كه ارواح نيكان با يكديگر ديدار دارند و حلقه هاى انس تشكيل مى دهند.
مرحوم كلينى در جلد سوم كافى در «باب ارواح المومنين» از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل مى كند كه به اتفاق يكى از يارانش (حبّة العرنى) به پشت ديوار شهر كوفه كه به نام وادى السلام معروف بود رفت و گويى با ارواح مردگان پيوسته و آهسته سخن مى گفت من مدّتى ايستادم و مدّتى نشستم و خسته شدم. عباى خود را بر زمين گستردم و عرض كردم: اى اميرمؤمنان! من از اينكه اين همه سرپا ايستاده ايد براى شما ناراحتم ساعتى استراحت كنيد، فرمود: من با ارواح اين مردگان سخن مى گويم و انس مى گيرم، عرض كردم: اى اميرمؤمنان! آيا آنها واقعاً چنين هستند؟ فرمود: «نَعَمْ وَ لَوْ كُشِفَ لَكَ لَرَأَيْتَهُمْ حِلَقاً حِلَقاً مُحْتَبينَ يَتَحادَثُونَ; اگر پرده ها از جلوى چشم تو كنار رود آنها را به صورت حلقه ها مى بينى كه گرد هم نشسته اند و سخن مى گويند».(1)
بنابراين اگر مى بينيم امام(عليه السلام) در اين عبارات تنها بر سرنوشت جسمانى انسان تكيه مى كند و سخنى از ارواح نمى گويد به دليل آن است كه غالب مردم در اين دنيا به پرورش جسم و لذّات جسمانى مى پردازند، امام(عليه السلام) مى فرمايد: سرانجام اين جسم به كجا منتهى مى شود، بيدار باشيد و اين همه براى نيل به لذات جسمانى مرتكب انواع گناهان نشويد.
1. كافى، ج 3، ص 243، باب فى أرواح المؤمنين، ح 1.
[ 451 ]
بخش سوم
وَ كَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَى مَا صَارُوا إِلَيْهِ، وَ ارْتَهَنَكُمْ ذلِكَ الْمَضْجَعُ، وَ ضَمَّكُمْ ذلِكَ الْمُسْتَوْدَعُ. فَكَيْفَ بِكُمْ لَوْ تَنَاهَتْ بِكُمُ الاُْمُورُ، وَ بُعْثِرَتِ الْقُبُورُ: «هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْس مَا أَسْلَفَتْ، وَ رُدُّوا إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ».
ترجمه
(در آينده اى نزديك) شما نيز به همان مسيرى مى رويد كه گذشتگان رفتند و در گرو همان قبر و در دل همان به وديعت سپرده خواهيد شد، چگونه خواهيد بود آن زمان كه امور پايان پذيرد (و دوران برزخ سپرى شود و) مردگان از قبرها خارج گردند، آنجاست كه هركس آنچه را از پيش فرستاده تجربه مى كند (و سود و زيان آن را در مى يابد) و به سوى خداوند كه مولا و سرپرست واقعى همگان است بازگردانده مى شود و افتراها و سخنهاى نابجا (كه در دنيا دستاويزشان بود) از دست مى رود.
شرح و تفسير
سرنوشت حتمى شما
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه كه پايان بخش آن است، آنچه را درباره سرنوشت پيشينيان بيان فرموده، بر مخاطبان خود تطبيق مى دهد تا گمان نكنند مرگ و مير و رها كردن كاخها و سرمايه ها و امكانات زندگى و پيوستن به خفتگان زير خاك كه نه چيزى با خود بردند و نه ارتباطى با يكديگر مى گيرند
[ 452 ]
مخصوص پيشينيان بود، مى فرمايد: «(در آينده اى نزديك) شما نيز به همان مسيرى مى رويد كه گذشتگان رفتند و در گرو همان قبر و در دل همان به وديعت سپرده خواهيد شد»; (وَ كَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَى مَا صَارُوا إِلَيْهِ، وَ ارْتَهَنَكُمْ ذلِكَ الْمَضْجَعُ(1)، وَ ضَمَّكُمْ ذلِكَ الْمُسْتَوْدَعُ).
