها، همان استغفار از گناه و بازگشت به سوى پرودگار است.
در بخش سوّم به مناسبت مراسم نمازباران امام (عليه السلام) دست به درگاه خدا برمى دارد و با تعبيراتى بسيار دلنشين، مؤثر و پر معنا از خدا طلب باران مى كند، بارانى پر بركت كه زمين ها را سيراب و درختان را پر ثمر و مردم را شادمان سازد.
* * *
[585]
بخش اوّل
أَلاَ وَإِنَّ الاَْرْضَ الَّتِي تُقِلُّكُمْ، وَالسَّمَاءَ الَّتِي تُظِلُّكُمْ، مُطِيعَتَانِ لِرَبِّكُمْ، وَمَا أَصْبَحَتَا تَجُودَانِ لَكُمْ بِبَرَكَتِهِمَا تَوَجُّعاً لَكُمْ، وَلاَ زُلْفَةً إلَيْكُمْ، وَلاَ لِخَيْر تَرْجُوَانِهِ مِنْكُمْ، وَلكِنْ أُمِرَتَا بِمَنَافِعِكُمْ فَأَطَاعَتَا، وَأُقِيمَتَا عَلَى حُدُودِ مَصَالِحِكُمْ فَقَامَتَا.
ترجمه
آگاه باشيد زمينى كه شما را بر دوش خود حمل كرده، و آسمانى كه بر سر شما سايه افكنده، هر دو مطيع فرمان پروردگار شما هستند، اين دو بركات خودرا همواره به شما مى بخشند، ولى نه به خاطر ترس از شماست، نه براى تقرّب به شما و نه از جهت انتظار نيكى و پاداشى از طرف شما، بلكه (از سوى خدا) مأمور رساندن منفعت به شما هستند، به فرمان او گردن نهاده اند، و به آنها دستور داده شده است كه قيام به مصالح شما نمايند، و چنين كرده اند.
شرح و تفسير
يكى از دستورهاى اسلام كه به طور گسترده در كتب فقهى آمده، دستور «نماز باران» است، كه مردم به درگاه خدا روى آورند و از گناهان خود توبه كنند و تقاضاى نزول باران نمايند، و بارها به اين دستور عمل شده و لطف خداوند شامل حال آنان گشته است.
به نظر مى رسد كه امام (عليه السلام) نيز در زمانى كه در «كوفه» بود، در يكى از خشكسالى ها مردم را به خارج از شهر براى مراسم «نماز باران» دعوت فرمود،
[586]
و به همين مناسبت اين خطبه را ايراد كرد، خطبه اى كه مملوّ از درس هاى توحيدى و تربيتى است.
در آغاز اين خطبه براى آماده ساختن مردم و زنده شدن روح توحيد و خداپرستى، كه سرچشمه هر خير و بركت است، چنين مى فرمايد : «آگاه باشيد ! زمينى كه شما را بر دوش خود حمل كرده، و آسمانى كه بر سر شما سايه افكنده، هر دو مطيع فرمان پروردگار شما هستند» (أَلاَ وَإِنَّ الاَْرْضَ الَّتِي تُقِلُّكُمْ(1)، وَالسَّمَاءَ الَّتِي تُظِلُّكُمْ، مُطِيعَتَانِ لِرَبِّكُمْ).
و در ادامه مى افزايد : «اين دو بركات خودرا همواره به شما مى بخشند، ولى نه به خاطر ترس از شماست، نه براى تقرّب به شما و نه از جهت انتظار نيكى از طرف شما، بلكه (از سوى خدا) مأمور رساندن منفعت به شما شده اند، و به فرمان او گردن نهاده و به آنها دستور داده شده كه قيام به مصالح شما نمايند، و چنين كرده اند» (وَمَا أَصْبَحَتَا تَجُودَانِ لَكُمْ بِبَرَكَتِهِمَا تَوَجُّعاً لَكُمْ، وَلاَ زُلْفَةً إلَيْكُمْ، وَلاَ لِخَيْر تَرْجُوَانِهِ مِنْكُمْ، وَلكِنْ أُمِرَتَا بِمَنَافِعِكُمْ فَأَطَاعَتَا، وَأُقِيمَتَا عَلَى حُدُودِ مَصَالِحِكُمْ فَقَامَتَا).
