بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب پیام امام امیرالمومنین(ع), آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     002 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     003 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     004 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     005 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     006 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     007 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     008 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     009 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     010 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     011 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     012 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     013 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     014 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     015 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     016 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     017 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     018 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     019 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     020 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     021 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     022 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     023 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     024 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     025 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     026 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     027 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     028 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     029 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     030 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     FEHREST - پيام امام اميرالمومنين(ع)- فهرست
 

 

 
 

 

 

شرح و تفسير

مصيبت عظيم و جانكاه رحلت پيامبر خدا

امام(عليه السلام) پيكر پاك پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را مخاطب ساخته و چنين مى گويد: «پدر و مادرم فدايت باد اى رسول خدا، با مرگ تو چيزى قطع شد كه با مرگ ديگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پيام آوردن (از سوى خدا) و اخبار آسمان بود»; (بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الاِْنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ).

جمله «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي» كه از جمله هاى رائج در ميان عرب به هنگام اظهار علاقه به كسى است، اشاره به اين است كه عزيزترين عزيزانم پدر و مادر من هستند كه آنها را فداى تو مى كنم. ممكن است به هنگام گفتن اين سخن، پدر و مادر گوينده در حيات نباشند همان گونه كه در خطبه مورد بحث چنين است; ولى ضررى به مفهوم سخن نمى رساند، زيرا اين جمله جنبه كنايى دارد و اشاره به اين است كه مخاطب، آن قدر عزيز است كه انسان عزيزترين بستگان خود را فداى او مى كند.

در بعضى از روايات آمده است: كه اگر پدر و مادر انسان زنده باشند و اهل ايمان، گفتن اين سخن اهانتى به آنها مى گردد و سبب عقوق مى شود.(1)

ولى ظاهراً اين حديث ناظر به مواردى است كه مخاطب مانند پيغمبر و امام نباشد، زيرا چنين تعبيرى در برابر آن بزرگواران نه تنها اهانت نيست، بلكه مايه افتخار است.

به همين دليل اين تعبير در بسيارى از زيارت نامه ها، ديده مى شود در حالى كه بسيارى از زيارت كنندگان، پدران و مادرانشان زنده و اهل ايمانند.

تعبير به «نبوت» و «انباء» و «اخبار السماء»، سه مفهوم متفاوت دارد: «نبوّت»


1. وسائل الشيعه، ج 2، ص 653، ح 1.

[ 551 ]

اشاره به مقام آن حضرت است و «انباء» برنامه عملى پيغمبر را در ابلاغ وحى آسمانى بيان مى كند و «اخبار السماء» ناظر به خبرهايى است كه مربوط به مسائل شريعت نبوده، مانند خبرهاى غيبى و پيش بينى هاى حوادث آينده و ملاحم.

به هر حال جمله هاى بالا به صراحت خبر از خاتميّت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى دهد و دليل روشنى بر اين است كه بعد از آن حضرت، فرشته وحى هرگز نازل نخواهد شد و اين موهبت عظيم كه در سايه وجود پيغمبر، نصيب جهانيان بود با رحلت او برداشته شد و ناراحتى شديد اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز به همين جهت است.

سپس به دو نكته ديگر اشاره مى كند و مى فرمايد: «ولى مصيبت تو اين اثر را داشت كه تسلّى دهنده در برابر مصائب غير توست (و با توجّه به اينكه مصائب ديگر كوچك و كم اهميّت است اضافه بر اين) مصيبت تو آن قدر گسترده است كه عموم مردم در آن به طور يكسان عزا دارند»; (خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّياً(1)عَمَّنْ سِوَاكَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِيكَ سَوَاءً).

چگونه ممكن است مصيبت پيغمبر عموميّت نداشته باشد در حالى كه او «رحمة  للعالمين» بود و سبب نجات جامعه بشرى از چنگال انواع انحرافات. او به همه انسانها تعلق داشت و همه را تحت توجّه و عنايت قرار مى داد، بنابراين همه بايد بر مرگ آن حضرت اشك بريزند.

از سويى ديگر هرقدر عزيز از دست رفته بزرگ تر و آثارش گسترده تر باشد، به همان نسبت مصيبت فقدانش عظيم تر است و چون پيغمبر اكرم برترين انسان، با خدمتى گسترده و بى نظير بود، مصيبت فقدانش از همه مصائب برتر است و به بيان ديگر، مصائب ديگر در برابر مصيبت فقدان او كوچك است.


1. «مسليا» به معناى تسليت دهنده است از ريشه «سلو» بر وزن «سرو» به معناى آرامش بعد از ناراحتى گرفته شده.