آرى! اين قانونى است كه هيچ گونه استثنايى در آن نيست با اينكه هر عمومى استثنا و تخصيصى دارد اين امور هرگز تخصيص بردار نيست (يعنى آن قاعده نيز استثنايى دارد كه در بعضى از موارد بدون استثناست).
به بيان ساده مردم: «ممكن است دير و زودى داشته باشد; ولى سوخت و سوزى ندارد».
سپس امام(عليه السلام) به نكته مهمى اشاره مى فرمايد و آن اينكه اگر كار انسان با مردان تمام مى شد چندان مشكل نبود مشكل مهم آن است كه بايد به زودى در دادگاه قيامت حضور يابد و در برابر تمام اعمالش از كوچك و بزرگ پاسخگو باشد، مى فرمايد: «پس چگونه خواهيد بود آن زمان كه امور پايان پذيرد (و دوران برزخ سپرى شود و) مردگان از قبرها خارج گردند، آنجاست كه هركس آنچه را از پيش فرستاده تجربه مى كند (و سود و زيان آن را در مى يابد) و به سوى خداوند كه مولا و سرپرست واقعى همگان است بازگردانده مى شود و افتراها و سخنهاى نابجا (كه در دنيا دستاويزشان بود) از دست آنها مى رود»; (فَكَيْفَ بِكُمْ لَوْ تَنَاهَتْ(2)بِكُمُ الاُْمُورُ، وَ بُعْثِرَتِ(3) الْقُبُورُ: «هُنَالِكَ تَبْلُو(4). كُلُّ نَفْس مَا أَسْلَفَتْ، وَ رُدُّوا إِلَى اللّهِ
1. «مضجع» به معناى بستر و خوابگاه و در اينجا به معناى قبر است و از ريشه «ضجع» بر وزن «ضرب» به معناى به پهلو خوابيدن گرفته شده است.
2. «تناهت» از ريشه «تناهى» به معناى آخر رساندن گرفته شده است.
3. «بعثرت» از ريشه «بعثرة» بر وزن «مرتبة» در اصل به معناى زير و رو كردن و بيرون آوردن و استخراج كردن است و از آنجا كه به هنگام احياى مردگان در قيامت، قبرها زير و رو مى شود و آنچه درون آنهاست ظاهر مى گردد. اين تعبير در مورد رستاخيز به كار رفته است.
4. «تبلو» از ريشه «بلاء» به معناى آزمودن گرفته شده و از آنجا كه آزمايش سبب آگاهى است گاه اين واژه به معناى آگاهى به كار مى رود.
[ 453 ]
مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا كانُوا يَفْتَرُونَ»).
آرى در آن روز چند چيز چشمگير است: همگى در پيشگاه عدالت پروردگار حاضر مى شوند و همگى اعمال خود را در برابر خويش حاضر مى بينند و همه عذرهاى واهى ونسبتهاى دروغين و ناروا كه ابزار گناه و انحراف بود محو و نابود مى گردد و هيچ كس راه فرارى از نتيجه اعمال خود ندارد.
به راستى اگر انسان در اين دو نكته بينديشد كه سرانجام زندگى پايان مى گيرد و همه چيز را رها كرده به خفتگان در زير خاك مى پيوندد و ديگر اينكه بعد از آن مسئله حساب و كتاب و جزاى اعمال است حساب و كتابى كه هيچ راه گريزى از آن نيست; اگر انسانها در اين دو امر فكر بكنند به يقين مراقب اعمال خويش در اين دنيا خواهند بود و اين همه ظلم و فساد و گناه رخ نخواهد داد.
[ 454 ]
[ 455 ]
227
يَلْجَأُ فيهِ إِلَى اللهِ لِيَهْدِيَهُ إلَى الرَّشادِ
از دعاهاى امام(عليه السلام) است
و در آن از خداوند تقاضاى هدايت به خير و صلاح مى كند.(1)
خطبه (دعا) در يك نگاه
اين دعا كه از دعاهاى بسيار پرمعنا با مضامين عالى است در واقع از دو بخش تشكيل شده است: در بخش اوّل سخن از محبّت خداوند نسبت به بندگان و توكّل كنندگان بر او و آگاهى از اسرار درون آنهاست.
