بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     501 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     502 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     503 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     504 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     505 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     506 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     507 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     508 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     509 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     510 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     511 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     512 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     513 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     514 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     515 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     516 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     517 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     518 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     519 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     520 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     521 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     522 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     523 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     524 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     525 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     526 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     527 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     528 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     529 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     530 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     531 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     532 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     533 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     534 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     535 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

   1 ـ چگونه از آيه شريفه استفاده مى شود كه اين علوم پنجگانه مخصوص خداست ؟

   2 ـ چگونه اين علوم مخصوص خداست حال آن كه پيغمبران و امامان گاه از نزول باران، فرزندانى كه در ارحامند و يا زمان و مكانى كه در آن از دنيا مى روند خبر داده اند و حتى گاهى علوم امروز مى تواند آن را پيش بينى كند كه مثلاً كى و در كجا باران مى بارد و جنين پسر است يا دختر ؟

   3 ـ چه تفاوتى ميان اين علوم پنجگانه و ساير امور پنهانى است كه غير خدا از آنها با خبر نيست ؟

   در پاسخ سؤال اوّل مى توان گفت : جمله اوّل درباره قيامت به وضوح اختصاص علم آن را به خداوند بيان كرده و تقديم «عِنْدَهُ» بر «عِلْمُ السَّاعَةِ» دلالت بر حصر دارد يعنى آگاهى بر قيام قيامت فقط مخصوص ذات اوست و جمله چهارم و پنجم نيز به وضوح دلالت بر حصر دارد چرا كه مى گويد هيچ كس نمى داند فردا چه انجام مى دهد و هيچ كس نمى داند در كدامين سرزمين مى ميرد.

   بنابراين مورد دوّم و سوّم به مقتضاى وحدت سياق نيز جزو علوم اختصاصى خداوند مى باشد، روايات متعدّدى كه در تفسير آيه از معصومين (عليهم السلام) نقل شده نيز گواه ديگرى بر اين معناست(1).

   در پاسخ سوال دوّم توجه به اين نكته لازم است كه آگاهى بر اين امور پنجگانه به طور تفصيل مخصوص خداوند است هر چند ممكن است علم اجمالى براى معصومين (عليهم السلام) يا بعضى اولياء الله حاصل شود، مثلاً ممكن است


1. در تفسير «نورالثقلين» حدّ اقل هفت روايت در ذيل آيه فوق در اين زمينه نقل شده است.

[370]

پيامبر (صلى الله عليه وآله) يا امام معصوم بداند كه فردا باران مى آيد يا فلان كس در فلان سرزمين از دنيا مى رود ولى جزئيات اين امر مانند آگاهى بر لحظه شروع و لحظه قبل و دانه هاى باران كه در هر مكانى مى بارد و همچنين آگاهى بر لحظه فوت و قطعه زمينى كه در آن مى ميرد و حالات ناشى از سكرات موت و امثال اينها مخصوص ذات پاك خداوند است.

   شاهد اين سخن توضيحى است كه امام (عليه السلام) درباره جنين هايى كه در رحم مادران قرار مى گيرند داده است مى فرمايد : پسر يا دختر بودن (از لحظه اوّل انعقاد نطفه تا به آخر) و زشت و زيبا و سخاوتمند و بخيل بودن و ساير صفات جسمانى و روحانى و مسير زندگى آينده جنين همه را خداوند مى داند بنابراين به فرض كه انسانها از طريق تعلّم غيب، يا آزمايشهايى كه امروز متداول شده بعضى از اين حالات را در بعضى از دورانهاى جنينى بدانند اين يك علم جزئى است در حالى كه علم كلى آن نزد خداوند است.

   و اما در پاسخ سؤال سوّم بايد اعتراف كرد كه غير از مسأله قيامت در چهار مورد ديگر ما فرقى بين آنها و ساير امور پنهانى نمى بينيم جز اين كه آيه فوق و روايات معصومين اين امور را از ساير امور پنهانى جدا مى سازد و مى گويد : علم تفصيلى آن مخصوص ذات پاك خداست ولى در امور ديگرى مانند آنچه در خطبه بالا در مورد فتنه صاحب الزنج و حمله مغول آمده است ممكن است خداوند علم اجمالى و تفصيلى آن را در اختيار بعضى از بندگان خاصش بگذارد و در هر حال ما تابع نصوص قرآنى و روايات معتبر معصومين (عليهم السلام) هستيم.

* * *

نكته

علم غيب در آيات و روايات اسلامى

   دانشمندان اسلام در مورد «علم غيب» و اين كه غير از خداوند كسى آگاه بر

[371]

غيب است يا نه، اختلاف نظر دارند و ظاهر اين است كه اختلاف نظر آنها از اختلاف ظواهر آيات و روايات سرچشمه مى گيرد زيرا : بعضى از آيات قرآن به وضوح مى گويد : علم غيب مخصوص خداست مانند آيه 65 سوره «نمل» : « (قُلْ لاَ يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمواتِ وَالاَْرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللهُ); بگو هيچ يك از كسانى كه در آسمانها و زمين هستند غيب را نمى دانند، جز خدا».

   در آيه 59 سوره «انعام» نيز مى خوانيم : (وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ); كليدهاى غيب نزد خداست جز او كسى آنها را نمى داند».

