بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سوگندهای پربار قرآن, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 -
     003 -
     004 -
     005 -
     006 -
     007 -
     008 -
     009 -
     010 -
     011 -
     012 -
     013 -
     014 -
     015 -
     016 -
     017 -
     018 -
     019 -
     020 -
     021 -
     022 -
     023 -
     024 -
     025 -
     026 -
     027 -
     FEHREST - سوگندهاي پربار قرآن
 

 

 
 

 

 

«(يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً * فَادْخُلِى فِى عِبَادِى * وَادْخُلِى جَنَّتِى); تو اى روح آرام يافته! بسوى پروردگارت باز گرد. در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، پس در سلك بندگانم در آى، و در بهشتم وارد شو!».

خداوند متعال در اين آيات چهارگانه، چهار پاداش براى صاحبان نفس مطمئنّه در نظر گرفته است:

1. آن قدر به آنان نعمت مى دهد كه از خداوند راضى مى شوند.

2. بالاتر از پاداش اوّل اينكه خداوند متعال نيز از آنها راضى است.

تمام نعمتهاى بهشتى يك طرف، و نعمت رضايت خداوند يك طرف; حقيقتاً مقام رضاى پروردگار افتخار والا و مقام بسيار با ارزشى است.

3. آنان در صف بندگان خاص خدا قرار مى گيرند.

4. بهشتِ صاحبانِ نفسِ مطمئنّه، با بهشت ديگران متفاوت است.

 

راه رسيدن به نفس مطمئنّه:

براى رسيدن به نفس مطمئنّه، و درك پاداشهاى چهارگانه فوق، راه دور و دراز و پر پيچ و خمى در پيش است. بايد خودسازى كرد، و براى اين منظور رعايت مراحل چهارگانه مشارطه، مراقبه، محاسبه و معاقبه شرط است. همه روز بايد مراقب اعمال و رفتار و حتّى نيّتهاى خويش بود، و هر روز يا هر هفته و يا لااقل هر ماه اعمال خود را به محاسبه كشيد. اگر مرتكب خلاف شده خود را مجازات كند، نفسش را از برخى مباحات مخصوصاً آنچه را دوست دارد محروم نمايد. و اگر كار خوبى كرده، خدا را بر آن سپاس گويد. البتّه در اين مسير بايد خود را به خداوند بسپارد و بر او توكّل نمايد، كه طىّ اين راه بدون لطف و عنايات پروردگار امكانپذير نيست. همان گونه كه در داستان حضرت يوسف(عليه السلام)، در مبارزه با نفس امّاره به اين مطلب اشاره شده است، آنجا كه فرمود:

[ 381 ]

«(وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَنْ رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ); آن زن (زليخا) قصدِ او (يوسف) كرد; و او نيز ـ اگر برهان پروردگار را نمى ديد ـ قصد وى مى نمود. اين چنين كرديم تا بدى و فحشا را از او دور سازيم; چرا كه او از بندگان مخلص ما بود».(1)

حضرت يوسف(عليه السلام) در مقابل تهديدات زليخا و براى رهايى از گناه و معصيت، خطاب به پروردگار عرض كرد:

«(رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنِى إِلَيْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّى كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِّنَ الْجَاهِلِينَ); پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا بسوى آن مى خوانند. و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من بازنگردانى، بسوى آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود».(2)

و بالاخره آن حضرت در راه مبارزه با نفس آن قدر موفّق شد كه به لطف پروردگار به تخت سلطنت نشست و در دنيا و آخرت عزيز شد.

 

رابطه قيامت و نفس لوّامه:

سؤال: چه رابطه اى بين قسم اوّل (قيامت) و قسم دوم (نفس لوّامه) وجود دارد كه خداوند به اين دو قسم ياد كرده، و آنها را در كنار هم نهاده است؟

جواب: ارتباط اين دو آشكار و روشن است; نفس لوّامه دادگاه كوچكى است كه در درون انسان تشكيل مى شود و وجدان بيدار، قاضى و نفس متّهم آن است. و قيامت دادگاه بزرگى است كه در جهان ديگر تشكيل مى شود و خداوند قاضى، و نفس انسانى متّهم آن است. به تعبير ديگر نفس لوّامه دليل بر قيامت است، زيرا خدايى كه در اين دنيا دادگاهى در وجود انسان آفريده، تا نفس خويش را محاكمه كند، آيا در جهان آخرت دادگاهى به مراتب بزرگتر و دقيقتر برپا نخواهد كرد؟


1 . يوسف، آيه 24 .

2 . يوسف، آيه 33 .

[ 382 ]

قسم به اين دو دادگاه (دادگاه كوچك درون وجود انسان، و دادگاه عظيم جهان آخرت) كه خداوند متعال قادر بر آفرينش دوباره انسان براى حضور وى در دادگاه جهان آخرت خواهد بود.

انسان وقتى به اين نكات و ظرائف قرآن فكر مى كند در مى يابد كه الفاظ و تعبيرات قرآن چقدر دقيق و حساب شده است.

