بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب همسرداری, ( )
 
 

بخش های کتاب

     02 - آيين همسردار
     03 - آيين همسردار
     04 - آيين همسردار
     05 - آيين همسردار
     06 - آيين همسردار
     07 - آيين همسردار
     08 - آيين همسردار
     09 - آيين همسردار
     10 - آيين همسردار
     11 - آيين همسردار
     12 - آيين همسردار
     13 - آيين همسردار
     14 - آيين همسردار
     15 - آيين همسردار
     16 - آيين همسردار
     17 - آيين همسردار
     18 - آيين همسردار
     19 - آيين همسردار
     20 - آيين همسردار
     21 - آيين همسردار
     22 - آيين همسردار
     23 - آيين همسردار
     24 - آيين همسردار
     25 - آيين همسردار
     fehrest -
 

 

 
 

درد دلهاى بيفايده

دشواريها و مشكلات زندگى زياد است.كسى نيست كه اوضاع‏دهر بر وفق مرادش بچرخد بهطوريكه صد در صد راضى بوده اصلا درد دلى‏نداشته باشد.ليكن بعض نفوس به قدرىظرفيت و صبر و حوصله دارند كه مشكلات را تحمل نمايند و در دفتر خاطرات بايگانىسازند و جز درمواقع ضرورى از آنها دم نزنند.با سعى و جديت‏براى مشكلات قابلعلاج‏چاره‏جويى ميكنند ليكن از آه و ناله و شكايت و درد دل كه ثمرى ندارد و ازعلائم ضعفنفس بشمار ميرود جدا خوددارى مينمايند.پيش خود فكرميكنند كه بازگو كردن گرفتاريهادرديرا دوا نميكند پس چرا محفل انس‏دوستان را به وسيله آن برهم زنيم و عيششان را ناقصسازيم.

اما گروهى ديگر،آنقدر ظرفيت و قدرت نفسانى ندارند كه مطلبى‏را در دل نگه دارند.

به شكايت و آه و ناله عادت كرده‏اند.به هر كس برخورد نمودند بامناسبت‏يا بى‏مناسبت درددل را شروع ميكنند.در انجمن دوستان كه محل‏انس و تفريح است عنان سخن را در دستگرفته به شرح گرفتاريهاى‏خويشتن و كج رفتارى‏هاى چرخ و فلك مشغول ميگردند،گويا ازجانب‏شيطان ماموريت دارند كه محافل انس و خوشى را برهم بزنند و اهل‏مجلس را بيادگرفتاريهاى خودشان بيندازند.بدين جهت اكثر دوستان ازمجالست اينگونه افراد ديو صفتگريزانند و تا بتوانند فرار ميكنند.امابدبخت و بيچاره زن و فرزندشان كه راه فرار ندارند.وقتىبه منزل واردشدند ميخواهند تلافى ديگران را كه حاضر نبودند به شكايتها و درددلهاى‏ايشان گوش دهند از دل خانواده خودشان در بياورند.و در اين باره حتى ازكوچكترينموضوعات چشم‏پوشى نخواهند كرد.

گاهى از گرانى اجناس شكايت ميكنند.گاهى از وضع بد تاكسيهايا اضافه سوار كردناتوبوسهاى خط شكوه مينمايند.گاهى ازبدرفتاريهاى دوستان يا كارشكنيها و رقابتهاىهمكاران يا ايرادها و سختگيريهاى رئيس ناله ميكنند.گاهى از وضع كسب و كار يا بدحسابى‏مردم و برگشت چك و سفته داد و فرياد مينمايند.گاهى از بيماريها و عدم‏رسيدگىدكترها و گرانى حق ويزيتها شكايت ميكنند.اينگونه افراد چون‏چشم خوشبينى ندارند و ازجهان جز بدى نمى‏جويند،از كوچكترين‏حوادث ناگوار متاثر شده آه و ناله را سر ميدهند.وبدينوسيله عيش‏خانواده را ناقص ميسازند.آن بيچاره‏ها هم راه فرار ندارند،بايد بسوزندوبسازند.

آقاى محترم!اين شكايتها و آه و ناله‏ها جز ايجاد ناراحتى چه ثمرى‏دارند و چه درديرا دواميكنند؟چرا براى يك عادت زشت و بى‏ثمر اسباب‏ناراحتى خانواده‏ات را فراهم ميسازى؟همسر تو از صبح تا شب در خانه‏زحمت كشيده با دهها مشكل برخورد نموده از كثرتكارهاى خانه و سر وصداى بچه‏ها اعصابش خسته شده است.

