|
|
|
|
|
|
مقدمه پژوهكده باقرالعلوم عليه السلام در شهر مقدس سازمان تبليغات اسلامى و تلاشخالصانه جمعى از پژوهشگران جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قمتشكيل يافت و به منظور دفاع از ارزشهاى و ارائه الگوهاى زندگى ساز در كنار ديگرفعاليتها، گامهايى به شرح زير برداشت . ديدار با ابرار سال 1370 هجرى شمسى را مى توان سال تولد اولين شماره از مجوعه ديدار (ديدار باابرار) دانست . و اهداف و انگيزهاى نويسندگان اين مجموعه و چگونگى پيدايش اين آرماندر ذهن و در صحنه جامعه در مقدمه برخى از همين آثار آمده و از اين مجموعه هم اكنون بهحول و قوه الهى و يارى نويسندگان محترم حوزه علميه قم بيشتر از صد اثر فراهم شدهاست . همزمان با انتشار اين مجموعه برخى از محققان و استادان بزرگوار درخواست منطقىو مفيد، تصميم گرفت ، عصاره اين آثار را در دو جلد به محضر محققان و صاحب نظرانتقديم كند. مسؤ وليت تلخيص برخى از اين آثار بر عهده خود نويسندگان همكار درمجموعه قرار گرفت و در مورد برخى ديگ كه دسترسى به مولفان مقدور نبود و يافرصت لازم براى تهيه خلاصه اثر خويش را نداشتند، وظيفه تدوين خلاصه ها بردوش برادرانى كه فرصت داشتند، قرار گرفت . با لطف الهى تلخيص اين آثار در دوجلد و هر جلد شامل چند چهره از قبيله ابرار تهيه شد و هم اينك جلداول اين كتاب با نام (گلشن ابرار) به محضر پژوهشگران واهل مطالعه تقديم مى شود و اميدواريم برگى ديگر در دفتراعمال نويسندگان گرامى و دست اندركاران همكار در پژوهشكده باقرالعلوم عليه السلامثبت شود و نسل امروز راه و رسم زندگى اسلامى را از صالحان و ابرار بياموزند. بدون ترديد قبيله ى ابرار بر خلافت سرمايه گزارى و برنامه ريزى و تلاش وتبليغات كارگزاران كنترل جمعيت بسيار گسترده و پر شمار است در هر نقطه ميهن بزرگاسلامى و در هر شهر و ديار در طول تاريخ اسلام هزاران چهره مؤ من و پارسا و فقيه ومجاهد و عالم و مصلح پرورش يافته ، كه تاريخ همه را ثبت كرده و نه پژوهشگرانتوان شناخت و معرفى همه را دارند. اگر در برخى احاديث آمار انبياء يكصد وبيست و چهار هزار پيامبر آمده است . دستپروردگار و راهيان خط انبياء عليه السلام بسيار فزون تر و بيشتر از اين آمار و ارقامهستند. (و كان من نبى معه ربيون كثيرا فما و هنوا لمااصابهم فىسبيل الله فماضغوا و ما استكانوا و لايحب الصابرين ) (آل عمران / 146) (و چه بسا پيامبرى كه ياران بسيار همراه او نبرد كردند و بخاطر مصيبت هايى كه در راهخدا به ايشان رسيد سستى نورزيدند و ضعيف نشدند و نرمش و فروتنى نشان نداند وخدا صابران را دوست دارد.) پژوهشكده باقرالعلوم عليه السلام و ياران ابرار اميدوارند بتوانند در آينده شماربيشترى از اين الگوهاى ايمان و فقه و صبر و جهاد را بشناسند و بهنسل جوان در دنياى اسلام معرفى كنند. ديار ابرار كتاب خدمات متقابل استاد شهيد مرتضى مطهرى (قدس سره ) روزنه اى بر ذهن دستاندركاران پژوهشكده باقرالعلوم گشود كه چه خوب است خدماتمتقابل شهر به شهر ميهن بزرگ اسلامى و آيين زندگى ساز اسلام مورد توجه و كند وكاو قرار گيرد، و ارزشهايى كه اين مكتب حيات بخش در جاى جاى زمين پديد آورد مشخصشود. تا مردم هر منطقه با استعدادها، فداريكها، چهره ها، دانشمندان ، مجاهدان ، شود، تامردم هر منطقه با استعداد، فداكاريها، چهره ها، دانشمندان ، مجاهدان ، مصلحان ، عارفان ،امامزادگان و در يك سخن باميراث ارزشمند فرهنگى پدران و مادران خويش و گنجينه هاىپنهان در شهرهاى خود آشنا شوند. در اين گام هم نويسندگان مجموعه ديدار با ابرارهمراه بودند و لطف الهى دستمان گرفت و حدود بيش از 50 شهر كوچك و بزرگ ايران وبرخى شهرهاى جهان كه سابقه تشيع و طرفدارى از عترترسول خدا صلى الله عليه و اله را داشت مورد پژوهش قرار گرفت و شناسنامه فرهنگى- دينى آن تدوين گرديد. اگر چه چاپ و نشر اين مجموعه پس از چند شماره بامشكل مواجه شد. ولى اخلاص و ايثار و تلاش (ابرار پژوهان )مشكل را حل كرد و با همت و زحمت خود مولفان ، حدود ده شماره ديگر از اين مجموعه گرانقدرچاپ و منتشر شد و اميدواريم توفيق پروردگار بار ديگر يارى كند و شناسامه مذهبى ،ارزشى و فرهنگى كل ديار جهان اسلام فراهم گردد ونسل جوان ، سيماى ايمانى ، جهادى ، علمى ، تقوايى ، پدران و مادران خويش را به نظارهنشينند و روح كار و كوشش و هنر و ابتكار و آزادى خواهى و خداگرايى و شيطان ستيزى رادر فرزندان آينده امت اسلام زنده نگهدارند. طرح راويان نور شناخت انديشه ، ايمان ، تلاش ، مشكلات ، رنجهاو شاديها و به طور كلى حيات سياسى -اجتماعى (راويان نور) ما را به فهم بهتر و دقيق تر راويان نزديك مى سازد و روندارتباط بين انسان و فرهنگ وحى را نشان مى دهد. زندگينامه راويان نور، دستور زندگىوو راهنماى عملى همه علاقه مندان نشر و گسترش و تبليغ و حاكميت قرآن و حديث بر جانهاو جامعه هاست ؛ و(راويان نور) حلقه هاى وصل انسان و پيامبرانند. آنان آب حيان را از آفاق بلند آسمانگرفتند و در اكناف زمين و اقطار گيتى را از اين كوثرزلال سيراب كردند. محدثان مكتب عترت عليه السلام روز و شب كوشيدند و زندگى در آوارگى و تنگاى فقرو گرسنگى و حتى حبس در پشت ديوارها و سياهچالهاى زندان را بر سكه ها و سيم و زرحاكمان جور ترجيح دادند و بارها براى ديده بانى و پاسدارى از فرهنگ نبوى و علوىبر چوبه هاى دار بالا رفتند. تاكنون مخاطب كارهاى انجام شده مجتهدان و پژوهشگران بزرگ بوده و هدف از آن كارها،متخصصان و علوم حوزوى و محققان اين رشته بوده اند. اما مجموعه (راويان نور) آهنگ آندارد كه نسل جوان و فرزندان جهان اسلام را با حلقه هايى از تبار امت و امامت آشنا و سازدو علم رجال و تراجم را كه بخش مهمى از ميراث فرهنگى مسلمين است به عموم رهروان دينانتقال دهد. دانشوران بزرگى مثل شيخ طوسى ، شيخ كشى ، ابوالعباس نجاشى ، ابن شهر آشوب ،ابن غضائرى و ابن عقده از سده هاى سوم و چهارم ، ضرورت شناخت و معرفى راويان حديثو مؤ لفان كتابهاى حديثى و تفسيرى را احساس كرده و فرهنگ هاىرجال و تراجم با گرايشهاى گوناگون ، گامهاى