1. سند خطبه (دعا) :
تنها كتابى كه اين دعا در آن وارد شده و نشان مى دهد از منبعى غير از نهج البلاغه گرفته شده، اضافاتى دارد كه معلوم مى شود از منبعى غير از نهج البلاغه آن را گرفته است «صحيفه علويه اولى» است كه عالم بزرگوار «سماهجى» آن را گردآورى كرده است و در مصباح شيخ طوسى نيز آمده است كه امام سجاد زين العابدين(عليه السلام)اين دعا را بعد از ركعت سيزدهم و چهاردهم روز جمعه قرائت مى فرمود. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 170)
قابل توجّه اينكه سماهجى كه نام او شيخ عبدالله بن صالح بن على بن احمد البحرانى است منسوب به «سماهيج» كه قريه اى است در يكى از جزاير اطراف بحرين، از علماى قرن دوازده هجرى است كه مردى غيور و عامل به معروف و ناهى از منكر بود و آثارى دارد كه از جمله آنها «صحيفه علويه اولى» است و در سال 1135 در بهبهان چشم از دنيا فرو بست. (مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 81)
[ 456 ]
در بخش دوم امام(عليه السلام) به خدا پناه مى برد تا او را در حوادث پيچيده راهنما باشد و به آنچه مصلحت است هدايت فرمايد و با عفو خود با او رفتار كند نه با عدالتش.
[ 457 ]
بخش اوّل
اَللَّهُمَّ إِنَّكَ آنَسُ الاْنِسِينَ لاَِوْلِيَائِكَ، وَ أَحْضَرُهُمْ بِالْكِفَايَةِ لِلْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ. تُشَاهِدُهُمْ فِي سَرَائِرِهِمْ، وَ تَطَّلِعُ عَلَيْهِمْ فِي ضَمَائِرِهِمْ، وَ تَعْلَمُ مَبْلَغَ بَصَائِرِهِمْ. فَأَسْرَارُهُمْ لَكَ مَكْشُوفَةٌ، وَ قُلُوبُهُمْ إِلَيْكَ مَلْهُوفَةٌ. إِنْ أَوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَةُ آنَسَهُمْ ذِكْرُكَ، وَ إِنْ صُبَّتْ عَلَيْهِمْ الْمَصَائِبُ لَجَؤُوا إِلَى الاِْسْتِجَارَةِ بِكَ، عِلْماً بِأَنَّ أَزِمَّةَ الاُْمُورِ بِيَدِكَ، وَ مَصَادِرَهَا عَنْ قَضَائِكَ.
ترجمه
پروردگارا! تو براى دوستانت بهترين مونسى و براى كسانى كه بر تو توكّل كنند آماده ترين حلاّل مشكلات، تو درون آنها را مى بينى و از ضمير آنان آگاهى و از اندازه بينش عقلهاى آنان با خبرى. اسرار آنان بر تو مكشوف و قلوبشان سخت به تو مشتاق است. اگر غربت آنها را به وحشت اندازد ياد تو مونس تنهايى آنهاست و اگر مصائب ومشكلات، بر آنان فرو بارد به سوى تو پناه مى آورند، زيرا مى دانند زمام تمام امور به دست (با كفايت) تو و سرچشمه همه آنها در اختيار تو مى باشد.
شرح و تفسير
اى حل كننده مشكلات!
امام(عليه السلام) در آغاز اين دعاى روح پرور و انسان ساز رو به درگاه خدا آورده و عرضه مى دارد: «پروردگارا! تو براى دوستانت بهترين مونسى و براى كسانى كه بر تو توكّل كنند آماده ترين حلاّل مشكلات»; (اَللَّهُمَّ إِنَّكَ آنَسُ(1) الاْنِسِينَ
1. «آنس» صيغه افعل التفضيل از ريشه «اُنس» و در اينجا به معناى مأنوس ترين مونسهاست و حقيقت انس، آرامش در كنار چيزى و يا با چيزى به دست آوردن است و بعضى معتقدند كه انسان را بدين جهت انسان مى گويند كه روح اجتماعى دارد و انس مى گيرد.