 

مقسم له: معاد جسمانى

سؤال: خداوند متعال براى توجّه به چه مطلب مهمّى به دادگاه كوچك وجدان بيدار انسانها در دنيا، و دادگاه بزرگ روز قيامت در جهان آخرت سوگند خورده است؟

پاسخ: معاد جسمانى مطلب مهمّى است كه خداوند براى اثبات آن، دو قسم ياد كرده است. توجّه كنيد:

«(أَيَحْسَبُ الاِْنسَانُ أَلَّنْ نَّجْمَعَ عِظَامَهُ); آيا انسان مى پندارد كه هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد؟!»

برخى از مفسّران قرآن معتقدند كه آيه فوق جمله محذوفى دارد كه آن را تفسير مى كند. يعنى آيه مذكور قرينه و شاهد بر آن جمله محذوف است. آن جمله به شرح زير است:

«لتبعثنّ جميعاً يوم القيامة; بدون شك تمام انسانها در روز قيامت مبعوث مى شوند».

آيه مورد بحث شبيه آيات آخر سوره يس است. طبق آنچه در آن آيات آمده، مرد عرب بيابانى استخوان پوسيده اى پيدا كرد و با خود گفت: «لاََخْصِمَنَّ مُحَمَّداً» دليل دندان شكنى براى نفى معاد كه پيامبر مسلمانان از آن دفاع مى كند يافتم. اين استخوان را در جلوى آن حضرت خرد مى كنم، و روى زمين مى ريزم، سپس از او مى پرسم چه كسى قادر است اين استخوان خرد شده را دوباره به شكل انسان بازگرداند؟ خدمت

[ 383 ]

حضرت رسيد، و آنچه را قصد كرده بود عملى كرد. خداوند داستان مذكور را در آيات 78 تا 81 سوره يس بدين شكل بيان كرده است:

«(وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْىِ الْعِظَامَ وَهِىَ رَمِيمٌ * قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّة وَهُوَ بِكُلِّ خَلْق عَلِيمٌ * الَّذِى جَعَلَ لَكُمْ مِّنَ الشَّجَرِ الاَْخْضَرِ نَاراً فَإِذَا أَنْتُمْ مِّنْهُ تُوقِدُونَ * أَوَلَيْسَ الَّذِى خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضَ بِقَادِر عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَى وَهُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ); و براى ما مثالى زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت: «چه كسى اين استخوانها را زنده مى كند در حالى كه پوسيده است؟!» بگو: «همان كسى آن را زنده مى كند كه نخستين بار آن را آفريد، و او به هر مخلوقى داناست. همان كسى كه براى شما از درخت سبز، آتش آفريد و شما بوسيله آن، آتش مى افروزيد» آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريد، نمى تواند همانند آنان ]= انسانهاى خاك شده[ را بيافريند؟! آرى (مى تواند)، و او آفريدگار داناست».

خداوند متعال در پاسخ آن مرد بيابانى استدلال ساده و در عين حال متقن و قانع كننده اى كرده است، مى فرمايد: آفرينش ابتدايى انسان، كه كارى سخت تر بود توسّط ما انجام گرفت، آفرينش دوباره انسان كه كار سختى نيست. كسى كه وسيله اى اختراع مى كند، آيا نمى تواند پس از اوراق كردن آن، دوباره همانندش را بسازد؟!

اينگونه آيات كه دلالت بر معاد جسمانى مى كند، هر چند در گذشته روشن بود، امّا امروز در سايه تحوّلات شگرف علمى كه در دانش شبيه سازى و كلونيسم رخ داده، روشن تر شده است. بدن انسان ميلياردها سلول دارد، سلولهايى كه بسان آجرهاى يك ساختمان عظيم است. با استفاده از دانش شبيه سازى مى توان هر يك از اين سلولها را تبديل به يك انسان كرد.

بنابراين، اگر تمام انسانهاى روى كره زمين نابود شوند و تنها يك انسان باقى بماند، مى توان با استفاده از سلولهاى او ميلياردها انسان ديگر پرورش داد! و اين كار نسبت به حيوانات صورت پذيرفته، و موفّقيّت آميز بوده است. هر چند نسبت به انسان بخاطر اصول اخلاقى ممنوع است، وعقلاى جهان آن را تحريم كرده اند، امّا

[ 384 ]

شاهد خوبى بر معاد جسمانى است.

معاد در حقيقت همانند فصل بهار است كه شرايط رويش دوباره گياهان و درختان را فراهم مى سازد، بدين جهت در قرآن مجيد مكرّر نسبت به زنده شدن زمين و سبز شدن گياهان و درختان تذكّر داده شده، و يادآورى گرديده است.

 

چرا استخوانها؟

سؤال: چرا در آيه مورد بحث، در بين اعضاى مختلف بدن، خصوص استخوان (عظام) مطرح شده است؟

پاسخ: ممكن است اين آيه شريفه نيز اشاره به شبهه آن عرب بيابانى، و پاسخى بر اشكال او باشد. و لذا همان گونه كه او استخوان بدست خدمت پيامبر رسيد و اشكال كرد، خداوند نيز موضوع سخن را استخوان قرار داد. و ممكن است علّت آن اين باشد كه استخوان اسكلت بدن و ستونهاى اصلى جسم انسان است. هنگامى كه خداوند قادر بر آفرينش اركان و اسكلت اصلى چيزى باشد، خلقت شاخ و بزرگ آن كار سختى نيست.

