|
|
|
|
|
|
بازگشت به وطن پس از سه ماه ، مذاكرات سران انگليس با سيدجمال الدين به شكست انجاميد. وى با هدف ايجاد مركز خلافت اسلامى در جزيره العرب ازپاريس به سوى قطيف رهسپار گشت . در اين ايام سيد توسط اعتماد السلطنه و حاج سياحمحلاتى از طرف ناصر الدين شاه به تهران دعوت شده بود. تلگرافها پى در پىرسيد و محافل براى حضورش در تهران آماده گرديد.(1274) از اين رو سيد، از سفربه جزيره العرب منصرف و به قصد تهران عازم شيراز شد و در روز 23 ربيعالاول 1304 ق وارد پايتخت شد و در منزل حاج امين الضرب براى خود مسكنگزيد،(1275) ولى ديرى نپاييد كه مورد ترس و وحشت و كينه شاه و اطرافيان قرارگرفت . شاه به طور محرمانه از حاجى امين الضرب خواست تا عذر مهمان خود را بخواهد!از طرفى سيد نيز كه بنا به درخواست سياستمدار و روزنامه نگار روسى (كاتكوف )به مسكو دعوت شده بود، در نهم شعبان 1304 ق به آن كشور هجرت كرد. وى در آنجا دوسال اقامت گزيد و با رجال سياسى ، نظامى و مذهبى روسيه ديدار و مذاكره نمود. يكروز تزار روسيه از وى خواست تا (شيخ الاسلامى ) مسلمانان آن كشور را به عهده گيردولى سيد در جواب گفت : من خود را مدافع منافع تمام مسلمانان جهان مى دانم . علاوه سيد ازتيرگى ميان دولت روس و انگليس استفاده مناس كرد و افشاگريهاى وسيعى را بر ضددولت بريتانيا در نشريات روسيه انجام داد كه تا آن روز نظير نداشت . در اين هنگام ناصر الدين شاه كه براى شركت در جشن جمهوريت پاريس عازم اروپا بودراهش از طريق روسيه افتاد. وى در اين كشور پهناور، سيد را چون ياقوت درخشان يافت .سپس در اروپا نيز به هر جا قدم گذاشت ، آثار و شهرت سيد را در آنجا به روشنىمشاهده كرد. لذا از كار قبلى خود پشيمان شد و در ديدارى كه با سيد در مونيخ داشت سعىكرد گذشته ها را جبران سازد. و او را براى آمدن به ايران و اصلاح وضع سياسى واقتصادى كشور تشويق نمايد. سيد اين تقاضا را به خاطر دفاع از وطن و مصلحت مردم پذيرفت . نخست در محرم 1307 ق. وارد مذاكره با رجال سياسى روسيه شد و آنها را راضى كرد تا از امتيازاتى كه در آنزمان مى خواستند از ايران بگيرند، دست بردارند. سپس در هفتم ربيع الثانى همانسال به ايران بازگش تا كار اصلاحات را به طور جدى آغاز كند. ولى در اثر توطئه هاى پشت پرده استعمار پير (انگلستان )، زمينه بد بينى درباريان وشاه فراهم شد. هنوز شش ماه از حضور سيد در تهران نگذشته بود كه ناگهان نامه شاهدر منزل حاجى امين الضرب به دست وى رسيد. وقتى سيدجمال الدين از حكم اخراج خود آگاه گرديد به عنوان اعتراض به شهر رى (حرم حضرتعبدالعظيم حسنى ) عزيمت كرد و در آنجا اعلان تحصن نمود و با سخنرانيها پر شور، حرمرا به دژى استوار مبدل ساخت . چندى بعد فضار سفارت بريتانيا فزونى يافت وناصر الدين شاه حكم توقيف واخراج وى را صادر كرد. وقتى دستخط شاه به دست (مختارخان ) حاكم شهر رى رسيد، بى درنگ بيست نفر فراش فرستاد و سيد را از بست حرمحضرت عبدالعظيم بيرون آورده ، در 28 جمادى الاولى 1308 ق . روانه غرب كشور كرد. غروب آفتاب وى در نيمه اولشعبان همان سال وارد بصر شد. از آنجا نامه اى بسيار مهم و سرنوشت ساز به آيت اللهميرزاش شيرازى نوشت . آنگاه از عراق به سوى لندن حركت كرد و در آنجا با شدتبيشترى اوضاع نا هنجار دربار ايران را در روزنامه هاى اروپايى افشا نمود و خطراستبداد داخلى و استعمار خارجى را بر ملل مشرق زمين توضيح داد. همچنين نامه هايى باسران قبايل و علماى برجسته عالم اسلام ، از جمله نامه اى به علماى بزرگ ايران تحتعنوان (حمله القرآن ) ارسال داشت و از خيانتها و بى لياقتى ناصر الدين شاه در ادارهكشور پرده برداشت . او با ايجاد نشريه اى موسوم به (ضياء الخافقين )، كه اولينشماره آن در ماه رجب 1309 ق انتشار يافت ، به فعاليتهاى افشاگرانه خود شعاعبيشترى بخشيد تا اينكه دولت بريتانيا احساس خطر كرد و مانع از ادامه انتشار آن شد وخود سيد را نيز بشدت در تنگنا قرار داد.(1276) در اين هنگام نامه (سلطان عبدالحميد) توسط (رستم پاشا) سفير عثمانى در لندن مبنىبر دعوت سيد جمال الدين به (آستانه ) به منظور اصلاحات سياسى در كشور و حكومتعثمانى به دست وى رسيد. از طرفى هم چون سيد از مدتها پيش به فكر ايجاد تقويت(جبهه متحد اسلامى در مقابل استعمار غرب بريتانيا بود، به اين دعوت پاسخ مساعد داد.