   در حالى كه از بعضى از آيات به خوبى استفاده مى شود كه حدّ اقل بخشى از علم غيب در اختيار بعضى از اولياء الله بوده است مانند آنچه درباره حضرت مسيح در آيه 49 سوره «آل عمران» آمده : « (وَاُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ); من شما را از آنچه مى خوريد يا در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد خبر مى دهم» و در آيه 26 و 27 سوره «جن» مى خوانيم : « (عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَسُول...); عالم به امور پنهانى اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد مگر رسولانى كه آنها را برگزيده است...».

   در روايات نيز همين تفاوت را مى بينيم مثلاً در حديثى مى خوانيم كه «ابو بصير» و چند تن ديگر از ياران معروف امام صادق (عليه السلام) در مجلسى حاضر بودند امام خشمگين وارد مجلس شد، هنگامى كه نشست در حضور جمع فرمود : «يَا عَجَباً لإَقْوام يَزْعَمُونَ اَنَّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ مَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ إلاّ اللهُ عَزَّوَجَلَّ; شگفت آور است كه عده اى گمان مى برند ما علم غيب داريم هيچ كس جز خداوند متعال از غيب آگاه نيست»(1).


1. اصول كافى، جلد 1، صفحه 257 حديث 3 از باب «نادر فيه ذكر الغيب».

[372]

   در حالى كه از روايات فراوانى استفاده مى شود امامان معصوم (عليهم السلام) از بسيارى از امور پنهانى آگاه بودند مانند آنچه از خطبه بالا درباره فتنه «صاحب الزنج» و «مغول» يا در ساير خطبه هاى نهج البلاغه در مورد امور آينده آمده است.

   بى شكّ نه در ميان آيات بالا (و مانند آن) و نه در ميان روايات فوق (و روايات ديگرى كه به اين مضمون وارد شده)، تضادّى وجود ندارد و محققان بزرگ براى جمع ميان اين آيات و روايات وجوه زيادى گفته اند از جمله :

   1 ـ آيات و رواياتى كه علم غيب را مخصوص خدا مى شمرد منظور از آن علم ذاتى است و آنچه انبيا و اوليا مى دانند تعليمى است از سوى خداوند بزرگ (اين همان چيزى است كه در كلام امام (عليه السلام) در خطبه بالا آمده بود).

   2 ـ اسرار غيب بر دو گونه است بخشى مخصوص خداست و هيچ كس جز او بر آن آگاه نيست مانند زمان قيام قيامت و امور ديگرى كه در آيه 34 سوره لقمان آمده است و در خطبه بالا نيز به اين وجه جمع اشاره شده است و ما شرح آن را ذكر كرده ايم.

   3 ـ آگاهى خداوند بر اسرار غيب بالعقل است يعنى در هر زمان همه را مى داند ولى آگاهى اولياء الله فعلى نيست بلكه هنگامى است كه اراده كنند كه چيزى را بدانند و اين اراده نيز با اذن و رضاى خدا انجام مى گيرد به همين جهت در سوره «يوسف» مى خوانيم كه حضرت «يعقوب» از سرنوشت فرزندش در بيابان «كنعان» ظاهراً خبر نداشت در حالى كه بعد از سالها از سرنوشت او در «مصر» آگاه شد، از «مصر» بوى پيراهنش را شنيد ولى در چاه «كنعانش» نديد، در مورد اوّل مأذون نبود كه اراده كند تا بداند ولى در مورد دوّم مأذون بود.

   4 ـ راه ديگر براى جمع ميان آيات و روايات مختلف اين است كه اسرار غيب

[373]

در دو جا ثبت مى شود «لوح محفوظ» (خزانه مخصوص علم خداوند) كه هيچ گونه دگرگونى در آن رخ نمى دهد و كسى جز خدا بر آن آگاه نيست و در «لوح محو و اثبات» كه در واقع علم به مقتضيات است نه علم به علت تامه و به همين دليل قابل دگرگونى است آنچه اولياء الله مى دانند مربوط به همين قسم است.

   شرح بيشتر را درباره هر يك از طرق چهارگانه بالا در «تفسير نمونه» جلد 25، صفحه 142 تا 151 از تفسير سوره «جن» مطالعه فرماييد.

* * *

 

[374]

 

[375]

 

 

خطبه129(1)

 

 

 

وَمِنْ خطبة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ

 

في ذكر المكاييل و الموازين(2)

   يكى از خطبه هاى امام (عليه السلام) است كه درباره رعايت عدالت در پيمانه و وزن سخن مى گويد :

 

خطبه در يك نگاه

   امام (عليه السلام) در اين خطبه به پند و اندرز مسلمانان پرداخته و نصايح شافى و كافى ذكر مى كند :


1. «سند خطبه»
در «مصادر نهج البلاغه» آمده است : «با اين كه عنوان خطبه تذكّراتى درباره رعايت عدالت در كيل و وزن است ولى در متن خطبه مطلبى در اين زمينه ديده نمى شود جز يك اشاره كه امام مى فرمايد : «اَيْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ فِي مَكَاسِبِهِمْ; كجايند آنها كه در كسب و كارشان با تقوا بودند» و اين نشان مى دهد كه اين خطبه بخشى از خطبه طولانى ترى بوده است كه در آن به اين مسأله مهم اشاره شده، ولى مرحوم سيّد رضى طبق روشى كه دارد، بخشهايى از يك خطبه را گزينش مى كند و بقيّه را ترك مى گويد. به هر حال «زمخشرى» بخشى از اين خطبه را در «ربيع الابرار» آورده و در «غرر الحكم» نيز قسمتى از آن آمده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 290).
2. «مكاييل» جمع «مكيال» به معنى پيمانه است و «موازين» جمع «ميزان» به معنى ترازو است.

