بود. وى فرياد مى زد: «ارحموا من يذوب ماله; اى مردم به كسى كه سرمايه اش در حال ذوب شدن است رحم كنيد». هنگامى كه فرياد عاجزانه آن يخ فروش را در آن هواى گرم شنيدم به تفسير آيه شريفه پى بردم.
آرى عمر ما بسان يخى است كه در هواى گرم تابستان در هواى آزاد به تدريج ذوب مى شود. نه تنها نيروها از دست مى رود، بلكه قواى انسان تحليل مى رود. گوش سنگين مى شود، چشم كم فروغ مى گردد، اعصاب ضعيف مى شود، استخوانها پوك مى گردد، پاها درد مى گيرد، دست دچار لرزش مى شود، و خلاصه تمام قوا به ضعف و سستى مى گرايد.
قيافه پهلوانى را به خاطر دارم كه انسان از نگاه به قامتش لذّت مى برد، امّا همان پهلوان را در سنّ كهولت سوار بر ويلچرى ديدم كه نوجوان كم سنّ و سالى او را اين طرف و آن طرف مى برد! نتيجه اينكه طبق صريح قرآن مجيد انسان طبيعتاً در حال خسران و ضرر است.
خسران عظيم!
آيا كسى كه در تجارت ضرر مى كند و سرمايه اش را بر باد مى دهد خسران عظيم كرده است؟ آيا شخصى كه خانواده اش را از دست داده دچار ضرر مبين شده است؟ آيا كسى كه فرزندش را از دست داده گرفتار زيان عظيم و بزرگ گرديده است؟
قرآن مجيد خسران عظيم را چيز ديگرى معرّفى مى كند. خداوند متعال طبق آنچه در آيه 15 سوره زمر آمده مى فرمايد:
«(إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلاَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ); زيان كاران واقعى آنانند كه سرمايه وجود خويش و بستگانشان را در روز قيامت از دست داده اند! آگاه باشيد زيان آشكار همين است!».
آرى! از دست دادن سرمايه عمر خسران مبين و ضرر عظيم است; چرا كه ساير خسرانها قابل جبران است، و تنها از دست دادن سرمايه عمر قابل جبران نمى باشد.
[ 541 ]
دستور العمل هاى چهار مادّه اى:
نتيجه اينكه تمام انسانها در حال خسران و زيانند، مگر كسانى كه به اصول چهارگانه زير معتقد باشند و به آن عمل كنند: 1. ايمان. 2. عمل صالح. 3. سفارش به حق. 4. سفارش به صبر. به شرح كوتاهى در مورد هر يك توجّه كنيد:
1. ايمان
ايمان اعتقاد درونى است كه به انسان جهت، و مسئوليّت داده، و هدف انسان را اصلاح مى كند. ايمان اعتقادى است كه تمام وجود انسان را تحت تأثير قرار داده، و آثار آن در تمام اعضا و جوارح آدمى آشكار مى شود. امّا مراتب و مراحلى دارد; ايمان در وجود انسانهاى ضعيف الايمان بسان نور ضعيف شمعى است كه در اطاق بزرگى روشن شده، كه نور آن به سختى فضاى خانه را روشن مى كند، امّا از پنجره ها بيرون نمى رود. و اگر كسى از بيرون به آن اطاق نگاه كند متوجّه نور درون خانه نمى شود. امّا ايمان انسانهاى قوىّ الايمان بسان نورافكنى است كه نه تنها فضاى خانه را كاملا روشن كرده، بلكه از تمام پنجره ها و منافذ خانه به بيرون پرتو مى افكند. به گونه اى كه از چندين كيلومتر فاصله مى توان تشخيص داد كه چراغى در آن خانه روشن است. ايمان بايد قوى باشد، و آثارش در اعضا و جوارح انسان نمايان گردد. نور ايمان بايد چشم را از محرّمات حفظ كند، به گوش اجازه شنيدن امور غير مجاز ندهد، پا را از رفتن به مجالس گناه باز دارد، و خلاصه در تمام اعضا اثر كند.
مؤمنان راست قامت:
ايمان انسان را همچون كوه در مقابل حوادث ثابت و استوار نگه مى دارد، و نه تنها اجازه تزلزل و سستى به وى نمى دهد، بلكه باعث تزلزل و تغيير جهت بادها و طوفانها مى گردد! و ما اين اوصاف و ويژگيها را در اصحاب و ياران حضرات معصومين(عليهم السلام) مى يابيم.
روزى على(عليه السلام) دست ميثم تمّار را گرفت، و او را به نخلستان كوفه برد، تا به
[ 542 ]
درخت نخلى رسيدند. حضرت به ميثم فرمود: آيا اين نخل را مى شناسى؟ ميثم عرض كرد: نه! فرمود: «از اين درخت چوبه دارت را مى سازند، و تو را به جرم عشق و محبّت به على بر روى آن به دار مى آويزند».(1)
افراد ضعيف الايمان در چنين مواقعى بسيار وحشت نموده، سعى مى كنند به گونه اى موضوع را به فراموشى بسپارند، و از آن منطقه عبور نكنند. امّا ميثم تمّار كه درخت ايمانش در سايه تلمّذ و شاگردى در مكتب على(عليه السلام) بارور شده، نه تنها از اين خبر وحشت زده نمى شود، بلكه از فرداى آن گفتگو، همه روز به آن درخت سر مى زند، و آن را آبيارى مى كند، و با آن سخن مى گويد: «آفرين بر تو اى درخت! تو براى من آفريده شده اى و من براى تو! كى مى شود زمانى كه مولايم على(عليه السلام) وعده داده فرا رسد، و مرا به عشق آقايم بر چوبه دارى كه از تو مى سازند بردار زنند».
اين عكس العمل هيچ تحليل و توجيهى جز ايمان عميق ميثم تمّار ندارد. راست قامتان مؤمن در همه اعصار و زمانها وجود دارند; هر چند تعداد آنها و درجات ايمانشان در زمانها و مكانهاى مختلف متفاوت است. هنگامى كه حزب الله سرافراز لبنان در مرداد ماه سال 1385 سى و سه روز در مقابل اسرائيل غاصبِ تا بُن دندان مسلّح مقاومت كرد، و بالاخره اسطوره شكست ناپذيرى اسرائيل را شكست، تمام دنيا ـ به ويژه غربيها و آمريكائيها ـ اعتراف كردند كه آنچه سبب پيروزى حزب الله شد ايمان عميق آنها بود; و اين حقيقتى است انكارناپذير.
ما ايرانيان آثار ايمان را در طول انقلاب اسلامى، ومخصوصاً در زمان جنگ تحميلى هشت ساله، با تمام وجود لمس نموده ايم. آنچه كه ما را در مقابل استكبار جهانى پيروز كرد ايمان جوانان غيور ما بود، لذا ما همواره تأكيد مى كنيم: «بايد ايمان جوانان تقويت شود، كه در اين صورت انقلاب بيمه خواهد شد».
ما هر چند بايد به سلاحهاى جنگى مدرن روز مجهّز باشيم، امّا نبايد فقط به آن تكيه كنيم، بلكه اتّكاء ما بايد بر جوانان پرشور با ايمان باشد.
1 . سيماى ميثم تمّار، ص 168.