او با آرمانى بزرگ در سال 1310 ق وارد مركز خلافت اسلامى شد تا با تاءسيس جبههواحد اسلامى عزت و شوكت از دست رفته مسلمانان جهان را به آنان بازگرداند. حدود چهارسال براى تحقيق اين هدف مقدس سرمايه گذارى كرد و نامه هاى بسيارى به شخصيتهاى سياسى ، مذهبى و فرهنگى جهان اسلام نوشت و آنها نيزاستقبال خوبى از اين حركت انقلابى به عمل آوردند. از اين سوى ، سلطان عبالحميد هم به خيال اينكه فردا خليفه مقتدر عالم اسلام خواهد شدبا سيد جمال الدين همكارى مى كرد. ولى هنگامى كه احساس كرد تخت و تاج وى نيز بايدفداى اين آرمان بزرگ بشود به بهانه هاى گوناگون مخالفت و كار شكنيها را شروعكرد. او راه چاره را در آن ديد كه بايد كار سيد را يكسره كند و با يك ترفند شيطانى(مسموميت ) آن دانشمند سلحشور را به شهادت برساند. سرانجام اين نقشه شوم در موردسيد جمال الدين عملى گرديد و او در سال 1314 ق به ديدار محبوب خويش شتافت . پيكر پاك سيد با شور و احترام مردم در قبرستان (شيخ لر مزارى ) در شهر بندرىاستانبول به خاك سپرده شد. در آيينه آثار با اينكه سيد جمال الدين اسد آبادى از ده سالگى همواره در سفر به سر برده ومشغول مبارزه بوده است ، در هر زمان كه فرصتى به دست مى آورد در امر تاليف و تصنيفتلاش كرده است . از اين رو آثار مكتوب اين مرد بزرگ را به دو دسته مى توان تقسيمكرد: الف : آثارى در موضوعات مختلف كه نام برخى از آنها به شرح زير است . 1. تتمه البيان فى تاريخ الافغان 2. القضا و القدر 3. اسلام و علم 4. نيجريه يا ناتوراليسم 5. الوحده الاسلاميه 6. الواردات فى سر التجليات ب : نامه ها، سخنرانيها، مقالات ، مذاكرات و مصاحبه ها. كه تعداى از اينها با عناوين(مقالات جماليه )، نامه هاى سيد جمال الدين )، (شرححال و آثار سيد جمال الدين ) يا در كتابهايى كه پيرامون زندگى و آرمان سيد نوشتهشده به چاپ رسيده است . يادش گرامى و راهش پر رهرو باد. محدث نورى متوفاى 1320 ق . روايت نور محمد صحتى سردرودى آل نورى
كه بر جانت از دين بود آفرين
| (فردوسى ) در خاندان نورى هر كسى به فراخور خويش فرشته خويى بود كه با دوبال دانش و دين در پرواز بود. همه اهل علم عابد آگاه ، همه ديندار بيدار. هر يك از اعضاى گرم خانواده در اثر هوش و خروش خويش ، در درخشانى شده بود دردرياى دانش آن دوران . و اين فخر فخيم آنها را بس كه آيت الله نورى از ميان آنها برخاست . پدر نورى دانشورى بنام بود علامه ميرزا محمد تقى نورى طبرسى 1201 - 1263 ق )از بزرگترين دانشمندان مازندران و از پيشوايان مورد اطمينان مردم و مرجع تقليد مردمانزيادى در خطه نور بود.(1277) دانشور نور داراى چهار برادر با فرهنگ و فرهيخته نيز بود كه همگى در دانش و ديانتشبيه هم بودند. برادران نورى به ترتيب عبارت اند از: 1 - حاج ميرزا هادى ، ايشان پس از مدت مديدىتحصيل علم در حوزه نجف به وطن باز مى گردد و سيزدهسال مرجعيت شهر نور را به عهده مى گيرد، تا اينكه در حدود 1290 ق . به رحمترحمانى مى رسد. 2 - آقا ميرزا على ، كه بعد از برادر بزرگش مرجعيت و رياست دينى شهر را به عهدهداشت . 3 - ميرزا حسن نورى ، از بزرگان فضلا و از مدرسان فقه واصول . 4 - ميرزا قاسم نورى ، از مدرسان فقه و اصول در خاندان نورى به دو خواهربزرگوار و عاليقدر در تاريخ اشاره شده است كه هر دو در تاريخ نقش مهمى را ايفاكرده اند. يكى همسر ملا فتح الله نورى و مادر شيخ موسى نورى است و ديگرى همسر ملاعباس نورى كه از بزرگان و پارسايان عصر خويش بود. اشتهار اين بزرگ بانو ،بدان افتخار است كه ايشان مادر و تربيت كننده شيخ شهيد،فضل الله نورى - داماد دايى دلبندش محدث نورى - است ؛ شهيدى كه تا پاى دار پايدارماند و با شهادتش روى سياه خود باختگان و غرب زدگان را كه خود را روشنفكرخيال مى كردند. سياه تر كرد. ميلاد نور زادگاه نورى دهى است از روستاهاى سر سبز شهر نور، به نام (يالو) واقع در استانمازندران . هيچدهم شوال (1254) در شهر نور سور و سرورى بر پاست . شهرحال و هوايى ديدنى دارد. همه خوشحال و شادمانند ودل خوش از اينكه نورى بر نوريان اضافه شده است . تو گويى در آيينهدل ، آسمان حديث را مى ديدند كه آفتابش آيت الله نورى شده است و سرآمد محدثان شيعى، همين كودك امروز نور است كه نام آورى زبانزد گشته است . خضر راه
طى اين مرحله بى همرهى خضر مكن
|
ظلمات است بترس از خطر گمراهى
| (حافظ) براى كسى كه مى خواهد مسير كمال را طى كند داشتن راهنما يا راهنمايان دلسوز و صادق ،به بيان لسان الغيب ، (خضر راه ) لازم و ضرورى است ؛ بويژه براى كسى كه تازهدر اول راه است . اگر گفته شود رمز موفقيت مردان بزرگ در همين نكته نيك نهفته است خيلى هم خالى ازصداقت نيست ، چرا كه بيشتر بزرگان ، موفقيت خويش را مديون مربيان و معلمان دلسوزخود مى دانند. محدث نورى هم كه بى گمان از آن بزرگمردان نامى است همانند بيشترمراحل زندگانى ، در اين مرحله حياتى هم توفيق رفيقش شد. با اينكه در كودكى از وجودپر نور پدر محروم مى شود ولى در سايه سعى و تلاش خويش از هماناول جستجو را آغاز مى كند و مى يابد آنچه را كه مى خواهد. چرا كه خواستن توانستن است وجوينده يابنده و حركت ، بركت آفرين .