 

قدرت نمايى پروردگار:

خداوند متعال علاوه بر ردّ شبهه منكران معاد جسمانى، كه آن مرد عرب بيابانى يك نمونه از آنان بود، قدرت فوق العاده خويش را به رخ منكران مى كشد، و مى فرمايد: ما نه تنها قادر بر آفرينش مجدّد استخوانها و روياندن گوشت بر روى آن هستيم، بلكه تمام ظرافتهاى خلقت اوّليّه، از جمله خطوط سرانگشت دستان شما را هم به همان شكل سر و سامان مى دهيم (بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ).

بنان در لغت عرب دو معنا دارد: 1. انگشت 2. نوك انگشتان. بلكه جمعى از مفسّران عصر ما، معتقدند كه بنان اشاره به خطوط سرانگشتان است. خطوطى كه در حكم شناسنامه افراد و مهر اختصاصى آنان است، چرا كه در سرتاسر كره زمين دو نفر

[ 385 ]

يافت نمى شوند كه خطوط سرانگشتان آنها از هر جهت مشابه همديگر باشد! و لهذا بهترين وسيله شناسايى اشخاص محسوب مى شود، و بدين جهت براى شناسايى افراد آنها را به انگشت نگارى برده و اثر انگشتانشان را مى گيرند.

قرآن مجيد مى فرمايد: خداوند نه تنها قادر بر آفرينش مجدّد استخوان و انگشتان انسان است، بلكه مى تواند خطوط انگشتان وى را نيز به همان شكل سابق نقّاشى كند.

اگر بنان را به انگشتان تفسير كنيم، علّت ذكر خصوص انگشتان اهميّت فوق العاده آن براى انسان است، به گونه اى كه اگر انگشتان نبود، و دست انسان (مثلا) همانند دست شتر بود، آدمى نه قادر بر نوشتن بود و نه توانايى خلق صنايع مهم را داشت و نه مى توانست آفرينش هاى هنرى داشته باشد.

خلاصه اينكه خداوند متعال با دو قسم بسيار مهم (دادگاه كوچك وجدان بيدار و دادگاه عظيم قيامت) پاسخ شبهه مهم منكران معاد جسمانى را داده، به علاوه قدرت فوق العاده خويش را به رخ آنان مى كشد.

 

معاد جسمانى و روحانى:

همه مسلمانان معاد روحانى را قبول دارند، امّا در مورد معاد جسمانى اختلاف نظر وجود دارد، برخى آن را پذيرفته و عدّه اى منكر آن شده اند. توضيح اينكه عدّه اى معتقدند علاوه بر بازگشت روح به هنگام قيامت و اخذ پاداش و عقاب در برابر كارهايى كه در آن شريك بوده، جسم انسان نيز باز مى گردد، و پاداش كارهاى خوب و مجازات كارهاى بد خود را مى بيند، زيرا جسم و روح به اتّفاق يكديگر كارهاى خوب يا بد را انجام داده اند، و لهذا بايد مشتركاً پاداش گرفته يا مجازات شوند.

اما عدّه اى معاد جسمانى را منكر شده و تنها معتقد به معاد روحانى و بازگشت روح هستند، و پاداش و عقاب را مخصوص روح مى دانند.

قرآن مجيد در آيات فراوانى تأكيد بر معاد جسمانى كرده و عقيده منكران معاد جسمانى را تخطئه نموده است، كه آيه مورد بحث و آياتى از سوره يس كه به آن اشاره

[ 386 ]

شد از جمله اين آيات است. آيات مربوط به معاد جسمانى فوق العاده زياد است، تا آنجا كه مى توان گفت: «تمام آيات مربوط به معاد به نوعى دلالت بر معاد جسمانى دارد» مثلا آيه 4 سوره انفطار «(وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ); و آن زمان كه قبرها زير و رو گردد (و مردگان خارج شوند)»، دلالت صريح بر معاد جسمانى دارد، چرا كه قبر براى جسم و محلّ دفن بدن است و معنا ندارد كه روح از قبر خارج شود.

نتيجه اينكه بدون شك معاد جسمانى نيز خواهد بود، و اساساً تعجّب مشركان و بت پرستان از معاد جسمانى بود و گرنه معاد روحانى كه تعجبى ندارد. اميد آنكه زمان خارج شدن از قبرها و تشكيل مجدّد بدن ها و بازگشت روح به جسدها و حضور در دادگاه عظيم قيامت كه هيچ چيز قابل انكار نيست، با دستى پر و اعمالى صالح، و رويى سفيد و سرى بلند، در برابر پروردگار مهربان حاضر شويم.