[376]

   نخست : از كوتاهى عمر دنيا و اين كه مردم همچون مهمانى در آن هستند و به سرعت اين مهمانى پايان مى گيرد، در حالى كه اعمال انسان براى حساب و جزا محفوظ مى ماند.

   سپس در بخش ديگرى از اين خطبه از گسترش فساد در آن عصر و زمان، شكوه مى كند.

   و در بخش سوّم، به نيكان و پاكان و صالحان و آزاد مردان و سخاوتمندان و پرهيزگاران پيشين اشاره كرده و با مقايسه آن دو به يكديگر، به مردم هشدار مى دهد كه خويشتن را اصلاح كنند و فساد را از جامعه براندازند.

   و در پايان خطبه به مذمّت و نكوهش رياكارانى مى پردازد، كه امر به معروف مى كنند و خود اهل آن نيستند و نهى از منكر مى كنند و خود عامل منكراتند.

* * *

 

[377]

 

بخش اوّل

   عِبَادَ اللهِ، إنَّكُمْ ـ وَمَا تَأْمُلُونَ مِنْ هذِهِ الدُّنْيَا ـ أَثْوِيَاءُ مُؤَجَّلُونَ، وَمَدِينُونَ مُقْتَضَوْنَ : أَجَلٌ مَنْقُوصٌ، وَعَمَلٌ مَحْفُوظٌ. فَرُبَّ دَائِب مُضَيَّعٌ، وَرُبَّ كَادِح خَاسِرٌ. وَقَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي زَمَن لاَ يَزْدَادُ الْخَيْرُ فِيهِ إلاَّ إدْبَاراً، وَلاَ الشَّرُّ فِيهِ إلاَّ إقْبَالاً، وَلاَ الشَّيْطَانُ فِي هَلاَكِ النَّاسِ إلاَّ طَمَعاً. فَهذَا أَوَانٌ قَوِيَتْ عُدَّتُهُ، وَعَمَّتْ مَكِيدَتُهُ، وَأَمْكَنَتْ فَرِيسَتُهُ. اضْرِبْ بِطَرْفِكَ حَيْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ، فَهَلْ تُبْصِرُ إلاَّ فَقِيراً يُكَابِدُ فَقْراً، أَوْ غَنِيًّا بَدَّلَ نِعْمَةَ اللهِ كُفْراً، أَوْ بَخِيلاً اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللهِ وَفْراً، أَوْ مُتَمَرِّداً كَأَنَّ بِأذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً !

 

ترجمه

   اين بندگان خدا ! شما و آنچه از اين دنيا اميد داريد، مهمانانى هستيد براى مدتى معين، و بدهكارانى مورد بازخواست، سرآمدى كوتاه داريد، و اعمالى كه (نزد خدا) محفوظ است. چه بسيار كوشش كننده اى كه به جايى نرسيد، و زحمت كشنده اى كه جز زيان، چيزى نصيبش نشد، شما در زمانى زندگى مى كنيد كه خير و نيكى پشت كرده و رو به كاستى گذارده، شر و بدى روى آورده و رو به فزونى است، و شيطان طمعش در گمراهى مردم بيشتر شده.

   (آرى) زمانى است كه وسايل پيشرفت شيطان قوى گشته، و نيرنگ و فريبش همه را فرا گرفته، و به چنگ آوردن شكار برايش آسان شده است !

   به هر سو كه مى خواهى نگاه كن ! آيا جز فقيرى كه با فقر دست به گريبان است، يا ثروتمندى كه نعمت خدا را كفران كرده، يا بخيلى كه بخل را در اداى حقوق الهى سبب فزونى ثروت شمرده، يا گردن كشى كه گوش او از شنيدن

[378]

اندرزها، كر است، شخص ديگرى را مى بينى ؟ !

 

شرح و تفسير

هشدار درباره فساد اجتماعى

   همان گونه كه در بحث سند خطبه آمد، بر خلاف آنچه در عنوان اين خطبه آمده است چيزى در متن آن از مسأله رعايت عدالت در كيل و وزن مشاهده نمى كنيم و اين امر ممكن است به يكى از دو علّت باشد : يا اين كه مرحوم سيّد رضى (رحمه الله) طبق روش گزينشى خود، بخشهايى از خطبه را حذف كرده كه بحث كيل و وزن در آن بوده است و يا اين كه چيزى از خطبه حذف نشده ولى امام (عليه السلام)اين خطبه را در شرايطى ايراد كرده كه مفاسد گسترده اى در امر كيل و وزن و كم فروشى و ظلم به مردم در سطح جامعه پديدار شده بود و امام (عليه السلام) با توجه به آن، اين خطبه را ايراد كرده تا به متخلّفان هشدار دهد، به تعبير ديگر شأن ورود خطبه مسأله كيل و وزن بوده هر چند در متن آن صريحاً نيامده است ولى به دلالت التزامى ديده مى شود.