[ 543 ]
تجارت پرسود:
خداوند متعال طبق آنچه در آيات 10 تا 12 سوره صف آمده، تجارت پرسود را چنين توصيف مى كند:
«(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَة تُنجِيكُمْ مِّنْ عَذَاب أَلِيم * تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِنْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ * يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّات تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْن ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ); اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايى مى بخشد؟! به خدا و رسولش ايمان آوريد، و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد; اين براى شما (از هر چيز) بهتر است اگر بدانيد! (اگر چنين كنيد) گناهانتان را مى بخشد، و شما را در باغهايى از بهشت داخل مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است، و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مى دهد; و اين پيروزى عظيم است!».
آرى! ايمان به خدا و رسول و قيامت، و جهاد در سايه ايمان، معامله پرسودى است كه خداوند از آن خبر مى دهد.
خداوند چه مشترى خوبى است. سرمايه اى را كه خودش داده، به بهترين قيمت مى خرد، حداقل به ده برابر قيمت، و حداكثر تا هفتصد برابر و گاه بيشتر. براى اينكه به ارزش معامله با خدا پى ببريد به آيه زير توجّه كنيد:
«(إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِى التَّوْرَاةِ وَالاِْنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ); خداوند از مؤمنان، جهانها و اموالشان را خريدارى كرده، كه (در برابرش) بهشت براى آنان باشد; (به اينگونه كه:) در راه خدا پيكار مى كنند، مى كشند و كشته مى شوند; اين وعده حقّى است بر او، كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده، و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اكنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدى كه با خدا كرده ايد، و اين است آن
[ 544 ]
پيروزى بزرگ!».(1)
بى شك سخن خدا راست، بلكه راست ترين سخنها، و وعده او حق، بلكه با وفاترين وعده هاست; ولى در عين حال براى تضمين اين معامله، سه سند در سه كتاب معتبر آسمانى (قرآن و انجيل و تورات) داده است; و در پايان به فروشنده تبريك مى گويد.
2. عمل صالح
دومين مادّه از برنامه چهار مادّه اى كه انسان را از خسران عظيم نجات مى دهد، عمل صالح است، كه در حقيقت ميوه درخت ايمان است. عمل صالح چيست؟ گستره عمل صالح تاكجاست؟
عمل صالح از واژه هاى قرآنى بسيار وسيع المعنى است و شامل هر كار خوبى كه براى خدا انجام گيرد مى شود. بنابراين تعريف، عبادت، زيارت، كمك به نيازمندان، ساختن درمانگاه، احداث جادّه، ساختن مدارس و مؤسسّات خيريّه، تهيّه جهيزيه دختران فقير، آماده كردن وسيله ازدواج پسران محتاج، كمك به بيماران صعب العلاج، امر به معروف و نهى از منكر، ارشاد جاهل، تنبيه غافل و مانند آن همه از مصاديق عمل صالح است. حتّى اگر سنگى در وسط راه مردم افتاده باشد، و انسان با نوك پا آن را به كنارى هدايت كند كه مزاحم عبور و مرور مردم نباشد، اين نيز عمل صالح است.(2)
كميّت يا كيفيّت؟
آنچه در عمل صالح مهم است قصد قربت و تقرّب به پروردگار است. در اين صورت، اگر عمل صالح كار كوچكى هم باشد ارزشمند، و منشأ آثار بزرگى خواهد
1 . توبه، آيه 111.
2 . ميزان الحكمة، باب 2227، ح 10384 .
[ 545 ]
بود. در تاريخ عمل هاى صالح كوچكى سراغ داريم، كه بركات بسيار مهمّى در پى داشته است. به عنوان نمونه مى توان به داستان حضرت موسى(عليه السلام) و دختران شعيب پيامبر اشاره كرد.
حضرت موسى(عليه السلام) در عنفوان جوانى و در دفاع از يك مظلوم، مأمورى از مأموران ستمگر فرعون را به قتل رساند. دستگاه انتظامى فرعون به منظور يافتن قاتل، شروع به جستجو كرد. خبر به حضرت موسى رسيد، و او براى نجات جان خويش مجبور به خروج از كشور مصر شد. بدون آب و غذا و مركب سوارى و زاد و توشه لازم، به سمت مدين حركت كرد. پس از چند روز به مدين رسيد. در جلوى دروازه ورودى شهر، در زير درختى نشست، تا خستگى سفر برطرف شود. چوپانهايى كه گوسفندان خود را بر سر چاه آب مى آوردند تا آنها را سيراب كنند توجّهش را جلب كرد. ملاحظه كرد گله گوسفندى كه چوپان آن دو دخترند در گوشه اى منتظر سيراب كردن گوسفندان خود هستند. امّا ديگر چوپانها كه غالباً مرد هستند به آنها نوبت نمى دهند. جلو رفت، جريان را از دختران پرسيد. گفتند: اين برنامه هر روز ماست، بايد صبر كنيم همه چوپانهاى مرد گوسفندانشان را سيراب كنند، سپس به گوسفندان خود آب دهيم. موسى از اين رفتار ظالمانه ناراحت شد، جلو رفت و بر سر آنها فرياد زد، و بر اين كارشان اعتراض كرد. آنها در مقابل اعتراض موسى تسليم شدند، ولى هيچ كمكى جهت كشيدن آب نكردند. حضرت موسى تشنه و گرسنه به تنهايى پشت چرخ چاه رفت و آب كافى كشيد، و گوسفندان دختران را سيراب كرد. دختران خوشحال به خانه رفتند. پدر پيرشان حضرت شعيب كه از بازگشت زود هنگام دختران متعجّب شد، علّت را پرسيد. دختران تمام آنچه واقع شده بود را براى پدر تعريف كردند. حضرت شعيب به دخترانش گفت: بايد آن جوان را به خانه دعوت كنيم، و مزد زحماتش را بدهيم. دختران به سراغ حضرت موسى رفته، و او را به خانه دعوت كردند. حضرت شعيب(عليه السلام) از موسى(عليه السلام) سؤالاتى كرد، و او داستان فرارش از مصر و پناهنده شدن به مدين را توضيح داد. حضرت شعيب پس از شنيدن داستان موسى به
[ 546 ]
او اطمينان داد كه از خطر جسته و در مدين در آرامش و امنيّت خواهد بود. سپس به او پيشنهاد ازدواج با يكى از دخترانش را داد.(1)
آرى! يك عمل صالح حضرت موسى كه سيراب كردن گوسفندان حضرت شعيب بود، سبب شد كه حضرت موسى از آوارگى نجات يابد، داراى زندگى و همسر گردد، و از همه مهمتر ده سال در خدمت يك پيامبر شاگردى كند و ساخته شود، تا آماده دريافت رسالتى بزرگ گردد. بنابراين آنچه مهم است اينكه عمل صالح بااخلاص باشد.
خلاصه اينكه دومين مادّه از برنامه چهار مادّه اى كه باعث نجات انسان از خسران و زيان مى شود عمل صالح است، كه گستره آن بسيار وسيع است.