بلندى برداشتند. قاموسرجال و معجم رجال حديث از آخرين كارهاى بزرگ فقه ها و انديشمندان شيعى دربازشناسى حديث و راويان نور است . طرح گلدسته هاى سبز منظور از اين طرح ، معرفى امامزادگان معتبر جهان اسلام به شيعيان و رهروان مكتباهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام است . امامزادگان كه مزارشان ماءمن معنوى و تجلى گاه عواطف عالى انسانى است و زيارتگاهپنجره اى گشود به سوى آسمان معرفت .گويى ضريح اين امامزادگان آرميده در جاىجاى ميهن و پاك مردان و زنانى است كه با ادب خاص در برابر مشاهد منور فرزندانفاطمه مى ايستند و با پيمودن مسيرهاى دور و نزديك ، احترام و ارادت قلبى خويش را بهذرارى حضرت زهرا عليهاالسلام و كاروان پراكنده كوثر، ابراز مى دارند. بسيارى ازامامزادگان ، عالمانى بزرگ و مجاهدانى سترگ و زاهد بوده اند كه رسالت تبليغ دين وآموزش حقايق مكتب را بر دوش گرفته اند و برخى از آنان پرستوهاى مهاجرى بوده اندكه براى رساندن پيام ايمان و آزادى و عقيده خويش در روستاهاى دور افتاده و برخى ازكوهها و در دل كويرها، زندگى را مخفيانه مظلومانه سپرى كرده اند. از آنجا كه ستمپيشگان ، نسبت به شيعيان عموما و در مورد سادات علوى و حسنى و حسينى به خاصحساسيت داشته و از صداى گامهاى آنان هراس و بيم داشتند؛ بسيارى از امامزادگان براىحفظ جانشان و استمرار فعاليت احياگرشان ، گمنام و بى نشان زيستند و نا شناخته درحاشيه روستا، قريه و قبيله اى خاكيان را بدرود گفتند و در همان مكان دور افتاده ماءواىگرفتند و به مرور زمان به مزارشان گنبدى بر افراشتند و گلدسته اى بنا كردند تاياد سبزشان در خاطرشان زنده بماند. و چه بسيار بودند سادات مهاجرى كه تنها هنگام احتضار، رشته پيوند خويش با پيامبرو اهليتش را افشا كردند و سيادت فرزندان خود را به مردم اعلام كردند. در بين اين مجاهدان ، صدها سيد علوى ، حسنى ، موسوى ، هاشمى ، حسينى ،رضوى ،فاطمى و غيره وجود دارند كه در برابر كفر و ظلم و استبداد و استعمار سينه سپر كردندو از آيين محمدى دفاع نمودند. در روايات آمده است : ( هر كس نمى تواند به زيارت مزارما بيايد قبر برادران دينى صالح ما را زيارت كند). در پايان ، بار ديگر از نويسندگان ، ويراستاران ، مصححان ، شوراى نويسندگان ودفتر ابرار - كه نظارت بر حسن اجراى آثار را دارد - و همه دست اندركاران آثارپژوهشكده سپاسگذارى مى كنيم و از خوانندگان گرامى مى خواهيم همچنان نقد و نظرخويش را براى تاءليف و تدوين كتب مفيدتر به نشانى قم صندوق پستى 135/37185ارسال دارند. و آخر دعوانا ان الحمد الله رب العالمين 17/7/1375 25 جمادى الاولى 1417 قم - پژوهشكده باقر العلوم عليه السلام ثقة السلام كلينى متوفاى 329 ق آفتاب حديث حسن ابراهيم زاده مقدمه فاطمه (كلين ) تا (خمين ) يازده قرن بيش نيست اما خدا مى داند كه در اين گذرگاهتاريخ چه تازيانه ها كه بر پيكر ابرار نخورد و چه سرها كه ابرار بردار نرفت ؛تا سنگ بنايى را كه كلينى نهاد خمينى به پايان رساند. كلينى و