 

نفس امّاره در كلام مولاى متّقيان على(عليه السلام):

حضرت على(عليه السلام) كه با خدعه ها و نيرنگ ها و فعاليتهاى اغواگر نفس امّاره آشناست، و به خوبى از پس مبارزه با آن برآمده، تابلوى گويايى از نفس امّاره به تصوير كشيده است. توجّه فرماييد:

«اَلنَّفْسُ الاَْمّارَةُ الْمُسَوَّلَةُ تَتَمَلَّقُ تَمُلُّقَ الْمُنافِقِ، وَ تَتَصَنَّعُ بِشيمَةِ الصَّديقِ الْمُوافِقِ، حتّى اِذا خَدَعَتْ وَ تَمَكَّنَتْ تَسَلَّطَتْ تَسَلُّطَ الْعَدُوِّ; نفس امّاره فريبكار همچون انسانهاى دو رو چاپلوسى مى كند و (اين دشمن خطرناك) در لباس دوستى مهربان جلوه مى كند تا خدعه و نيرنگش مؤثر شود، آنگاه چهره واقعى اش را نشان مى دهد و همچون دشمنى قدرتمند بر انسان مسلّط مى شود!».(1)

حضرت على(عليه السلام) دو ويژگى براى نفس امّاره ذكر نموده، كه توجّه به آن مى تواند انسان را از شرّ وسوسه هايش نجات دهد:


1 . ميزان الحكمه، ج 10، حرف النون، باب 3916، ح 20465 .

[ 387 ]

نخست اينكه نفس امّاره موجودى تسويل گر، حقّه باز و فريبكار است. ابتدا درِ باغ سبز به انسان نشان مى دهد، سپس ضربه مى زند.

ديگر اينكه دو چهره و منافق است، در ابتداى كار چهره واقعى خويش را نشان نمى دهد، بلكه از در دوستى و دلسوزى وارد مى شود، تا بتواند انسان را از بندگى خدا منصرف كند. مثلا هنگامى كه كسى موفّق به انفاق نمى شود و در زير ضربات شلاّق نفس لوّامه قرار مى گيرد، به او مى گويد: «اشكالى ندارد، زيرا هدف تو كارى مهمتر، يعنى تأمين آتيه همسر و فرزندانتان بوده است!»

يا اگر كار خير ديگرى را ترك كرده و مورد سرزنش نفس لوّامه قرار گرفته، به او مى گويد: «اشكالى ندارد، زيرا قبلا كار خيرى انجام داده اى!» يا به جوانى كه از مجالس معصيت گريزان است، مى گويد: «چنين مجالسى براى جوانى مثل تو لازم است، چون جوان نياز به تفريح و سرگرمى دارد. بعداً توبه مى كنى!»

و هنگامى كه انسان را آلوده گناه و معصيت، و ترك عبادت و خيرات كرد، چهره واقعى اش را نشان مى دهد و همچون دشمنى خطرناك و بى رحم بر انسان مسلّط مى گردد، تا آنجا كه انسان بى اجازه او قدم از قدم بر نمى دارد و كاملا رام و مطيع او مى گردد.

 

[ 388 ]

[ 389 ]

 

 

4. سوگندهاى سوره طارق

چهارمين سوره اى كه حاوى قسم هاى دوگانه است، سوره طارق است. به آيات مربوط به اين بحث، آيه يكم تا نهم، توجّه فرمائيد:

سوگند به آسمان و كوبنده شب! و تو نمى دانى كوبنده شب چيست؟ همان ستاره درخشان وشكافنده تاريكيهاست! (به اين آيت بزرگ الهى سوگند) كه هر كس مراقب ومحافظى دارد! انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده! از يك آب جهنده خلق شده است، آبى كه از ميان پشت و سينه ها خارج مى شود! مسلّماً او ]= خدايى كه انسان را از چنين چيز پستى آفريده[ مى تواند او را بازگرداند! در آن روز كه اسرار نهان (انسان) آشكار مى شود!

 

آسمان چيست؟

خداوند متعال در اين سوره به دو چيز سوگند ياد كرده است: آسمان و طارق!

[ 390 ]

آسمان بسيار با عظمت است. براى پى بردن به عظمت آسمان به مطلب زير توجّه كنيد:

كره زمين يك ميليون و دويست هزار مرتبه كوچكتر از خورشيد است! يعنى اگر 000/200/1 كره زمين را روى هم بگذاريم به اندازه يكى از ستارگان آسمان يعنى خورشيد خواهد شد. در كهكشانى كه منظومه شمسى در آن قرار دارد دويست ميليارد ستاره يا سيّاره وجود دارد، كه خورشيد متوسّط آنهاست. اينها همه مربوط به كهكشان ماست. و در جهان هستى يك ميليارد يا بيشتر كهكشان وجود دارد، كه هر كدام همانقدر ستاره دارد! همه اينها علوم و دانستنيهايى است كه بشر با امكانات موجود پرده از آن برداشته است. شايد با اختراع دستگاههاى مدرنتر، دامنه اين كشفيّات گسترده تر شود!

اگر خداوند متعال به آسمان قسم مى خورد، مى خواهد ما را به اين رموز و شگفتيهاى آفرينش آشنا كند، تا با تفكّر و انديشه پيرامون آن، جايگاه خود را بشناسيم و به وظيفه خويش درباره خالق عمل نمائيم.

 

طارق چيست؟

«طارق» از نظر لغت به معناى كوبيدن، و از مادّه «طرق» گرفته شده است. ولهذا به آلت كوبيدن يعنى چكش «مطرقه» گفته مى شود.

عرب به كسى كه شبانه درب خانه اى را بكوبد طارق مى گويد. بدين جهت حضرت على(عليه السلام) در خطبه 224 نهج البلاغه مى فرمايد:

«وَأَعْجَبُ مِنْ ذلِكَ طارِقٌ طَرَقَنا بِمَلْفُوفَة في وِعائِها; و از اين حادثه (داستان عقيل و آهن گداخته شده) شگفت آورتر اين كه شب هنگام كسى به ديدار ما آمد و ظرفى سرپوشيده از حلوا داشت».