3. تواصى به حقّ
سفارش به حق سومين مادّه از برنامه چهار مادّه اى مستثنيان از خاسرين و زيانكاران است. طبق آيه شريفه، اهل ايمان و عمل صالح بايد همديگر را به حق و حقوق سفارش كنند. براى عمل به اين مادّه، لازم است ابتدا معناى حق را بدانيم:
حق به آن معنا كه در قرآن مجيد و روايات، و به تعبير ديگر در معارف دينى آمده (نه آنچه در اصطلاح علم حقوق مطرح است) نوعى دين، وام، مسئوليّت در مقابل ديگران است; اعم از اينكه بدهى مادّى باشد يا معنوى. بدهى مادّى مثل اينكه من از شخصى يا بانكى وام گرفته ام، كه اداى اين بدهى لازم است، و بايد به موقع آن را به صاحبش بازگردانم، وگرنه حقّ مادّى او را ضايع كرده ام. و امورى مانند حقّ و حقوق فرزندان بر پدر و مادر در مورد تربيت آنها، يا بدهى فرزندان به پدر و مادر در مورد رعايت حرمت و احترام آنها و بذل محبّت و عاطفه نسبت به آنها، يا مسئوليّت حكومت اسلامى در برابر آحاد مردم، و همچنين وظيفه مردم در مقابل حكومت، و حقوقى از اين قبيل، بدهيهاى معنوى است.
1 . بقيّه داستان را در سوره قصص، آيه 27 به بعد مطالعه فرماييد.
[ 547 ]
آيات و روايات در مورد اين نوع بدهى ها (حقوق معنوى) بسيار وسيع و گسترده است، تا آنجا كه «حقوق بشر»، «حقوق كودك»، «حقوق زنان» و مانند آن كه در جهان غرب مطرح است، در مقابل حقوق معنوى اسلام بسيار حقير و كم رنگ است.
رساله حقوق امام چهارم:
حضرت سجّاد(عليه السلام) كتابى دارد به نام رساله حقوق، كه مرحوم علاّمه مجلسى در ابتداى جلد 71 بحارالانوار ـ كه موضوع احاديث آن حقوق است ـ در بيست صفحه آن را به طور كامل نقل كرده است.
امام زين العابدين(عليه السلام) از حقّ خداوند بر بندگان و حقّ بندگان بر خداوند، و سپس حقّ پيامبران و امامان بر مردم و حقّ مردم بر آنها شروع كرده، و در پى آن حقّ برادران مسلمان بر يكديگر، حقّ همسايه ها، حقّ پدر و مادر بر فرزند و بالعكس، حقّ هموطنان بر يكديگر، حقّ استاد بر شاگرد و بالعكس، حقّ دوستان و خويشاوندان بر يكديگر، را مطرح مى كند. در پى آن حقّ كافران اهل ذمّه بر مسلمانان و حكومت اسلامى را مطرح نموده است. آرى! آنها كه به عنوان يك اقليّت سالم، در كنار مسلمانان همزيستى مسالمت آميزى دارند، و به قوانين و مقرّرات حكومت اسلامى احترام مى گذارند، حق دارند كه حكومت اسلامى جان و مال و ناموس و آزادى هاى مذهبى آنها را حفظ كند.
امام على بن الحسين(عليه السلام) از اين فراتر رفته و حقّ اجزاى بدن انسان را بر انسان گوشزد مى كند; چشم انسان بر انسان حق دارد، گوش، زبان، دست و پا و ديگر اعضاء و جوارح، هر كدام حّق و حقوقى بر انسان دارند، و آدمى بايد از آنها استفاده صحيح و مشروع كند. و طبيعتاً انسان نيز بر آنها حق دارد. فراتر از اين حقوق، حقّ عبادات بر انسان است. نماز، روزه، خمس، زكات، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، و ديگر عبادات بر انسان حق دارند.
راستى هنگامى كه انسان رساله حقوق امام سجّاد(عليه السلام) را مطالعه مى كند به گستره
[ 548 ]
حقوق در معارف اسلامى پى مى برد، و رحمت و عطوفت و مهربانى اسلام را لمس مى كند، و بر حال افراد كم اطّلاعى كه اين آيين سراسر رحمت را متّهم به خشونت مى كنند تأسّف مى خورد.(1)
حق از ديدگاه امام اميرالمؤمنين(عليه السلام):
حضرت على(عليه السلام)، كه طبق فرمايش پيامبر(صلى الله عليه وآله) خودمحور حق است(2)، در توصيف و تبيين واژه حق چنين مى فرمايد: «فَالْحَقُّ اَوْسَعُ الاَْشْياءِ فِي التَّواصُفِ، وَاَضْيَقُها فِى التَّناصُفِ، لايَجْري لاَِحَد اِلاَّ جَرى عَلَيْهِ، وَلايَجْري عَلَيْهِ إِلاّ جَرَى لَهُ; حق وسيع ترين چيزها در مقام بيان و توصيف است (اگر بخواهى حقوق را بشمارى بسيار زياد است) امّا در مقام عمل از همه چيز محدودتر است (خلاصه اينكه در گفتار وسيع ترين امور و در عمل محدودترين آنهاست) و حق همه جا دو طرفى است».(3)
مثلا قاتل بايد قصاص شود، و اولياى دم حقّ قصاص او را دارند، ولى قاتل هم حقّى بر اولياى دم دارد. قاتل حق دارد كه شكنجه اش نكنند، اگر مايل بودند مشمول عفو خود قرارش دهند، پس از قصاص او را رها نكنند، بلكه غسل و كفنش كنند، و بر جنازه اش نماز خوانده، سپس دفنش كنند. طبق فرمايش مولاى متّقيان حقِّ يك طرفه نداريم، حتّى حقّ خداوند هم دو طرفه است! حقّ خدا بر بندگان آن است كه اطاعتش كنند، و حق بندگان آن است كه تفضّلا به آنها پاداش دهد. طلبكار حق دارد طلب خود را مطالبه كند، و بدهكار حق دارد در صورت عدم قدرت بر پرداخت بدهى به او مهلت دهد، همانطور كه حق دارد مستثنيات دين مثل منزل مسكونى اش را از او نگيرد.
نتيجه اينكه حق و حقوق در معارف اسلامى جايگاه مهمّى دارد.
1 . توضيح بيشتر اين مطلب را در كتاب ما «آيين رحمت» كه در ردّ اتّهام بى اساس پاپ بنديكت شانزدهم رهبر مسيحيان جهان نوشته شده، مطالعه فرماييد.
2 . بحارالانوار، ج 38، ص 28 .
3 . نهج البلاغه، خطبه 216.
[ 549 ]
مهمترين حقوق:
سؤال: مهمترين حق پس از حق خدا و رسولش كدام حق است؟
پاسخ: حضرت على(عليه السلام) در همان خطبه 216 نهج البلاغه در پاسخ اين سؤال مى فرمايد:
«وَاَعْظَمُ مَاافْتَرَضَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ تِلْكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوالي عَلَى الرَّعِيَّةِ وَحَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوالِي; مهمترين حق، حقّ مردم بر حكومت، و حقّ حكومت بر مردم است».
حقّ حكومت اسلامى بر مردم اين است كه از آن حمايت كنند، ودر مشكلات و حوادث سخت به ياريش بشتابند، و در لحظاتى كه بايد به صحنه بيايند در صحنه حضور يابند. و حقّ مردم بر حكومت آن است كه جان و مال و ناموس و آبروى آنها را حفظ كند، و امنيّتشان را تأمين نمايد، و وسايل رفاه و آسايش آنها را فراهم كند، و مقدّمات تحصيل، كار ومسكن جوانان را مهيّا سازد. براى مردم جادّه، بيمارستان، خيابان و پارك و ديگر لوازم و اشياى مورد نيازشان را آماده سازد.