فرزندانت نيز از مدرسه يا كارگاه با تن خسته و اعصاب پژمرده به‏منزل آمده‏اند.همه انتظاردارند تو به منزل بيايى و با سخنان گرم و گفتاردلپذيرت اعصاب خسته آنها را آرامش دهى.آياانصاف است كه بعوض‏دلجويى،درد دل و شكايت‏برايشان تحفه بيارى؟چرا آسايشگاه منزلوكانون انس و محبت را به صورت جهنم سوزانى تبديل ميسازى كه از هرگوشه‏اش آه و نالهبلند است؟اگر هزينه زندگى بالا رفته و مردم بدرفتارى‏ميكنند و وضع عبور و مرور مشكلشده تقصير زن و بچه‏ات چيست؟اگروضع كسبت‏خوب نيست و مردم بد حساب شده‏اند آنهاچه كنند؟

با اين عادت زيانبخش كه كوچكترين اثرى در حل مشكلات نداردخانواده‏ات را از خانه وزندگى و ديدارت بيزار ميگردانى.غذاييكه با اين آه و ناله‏ها صرف شود از زهر مار هم تلخ‏ترخواهد بود.نتيجه اين عمل‏بخوبى روشن است.

زيرا زن و فرزندت تا بتوانند از محيط خانه فرار ميكنند تا از شر آه‏و ناله‏هاى دائمى تو نجاتيابند و اى چه بسا ممكن است در دامهاى‏رنگارنگ فساد گرفتار شوند.بعلاوه همواره درمعرض بيماريها مخصوصابيماريهاى اعصاب خواهند بود.

آيا بهتر نيست كه بردبار و متين و بزرگ نفس و عاقل باشى؟وقتى‏خواستى به منزل بروىگرفتاريهاى روزگار را بطور موقت هم كه شده‏بدست فراموشى بسپارى و در دل خويش بهحوادث روزگار بخندى وماداميكه در خانه هستى لب به شكايت و درد دل نگشايى؟و غمى بردل‏خانواده‏ات نگذارى؟بگوييد و بخنديد و با خوشى و لذت غذا تناول كنيد ودر آن كانونانس و محبت استراحت و تجديد نيرو كنيد تا براى كار وكوشش آماده گرديد؟

اسلام نيز بردبارى و خوددارى از آه و ناله و شكايت را يكى ازاخلاق خوب شمرده برايشپاداش تعيين كرده است.

حضرت على (ع) فرمود:وقتى كار بر مسلمان دشوار شد شكايت‏خدا را نزد مردم نبرد بلكه بهخداييكه كليد همه مشكلات در دست اوست‏شكايت كند. (1)

حضرت على (ع) فرمود:در تورات چنين نوشته است:هر كس ازمصيبتى كه بر او وارد شدهشكايت كند در واقع از خدا شكايت نموده‏است. (2)

پيغمبر اسلام (ص) فرمود:هر كس مصيبتى را كه در مال يا بدنش‏وارد شده كتمان كند و نزدمردم شكايت نكند بر خدا لازم است گناهانش‏را بيامرزد. (3)

ايراد و بهانه‏جويى

بعضى از مردها ايرادگير و بهانه‏جو هستند.در خانه مرتبا ايرادميگيرند و در مقابل هر امركوچكى نق نق ميكنند،چرا فلان چيز را آنجاگذاشته‏ايد؟چرا فلان چيز سر جايش نيست؟چرا جامه اينجا افتاده؟چرااينجا كثيف است؟چرا ناهار دير حاضر شد؟چرا غذا شور است؟چرافلان غذا را تهيه نكرديد؟چرا امروز سبزى خوردن سر سفره نيست؟چراآب حوض كثيفاست؟اگر گلدان را آنجا گذاشته بوديد بهتر بود.مگر صددفعه نگفتم زير سيگاريها را روى ميزبگذاريد؟و صدها از اين قبيل‏ايرادهاى كوچك و جزئى.بعضى از مردها آنقدر در اين بارهسختگيرى‏بعمل ميآورند كه راحتى خودشان و خانواده‏شان را فداى آن ميسازند بلكه‏گاهىحاضر ميشوند اساس پيمان مقدس زناشويى را بخاطر آن متزلزل‏سازند.