خمينى هر دو سر يكرشته اند با يك خصومت و آن اينكه هر دو از خويش هيچ نگفتند تا زبان گفت خدا و تا قلمنوشت خدا نوشت . از زندگى كلينى جز (كافى ) چيزى در دست نيست . كافى شناسنامه كلينى است وكلينى را بايد در آيينه كافى به تماشا نشست . كافى قله اى است كه بدون فتح آناجتهاد ممكن نيست و اقيانوسى است كه بدون عبور از آن فهم معارف دين ميسر نيست . ايمان ،نور و زهد و پارسايى گردآورنده مهمترين كتاب حديثى شيعه - ثقة الاسلام كلينى - رابه تماشا مى نشينيم . سر بر در خانه اش مى ساييم ونسل جوان ايران اسلامى و دنياى اسلام را به بهره گيرى از حرارت و فروغ آفتاب حديثفرا مى خوانيم . ميلاد آفتاب در زمانى كه صدايى جز صداى سم اسبان بنى عباس در سرزمين ايران يعنى قلب تشيع- روستاى (كلين ) در خانه اى آكنده از عشق اهل بيت عليه السلام كودكى متولد شد كهتاريخ حيات او با غيبت صغرى عجين شد محمد نامى بود كه يعقوب بن اسحاق براىفرزند خويش برگزيد و اذان و اقامه اولين كلاماتى بودند كه گوش او را نوازشدادند اولين كلاس درس او دامان پاك و پر مهر مادرى عطوف و عفيف بود محمدمراحل ابتدايى علوم اسلامى را نزد پدر و دايى بزرگوارش على بن محمد بن ابراهيم بنآبان كه از استادان علم حديث بود گذراند وى پس از گذراندن دوران آغازينتحصيل و آشنايى با منابع رجالى و حديثى از كلين مهاجرت كرد و با كوله بارى ازمعرفت و شناخت مكتب اهل بيت عليه السلام براى شكوفايى خلاقيتهاى درونى و سيرابشدن از دريايى بى پايان علوم وحى و پيمودن كمالات اخلاقى و انسانى به رى واردشد اگر چه فاصله 38 كيلومترى كلين تا رى براى او كه با زادگاه خويش وداعهميشگى كرد مسافتى طولانى بود و غم غربت و دورى از خانواده آزارش مى داد اما براىكسى كه براى خدا گام بر مى دارد و براى خدا زندگى مى كند اين همه آسان است . گزينش هدف در هنگام ورود كلينى به (رى ) بيشتر مردمان اين شهر از پيروان مذاهب حنفى و شافعىبودند اما به دليل وجود شيعيان دلباخته اى در اطراف اين شهر، اكثرااهل تسنن (رى ) همواره تحت تاءثير اخلاق و رفتار اسلامى آنها قرار داشتند. از اين روديار به شهرى شيعه نشين معروف بود(رى ) در آن زمان شهرى بزرگ بود و عقايد ومذاهب گوناگون در كنار هم و در آرامش كامل در آنجا به حيات ادامه مى داد اما اين آرامش گاهدستخوش حركتهاى سياسى مى شد فرقه اسماعيليه با انگيزه تسلط بر ايران در ايننقطه بيش از ديگران سرمايه گذارى كرده بود و به ترويج و تبليغ تفكر و آراء خودمى پرداخت از اين رو(رى ) به نقطه برخورد آراء و انديشه هاى فرقه اسماعيليه ومذاهب شافعى ، حنفى و شيعه تبديل شده بود كلينى در اين زمان در كنار گذراندنتحصيلات خود نه تنها به عقايد و انديشه هاى ديگر مذاهب و فرقه ها آشنا شد بلكهبه ماهيت واقعى بعضى از اين فرقه ها كه مى رفت تشيع را از مسير واقعيش خارج كندپى برد او درد را شناخت و درمان را تشخيص داد. درد، جدايى مردم از سخناناهل بيت عليه السلام و دارو، رساندن اين سخنان به مردم بود او در اين زمان هدف خويش