[ 552 ]

به همين دليل امام(عليه السلام) هنگامى كه گرفتار مصيبت جانكاه همسرش زهراى مرضيه(عليها السلام) شد، به همين مطلب اشاره فرمود و خطاب به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) عرضه داشت: «گرچه پيمانه صبرم از فراق دختر برگزيده ات لبريز شده; ولى مصيبت مرگ و رحلت تو به قدرى بزرگ بود كه ديگر مصيبتها را در برابر من كوچك مى كند»; (قَلَّ يَا رَسُولَ اللهِ عَنْ صَفَيِّتِكَ صَبْرِى وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِى إِلاَّ أَنَّ فِى التَّأَسِّى لِى بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ وَفَادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ).(1)

در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم كه به يكى از يارانش چنين فرمود: «إنْ أصَبْتَ بِمُصيبَة في نَفْسِكَ أوْ في مالِكَ أوْ في وَلَدِكَ فَاذْكُرْ مُصابَكَ بِرَسُولِ اللهِ فَإنَّ الْخَلائِقَ لَمْ يُصابُوا بِمِثْلِهِ قَطُّ; هرگاه مصيبتى در جان يا مال يا فرزندت به تو برسد، مصيبت رسول الله را ياد كن، زيرا مردم هرگز به مصيبتى مانند مصيبت آن حضرت گرفتار نشدند».(2)

سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به نكته ديگرى اشاره كرده عرضه مى دارد: «اگر تو ما را به شكيبايى امر نفرموده بودى و از جزع و بى تابى نهى نمى كردى، آن قدر بر تو گريه مى كرديم كه اشكهايمان تمام شود و اين درد جانكاه هميشه برايمان باقى بود و حزن و اندوهمان دائمى، و تازه همه اينها در مصيبت تو كم بود»; (وَ لَوْ لاَ أَنَّكَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ، وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعِ، لاََنْفَدْنَا(3) عَلَيْكَ مَاءَ الشُّؤونِ، وَ لَكَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلاً وَ الْكَمَدُ مُحَالِفاً، وَ قَلاَّ لَكَ!).

با توجّه به اينكه (شؤون) جمع شأن در اينجا به معناى غده هاى اشك زاست، منظور امام اين است كه اگر ما را از گريه و جزع نهى نكرده بودى چنان اشك مى ريختيم كه منابع اشكى ما تمام شود; ولى صبر و شكيبايى را ما از تو آموختيم.


1. نهج البلاغه، خطبه 202.

2. كافى، ج 3، ص 220، ح 2.

3. «انفدنا» از ريشه «نفاد» به معناى تمام شدن چيزى است و «انفاد» مصدر باب افعال به معناى تمام كردن است.

[ 553 ]

آن روز كه فرزندت ابراهيم از دنيا چشم پوشيد، اشك مى ريختى ولى بى تابى و جزع نداشتى، در مصيبت عظيم عمويت حمزه نيز همين گونه رفتار كردى، پس ما شكيبايى را از تو آموختيم.

واژه (مماطل) به معناى بدهكارى است كه اداى دين خود را به تأخير مى اندازد و «داء المماطل» به بيمارى لاعلاج گفته مى شود و شباهت به چنان بدهكارى دارد.

(كمد) به معناى اندوه درونى است و (محالف) كسى است كه با انسان پيمان بسته و بر سر پيمان خويش است، بنابراين «كمد محالف» اشاره به اندوه درونى پايدار است.

ضمير تثنيه در (قَلاّ لك) اشاره به همان داء و كمد است; يعنى درد مصيبت تو و اندوه پايدار آن باز هم در برابر عظمت اين مصيبت ناچيز است.

امام در ادامه مى افزايد: «امّا چه مى توان كرد، چون مرگ چيزى است كه نمى توان آن را باز گرداند و قدرت بر دفع آن نيست» (وَ لَكِنَّهُ مَا لاَ يُمْلَكُ رَدُّهُ، وَ لاَ يُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ!).

بنابراين گريستن و بى تابى مشكلى را حل نمى كند، بايد صبر داشت و به رضاى خدا راضى بود.

و به گفته سعدى:

خبر دارى اى استخوانى قفس *** كه جان تو مرغى است نامش نفس

چو مرغ از قفس رفت وبگسست قيد *** دگر ره، نگردد به دام تو صيد

در پايان بار ديگر در مقام ابراز عشق و علاقه به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بر آمده عرضه مى دارد: «پدر و مادرم فدايت باد! ما را در پيشگاه پروردگارت ياد كن و هميشه ما را به خاطر داشته باش»; (بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي! اذْكُرْنَا عِنْدَ رَبِّكَ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِكَ).(1)


1. «بال» به معناى خاطر و قلب و حال است.