البته ما منكر اين موضوع نيستيم كه مرد حق دارد در امور منزل‏دخالت و امر و نهى كند،ودر بخش اول كتاب به خانمها توصيه شد كه‏بدين حق اعتراف نمايند و در مقابل دخالتهاىمرد سر سختى نشان ندهند،ليكن مرد كه مدير و سرپرست‏خانواده است‏بايد جانب احتياط وعقل وتدبير را هيچگاه از دست ندهد.اگر خواست در امور منزل دخالت نمايد بايد عاقلانه وبطور صحيح انجام گيرد تا مؤثر واقع شود.

چون مرد آنقدر فرصت ندارد كه در تمام امور منزل دخالت كند واصولا در اين جهت تخصصندارد صلاح است كه امور خانه‏دارى را دراختيار همسرش قرار بدهد و در اين باره به وىآزادى بدهد كه بر طبق ذوق‏و سليقه خويش خانه را اداره كند.و اگر در اين باره نظرهاىخاصى دارد،به عنوان مشورت و صلاح‏انديشى،نه به عنوان زور و تحكم،آنها را به‏همسرشتذكر دهد و از وى بخواهد كه نظر و سليقه او را نيز رعايت كند.

وقتى زن از سليقه شوهرش اطلاع يافت اگر عاقل و خردمند باشد و به‏خانه و زندگى علاقهداشته باشد سعى خواهد كرد كه اسباب رضايت او رافراهم سازد.و اگر بعضى از امور منزل رابر وفق سليقه خويش نيافت‏ميتواند با نرمى و ملايمت و زبان خوش همسرش را متذكر سازد.

در اينصورت موقعيت و احترام مرد محفوظ ميماند و پيشنهاداتش تاحدودى مورد قبولواقع خواهد شد.زيرا اكثر بانوان خانه‏دار حاضرنددخالتهاى مرد را در صورتيكه گاه گاه وبطور استثناء باشد بپذيرند.ليكن‏اگر به صورت ايراد و بهانه‏جوئى و نق نق‏هاى دائمى در آمدنه تنها تاثيرنخواهد داشت‏بلكه ممكن است نتيجه معكوس بدهد.

زيرا خانم كم كم با ايرادهاى پى در پى عادت ميكند و آنها را يك‏امر عادى محسوب ميدارد.

در اينصورت شخصيت‏شوهر در نظرش كوچك شده به حرفهايش‏بى‏اعتنا خواهد شد.حتىبه ايرادهاى بجا و بسيار مهم او هم اعتنا نخواهدكرد.پيش خود فكر ميكند كه من هر كاربكنم بالاخره مورد ايراد و غر و غرواقع خواهم شد.پس چه لزومى دارد كه براى جلب رضايتاو زحمت‏بكشم؟او كه ايراد ميگيرد بگذار بيشتر بگيرد.رفته رفته از خانه‏دارى وشوهردارىدلسرد ميگردد.ممكن است‏به قصد انتقام و مقابله به مثل،به‏ايراد و بهانه‏جويى متوسل شود.

در اينصورت محيط خانه كه بايد كانون انس و استراحت‏باشد به‏صورت ميدان نبرد وكشمكشهاى دائمى تبديل خواهد شد.ممكن است ازايراد و نق نق‏هاى دائم طورى بستوه آيدكه طلاق و جدايى را ترجيح دهد وكانون مقدس زناشويى را از هم بپاشد.زن هر چه هم عاقلو بردبار باشدبالاخره از ايراد و تحقيرهاى پى در پى خسته خواهد شد.

از باب نمونه به داستان زير توجه فرماييد:

مردى به كلانترى 14 مراجعه كرد و مدعى شد كه همسرش دو ماه‏است قهر كرده و به خانهپدرش رفته است.همسر اين مرد اظهار داشت:

شوهرم سليقه مرا در خانه‏دارى نمى‏پسندد.چون دائما مرا بر سر پختن غذاو تنظيم امورخانه تحقير ميكرد از خانه‏اش رفتم تا گوشهايم از اين همه‏بدگويى آسوده شود. (4)

مرد نبايد از اين نكته غفلت كند كه تنظيم امور منزل و اداره خانه درتخصص زن و از وظائفاو ميباشد.نبايد اين حق را از او سلب كرد و اورا به صورت يك آلت‏بى‏اراده تبديل ساخت.بلكهبايد به وى آزادى داد تاذوق و سليقه خويش را بكار بندد و با شوق و دلگرمى خانه‏دارى كند.