تو پاى به راه در نه و هيچ مگو
|
خود راه بگويدت كه چون بايد رفت
| نورى با عزمى راسخ پاى در راه مى نهد، مى جويد و مى رود، مى رود و مى جويد تا بهخضر راهى مى رسد. هنوز بيش از چهارده ، پانزده بهاران از عمرش نگذشته و نوجوانىبيش نيست كه ملازم فقيه فرهيخته اى مى شود به نام (ملا محمد على محلاتى ) و باشور و شوق تمام و نشاطى كه مخصوص جوانان جدى است هر چه تواند از خرمن خلوص ودانش ابنوه او خوشه چينى مى كند و خدا خدا مى كند كه هيچ ساعتى از فرصتها را از دستندهد؛ فرصتهايى كه تنها در زمان زنده جوانى پيدا مى شود و بس . سفير سفرها مردان بيدار، مردان ميدان اند و مدام در حركت و تكاپو. بيخود نيست كه مبداء تاريخ اسلامرا هجرت قرار داده اند ؛ هزار نكته باريكتر از مو اينجاست . در حديث حيات و روايت بلند نورى ، بخش گسترده اى است كه تنها با تفسيرى ازسفرهاى سبز او روى نشان مى دهد. محدث نورى قرار و آرام ندارد، هميشه در حركت و هجرتاست ، زندگانيش سارسر سير و سفر است . سير در بوستان دانشمندان - كتابها وكتابخانه هاى ايران و عراق - سياحت او، استنساخ و نسخه بردارى از نسخه هاى نفيس واستراحت او، جستن و يافتن كتابهاى كمياب و كيمياهاى ناياب عيش و عشق اوست همچنانكهتحقيق و تفحص ، تفريح روح و تفرج فكر اوست . جالب تر اينكه نورى در اين سفرهاى سبز براى سير و سلوك ، نقشى بس نگارين وبسيار زيبا هم دارد كه مثلث وار و ديدنى است . يك نقطه از اين نقشه ، مكه مكرمه ، خانهخداست و نقطه ديگر آستان قدس رضوى عليه السلام و نقطه سوم عبتات عاليات عراقاست . محدث به دور اين سه پايه پايدار، پروانه وار مى گردد و پرواز مى كند. در سال 1273 ق ، از تهران به همراه استادش و پدر زنش به عراق هجرت مى كند. پساز گذشت چهار بهار مجبور مى شود حوزه علميه نجف را ترك گفته ، به ايران بر گرددولى باز توفيق رفيقش گشته ، با فاصله كمى (1278 ق ) به عراق هجرت مى كند.اين بار همراه و همگام با دانشمند بزرگوارى به نام آيه الله شيخ عبدالحسين تهرانىمعروف به (شيخ العراقين ) است . پس از اندك زمانى كه در كربلا همراه او بود با همبه شهر كاظمين سفر مى كنند و دو سال در سايه سار دو امام معصوم (امام موسى كاظم وامام جواد عليهم السلام ) بيتوته مى كنند. محدث در اين فرصت مشغول تحصيل و تحقيق بود تا درسال 1280 ق در حالى كه بيست و شش بهار را پشت سر گذاشته بود، نخستين سفرشرا به سوى ديار دوست آغاز مى كند تا ضمن تجديد عهدالست ، در كنگره سالانه و عظيمحج و سمينار سراسرى مسلمانان شركت جويد. پس از ديدار از ديار دلدار و راز و نياز با حضرت حبيب ، براى بار سوم به عراق هجرتمى كند و در درس آيت الله شيخ مرتضى انصارى (ره ) كه در نجف اشرف داير بودحاضر مى شود. سوگمندانه استفاده از افادات شيخ اعظم بيش از چند ماهطول نمى كشد زيرا در همين زمان (1281 ق ) شيخ انصارى از سراى فانى به جهانباقى رخت سفر بسته جاودانه مى شود. محدث پس از سهسال (1284 ق ) براى دومين بار به وطن خويش ايران بر مى گردد تا ضمن زيارتآستان قدس رضوى عليه السلام وضع مردم مسلمان ايران را بررسى كرده ، از نزديكحال رقت انگيز هموطنانش را كه آن روز در دست حاكمان قاجار اسير بودند، ببيند تا بعداز بازگشت به نجف اشرف - كه آن روز مركز تشيع بود - گزارشى داشته باشد. پس از خاكبوسى امام رضا عليه السلام با يك دنيا درد و غم از غربت شيعه ، براىچهارمين بار (در سال 1286 ق ) به عراق بار سفر مى بندد. همانسال استادش شيخ العراقين از دنيا مى رود و با فراقشدل دانشمند جوان و شاگرد شيداى خويش را مى سوزاند. نورى كه مى بيند استادش رخت سفر بست و رفت تنهايى و دورى استاد را بر نمى تابدو براى فرار از فراق ، دل به دريا مى زند و براى بار دوم رو به سوى خانه خدا بهراه افتاده ، مى رود كه ديدارى دوباره با دلدار تازه كند. پس از اتماماعمال حج ، از همان جايگاه مقدس عزم عراق كرده ، رو به سوى نجف اشرف ، طى طريق مىكند، تا چون كبوتران حرم هر سپيده دم به دور گنبد عينعدل ، و داد مجسم ، على عليه السلام پر گشوده ، طواف كند. اين بار با عزمى راسخ درنجف اشرف رحل اقامت مى افكند و پروانه درس ميرزاى بزرگ مى گردد. از اينجاست كهفصل تازه اى از زندگانى نورى شروع مى شود و سرفصل جديدى از حوزه نجف تا تاريخ سامرا گشوده و گسترده مى شود.(1278) در سايه اساتيد بى شك فقيه نور از خرمن خيلى ها خوشه چينى كرد و شاگرد شايسته دانشمندان وانديشمندان زيادى بود و بعضى از آنها تعهد و تخصص او را به طور كتبى تاييد كردهاند. به اختصار از چند استاد نورى نام مى بريم : 1 - فقيه فاضل ملا محمد على محلاتى 1232 - 1306 ق )(1279) 2 - عالم جليل القدر شيخ عبدالرحيم بروجردى (در گذشته 1306 ق )، ايشان پدر زنمحدث نورى نيز بود.