بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     501 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     502 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     503 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     504 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     505 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     506 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     507 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     508 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     509 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     510 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     511 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     512 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     513 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     514 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     515 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     516 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     517 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     518 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     519 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     520 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     521 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     522 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     523 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     524 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     525 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     526 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     527 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     528 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     529 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     530 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     531 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     532 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     533 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     534 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     535 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

   سپس امام (عليه السلام) به شرح و تفسير عناء (درد و رنج) دنيا پرداخته مى فرمايد : «از درد و رنج دنيا اين است كه انسان اموالى را گردآورى مى كند كه هرگز نمى تواند آن را بخورد و مصرف كند، و بناهايى مى سازد كه هيچ گاه در آن ساكن نمى شود، سپس از اين جهان به سوى خدا مى رود در حالى كه نه مالى با خود مى برد و نه خانه اى را همراه خويش منتقل مى سازد» (وَمِنَ الْعَنَاءِ أَنَّ الْمَرْءَ يَجْمَعُ مَا لاَ يَأْكُلُ وَيَبْنِي مَا لاَ يَسْكُنُ، ثُمَّ يَخْرُجُ إلَى اللهِ تَعَالَى لاَ مَالاً حَمَلَ، وَلاَ بِنَاءً نَقَلَ).

   آرى بسيارند كسانى كه ثروت فراوان مى اندوزند ولى هرگز توفيق استفاده از آن جز به مقدار كم نمى يابند و فراوانند آنها كه قصرها و كاخ ها براى خود مى سازند و جز مدت كمى در آن ساكن نمى شوند و گاه حتى يك روز هم در آن سكونت اختيار نمى كنند و يا چنان كه ديده ايم تنها مراسم مرگشان در آن خانه


1. «ينقع» از مادّه «نقع» (بر وزن نفع) به معنى سيراب كردن و سيراب شدن است.

[101]

نو و پر زرق و برق برگزار مى شود، سرانجام همه را مى گذارند و مى گذرند و تنها از مال دنيا يك كفن با خود مى برند و گاه آن را نيز نمى برند و گاه لباسشان همان كفنشان است و خانه آنها همان قبرشان مى شود.

   در حديث جالب و پرمعنايى كه مرحوم «علامه مجلسى» از اميرمؤمنان على (عليه السلام) نقل كرده چنين مى خوانيم : «كَمْ مِنْ غَافِل يَنْسَجُ ثَوْباً لِيَلْبِسَهُ وَإنَّما هُوَ كَفَنُهُ وَيَبْني بَيْتاً لِيَسْكُنَهُ وَإنّما هُوَ مَوْضِعُ قَبْرهِ; چه بسيار غافلانى كه لباسى مى بافند كه آن را بپوشند در حالى كه كفن آنها مى شود و خانه اى بنا مى كنند كه در آن ساكن شوند در حالى كه قبر آنها خواهد شد»(1).

   سپس در شرح و تفسير سوّمين ويژگى دنيا چنين مى فرمايد : «از دگرگونى هاى آن، اين است كه آن كس كه روزى مورد ترحم مردم بوده است روز ديگر مورد غبطه آنها واقع مى شود، و آن كس كه مورد غبطه بود، مورد ترحم قرار مى گيرد و اين نيست مگر به خاطر زوال سريع نعمت ها و نزول ناگهانى بلاها !» (وَمِنْ غِيَرِهَا أَنَّكَ تَرَى الْمَرحُومَ مَغْبُوطاً، وَالْمَغْبُوطَ مَرْحُوماً; لَيْسَ ذلِكَ إلاَّ نَعِيماً زَلَّ(2)، وَبُؤْساً نَزَلَ).

   نه تنها در صفحات تاريخ كه در زندگى روزمره خود نيز بارها ديده ايم افرادى كه در اوج قدرت بودند و بسيار كسان آرزو مى كردند بخشى از قدرت آنها داشتند ولى ناگهان چنان سقوط كردند كه همه بر آنها ترحم مى نمودند و بالعكس افراد را قابل ترحّمى را كه هر كس وضع آنها را مى ديد به حال آنها تأسّف مى خورد وگاه اشك مى ريخت، به خاطر داريم كه ناگهان به اوج قدرت صعود كردند و مورد غبطه و اعجاب همگان واقع شدند.

   آرى تنها «قارون» نبود كه يك روز چنان نمايش قدرت و ثروتى داد كه


1. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 132.
2. «زلّ» از مادّه «زلّ» (بر وزن حلّ) به معنى لغزيدن و سقوط كردن يا سريع گذشتن است.

[102]

دل هاى ظاهربينان بنى اسرائيل را پر از حسرت وآرزو كرد كه اى كاش ! به جاى او بودند، اما فرداى آن روز با يك زمين لرزه چنان شكافى در دل خاك پيدا شد كه او و تمام گنجهايش را در دل خود جاى داد و آرزوكنندگان ديروز را به شكر الهى واداشت كه چه خوب شد كه به جاى او نبودند، آرى ! تاريخ اين گونه صحنه ها را بسيار به خود ديده است.