صلاح نيست كه مرد در اين باره سختگيرى و بهانه‏جويى كند.زيرا انس ومودت و صفا وصميميت‏خانوادگى بر همه چيز تقدم دارد.

تسليت و دلجويى

چنانكه مرد هميشه به يك حال نيست زن نيز حالات مختلف دارد،گاهى شاد و خندان است،گاهى غمناك و افسرده.گاهى خوش و سر حال‏است گاهى عصبانى و تندخو.ممكن است دراثر كارهاى دشوارخانه‏دارى كاملا خسته شده باشد.ممكن است از داد و قال بچه‏هااعصابش‏ناراحت‏شده باشد.ممكن است مورد طعن و زخم زبان يكى از بستگان ياهمسايگانقرار گرفته باشد.ممكن است از تجملات زندگى و چشم وهمچشميهاى غلط متاثر شده باشد.آرى انسان در معرض صدها از اين‏قبيل حوادث جزئى و كلى قرار دارد.و ممكن است‏يكى ازآنها چنان درروحش اثر بگذارد كه از شدت ناراحتى از خود بيخود شده دنبال بهانه‏اى‏باشد تادق دلش را خالى كند.

مخصوصا بانوان كه روحى حساس و لطيف دارند زودتر از مردهااز حوادث ناگوار متاثر گشتهعكس العمل نشان ميدهند.با اندك چيزى‏رنجيده و عصبانى ميشوند.چون احساساتىهستند و تاب تحمل دشواريهارا ندارند فورا داد و قال راه مى‏اندازند.

در اين مواقع غير عادى احتياج به تسليت و دلجويى دارند.بايد بانرمى و ملايمت اعصابشان راآرامش داد.و براى اينكار كسى بهتر ازشوهر وجود ندارد.زيرا يار و غمخوار و شريك زندگى ومحرمترين افرادنسبت‏باوست.در اين مواقع بايد بداد همسر پريشان احوالش برسد واعصابپژمرده او را آرامش دهد.

آقاى محترم!هنگاميكه وارد منزل ميشوى اگر ديدى همسرت‏عصبانى و ناراحت ميباشد.صورتش را درهم كشيده اوقات تلخى ميكند غير عادى بودن حالش را درياب و بر احوالزارش ترحم كن.اگر از شدت‏ناراحتى سلام نكرد تو سلام كن.سلام كردن مقام ترا پاييننميآورد.با لب‏خندان و چهره باز صحبت كن.بيش از هر روز گرمى و مهربانى بخرج‏بده.ازاوقات تلخى و ترشرويى اجتناب كن.در كارهاى خانه كمك كن.

مواظب باش حرف زننده و تندى از تو خارج نشود.از مسخرگى و دست‏انداختن او بپرهيز.اگر حرف نميزند سر بسرش نگذار،بگذار بحال خودباشد.نگو:امروز ديگر چه خبرته مثل برجزهر مار شده‏اى؟اگر خواست‏درد دل كند به حرفهايش خوب گوش بده و اظهار تاسف كن.چنان وانمودكن كه از آن پيش آمد ناگوار حتى بيشتر از خود او متاثر گشته‏اى.بگذارخوبدرد دل كند و عقده‏هايش را بگشايد.

آنگاه كه به حال عادى در آمد مانند يك پدر مهربان بلكه شوهردلسوز از روى عقل و تدبير دررفع نگرانيهايش كوشش كن.با خوشرويى‏و مهربانى تسليتش بده.و براى صبر و بردبارىتقويتش كن.با زبان خوش‏و دليل و برهان حوادث ناگوار زندگى را كوچك و غير قابل اعتناجلوه‏بده.و شخصيت او را در مقابل تحمل حوادث تقويت كن.در مقابل‏حوادث قابل علاجوعده مساعدت و ياريش بده.