رابررسى مى كرد و به دور از هياهو مسير خود را مشخص و تصميم گرفت به فراگيرى ونوشتن آنها بپردازد از اين رو در محضر استادان بزرگى چون (ابوالحسن محمد بن اسدىكوفى ساكن رى )(1) به فراگيرى حديث پرداخت در نوشتن و بحث و گفتگو پيراموناحاديث از خود گذشتگى بسزايى نشان داد. او بيشتر صرف زندگى خود را صرف حديثكرد. اما با اين حال از واقعيتهاى اطراف خويش و از مسائلى كه شيعيان اطراف خويش و ازمسائلى كه شيعيان با آن دست به گريبان بودند،غافل نبود. او از كسانى نبود كه عزلت گزيند و فقط به فكر نجات خويش باشد،بلكه در دورانهاى پر آشوب همراه همگام و همراه با جامعه شيعى بوده . در دورانى كه(قرمطيان ) با عقايد التقاطى خود، كه مخلوطى از عقايد زردشتى ، مانوى و اسلامىبود(2) به مبارزه با عقايد و مقدسات مسلمين پرداختند، كلينى با شجاعت شيعى خويشعقايد آنها را به نقد كشيد و براى آگاه كردن شيعيان از اين حركت انحرافى كتاب (الردعلى القرامطه ) را نوشت و در دسترس شيعيان قرار داد. عصر كلينى را بايد عصر حديث ناميد. زيرا نهضتى كه براى فراگيرى و نوشتن احاديثآغاز شده بود سراسر ممالك اسلامى را فرا گرفته بود و تشنگان علم حديث از اين شهربه آن شهر و از اين محفل به آن محفل به آن محفل در جستجوى روايتگرى بودند تا از اوفراگيرند و بر اندوخته هاى خويش بيفزايند. تلاشاهل سنت در اين عصر به قدرى چشمگير بود كه مى توان گفتاهل سنت هر چه دارد از اين عصر دارد. در اين عصر كه زمانش به حدود تقريبى يك قرن مىرسد كتابهاى شش گانه حديثى اهل سنت (صحاح سته ) تدوين شد. كلينى در اين عصر مشغول و نوشتن احاديث بود در اين زمان شاگردان امام هادى عليهالسلام ، امام حسن عسكرى عليه السلام و امام رضا عليه السلام هنوز زنده بودند. اما ازآنها جز كتابها و جزوه هاى نيز در همين عصر از بين رفت . خطر نابودى احاديث ، اين ميراث گرانقدر پيامبر عليه السلام واهل بيت عليه السلام هر لحظه احساس مى شد. زيرا با وفات اين حاملان احاديث و غيبت امامزمان عليه السلام شيعيان از اين سخنان گرانبها محروم مى شدند. كلينى با شناخت عصر خود و موقعيت حساس زمانى و درك اينكه تشيع اگر از اين مرحلهبه سلامت بگذرد براى هميشه از انحراف و التقاط رهايى يافته است ، براىتكميل هدف و رسالت خويش به قم شهر محدثان و شاگرداناهل بيت عليه السلام مهاجرت كرد. در اين زمان در قم راويان و محدثان در هر مسجد و حسينهاى به نقل حديث مى پرداختند و بسيارى از اينان در شمار آخرين محدثانى بودند كهبدون واسطه از زبان ائمه عليه السلام حديث شنيده بودند .وجود اين فرزانگان موجبشد كه عاشقان كلام موجب شد كه عاشقان كلاماهل بيت عليه السلام به اين شهر مهاجرت كنند و كلينى يكى از اين افراد بود. او بااستفاده از محضر استادان بزرگى چون احمد بن محمد بن عيسى اشعرى ، احمد بن جعفر بنعيسى اشعرى ، احمد بن جعفر حميرى (مؤ لف كتاب قرب الاسناد) و فرزند او محمد بنعبدالله حميرى به فراگيرى حديث پرداخت . استادان . محدثانى كه كلينى درتشكل شخصيت او در