[ 458 ]
لاَِوْلِيَائِكَ، وَ أَحْضَرُهُمْ بِالْكِفَايَةِ لِلْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ).
اشاره به اينكه كسانى كه واجد اين دو صفت باشند; يعنى در زمره اولياء الله در آيند و يا در صف متوكّلان قرار گيرند مشمول اين نعمت بزرگ خواهند شد كه انسشان با خدا است و خداوند مشكلات آنها را برطرف مى كند. به اين ترتيب امام(عليه السلام) در ضمن مناجات با پروردگار درس انسان سازى هم مى دهد.
از آنجا كه حل مشكلات منوط به آگاهى بر آنهاست در ادامه اين سخن مى افزايد: «تو درون آنها را مى بينى و از ضمير آنان آگاهى و از اندازه بينش عقلهاى آنها با خبرى. اسرار آنان بر تو مكشوف و قلوبشان سخت به تو مشتاق است»; (تُشَاهِدُهُمْ فِي سَرَائِرِهِمْ، وَ تَطَّلِعُ عَلَيْهِمْ فِي ضَمَائِرِهِمْ، وَ تَعْلَمُ مَبْلَغَ بَصَائِرِهِمْ. فَأَسْرَارُهُمْ لَكَ مَكْشُوفَةٌ، وَ قُلُوبُهُمْ إِلَيْكَ مَلْهُوفَةٌ(1)).
آرى! خداوند از سرائر و ضمائر همه آگاه است، چرا كه او به ما از خود ما نزديك تر است، چنان كه مى فرمايد: (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ).(2)
تفاوت ميان سرائر و ضمائر ممكن است از اين جهت باشد كه سرائر معمولا به حالات اخلاقى گفته مى شود و ضمائر به نيّاتى گفته مى شود كه انسان در دل مى پروراند و به دنبال آن حركت مى كند.
گاهى اين دو واژه به معناى يكديگر نيز استعمال مى شوند.
بصائر جمع بصيرة به معناى بينش است كه معمولا به بينش عقلى و فكرى اطلاق مى شود.
1. «ملهوفة» به معناى مشتاق يا داغدار است و از ريشه «لهف» بر وزن «كهف» گرفته شده و در اينجا معناى اوّل مناسب تر است.
2. ق، آيه 16 .
[ 459 ]
در هر حال اين تعبيرات نيز افزون بر تكميل مفهوم اين دعا پيامى براى همه انسانها دارد و آن، اينكه در همه حال مراقب ظاهر و باطن و نيّات و اعمال خويش باشند، زيرا خداوند متعال از همه آنها با خبر است. اسرار درون آنان بر خداوند مكشوف و نياتشان آشكار است.
جمله «قُلُوبُهُمْ إِلَيْكَ مَلْهُوفَةٌ» (دلهاى آنان به تو مشتاق است) نتيجه ايمان و معرفت و توكل آنها بر خداست. هر چه علم و ايمان نسبت به او بيشتر باشد اشتياق انسان نسبت به آن مبدأ رحمت و محبّت و كرم، افزون مى گردد.
آنگاه در ادامه اين سخن به اين نكته اشاره مى كند كه اولياء الله و متوكّلان هرگز در برابر مشكلات و مصائب زانو نمى زنند و آرامش و اعتماد خود را از دست نمى دهند، مى فرمايد: «اگر غربت آنها را به وحشت اندازد ياد تو مونس تنهايى آنهاست و اگر مصائب ومشكلات، بر آنان فرو بارد به سوى تو پناه مى آورند، زيرا مى دانند زمام تمام امور به دست (با كفايت) تو و سرچشمه همه آنها در اختيار تو است»; (إِنْ أَوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَةُ آنَسَهُمْ ذِكْرُكَ، وَ إِنْ صُبَّتْ عَلَيْهِمْ الْمَصَائِبُ لَجَؤُوا إِلَى الاِْسْتِجَارَةِ بِكَ، عِلْماً بِأَنَّ أَزِمَّةَ الاُْمُورِ بِيَدِكَ، وَ مَصَادِرَهَا عَنْ قَضَائِكَ).
