به حرف بدگويان ترتيب اثر نده
به حرف بدگويان ترتيب اثر نده
يكى از صفات زشتى كه در بين مردم كاملا رواج دارد مذمت وبدگويى از ديگران است.
اين صفت پليد در بين دوستان و خانوادهها كدورت و دشمنى ايجادميكند.خانوادهها رامتلاشى ميگرداند.كانون گرم خانوادگى را سرد و بىرونق مينمايد.و چه بسا اوقات اسبابقتل و جنايت ميشود.
عيبجويى و بدگويى عوامل و علل مختلفى دارد.گاهى حسد باعثبدگويى ميشود،گاهىدشمنى و كينهتوزى،گاهى انتفامجويى.گاهى بهقصد خودستايى از ديگران بدگويى ميكند.گاهى از كسى خردهگيرى ميكندتا شنونده را نسبتباو بدبين نموده محبتش را به سوىخويش جلب نمايد.
گاهى بدينوسيله تظاهر به دوستى و خيرخواهى ميكند،ليكن خيلى كم اتفاقميافتد كهقصد دلسوزى و خيرخواهى واقعى داشته باشد.از اين رهگذراست كه مرد عاقل و باهوشنبايد به مطلق بدگوييها ترتيب اثر بدهد بلكهبايد با كمال دقت و احتياط منظور گوينده رادريابد و مواظب باشد فريبظاهرسازيهاى او را نخورد و تحت تاثير القاآت شيطانى او قرارنگيرد.
يكى از نكات قابل توجهى كه مرد بايد بدان توجه داشته باشداينست كه مادر و خواهر و برادرو زن برادرش غالبا با همسرش ميانهخوبى ندارند و لو تظاهر به دوستى داشته باشند.
علت قضيه اينست كه پسر قبل از ازدواج جزء خانواده پدر و مادرمحسوب ميشود و از خويشاستقلال ندارد.پدر و مادر سالها براىپسرشان رنج و زحمت ميكشند بدان اميد كه در آخرعمر از او منتفع شوند.
در عين حال كه برايش عروسى ميكنند و به صورت ظاهر مستقلش قرارميدهند ليكن ازوى انتظار دارند كه از پدر و مادر قطع علاقه نكند و درعين استقلال،تابع آنها باشد و بيش ازسابق نسبتبه آنان اظهار محبتنمايد و در همه امور هيچكس حتى همسرش را بر آنهاترجيح ندهد و مانندسابق تمام توجهش به سوى آنان معطوف باشد.ليكن پسر وقتىازدواجميكند تمام همش اينست كه يك زندگى خوش و آبرومند و كاملا مستقلى براىخويشتن تاسيس كند.چون همسر تازهاش را يك عضو مهم وشريك آن زندگى نوين ميداندبه وى اظهار عشق و علاقه ميكند.شبانه روززحمت ميكشد تا اسباب و لوازم زندگى را مرتبنموده اسباب رفاه وآسايش خودش و همسرش را فراهم سازد.هر چه در اين بارهبيشتركوشش كند به همين نسبت از زندگى سابقش جدا شده نسبتبهخويشانش كمتراظهار علاقه خواهد نمود.
در اينجا است كه آنها مخصوصا مادر و خواهرش احساس خطرميكنند.متوجه ميشوند كه باورود يك دختر بيگانه به خانوادهشان نزديكاست پسرشان را از دستبدهند.هر چه بيشتربراى زندگى اختصاصىخويش و جلب رضايت همسرش كوشش كند آنان بيشتر احساسخطرمينمايند.از آن مىترسند كه يك مرتبه رشته خويشاوندى را بريده و بهطور كلى آنها رافراموش كند.در اين كم مهرى،عروس تازه را مجرمشناخته تمام گناهان را به گردن اوميگذارند.
براى حفظ موقعيتخويش و نگهدارى پسرشان غالبا بهترين راهرا اين ميدانند كه مهر وعلاقه او را نسبتبه همسرش كم كنند.بدينمنظور از عروس تازه وارد عيبجويى ميكنند.برايش عيب و نقصمىتراشند.عيبهاى كوچك و غير قابل اعتنا را بزرگ جلوه ميدهند.پيششوهرش از او بدگويى ميكنند.حتى اگر ضرورت اقتضا كرد از نسبتهاىدروغ هم باكندارند.صدها نقشه ميكشند تا از عروس تازه انتقام بگيرندو او را از نظر شوهر بيندازند.