نقش داشتند اما در اين ميان به رادمردى برمى خوريم كه كلينى را بااو و او را با كلينى مى شناسيم كسى كه نامش در يك سوم با كافى سلسله سندهاىروايات كافى است . شخصيتى كه نامش با كافى جاودانه شد. محدثى كه در اسناد بيشاز هفت هزار و يكصدوچهل روايت كافى (7140) چون ستاره مى درخشد(3) او على بنابراهيم قمى است كه كتاب تفسير او پايه تفسيرهاى تشيع گرديد. و شايد اگر كلينىپروانه وار به گرد شمع گرديد. و شايد اگر كلينى پروانه وار به گرد شمعوجود او نمى چرخد و او را لحظه اى چه در حال بيمارى و چه درحال بيمارى و چه سلامت در خانه و مدرسه رها مى كرد و از اوغافل مى ماند، روايات و احاديثى كه سلسله سندش به او ختم مى شود چون ديگر آثار اوبراى هميشه از ميان مى رفت . اما كلينى اين اقيانوس حديث را رها نساخت . او كه تشنه كلاماهل بيت عليه السلام بود جرعه جرعه نوشيد و به اين نوشيدن اكتفا نكرد بلكه دريايىاز اين كوثر عشق را براى شيعيان پس از خود به يادگار نهاد. هجرتى ديگر گرچه قم مركز تشيع به شمار مى رفت و هر چه جوينده كلاماهل بيت عليه السلام را سيراب مى كرد اما عطش سيرى ناپذير كلينى او را بر آن داشتتا آن ديار مقدس را به اميد يافتن روايات و احاديث ناشنيده ترك كند.او روستاها وشهرهايى بود كه كلينى به آن قدم نهاد در آن زمان كوفه يكى از مراكز بزرگ بهشمار مى رفت و كمتر محدث و يا محققى بود كه در سفرهاى خود به آن شهر وارد نشده واز محضر عالمان آنجا استفاده اى نكرده باشد. كوفه در حقيقت جاى تبادل نظر و نقطه آغاز در جهان اسلام به شمار مى رفت كه همهآزادانه در آن به تبليغ مذهب خود مى پرداختند.از اين رو هر يك از نويسندگان و محدثانمذاهب گوناگون اسلامى مجلس درس و بحثى براى خود برپا داشته بودند و بهنقل احاديث خويش مى پرداختند از اين رو هر يك از نويسندگان و محدثان مذاهب گوناگوناسلامى مجلس درس و بحثى براى خود برپا داشته بودند و بهنقل احاديث خويش مى پرداختند .(ابن عقده ) يكى از كسانى بود كه در اين شهر سكونتداشت . او از حافظان بزرگ حديث به شمار مى رفت و حافظه قوى او موجب شده بود كهآيتى از آيات حافظه در جهان شود.(4) بسيارى از بزرگان مذاهب از محضر او كسب علم مى كردند او اگر چه نظر مذهبى (زيدىجاردى ) بود اما زهد و پارسايى از او محدثى موثق ساخته بود كه همه مذاهب درنقل احاديث به او اعتماد داشتند كلينى نيز از اين مرد بزرگ استفاده كرده ، از او رواياتىفرا گرفت . ثقة الاسلام كلينى پس از كسب علم و حديث از دهها استاد و محدث در شهرها و روستاهاى آن زمان ،سرانجام به بغداد رسيد. او در مسافرتهاى خويش چنان علم وفضل خود را به نمايش گذاشته رسيد او در مسافرتهاى خويش چنان علم وفضل خود را به نمايش گذاشته و تصويرى از شيعه واقعى را در اذهان مردم هر ديارباقى نهاده بود كه هنگام ورود به بغداد فردى گمنام نبود. شيعيان به او افتخار مىكردند و اهل سنت به ديده تحسين به او افتخار مى كردند واهل سنت به ديده تحسين به او مى نگريستند. تقوا، علم و فضيلت او در اندك