در واقع همه اين حالات و صفات از اعتقاد به توحيد افعالى ناشى مى شود و نشان مى دهد اگر اين شاخه توحيد در درون جان انسان بارور شود چه ثمرات گرانبهايى دارد.نه در برابر مشكلات احساس تنهايى مى كند و نه در تنهايى احساس غربت.
[ 460 ]
[ 461 ]
بخش دوم
اللَّهُمَّ إِنْ فَهِهْتُ عَنْ مَسْأَلَتِي، أَوْ عَمِيتُ عَنْ طِلْبَتِي، فَدُلَّنِي عَلَى مَصَالِحِي، وَ خُذْ بِقَلْبِي إِلَى مَرَاشِدِي، فَلَيْسَ ذلِكَ بِنُكْر مِنْ هِدَايَاتِكَ، وَ لاَ بِبِدْع مِنْ كِفَايَاتِكَ.
اللَّهُمَّ احْمِلْنِي عَلَى عَفْوِكَ، وَ لاَ تَحْمِلْنِي عَلَى عَدْلِكَ.
ترجمه
خداوندا اگر از بيان خواسته خود عاجز شوم يا در پيدا كردن راه و رسم درخواست خود نابينا گردم، تو مرا به مصالح خودم راهنمايى كن و قلبم را به سوى آنچه رشد و صلاح من است رهبرى فرما كه اين كار از هدايتهاى تو بى سابقه و دور نيست و برآوردن چنين خواسته هايى براى تو تازگى ندارد.
خداوندا با عفو و بخشش خود با من رفتار كن و با عدل و دادگريت رفتار مكن.
شرح و تفسير
خدايا تو پناه منى
بعد از بيان مقدمات دعا و آمادگى قلب و روح براى درخواست از خداوند كه در بخش سابق آمد، امام(عليه السلام) در اين بخش به اصل دعا مى پردازد و به جاى اينكه انگشت روى تك تك خواسته ها بگذارد، به ذكر يك اصل كلى پرداخته و تمام خواسته هاى خود را در آن خلاصه مى كند، عرضه مى دارد: «خداوندا اگر از بيان خواسته خود عاجز شوم يا در پيدا كردن راه و رسم درخواست خود نابينا گردم،
[ 462 ]
تو مرا به مصالح خودم راهنمايى كن و قلبم را به سوى آنچه رشد و صلاح من است رهبرى فرما كه اين كار از هدايتهاى تو بى سابقه و دور نيست و برآوردن چنين خواسته هايى براى تو تازگى ندارد»; (اللَّهُمَّ إِنْ فَهِهْتُ(1) عَنْ مَسْأَلَتِي، أَوْ عَمِيتُ عَنْ طِلْبَتِي، فَدُلَّنِي عَلَى مَصَالِحِي، وَ خُذْ بِقَلْبِي إِلَى مَرَاشِدِي، فَلَيْسَ ذلِكَ بِنُكْر مِنْ هِدَايَاتِكَ، وَ لاَ بِبِدْع مِنْ كِفَايَاتِكَ).
اين گونه دعا، نهايت ادب را در پيشگاه خدا در بر دارد و در ضمن، جامعيّتى نسبت به تمام درخواستها در آن ديده مى شود و اين واقعيت را بيان مى كند كه ماهر قدر نسبت به خواسته ها و مصالح خودآگاهى داشته باشيم باز هم امور زيادى است كه يا از نظر ما پنهان مى شود و يا در تشخيص آن به خطا مى افتيم; ولى خداوند از ما آگاه تر به مصالح و مفاسد ماست، از او مى خواهيم كه ما را به مصالحمان رهنمون گردد و آنچه را از خدا مى خواهيم همان باشد كه خير و صلاح ما در آن است و اين از لطف خدا هرگز بعيد نيست.