(1280) 3 - شيخ العراقين عبدالرحسين تهرانى (در گذشته 1286 ق )(1281) 4 - شيخ اعظم ، مرتضى انصارى (1214 - 1281 ق ) 5 - جمال السالكين ، آخوند ملا فتح على سلطان آبادى (1312 ق )(1282) 6 - فقيه كبير ملا شيخ على خليلى (1226 - 1279 ق )(1283) 7 - معز الدين سيد مهدى قزوينى (1222 - 1300 ق )(1284) 8 - ميرزا محمد هاشم خوانسارى (1235 - 1318 ق )(1285) 9 - آيت الله حاج ملا على كنى (1220 - 1306 ق )(1286) در محضر مجدد محدث نورى در نجف اشرف در درس ميرزاى بزرگ ، مجدد شيرازى شركت مى جست و زمانىكه ميرزا به سامرا هجرت كرد محدث نورى با شيخ خويش آخوند سلطان آبادى و دامادششيخ شهيد، فضل الله نورى ، نخستين كسانى بودند كه بهدنبال ميرزا به سامرا هجرت كردند و در آنجا به او پيوستند. از آن به بعد است كه علامه نورى قرين قهرمان حماسه فتواست و لحظه اى از او جدانيست . او چنان جانانه و نستوه در خدمت مرجعيت و چراغ خانه فقاهت است كه اگر گفته شود(نورى ساعد مساعد ميرزاى بزرگ بود.) هيچ بيجا نيست . در اين خصوص تنها بهترجمعه سخنى از شيخ آقا بزرگ تهرانى بسنده مى كنيم : (علامه نورى از بزرگترين و قديمى ترين و بزرگوارترين اصحاب مجدد شيرازىبود. ميرزا كارهاى با اهميت را به او ارجاع مى داد و راءى از او صادر مى شد! در بين شاگردان ميرزا، از آن معدود مردانى بود كه در آفاق و اكناف عالم برجسته وشناخته شده بود. نامه هايى كه از شهرها و نقاط مختلف جهان به خانه مرجعيت سرازيرشد غالبا توسطنورى به دست ميرزا مى رسيد و بيشتر جواب نامه ها به وسيله او و به قلم او نوشته مىشد. خواستهاى مهاجرين و پناهندگان به خانه مرجعيت به سعى و تلاش او بر آورده مىشد همان طور كه سفير و نماينده امام مجدد بود در تصدى امور ديگرى چون : 1 - ديدار و پذيرايى از كسانى كه به نوعى احتياج به بيت مرجعيت داشتند و براىكارهاى مختلف به ميرزاى مجدد رجوع مى كردند. 2 - توديع و مشايعت ميهمانان 3 - تنظيم برنامه براى طلاب و رسيدگى به امور معاش آنان 4 - عيادت از بيماران و درماندگان 5 - ترتيب و تشكيل مجالس عزادارى به ياد ابوالشهدا امام حسين عليه السلام و انبوهىاز كارهاى ديگرى كه در شاءن يك مرجع بزرگى چون مجدد شيرازى بود.) (1287) آثار ماندگار
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
|
ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مى كرد
| (حافظ) (هر كس با چشم بازو با در نظر گرفتن شرايط آن روزگار، به آثار خطير نورىنظر كند، آثارى كه در آنها دقت و تحقيق موج مى زند، شك و ترديد نخواهد كرد كه اومويد به روح القدس بود.) (1288) آثار نورى با ملاحظه ترتيب در تاريخ تاليف ، چنين است : 1 - مواقع النجوم ، شجره نامه اى است در سلسله اجازات نوريان ، و نخستين اثر او استكه در 21 سالگى نوشته است . 2 - نفس الرحمن فى فضائل سيدنا سلمان ، حديثى است از حيات سلمان فارسى و فراتىاست از فضايل جوشان او كه در شهر كربلا بهسال 1283 ق تاليف لطيف آن تمام شده است . 3 - دار السلام ، در دو جلد، درباره خواب و تعبير خواب و... است و جلد دوم در اخلاق و...است كه به ترتيب الفبايى و كارساز نوشته شده ، و در 1292 ق ، به زير سايهآستان قدس عسكريين ، در سرزمين سامرا تاليف آنتكميل شده است . 4 - فصل الخطاب ... (تاليف : 1292 ق . در نجف ، چاپ : 1298 ق .) 5 - معالم العبر (تاليف : 1296 ق . در شهر سامراء.) 6 - ميزان السماء، (تاليف : 1299 ق . تهران .) 7 - كلمه طيبه ، (تاليف : 1301 ق . چاپ نخست : بمبئى 1352 ق ، در 616 صفحه .) 8 - جنه الماوى ، (تاليف : 1302 ق ) تصنيفى است در مقام مهدى (عج ) و با سوز فراقحضرت يار - روحى فداه . 9 - فيض القدسى ، (تاليف : 1302 ق ، سامراء) اولين كتاب همستند و معتبر در خصوصزندگانى علامه مجلسى . اين كتاب چندى پيش به قلم مترجم معاصر حجه الاسلام سيدجعفر نبوى به فارسى ترجمه و منتشر شد. 10 - بدر مشعسع ، (تاليف : 1308 ق ) در شرححال فرزندان موسى مبرقع پسر امام جواد عليه السلام است كه همراه با تقريظ و تاييدميرزاى بزرگ چاپ شد. 11 - كشف الاستار (1318 ق ) پرتوى است از حسندل انگيز حضرت مهدى - روحى فداه -(1289) 12 - صحيفه ثانيه علويه 1303 ق ) 13 - صحيفه رابعه سجاديه 14 - سلامه المرصاد (1317 ق ) 15 - مستدرك مزار بحار 16 - حاشيه بر منتهى المقال 17 - ظلمات الهاويه در معايب معاويه و... 18 - نجم الثاقب (1303 ق ) پر انتشارترين كتاب محدث نورى . 19 - مواليد الائمه 20 - شاخه طوبى 21 - ديوان شعر محدث نورى كه با نام (مولوديه ) چاپ شده است . 22 - مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ، بزرگترين اثر محدث نورى و معتبرترينمجموعه مفصل روايى كه پس از وسائل الشيعه نوشته شده است و براستى مستدرك ،مرجعى معتبر براى مجتهدان است و هيچ فقيهى از آن بى نياز نيست . (1290) 23 - لؤ لؤ و مرجان (1319 ق ) اين كتاب كه از سر اخلاص و درد دين نوشته شدهنخستين كتاب مستقلى است كه در رد خرافات ساخته و پرداخته شده در ساحت مقدس حماسهعاشورا، سخن مى گويد و با صميميت و صداقت از مداحان و منبريان محترم مى خواهد كه دراين كار حساس و حياتى ، به هيچ وجه اركان سه گانه راستگويى ، درست گويى واخلاص را فراموش نكنند و با فداكردن علم وعقل در پاى عشق فرضى ، آبروى همه را نبرند... 