[ 554 ]

مفهوم اين تعبير آن است كه روح پاك تو به ملكوت اعلى مى رود و در جوار قرب خدا قرار مى گيرد. در آنجا براى ما دعا كن و حل مشكلات ما را از خدايت بخواه بگونه اى كه هميشه در خاطر عاطر تو باشيم.

 

نكته ها

1. گريه در مصيبت عزيزان

از كلام بالا و روايات ديگر استفاده مى شود كه گريستن در مصائب عزيزان ممنوع نيست، و ممنوع تنها جزع و بى تابى و ناشكرى است. قلب انسان كانون عواطف است و اين عواطف مخصوصاً هنگامى كه شديد باشد، در همه وجود انسان اثر مى گذارد. هنگامى كه عزيزى از دست رود، قلب متلاطم مى گردد و اشك جارى مى شود، بغض گلوى انسان را مى گيرد و زبان به اظهار اشتياق به عزيز از دست رفته مى پردازد. اينها هيچ كدام ممنوع نيست، بلكه ممدوح است به شرط اينكه آميخته با شكيبايى و صبر باشد. ممنوع است كه انسان بى تابى كند، سر به ديوار بكوبد، لطمه بر صورت زند، سخنان ناروا بگويد.

در حديثى مى خوانيم: «هنگامى كه خبر وفات جعفر بن ابى طالب و زيد بن حارثه (در جنگ موته) به پيغمبر رسيد، هنگامى كه وارد خانه مى شد شديداً براى آنها گريه مى كرد و مى گفت: آنها براى من سخن مى گفتند و با آنها انس مى گرفتم، هردو با هم رفتند».(1)

نيز در داستان جنگ احد مى خوانيم: «هنگامى كه پيغمبر به مدينه باز گشت از هر خانه اى صداى گريه و زارى براى شهيدى به گوش آن حضرت رسيد كه بازماندگان بر شهيدانشان مى گريستند جز خانه عمويش حمزه، پيغمبر بسيار ناراحت شد و گفت: ولى حمزه گريه كنندگانى ندارد. اهل مدينه كه از اين سخن


1. من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 177، ح 527.

[ 555 ]

باخبر شدند قسم ياد كردند كه هرگز بر عزيز از دست رفته اى گريه نكنند مگر اينكه نخست براى حمزه نوحه گرى كنند و بگريند» و اين سنّت همچنان تا امروز (زمانى كه امام باقر(عليه السلام) اين حديث را بيان مى فرمود ادامه دارد).(1)

روايات بسيارى نيز در باره نهى از جزع و بى تابى از معصومان(عليهم السلام) نقل شده است از جمله امير مؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد: «إنَّكَ إنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَيْكَ الْمَقاديرُ وَ أنْتَ مَأجُورٌ وَ إنْ جَزِعْتَ جَرَتْ عَلَيْكَ الْمَقاديرُ وَ أنْتَ مَعْذورٌ; اگر صبر و شكيبايى (در مصائب) پيشه كنى آنچه مقدّر است به هر حال واقع مى شود و تو (در پيشگاه خدا) مأجور هستى و اگر جزع و بى تابى كنى مقدّرات به هر حال صورت مى گيرد; ولى تو گنهكار خواهى بود».(2)

نبايد فراموش كرد جزع و بى تابى افزون بر اينكه نوعى ناسپاسى در پيشگاه خداست، آثار بسيار مخربى روى اعصاب انسان دارد و گاه او را تا سرحد جنون پيش مى برد.

 

2. تجهيز پيامبر(صلى الله عليه وآله)

در اينكه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در چه روزى چشم از جهان بربست، اختلافى نيست. همه اتفاق نظر دارند كه روز دوشنبه بود و مشهور ميان پيروان اهل بيت(عليهم السلام) اين است كه دفن آن حضرت سه روز بعد انجام يافت.

گرچه از روايات استفاده مى شود كه تعجيل در دفن ميّت مستحب است; ولى هنگامى كه شخص از دست رفته كسى مانند پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) باشد و مردم بخواهند گروه گروه بر او نماز بخوانند و اداى احترام نسبت به او بنمايند، مسئله شكل ديگرى به خود مى گيرد.


1. من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 183، ح 553.

2. مستدرك، ج 2، ص 431، ح 40.