اى دعا از تو اجابت هم ز تو *** ايمنى از تو اهابت هم ز تو
در اينجا حديث جالبى از امام زين العابدين على بن الحسين(عليه السلام) نقل شده است. به آن حضرت عرض كردند حسن بصرى چنين مى گويد: «لَيْسَ الْعَجَبُ مِمَّن هَلَكَ كَيْفَ هَلَكَ وَ إنّما الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجى كَيفَ نَجى; تعجب نيست از كسانى كه گمراه مى شوند چگونه گمراه شدند، بلكه تعجب از كسانى است كه هدايت مى يابند چگونه هدايت مى يابند».
امام(عليه السلام) فرمود: امّا من چيز ديگرى مى گويم، مى گويم: «لَيْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجى كَيْفَ نَجى وَ إنَّمَا الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَكَ كَيْفَ هَلَكَ مَعَ سِعَةِ رَحْمَةِ اللهِ; تعجب نيست از كسانى كه نجات يافته اند چگونه نجات يافته اند تعجب از كسانى است كه گمراه شدند، چگونه گمراه شدند با آن همه وسعت رحمت الهى».(2)
1. «فَهِهتُ» از ريشه «فهاهة» بر وزن «كرامه» به معناى عجز و ناتوانى و فراموش كارى گرفته شده است.
2. بحارالانوار، ج 75، ص 153، ح 17 .
[ 463 ]
سپس در پايان اين دعا عرضه مى دارد: «خداوندا با عفو و بخشش خود با من رفتار كن و با عدل و دادگريت رفتار مكن»; (اللَّهُمَّ احْمِلْنِي عَلَى عَفْوِكَ، وَ لاَ تَحْمِلْنِي عَلَى عَدْلِكَ).
گويى امام(عليه السلام) در اين جمله عفو و عدل الهى را مركبى راهوار شمرده، عدل مركبى است نگران كننده، در حالى كه عفو مركبى است آرامبخش و از خداوند تقاضا مى كند كه مرا بر آن مركب آرامبخش سوار كن تا آسوده خاطر به جوار قرب تو آيم و فارغ البال از مجازاتهاى دردناك در سايه لطف تو قرار گيرم، و اين همان مضمون جمله معروفى است كه به عنوان دعا در نمازها و غير نمازها خوانده مى شود: «إلهَنا عامِلْنا بِفَضْلِكْ وَ لاتُعامِلْنا بِعَدْلِكَ يا كَريمُ».
در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: «وَالَّذى نَفْسى بِيَدِهِ ما مِنَ النّاسِ أحَدٌ يَدْخُلُ الْجَنَّةِ بِعَمِلِهِ; احدى از مردم به سبب عمل خود وارد بهشت نمى شود».
اصحاب گفتند: «وَ لا أنْتَ يا رَسُولَ اللهِ; تو نيز با عملت وارد بهشت نمى شوى؟» فرمود: «وَ لا أنَا إلاّ أنْ يَتَغَمَّدنِى اللهُ بِرَحْمَة مِنْهُ وَ فَضْل وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلى فَوْقِ رَأْسِهِ وَ طَوَّلَ بِها صَوْتَهُ; من نيز به سبب عملم وارد بهشت نمى شوم جز اينكه خداوند مرا در رحمتش و فضلش بپوشاند و هنگامى كه پيغمبر اين سخن را مى گفت دست خود را بر سر نهاد و صداى خود را بلند و طولانى كرد».(1)
نكته
دعاهاى روح پرور معصومين (عليهم السلام)
بخش مهمى از تعليمات دينى در دعاهاى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام)نهفته شده است. قرائت اين دعاها علاوه بر اينكه انسان را به جوار
1. بحارالانوار، ج 7، ص 11 .
[ 464 ]
قرب خدا نزديك و از شيطان و وسوسه هايش دور مى كند و روح را لطافت خاصّى مى بخشد، اثر عميقى در تقويت پايه هاى ايمان و تهذيب نفوس و پرورش اخلاق فاضله دارد.