شبانگه به دل قصد تاراج داشت سحر گه، نه تن سر، نه سر تاج داشت

به يك گردش چرخ نيلوفرى نه «نادر» به جاى ماند، نى نادرى

   و در تفسير چهارمين ويژگى دنيا يعنى عبرت انگيز بودن آن مى فرمايد : «از نشانه هاى عبرت انگيز بودن آن، اين است كه انسان در حالى كه نزديك است به آرزوهايش برسد ناگهان اجلش فرا مى رسد و اميدش را قطع مى كند، نه او به آرزو رسيده، و نه آنچه مورد آرزوى اوست باقى مى ماند !» (وَمِنْ عِبَرِهَا أَنَّ المَرْءَ يُشْرِفُ عَلَى أَمَلِهِ فَيَقْتَطِعُهُ حُضُورُ أَجَلِهِ. فَلاَ أَمَلٌ يُدْرَكُ، وَلاَ مُؤَمَّلٌ يُتْرَكُ).

   آرى ! گاهى انسان مقدمات زيادى براى رسيدن به مال و ثروت يا جاه و مقامى مى چيند امّا در لحظات آخر كه به گرفتن نتيجه نزديك و نزديك تر مى شود، ناگهان داس مرگ خرمن عمر او را درو مى كند و تمام نقشه هاى او نقش بر آب مى شود حتى مال و مقامى كه آرزوى آن را مى كرد آن هم باقى و برقرار و جاويدان نمى ماند.

   ودر پايان اين سخنان با اظهار تعجّب از كسانى كه فريفته چنين دنياى مملوّ از فنا و عناء وغير و عبر مى شوند مى فرمايد : «سبحان الله ! چه كمياب است سرور و نشاط در اين دنيا ؟ ! و چه تشنگى زاست سيراب شدنش ؟ ! و چه زود سايه هايش از ميان مى رود، نه آنچه قرار است رُخ دهد قابل پيشگيرى است و نه

[103]

آنچه گذشته است باز مى گردد» (فَسُبْحَانَ اللهِ مَا أَعَزَّ سُرُورَهَا ! وَأَظْمَأَ رِيَّهَا(1) ! وَأَضْحَى فَيْئَهَا ! لاَ جَاء يُرَدُّ، وَلاَ مَاض يَرْتَدُّ).

   آرى ! لحظات سرور و شادمانى بسيار زودگذر، همچون لحظات سيراب شدن از نعمتها و در سايه قدرتها آرميدن است.

   جمله «لاَ جَاء يُرَدُّ، وَلاَ مَاض يَرْتَدُّ» ممكن است اشاره به انسانها باشد كه گروهى مى آيند و هيچ كس قادر بر جلوگيرى از آنها نيست و گروهى از اين جهان مى روند و كسى را توانايى بر بازگشت دادن آنها نمى باشد.

   و نيز مى تواند اشاره به حوادث روزگار اعم از نيك و بد باشد كه هيچ كس توانايى بر جلوگيرى از آنها را هنگامى كه حتمى و قطعى باشند ندارد همان گونه كه امورى كه پشت مى كند و دوران آن سپرى مى شود قابل بازگشت نيست. نه دوران كودكى در جوانى برمى گردد و نه دوران جوانى در پيرى.

   سپس با اين جمله كه تكميل كننده جمله هاى سابق است اين فراز را پايان مى دهد مى فرمايد : «سبحان الله چقدر زندگان به مردگان نزديكند، چون به زودى به آنها ملحق مى شوند، و چه اندازه مردگان از زندگان دورند چرا كه براى هميشه از آنها جدا شده اند» (فَسُبْحَانَ اللهِ، مَا أَقْرَبَ الْحَيَّ مِنَ المَيِّتِ لِلَحَاقِهِ بِهِ، وَأَبْعَدَ المَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ لإنْقِطَاعِهِ عَنْهُ).

   آرى ! فاصله مرگ و حيات به اندازه اى نزديك است كه در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه مى فرمايد : «وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّد بِيَدِه مَا طَرَفَتْ عَيْناى ىَ إلاَّ ظَنَنْتُ اَنَّ سَفْرَيَّ لاَ يَلْتَقيانِ حَتَّى يَقْبِضَ اللهُ روُحِي وَلاَ رَفَعْتُ طَرْفي وَظَننْتُ اَنّي خَافِضُه حَتّى اُقْبَضَ وَلاَ تَلقَّمْتُ لُقْمَةً إلاّ ظَنَنْتُ اَنّي لاَ اُسِيْفُها حَتّى اُعَضَّ بِها مِنَ الْمَوْتِ(2); سوگند به كسى كه جان محمّد در


1. «رىّ» به معنى سيراب شدن است.
2. بحار الانوار، جلد 70، صفحه 166.