[ 556 ]

از روايات نيز استفاده مى شود مردم ده نفر ده نفر وارد حجره پيامبر شدند و بر آن حضرت نماز گذاردند و سپس در همانجا بدن پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به خاك سپرده شد، زيرا بعد از آنكه هركسى در باره محل دفن پيامبر اظهار نظرى كرد، بعضى مكه را پيشنهاد كردند و عده اى مدينه را (در بقيع يا در صحن مسجد رسول الله) امير مؤمنان على(عليه السلام)فرمود: «إنَّ اللهَ لَمْ يَقْبِضْ نَبِيّاً إلاّ في أطْهَرِ الْبِقاعِ فَيَنْبَغي أنْ يُدْفَنَ فِي الْبُقْعَةِ الَّتي قُبِضَ فيها فَاتَّفَقَتِ الْجَماعَةُ عَلى قَوْلِهِ(عليه السلام) وَ دُفِنَ في حُجْرَتِهِ; خداوند هيچ پيغمبرى را قبض روح نمى كند مگر در پاك ترين نقاط روى زمين، بنابراين سزاوار است در همان محلى كه حضرت قبض روح او شده دفن شود. هنگامى كه مردم اين سخن را شنيدند متفقا رأى آن حضرت را پذيرفتند و بدن پاك پيامبر در همانجا به خاك سپرده شد».(1)

در اينكه قبل از پوشاندن قبر چه كسى وارد قبر شد، همچنين نقل شده است: على(عليه السلام) و فضل بن عباس و دو نفر ديگر وارد شدند.(2)

به هر حال شك نيست كه تجهيز پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اعم از غسل و تكفين و نماز و تدفين عمدتاً به وسيله على(عليه السلام) صورت گرفت در حاليكه ديگران در سقيفه بنى ساعده مشغول گفت و گو و چانه زدن در امر خلافت بودند و حتى مطابق بعضى از نقلها تعزيه گردانهاى سقيفه موفق به نماز بر پيامبر هم نشدند.

براى آگاهى بيشتر در مسائل بالا به كتاب بحارالانوار جلد 22 صفحه 504 به بعد مراجعه كنيد.

 

j j j

 


1. تهذيب الاحكام، ج 6، ص 2-3.

2. بحار الانوار، ج 22، ص 525.

[ 557 ]

 

 

236

 

 

 

اقْتَصَّ فيهِ ذِكْرَ ما كانَ مِنْهُ بَعْدَ هِجْرَةِ النَّبِي(صلى الله عليه وآله) ثُمَّ لِحاقُهُ بِهِ:

 

از سخنان امام(عليه السلام) است

كه پيرامون حوادث بعد از هجرت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ملحق شدن به آن حضرت بحث مى كند.(1)

 

 

خطبه در يك نگاه

با توجّه به اينكه گفتار امام(عليه السلام) در اينجا به صورت بسيار موجز و كوتاه ذكر شده، نيازى به شرح خطبه در يك نگاه نمى بينيم.

 

 


1. سند خطبه:

از كسانى كه اين سخن را از امام نقل كرده اند، ابن اثير در كتاب «النهايه» است كه آن را در ماده «وطأ» ذكر كرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 234)

[ 558 ]

 

[ 559 ]

 

 

فَجَعَلْتُ أَتْبَعُ مَأْخَذَ رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) فَأَطَأُ ذِكْرَهُ، حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى الْعَرَجِ.

 

ترجمه

من خود را در همان راهى قرار دادم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از آن راه رفته بود. همه جا به سراغ او بودم و در گذرگاه يادش قدم مى زدم تا اينكه به منزلگاه عرج (منزلگاهى نزديك مدينه) رسيدم (و در اين هنگام احساس آرامش كردم كه به زودى پيشواى محبوبم را خواهم ديد).

 

شرح و تفسير

گذرگاه ياد محبوب!

اين سخن همان گونه كه مرحوم سيّد رضى گفته است، بخش كوتاهى از خطبه مفصّلى است كه امام آن را بيان فرموده و مرحوم سيّد رضى اين چند جمله را به موجب لطافتى كه در تعبيرات آن از نظر فصاحت و بلاغت يافته جدا ساخته است.

از كتاب تمام نهج البلاغه چنين بر مى آيد كه اين كلام بخشى از خطبه اى بوده كه ضمن آن امام(عليه السلام) موقعيت خود را نسبت به رسول خدا بيان مى كند و در جاى جاى آن رابطه نزديك خود را با آن حضرت و عنايت و توجّه آن حضرت را نسبت به خودش شرح مى دهد و در ضمن همان خطبه موقعيّت اهل بيت(عليهم السلام) را كاملا روشن مى سازد.(1)

اين سخن ـ همان گونه كه در بالا اشاره شد ـ ناظر به زمانى است كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)بعد از داستان «ليلة المبيت» با شتاب به سوى مدينه مى رفت و امام در


1. كتاب تمام نهج البلاغه، ص 246، خطبه 19 (اين جمله در ادامه خطبه در صفحه 249 آمده است).