24 - تحيه الزائر، از متون زيارتى است . 25 - تقريرات بحث استادش شيخ العراقين 26 - تقريرات درس استاد ديگرش ميرزاى بزرگ 27 - اربعونيات ، همان كه در حاشيه كلمه طيبه چاپ شده است . 28 - اخبار حفظ القرآن 29 - رساله اى در شحر حال مولى ابى الحسن شريف عاملى فتونى كه در 1276 قنوشته است . 30 - كشكول ، گلستانى كه گلبرگهاى گوناگونى راشامل مى شود. 31 - حواشى بر توضيح المقال حاج ملا على كنى كه در آخررجال ابى على چاپ شده است . 32 - رساله فارسى در جواب به شبهات فصل الخطاب و در رد تحريف قرآن مجيد.تذكر اين نكته ضرورى است كه علاوه بر كتاب القرآن در ضمن مستدركالوسائل ، محدث نورى سه كتاب ديگر نيز در علوم قرآنى نوشته است و بى گمان باچشم پوشى از هر كدام از اين چهار كتاب ، قضاوت در حق نورى و او را متهم به تحريفكردن ، ناقص و ناروان خواهد بود. 33 - ترجمه جلد دوم دارالسلام به فارسى . 34 - اجوبه المسائل 35 - حواشى بر رجال ابى على كه نيمه تمام مانده وغير از شماره 31 مى باشد. 36 - فهرست كتابخانه بى نظير خويش كه به ترتيب الفبايى نوشته شده و در مقدمهاش به تفصيل در خصوص كتاب و نويسندگى سخن گفته است . (1291) 37 - نامه ها و اجازه نامه ها و اعلاميه ها. اگر در كتابى گرد آورى شود گنجينهگرانبهايى را تشكيل خواهد داد. بيش از ده نامه از محدث نورى كه در جواب نامه هاى ميرحامد حسين هندى نويسنده اثر گران سنگ (عبقات الانوار) نوشته شده است در مجله نور علم- البته بخشهاى بريده اى از آنها - چاپ شد.(1292) و بسيارى از نامه ها و... كه در لابه لاى كتابها و... پراكنده اند! خوشبختانه آثار محدث نورى - بجز سه يا چهار كتاب - بارها چاپ شده و بسيارى ازكتابها از عربى به فارسى و از فارسى به عربى ترجمه و منتشر شده اند.بتازگى كتاب نجم الثاقب از فارسى به عربى و در دو جلد بزرگ ترجمه گشت وانتشار يافت ، پس از آن ، چندى پيش نيز شاهد انتشار جلد 19 مستدركالوسائل (جزء اول از خاتمه مستدرك ) گشتيم كه به كوشش موسسهآل البيت تحقيق و به بازار كتاب عرضه شد. سلسله نوريان بسيارى از بزرگان به افتخار شاگردى نورىنايل شده و از انفاس قدسى او بهره مند گشته و از خرمن خلوص او خوشه چينى و ازدرياهاى دانش او دانش اندوزى كرده اند. ما با نام بعضى از آن بزرگمردان به كتاب خودزينت مى بخشيم : 1 - شيخ آقا بزرگ تهرانى ، نويسنده دائره المعارف بزرگ كتابشناسى شيعه(الذريعه الى تصانيف الشيعه ) در 26 جلد و كتابهايى ديگر. 2 - حاج شيخ عباس قمى ، محدث مورد وثوقى كه در سايه اخلاص و صميميت بسيار، آوازهو نام نيكش چون آفتابى تابان است . كتاب مقدس مفاتيح الجنان تنها يك اثر از ميراثماندگار اوست . 3 - مصلح مجاهد آيت الله شيخ محمد حسين كاشف الغطاء (1294 - 1373 ق .) از آثارپرارج او در عالم ادب قصيده اى است غرا در دفاع از يوسف زهرا (س ) حضرت مهدى موعود(عج ) كه چكيده اى از كتاب كشف الاستار استادش محديث نورى است . 4 - انديشمند نامى آيت الله علامه سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى (1290 - 1377 ق ). 5 - شيخ اسماعيلاصفهانى 6 - شيخ مرتضى بن محمد عاملى 7 - سيد جمال الدين عاملى اصفهانى 8 - حاج شيخ محمد باقر بيرجندى (1276 - 1352 ق ) مولف كبريت احمر 9 - حاج شيخ على اكبر نهاوندى 10 - حاج شيخ على زاهد قمى (1273 -1371 ق ) 11 - حاج شيخ محمد تقى قمى 12 - عارف و اصل آيت الله ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى 13 - حاج ميرزا ابوالفضل تهرانى معروف به كلانترى نورى و نويسنده (شفاءالصدور فى زياره العاشور) 14 - شيخ جعفر نورى نجمى 15 - سيد علم الهدى نقوى كابلى (متولد 1288 ق ) نويسنده(دستورالعمل للنسوان ) 16 - آقا ميرزا محمد تهرانى (متولد 1281 ق ) 17 - شيخ مهدى نورى فرزند ميرزا هادى نورى ، برادر زاده محدث نورى . ايشان پيشعمويش رسائل و مكاسب و ديگر كتابهاى درسى آموخته بود و در شمار شاگردان ميرزاىبزرگ شيرازى بود. 18 - شيخ جليل محمد حسن آل كبه (1269 - 1333 ق ) 19 - صدر الاسلام حاج ميرزا على اكبر همدانى معروف به دبير كه ابوالمكارم هم خواندهمى شود. 20 - مرحوم حاج ميرزا محمد ارباب قمى (1273 - 1341 ق ). همان طور كه از آثار چاپشده ايشان بر مى آيد نسبت به استادش محدث نورى فوق العاده ارادتمند بوده است و ازاو به نيكى بسيار ياد مى كند. 21 - شيخ على اكبر همدانى (1270 - 1325 ق ) نويسنده ناسخ التفاسير.(1293) 22 - پسر خواهرش و دامادش شيخ شهيد، آيت اللهفضل الله نورى (1295 - 1327 ق ). 