سپس به داستان اشعث بن قيس منافق اشاره مى كند، كه هر دو داستان فوق در مباحث آينده مطرح خواهد شد.

[ 391 ]

و امّا منظور از طارق در آيه شريفه، همان گونه كه در آيه بعد آمده «نجم ثاقب» است. نجم ثاقب ستاره درخشانى است كه نورش در چشم انسان نفوذ كرده، و تا اعماق وجودش پيش مى رود.

مرحوم طبرسى(رحمه الله) در مورد اينكه: نجم ثاقب كدام ستاره است؟ چهار احتمال از دانشمندان و مفسّران نقل كرده است:

1. منظور از طارق (نجم ثاقب) هر ستاره درخشانى است كه در آسمان مى درخشد. طبق اين تفسير خداوند متعال نه به يك ستاره، بلكه به تمام ستارگانى كه درخشش خاصّى دارند سوگند ياد كرده است. چرا كه عظمت اين ستارگان براى بشر محسوستر است.

2. منظور ستاره زحل است، چون ستاره زحل دورترين، بالاترين ومرتفع ترين ستاره منظومه شمسى است، كه با چشم ديده مى شود. پس از آن اورانوس، نپتون و پلوتون كشف شده است. هر چند اين ستاره هاى سه گانه با چشم غير مسلّح ديده نمى شوند. واخيراً پلوتون را از جمع منظومه شمسى خارج كرده اند، چون حجم كافى يك سياره را ندارد، بلكه سنگ سرگردانى است كه در منظومه شمسى وجود دارد.

دومين علّتى كه طارق را به ستاره زحل تفسير كرده اند اين است كه اين ستاره ويژگى خاصّى دارد كه هنوز دانشمندان پرده از راز آن برنداشته اند. و آن اينكه حلقه هايى در اطراف زحل ديده مى شود كه با فاصله، مسطّح و عريض است، و برگرد زحل مى چرخد. آيا اين حلقه ها قطعات يخ است كه بر گرد آن مى چرخد، يا تكّه هايى از يك سيّاره از هم پاشيده است كه قبلا بر گرد خورشيد مى چرخيده، يا چيز ديگرى است؟

به هر حال اين دو ويژگى باعث درخشش خاصّ ستاره زحل شده، ولهذا خداوند متعال به آن قسم ياد كرده است.

3. سومين احتمال اينكه منظور از طارق ستاره ثريّاست. اين ستاره خارج از منظومه شمسى، وجزء ستارگان ثوابتِ دوردست كهكشان راه شيرى است. فاصله

[ 392 ]

اين ستاره با كره خاكى ماه به قدرى زياد است كه براى بيان دورى يك چيز به آن ضرب المثل مى زنند، تا آنجا كه گاه آن را انتهاى جهان خوانده اند، و لذا براى بيان تمام عالم هستى جمله «ز ثرى تا به ثريا» به كار گرفته مى شود.

چشم هاى قوى و تيز مى توانند ستاره ثريا را ببيند.

4. منظور از «نجم ثاقب» كره ماه است كه در حقيقت يكى از ستارگان درخشان نزديك به ماست. اين ستاره، ستاره كوچكى است، ولى چون فاصله آن با ما كم است، آن را بزرگ مى بينيم.

از بين تفسيرهاى چهارگانه مناسبترين تفسير، تفسير اوّل است. كه شامل سه احتمال ديگر هم مى شود، و علاوه بر آن هر ستاره درخشانى را در بر مى گيرد.

 

فلسفه سوگند به آسمان و ستارگان درخشان:

اين دو سوگند، مخصوصاً پس از آگاهى و شناخت هر چند اجمالى از آسمان و ستارگان درخشان، كه در بالا به آن پرداختيم، انسان را به فكر و انديشه وادار مى كند. كارى كه در معارفِ دينىِ ما مسلمانان بسيار ارزشمند و ذى قيمت است، تا آنجا كه عبادت كم همراه با تفكّر و شناخت، بر عبادت فراوان بدون فكر و انديشه ترجيح داده مى شود.

يكى از عبادتهاى مهم نماز شب است، كه همواره، مخصوصاً در سحرهاى ماه رمضان بايد قدر آن را بدانيم، و از اين فرصت براى انجام آن استفاده كنيم. عبادتى كه روحانيّت و نورانيّت عجيبى دارد، و انسان را در مسير سير و سلوك و قرب الى الله به پيش مى برد. در آداب نماز شب آمده است كه پس از برخواستن از خواب، هنگامى كه جهت وضو گرفتن به فضاى باز زير آسمان رفتى، نگاهى به آسمان كن، و اين آيات را زمزمه نما:

«(إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لاَيَات لاُِّولِى الاَْلْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ

[ 393 ]

رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ); مسلّماً در آفرينش آسمانها و
زمين، و آمد و رفت شب و روز، نشانه هاى (روشنى) براى خردمندان است; همانها كه خدا را در حال ايستاده و نشسته، و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مى كنند; و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند; (و مى گويند:) بارالها! اينها را بيهوده نيافريده اى! منزّهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار!».(1)

اينها همه از اهمّيت خاصّ اسلام نسبت به تفكّر و انديشه خبر مى دهد، و قسم هاى مذكور نيز براى به جريان انداختن قدرت تعقّل و تفكّر انسانهاست.