حق و حقوق برادران دينى:
از حقوق بسيار مهم حق برادران دينى بر يكديگر است، كه دامنه وسيعى دارد. در برخى از روايات تا 30 حق در اين رابطه شمرده شده است.(1)
در اينجا توجّه شما را به روايتى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كه به هفت نوع از اين حقوق اشاره مى كند، جلب مى نماييم:
«لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ سَبْعَةُ حُقُوق واجِبَة مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَيْهِ: اَلاِْجْلالُ فِي عَيْنِهِ، وَالْوُدُّ لَهُ فِي صَدْرِهِ، وَالْمُواساتُ لَهُ في مالِهِ، وَاَنْ يُحَرِّمَ غَيْبَتَهُ، وَاَنْ يَعُودَهُ فِي مَرَضِهِ، وَاَنْ يُشَيَّعَ جِنازَتَهُ، وَاَنْ لايَقُولَ فِيهِ بَعْدَ مَوْتِهِ اِلاّ خَيْراً; هر مؤمنى بر مؤمن ديگر هفت حق دارد كه از سوى خداوند واجب شده است:
1 . سفينة البحار، ج 1، ص 290 .
[ 550 ]
1. احترامش را حفظ كند (تحقيرش نكند، به او توهين ننمايد، حرمتش را هتك نكند).
2. محبّت او را در دل داشته باشد.
3. نسبت به او مواسات مالى داشته باشد (يعنى او را در امكاناتش شريك كند).
4. غيبتش را بر خود حرام بداند (و در غيابش هم حرمت او را نگه دارد).
5. به هنگام بيمارى از وى عيادت كند (و اگر نياز به كمك مالى يا چيز ديگر دارد دريغ نكند).
6. در تشييع جنازه اش شركت نمايد.
7. و پس از مرگش جز ذكر خيرش نگويد».(1)
خلاصه اينكه مؤمن بايد در ظاهر وباطن، در حضور و غياب، از نظر مالى و غير مالى، و در حيات و ممات به فكر برادر مؤمنش باشد.
4. تواصى به صبر
چهارمين مادّه از برنامه چهار مادّه اى كسانى كه مى خواهند از خسران و زيان رهايى پيدا كنند، تواصى به صبر است. كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح بجا مى آورند، علاوه بر تواصى به حق، همديگر را به صبر و استقامت سفارش مى كنند.
«صبر» و «استقامت» در معارف اسلامى جايگاه ويژه اى دارد. و در آيات قرآن و روايات معصومين(عليهم السلام) به صورت گسترده مطرح شده است. كه براى نمونه به سه آيه و يك روايت اشاره مى كنيم. ولى قبل از آن بايد توجّه داشت كه صبر آن گونه كه بعضى از انسانهاى بى مسئوليّت و ترسوها خيال كرده، و دشمنان روى آن مانور مى دهند، به معناى پذيرش هر نوع ظلم و ستم و ذلّتى نيست، بلكه به معناى ايستادگى در مقابل مشكلات و حوادث ناگوار و سختيهاست. و اين مطلب از آياتى كه ذكر مى كنيم به خوبى روشن مى شود. توجّه كنيد:
1 . بحارالانوار، ج 71، ص 222.
[ 551 ]
صبر در آيات قرآن:
1. خداوند متعال در آيه 65 سوره انفال مى فرمايد:
«(يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِّنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِّنْكُمْ مِّائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَفْقَهُونَ); اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشويق كن! هرگاه بيست نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر غلبه مى كنند; و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از كسانى كه كافر شدند، پيروز مى گردند; چرا كه آنها گروهى هستند كه نمى فهمند!».
طبق اين آيه شريفه صبر و استقامت به انسان نيرويى معادل قدرت ده نفر مى بخشد، و لهذا هر مؤمن صابرى توانايى رويارويى با ده نفر از دشمنان اسلام را دارد.
2. گروهى از فرشتگان به هنگام ورود بهشتيان به بهشت به استقبالشان آمده، و به عنوان خير مقدم خطاب به آنها مى گويند:
«(سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ); سلام و درود بر شما به خاطر صبر و استقامتتان! چه نيكوست سرانجامِ آن سرا (ىِ جاويدان)».(1)
انتخاب صفت زيباى صبر، در ميان صفات فراوانى كه باعث بهشتى شدن بهشتيان شده، نشان از جايگاه ويژه صبر و استقامت مى دهد.
3. خداوند متعال در آيه 157 سوره بقره به سه مادّه امتحانى اشاره كرده، و در پايان به كسانى كه در اين امتحانات صبر و استقامت را پيشه خود مى كنند، بشارت داده است. سپس مى فرمايد:
«(أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُهْتَدُونَ); اينها همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده، و آنها هدايت يافتگانند!».
طبق آيه فوق، سه مدال افتخار بر سينه صابران زده شده است: 1. صلوات و درود خداوند. 2. رحمت خدا. 3. هدايت مخصوص الهى.
1 . رعد، آيه 24 .
[ 552 ]
خوانندگان محترم! براى رسيدن به هر چيزى چه در امور دنيايى و چه در مسائل مربوط به آخرت، بايد صبر و استقامت داشت كه بدون تخلّق به اين صفت زيبا، نه در مسائل مادّى پيشرفتى حاصل مى شود، و نه در مسائل معنوى.
صبر از ديدگاه امام على(عليه السلام):
حضرت على(عليه السلام) در نهج البلاغه مى فرمايد: نسبت به پنج چيز به شما سفارش مى كنم كه هر چه براى تحصيل آن كوشش و تلاش كنيد سزاوار است:
پنجمين آن به شرح زير است: «وَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِْيمانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ; بر شما باد به صبر و استقامت (در امور مختلف زندگى) چرا كه نقش صبر نسبت به ايمان، همچون نقش سر نسبت به بدن است».(1)
سر فرمانده بدن است; زيرا چشم و گوش و مغز در سر است. و صبر نيز در پيكر ايمان، نقش مهمّى همچون سر انسان نسبت به جسد دارد. براى رسيدن به مقام صابران و تخلّق به صفت زيباى صبر لازم است حالات صابران را مطالعه كنيم. زندگى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مخصوصاً دوران مبارزه آن حضرت در مكّه و هجرت به مدينه مشحون از صبر و استقامت آن حضرت است.
اقسام صبر:
معمولا براى صبر سه شاخه ذكر مى كنند:
1. صبر بر طاعت; طاعت و عبادت پروردگار سختى ها و مشكلاتى در پى دارد، كه بدون صبر و استقامت امكان انجام آن نيست. به عنوان مثال هنگامى كه انسان حساب اموال و دارائيش را مى رسد، و مبلغ هنگفتى خمس بدهكار مى شود، پرداخت آن برايش مشكل است. اينجاست كه بايد در مقابل انجام اين عبادت صبر و استقامت كند، تا موفّق بر انجام آن شود.
1 . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 82 .
[ 553 ]
2. صبر بر معصيت; اگر انسان در مقابل هواى نفس سركش تاب تحمّل نداشته باشد، و نتواند در برابر خواهشهاى نفسانى مقاومت كند، مغلوب شيطان و هواى نفس مى شود. امّا با استعانت از خداوند و صبر و استقامت مى تواند ديو هواى نفس و شيطان لعين را مغلوب خود سازد.