23 - آيت الله شيخ محمد تقى بافقى (1292 - 1325 ق ) دلير مردى كه مبارزاتش بارضا خان پهلوى بويژه در دفاع از حجاج بسى معروف و مشهور است . (1294) راويان نور در طول صد و پنجاه سال و اندى كه در عصر حاضر بر تاريخ حديث شيعه گذشته استكمتر (اجازه نامه روايى ) يافت مى شود كه نام نورى زينت بخش آن نباشد. همين است كهاو را با نام (خاتمه المحدثين ) و سر آمد نوريان ، معروف ساخت است . محدث نورى(شيخ روايتى ) بسيارى از دانشوران نامى است كه از بابت نمونه علماى زير نام بردهمى شود: 1 - آيت الله سيد محسن امين عاملى (1284 - 1371 ق ) نويسنده اعيان الشيعه و... 2 - آيت الله ميرزاى نائينى (متوفاى 1355 ق ) 3 - حاج شيخ محمد هادى بيرجندى (1277 - 1366 ق ) معروف به هادوى و متخلص به(هادى ) 4 - حاج شيخ محمد باقر همدانى (متوفاى 1333 ق ) از شاگردان عارف نامى ملاحسينقلى همدانى 5 - فدا حسين كهنويى مشهور به نظير حسن (متولد 1278 ق ) 6 - منير الدين بروجردى (1269 - 1341 ق ) نوه دخترى ميرزاى قمى (صاحب (قوانينالاصول ) ) 7 - علامه مجاهد حاج شيخ محمد جواد بلاغى (1282 - 1352 ق ) نويسنده تفسير آلاءالرحمن . 8 - شيخ محمد على كچويى اردستانى (متوفاى حدود 1335 ق ) 9 - سيد ابوطالب شيرازى 10 - حاج شيخ عبدالكريم حائرى ، موسس حوزه علميه قم ، (متولد حدود 1276 - 1355 ق). 11 - سيد ابومحمد حسن صدر الدين موسوى كاظمينى ، نويسنده (تاءسيس الشيعه لعلومالاسلام ) 12 - سيد هبه الدين شهرستانى ، نويسنده (الهيئه و الاسلام ) 13 - علامه سيد شمس الدين محمود حسينى مرعشى (1260 - 1338 ق ) 14 - شريف الاسلام سيد اسماعيل مرعشى نجفى نويسنده قانونچه در علم طب 15 - حاج ميرزا على حسينى مرعشى شهرستانى ، شارح و جيزه شيخ بهايى در علم حديثشناسى 16 - شيخ محمد حرزالدين نجفى نوسنده معارفالرجال 17 - شيخ مهدى حكمى قمى مشهور به پايين شهرى 18 - حاج ميرزا حسن عليارى تبريزى فرزند حاج ملا على عليارى سردرودى . 19 - حاج شيخ عبدالنبى نورى تهرانى 20 - آقا ضياء الدين عراقى (متوفى 1361 ق )(1295) پرواز تا بر دوست محدث نورى كه از پيروان پاك امام حسين عليه السلام بود در راه بازگشت از آخرين سفرزيارتى خويش از دشت گلگون لاله ها، يعنى كربلا، بيمار شده ، درد خويش را، براىرعايت حال ديگر كاروانيان نينوا پنهان مى دارد، مبادا كه كربلاييان را اذيت كرده باشد. به نجف اشرف ، محل اقامت خويش كه مى رسد، بيماريش روز به روز شدت يافته ، درددلش سحر به سحر سبز مى شود. عاقبت زخمى را كه از خنجر هجران خورده بود وساليان سال ، سينه سينايى اش را سوخته بودگل مى كند. شب چهارشنبه ، 27 جمادى الثانى سال 1320 قمرى بود كه آن روشنى بخش آسمانولايت و درايت (در 66 سالگى ) غروب مى كند و براى هميشه نوريان را در نار فراق مىگدازد و بنا به وصيت خودش در يكى از ايوانهاى آستان قدس اميرالمومنين على عليهالسلام به خاك سپرده مى شود. حوزه بزرگ نجف كه آن روز مركز مكتب سرخ تشيع و مهبط ستارگان آسمان دانش بود بهماتم نور نشست و مردم شهر بويژه دانشمندان عزادار شدند. شعرا واهل قلم در حوزه علميه نجف به سرودن سوگنامه ها پرداختند. از آن ميان شاعر ماهر ، شيخمحمد آخوند شوشترى (متوفاى 1322 ق ) در سوگ نورى چنين سرود: (رفت حسينى كه جان جميلش ، در (عالم ذر) از نور دانشها سرشته شده بود. مقدس مكانى است جايى كه درفش دانش (محدث نورى ) را در خود جاى داده است . دانشمندى كه نفسى نفيس و مقدس و ذكرى جميل و پاك داشت .) (1296) حال با نقل سخن سبزى از علامه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء، اين ارادتنامه مختصر را درحق حضرت نورى و همه نوريان شيعى ختم مى كنيم : (علامه الفقهاء و المحدثين ، گرد آورنده اخبار و سخنان پيشوايان پاك عليهم السلامداراى دانشهاى پيشينيان و معاصرين ، بى گمان حجت خداست . زنان روزگار از آوردنمانندش نازا و استوانه هاى فضيلت در برابر فضيلتش نارساست . خدايى مردى كه خودرا ساخته ، شب زنده دارى كه سينه سينايى اش از شوق اشتياق گداخته بود. او عالمىآگاه و عابدى اواه بود. با خويشتن دارى اش فرشتگان آسمان را به شگفتى وا مى داشت .اگر خدا مى خواست به بندگانش تجلى كند، مى فرمود: اين نورى نور من است . چنين مرد،مولا و سرور ما ثقه الاسلام حاج ميرزا حسين نورى است .)(1297)
به حسن و خلق وفا كس به يار ما نرسد
|
تو را در اين سخن انكار كار ما نرسد
| (حافظ شيرازى ) شيخ فضل الله نورى متوفاى 1327 ق . نورى در ظلمت مشروطيت سيد مجيد حسن زاده آب لشكرى تولد و تحصيلات در سال 1259 ق . در روستاى لاشك در منطقه كجور مازندران ، ملا عباس كجورى ازروحانيان صالح و مورد اعتماد مردم ، صاحب فرزندى شد و او رافضل الله نام نهاد. فضل الله پس از پشت سر گذاشتن دوران كودكى بهتحصيل علوم اسلامى روى آورد. تحصيلات ابتدايى را در (بلده ) (مركز منطقه نور) آغازكرد.