[104]

دست قدرت اوست هرگز پلك هاى چشم من به هم نخورد مگر اين كه فكر مى كردم ممكن است پيش از آن كه آنها به روى هم آيند خداوند جان مرا بگيرد و هرگز چشم را نگشودم مگر اين كه فكر مى كردم ممكن است پيش از آن كه آن را بر هم نهم قبض روح شوم و هرگز لقمه اى را فرو نبردم مگر اين كه فكر مى كردم ممكن است گلوگيرم شود و مرا به مرگ بكشاند».

   كسانى كه به ساختمان بدن انسان آگاهند به خوبى مى دانند كه تا چه اندازه اين فاصله نزديك است، كافى است مقدار كمى از خون به صورت لخته درآيد و راه رگهاى قلب يا مغز را بگيرد و به زندگى انسان در يك لحظه پايان دهد. كافى است لقمه غذايى كه انسان مى خورد، بر اثر پديدآمدن اختلال كوچكى در گلو به جاى اين كه سرازير به سوى معده شود در راه دستگاه تنفس قرارگيرد و انسان را خفه كند.

   كافى است كه يك شوك به انسان وارد شود و قلب او براى هميشه بايستد.

   در حوادث بيرون كافى است كه زمين مختصر تكانى بخورد و در يك لحظه يك شهر آباد زيرورو شود يا طوفان و گردباد و سيلاب در چند دقيقه همه چيز را در كام خود فرو برد يا صاعقه اى از آسمان فرود آيد و فرد يا گروهى را مبدل به خاكستر كند.

   در حوادث روزمره زندگانى ماشينى امروز، نيز تصادفات، سقوط هواپيماها، آتش سوزى ها وانفجارها امورى غير قابل اجتناب هستند همان امورى كه در يك لحظه ممكن است زندگانى هايى را براى هميشه برچيند. آرى ! فاصله زندگى و مرگ بسيار كم است. ولى از سويى ديگر فاصله مرگ و زندگى بسيار زياد است. اگر تمام اطباى جهان جمع شوند و تمام وسايل پزشكى را آماده سازند مردگان، به حيات برنمى گردند همان گونه كه نوزادان به شكم مادر باز

[105]

نمى گردند و ميوه هايى كه از شاخه درختان جدا شده به آن متصل نخواهد شد. يكى آن قدر نزديك و ديگرى آن قدر دور !

   اين سخن را با حديثى كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است پايان مى دهيم فرمود : «ثَلاَثَةُ أشْيَاء لاَ يَنْبَغِي لِلْعاقِلِ اَنْ يَنْسَاهُنَّ عَلَى كُلِّ حال، فَنَاءُ الدُّنْيا وَتَصَرُّفُ اْلاَحْوالِ وَالآفَاتُ الَّتي لاَ اَمَانَ لَها; سه چيز است كه سزاوار است هيچ انسان عاقلى آن را فراموش نكند : فناى دنيا، و تغيير و دگرگونى حالات، و آفاتى كه بى امان دامان انسان را مى گيرد»(1).

* * *

 

 


1. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 238.

[106]

 

[107]

 

بخش چهارم

   إنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إلاَّ عِقَابُهُ، وَلَيْسَ شَيْءٌ بِخَيْر مِنَ الْخَيْرِ إلاَّ ثَوَابُهُ. وَكُلُّ شَيْء مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ، وَكُلُّ شَيْء مِنَ الاْخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ. فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ الْعِيَانِ السَّمَاعُ، وَمِنَ الْغَيْبِ الْخَبَرُ. وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ الدُّنْيَا وَزَادَ في الاْخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الاْخِرَةِ وَزَادَ فِي الدُّنْيَا : فَكَمْ مِنْ مَنْقُوص رَابِح وَمَزِيد خَاسِر ! إنَّ الَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ. وَمَا أُحِلَّ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ. فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ، وَمَا ضَاقَ لِمَا اتَّسَعَ. قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ وَأُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ; فَلاَ يَكُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ، مَعَ أَنَّهُ وَاللهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّكُ، وَدَخِلَ الْيَقِينُ، حَتَّى كَأَنَّ الَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ، وَكَأَنَّ الَّذِي قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْكُمْ. فَبَادِرُوا الْعَمَلَ، وَخَافُوا بَغْتَةَ الاَْجَلِ، فَإنَّهُ لاَ يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الرِّزْقِ. مَا فَاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ، وَمَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ الْيَوْمَ رَجْعَتُهُ. الرَّجَاءُ مَعَ الْجَائِي، والْيَأْسُ مَعَ الْمَاضِي. فَـ (ـاتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ، وَلاَ تَمُوتُنَّ إلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).

 

ترجمه

   (بدانيد !) چيزى بدتر از «شرّ» نيست مگر كيفر آن، و چيزى بهتر از «نيكى» نيست مگر پاداش آن، و همه چيز دنيا «شنيدنش» مهمتر از «ديدن» آن است در حالى كه همه چيز آخرت «ديدنش» از «شنيدنش» مهمتر است.