مرد اگر آدم ساده و زود باورى باشد ممكن است از نيرنگها ودلسوزيهاى ظاهرى آنها متاثرگشته آلت دست آنها واقع شود.از بدگوييهاى آنها متاثر گشته نسبتبه همسرش دلسرد گردد.بهانهجويى وغر و نق را شروع كند.موضوعات بسيار كوچك و بىاهميت را عيببزرگ و قابلاهميتبشمارد.هميشه آنها را در نظر خويش مجسم نمودهگاه و بيگاه از همسرش انتقاد كند.بدين وسيله محيط خانه را صحنه ايرادو خردهگيرى و كانون گرم خانواده را سرد و بىصفاگرداند.
هر چه بيشتر به حرفشان گوش بدهد تشويق شده بيشتر عيبجويىنموده دو بهم زنىمينمايند.در اثر فتنهانگيزيهاى آنها ممكن است كار زن وشوهر به زد و خورد و حتى طلاق وجدايى منجر شود.ممكن است آنقدرمزاحم عروس بيچاره شوند كه جانش به ستوه آمده اززندگى سير شود بهحديكه از شدت ناراحتى و عصبانيت دستبخودكشى بزند.زنهاييكهازدست مادر يا خواهر يا برادر شوهر خويش انتحار نمودهاند بسيارند ونمونههايى از آنها درصفحات مجلات و روزنامهها منعكس ميشود.
از باب نمونه به داستانهاى زير توجه فرماييد:تازه عروسى درپايان اولين هفته ازدواج سوزنخورد.پس از عمل جراحى به خبرنگاراطلاعات گفت:يك هفته استبا مرد 34 سالهاى بنام...ازدواج كردهام.
روزى كه به خانه شوهر ميرفتم حس ميكردم كه مانند زنان ديگر خوشبختخواهم شد.ولىهنوز چند روز نگذشته بود كه ناسازگارى شوهر و خواهرشوهر شروع شد و زندگى كه فكرميكردم برايم بهشتى خواهد بود بهجهنمى تبديل شد.اقوام شوهرم در اين مدت كم آنقدرمرا اذيت كردند كهاز زندگى سير شدم و به وسيله خوردن سوزن خودكشى كردم (1) .
زنى خودسوزى كرد و در آخرين دقائق حيات به مامورين گفت:
برادران شوهرم زندگى را بر من تلخ كرده بودند و بخاطر آزار و اذيت آنهابود كه خودم راآتش زدم (2) .
تازه عروسى كه از بدرفتاريهاى مادر شوهرش به تنگ آمده بودخود را آتش زد (3) .
زنى به علتبدرفتارى و بهانهگيرى مادر شوهرش خودسوزىكرد (4) .
بنابراين،ناسازگاريها و فتنهانگيزيهاى مادر شوهر و خواهر شوهريكى از خطرات بزرگى استكه بنياد زناشوييها را متزلزل ميسازد وخوشى و آسايش را از خانوادهها سلب ميكند.پسنمىتوان آنرا ناديدهگرفتبلكه بايد با عقل و تدبير در صدد چارهاش برآمد.
البته نمىتوان در دهان آنها را بست ليكن ميتوان سخنانشان راعقيم و بىاثر قرار داد.
مرد بايد بدين نكته توجه داشته باشد كه مذمتها و عيبجوييهاىبدگويان-چه مادر و خواهرباشند چه غير اينها-غالبا از روىخيرخواهى و دلسوزى نيست.بلكه عوامل ديگرى از قبيلحسد،كينهتوزى،انتقام،خودنمايى،قصد سوء استفاده در ميان است.چون برخوشى و آسايشعروسشان رشك مىبرند،چون در مقابل خواستههاىآنها تسليم بدون قيد و شرط نشده،چون او را رقيب خويش و غاصبپسرشان ميدانند،چون ميخواهند پسرشان را نگهدارند تا ازوى استفاده ببرند،چون ميخواهند خودشان را خيرخواه جلوه دهند بدين جهت ازعروسبدگويى ميكنند تا نتواند در دل شوهرش زياد نفوذ كند.
آنها غالبا به فكر خويش هستند و منافع خودشان را بر مصالح پسرو عروسشان مقدم ميدارند.اگر خيرخواه بودند بواسطه عيبجوييها وولنگاريهاى خويش زندگى آنها را سرد و متزلزلنمىساختند بلكه اسباباستحكام و دوام آنرا فراهم ميساختند.