 

عالم عجيب ستارگان!

ستارگان آسمان براى خود عالمى دارند، و براى ما انسانها هم عالمى!

از ديد ما انسانها آنها مايه زينت آسمانها، و ابزار هدايت زمينيان در تاريكيها و ظلمات هستند. زمانهاى گذشته كه بشر نه قطب نمايى داشت، و نه در جادّه ها و درياها علامت و نشانه اى بود، ستارگان تنها وسيله هدايت انسانها گمگشته بودند. قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد:

«(وَهُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِى ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الاْيَاتِ لِقَوْم يَعْلَمُونَ); او كسى است كه ستارگان را براى شما قرار داد، تا در تاريكيهاى خشكى و دريا، به وسيله آنها راه يابيد! ما نشانه ها (ىِ خود) را براى كسانى كه مى دانند، (و اهل فكر و انديشه اند) بيان داشتيم!».(2)

و اينكه در برخى از روايات، حضرات معصومين(عليهم السلام) به ستارگان آسمان تشبيه شده اند(3)، از همين جهت است; چرا كه اين ستارگان زمينى، انسانهاى متحيّر و سرگردانِ در مسائل معنوى را به سر منزل مقصود هدايت مى كنند. خلاصه اينكه


1 . آل عمران، آيات 190 و 191 .

2 . انعام، آيه 97 .

3 . در حديثى از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى خوانيم: «مثل اهل بيتى مثل النجوم» و در روايت ديگرى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) خطاب به حضرت على(عليه السلام) آمده است: «انت نجم بني هاشم» (بحارالانوار، ج 24، ص 82).

[ 394 ]

ستارگان از ديد ما انسانها عالم عجيبى دارند.

آنها براى خودشان نيز عالم عجيبى دارند; چرا كه بسيارى از آنها مسكونى اند، و چه بسا ساكنين آنها افرادى به مراتب با هوش تر از ساكنان كره خاكى ما باشند، چرا كه امواج دريافتى از ساير كرات نشان از پيشرفت و ترقّى آنها مى دهد. زيرا آنها مى توانند با ما ارتباط برقرار كنند، امّا ما عاجز از برقرارى ارتباط با آنها هستيم. هر چند زبان مشتركى بين ما و آنها نيست كه همديگر را درك كنيم، ولى همين قدر مى دانيم كه آنها موجوداتى هستند با استعدادى برتر و توانى بالاتر.

بعضى از دانشمندان معتقدند كه: «ميليونها ستاره مسكونى وجود دارد!» چون شرائط حيات و زندگى، منحصر در كره خاكى ما نيست، بلكه در ميليونها ستاره اين شرايط مهيّاست. بنابراين بعيد نيست ساكنينى نيز در آن ستاره ها وجود داشته باشد. اين نظريّه اى است كه دانشمندان عصر ما ابراز كرده و تازه به آن دست يافته اند. در حالى كه بيش از 1400 سال قبل حضرت على(عليه السلام) در اين مورد فرمودند:

«هذِهِ النُّجُومُ الَّتِي فِي السَّماءِ مَدائِنَ مِثْلُ الْمَدائِنِ الَّتى فِي الاْرْضِ مَرْبُوطَةٌ كُلُّ مَدينَة اِلى عَمُود مِنْ نُور; اين ستارگانى كه در آسمان مشاهده مى كنيد، شهرهايى هستند همچون شهرهاى مسكونى زمين، اين شهرهاى آسمانى به وسيله ستونهاى نورى با هم در ارتباط هستند».(1)

آيا منظور از «عمود نور» امواج راديويى و مانند آن است، يا اين ارتباط به شكل ديگرى است؟

آيا اين ستارگان مسكونى پيامبران مخصوص به خود دارند؟ يا پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)پيامبر آنها نيز هست، و فرستادگانى براى راهنمائيشان به سوى آنها فرستاده است؟

سؤالات فوق، و پرسشهاى ديگر در مورد ستارگان مسكونى آسمان، براى هر انسان پرسشگرى وجود دارد. امّا آنچه مسلّم وقطعى است اينكه ما ساكنان كره زمين تافته جدا بافته نيستيم، و حيات و زندگى اختصاص به كره خاكى ما زمينيان ندارد.


1 . بحارالانوار، ج 55، ص 91 .

[ 395 ]

هدف از سوگندها: توجّه به معاد و قيامت

در مورد آسمان و ستارگان كه خداوند متعال به اين دو سوگند ياد كرده بحث كوتاهى داشتيم، و تفكّر و انديشه پيرامون اين مخلوقات شگفت انگيز جهان آفرينش، ما را به سمت توحيد و آفريننده آنها سوق داد، و به همان نسبت كه انديشه و مطالعات هر كس در مورد آنها عميق تر باشد، بر عمق و غناى ايمانش به خالق آنها نيز افزوده مى گردد.