3. صبر بر مشكلات; بى شك دنيا براى هيچ كس بدون سختيها و ناملايمات نيست. بنابراين، نبايد به دنبال زندگى بى مشكل رفت. بلكه بايد راه غلبه بر مشكلات، و صبر در مقابل حوادث سخت و تلخ و ناكامى ها را آموخت. و با استقامت، كوه مشكلات را پشت سر گذاشت.
[ 554 ]
[ 555 ]
14 و 15. سوگند سوره نجم و واقعه
با توجّه به اينكه قسم دو سوره فوق، هر دو سوگند به ستارگان است، لذا از هر دو قسم يكجا بحث مى كنيم:
1. خداوند متعال در آيات اوّليّه سوره نجم مى فرمايد:
سوگند به ستاره هنگامى كه افول مى كند، كه هرگز دوست شما ]=محمد(صلى الله عليه وآله)[ منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است، وهرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد. آنچه مى گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست.
2. و در آيات 74 تا 80 سوره واقعه نيز چنين آمده است:
[ 556 ]
سوگند به جايگاه ستارگان (ومحلّ طلوع وغروب آنها)! و اين سوگندى است بسيار بزرگ، اگر بدانيد! كه آن، قرآن كريمى است، كه در كتاب محفوظى جاى دارد، و جز پاكان نمى توانند به آن دست زنند ]= دست يابند[. آن از سوى پروردگار عالميان نازل شده است.
اهميّت كارهاى زيربنايى:
سوره نجم و واقعه هر دو مكى است، و همان گونه كه بارها گفته ايم سوره مكّى غالباً متكفّل بيان اصول دين است، و سوره هاى مدنى فروع دين، احكام واخلاق را تبيين مى كند. زيرا اوّل بايد پايه ها و زيربناها را محكم كرد، و تا زمانى كه پايه هاى اعتقادى مردم مستحكم نباشد مردم نه به ميدان جهاد مى روند، نه رغبتى نسبت به انجام واجبات خواهند داشت، و نه انگيزه اى براى ترك گناهان و محرّمات. ولهذا، معتقديم در عصر ما نيز براى مبارزه با مفاسد اجتماعى، اقتصادى، نظير بى حجابى، بدحجابى، افراط و تفريط ها، اسراف و تبذيرها، رباخوارى و رشوه خوارى و مانند آن، بايد پايه هاى عقيدتى مردم را محكم كرد. نبايد فشارها را فقط متوجّه دادگاهها، جريمه ها، مجازاتها و اجراى حدود و مانند آن كرد، بلكه علاوه بر اين كارها، بايد در بخش فرهنگى و تقويت اعتقادات مردم نيز سرمايه گذارى كرد.
صدا و سيما بايد عمده فعاليتهاى خود را در اين بخش متمركز كند. رسانه ها بايد در مورد عقايد مردم مانور دهند. مساجد، نمازهاى جمعه، عزادارى ها، همايشها، مجالس وعظ و مانند آن بايد به پيروى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) ابتدا به استحكام اصول اعتقادى مردم اهتمام ورزند.
همان گونه كه غالب مباحث سوره هاى مكّى اصول عقايد است، سوگندهاى مورد بحث نيز در مورد يكى از اصول اعتقادى يعنى نبوّت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و معجزه آن حضرت، مطرح شده است.
[ 557 ]
كدام ستاره؟
در سوگند اوّل خداوند به ستاره، هنگام افولش قسم ياد كرده است. در اينكه منظور از ستاره مذكور چه ستاره اى است؟ بين مفسّرين اختلاف نظر وجود دارد.
بعضى از مفسّرين معتقدند منظور ستاره ثريّاست كه از هفت ستاره تشكيل شده است. شش ستاره آن نسبتاً راحت ديده مى شود، امّا ستاره هفتم بسيار كوچك است، و به سختى ديده مى شود. بدين جهت چشم هاى تيزبين را به وسيله مشاهده اين ستاره كوچك آزمايش مى كنند. طبق اين تفسير، ترجمه آيه شريفه چنين است: «سوگند به ستاره دور دست ثريّا هنگامى كه افول و غروب مى كند».(1)
عدّه اى ديگر از مفسّران بر اين عقيده اند كه منظور از نجم در آيه مورد بحث ستاره «شعرى» است. ستاره اى كه بسيار درخشنده است; «سوگند به ستاره بسيار درخشنده شعرى، هنگامى كه افول مى كند».(2)
ولى به عقيده ما هيچ يك از اين دو نظريه دليل روشنى ندارد. بنابراين، نجم درآيه سوگند همه ستارگان آسمان را شامل مى شود. ستارگانى كه در عالم خويش واقعاً عظمت دارند، و خورشيد در برابر آنها ناچيز و كوچك است. جالب اينكه قرآن زمانى به ستاره ها سوگند خورده كه نزد مردم آن زمان ارزشى نداشتند، بلكه مردم قادر نبودند تصوير صحيحى از ستارگان در ذهن خود داشته باشند. زيرا اعراب زمان نزول قرآن تصوّر مى كردند كه ستارگان بسان ميخهايى هستند كه بر سقف آسمان كوبيده شده و هيچ حركتى ندارند!
لحظه غروب ستارگان:
سؤال: چرا خداوند متعال به لحظه افول وغروب ستاره ها قسم خورده است؟
پاسخ: جواب اين سؤال را قرآن در داستان حضرت ابراهيم(عليه السلام) و ستاره پرستان
1 . مجمع البيان، ج 9، ص 286 .
2 . تفسير نمونه، ج 22،ص 477.
[ 558 ]
داده است. هنگامى كه تاريكى شب همه جا را فرا گرفت و ستاره درخشانى در آسمان ظاهر شد، حضرت به عنوان همراهى با بت پرستان گفت: اين ستاره پروردگار من است!(1) امّا هنگامى كه ستاره پس از مدتى مكث در آسمان افول كرد، فرمود: خدايى كه غروب كند و از نظرها پنهان گردد و تحت تأثير حوادث عالم باشد را به عنوان خدا نمى پذيريم! بلكه خدايى را مى پرستم كه همواره شاهد و ناظر باشد، و هيچگاه غروب و افول نداشته باشد.
بنابراين، با توجّه به اينكه افول و غروب ستاره نشان مى دهد كه آن هم مخلوقى از مخلوقات خداست، و خالق توانا و عالم ومدبّرى آن ستاره و ديگر موجودات عالم را اداره مى كند، لذا خداوند متعال به لحظه غروب ستارگان قسم خورده است.
سوگند به مدار ستارگان:
از آنجا كه مدار ستارگان از اهميّت والايى برخوردار است، خداوند به مواقع النجوم (مدار ستارگان) سوگند ياد كرده است.
ستارگانى را كه با چشم غير مسلّح ديده مى شود تا پنج هزار ستاره شمرده اند. امّا آنچه در كهكشان ما، كهكشان راه شيرى، با چشم مسلّح قابل رؤيت است 200 ميليارد ستاره است، كه خورشيد عالمتاب با تمام عظمتش يك ستاره متوسّط آنهاست! تمام اين ستاره ها ميليونها سال است كه در مدار خاصّى حركت كرده، و هرگز از مسير ويژه خود منحرف نشده و نخواهند شد. واقعاً خالق آسمان و ستارگانش چقدر قدرتمند و عالم و مدير و مدبّر است كه تمام اين ستارگان را در مسير و مدار خود قرار داده و آنها را به خوبى اداره مى كند. به راستى اين سوگند براى كسانى كه اطّلاع كافى از ستارگان و مدارات آن داشته باشند سوگند عظيمى است.