[ 560 ]

مكّه مانده بود تا امانتهاى مردم را كه نزد پيغمبر وجود داشت به آنها برساند، سپس در موقعى مناسب دور از چشم دشمن به سوى مدينه حركت كند.

امام(عليه السلام) در اين فاصله كه گرفتار فراق پيشوا و استاد عزيز خود بود، سخت ناراحت بود و ايام فراق بر او سنگينى مى كرد. گفتار مورد بحث به خوبى از اين امر حكايت مى كند كه مى فرمايد: «من خود را در همان راهى قرار دادم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)از آن راه رفته بود. همه جا به سراغ او بودم و در گذرگاه يادش قدم مى زدم تا اينكه به منزلگاه عرج (منزلگاهى نزديك مدينه) رسيدم (و در اين هنگام احساس آرامش كردم كه به زودى پيشواى محبوبم را خواهم ديد); (فَجَعَلْتُ أَتْبَعُ مَأْخَذَ رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) فَأَطَأُ ذِكْرَهُ، حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى الْعَرَجِ).

اين سخن نشان مى دهد كه امام(عليه السلام) در همين چند روز فراق پيغمبر چه ناراحتى عجيبى داشت، دائماً به ياد آن حضرت بود و با ياد او خاطر خود را مشغول مى داشت و همچون كسى كه عزيزترين عزيزانش را از او گرفته باشند بى تابى مى كرد; ولى چاره اى نبود، بايد بماند و ودايع مردم را كه بر اساس اعتماد به رسول الله به آن حضرت سپرده بودند، به آنها برساند. سپس دور از چشم دشمن آماده حركت به سوى مدينه شود. از تواريخ اسلامى استفاده مى شود كه بدن امام به سبب سنگهاى فراوانى كه در شب هجرت پيغمبر به سوى او انداخته بودند، در آن حال كه در بستر پيغمبر خوابيده بود، سخت مجروح بود; ولى تمام اين جراحتها را به فراموشى سپرده و پيوسته در فكر محبوبش رسول الله(صلى الله عليه وآله)بود.

در پايان اين سخن، مرحوم سيّد رضى سخنى دارد به اين شرح:

اينكه امام مى فرمايد: «فَأَطَأُ ذِكْرَهُ; در گذرگاههاى يادش قدم مى زدم» از سخنانى است كه در نهايت اختصار و فصاحت، حقيقت مهمى را بيان كرده است و منظور امام اين است كه اخبار مربوط به پيامبر از ابتداى حركت تا پايان مسير به من مى رسيد (و پيوسته به ياد او بودم و در فضاى وجود او سير مى كردم). امام

[ 561 ]

اين معنا را با آن كنايه عجيب بيان فرموده است: (قوله(عليه السلام): (فَأَطَأُ ذِكْرَهُ) مِنَ الْكَلامِ الَّذي رَمى بِهِ إلى غايَتَي الاْيجازِ وَ الْفَصاحَةِ. أراد أنّي كُنْتُ أعْطي خَبَرَهُ(صلى الله عليه وآله) مِنْ بَدْءِ خُرُوجي إلى أنِ انْتَهَيْتُ إلى هذَا الْمَوْضِعُ، فَكَنى عَن ذلِكَ بِهذِهِ الْكِنايَةِ الْعَجيبَةِ).

نكته ظريف و دقيقى كه در جمله (فَأَطَأُ ذِكْرَهُ) است و مرحوم سيّد رضى به دنبال آن است، اين است كه امام ياد پيغمبر را همچون گذرگاه زيبا و دل انگيزى تصوّر كرده كه فضايى عطرآگين داشت و امام روز و شب در آن گذرگاه در حركت بود. مثل اين است كه كسى به ديگرى بگويد كه ياد تو خانه و زندگى من است، ياد تو كوچه هاى شهر من است.

اى صبا نكهتى از خاك ره يار بيار *** ببر اندوه دل و مژده دلدار بيار

نكته روح فزا از دهن دوست بگو *** نامه خوش خبر از عالم اسرار بيار

تا معطر كنم از لطف نسيم تو مشام *** شمّه اى از نفحات نفس يار بيار

 

نكته

داستان هجرت

داستان هجرت پيغمبر داستان عجيبى است. همان گونه كه همه مى دانيم، سران قريش از وجود پيغمبر احساس خطر شديدى كردند كه اگر برنامه آن حضرت به همان صورت ادامه يابد به زودى همه قدرت خويش را از دست خواهند داد و شهر مكّه به صورت زندانى در خواهد آمد، بنابراين تصميم گرفتند يكى از سه برنامه را در برابر آن حضرت اجرا كنند: يا حضرت را به قتل برسانند و يا براى هميشه زندانى كنند و يا از مكّه تبعيد نمايند كه در آيه شريفه 30 سوره انفال به هر سه اشاره شده است.