   به هر حال امام (عليه السلام) عموم مردم را در اين خطبه مخاطب ساخته و هشدارهاى مهمى درباره ناپايدارى دنيا و فساد جامعه مى دهد، مى فرمايد : «اى بندگان خدا ! شما و آنچه از اين دنيا مورد علاقه شماست مهمانانى هستيد براى مدّتى معيّن و بدهكارانى هستيد مورد بازخواست، سرآمدى كوتاه داريد، و اعمالى كه (نزد خدا) محفوظ است» (عِبَادَ اللهِ، إنَّكُمْ ـ وَمَا تَأْمُلُونَ مِنْ هذِهِ الدُّنْيَا ـ أَثْوِيَاءُ(1) مُؤَجَّلُونَ، وَمَدِينُونَ مُقْتَضَوْنَ : أَجَلٌ مَنْقُوصٌ، وَعَمَلٌ مَحْفُوظٌ).


1. «اثوياء» جمع «ثوى» (بر وزن قوى) به معنى ميهمان است و در اصل از مادّه «ثواء» گرفته شده كه به معنى اقامت در مكانى است.

[379]

   امام (عليه السلام) در اين عبارت وضع مردم دنيا را به مهمانانى تشبيه فرموده است كه براى مدّت محدودى در جايى به مهمانى دعوت شده اند و به افراد بدهكارى كه طلبكاران آنها را رها نمى كنند.

   بديهى است ميهمان، خانه ميزبان را سراى ابدى نمى بيند، هرگز دل به آن نمى بندد و بر آن تكيه نمى كند و به خاطر آن، دل نمى سوزاند.

   شخص بدهكارى كه از طرف طلبكاران پيوسته دنبال مى شود چاره اى جز اين ندارد كه هر چه پيدا مى كند تدريجاً به آنها بدهد به اميد روزى كه تمام بدهى، پرداخته شود گويى عمرى را كه خدا به ما داده است جزو بدهكاريهاى ماست كه لحظه به لحظه از ما گرفته مى شود و مشكل مهم اين جاست كه در كنار اين عمر ناپايدار و به سرعت گذرا، اعمالى كه ما انجام مى دهيم به طور كامل حفظ مى شود و بايد پاسخگوى آن باشيم.

   بعضى از شارحان نهج البلاغه در اين جا سخنى از بعضى از ارباب معنى نقل كرده اند كه مى گويد : «مَا اَدْرِي كَيْفَ أَعْجَبُ مِنَ الدُّنْيَا ! أَمِنْ حُسْنِ مَنْظَرِهَا وَقُبْحِ مَخْبَرِهَا أَمْ مِنْ ذَمِّ النّاسِ لَهَا وَتَنَاحُرِهِمْ عَلَيْها !; نمى دانم چگونه از اين دنيا تعجّب كنم، ظاهرش چقدر زيباست اما باطنش چقدر زشت، مردم همه آن را نكوهش مى كنند ولى براى به چنگ آوردنش با يكديگر مى جنگند !»(1).

   امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن مى افزايد : «چه بسيار كوشش كننده اى كه به جايى نرسيد و زحمت كشنده اى كه جز زيان چيزى نصيبش نشد» (فَرُبَّ دَائِب(2) مُضَيَّعٌ، وَرُبَّ كَادِح(3) خَاسِرٌ).


1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 8 ، صفحه 247.
2. «دائب» از مادّه «دؤوب» (بر وزن غروب) به معنى استمرار در انجام كارى است.
3. «كادح» از مادّه «كدح» (بر وزن مدح) به معنى سعى و كوشش توأم با رنج و تعب در انجام كارى است.

[380]

   درست است كه تلاش و كوشش، رمز پيروزى و موفقيّت است ولى اين يك قانون كلّى نيست، كسانى را مى شناسيم كه يك عمر تلاش و كوشش كردند و شب و روز زحمت كشيدند و به جايى نرسيدند و اين يكى از بدبختيهاى انسان در زندگى دنياست.

   اين تعبير ممكن است، اشاره به تلاشهاى مربوط به امور مادى باشد يا معنوى زيرا بسيارند كسانى كه براى رسيدن به مقامات معنوى و نجات اخروى تلاش مى كنند اما هواى نفس و شيطان در لحظات حسّاسى به سراغ آنها مى آيد و آتشى در خرمن طاعات آنها مى افكند و همه را مى سوزاند.

   سپس امام (عليه السلام) به وضع ناهنجار زمان خود و اقبال مردم به بديها و فرار از نيكيها اشاره كرده مى فرمايد : «شما در زمانى هستيد كه خير و نيكى پشت كرده، و رو به كاستى گذارده، و شر و بدى روى آورده، رو به فزونى است و شيطان طمعش در گمراهى مردم بيشتر مى شود اكنون زمانى است كه وسايل پيشرفت شيطان قوى شده، نيرنگ و فريبش همه را فرا گرفته، و به چنگ آوردن شكار برايش آسان گشته است» (وَقَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي زَمَن لاَ يَزْدَادُ الْخَيْرُ فِيهِ إلاَّ إدْبَاراً، وَلاَ الشَّرُّ فِيهِ إلاَّ إقْبَالاً، وَلاَ الشَّيْطَانُ فِي هَلاَكِ النَّاسِ إلاَّ طَمَعاً. فَهذَا أَوَانٌ قَوِيَتْ عُدَّتُهُ، وَعَمَّتْ مَكِيدَتُهُ، وَأَمْكَنَتْ فَرِيسَتُهُ(1)).