[108]

حال كه چنين است مى بايست شنيدن (حقايق مربوط به آخرت به وسيله پيامبران و اولياء الله) شما را از ديدن و خبرهاى آنان از مشاهده حقايق پنهانى بى نياز سازد.

   بدانيد ! آنچه از دنيا كاسته شود و به آخرت افزوده گردد بهتر است از آنچه از آخرت كم شود و به دنيا افزوده گردد، چه بسا كاستيها كه سود به همراه دارد و چه بسا افزايشها كه زيانبار است.

   آنچه به آن مأمور شده ايد (و براى شما مجاز است) از آنچه از آن نهى شده ايد گسترده تر است و آنچه براى شما حلال است بيشتر از آن است كه بر شما حرام شده، پس كم را به خاطر زياد ترك گوييد و محدود را به خاطر آنچه گسترده است رها سازيد.

   (بدانيد !) خداوند روزى را براى شما تضمين كرده و شما را به انجام (واجبات) امر فرموده، بنابراين نبايد نسبت به آنچه براى شما تضمين شده در برابر آنچه بر شما واجب شده است كوشاتر باشيد، به خدا سوگند آن چنان (در اين موضوع براى مردم) شك و ترديد با يقين به هم آميخته كه گويى آنچه تضمين شده (يعنى تحصيل رزق) بر شما فرض شده است، و آنچه واجب گرديده (يعنى انجام اوامر الهى) از شما برداشته شده است.

   پس در عمل (به نيكى ها) مبادرت ورزيد و از فرارسيدن ناگهانى سرآمد عمر بترسيد، زيرا اميدى به بازگشت «عمر» نيست، آن گونه كه اميد به بازگشت «روزى» مى باشد، آنچه امروز از روزيها از دست مى رود ممكن است فردا به دست آيد ولى آنچه ديروز از عمر گذشته است امروز اميدى به بازگشتش نيست.

   (آرى) اميد به آينده است و نوميدى از گذشته، «بنابراين آن چنان كه

[109]

شايسته است تقواى الهى را پيشه كنيد و كارى كنيد كه جز با ايمان از دنيا نرويد».

 

شرح و تفسير

اين قدر براى دنيا دست و پا نكنيد !

   امام (عليه السلام) در اين بخش خطبه كه آخرين بخش آن است به دنبال آمادگيهاى لازم در مخاطبين به سبب بخشهاى پيشين، يك سلسله اندرزهاى بسيار سودمند و بيدارگر را بيان فرموده كه اگر انسان درست در آن بينديشد، يك نسخه سعادت و خوشبختى و نجات است مى فرمايد : «هيچ چيز بدتر از شر نيست، مگر كيفر آن، و چيزى بهتر از نيكى نيست مگر پاداش آن» (إنَّهُ  لَيْسَ شَيْءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إلاَّ عِقَابُهُ، وَلَيْسَ شَيْءٌ بِخَيْر مِنَ الْخَيْرِ إلاَّ ثَوَابُهُ).

   انسان به طور طبيعى از شر و بدى فرار مى كند و به سوى نيكى جذب مى شود و جلب منفعت و دفع مضرّت در نهاد هر انسانى وجود دارد، امام (عليه السلام) با استفاده از اين امر فطرى مخاطبان را به اطاعت خداوند و پرهيز از گناه و عصيان دعوت مى كند و مى فرمايد : بدترين بدها، همان كيفر الهى در برابر گناهان است، و بهترين نيكيها همان پاداش الهى در برابر اطاعت است.

   روشن است كه منظور از «شرّ و خير» (به قرينه عقاب و ثواب) معصيت و اطاعت است ولى اگر عقاب و ثواب را به معنى وسيع ترى بگيريم و مجازاتها و پاداش هاى تكوينى را (يعنى مكافات و بركات اعمال در دنيا) نيز شامل شود، شرّ و خير معنى گسترده ترى پيدا خواهد كرد.

   در تعبير ديگرى از همان بزرگوار در كلمات قصار مى خوانيم : «فَاعِلُ الْخَيْرِ خَيْرٌ مِنْهُ وَفَاعِلُ الشرِّ شَرٌّ مِنْهُ; انجام دهنده كار نيك از آن كار بهتر است و

[110]

انجام دهنده كار بد از آن كار بدتر»(1).

   در ديدگاه اوّل، امام (عليه السلام) به نتايج، نظر فرموده است و در ديدگاه دوّم به اسباب و علل. به يقين انجام دهنده كار نيك و بد غالباً آنچه در دل دارد بيش از آن است كه انجام مى دهد زيرا اسبابش را فراهم نمى بيند. از سوى ديگر نتايج اعمال، ماندگار است در حالى كه اعمال از بين مى رود و اين، دليل برترى نتايج از خود اعمال است.