(1298) پس از آن به تهران مهاجرت كرد و تحصيلات خويش را تا پايان دورهسطح در آنجا ادامه داد. سپس براى تكميل دانش خويش به نجف هجرت كرد و نزد استادانبزرگ حوزه نجف ميرزا حبيب الله رشتى و شيخ راضى بهتحصيل پرداخت و بعد از مدتى در درس ميرزاى شيرازى بزرگ شركت كرد. هيبت ، وقار وتيز هوشى استاد، طلبه جوان را آنچنان شيفته وى ساخت كه با هجرت ميرزاى شيرازىبه سامرا وى نيز حوزه نجف را رها كرد و راهى سامرا شد. حضور مستمر در درس ميرزاىبزرگ و هشت سال حضور در درس شيخ راضى و ميرزا حبيب الله رشتى به همراه پشتكارو مداومت در درس و تحصيل ، از شيخ فضل الله مجتهدى برجسته و فقيهى نامدار ساخت . به حقيقت بايد او را وارث علم ميرزاى رشتى و سياست و مديريت ميرزاى شيرازى دانست . بازگشت موقعيت حساس سياسى و اجتماعى ايران موجب شد تا شيخفضل الله با اشاره ميرزاى شيرازى و براى هدايت و پيشوايى جامعه ايران درسال 1303 ق . روانه تهران شود.(1299) شيخفضل الله پس از مهاجرت به تهران ، به اقامه جماعت و تاليف و تدريس علوم اسلامى وحوزوى پرداخت . مهارت او در فقه و اصول و ساير علوم اسلامى و شناختنش ازمسائل روز جامعه موجب شد تا خيلى زود مورد استقبال و توجه طلاب و روحانيان قرارگيرد. (مجلس درس شيخ در تهران داراى اعتبار و اهمتى فوق العاده بود و بسيارى ازروحانيان به شركت در درس او مباهات داشتند و مجتهدان بسيارى در حوزه درس او حاضر واغلب علماى تهران از افادات علمى او بهره مى بردند.)(1300) از چنين حوزه تعليم و تدريسى شخصيتهاى بزرگوارى برخاسته اند، از آن جمله اند:حاج شيخ عبدالكريم حائرى موسس حوزه علميه قم ، حاج آقا حسين قمى ، آقا سيد محمودمرعشى (پدر آيه الله العظمى سيد شهاب الدين مرعشى (ره ) )، سيداسماعيل مرعشى ، ملا على مدرس ، ميرزا ابوالقاسم قمى ، شيخ حسن تهرانى ، علامه محمدقزوينى و...(1301) مقام علمى مقام علمى شيخ فضل الله مورد توافق دوست و دشمن بود. او علاوه بر علوم اسلامى ازدانشهاى ديگر هم اطلاع داشت و به مسائل جامعه و مقتضيات زمان آگاه بود. يكى از كسانىكه شيخ را ملاقات كرده است ، مى نويسد: (مراتب علمى شيخ را هيچ كس از دوست و دشمنمنكر نبود و لكن گمان مى كردند كه فقط معلومات او منحصر به همان فقه واصول است . نگارنده در چند جلسه فهميدم قطع نظر از جنبه فقاهت از بقيه علوم هم اطلاعكافى دارند.)(1302) ناظم الاسلام مى نويسد: (نگارنده روزى كه مشار اليهه (شيخفضل الله ) در خانه آقاى طباطبايى بود، در مجلس در ضمن مذاكره گفت ملاى سيصدسال قبل به كار امروز نمى خورد. شيخ در جواب گفت : خيلى دور رفتى بلكه ملاى سىسال قبل به درد امروز نمى خورد. ملاى امروز بايد عالم به مقتضيات وقت باشد، بايدمناسبات دول را نيز بداند.) (1303) ادوارد براون ، محقق و تاريخ نويس نامدار مى نويسد: (شيخفضل الله از لحاظ علم و آراستگى به كمال معروف و فقيه جامع وكامل ... مجتهد سرشناس و عالمى متبحر... و از لحاظ اجتهاد برتر از ديگرانبود...)(1304) مهديقلى هدايت چنين گفته است : (مقام علمى اش بالاتر از (دو سيد)مسندنشين (طباطبايى و بهبهانى ) است . طلاب و بيشتراهل منبر دور او را دارند.)(1305) ابوالحسن علوى مى گويد: (شيخ فضل الله از شاگردهاى نمرهاول حاجى ميرزا حسن شيرازى معروف بود. در پايتخت مرجع امورات شرعىبود.)(1306) فريدون آدميت نوشته است : (متفكر مشروطيت مشروعه شيخفضل الله نورى بود. از علماى طراز اول كه پايه اش را در اجتهاد اسلامى برتر ازطباطبايى و بهبهانى شناخته اند.)(1307) احمد كسروى مى نويسد: (حاجى شيخ فضل الله نورى ... از مجتهدان بنام و با شكوه تهران شمرده مى شد.)(1308) و بالاخره يپرم خان ارمنى - كه خود عاقبت مجرى حكم اعدام شيخ شد - در يادداشتهاىخصوصى خود نوشته است : (شيخ فضل الله نورى ... روحانى عاليقدرى بود و گفته او براى توده خلق ، وحىمنزل محسوب مى شد.)(1309) آثار علمى شيخ فضل اله علاوه بر فعاليتهاى اجتماعى و سياسى و تدريس و تبليغ داراى آثارعلمى ارزنده اى است كه برخى را تاليف كرده و بر بعضى كتابها شرح و توضيحنوشته است . قسمتى از اين آثار عبارت اند از: 1 - رساله منظوم فقهى (الدرر التنظيم ) به عربى 2 - بياض (كتاب دعا) 3 - رساله فقهى فى قاعده ضمان اليد 4 - رساله فى المشتق 5 - صحيفه قائميه (صحيفه مهدويه ) 6 - ضمايمى بر كتاب تحفه الزائر از مرحوم مجلسى (در پايان كتاب ) 7 - اقبال سيد بن طاووس با توضيحات شيخ 8 - رساله تحريم استطراق حاجيان از راه جبل به مكه معظمه 9 - روزنامه شيخ (لوايح آقا شيخ فضل الله ) 10 - تحريم مشروطيت 11 - حاشيه بر كتاب شواهد الربوبيه ملا صدرا 12 - حاشيه بر كتاب فرائد الاصول شيخ انصارى .(1310) در نهضت تنباكو شيخ فضل الله در نهضت تنباكو كه نخستين قيام فراگير به رهبرى روحانيت بود، نقشفعالى داشت . او نخستين عالمى بود كه به حمايت از ميرزاى آشتيانى برخاست .(1311) وى به عنوان نماينده ميرزاى شيرازى در تهران مورد توجه مردم و روحانيان بود. بهطورى كه پس از لغو قرارداد تا وقتى كه ميرزاى شيرازى به وسيله شيخفضل الله از لغو قرارداد اطمينان حاصل نكرد، حكم حرمتاستعمال توتون و تنباكو را لغو ننمود.