مدتى موجبشد كه هم شيعه و هم اهل سنت در مشكلات دينى به او مراجعه كنند، به طورى كه عامهخاصه در فتاوا به او روى مى كردند و به همين سبب او اولين كسى بود كه به لقب ثقةالاسلام شعرت يافت . (5) كلينى نام آورترين شخصيت عصر خود بود. عصرى كه اوج تلاش محدثان و عالمانبزرگ و حتى عصر چهار نايب خاص امام زمان عليه السلام بوده است . در اين عصر بهدليل محدوديتها و ممنوعيتهاى اجتماعى اين بزرگان ، مسئوليت فرهنگى و علمى تشيع بردوش كلينى بوده است . تاءليف كافى بغداد براى كلينى سرزمين تاءليف بود. وى در آنجا فرصت يافت تا اندوخته هاىسالها رنج و مشقت را در مجموعه اى گرد آورى كند او كه كمبودهاى جامعه شيعى را بهخوبى درك كرده بود و مى ديد كه با غايب شدن امام زمان (عج ) و دسترسى نداشتن همهشيعيان به نواب خاص آن حضرت ، جاى كتابى كه در بردارنده تعاليم اسلامى و شيعىباشد، خالى است تلاش خود را در پى تنظيم احاديث گردآورى شده ، جهت داد و براىشيعيان دستورالعمل و كتاب مفسر و مبين تعاليم و احكامى باشد كه قرآن به صورت كلىبيان كرده است . مجموعه كتاب (الكافى ) كه شامل اصول كافى (دو جلد)، فروع كافى (پنج جلد) وروضه كافى (يك جلد) است و در بردارنده شانزده هزار و يكصد و نود و نه (16199)حديث از پيامبر اسلام عليه السلام ائمه معصومين عليه السلام مى باشد - كتابى است كهكلينى در طى بيست سال تلاش خستگى ناپذير به تاءليف اين اثر جاودانه برترى وفضل علماى تاريخ اسلام به اثبات رساند. كارى كه او در مدت بيستسال براى تشيع به پايان رساند كارى بود كه شش تن از بزرگترين عالماناهل سنت در مدت يك قرن براى مذهب خود انجام دادند و كتاب كافى مهمترين و نفيس ترينكتاب از مجموعه كتب چهارگانه حديثى ( كتب اربعه مذهب تشيع است .(6) كافى در زمانى به تبيين ارزشهاى اخلاقى و اسلامى پرداخت كه اروپاييان دورانبربريت و وحشيگرى را مى گذراند و قبايلشان باقتل و غارت امرار معاش مى كردند. زمانى كه آنها درجهل غوطه ور بودند و از علم چيزى نمى دانستند وعقل و علم را در دادگاههاى نمى دانستند و عقل و علم را در دادگاههاى تفتيش عقايد قرونوسطايى به محاكمه مى كشيدند اولين باب از اولين كتاب تشيع با عنوانعقل و آنگاه توحيد و حجت ، ارزشهاى الهى و انسانى را آموزش مى داد. كتاب كافى را هركسى از ديدگاه خود بررسى كرده است . بر كافى هم فيلسوف شرح نوشته است همعارف و هم فقيه و اين نشانه بزرگى و جامع بودن كافى است . شرحهاى مهم عبارت انداز: 1 - مرآت العقول از علامه مجلسى ، كه با ديدى فقهى نگاشته شده است . 2 - شرح صدر المتاءلهين معروف به ملاصدرا، كه نگرش او نگرشى فلسفى وعرفانى ب احاديث است . 3 - كتاب وافى نوشته ملاحسين فيض كاشانى . 4 - شرح ملا صالح مازندرانى . سبك كلينى روش كلينى در ترتيب احاديث هر باب اين است كه حديث صحيح تر و روشن تر را دراول باب قرار داده و سپس به همين ترتيب احاديث مبهم ومجمل را ذكر كرده است .