از آنجا كه اين دعاها از روح بلند معصوم سرچشمه گرفته همه آنها در يك سطح عالى است و با قرائت آگاهانه آن انسان به اوج معرفت و كرامت انسانى نزديك مى شود.
هرگاه اين دعاها گردآورى شود ـ كه اخيراً بعضى از محققان بر اين كار همّت گمارده اند(1) ـ گنجينه گرانبهايى از معارف دينى و دروس اخلاقى و آيين سير و سلوك الى الله تشكيل مى دهند.
در لابه لاى خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار نهج البلاغه حدود سى دعا ذكر شده كه همگى شاهد گفته ماست.
دعاهايى همچون دعاى صباح، كميل، عرفه امام حسين(عليه السلام) و دعاهاى صحيفه سجاديه و دعاهايى مانند دعاى ندبه و غير آن كه از امامان معصوم(عليهم السلام) رسيده است، هر يك شاهد گوياى ديگرى بر اين مدعاست و اى كاش پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام)كه در اين قسمت بر همه مذاهب اسلامى پيشى گرفته اند، جوانان خود را ملزم به حفظ بخشهايى از اين دعاها مى كردند (همراه با فهم معانى آنها) تا آنان را در برابر هجوم امواج گناه ـ كه مخصوصاً در عصر ما بيداد مى كند ـ حفظ نمايد.
1. اين مجموعه را بنياد پژوهشهاى آستان قدس رضوى به وسيله بعضى از محققانش گردآورى كرده و در پنج جلد به چاپ رسانده است.
[ 465 ]
228
يُريدُ بِهِ بَعْضَ أصْحابِهِ
از سخنان امام(عليه السلام) است
كه اشاره به بعضى از يارانش مى كند.(1)
خطبه در يك نگاه
اين كلام كوتاه تعريف از شخصيتى مى كند كه در دوران زندگى خود، وظايف خويش را انجام داد و پاكدامن از دنيا رفت و در حفظ سنّت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و اطاعت پروردگار كوشيد.
در مورد اينكه اين شخص چه كسى بوده، ميان شارحان نهج البلاغه اختلاف شديدى است. شارحان اهل تسنن مانند ابن ابى الحديد و محمد عبده، اين سخن را اشاره به خليفه دوم مى دانند و مى گويند على(عليه السلام) آن را بعد از فوت عمر گفت در حالى كه چنين چيزى با خطبه هاى ديگر نهج البلاغه هماهنگ نيست، زيرا
1. سند خطبه:
تنها كسى كه بخشى از اين خطبه را قبل از سيّد رضى از على(عليه السلام) نقل كرده طبرى است كه آن را ضمن داستانى از مغيرة بن شعبه نقل كرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 171)
[ 466 ]
امام(عليه السلام)در خطبه شقشقيه شكايت زيادى از حكومت خليفه دوم دارد و در خطبه ها و برخى نامه هاى نهج البلاغه از غصب خلافت، شديداً شكايت مى كند. چگونه مى توان آن همه را ناديده گرفت و اين كلام مبهم و مجمل را ناظر به خليفه دوم دانست؟!
جالب اينكه طبرى(1) كه اين سخن را درباره عمر مى داند آن را از مغيرة بن شعبه نقل كرده كه از دشمنان على(عليه السلام) است.
عجب اينكه ابن ابى الحديد مى گويد: من در نسخه اى از نهج البلاغه كه به خط رضى نوشته شده بود ديدم كه در زير كلمه «فلان» عمر نوشته شده بود و اين نشان مى دهد كه رضى هم چنين عقيده اى داشته است(2)، در حالى كه هيچ بعيد نيست كه اين نسخه (اگر اصالت داشته باشد) سالها دست اين و آن بوده و برخى اين كلمه را ذيل آن نوشته اند.