تعجب اينجاست كه وقتى ميخواستند همين دختر را براى پسرشاننامزد كنند با تعريف وتوصيف مقام او را از فرشتهها هم بالاتر ميبردندليكن وقتى به خانه بخت قدم نهاد يك مرتبهوضع تغيير ميكند و داراىصدها عيب و نقص ميشود.
آقاى محترم!گول زبان چرب و نرم و دلسوزيهاى ظاهرى آنها رانخور.
اكثر عيوبيكه براى همسرت مىتراشند يا اصلا عيب نيستند ياعيوب كوچك و بىاهميتىهستند كه آدم عاقل نبايد بدانها اعتنا كند.
فرضا عيبى هم داشته باشد مگر بشر بىعيب سراغ دارى كه انتظار دارىهمسرت به طوركلى بىعيب باشد؟
مگر مادر و خواهرت كه از همسرت عيبجويى ميكنند خودشانبىعيبند؟!اگر عيبى همداشته باشد در مقابل،صدها خوبى دارد.چراخوبيهايش را نمىبينى؟اگر به حرفشان گوشبدهى هر روز بليه و غوغايىبر پا ميسازند.ترا نسبتبه زندگى و همسرت دلسرد ميگردانند.همسرتنيز نسبتبه تو و زندگى بيعلاقه ميگردد.
محيط خانه كه بايد محيط صفا و محبتباشد به صحنه كشمكش و ايراد و بهانهجويى تبديلميگردد.اگر با همين وضع تا آخر عمر به زندگىادامه بدهيد آسايش و سعادت نخواهيد داشت.و اگر به طلاق و جدايىمنجر شود معمولا وضع بهترى پيدا نخواهيد كرد.زيرا علاوه برضررهاىاقتصادى و ناراحتيهاى روحى و زيانهاى آبرويى كه عائدت ميشود معلومنيست درازدواج آينده شانس بهترى داشته باشى و بتوانى همسر بهترىپيدا كنى.در آنصورت همخيال نكن دست از سرت بردارند بلكه اگرمطابق ميلشان نبود باز هم عيبجويى و انتقاد راشروع خواهند كرد.پسبهتر است از همان ابتدا رسما به آنها بگويى اگر ميخواهيدخويشاوندى ورفت و آمد ما باقى بماند از همسر من بدگويى نكنيد و كارى بما نداشتهباشيد.همسرم عيبى ندارد و من او را دوست دارم.وقتى ديدند سخنانشاندر تو اثر ندارداكتخواهند شد و از شر عيبجوييها و فتنهانگيزيهاى آنهاخلاص خواهى شد.
ليكن بدين نكته نيز توجه داشته باش كه بعض مادر و خواهرها باينآسانيها از هدف خويشدستبردار نيستند و براى پيشبرد هدف خويش وانتقام گرفتن از عروس از دروغ گفتن وتهمت زدن و حتى اگر ضرورتاقتضا كرد از نسبتخيانت دادن هم باك ندارند.و بوسيله اينحربه برندهچنان اعصاب مرد را تحريك ميكنند كه كنترل خويش را از دست ميدهد وتحقيقنكرده همسر بيگناهش را طلاق ميدهد و حتى گاهى مرتكب قتل وجنايت ميشود.
بسيارى از جنايتها و طلاقها در اثر همين بدگوييها و نسبتهاى ناروابوقوع پيوسته است.
براى نمونه به داستان زير توجه فرماييد:«زن و شوهر جوانى به نام...و...به دادگاهمايتخانواده تبريزرفتند تا برگ عدم سازش بگيرند.مرد در دادگاه گفت:زن من براىبرادرمكه در اصفهان زندگى ميكند نامههاى عاشقانه مينويسد.ديشب چند تا ازاين نامهها رادر كمد لباس او پيدا كردم.اما زن در حاليكه اشك ميريختتوضيح داد كه مادر و خواهرشوهرم بر سر موضوعى...با من اختلافدارند و دائما اذيتم ميكنند.ولى حالا كه مىبينندايرادگيريهاى آنها اثرىنكرده اين نامهها را درست كرده توى كمد لباس من گذاشتهاند تاشوهرمرا تحريك كنند مرا طلاق بدهد.
در دادگاه اين زن و شوهر را آشتى دادند و روانه كردند.فقط درلحظه آخر به شوهر گفتند:بهمادر و خواهرت بگو اينقدر سر بسر عروسجوانشان نگذارند (5) ».