   و در همين رابطه، امام (عليه السلام) به نكته مهم ديگرى اشاره مى كند و مى افزايد : «همه چيز دنيا شنيدنش مهمتر از ديدن آن است در حالى كه همه چيز آخرت، ديدنش از شنيدنش مهمتر است !» (وَكُلُّ شَيْء مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ، وَكُلُّ شَيْء مِنَ الاْخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ).

   اين يك واقعيت است كه مواهب مادى همچون سراب است از دور جلوه خاصى دارد ولى هنگامى كه انسان به آن مى رسد مطلب ارزشمندى نمى يابد، قصرها و كاخ ها، ثروت ها و قدرت ها، لذات و خوشى ها همه دورنماى خوبى دارند ولى هنگامى كه انسان به آن مى رسد و مشكلات آن را مى بيند گاه شديداً وحشت مى كند و آرزو مى نمايد اى كاش هرگز به آن نرسيده بود.

   اين در حالى است كه درباره نعمت هاى گسترده خداوند در قيامت مى خوانيم : «اَعْدَدْتُ لِعِبادِي مَا لاَ عَيْنٌ رأَتْ وَلاَ اُذُنٌ سَمِعَتْ وَلاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَر; من براى بندگان خود نعمت هايى آماده كرده ام كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به فكر انسانى خطور نكرده است»(2). حتى گاه لذاتى را كه انسان در لحظات خاصى از مناجات پروردگار و احساس قرب او در اين دنيا پيدا مى كند مى بيند با هيچ زبان و بيانى قابل توصيف نيست.


1. كلمات قصار، جمله 32.
2. بحار الأنوار، جلد 8 ، صفحه 191، حديث 168.

[111]

   و در ادامه اين سخن اضافه مى كند : «حال كه چنين است مى بايست شنيدن (حقايق مربوط به آخرت به وسيله پيامبران و اولياء الله) شما را از ديدن آن بى نياز سازد، همچنين اخبار آنها از آنچه در پشت پرده غيب پنهان است» (فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ الْعِيَانِ السَّمَاعُ، وَمِنَ الْغَيْبِ الْخَبَرُ).

   بديهى است تا انسان در زندانِ تن و در خانه تنگ و تاريك دنيا قرار دارد نمى تواند جهان بيرونِ از آن را بنگرد، از اين رو چاره اى جز اين نيست كه براى درك اوضاع و شرايط آخرت به خبر رسانى اين بزرگواران قناعت كند.

   سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن به دو بيان كاملاً منطقى براى تشويق به انجام نيكى ها و پرهيز از بدى ها مى پردازد، مى فرمايد : «بدانيد آنچه از دنيا كاسته شود و به آخرت افزوده گردد بهتر است از آنچه از آخرت، كم و به دنيا افزوده گردد، چه بسا كاستيها كه سود به همراه دارد و چه بسا افزايش ها كه زيانبار است !» (وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ الدُّنْيَا وَزَادَ في الاْخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الاْخِرَةِ وَزَادَ فِي الدُّنْيَا : فَكَمْ مِنْ مَنْقُوص رَابِح وَمَزِيد خَاسِر !).

   اين همان چيزى است كه در قرآن مجيد اشارات روشنى به آن شده در يك جا مى فرمايد :« (مَثَلُ الَّذِيْنَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فِي سَبِيْلِ اللهِ كَمَثَلِ حَبَّة اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَة مِائةُ حَبَّة);آنها كه در راه خدا اموال خودرا انفاق مى كنند همچون دانه اى هستند كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه يك صد دانه باشد»(1).

   و در جاى ديگر مى فرمايد : « (إنَّ اللهَ أشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنيَنَ أنْفُسَهُمْ وَاَمْوالَهُمْ بِأنَّ لَهُمْ الجَنَّةَ...); خداوند از مؤمنان، جان ها و اموالشان را خريدارى كرده كه در برابرش بهشت براى آنان باشد»(2).


1. بقره، آيه 261.
2. توبه، آيه 111.

[112]

   بنابراين اموال و عمرها وامكاناتى كه در مسير آخرت به كار گرفته مى شود گر چه در ظاهر چيزى از دنيا را مى كاهد ولى در واقع گاه صدها برابر بر پاداش آخرت مى افزايد و به عكس، اگر انسان، چيزى از آخرت خويش را بكاهد و به اصطلاح از دين و ايمان خود، مايه بگذارد تا به دنيا برسد بهاى سنگينى در برابر متاع ناچيزى پرداخته است. قرآن مجيد مى فرمايد : « (إنَّ الَّذِينَ يَشْتروُنَ بِعَهْدِ اللهِ وَاَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيْلاً اُولَئِكَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِي الآخِرة); كسانى كه پيمان الهى و سوگندهاى خود را به بهاى ناچيزى مى فروشند آنها بهره اى در آخرت نخواهند داشت»(1).

   آيا هيچ انسان عاقلى حاضر مى شود كه معاوضه پر سود اوّل را ترك گويد و معاوضه زيانبار دوّم را طالب باشد ؟ !