   اين تعبيرات صريح و آشكار، نشان مى دهد كه بر اثر حكومتهاى خودكامه تا چه حد وضع اخلاقى مسلمانان در آن عصر و زمان، سقوط كرده بود و امام (عليه السلام)در دوران حكومتش با چه ميراث شوم و صحنه هاى دلخراشى رو به رو بود، آرى هنگامى كه مديران جامعه و كسانى كه در رأس حكومت قرار دارند، فاسد شوند،


1. «فريسة» از مادّه «فرس» (بر وزن قرض) به معنى شكار كردن است و «فريسه» به معنى شكار است.

[381]

فساد همه جا را خواهد گرفت كه «النّاسُ عَلَى دِيْنِ مُلُوكِهِمْ».

   هنگامى كه خليفه وقت بيت المال را در ميان اطرافيان خود تقسيم كند، و اقوام و بستگان ناصالح خويش را در پستهاى حسّاس، بگمارد، فرماندار منسوب او علناً شراب بنوشد، و در حال مستى در محراب براى نماز جماعت حاضر شود، و افرادى ديگر مرتكب اعمال شنيع شوند، چه انتظارى از توده هاى مردم مى رود، مگر اسباب سلطه شيطان، دنياپرستى و هوس رانى نيست ؟

   هنگامى كه اين امور گسترش يابد، سلطه شيطان سهل و آسان است. كار، به جايى رسيده بود كه طبق روايتى فرزند «عمر بن الخطاب» به اتفاق بعضى از فرزندان «ابو بكر» و «سعد بن ابى وقّاص» خدمت على (عليه السلام) در دوران حكومتش رسيدند و تقاضا كردند كه آنها را بر ديگران برترى دهد، و سهمشان را از بيت المال فزونى بخشد، امام (عليه السلام) بر فراز منبر قرار گرفت و مردم گرد او را گرفتند، سپس خطبه مشروحى خواند و همه را از اين گونه تقاضاها بر حذر داشت و فرمود : «كار شما به جايى رسيده كه اگر بخواهم جلوى اين گونه تبعيضها را بگيرم، مى گويند فرزند «ابو طالب» ستم روا داشت و از دادن حق ما مضايقه كرد، من مى دانم شما چه مى خواهيد و با چه وسيله مى توانم شما را قانع كنم ولى هرگز اصلاح كار شما را به فساد خودم خريدار نيستم»(1).

   سپس امام (عليه السلام) در شرح آنچه درباره فساد مردم عصرش بيان فرمود چنين مى گويد : «به هر سو كه مى خواهى نگاه كن ! آيا جز فقيرى كه با فقر، دست به گريبان است، يا ثروتمندى كه نعمت خدا را به كفران مبدّل ساخته، يا بخيلى كه بخل را در اداى حقوق الهى سبب فزونى ثروت شمرده، يا گردنكشى كه گويى


1. كافى، جلد 8 ، صفحه 360 حديث 551 (آنچه در بالا آمد عصاره و خلاصه اى از حديث است).

[382]

گوش او از شنيدن اندرزها كر است شخص ديگرى را مى بينى ؟ !» (اضْرِبْ بِطَرْفِكَ(1) حَيْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ، فَهَلْ تُبْصِرُ إلاَّ فَقِيراً يُكَابِدُ(2) فَقْراً، أَوْ غَنِيًّا بَدَّلَ نِعْمَةَ اللهِ كُفْراً، أَوْ بَخِيلاً اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللهِ وَفْراً(3)، أَوْ مُتَمَرِّداً كَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً(4) ).

   امام (عليه السلام) در اين تعبيرهاى گويا و زيبا، انگشت روى چهار گروه محروم يا منحرف كه اساس فساد و ويرانى جامعه را تشكيل مى دهند مى گذارد : نخست «فقيرانى» كه در چنگال فقر گرفتارند، فقرى كه «كَادَ أَنْ يَكُوْنَ كُفْراً» (گاه انسان را به كفر مى كشاند) و «اغنيايى» كه چنان در ناز و نعمت و لذّت و شهوت، فرو رفته اند كه همه چيز را به فراموشى سپرده و غرق كفران شده اند و «بخيلانى» كه چنين مى پندارند بخل سبب فزونى ثروت و سرمايه است و «گردنكشان» مست و مغرورى كه گوششان بدهكار سخن حق نيست.

   تعبير زيباى امام (عليه السلام) كه مى گويد : به هر سو مى خواهى نگاه كن; غير از اين گروهها شخص ديگرى را نمى يابى، دليل بر اين است كه فقر و فساد آن چنان فراگير شده بود كه در همه جا آثارش نمايان، و دليل اين فراگيرى همان است كه در بالا به آن اشاره شد.