«زن 34 سالهاى از دست مادر شوهرش پيت نفت را بر سرش خالىكرد و خود را آتش زد.چندلحظه بعد همسايهها با شنيدن فريادهايش بهكمك شتافتند و او را به بيمارستان سيناىتهران رساندند.اين زن دربيمارستان گفت:مادر شوهرى دارم كه با ما زندگى ميكند.فوقالعادهعصبى و بهانهگير است.مرتب از من ايراد ميگيرد و بين من و شوهرم رابهم ميزند.ديروزكه براى خريد از خانه بيرون رفته بودم يكى از دوستانمرا در كوچه ديدم و چند دقيقه با همدرد دل كرديم.وقتى به خانه رسيدم مادرشوهرم اعتراض كرده گفت:اين همه وقت كجا بودى؟جريان ملاقات بادوست دوران تحصيلم را برايش تعريف كردم.ولى او سرش را تكان دادهگفت:دروغ ميگويى.تازه زير سرت بلند شده.شنيدهام با قصاب محله روى هم ريختهاى.من عصبانىشدم و از شدت ناراحتى تصميم گرفتم كهاز دست او خودكشى كنم (6) ».
پس مرد در اينگونه موارد بايد كمال بردبارى و احتياط وعاقبتانديشى را بعمل آورد.و دراطراف و جوانب موضوع خوب تحقيقو كنجكاوى كند و تا مطلب خوبى برايش روشن ومسلم نشده از هراقدامى جدا اجتناب نمايد.
در اينجا لازم استخاطر نشان سازيم كه پدر و مادر براىفرزندشان خيلى رنجبردهاند.درتحمل آن همه زحمت صدها اميد و آرزوداشتهاند.اميدوار بودهاند كه در موقع درماندگىدستشان را بگيرد.شرعا ووجدانا حق دارند.سزاوار نيست انسان وقتى به استقلال رسيد واندكتوانايى در خويشتن ديد حقوق آنها را يكسره فراموش كند و محو زن وفرزند گردد.سپاسگزارى از آنها در هر حال واجب و لازم است.حتى بعداز ازدواج هم بايد نسبتبآنهااحسان و احترام كند.و اگر محتاج و درماندههستند واجب استبر آنان انفاق كند.بايد هميشهدر مقابلشان كوچكى وتواضع كند.
مانند سابق بلكه بيشتر اظهار محبت و اخلاص نمايد.رابطهاش را با آنهاقطع نكند.براىعرض ادب به منزلشان برود و براى احترام به مهمانىدعوتشان كند.كارى نكند كه آزردهخاطر گردند.به همسر و فرزندانشسفارش كند كه تواضع و احترام را از دست ندهند.به آنانبفهماند كهصلاح ما در اينست كه نسبتبه پدر و مادر و ساير خويشان وفادار باشيم.
بدين وسيله ميتواند هم حقوق پدر و مادر و ساير خويشان را ادا كند و آنها را راضى نگهدارد وهم جلو اذيتها و ناسازگاريهاى آنان را بگيرد.اگراحساس خطر نكنند وجهى ندارد مزاحمعروسشان شوند بلكه ازطرفداران و حمايت كنندگان جدى او خواهند بود.
در خاتمه لازم استيادآور شويم كه عروس نبايد از شوهرشانتظار داشته باشد كه پدر و مادرو ساير خويشانش را يكسره فراموش كندو زحمتها و محبتهاى آنان را به طور كلى ناديدهبگيرد و با آنها قطع رابطهكند.اين كار نه باين آسانيها امكان دارد نه صلاح است.
عروس اگر زن عاقل و با تدبيرى باشد ميتواند به طورى با مادرشوهر و خواهر شوهرشرفتار كند كه از مادر و خواهر خودش نيزمهربانتر و دلسوزتر باشند.اگر در مقابل آنان حالتتسليم بخود بگيرد ودر كارها با آنها مشورت كند و رفت و آمد را قطع نكند و احترام آنهارامحفوظ بدارد و نسبتبآنان احسان و نيكى كند نه تنها مزاحمش نخواهندشد بلكه هموارهمددكار و حامى او خواهند بود.
اين موضوع در بخش اول كتاب به طور مشروح مورد بحث قرارگرفت ميتوانيد بدانجا رجوعنماييد.