تعبير به «سماء» (آسمان) اشاره به ابرها يا محلى است كه ابرها در آن جا در حركتند; زيرا عرب واژه «سماء» را به معنى طرف بالا به كار مى برد. گاه به محل ستارگان اطلاق مى كند و مى گويد : ستارگان آسمان، و گاه به محل خورشيد و ماه، و گاه به محل ابرها و حتى محلى كه شاخه هاى بلند درختان در آن قرار دارند، آسمان مى گويد، مانند : « (اَصْلُها ثابتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ); ريشه آن
1. «تقلكم» از مادّه «اقلال» به معنى حمل كردن و برداشتن چيزى گرفته شده است و از آن جا كه انسان روى زمين زندگى مى كند گويى زمين او را بر دوش خود حمل كرده است. در بسيارى از شروح نهج البلاغه به جاى «تقلكم»، «تحملكم» آمده كه همان معنا را مى رساند.
[587]
شجره طيبه در زمين و شاخه اش در آسمان است»(1).
* * *
نكته
يك درس توحيدى و اخلاقى
اين سخن يك درس توحيدى مهم و يك درس اخلاقى را در بردارد، از يكسو مى فرمايد : خداوند به آسمان و زمين دستور داده است كه در خدمت شما باشند، گويا آسمان همچون پدر و زمين همچون مادر، دست به دست هم مى دهند و همه نيازمنديهاى انسانها را از نظر تغذيه، لباس، دارو، مسكن و مركب در اختيار او مى گذارند، و فرق ميان مطيع و عاصى، مؤمن و كافر نمى گذارند; چون مظهر رحمانيّت حق هستند. و جالب اين كه اين سفره گسترده الهى پايان ناپذير است، نسلها مى آيند و مى روند و آنها به خدمات خود ادامه مى دهند.
از سوى ديگر آسمان و زمين با آن همه خدمت و بركت، هيچ گونه انتظار پاداشى از انسانها ندارند. بلك خالصانه و مخلصانه خدمت مى كنند و اين درس مهمى است براى انسانها كه در خدمت به نيازمندان انتظار پاداش نبايد داشته باشند.
* * *
1. ابراهيم، آيه 24.
[588]
[589]
بخش دوّم
إنَّ اللهَ يُبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ الاَْعْمَالِ السَّيِّئَةِ بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ، وَحَبْسِ الْبَرَكَاتِ، وَإغْلاَقِ خَزَائِنِ الْخَيْرَاتِ، لِيَتُوبَ تَائِبٌ، وَيُقْلِعَ مُقْلِعٌ، وَيَتَذَكَّرَ مُتَذَكِّرٌ، وَيَزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ. وَقَدْ جَعَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ الإسْتِغْفَارَ سَبَبَاً لِدُرُورِ الرِّزْقِ وَرَحْمَةِ الْخَلْقِ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ : (اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إنهُ كَانَ غَفَّاراً * يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَاراً * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَال وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَّكُمْ جَنّات وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً). فَرَحِمَ اللهُ امْرَأً اسْتَقْبَلَ تَوْبَتَهُ، وَاسْتَقَالَ خَطِيئَتَهُ، وَبَادَرَ مَنِيَّتَهُ !
ترجمه
خداوند بندگان خويش را هنگامى كه اعمال بد انجام دهند، به كمبود ميوه ها و جلوگيرى از نزول بركات آسمان و بستن درهاى گنجهاى خيرات مبتلا مى سازد، تا توبه كاران توبه كنند، گنهكاران دست از گناه بكشند، پندپذيران پند گيرند، و عاصيان از معصيت باز ايستند.