   در بيان دوّم مى فرمايد : «آنچه به آن مأمور شده ايد (و براى شما مجاز است) گسترده تر از آن است كه از آن نهى شده ايد و آنچه براى شما حلال شده بيشتر از آن است كه بر شما حرام گرديده، پس كم را به خاطر زياد ترك گوييد و محدود را به خاطر آنچه گسترده است رها سازيد !» (إنَّ الَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ. وَمَا أُحِلَّ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ. فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ).

   منظور از «مأمور به» در اين جا به اصطلاح امر، در مقابل حَظْر است يعنى آنچه براى شما مجاز شمرده شده نسبت به گناهان بسيار بيشتر و گسترده تر است، چنان نيست كه ترك گناه شما را در فشار قرار دهد، بلكه مسير وسيعى در مقابل شما براى رسيدن به دين و دنيا وجود دارد. به يقين اگر گناهان را شماره كنيم ـ مخصوصاً گناهان كبيره را ـ به عدد محدودى مى رسيم امّا اگر آنچه را شرع مقدّس مجاز شمرده است ملاحظه كنيم دايره بسيار


1. آل عمران، آيه 77.

[113]

وسيع ترى در برابر خود مى بينيم. همين طور در مورد حلال و حرام، غذاهاى حلال در مقابل غذاهاى حرام بسيار بيشتر است معاملات حلال در مقايسه با معاملات حرام افزون تر است. زنانى كه ازدواج با آنها حلال است نسبت به زنانى كه ازدواج با آنها حرام است، بسيار بيشترند(1) بنابراين اطاعت فرمان خدا و رعايت حلال و حرام، انسان در تنگنا قرار نمى دهد و اين در واقع پاسخى است براى آنها كه دين خدا را مجموعه اى از محدوديّتها و ممنوعيّت ها مى پندارند.

   به اين ترتيب امام (عليه السلام) همگان را تشويق مى كند كه گناهان و محرّمات را كه تعدادشان محدود است رها سازند و در جادّه وسيع حلال و مباح گام نهند و مطمئن باشند، مشكلى نه در زندگى مادى و نه در زندگى معنوى آنها فراهم نخواهد شد.

   در واقع اين اشاره به همان چيزى است كه در قرآن مجيد آمده : « (وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج); خداوند در دين تنگنايى براى شما قرار نداده است»(2). و در حديث شريف نبوى مى خوانيم : «بَعَثَنِي بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ; من به آيين خالص و آسان مبعوث شدم»(3).

   در جاى ديگر مى خوانيم : « (فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمْ اللهُ حَلاَلاً طَيِّباً وَاشْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِ إنْ كُنْتُمْ إيّاهُ تَعْبُدُونَ * إنّما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ الْميْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيْرِ وَمَا اُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بِهِ); پس، از آنچه خدا روزيتان كرده است حلال و پاكيزه بخوريد و شكر نعمت خدا را به جا آوريد، اگر او را مى پرستيد، خداوند


1. در حقيقت جمله ان الّذي امرتم به... اشاره به احكام خمسه تكليفيه است و جمله ما احل لكم... ناظر به «احكام وضعيه» مى باشد بنابراين دليلى ندارد كه ما اين دو جمله را مترادف و تأكيد يكديگر بدانيم آن گونه كه بعضى از شارحان نهج البلاغه ذكر كرده اند.
2. حج، آيه 78.
3. بحار الأنوار، جلد 22، صفحه 264.

[114]

تنها مردار، خون، گوشت خوك و آنچه را با نام غير خدا سربريده اند بر شما حرام كرده است»(1).

   و از آن جا كه تلاش براى معاش و حرص و آز براى تحصيل روزى، يكى از عوامل مهم غفلت و بيگانگى از انجام فرائض الهى و پرداختن به خودسازى و تهذيب نفس است، امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن به نكته دقيقى اشاره كرده مى فرمايد : «(بدانيد) خداوند روزى را براى شما تضمين كرده و شما را به انجام (واجبات) امر فرموده، بنابراين نبايد نسبت به آنچه براى شما تضمين شده، در برابر آنچه بر شما واجب شده است كوشاتر باشيد» (قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ وَأُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ; فَلاَ يَكُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ)(2).

   و به عبارت روشن تر دو چيز در برابر ما وجود دارد يكى تحصيل روزى است و ديگرى انجام فرائض الهى. اوّلى را خداوند براى ما تضمين فرموده و دوّمى را بر عهده ما گذارده است بنابراين تمام همّت ما بايد مصروف دوّمى شود در حالى كه قضيه بر عكس است و بسيارى از مردم تمام تلاش و كوشش و دقت و فكر خودرا به صورت حريصانه اى صرف تحصيل معاش مى كنند و وظايف اصلى