اكثريت آنها كشتن حضرت را ترجيح دادند; ولى با مشكلى روبه رو بودند و آن اينكه طايفه بنى عبد المطلب به خونخواهى بر مى خيزند و نزاع بزرگى در

[ 562 ]

مكّه پيدا خواهد شد. صلاح در اين ديدند كه از همه قبائل اطراف دعوت كنند كه مشتركاً اين قتل را انجام دهند و بنى عبد المطلب از درگير شدن با همه آنها خود را ناتوان ببينند و حدّاكثر به ديه راضى شوند و به همين دليل شمشير زنانى از قبائل مختلف خانه پيامبر را محاصره كردند و منتظر شدند صبح شود و به خانه بريزند و كار را تمام كنند.

پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به فرمان پروردگار تصميم گرفت از دايره محاصره به طرز اعجازآميزى خارج شود و شبانه راه مدينه را پيش گيرد (البتّه از بيراهه رود كه نيروى دشمن نتواند به او دسترسى پيدا كند). حضرت، على(عليه السلام) را در بستر خود خوابانيد، زيرا دشمن از بيرون منزل مراقب بستر بود. در اين هنگام بود كه جمعى از آنان سنگهايى به سوى بستر پرتاب كردند، على(عليه السلام) به خود مى پيچيد و آهسته ناله مى كرد، مبادا دشمن متوجّه شود.

صبحگاهان همگى به داخل خانه هجوم آوردند و پيش از آنكه شمشير خود را بر آن كس كه در بستر خوابيده وارد كنند، على(عليه السلام) برخاست و بر آنها بانگ زد: چه مى خواهيد؟ گفتند: محمد را مى خواهيم او كجاست؟ فرمود: مگر او را به من سپرده بوديد تا از من تحويل بگيريد، او در خانه نيست. شمشير داران از شدت غضب برافروخته شده بودند و از اينكه تا صبح صبر كرده بودند پشيمان بودند و تقصير را به گردن ابولهب مى انداختند كه مانع حمله شبانه شده بود (گويا به اين دليل كه شبيخون زدن آن هم در خانه اى كه زن و فرزند در آن است عيب و ننگ بزرگى محسوب مى شد).

پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به جاى اينكه از طرف شمال به سوى مدينه برود به طرف جنوب حركت كرد و در غار ثور پنهان شد تا كسى بر آن حضرت دست نيابد. مأموران قريش بيابانهاى اطراف مكّه را تا مقدار زيادى جستجو كردند; ولى ناكام به مكّه برگشتند و از اينكه مرغ از قفس پريده بود سخت ناراحت بودند.(1)


1. براى اطلاع بيشتر به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد (ذيل همين خطبه) و تفسير امام حسن عسكرى و كتاب فروغ ابديّت مراجعه كنيد.

[ 563 ]

 

 

237

 

 

 

فِي الْمُسارَعَةِ إِلَى الْعَمَلِ

 

از سخنان امام(عليه السلام) است

درباره لزوم سرعت در اعمال خير.(1)

 

 

خطبه در يك نگاه

از كتاب تمام نهج البلاغه استفاده مى شود كه اين خطبه بخشى از خطبه غراء است كه از خطبه هاى عجيب و پر محتواى امام محسوب مى شود و آن را در زمانى بيان فرمود كه جنازه اى را تشييع مى كرد، هنگامى كه ميّت را در لحد گذاردند، كسان او فرياد برداشتند و گريه كردند. امام(عليه السلام) اين خطبه را براى حاضران ايراد فرمود.(2)


1. سند خطبه:

تنها چيزى كه در كتاب مصادر نهج البلاغه اضافه بر نهج البلاغه در مورد سند خطبه نقل شده اين است كه: (آمدى در كتاب غرر الحكم جمله اوّل اين خطبه را با تفاوتى نقل كرده كه نشان مى دهد منبع ديگرى در اختيار داشته است و اگر منبع او فقط نهج البلاغه بود، اين تفاوت معنا نداشت). (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 185)

2. شرح خطبه غرّاء مطابق نقل سيّد رضى ذيل خطبه شماره 83 گذشت.

[ 564 ]

اين خطبه در واقع از دو بخش تشكيل يافته.

در بخش اوّل سخن از سرعت در عمل و استفاده از فرصتهاست، چرا كه ممكن است مرگ انسان نابهنگام فرا رسد و فرصتها از دست برود و باب توبه بسته شود.

در بخش دوم دستوراتى براى مبارزه با هواى نفس و چگونگى استفاده از اين فرصت زندگى دنيا مى دهد و اين خطبه در مجموع نسخه بسيار مفيدى براى رهروان راه سعادت است.