در ادامه و به عنوان مقسم له (آنچه خداوند براى آن قسم ياد كرده) به مسئله مهمّ قيامت و جهان پس از مرگ اشاره شده، كه مكمّل بحث توحيد و يكتاپرستى است. و از آنجا كه در دادگاه عدل الهى در روز قيامت يكى از مهمترين امور، بلكه قوام دادگاه به پرونده متّهمين است، لهذا ابتدا اشاره اى به نامه اعمال بندگان مى كند:

«(إِنْ كُلُّ نَفْس لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ); قسم به آسمان و ستارگان درخشان كه هر كس مراقب و محافظى دارد».

فرشتگانِ محافظِ اعمالِ ما انسانها بسيار دقيقند. ريز و درشت را مى نويسند، و چيزى از قلم آنها نمى افتد. آنها حتّى از نيّتهاى ما اطّلاع دارند. شخصى از امام موسى بن جعفر(عليه السلام) پرسيد. دو فرشته اى كه مأمور ثبت اعمال انسان هستند، آيا از اراده و تصميم باطنى او به هنگام گناه يا كار نيك نيز با خبر مى شوند؟

امام(عليه السلام) فرمود: آيا بوى چاه فاضلاب و عطر يكى است؟

راوى عرض كرد: نه!

امام فرمود: هنگامى كه انسان نيّت كار خوبى كند نفسش خوشبو مى شود! فرشته اى كه در سمت راست است (و مأمور ثبت حسنات مى باشد) به فرشته سمت چپ مى گويد: برخيز كه او اراده نيك كرده است.... امّا هنگامى كه اراده گناهى كند نفسش بدبو مى شود! فرشته سمت چپ (كه مأمور ثبت گناهان است به فرشته سمت راست مى گويد برخيز كه او اراده معصيت كرده است...).(1)


1 . تفسير نمونه، ج 26، ص 226 .

[ 396 ]

آرى، افكار و نيّات درونى، آثارى بر جسم و روح انسان مى گذارد كه فرشتگان از آن آثار پى به نيّات ما مى برند.

به قول شاعر: «از كوزه برون همان تراود كه در اوست».

 

نامه اعمال در آيات قرآن:

براى تكميل اين بحث، به دو سلسله از آياتى كه در مورد نامه اعمال است، اشاره مى كنيم:

1. در آيات 18-16 سوره ق مى خوانيم:

«(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ   * إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ * مَّا يَلْفِظُ مِنْ قَوْل إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ); ما انسان را آفريديم و وسوسه هاى او را مى دانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم! (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسانند اعمال او را دريافت مى دارند; انسان هيچ سخنى را بر زبان نمى آورد مگر اينكه همان دم، فرشته اى مراقب و آماده براى انجام مأموريّت (و ضبط آن) است!».

سؤال: با توجّه به اينكه خداوند متعال عالِم بر همه چيز، و به تعبير آيه مورد بحث از رگ گردن انسان نيز به او نزديكتر است، چه نيازى به مراقبينى چون فرشتگان است تا اعمال انسان را ثبت و ضبط نمايند؟ و در يك جمله كوتاه فرشتگان حافظان اعمال چه كاره اند؟

جواب: امام صادق(عليه السلام) در پاسخ اين سؤال، دو نقش براى فرشتگان مورد بحث بيان كرده است:(1)

الف) نظارت فرشتگان تأكيدى است بر علم وآگاهى پروردگار، تا بشر بيشتر مراقب اعمال خويش باشد. اگر انسان يك ناظر داشته باشد شايد توجّهى نكند، امّا چنانچه احساس كند چندين نفر ناظر اعمال او هستند دقّت بيشترى خواهد كرد.


1 . تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 522 .

[ 397 ]

انسانى كه باور دارد علاوه بر خداوند، دو فرشته همواره همراه او هستند، و تمام اعمالش را از ريز و درشت ثبت و ضبط مى كنند، با كسى كه فقط خدا را ناظر خود مى داند و توجّهى به نظارت فرشتگان ندارد، يكسان نخواهد بود.

ب) فرشتگان محافظ اعمال، مأموريّت ديگرى نيز دارند، و آن محافظت از جسم و جان انسانهاست. آنها انسان را از خطرات و حوادث فراوانى حفظ مى كنند. اگر اين محافظان الهى نبودند بسيارى از كودكان به بزرگسالى نمى رسيدند، چرا كه انواع خطرات و حوادث كودكان را احاطه كرده است، و فرشتگان محافظ، آنها را از چنگال خطرها نجات مى دهند. بنابراين، فرشتگان محافظ هم محافظ اعمال و كردار و نيّات انسانهايند، و هم مراقب جسم و جان آنها از گزند حوادث و خطرات و مشكلاتند، تا هنگامى كه مرگ انسان فرا رسد كه دست از اين مأموريّت بر مى دارند.

2. خداوند متعال در آيات 12 ـ 10 سوره انفطار مى فرمايد: «(وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ * كِرَاماً كَاتِبِينَ * يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ); بى شك نگهبانانى بر شما گمارده شده... والا مقام و نويسنده (اعمال نيك و بد شما)، كه مى دانند چه مى كنيد!».

اين آيات نيز به فرشتگان محافظ اعمال اشاره دارد، كه ريز و درشت اعمال و كردار و نيّات انسان را ثبت و ضبط مى كنند.