(1312) در آستانه مشروطيت با قتل ناصر الدين شاه ، فرزندش مظفر الدين شاه به سلطنت رسيد. وى اراده اى ضعيفداشت ساده لوح و زود باور بود و از علم و تدبيرى كه لازمه فرمانروايى است بىبهره بود. از اين رو اوضاع كشور آشفته بود. اين اوضاع نا بسامان ملت را تحت فشارقرار داده بود، مردم كه يك بار پيروزى در نهضت تنباكو را تجربه كرده بودند، درصدد تغيير وضع موجود بر آمدند. از اين زمان انجمن هايى براى هدايت مبارزات مردمتشكيل شد كه مهم ترين آن انجمن مخفى بود كه بوسيله آيت الله طباطبايى اداره مى شد.در محرم سال 1323 ق . سخنرانان در مجالس مذهبى به انتقاد از دولت پرداختند. در همينزمان عكسى از (مسيو نوژ) بلژيكى كه در اداره گمرك ايران كار مى كرد با لباسروحانى پخش شد. عالمان و مردم مذهبى اين عكس را توهين به جامعه روحانيت دانستند و همينموضوع موجب تظاهراتى در بازار شد. اين وضع در تهران با رويدادهاى ساير شهرهااز جمله خشم مردم كرمان به جهت برخورد ناشايست حاكمان كرمان با رهبران روحانى آنجاو نيز نارضايتى مردم خراسان ، قزوين و سبزوار از حاكمان محلى سبب نارضايتى عمومىدر كشور گرديد. مردم و بازرگانان در مسجدى در تهران متحصن شدند. آيت اللهطباطبايى و آيت الله بهبهانى به آنان پيوستند و تظاهراتى صورت گرفت كه موردهجوم نيروهاى دولتى قرار گرفت . رهبران روحانى به همراه مردم به حرم عبدالعظيمعليه السلام پناهنده شدند و در آنجا خواسته هاى خود را كه مهم ترين آنها اجراى قوانيناسلامى و ايجاد عدالتخانه بود به اطلاع شاه رساندند. با اعلام موافقت با خواستهاىمهاجران روحانيان و مردم به شهر بازگشتند اما عين الدوله كه پذيرش خواسته هاقدرتش را محدود مى كرد با خواسته هاى آنها مخالفت كرد و به زندان و تبعيد عدالتطلبان پرداخت . مردم نيز مبارزات خود را تشديد كردند و به رهبرى روحانيان دست به راهپيمايى و تظاهرات زدند. در اين جريان يكى از طلاب به نام سيد عبدالحميد به شهادترسيد. مردم جسد شهيد را برداشته ، در شهر به راهپيمايى پرداختند و پس از آن در مسجدجامع متحصن شدند. آيت الله طباطبايى و آيت الله بهبهانى كه رهبرى نهضت عدالت طلبى را به عهده داشتند،از قدرت و نفوذ شيخ فضل الله در جامعه آگاهى داشتند از اين رو با وى به گفتگوپرداخته ، و از او درخواست همكارى كردند. شيخ نيز براى همراهى و حمايت از نهضتعدالتخانه به مبارزان پيوست . او در ابتداى همكارى و همراهى گفت : من راضى به بىاحترامى به روحانيت و توهين به شريعت نيستم و شما را تنها نمى گذارم هر اقدامى كهانجام داديد من هم با شما حاضرم ولى بايد مقصود اسلام و شرع باشد.(1313) تحصن در سفارتخانه انگليس با هجرت عالمان و روحانيان به قم ، شهر بهحال تعطيل در آمد و مردم نگران و پريشان شدند. اين نگرانى موقعيت مناسبى را براىدولت استعمارگر انگليس به وجود آورد تا در نهضت رخنه كند و از اين راه با دولتروسيه كه همه كاره دربار قاجار بود رقابت كند. از اين رو به وسيله فراماسونها وروشنفكران وابسته به خويش در ميان مبارزان نفوذ كرده ، با پخش شايعه حمله دولت بهمردم ، زمينه را براى تحصن مردم در سفارتخانه اش آماده كرد و بهدنبال آن تحصن در سفارتخانه آغاز شد. از پيشگامان اين تحصن حاج امين الضرب وحاجى شاهرودى و چند نفر ديگر بودند. (معروف بود كه اين آقايان ازاهل فراموشخانه (1314) (فراماسونرى ) هستند و يك رمز و قراردادى محرمانه با همدارند.)(1315) نهضت عدالتخانه كه ريشه اى مكتبى و اسلامى داشت از اين مرحله رنگغربى به خود گرفت و كم كم زمزمه حكومت مشروطه بر سر زبانها افتاد. درخواستهاى آغازين كه اجراى قوانين اسلام و ايجاد عدالتخانه بود، جاى خود را بهحكومت مشروطه و مجلس شوراى ملى داد. نا آگاهى تحصن كنندگان از اين نوع حكومت بهگونه اى بود كه برخى شعار مى دادند ما مشربه و بعضى مى گفتند ما مشروطه مىخواهيم (1316) و شخص ديگرى مشروطه را زنى تصور مى كرد كه قرار است پادشاهشود!(1317) فضاى نيرنگخانه انگلستان وتبليغات درون آن به گونه اى بود كه تحصن كنندگانبدون اينكه بفهمند مشروطيت چيست و در حالى كه تلفظ صحيح اين لفظ را هم نمىدانستند خواهان حكومت مشروطه شدند و از اين مرحله ، نهضت عدالتخانه با نام مشروطه وتحت نفوذ انگلستان به پيش مى رفت . روشنفكران غربزده و فراماسونهاى وابسته درشمار رهبران اصلى آن در آمدند و همان طور كه ماهيت نهضت تغيير كرد، نام آن نيز تغييريافت و نهضت مشروطيت نام گرفت . به دنبال پذيرش خواستهاى مبارزان عالمان و روحانيان متحصن در قم به تهرانبازگشتند و فرمان مشروطيت و دستور تشكيل مجلس شوراى اسلامى به وسيله مظفر الدينشاه صادر شد. اما متحصنين در سفارت كه از (ديگ پلو سفارت انگليس )(1318) غذاخورده بودند، از سفارتخانه خارج نشدند و خواهان تغيير مجلس شوراى اسلامى بهمجلس شوراى ملى شدند.(1319) و پس از گفتگو و تغيير مجلس شوراى اسلامى بهمجلس شوراى ملى از سفارتخانه خارج شدند. پس از آن با انتخاب نمايندگان ، در روزيكشنبه هيجدهم شعبان 1324 ق . مجلس افتتاح شد. (تكيه گاه مجلس و مايه قوت و قدرت آن ، علماى بزرگ تهران بودند كه در راس آنهاآقا سيد عبدالله بهبهانى و سيد محمد طباطبايى و حاج شيخفضل الله نورى بودند.)(1320)
|
|
|
|
|
|
|
|