 

 

[ 565 ]

 

 

بخش اوّل

فَاعْمَلُوا وَ أَنْتُمْ فِي نَفَسِ الْبَقَاءِ، وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ، وَ التَّوْبَةُ مَبْسُوطَةٌ، وَ الْمُدْبِرُ يُدْعَى وَ الْمُسِيءُ يُرْجَى، قَبْلَ أَنْ يَخْمُدَ الْعَمَلُ، وَ يَنْقَطِعَ الْمَهَلُ، وَ يَنْقَضِيَ الاَْجَلُ، وَ يُسَدَّ بَابُ التَّوْبَةِ، وَ تَصْعَدَ الْمَلاَئِكَةُ.

 

ترجمه

اكنون كه در متن زندگى و حيات هستيد، عمل كنيد، (زيرا مهم ترين نتيجه عمر، عمل صالح است) اين در حالى است كه نامه هاى عمل گشوده و بساط توبه گسترده است فراريان از طاعات خدا به سوى او فراخوانده مى شوند و به بدكاران و گنهكاران اميد عفو داده مى شود. پيش از آنكه چراغ عمل خاموش گردد، مهلت قطع شود و اجل پايان گيرد و پيش از آنكه درهاى توبه بسته شود و فرشتگان (كه مأمور ثبت اعمال نيك و بدند) به آسمان صعود كنند (سخت بكوشيد و فرصت را غنيمت بشماريد).

 

شرح و تفسير

فرصت را غنيمت شمريد

امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه در عباراتى كوتاه و پرمعنا همه مخاطبان خود را به استفاده از فرصتها تشويق مى كند و به همگان هشدار مى دهد كه اين فرصت دائمى نيست و دير يا زود از دست خواهد رفت. بكوشيد تا جامه حسرت و يأس نپوشيد.

در مورد چگونگى فرصتها به پنج نكته اشاره مى كند:

[ 566 ]

نخست مى فرمايد: «اكنون كه در متن زندگى و حيات هستيد، عمل كنيد. (زيرا مهم ترين نتيجه عمر، عمل است»; (فَاعْمَلُوا وَ أَنْتُمْ فِي نَفَسِ الْبَقَاءِ).

تعبير به «نَفَسِ الْبَقَاءِ» اشاره لطيفى به اين معناست كه گويى بقاى در دنيا را به موجود زنده اى تشبيه كرده كه دارد نفس مى كشد و پيش از آنكه از نفس بيفتد بايد از آن استفاده كرد.

در جمله دوم مى فرمايد: «نامه هاى عمل گشوده است»; (وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ(1)).

اشاره به اينكه با گشوده بودن پرونده ها هرگونه اضافه و اصلاح و كم كردن نقطه هاى ضعف امكان پذير است.

در جمله سوم مى فرمايد: «بساط توبه گسترده است»; (وَ التَّوْبَةُ مَبْسُوطَةٌ).

روشن است كه تا درهاى توبه باز و سفره توبه گسترده است، راه بازگشت باز است و با آب توبه مى توان آتشهاى برافروخته و سوزان گناه را خاموش كرد. در چنين حالتى انسان به درگاه خدا مى رود، اظهار ندامت مى كند و قطره اشكى كه حاصل توبه اى نصوح و خالص است مى ريزد و دريايى از آتش را خاموش مى كند.

در كتاب كافى در حديثى از امام باقر يا امام صادق(عليهما السلام) مى خوانيم: «آدم به خداوند عرضه داشت: پروردگارا شيطان را بر من مسلّط كردى و او را همچون خون در رگهاى من جارى ساختى، در برابر آن چيزى براى من قرار ده (كه آن را جبران كند) فرمود: اى آدم اين فضيلت را براى تو قرار دادم كه هركس از فرزندان تو تصميم بر گناهى بگيرد چيزى بر او نوشته نمى شود و اگر آن را عمل كند تنها يك گناه براى او مى نويسند و اگر تصميم بر حسنه اى بگيرد، حتى اگر عمل نكرده باشد يك حسنه براى او مى نويسند و اگر عمل كند ده حسنه نوشته خواهد


1. «منشورة» به معناى گسترده و گشوده است از ريشه «نشر» به معناى گستردن و گشودن گرفته شده.