سؤال: چرا از اين فرشتگان با واژه «كراماً» تعبير شده است؟ مگر آنها چه مكرمت و خدمتى به انسانها روا مى دارند؟

جواب: در برخى از روايات آمده كه اگر انسان كار نيكى انجام دهد فوراً آن را به ده برابر مى نويسند، چرا كه خداوند خود فرموده: «(مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ); هر كس كار نيكى بجا آورد، ده برابر پاداش دارد، و هر كس كار بدى انجام دهد، جز بمانند آن، كيفر نخواهد ديد، و ستمى بر آنها نخواهد شد».(1)


1 . انعام، آيه 160 .

[ 398 ]

امّا اگر مرتكب كار زشتى شود، فرشته ثبت اعمال نيك، به رفيقش مى گويد تا هفت ساعت به او مهلت بده و چيزى ننويس، شايد پشيمان شود و توبه كند. چنانچه پس از گذشت مهلت مذكور توبه نكرد فقط يك گناه برايش بنويس.(1) بدين جهت به آنها فرشتگان كريم و بزرگوار گفته شده است.

راستى اگر همواره توجّه داشته باشيم كه خداوند و فرشتگان ناظر اعمال ما هستند، و در خلوت و جلوت همراه ما مى باشند، و در هيچ زمان و مكانى ما را تنها نمى گذارند، آيا مرتكب گناه خواهيم شد؟ ايمان به باورهاى دينى كنترل قوى و محكمى در برابر وسوسه هاى شيطان است.

 

چگونگى معاد و بازگشت انسانها:

خداوند متعال پس از اشاره به فرشتگانِ محافظ، كه در طول عمر انسان مأمور تشكيل پرونده وى براى ارائه به دادگاه عدل الهى در جهان آخرت هستند، به امكان تحقّق معاد و رستاخيز انسانها پرداخته و در آياتى كوتاه مى فرمايد:

«(فَلْيَنظُرِ الاِْنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ مَّاء دَافِق * يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ * إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ * يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ); انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده! از يك آب جهنده خلق شده است، آبى كه از ميان پشت و سينه ها خارج مى شود! مسلّماً خداوند مى تواند انسان را به حالت قبلى خويش باز گرداند!».

اين، استدلال محكم و جالبى است. خداوندى كه بشر را از يك قطره آب گنديده خلق مى كند، براحتى توان آفرينش مجدّد وى را از مشتى از خاك خواهد داشت.

 

تفسير «صلب» و «ترائب»:

آيه شريفه (يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ)يكى از آيات پيچيده قرآن مجيد است; زيرا خداوند مى فرمايد: «قطره اى كه از ميان استخوانهاى سينه و ستون فقرات


1 . تفسير نمونه، ج 26، ص 229 .

[ 399 ]

خارج مى شود» در حالى كه مى دانيم نطفه از قسمتهاى پائين بدن و از مجارى ادرار خارج مى گردد. بنابراين بايد ديد كه منظور از «صلب» و «ترائب» چيست؟ آيا با آموخته هاى فعلى بشر هماهنگى دارد، و قابل توجيه مى باشد؟

پاسخ: در تفسير نمونه شش تفسير براى آيه مورد بحث ذكر كرده ايم، ولى در اين بحث تفسير ديگرى بيان مى كنيم. توجّه كنيد:

در بين استخوانهاى سينه و ستون فقرات چهار دستگاه مهم وجود دارد:

1. ريه ها، كه دستگاه تنفّسى انسان است، و زير استخوانهاى قفسه سينه قرار گرفته است.

2. دومين دستگاه، قلب انسان است كه با كمى فاصله از ريه ها وظيفه پمپاژ خون و ارسال آن به تمام اعضا و جوارح را بر عهده دارد.

3. معده كمى پايين تر از استخوانهاى سينه تعبيه شده، و مركز تهيّه موادّ غذايى براى تغذيه اندام هاى متفاوت انسان است.

4. وبالاخره كبد چهارمين دستگاهى است كه بين استخوانهاى سينه و ستون فقرات قرار گرفته، و كار آن تصفيه خون و موادّ غذايى است.

به گفته يكى از دانشمندان آگاه، كبد انسان سيصد نوع سمّ را خنثى مى كند! به همين جهت بيمارى كبد خطرناكتر از بيمارى قلب است. ولهذا پيوند كبد مشكل تر از پيوند قلب مى باشد. همان گونه كه كبد از معده مهمتر است، چرا كه ادامه حيات ـ هر چند براى مدّت كوتاهى ـ بدون معده ممكن است، ولى بدون كبد امكان پذير نيست.

ريه ها، قلب، معده و كبد، چهار دستگاه مهمّى هستند كه در بين استخوانهاى سينه و ستون فقرات قرار دارند. اگر اين چهار دستگاه دست به دست هم ندهند ممكن نيست نطفه بوجود آيد، هر چند به هنگام خارج شدن از عضو خاصّى خارج مى گردد.

بنابراين با توجّه به اينكه منشأ ايجاد نطفه، دستگاههاى چهارگانه اى است كه بين «صلب» و «ترائب» قرار گرفته، لهذا خداوند مى فرمايد كه نطفه از بين صلب و ترائب خارج مى شود، واين مطلب صحيح و درستى است.

[ 400 ]