1. نحل، آيه 115 و 114.
2. اگر چه جمعى از شارحان نهج البلاغه معتقدند كه «طَلَبهُ» در جمله بالا نايب فاعل «المضمون» نيست و نايب فاعل آن «رزق» است كه در جمله هاى سابق آمد ولى با كمى دقت روشن مى شود كه اين مطلب هماهنگى دو جمله فوق را (المضمون لكم... المفروض عليكم) بر هم مى زند و هماهنگى اين دو جمله ايجاب مى كند كه «طلب» و «عمل» هر دو نايب فاعل باشند يكى براى «المضمون» وديگرى براى «المفروض» بنابراين معنى جمله چنين مى شود : «نبايد چيزى كه خداوند طلب (و تحصيل) آن را براى شما تضمين كرده از چيزى كه عملش بر شما واجب شده است، نزد شما برترى داشته باشد». (به تعبير ديگر طلب در اين جا به معنى تحصيل و فراهم كردن روزى از ناحيه خداست).

[115]

انسانى و الهى خودرا به دست فراموشى مى سپارند.

   سپس در ادامه اين سخن مى فرمايد : «با اين كه به خدا سوگند ! آن چنان (در اين موضوع براى مردم) شك و ترديد حاصل شده و با يقين به هم آميخته كه گويى آنچه تضمين شده (يعنى تحصيل رزق) بر شما فرض شده، و آنچه واجب گرديده (يعنى انجام اوامر الهى) از شما برداشته شده است» (مَعَ أَنَّهُ وَاللهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّكُ، وَدَخِلَ(1) الْيَقِينُ، حَتَّى كَأَنَّ الَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ، وَكَأَنَّ الَّذِي قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْكُمْ).

   آنچه در عبارت بالا آمده شبيه چيزى است كه مولا اميرمؤمنان على (عليه السلام) در مقايسه طلب علم و طلب مال بيان فرموده. در حديثى از آن حضرت مى خوانيم : «اَيُّهَا النّاسُ اِعْلَمُوا أنَّ كَمَالَ الدِّيْنِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَالْعَمَلِ بِهِ، ألا وَإنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أوْجَبَ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ إنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَّمَهُ عَادِلٌ بَيْنَكُمْ وَضَمِنَهُ وَسَيَفِي لَكُمْ وَالْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَقَدْ اُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ; اى مردم ! بدانيد، كمال دين فرا گرفتن دانش و عمل به آن است. آگاه باشيد ! دانش آموختن، از طلب مال، بر شما واجب تر است، چرا كه مال تقسيم و براى شما تضمين شده و خداوند عادل آن را در ميان شما قسمت كرده و ضمانت فرموده و به زودى براى شما وفا مى كند، ولى علم، به اهلش سپرده شده و شما مأمور شده ايد، از اهلش آن را فراگيريد پس لازم است آن را طلب كنيد»(2).

   شك نيست كه منظور از عبارات فوق اين نيست كه مردم فعاليت هاى مثبت


1. «دخل» از مادّه «دخل» در اين گونه موارد به معنى فاسد شدن داخل چيزى است و (دخل بر وزن دغل) به معنى امور فاسدى است كه در درون انسان داخل مى شود و عقل يا جسم او را آسيب مى رساند و گاه واژه مدخول، به افراد ديوانه يا سبك مغز اطلاق مى گردد.
2. اصول كافى، جلد 1، صفحه 30.

[116]

اقتصادى خودرا متوقف كنند و تلاش براى زندگى آبرومندانه را كنار بگذارند و يا برنامه هاى اقتصادى جامعه تعطيل شود يا به كُندى گرايد بلكه هدف اين است كه از حرص و آز و دنياپرستى و افزون طلبى كه انسان را از علم و دانش و معنويّت دور مى سازد باز ايستند.

   در ادامه اين سخن براى يك نتيجه گيرى منطقى و روشن امام (عليه السلام) ساعات عمر و روزى ها را با يكديگر مقايسه كرده مى فرمايد : «حال كه چنين است در عمل (به نيكى ها) مبادرت ورزيد و از فرارسيدن ناگهانى سرآمد عمر بترسيد، زيرا اميدى به بازگشت عمر نيست آن گونه كه اميد به بازگشت «روزى» مى باشد، آنچه امروز از روزى ها از دست مى رود ممكن است فردا افزوده شود ولى آنچه ديروز از عمر گذشته است امروز اميدى به بازگشتش نيست !» (فَبَادِرُوا الْعَمَلَ، وَخَافُوا بَغْتَةَ(1) الاَْجَلِ، فَإنَّهُ لاَ يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الرِّزْقِ. مَا فَاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ، وَمَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ الْيَوْمَ رَجْعَتُهُ).

   آرى ! «اميد به آينده است و نوميدى از گذشته !» (الرَّجَاءُ مَعَ الْجَائِي، والْيَأْسُ مَعَ الْمَاضِي).