* * *


1. «طرف» گاه به معنى چشم آمده و گاه به معنى حركت پلك چشم ها و از آن جا كه هنگام نگاه كردن، پلكها به حركت درمى آيد اين واژه به معنى نگاه كردن نيز استعمال شده است.
2. «يكابد» از مادّه «كبد» (بر وزن كبك) به معنى تحمل رنج و مشقت است و به معنى مشقت افكندن نيز آمده است، و در خطبه بالا معنى اوّل مقصود است.
3. «وفر» به معنى فراوانى است.
4. «وقر» به معنى سنگينى است.

[383]

 

بخش دوّم

   أَيْنَ أَخْيَارُكُمْ وَصُلَحَاؤُكُمْ ! وَأَيْنَ أَحْرَارُكُمْ وَسُمَحَاؤُكُمْ ! وَأَيْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ فِي مَكَاسِبِهِمْ، وَالْمُتَنَزِّهُونَ فِي مَذَاهِبِهمْ ! أَلَيْسَ قَدْ ظَعَنُوا جَمِيعاً عَنْ هذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ، وَالْعَاجِلَةِ الْمُنَغِّصَةِ، وَهَلْ خُلِقْتُمْ إلاَّ فِي حُثَالَة لاَ تَلْتَقِي إلاَّ بِذَمِّهِمُ الشَّفَتَانِ، اسْتِصْغَاراً لِقَدْرِهِمْ، وَذَهَاباً عَنْ ذِكْرِهِمْ ! (فَإنَّا للهِ وَإنَّا إلَيْهِ رَاجِعُونَ !) (ظَهَرَ الْفَسَادُ)، فَلاَ مُنْكِرٌ مُغَيِّرٌ، وَلاَ زَاجرٌ مُزْدَجِرٌ. أَفَبِهذَا تُرِيدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللهَ فِي دَارِ قُدْسِهِ، وَتَكُونُوا أَعَزَّ أَوْلِيَائِهِ عِنْدَهُ ؟ هَيْهَاتَ ! لاَ يُخْدَعُ اللهُ عَنْ جَنَّتِهِ، وَلاَ تُنَالُ مَرْضَاتُهُ إلاَّ بِطَاعَتِهِ. لَعَنَ اللهُ الاْمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التّارِكِينَ لَهُ، وَالنَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ !

 

ترجمه

   كجايند خوبان شما، صالحان، آزاد مردان و سخاوتمندان شما ؟ كجا هستند آنها كه در كسب و كارشان تقوا و ورع داشتند ؟ و آنها كه در عقيده و رفتار خود از بديها دورى مى جستند ؟ مگر همه آنها از اين دنياى پست و بى ارزش و زندگى زودگذر و پر از درد و رنج كوچ نكردند ؟ آيا جز اين است كه شما در ميان گروهى بى ارزش ـ كه لبها جز به نكوهش آنها حركت نمى كند، تا قدر و مقام آنها را كوچك بشمرد، و براى هميشه آنها را به فراموشى بسپارد ـ آفريده شده ايد ؟ إنّا للهِ وإنّا إلَيْهِ رَاجِعُونَ (آرى !) فساد آشكار شده، (و همه جا را فرا گرفته ) نه انكاركننده اى ديده مى شود كه براى تغيير آن برخيزد، و نه نهى كننده اى كه خود نهى را پذيرفته باشد، آيا با اين حال مى خواهيد در سراى قدس پروردگار، و

[384]

جايگاه رحمتش منزل گزينيد وعزيزترين اولياى خدا نزد او باشيد ؟ ! هيهات ! هرگز نمى توان خدا را در مورد بهشت جاويدانش، فريب داد و رضاى او جز با اطاعتش به دست نمى آيد. خدا لعنت كند، كسانى را كه «امر به معروف» مى كنند و خود آن را ترك مى گويند، و «نهى از منكر» مى كنند و خود مرتكب آن مى شوند !

 

شرح و تفسير

كجا رفتند آزادمردان ؟ !

   امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه براى روشن ساختن وضع فساد زمان، و پشت كردن به نيكى ها و روى آوردن به بدى ها، تعبيرات زيبا و گويايى به كار مى برد، مى فرمايد : «كجايند خوبان شما ؟ صالحان، آزادمردان وسخاوتمندان شما ؟ كجا هستند آنها كه در كسب و كارشان تقوا و ورع داشتند و آنها كه در عقيده و رفتار خود از بدى ها دورى مى جستند ؟» (أَيْنَ أَخْيَارُكُمْ وَصُلَحَاؤُكُمْ ! وَأَيْنَ أَحْرَارُكُمْ وَسُمَحَاؤُكُمْ(1) ! وَأَيْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ(2) فِي مَكَاسِبِهِمْ، وَالْمُتَنَزِّهُونَ فِي مَذَاهِبِهمْ ؟)

   امام (عليه السلام) در اين بيان از شش گروه جستجو مى كند، و فقدان آنها را در جامعه آن روز، دليل بر انحطاط و فساد مى شمرد : نيكان و صالحان، آزادگان و سخاوتمندان، تقوا پيشگان در كسب و پرهيزگاران در عقيده و عمل. به يقين هر زمان جوامع بشرى از اين گروه هاى ممتاز و برتر جامعه، خالى شود


1. «سمحاء» جمع «سميح» به معنى شخص بخشنده و صاحب كرم است و بعضى گفته اند به معنى كسى است كه هم در فراوانى نعمت و هم در تنگ دستى بذل و بخشش مى كند.
2. «متورع» از مادّه «ورع» در اصل به معنى پرهيز از گناه و شبهات است.