يكى از اين ستارگان، كره زمين است كه اگر از ستارگان ديگر به آن نگاه كنيم همچون ساير ستارگان است. اين ستاره صدها ميليون سال است كه در مدار خاصّ
1 . انعام، آيه 76 .
[ 559 ]
خود چرخيده، و فاصله خود را با ديگر ستارگان از جمله خورشيد حفظ كرده است. زمين بر اثر حركت دورانى اش تعادلى بين قوّه جاذبه و دافعه خورشيد ايجاد كرده، تا نه از مدار خارج مى شود، و نه جذب خورشيد گردد; بلكه همواره در مسير خاص خود حركت كند. آرى! اين سوگندها براى كسانى كه بدانند عظيم و با ارزش است!
آنچه براى آن قسم ياد شده است:
در سوره نجم، براى اثبات نبوّت سوگند ياد شده است; توجّه كنيد:
«سوگند به ستارگان هنگامى كه غروب مى كنند، كه هرگز محمد(صلى الله عليه وآله) منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است. آن حضرت نه گمراه است، و نه متعصّب، و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد، بلكه سخنانش از مشكات وحى سرچشمه گرفته است». اين آيات به روشنى مى گويد: «رفتار و سيره پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) همچون آيات قرآن حجّت است». با توجّه به اين مطلب، چطور برخى از مسلمانان پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله) به خود جرأت داده، و گفته اند: «مُتْعَتانِ كانَتا مَشْرُوعَتَيْنِ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللهِ وَ اَنَا اَنْهي عَنْهُما، مُتْعَةُ الْحَجِّ وَ مُتْعَةُ النِّساءِ; دو نوع متعه در عصر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مشروع و جايز بود، ولى من از آنها نهى مى كنم: حج به صورت تمتّع و ازدواج موقّت».(1)
مگر نه اينكه پيامبر از روى هوا و هوس سخن نمى گفت؟ مگر نه اينكه حضرت رسول تمام احكام را بر اساس وحى الهى بيان مى كرد؟ پس چگونه اين افراد به خود اجازه دادند احكامى را كه پيامبر اعظم وضع كرده، تغيير دهند و حلال خدا را حرام كنند؟ زشت تر از اين، مطلبى است كه در كتاب صحيح بخارى آمده است. توجّه كنيد:
ابن عباس مى گويد: هنگامى كه بيمارى پيامبر اسلام شدّت گرفت، فرمود:
«اُئتُونى بِكِتاب أكْتُبُ لَكُمْ كِتاباً لاتَضِلُّوا بَعْدَهُ; كاغذى بياوريد، تا وصيتنامه اى بنويسم كه پس از آن گمراه نشويد».(2)
1 . شيعه پاسخ مى گويد، ص 128 .
2 . صحيح بخارى، ج 1، ص 65 (باب كتابة العلم، ح 55).
[ 560 ]
پيامبرى كه هرگز مطابق هواى نفس و خواهش دل سخن نمى گويد، در آخرين ساعات عمر از پيروانش تقاضا مى كند كاغذى بياورند تا مطالب مهمّى را براى آنها بنويسد.
امّا در ميان بهت و حيرت همه، خليفه دوم وقاحت و بى شمرى را به اوج خود رسانده مى گويد: «ان النبى(صلى الله عليه وآله) غلبه الوجع; بيمارى بر پيامبر غلبه كرده و حرفهايش اعتبارى ندارد!». و طبق برخى از روايت عبارت زشت ترى به زبان آورد: «ان الرجل ليهجر; پيامبر (نعوذ بالله) هذيان مى گويد (به سخنانش توجّه نكنيد)». و بدينوسيله مانع نوشتن وصيّت حضرت شد. آيا اين سخنان با آيات قرآن سازگار است؟
ما شيعيان بايد شكرگزار خداوند باشيم كه به دامان اهل البيت(عليهم السلام) چنگ زده، و در سايه هدايتهاى آنان دچار اين اشتباهات بزرگ نمى شويم. كه هر كس به حديث پيامبر عمل كند، و به قرآن و عصمت پناه ببرد هرگز گمراه نخواهد شد.(1)
خلاصه اينكه در سوره نجم براى اثبات نبوّت سوگند ياد شده است.
قرآن كريم:
و امّا در سوره واقعه براى اثبات حقانيّت قرآن قسم ياد شده است; توجّه كنيد: «سوگند به جايگاه ستارگان، كه كتاب آسمانى مسلمانان، قرآن كريمى است كه جز پاكان نمى توانند به آن دست يابند».
تفسير (لايمسّه الا المطهرون):
دو تفسير براى اين آيه شريفه بيان شده است:
الف) خطوط قرآن بايد با وضو و غسل لمس شود. بنابراين مسلمانان بايد مراقب باشند كه آيات قرآن را، چه در قرآن باشد يا در كتابها و روزنامه ها و نشريات و جاهاى ديگر، بدون وضو دست نزنند.
1 . بحارالانوار، ج 36، ص 331 .
[ 561 ]
سؤال: با توجّه به تفسير فوق، آيا بهتر نيست در روزنامه ها و نشريّات، كه به طور گسترده در دسترس مردم است، و بدون وضو به آن دست مى زنند، آيات قرآن و اسماء مقدّسه منعكس نشود، تا حرمت آن محفوظ بماند؟
پاسخ: اين نوع تفكّر، اشتباه است و باعث فراموشى آيات قرآن و اسامى مقدّسه مى شود. بايد آيات قرآن در روزنامه ها، جرايد، نشريّات و كتابها نوشته شود، و مردم عادت كنند كه با وضو به آن دست بزنند، و اگر نياز آنها برطرف شد اوراقى كه حاوى آيات قرآن و اسامى مقدّسه است را در جايى دفن كنند، و يا در رودخانه اى بريزند، و يا به مراكزى كه آن را خمير كرده و تبديل به كارتن و مانند آن مى كنند تحويل دهند. و اين مسأله در عصر حضرات معصومين(عليهم السلام) نيز رواج داشته است. زيرا در آن زمان سكّه هايى در دست مردم بود كه يك طرف آن جمله «لااله الاالله» و در سمت ديگر «محمد رسول الله» نقش بسته بود، و هيچ يك از ائمه(عليهم السلام) از اين كار جلوگيرى نكردند.
ب) منظور از آيه شريفه حقايق و معانى و محتواى آيات قرآن است، كه تنها افراد پاكدل و باتقوا به آن مى رسند، و كسانى كه نفس خود را تطهير نكرده، و به صفاىِ باطن نرسيده، و درجاتى از تقوا را طى ننموده اند، از حقايق و محتواى آيات قرآن نصيبى نمى برند. اين تفسير در آيه دوم سوره بقره نيز آمده است: (ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ). قرآن مجيد همه را هدايت مى كند، هدايتهاى عمومى و معمولى، براى عموم مردم است، ولى براى كسانى كه مراتبى از تقوا را طى كرده باشند هدايتهاى خاصى دارد. هدايت خاص و عميق براى پاكان و پرهيزكاران خواهد بود. آنها كه نور توحيد قلبشان را روشن ساخته است.