اگر قدرى صبر و حوصله بخرج بدهى و با عقل و تدبير رفتار كنى‏بزودى از نگرانى و ناراحتىنجات پيدا ميكند و زندگى شما مانند سابق‏بلكه بهتر ادامه پيدا خواهد كرد.ليكن اگر درمقابل تندخوييها وعصبانيتهاى موقت او تندخويى و بد اخلاقى نمودى ممكن است‏به نزاعوزد و خورد و قهر و دعوا منجر شود بلكه امكان دارد در اثر لجبازى يكى ازشما يا هر دو ياشخص سوم طلاق و جدايى بميان آيد.

عيبجوئى مكن

كسى در اين جهان نيست كه كليه خوبيها در او جمع و از تمام بديهاو نواقص پاك و منزهباشد.

يكى لاغر است‏يكى خيلى چاق.يكى بينى‏اش بزرگ است‏يكى‏دهانش گشاد.يكى دندانهايشبزرگ است‏يكى چهره‏اش سياه.يكى‏كوتاه قد است‏يكى خيلى دراز.يكى دهانش بدبو است‏يكىپاهايش.يكى‏بى‏عرضه و خجول است‏يكى پررو و بى‏حيا.يكى كثيف است‏يكى بى‏ادب.

يكى آداب مهماندارى را بلد نيست‏يكى سواد ندارد.يكى تندخو است‏يكى‏پژمرده و افسرده.يكى سليقه غذا پختن ندارد يكى ولخرجى ميكند.يكى‏پرخور است‏يكى بى‏اشتها.يكى بداخلاق است‏يكى حسود.يكى تنبل‏است‏يكى بد زبان،يكى خودخواه است‏يكى كينه‏توز.و دههااز اين قبيل‏عيوب بزرگ و كوچك.هيچ زن و مردى پيدا نميشود كه يك يا چند عدداز اينعيبها را نداشته باشد.

مردها معمولا قبل از ازدواج زنى را در مغز خويش مجسم ميسازندكه داراى كليه كمالات واز تمام بديها منزه باشد و به اصطلاح خودشان‏همسر ايده‏آل مينامند.و در نظر دارند با يكهمچه دوشيزه فرشته صفتى‏وصلت نمايند.و از اين مطلب غفلت دارند كه يك چنين زنى درجهان‏خارج وجود ندارد.وقتى ازدواج كردند چون وجود خارجى همسرشان باصورت ذهنىهمسر ايده‏آل كاملا مطابقت ندارد بناى ايراد و عيبجويى راميگذارند.خودشان را در ازدواجشكست‏خورده و بدشانس مى‏پندارند.ازبدبختى و عدم موفقيت دائما آه و ناله دارند.هميشهدر صدد عيبجويى وخرده‏گيرى هستند.و در اين باره حتى از عيبهاى بسيار ناچيز و غير قابلاعتنا نميگذرند.آنقدر در مورد يك عيب كوچك فكر ميكنند كه مانند كوه‏جلوه مى‏كند.گاهگاه آنرا برخ همسرشان كشيده تحقيرشان ميكنند.يا پيش‏ديگران از وى انتقاد مينمايند.بدينوسيله (كانون) مقدس زناشويى رامتزلزل ساخته اسباب ناراحتى خودشان و همسرشانرا فراهم ميسازند.

نتيجه اين عيبجوييها اين ميشود كه زن قلبا مكدر خواهد شد،مهر وعلاقه‏اش رفته رفته كمميشود،نسبت‏به زندگى و خانه‏دارى و شوهردارى‏دلسرد ميگردد،پيش خود ميگويد:چرا درخانه مردى كه دوستم نداردزحمت‏بكشم؟ممكن است در صدد تلافى بر آمده از شوهرشعيبجويى‏كند.

شوهر ميگويد:چه دماغ زشت و بزرگى دارى؟زن پاسخ ميدهد:

هر چه باشد از روى سياه و هيكل لاغر بدقواره تو بهتر است.مرد ميگويد:

پايت‏بوى گند ميدهد.زن ميگويد:حرف نزن با اين دهان گشاد و لبهاى‏كلفت.در اينصورترويشان بروى هم باز ميشود و مرتبا از يكديگر مذمت‏و انتقاد ميكنند و محيط خانه كه بايدمحيط صفا و صميميت‏باشد به صحنه‏نزاع و عيبجويى و تحقير تبديل ميگردد.