[385]

چيزى جز فساد و تباهى نمايان نخواهد شد.

   منظور از «تقوا پيشگان در كسب» كسانى هستند كه نه كم فروشى مى كنند نه غش و تقلب، نه دروغ مى گويند نه قسم به ناحق مى خورند نه ربا و به عهد و پيمانشان پاى بندند.

   كسى كه جامعه نسبتاً صالحى را مشاهده كرد كه گروهى از اخيار و صالحان، آزادگان و سخاوتمندان به صورت الگوهايى پر ارزش، در جاى جاى جامعه مى زيسته اند، هنگامى كه جاى آنها را خالى مى بيند، بلكه افراد ناصالح و اسيران هواى نفس و ناپرهيزگاران را مشاهده مى كند به شدت ناراحت مى شود و مى گويد : آن عزيزان كجا رفتند ؟ و چرا جاى آنها خالى است ؟

   سپس در ادامه اين سخن مى افزايد : «مگر همه آنها از اين دنياى پست بى ارزش و زندگى زودگذر و پر از درد و رنج، كوچ نكردند ؟» (أَلَيْسَ قَدْ ظَعَنُوا(1)جَمِيعاً عَنْ هذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ، وَالْعَاجِلَةِ الْمُنَغِّصَةِ(2)).

   «آيا جز اين است كه شما در ميان گروهى بى ارزش ـ كه لبها جز به نكوهش آنها حركت نمى كند تا قدر و مقام آنها را كوچك بشمرد و براى هميشه آنها را به فراموشى بسيارد ـ آفريده شده ايد ؟ إنّا للهِ وإنّا إلَيْهِ راجِعُوْنَ» (وَهَلْ خُلِقْتُمْ(3) إلاَّ


1. «ظعنوا» از مادّه «ظعن» (بر وزن طعن) به معنى كوچ كردن است.
2. «منغّصة» از مادّه «نغص» (بر وزن نقص) در اصل به معنى كدر كردن و ناصاف كردن آب آشاميدنى است سپس به معنى ناگوار كردن زندگى و ايجاد انواع ناراحتيها بكار رفته است و «عيش منغّص» به معنى زندگى ناگوار است.
3. در بسيارى از شرحهاى نهج البلاغه به جاى «خلقتم» «خُلِّفْتُم» آمده است كه تفاوت چندانى با «خلقتم» ندارد.
در بعضى از نسخ نيز «إلاّ» در جمله «إلاّ بذمهم» ذكر نشده است كه مفهومش اين است كه اين گروه به قدرى بى شخصيت هستند كه حتى ارزش مذمت و نكوهش هم ندارند.

[386]

فِي حُثَالَة(1) لاَ تَلْتَقِي إلاَّ بِذَمِّهِمُ الشَّفَتَانِ، اسْتِصْغَاراً لِقَدْرِهِمْ، وَذَهَاباً عَنْ ذِكْرِهِمْ ! «فَإنَّا للهِ وَإنَّا إلَيْهِ رَاجِعُونَ !»)

   اشاره به اين كه شما در عصر و زمانى پا به عرصه وجود گذارده ايد، كه نيكان و پاكان از جامعه رخت بر بسته اند، و افرادى بى ارزش و بى شخصيت و سزاوار هرگونه مذمت و نكوهش، جاى آن انسانهاى پر ارزش را گرفته اند و اين مصيبتى است بزرگ كه سزاوار است انسان به خاطر آن، شعار مصيبت زدگان إنّا للهِ وَإنّا إلَيْهِ رَاجِعُونَ را تكرار كند.

   اين شرايط ناگوار، و ظهور انسانهاى بى مقدار، از زمانى آغاز شد كه خلافت اسلامى از محور اصلى منحرف گشت، و در زمان «عثمان» به اوج خود رسيد، پستهاى كليدى حكومت اسلامى به دنياپرستان هوس باز، و ناپرهيزگاران بى ارزش سپرده شد، و به قدرى آنها در جامعه اسلامى نفوذ كردند كه تغيير همه آنها در عصر حكومت على (عليه السلام) كارى بس مشكل و دشوار بود، و تمام جنگهايى كه بر ضد آن وجود مبارك به راه انداختند به واسطه اين گروه رهبرى مى شد.

   سپس امام (عليه السلام) به وظيفه اصحاب و ياران خود، در برابر چنان شرايط و اوضاعى اشاره مى كند، مى فرمايد : «فساد آشكار شده (و همه جا را فرا گرفته) نه انكاركننده اى ديده مى شود كه براى تغيير آن برخيزد و نه نهى كننده اى كه خود نهى را پذيرفته باشد (سكوت در برابر اين نامردمان شما را فراگرفته و بزرگترين وظيفه شرعى خود يعنى امر به معروف و نهى از منكر را به فراموشى سپرده ايد) آيا با اين حال مى خواهيد در سراى قدس پروردگار و جايگاه


1. «حثاله» در اصل به معنى دُردى (قسمت ته مانده و تفاله) روغن است سپس در مورد افراد اراذل و بى شخصيت جامعه بكار رفته است.