دراست قرآن و آثار فراوان آن:
پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) در روايت عميق و پرمعنايى كه در كنزالعمال آمده، خطاب به معاذ بن جبل مى فرمايد:
«اِنْ اَرَدْتَ عَيْشَ السُّعَداءِ، وَمِيتَةَ الشُّهَداءِ، وَالنَّجاةَ يَوْمَ الْحَسْرَةِ، وَالاَْمْنَ يَوْمَ الْخَوْفِ،
[ 562 ]
وَالنُّورَ يَوْمَ الظُّلُماتِ، وَالظِّلَّ يَوْمَ الْحَرُورِ، وَالرِّىَّ يَوْمَ الْعَطَشِ، وَالْوَزْنَ يَوْمَ الْخِفَّةِ، وَالْهُدى يَوْمَ الضَّلالَةِ، فَادْرُسِ الْقُرآنَ، فَاِنَّهُ ذِكْرُ الرَّحْمنِ، وَحِرْزٌ مِنَ الشَّيْطانِ، وَرُجْحانٌ فِى الْميزانِ; اى معاذ! اگر طالب زندگى سعادتمندانه، و مرگ در راه خدا، و نجات در روز قيامت، و امنيّت در روز وحشت، و نور در هنگامه ظلمات قيامت، و سايه آرامش در آفتاب سوزان محشر، و سيرابى در روزى كه همه عطشانند، و سنگينى كفّه اعمال در روزى كه كفّه اعمال همه سبك است، و هدايت در روز ضلالت و گمراهى هستى، همه اينها در سايه دراست و عمل به قرآن حاصل مى شود. چرا كه قرآن ياد خداى رحمان، و امان از شيطان، و سبب سنگينى ترازوى اعمال مى شود».(1)
طبق روايت فوق، دراست و تفكّر و انديشه در قرآن دوازده امتياز و ثمره دارد.
1 . كنزالعمال، ح 2439 .
[ 563 ]
16. سوگند سوره ذاريات
آخرين قسم از قسمهاى يگانه سوگندى است كه در آيه هفتم سوره ذاريات آمده است. توجّه كنيد:
قسم به آسمان كه داراى چين و شكنهاى زيباست، كه شما (درباره قيامت) در گفتارى مختلف و گوناگونيد! (تنها) كسى از ايمان به آن منحرف مى شود كه از قبول حق سرباز مى زند.
حُبُك، معجزه علمى قرآن!
خداوند متعال در اين آيات به آسمان با ويژگى خاصّى سوگند ياد كرده است، كه از اين جهت قسم تازه اى محسوب مى شود. زيرا هر چند قبلا هم به «سماء» قسم خورده بود، امّا تنها در اين سوره به «آسمان ذات حُبُك» سوگند ياد كرده است.
«حُبُك» جمع «حِباك» به معناى چين و شكن است. به مثالهاى زير توجّه كنيد تا معناى چين و شكن روشن شود:
1. هنگامى كه نسيم ملايمى بر شن زارها مىوزد، شن ها داراى چين وشكنهاى منظّم و مرتّب و زيبايى مى شوند.
2. تصوّر كنيد در كنار دريا هستيد، و نسيم آرامى بر سطح دريا مىوزد. بر اثر وزش
[ 564 ]
اين نسيم، آب دريا موّاج شده، و چين و شكنهاى منظّم و زيبايى پيدا مى كند.
3. كسانى كه موهاى بلندى دارند چين و شكنهاى زيبايى در موهاى آنها ايجاد مى شود. نتيجه اينكه «حُبُك» به معناى چين و شكن ها است.
پس از روشن شدن معناى حُبُك، به بيان معجزه علمى قرآن در اين آيه مى پردازيم، و براى اين منظور لازم است ابتدا نظريّه عوام مردم، و سپس دانشمندان علم هيئت در عصر نزول قرآن را در مورد آسمان بدانيم.
مردم عصر رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)معتقد بودند كه آسمان گنبد نيلوفرى است كه با فاصله چند كيلومترى بالاى سر ما قرار گرفته، و ستاره ها بسان ميخهاى نقره اى شكلى هستند كه به سقف آسمان كوبيده شده اند، و ماه و خورشيد، كه به اندازه يك بشقاب بيشتر نيست، نيز بر سقف آسمان كوبيده شده است. علاوه بر اينكه هيچ يك از ستارگان و ماه و خورشيد حركتى از خود ندارند، بلكه با حركت آسمان مى چرخند!
امّا دانشمندان آن زمان همگى تسليم هيئت بطليموس بودند. نظريّه اى كه تا چهارصد سال پيش بر تمام محافل علمى ـ فلكى جهان حكومت مى كرد، و توسّط گاليله ابطال شد. مطابق اين نظريّه فاصله كره زمين تا ستارگان چندصد كيلومتر بيشتر نبود (يعنى يك ثانيه نورى) و آسمان از كره هاى بلورينى تشكيل شده، كه همانند پوسته هاى پياز روى هم قرار گرفته است. ناهيد، عطارد، پلتون، زهره و ديگر كره ها هر كدام بر روى ديگرى همچون پوست پياز نهاده شده، و ستارگان در لابه لاى آنها هستند. البتّه با اين تفاوت كه اين كره ها حركت مستقل دارند، و بر روى هم مى چرخند.
امّا يافته هاى علم امروز از آسمان و ستارگان آن واقعاً اعجاب آور است. دانشمندان عصر ما مجبور شدند براى تعيين فاصله ستارگان از يكديگر، مقياسى غير از مقياس هاى زمينى ابداع و اختراع كنند. آنها براى اين منظور حركت نور را معيار قرار دادند. نور در يك ثانيه 300 هزار كيلومتر مى پيمايد، يعنى در اين مدّت كوتاه هفت دور بر گرد كره زمين مى چرخد! و در يك دقيقه 18 ميليون كيلومتر، و در يك
[ 565 ]
ساعت يك ميليارد و هشتاد ميليون كيلومتر، و در يك شبانه روز 000/000/920/25 كيلومتر، و در يك سال، 000/000/800/459/9 كيلومتر مسافت را طى مى كند. با توجّه به اين مقياس، فاصله بعضى از ستارگان با ما يك ميليون سال است! يعنى يك ميليون سال طول مى كشد كه نور آنها به ما برسد، و چه بسا وقتى نور آنها به ما مى رسد از بين رفته باشند!
ستارگانى شناسايى شده اند كه نور آنها پس از يك ميليارد سال نورى به ما مى رسد. واقعاً اين اعداد و ارقام، خيره كننده و سرسام آور است. جالب اينكه: اين چيزى است كه علم امروز به آن دست يافته، و چه بسا بر اثر پيشرفت علوم و صنايع و ابزار و دستگاهها، در آينده مطالب اعجاب آورترى كشف شود!