عجيب تر اينكه ابن ابى الحديد در چند صفحه بعد از اين عبارت (يعنى صفحه 20 از جلد 12) حديثى از ابن عباس نقل مى كند كه سابقاً آن را آورده ايم و مفهومش اين است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خواست در بيمارى وفاتش صريحاً نام على(عليه السلام) را به عنوان خليفه و جانشين خود بنويسد و من مانع شدم.
آيا اين سخن با تفسير ابن ابى الحديد از خطبه مورد بحث، سازگار است؟!
بر فرض كه اين گفته از على(عليه السلام) درباره عمر باشد، اين احتمال چندان دور نيست كه سخن جنبه جدى نداشته، بلكه بر اساس تقيّه بوده، به ويژه آنكه طبق روايتى كه در بالا اشاره شد، مغيرة بن شعبه پس از مرگ عمر اين سؤال را مطرح كرد. با توجّه به اينكه مغيره مرد شرورى بود و چه بسا مى خواست با اين سؤال و جواب شرى در ميان مسلمانان بر پا كند حضرت به ملاحظه مصالح مسلمين اين
1. تاريخ طبرى، ج 3، ص 285، حوادث سال 23 هجرى.
2. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 12، ص 3 .
[ 467 ]
جمله را بيان فرمود، وگرنه نظر واقعى حضرت درباره خلفا همان است كه در خطبه شقشقيه و ساير خطب نهج البلاغه آمده است.
تعبير به فلان به جاى نام عمر نيز مى تواند مؤيد اين معنا باشد، زيرا اين ابهام نشانه تقيّه است.
شارحان شيعه كه يقين دارند اين سخن نمى تواند درباره خليفه دوم باشد بسيارى آن را اشاره به مالك اشتر و بعضى به سلمان فارسى دانسته اند. به نظر مى رسد كه احتمال اوّل مناسب تر است و با موقعيت مالك و نقش او در ميان اصحاب اميرمؤمنان(عليه السلام) و فرماندهى او در لشكر و فكر بلند و عزم راسخش تناسب دارد.
[ 468 ]
[ 469 ]
لِلّهِ بِلاَءُ فُلاَن فَلَقَدْ قَوَّمَ الاَْوَدَ، وَ دَاوَى الْعَمَدَ، وَ أَقَامَ السُّنَّةَ، وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ! ذَهَبَ نَقِيَّ الثَّوْبِ، قَلِيلَ الْعَيْبِ. أَصَابَ خَيْرَهَا، وَ سَبَقَ شَرَّهَا. أَدَّى إلَى اللّهِ طَاعَتَهُ، وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ. رَحَلَ وَ تَرَكَهُمْ فِي طُرُق مُتَشَعِّبَة، لاَ يَهْتَدِي بِهَا الضَّالُّ، وَ لاَ يَسْتَيْقِنُ الْمُهْتَدِي.
ترجمه
خداوند پاداش خير در برابر آزمايشهاى فلان كس دهد، كه كژيها را راست كرد و بيماريها را درمان نمود، سنّت پيامبر را برپا داشت و فتنه ها را پشت سر گذاشت، با جامه اى پاك و عيبى اندك از اين جهان رخت بر بست، خير و نيكى آن را درك كرد و از شر و بدى آن رهايى يافت. وظيفه خود را در برابر اطاعت خداوند انجام داد و حق تقواى الهى را بجا آورد. از جهان رفت و مردم را در برابر راههاى گوناگون وا گذاشت كه نه گمراهان در آن هدايت مى يابند و نه جويندگان هدايت، راه خويش را با اطمينان پيدا مى كنند.
شرح و تفسير
آن يار پاك (مالك اشتر)
همان گونه كه گفته شد، شارحان نهج البلاغه از شيعه و اهل سنّت در تفسير اين خطبه و شخصى كه محور اين سخن بوده است اختلاف كرده اند. غالب مفسّران اهل سنّت (به جز صبحى صالح) آن را اشاره به خليفه اوّل يا دوم دانسته اند در حالى كه اين مدح بليغ با مذمت شديدى كه امام(عليه السلام) در خطب مختلف نهج البلاغه مخصوصاً خطبه شقشقيه و كلامى كه به هنگام دفن حضرت
[ 470 ]