[387]

رحمتش منزل گزينيد و عزيزترين اوليا خدا نزد او باشيد ؟ !» (ظَهَرَ الْفَسَادُ، فَلاَ مُنْكِرٌ مُغَيِّرٌ، وَلاَ زَاجرٌ مُزْدَجِرٌ. أَفَبِهذَا تُرِيدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللهَ فِي دَارِ قُدْسِهِ، وَتَكُونُوا أَعَزَّ أَوْلِيَائِهِ عِنْدَهُ ؟)

   بديهى است اين استفهام، استفهام انكارى است، و منظور اين است : با اين وضعى كه شما در پيش گرفته ايد و در برابر فساد سكوت، يا همكارى داريد نه امر به معروفى در كار است و نه نهى از منكر، هرگز نمى توانيد به مقام قرّب خدا نايل شويد و در صف اولياء الله قرار گيريد.

   از اين رو در تأكيد آن مى افزايد : «هيهات ! هرگز، نمى توان خدا را در مورد بهشت جاويدانش فريب داد، و رضاى او جز با اطاعتش به دست نمى آيد» (هَيْهَاتَ ! لاَ يُخْدَعُ اللهُ عَنْ جَنَّتِهِ، وَلاَ تُنَالُ مَرْضَاتُهُ إلاَّ بِطَاعَتِهِ).

   اشاره به اين كه، آنها كه در ظاهر مسلمانند و در صفوف اهل ايمان جاى دارند ولى در باطن عملاً با سكوت خود راضى به فسادند، آنها هرگز نمى توانند خدايى را كه از اسرار درون انسانها همچون اعمال و گفتار برونشان، آگاه است، فريب دهند. ممكن است چند صباحى ديگران و حتى خودرا بفريبند، ولى آن گاه كه در پيشگاه حق ويوم البروز، همه چيز ظاهر و آشكار مى شود غرق ندامت و شرمسارى خواهند شد.

   در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى خوانيم : «لَيْسَ الإيْمَانُ بِالتَّحَلِّي وَلاَ بالْتَّمَنَّيوَلَكِنَّ الإيْمانَ ما خَلصَ فِي الْقَلْبِ وَصَدَّقَهُ الاَْعْمالُ; ايمان، تنها به آرزوها و آراستن ظاهر نيست، ايمان آن است كه در قلب راسخ و خالص شود و رفتار انسان آن را تصديق و تاييد كند»(1).

   و در آخرين جمله خطبه، براى تأكيد بيشتر با صراحت مى فرمايد : «خدا


1. بحار الانوار، جلد 66، صفحه 72، حديث 26.

[388]

لعنت كند كسانى را كه امر به معروف مى كنند و خود، آن را ترك مى گويند و نهى از منكر مى كنند و خود مرتكب آن مى شوند !» (لَعَنَ اللهُ الاْمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التّارِكِينَ لَهُ، وَالنَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ !)

   درست است كه از شرايط امر به معروف و نهى از منكر، عمل كردن خود انسان نيست و به تعبير ديگر امر به معروف و نهى از منكر دو وظيفه مستقل است هر چند خود انسان تارك معروف و عامل به منكر باشد همان گونه كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد : «مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَإنْ لَمْ تَفْعَلُوهُ وَانْهَواْ عَنِ الْمنُكْرِ وَإنْ لَمْ تَجْتَنِبُوهُ كُلُّهُ; امر به معروف كنيد هر چند خودتان آن را به جا نياورده باشيد و نهى از منكر كنيد هر چند از همه منكرات اجتناب ننموده باشيد»(1).

   ولى اين كار كه انسان امر به معروف كند و خود تارك آن باشد و نهى از منكر كند و خود عامل آن باشد، نوعى نفاق آشكار است و منافق شايسته لعن و نفرين و سرزنش و مجازات است.

   و به تعبير ديگر دوگانگى ظاهر و باطن كه سبب فريب مردم مى شود و روح نفاق است از بدترين صفاتى است كه انسان را گرفتار حقيقت لعن كه همان دورى وبُعد از خداوند و رحمت اوست مى گرداند.

* * *

نكته

شكواى امام از اهل زمان !

   از مسائل بسيار ناگوار تاريخ اسلام، اين است كه على (عليه السلام) به جاى اين كه بعد از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) زمامدار اسلام شود، تا شرق و غرب را زير پرچم اسلام قرار


1. «كنز العمال»، حديث شماره 5522 (جلد 3، صفحه 66).

[389]

دهد و اسلام را براى آينده نيز بيمه كند، در زمانى تكيه بر حكومت اسلامى فرمود كه غالب مردم بر اثر نابسامانى هاى دوران خلفا ـ مخصوصاً زمان «عثمان»، كه ارزش هاى اسلامى به دست فراموشى سپرده شده بود و اموال بيت المال و مقامها در اختيار غارتگران آل اميه و آل مروان قرار داشت ـ از عدالت و زهد اسلامى منحرف شده بودند; غالباً به مال و ثروت مى انديشيدند و به پست و مقام و صاحبان زر و زور صحنه جامعه اسلامى را تحت سيطره خود قرار داده بودند، و بسيارى از ارزشهاى جاهلى زنده شده بود.