خداوند سبحان استغفار از گناه را، سبب فزونى رزق و مايه رحمت خلق قرار داده است، و (در قرآن) چنين فرموده است : «از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد، كه او بسيار آمرزنده است، بركات خويش را از آسمان بر شما فرو مى فرستد، و با بخشش اموال و فرزندان، شما را كمك مى كند، و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار مى دهد» پس رحمت خدا بر آن كس كه به استقبال توبه بشتابد، از خطاى خويش پوزش طلبد و (با اعمال صالح) بر مرگ پيشى گيرد.
[590]
شرح و تفسير
گناه و كمبود باران و بركات
در اين بخش امام (عليه السلام) براى آماده ساختن مردم جهت نماز و دعاى باران، به نكته مهمى اشاره كرده مى فرمايد : «خداوند بندگان خويش را به هنگامى كه اعمال بد انجام مى دهند به كمبود ميوه ها و جلوگيرى از نزول بركات آسمان و بستن درهاى گنج هاى خيرات مبتلا مى سازد، تا توبه كاران توبه كنند، گنهكاران دست از گناه بكشند، پندپذيران پند گيرند و عاصيان از گناه باز ايستند». (إنَّ اللهَ يُبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ الاَْعْمَالِ السَّيِّئَةِ بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ، وَحَبْسِ الْبَرَكَاتِ، وَإغْلاَقِ خَزَائِنِ الْخَيْرَاتِ، لِيَتُوبَ تَائِبٌ، وَيُقْلِعَ مُقْلِعٌ، وَيَتَذَكَّرَ مُتَذَكِّرٌ، وَيَزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ).
سپس امام (عليه السلام) همچون طبيبى حاذق كه پس از تشخيص درد، راه درمان را نشان مى دهد چنين مى فرمايد : «خداوند سبحان استغفار از گناه را سبب فزونى رزق، و مايه رحمت خلق قرار داده است و (در سوره نوح آيات 10 و 11 و 12) چنين فرموده است : از پروردگار خود آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است، بركات خويش را از آسمان بر شما فرو مى فرستد، با بخشش اموال و فرزندان، شما را كمك مى كند، و باغ هاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار مى دهد !» وَقَدْ جَعَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ الإسْتِغْفَارَ سَبَبَاً لِدُرُورِ(1) الرِّزْقِ وَرَحْمَةِ الْخَلْقِ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ : (اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إنهُ كَانَ غَفَّاراً * يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَاراً * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَال وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنّات وَيَجْعَلْ لَّكُمْ أَنْهاراً).
1. «درور» از مادّه «درّ» (بر وزن جرّ) به معنى ريزش شير از پستان است سپس در مورد باران و مانند آن نيز بكار رفته است و «درور رزق» به معنى ريزش روزى از سوى خداست.
[591]
و در پايان چنين نتيجه مى گيرد : «رحمت خدا بر آن كس كه به استقبال توبه بشتابد، از خطاى خود پوزش طلبد و (با اعمال صالح) بر مرگ پيشى گيرد» (فَرَحِمَ اللهُ امْرَأً اسْتَقْبَلَ تَوْبَتَهُ، وَاسْتَقَالَ(1) خَطِيئَتَهُ، وَبَادَرَ مَنِيَّتَهُ !).
آرى هنگامى كه درهاى رحمت الهى بر اثر كثرت گناهان بسته شود، چاره اى جز بازگشت به درگاه او و گشودن درهاى رحمت به وسيله استغفار و توبه حقيقى نيست، و جالب اين كه امام (عليه السلام) براى اثبات اين مقصد از مناسب ترين آيه قرآن بهره گرفته و با آن استدلال مى كند، آيه اى كه از زبان نوح پيامبر (عليه السلام)، خطاب به امتش سخن مى گويد و نشان مى دهد خداوند غفار، توبه كنندگان را مى پذيرد، باران هاى پر بركت براى آنها مى فرستد و سرمايه هاى مادى و نيروى انسانى آنها را تقويت مى كند، و وضع كشاورزى آنها را با آب هاى فراوان بهبود مى بخشد.