   به راستى اين منطق بسيار روشن و گويايى است كه ساعات عمر به هيچ قيمتى قابل بازگشت نيست در حالى كه متاع دنيا و مواهب آن در هر شرايطى قابل بازگشت و جبران است بنابر اين عقل و خرد مى گويد انسان بايد نسبت به چيزى كه قابل بازگشت نيست سخت گير و حساس باشد، نه امورى كه اگر امروز از دست رفت فردا ممكن است به دست آيد در حالى كه غالب مردم بر خلاف اين اصل اساسى گام برمى دارند با از دست رفتن كمى از دنيايشان فريادشان به


1. «بغتة» و «بغت» (بر وزن وقت) به معنى چيزى است كه ناگهانى رخ مى دهد.

[117]

آسمان بلند مى شود در حالى كه به خاطر از دست رفتن روزها و هفته ها و ماه و سال، كمتر تأسف مى خورند و اين عجيب است. و اين كه مى بينيم امام (عليه السلام) در اين خطبه و خطبه هاى ديگر بارها روى اين مطلب يا شبيه آن تأكيد مى كند به همين خاطر است.

   در حديثى از امام سجاد (عليه السلام) مى خوانيم كه شخصى نزد آن حضرت آمد و از وضع زندگى خود شكايت كرد (گويا گرفتار زرق و برق دنيا بود) امام (عليه السلام)فرمود : «بيچاره فرزندان آدم، در هر روز گرفتار سه مصيبت مى شوند كه هيچ كدام مايه عبرت آنها نمى شود، حال آن كه اگر عبرت مى گرفتند مصائب دنيا بر آنها آسان مى شد، مصيبت اوّل اين كه هر روز كه مى گذرد بخشى از عمر آنها كم مى شود (ولى به آن تأسف نمى خورند) و اگر مقدارى از مالش كم شود غمگين مى گردد در حالى كه درهم (و دينار) جانشين دارد ولى عمر هرگز برنمى گردد. دوّم اين است كه هر روز از رزق خود استفاده مى كنند رزقى كه اگر حلال باشد بايد حساب آن را پس بدهد و اگر حرام باشد كيفر مى بينند. سپس فرمود مصيبت سوّم از اينها بزرگتر است عرض كردند، مصيبت سوّم چيست ؟ فرمود : «مَا مِنْ يَوْم يُمِسي إلاّ وَقَدْ دَنَا مِنَ الآخِرَةِ مَرْحَلَةً لاَ يَدْرِي عَلَى الجَنَّةِ أَمْ عَلَى النّارِ; هر روز كه غروب مى شود يك منزل به آخرت نزديكتر شده اند ونمى دانند به بهشت نزديكتر شده اند يا به دوزخ»(1).

   در پايان خطبه با استفاده از يكى از آيات قرآن، همه مخاطبان خودرا چنين اندرز مى دهد; مى فرمايد : «بنابراين، آن چنان كه شايسته است تقواى الهى پيشه كنيد، و كارى كنيد كه جز با ايمان از دنيا نرويد» (فَاتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ، وَلاَ تَمُوتُنَّ إلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).


1. بحار الأنوار، جلد 75، صفحه 160.

[118]

   قرآن مجيد مى گويد : (يَا اَيُّها اَلَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إلاَّ وَاَنْتُمْ مُسْلِمُونَ)(1).

* * *

نكته ها

1 ـ دور نمايى فريبنده و از نزديك وحشتناك !

   مواهب دنياى مادى و زرق و برق اين جهان از دور بسيار دل انگيز است امّا هنگامى كه انسان به آن مى رسد بسيار در نظرش كوچك مى شود وگاه نگران كننده ووحشتناك.

   مثلاً انسان از دور زندگى شاهان را مى بيند و گمان مى برد اگر روزى بر تخت سلطنت تكيه كند جهان به كام اوست و شاهد سعادت و خوشبختى را در آغوش گرفته است اما هنگامى كه به آن مى رسد مى بيند حدّ اقل سه چيز از مهمترين مواهب حيات را از دست داده است نخست امنيّت است، او در آن حال بايد از نزديكترين نزديكانش بترسد و دائماً مراقب اطراف خويش باشد حتى در كاخ خود و در اتاق خواب خود در امنيّت نيست زيرا در طول تاريخ، بسيارى از شاهان به دست نزديكانشان كشته شده اند.

   آزادى را نيز از دست داده مثلاً او هرگز نمى تواند مانند افراد عادى با زن و فرزند خود به تفريح گاهى برود و نفس آزادى بكشد يا در مجلس ميهمانى بستگان و دوستان به آزادى شركت كند.

   سوّمين موهبتى را كه از دست مى دهد فراغت بال است او هميشه گرفتار و مشغول است و لحظه اى آرام ندارد. بعضى از رؤساى جمهور را به خاطر داريم كه با صراحت مى گفتند هيچ شب خواب آرام نداشتند و چندين


1. آل عمران، آيه 102.

[119]

مرتبه پيشخدمت مخصوص، آنها را براى اطلاع از حوادثى كه در گوشه و كنار جهان رخ مى داد از خواب بيدار مى كردند تنها زمانى طعم خواب راحت را چشيدند كه دوران رياست آنها پايان گرفت.