اگر با همين وضع به زندگى ادامه دهند تا آخر عمر روز خوش‏نخواهد داشت.زيرا خانه‏اى كهصفا و صميميت و مهر و محبت نداشته‏باشد جاى آسايش و خوشى نيست.بعلاوه مردى كهخودش را در ازدواج‏شكست‏خورده و بدشانس بداند و از اين امر ناراضى باشد و زنى كهمرتبامورد تحقير و عيب‏جويى قرار گيرد همواره در معرض ابتلاى به امراض‏خطرناكمخصوصا بيماريهاى عصبى و روانى خواهند بود.و اگر دامنه‏نزاع و بدگويى بالا بگيرد و بطلاقو جدايى منجر شود معمولا زن و مرد هر دو بدبخت‏خواهند شد مخصوصا اگر بچه‏دار باشند.زيرا چنين مردى اولاحيثيت و آبروى اجتماعى خويش را از دست‏خواهد داد و در بين مردميك‏فرد هوسران و سبك مغز معرفى خواهد شد.

ثانيا در اثر ازدواج اول و طلاق ضررهاى اقتصادى زيادى بر وى‏وارد شده كه جبران آنها آساننخواهد بود.و براى ازدواج دوم نيز به‏صرف بودجه زيادترى نيازمند است كه تامين آن دشوارخواهد بود.

با تحمل اين ضررها بعيد است‏بآسانى بتواند وضع اقتصادى خويش رامتعادل و روبراه سازد.

ثالثا معلوم نيست‏بآسانى بتواند همسر مناسب و بى‏عيبى براى‏خويش پيدا كند.زيرا اولا باتوجه به سابقه بدى كه در اثر ناسازگارى وطلاق همسر اولش پيدا كرده كمتر زنى حاضرميشود به او شوهر كند وثانيا بر فرض اينكه همسرى پيدا كرد معلوم نيست از همسر اولشبهترباشد.البته امكان دارد كه عيب مخصوص او را نداشته باشد ليكن خيلى‏كم اتفاق ميافتدبلكه اصلا امكان ندارد كه بطور كلى بى‏عيب و نقص باشد.

همسر دومش نيز داراى عيب بلكه عيبهايى خواهد بود.واى چه بسا ازهمسر اولش به مراتببدتر باشد.در آنصورت ناچار ميشود هر جور هست‏بااو بسازد.كمتر مردى اتفاق ميافتد كه ازازدواج دومش كاملا راضى باشد.

اما براى حفظ آبروى خويش ناچار است‏بسازد.بسيار اتفاق افتاده كه‏مردى زن دومش راطلاق داده و بسراغ همسر اولش رفته است.

آقاى محترم چرا با عينك بدبينى و عيبجويى بهمسرت نگاه ميكنى‏و به بعض عيوب كوچكو غير قابل اعتنا آنقدر اهميت ميدهى كه تدريجابصورت يك عيب بزرگ غير قابل اغماض درنظرت مجسم شود و زندگى را بر خودت و خانواده‏ات تاريك گرداند؟

مگر زن بى‏عيب سراغ دارى كه از همسرت عيبجويى ميكنى؟مگرخودت بى‏عيبى كه انتظاردارى او كاملا بى‏عيب باشد؟اصولا اين عيبهاى‏كوچك چه ارزشى دارند كه كانون گرم زندگىرا سرد يا متلاشى سازند.

چرا فقط عيبهاى همسرت را مى‏بينى و از خوبيهايش صرف نظر ميكنى؟

اگر با نظر انصاف و واقع بينى بنگرى مزايا و خوبيهاى فراوانى را در اوخواهى يافت كهبديهايش را تحت الشعاع قرار خواهد داد.با توجه بآن‏همه خوبى آن عيب كوچك اصلا عيبشمرده نمى‏شود.

اسلام عيبجويى را يك صفت‏بسيار زشت و زيانبخشى شناخته‏جدا از آن نهى كرده است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:اى كسانى كه به زبان مدعى‏اسلام هستيد ليكن ايماندر قلبتان وارد نشده است،از مسلمانان بدگويى‏نكنيد و در صدد عيبجويى بر نياييد.هر كساز ديگران عيبجويى كند موردعيبجويى خدا قرار خواهد گرفت.و چنين شخصى و لو درخانه‏اش باشدرسوا خواهد شد (5) .

پى‏نوشتها:

1-بحار ج 72 ص 326

2-بحار ج 72 ص 196

3-مجمع الزوائد ج 3 ص 331

4-اطلاعات 16 اردى بهشت 1351

5-شافى ج 1 ص 206