با توجّه به مطالب بالا به سراغ قرآن مجيد مى رويم. قرآن مجيد در محيط عربستان در ميان مردمى كه در مورد آسمانها چنان تفكّراتى داشته، و دانشمندانشان هم بدان شكل معتقد بودند، در مورد خلقت و آفرينش آسمانها چنين مى فرمايد:
«(لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ); آفرينش آسمانها و زمين از آفرينش انسانها مهمتر است، ولى بيشتر مردم نمى دانند».(1)
در مورد آيه مورد بحث، كه معتقديم از معجزات علمى قرآن مجيد است، دانشمندان علوم نجوم با تلسكوپهاى بسيار قوى، كه بعضاً قطر ذره بين هاى آن چندين متر است، و در نقاط مرتفع كه آسمانى صاف دارد نصب شده، ستارگان را رصد كرده و از كهكشانها تصويرهايى تهيّه كرده اند. (كهكشان مجموع ستارگانى است كه در يك حلقه دوران داشته، و هر كدام حاوى ستارگان بسيار زيادى است. كهكشان ما، يعنى كهكشان راه شيرى دويست ميليارد ستاره دارد.) هنگامى كه به تصويرهاى تهيّه شده از كهكشانها نگاه مى كنيم ناخودآگاه به ياد آيه (وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ) مى افتيم! چرا كه چين و شكنهاى ستارگان كهكشانها كاملا مشهود و قابل رؤيت است!
1 . غافر، آيه 57 .
[ 566 ]
عجيب اينكه ستارگان كهكشانها به صورت مارپيچ و داراى چين و شكنهاى جالبى است. و اين از معجزات علمى قرآن است كه 1400 سال پيش از چين و شكن هاى مذكور خبر داده، و اكنون معناى آن روشن شده است.
سوگند به آسمان براى چه؟
از مباحث گذشته اهميّت سوگند به آسمان پرچين و شكن روشن شد. اكنون بايد ديد كه اين سوگند مهم براى چه مطلب مهمّى است؟
آيه شريفه (إِنَّكُمْ لَفِى قَوْل مُّخْتَلِف) پاسخ اين سؤال را مى دهد.
سوگند به آسمانِ داراى چين و شكن، كه مخالفان پيامبر و قرآن و معاد گرفتار تناقضات آشكارند، و اين تناقض گويى دليل بر بطلان سخنان آنهاست. هنگامى كه بازپرس دادگاه از متّهمى در جلسات مختلف كه در زمانهاى متفاوتى تشكيل مى شود، بازپرسى نموده، و سخنانش را يادداشت مى كند، سپس آنها را در كنار هم مى گذارد و متوجّه تناقضات سخنان او مى شود، مى فهمد كه متّهم دروغ مى گويد، زيرا دروغگو حافظه خوبى ندارد.
مشركان و بت پرستان نيز چنين بودند. يك روز پيامبر را مجنون خواندند، روز ديگر شاعرش ناميدند، روز سوم از وى به عنوان ساحر ياد كردند، و بالاخره تعليمات قرآنى وى را محصول شاگردى حضرت نزد بشرى همانند خودش مطرح كردند. اين تناقض گويى مشركان دليل بر بطلان سخنان آنهاست. زيرا كسى كه ديوانه است هرگز نمى تواند شاعر يا ساحر باشد; چرا كه شعر و سحر نياز به هوش بالايى دارد.
آنان در مورد قرآن نيز دچار تناقض گويى شدند. گاه آن را سحر ناميدند، و گاه كهانت خواندند، و گاه از آن به اساطير الاولين تعبير كردند. و هنگامى كه به آنها گفته مى شد اگر آن طور كه شما ادّعا مى كنيد قرآن ساخته و پرداخته ذهن بشر است، سوره اى همانند آن بياوريد! آنها هرگز قادر بر انجام اين كار نبوده و نخواهند بود; هر چند به كمك هم بشتابند، و به غير خدا از تمام امكانات استفاده كنند. خلاصه اينكه تناقض گويى كفّار و مشركان دليل مهمّى بر بطلان سخنان آنهاست.
[ 567 ]
لجاجت و تعصّب:
در آيه بعد (يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ) به دو بلاى خانمانسوز جامعه انسانى و دو صفت زشت و رذيله اخلاقى، يعنى لجاجت و تعصّب اشاره مى كند. افراد لجوج و متعصّب كه حاضر به پذيرش حق نيستند، منحرف مى شوند. اگر تمام 124 هزار پيامبر هم براى انذار و هدايت انسانى كه مبتلا به لجاجت و تعصّب است بيايند، و هر كدام معجزه اى ارائه دهند، نمى پذيرد، بلكه همه آنها را متّهم به سحر و جنون مى كند! امّا اگر اهل منطق باشد در گام اوّل تسليم حق مى شود.
خداوند متعال در آيات 90 تا 93 سوره اسراء اشاره اى به گروهى از افراد لجوج زمان پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كرده است. آنها كه ايمان خويش را منوط به معجزه هاى پى در پى و غير عاقلانه اى مى كردند. طبق اين آيات آنها هفت نوع معجزه طلب كردند. توجّه كنيد:
1. ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم تا اينكه چشمه جوشانى از اين سرزمين (خشك و سوزان) براى ما خارج سازى (وَقَالُوا لَنْ نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الاَْرْضِ يَنْبُوعاً).
2. عدّه اى ديگر گفتند: ما هرگز تسليم تو نمى شويم تا اينكه باغى از نخل و انگور ايجاد كنى، كه نهرهاى آب در لابه لاى آن جارى باشد (أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَّخِيل وَعِنَب فَتُفَجِّرَ الاَْنهَارَ خِلاَلَهَا تَفْجِيراً).
3. گروه سوم عرض كردند: ما به تو ايمان نمى آوريم مگر اينكه قطعات (سنگهاى) آسمان را ـ آن چنان كه مى پندارى ـ بر سر ما فرود آورى! (أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفاً أَوْ تَأْتِىَ بِاللهِ وَالْمَلاَئِكَةِ قَبِيلا).
واقعاً انسان چقدر بايد نادان باشد كه تقاضاى چنين معجزه اى كند. چون در صورت تحقّق ديگر زنده نخواهد ماند تا ايمان بياورد، امّا حجاب لجاجت جلوى فهم مطالب بسيار ساده و پيش پا افتاده را نيز از آنها گرفته است.
4. به تو ايمان نمى آوريم تا اينكه خداوند و فرشتگان را در برابر ما ظاهر كنى! (أَوْ تَأْتِىَ بِاللهِ وَالْمَلاَئِكَةِ قَبِيلا).
[ 568 ]
5. پنجمين معجزه درخواستى آنها اين بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى خود خانه اى پر نقش و نگار از طلا بسازد! (أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّنْ زُخْرُف).
6. معجزه ديگر اينكه از پيامبر خواستند به سمت آسمان بالا رود، و به آسمانها پرواز كند! (أَوْ تَرْقَى فِى السَّمَاءِ).
7. و بالاخره لجاجت را به اوج رسانده و گفتند: حتّى اگر به آسمان روى، ايمان نمى آوريم مگر آنكه نامه اى (از سوى خدا) بر ما فرود آورى كه آن را بخوانيم (وَلَنْ نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَاباً نَّقْرَؤُه).
چنين آدمهاى لجوجى هرگز ايمان نمى آورند، حتّى اگر تمام معجزات درخواستى آنها تحقّق يابد. آنها اگر واقعاً به دنبال حقيقت بودند، معجزه قرآن كه هيچ كس توانايى آوردن يك سوره آن را هم ندارد كافى بود.
از خداوند مى خواهيم كه اگر آثارى از لجاجت در دل ماست، يا نشانه هايى از تعصّب بى منطق در روح و جان ما لانه كرده، آن را بزدايد. كه با بيرون رفتن لجاجت و تعصّب، قلب و روح انسان آماده پذيرش حق مى گردد.