لغزشهايش را نديده بگير
بشر جائز الخطاست.جز معصوم همه كس در زندگى اشتباه ولغزش دارد.ممكن است از روىجهالت و نادانى كارهاى ناروايى راانجام دهد.در اين جهتبين زن و مرد فرقى نيست.براى زندر زندگىزناشويى حتما لغزشها و اشتباهاتى اتفاق خواهد افتاد.ممكن است از بابنادانى ياعدم توجه يا شدت عصبانيت،نسبتبه شوهرش بىادبى كند. ممكن استحرف نيشدار يازشتى از دهانش خارج شود.ممكن است ازحال طبيعى خارج شود و داد و قال راه بيندازد.ممكن استبدون اجازهشوهر بلكه با نهى او كاريرا انجام دهد.ممكن است در اثر بىاحتياطىيانادانى يا بىتوجهى يك ضرر مالى وارد سازد.و دهها از اين قبيل امور كهكم يا بيش براى هرخانوادهاى اتفاق خواهد افتاد.
البته در اين جهت ترديد نيست كه زن و شوهر بايد همديگر راراضى نگهدارند و از كارهاييكهاسباب كدورت و دلخورى است جدااجتناب نمايند.ليكن كمتر اتفاق ميافتد كه زن و شوهراصلا خطا و لغزشنداشته باشند.
بعضى از مردها خيال ميكنند كه در مورد خطاها و لغزشهاى زن و لوخيلى كوچك باشد بايدكاملا سختگيرى و مؤاخذه كرد تا تكرار نشود.
بايد از همان اوائل عروسى از او ضرب چشم گرفت،و به اصطلاح سرگربه را درب حجله بريد تاحواسش را كاملا جمع كند كه بعدا مرتكب خطانشود.
ليكن به تجربه ثابتشده كه برنامه مذكور نه تنها نتيجه مطلوب رانميدهد بلكه غالبا نتيجهمعكوس خواهد بخشيد.زيرا زنيكه تحت فشار وسختگيريهاى زياد شوهرش واقع شود گر چهممكن است مدتى كوتاهبردبارى كند ليكن بالاخره از اين وضع خسته ميشود،آنگاه ممكناستتصميم بگيرد كه قيد و بندها را پاره كند و خودش را آزاد سازد.كم كم بهايرادها و عتاب وخطابهاى شوهر عادت كرده نسبتبه آنها بىاعتناخواهد شد.
پيش خود فكر ميكند كه اكنون كه شوهرم حتى از خطاها و اشتباهات و لغزشهاى غيرعمدى من نميگذرد و مرا تحت فشار قرار ميدهدچه بهتر كه گوش به حرفش ندهم تا تعديلشود و دست از سختگيريهايشبردارد.نسبتبه شوهرش گستاخ و پررو ميشود و به مخالفت ونافرمانىعادت ميكند.
در اينصورت مرد يكى از چند كار را ميتواند انجام دهد.يا اينكهدست از مقاومت و سختگيرىبر نميدارد.در نتيجه،كارشان به لجبازى وكشمكش و نزاع دائمى منجر خواهد شد،و اگر باهمين وضع تا آخر عمربه زندگى ادامه بدهند،در تمام عمر يك دقيقه آسايش و خوشىنخواهندداشت.
يا اينكه شوهر از كشمكشها خسته مىشود و در مقابل همسرشتسليم مىگردد و به وىآزادى كامل مىدهد.در اين صورت زنى كه بازورآزمايى و مخالفت،قيد و بندها را پاره كرده واحساس پيروزى وآزادى مىنمايد نسبتبه شوهر خويش و حرفهاى او كاملا بىاعتناخواهدشد.و شوهر نادان هم كه راه و رسم زن دارى را نمىدانسته ناچار مىشوددر مقابلرفتار او و لو خطاهاى بزرگ باشد دندان بر سر جگر گذاشته برروى مبارك نياورد.يا اينكه دراثر لجبازى و كشمكش،يكى از آنها يا هردو جانشان بستوه آمده تقاضاى طلاق و جدايىمىكند.
در اين صورت زن و مرد هر دو بدبخت و متضرر خواهند شد ومعلوم نيستبه اين آسانيهابتوانند زندگى سعادتمندانهاى براى خويشتنفراهم سازند.بنابراين،سختگيرى و شدت عملراه اصلاح عيوب زننيستبلكه غالبا نتايجبدى مىدهد كه مىتوانيد نمونه آنها را دربيندوستان و آشنايانتان يا در صفحات مجلات و روزنامهها بدست آوريد. پس بهترين طريقزندارى اينست كه مرد ميانهروى را از دستندهد و با عقل و تدبير رفتار كند.خطاهاىكوچك همسرش را كه از روىاشتباه يا غفلت و فراموشى صادر شده به كلى ناديده بگيرد وبراى آنهادعوا و داد و قال راه نيندازد بلكه بهتر است اصلا برويش نياورد.زيراقصد خلافنداشته تا استحقاق خشونت و مؤاخذه داشته باشد.