[ 567 ]

شد. آدم عرض كرد پروردگارا لطف بيشترى كن فرمود: اين فرصت را براى تو قرار دادم كه هركس گناهى كند سپس استغفار نمايد او را مى بخشم آدم عرض كرد: پروردگارا لطف بيشترى كن فرمود: درهاى توبه را به روى آنها گشوده ام تا زمانى كه جان آنها به گلوگاه برسد (و آخرين لحظه جدايى از دنيا فرا رسد) آدم عرضه داشت: كافى است».(1)

در جمله چهارم و پنجم مى فرمايد: «در حالى كه فراريان از طاعات خدا به سوى او فراخوانده مى شوند و به بدكاران و گنهكاران اميد عفو داده مى شود»; (وَ الْمُدْبِرُ يُدْعَى وَ الْمُسِيءُ يُرْجَى).

در جاى جاى آيات قرآن آثار اين «دعوت» و «اميد» ديده مى شود خداوند مى فرمايد: «(قُلْ يَا عِبَادِى الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَّحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ); بگو اى بندگان من كه بر خويشتن ظلم و اسراف كرديد از رحمت خدا مأيوس نشويد خداوند همه گناهان را مى بخشد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است».(2)

باز مى فرمايد: «(وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لاَ تُنْصَرُونَ); به درگاه پرورگارتان باز گرديد و در برابر او تسليم شويم پيش از آنكه عذاب به سراغ شما بيايد سپس از سوى هيچ كس يارى نشويد».(3)

در ششمين، هفتمين و هشتمين جمله مى فرمايد: «پيش از آنكه چراغ عمل خاموش گردد، مهلت قطع شود و اجل پايان گيرد»; (قَبْلَ أَنْ يَخْمُدَ(4) الْعَمَلُ، وَ يَنْقَطِعَ الْمَهَلُ(5)، وَ يَنْقَضِيَ الاَْجَلُ).


1. كافى، ج 2 ،ص 440، ح 1.

2. زمر، آيه 53.

3. زمر، آيه 54.

4. «يخمد» از ريشه «خمود» بر وزن «عبور» در اصل به معناى خاموش شدن آتش است. سپس به پايان گرفتن هر چيزى و از جمله پايان زندگى اطلاق شده است.

5. «مهل» به معناى مهلت است و معمولا در امور خير به كار مى رود.

[ 568 ]

آرى! تا عمر باقى است، تنور عمل داغ و برافروخته و مهلت باقى است و فرصت برقرار و در آن لحظه كه انسان چشم از اين جهان بر بندد، همه اينها پايان مى گيرد.

در نهمين و دهمين جمله مى فرمايد: «پيش از آنكه در توبه بسته شود و فرشتگان (كه مأمور ثبت اعمال نيك و بدند) به آسمان صعود كنند (سخت بكوشيد و فرصت را غنيمت بشماريد)»; (وَ يُسَدَّ بَابُ التَّوْبَةِ، وَ تَصْعَدَ الْمَلاَئِكَةُ).

 

 

[ 569 ]

 

 

بخش دوم

فَأَخَذَ امْرُؤٌ مِنْ نَفْسِهِ لِنَفْسِهِ، وَ أَخَذَ مِنْ حَيّ لِمَيِّت، وَ مِنْ فَان لِبَاق، وَ مِنْ ذَاهِب لِدَائِم. امْرُؤٌ خَافَ اللَّهَ وَ هُوَ مُعَمَّرٌ إِلَى أَجَلِهِ، وَ مَنْظُورٌ إِلَى عَمَلِهِ. امْرُؤٌ أَلْجَمَ نَفْسَهُ بِلِجَامِهَا، وَ زَمَّهَا بِزِمَامِهَا، فَأَمْسَكَهَا بِلِجَامِهَا عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ، وَ قَادَهَا بِزِمَامِهَا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ.

 

ترجمه:

هر انسانى بايد از خويش براى خويشتن و از حياتش براى زندگى پس از مرگ و از جهان فانى براى جهان باقى و از جايگاه موقت براى اقامتگاه دائم خود، بهره گيرد و نيز بايد در همه طول عمر تا فرا رسيدن اجل، از خدا بترسد و از مهلتى كه براى عمل به او داده شده استفاده كند. انسان بايد نفس سركش را با لگام (تقوا) مهار كند و افسار آن را در اختيار گيرد و به وسيله اين لگام او را از معصيت خدا باز دارد و با اين زمام به سوى اطاعت فرمان حق رهبرى كند.

 

شرح و تفسير

چگونه از اين فرصت استفاده كنيم؟

امام(عليه السلام) در بخش پيشين اين خطبه با ده جمله كوتاه و پر معنا به همه مخاطبان خود هشدار داد، هشدارى در جهت استفاده از فرصتها قبل از آنكه از دست بروند.

در اين بخش از خطبه، دستور العملهايى در جهت چگونگى استفاده از اين فرصت در ده جمله كوتاه ديگر مى دهد. در واقع بخش نخست هشدار است و

[ 570 ]