البته مىتواند در يك موقع مناسب با زبان خوش و مدارا به او تذكربدهد كه مواظب باشد ازاين قبيل اشتباهات برايش اتفاق نيفتد.و اگر ازروى نادانى مرتكب خلاف شده باز هم صلاحنيست مرد تندى و خشونتبخرج بدهد و در صدد مؤاخذه و تنبيه بر آيد.زيرا زن در صددمخالفت ونافرمانى نبوده بلكه از باب جهالت و نادانى آن را خوب پنداشته انجام دادهاست.دادو قال سودى ندارد بلكه بايد آن را ناديده گرفت و در يك موقعمناسب با زبان خوش و دليل وبرهان زشتى و مفاسد آن عمل را برايشاثبات نمود تا خودش از روى ميل و اختيار تصميمبگيرد كه بعدا مرتكبخلاف نشود.
در اين صورت موقعيت و احترام مرد محفوظ مىماند و مىتواند باتصميم قاطع و نفوذ كلمهاز وقوع خطاهاى قابل اهميت جلوگيرى كند.
اگر با زبان خوش و ايجاد حسن تفاهم توانست همسرش را مطابقدلخواه تربيت كند و جلوخطاها و لغزشهايش را بگيرد قدردانى و تشكركند ليكن اگر ديد كاملا گوش به حرفشنمىدهد و گاه گاه مرتكب خطامىشود،باز هم بهتر است مرد خطاهاى كوچك او را نديدهبگيرد و درمقابلش سرسختى و مقاومت نشان ندهد و در صدد تنبيه و انتقامجويىبر نيايد وحتى اصرار نكند مجرميت او را باثبات رساند تا عذرخواهى كند. زيرا زنها غالبا يك حالتلجبازى و دنده كجى دارند اگر مرد با همان حالبا آنها ساخت مىتواند از وجودشان بهرهمندگردد ليكن اگر در مقابلشانسر سختى نشان داد ممكن است در اثر لجبازى و ستيزهگرىكارشان بهجاهاى باريك حتى طلاق و بالاتر از آن حتى قتل و جنايت منتهى شود.
مرد عاقل و خردمند بايد عواقب امر را بخوبى بسنجد و آثار سختگيرى ومقاومت را با آثارعفو و بخشش مقايسه كند در اينصورت يقينا عفو وبخشش را ترجيح خواهد داد،مگرخطاهاى بزرگى كه قابل بخششنباشند،در آن صورت مرد وظيفه ديگرى پيدا مىكند.
اين موضوع به قدرى حساس بوده كه شارع مقدس اسلام آن را بهعنوان يك حقى از زن برمرد واجب نموده است.على بن ابيطالبعليه السلام فرمود:در هر حال با زنها مدارا كنيد و بازبان خوش با آنانسخن بگوييد شايد اعمالشان را نيكو گردانند (7) .
امام سجاد عليه السلام فرمود:حق زن بر تو اينست كه نسبتباومهربانى كنى زيرا زير دستتو مىباشد.و طعام و لباسش بدهى.ونادانيهايش را ببخشى (8) .
از امام صادق (ع) سئوال كردند زن چه حقى بر شوهرش دارد كهاگر آن را ادا كند نيكوكارشمرده مىشود؟فرمود:غذا و لباسش را بدهد وكارهايى را كه از باب نادانى انجام مىدهدببخشد (9) .
رسول خدا (ص) فرمود:مثل زن مثل استخوان كج است كه اگربحال خودش گذاشتىمىتوانى از آن استفاده كنى ليكن اگر خواستى صافش كنى خواهد شكست (10) .
امام صادق (ع) فرمود:كسيكه زير دستانش را بخاطر خطاهاىكوچك تنبيه كند نبايدانتظار بزرگى و رياست داشته باشد (11) .
پىنوشتها:
1-اطلاعات 25 آبان 1348
2-اطلاعات 14 مرداد ماه 1349
3-اطلاعات 13 ارديبهشت 1349
4-اطلاعات 16 ارديبهشت 1349
5-اطلاعات 3 اسفند ماه 1350
6-كيهان 25 فروردين 1352.
7-بحار ج 103-223
8-بحار ج 74 ص 5
9-شافى ج 2 ص 139
10-وسائل ج 14 ص 123
11-بحار ج 75 ص 272