(7)علاوه بر اين ، كلينى دست به ابتكار ديگرى زد كه تاقبل از آن در ميان عالمان و محدثان معمول نبود و آن به كار بردن كلمه (عدة ) به جاىسلسله سندى است كه به راوى حديث ختم مى شود .از مسائلى كه موجب شد كلينى اينرويه را در نقل حديث پيش گيرد، مشهور بودن راويان سلسله سند و نيز كم كردن حجمكتاب و كمبود وقت بوده است . (عدة ) كلينى گاهى از احمد بن محمد بن عيسى ، گاهى ازسهل بن زياد و زمانى از احمد بن خالد برقى روايت مى نمايد و اشخاص هر يك از اين سه، غير از اشخاص (عدة ) ديگر مى باشد. مثلا مراد او از (عده ) در جايى كه به واسطهآن از احمد بن محمد عيسى روايت مى كند عبارت از پنج نفر: محمد بن يحيى عطار،على بنموسى كميدانى ، داود بن كوره ، احمد بن ادريس على بن ابراهيم بن هاشم است .(8) اين روش رهگشاى ساير عالمان و محدثان شد به طورى كه شيخ طوسى در كتابرجال خويش اين روش را برگزيدند و به همين شيوه روايت رانقل كردند.(9)علاوه بر اين گاهى احاديثى بدون نام محدث و راوى و با عنوان (قدقال العالم ) و يا (فى حديث آخر) از كلينىنقل شده است كه جمعى از عالمان اين احاديث را دليلى بر وجود ارتباط بين كلينى و امامزمان (عج )دانسته و گفته اند (ممكن است كه كتاب (كافى ) به نظر اصلاح آن حضرترسيده باشد).(10) و از كلام بزرگان نقل شده است كه امام زمان (عج ) فرموده اند:(الكافى كاف لشيعتنا): (كافى ) شيعيان ما را كافى است . كلينى در زندگى سراسر نور و پربار خود علاوه بر تدوين و تاءليف مجموعهالكافى ، كتابهاى الرد على القرامة ، تفسير رؤ يا ( تعبير خواب )، مجموعه شعر (حاوىقصايدى كه شعرا در مناقب و فضايل اهل بيت عليه السلام سروده اند)، كتابرسائل ائمه عليه السلام و كتاب رجال را تاءليف كرده است . كلينى بر مسند تدريس كلينى در مسير تحقق و نگارش از تغذيه فكرى شاگردانى كه به اميد كسب علم ازمحضرش به بغداد سفر كردند لحظه اى غافل نبود. او در باور كردن انديشه خدايىشاگردانش از جان مايه گذاشت . بسيارى از بزرگان از او روايتنقل كرده اند كه از آن ميان احمد بن ابراهيم معروف به ابن ابى رافع صيمرى ، احمد بناحمد كاتب كوفى ، احمد بن محمد بن سعد كوفى ، ابوغالب احمد بن محمد رازى ،عبدالكريم بن عبدالله بن نصر بزار تنسى ، على احمد بن موسى دقاق ، محمد بن مطلبشيبانى ، محمد بن على ماجيلونه ، محمد بن عصام كلينى ، جعفر بن محمد بن قولوية قمىمؤ لف كتاب كامل الزيارات ، هارون بن موسى تلعكبرى ، محمد بن احمد صفوانى و محمدبن ابراهيم نعمانى را مى توان نام برد.(11) عروج كلينى كلينى پس از هفتاد سال زندگى كه بيست سال آن تلاش و تحقيق همراه با رنجها وغربتها براى تدوين كتاب كافى بود از اين جهان عروج كرد. او غروب نكرد بلكه باكتاب ارزشمند كافى هماره در آسمان تشيع پرتو افشانى مى كند. او گرچه در قفس دنيازيست اما در فضاى بهشت تنفس مى كرد چرا كه همه لحظه هاى عمرش را با كلاماهل بيت عليه السلام سپرى كرد. و سرانجام در ماه شعبانسال 329 ق . عروج كرد. (12) و نه تنها شيعيان بلكه پيروان ديگر مذاهب اسلامى راسوگوار و بغداد را با رفتنش يكپارچه ماتم كرد. ابوقيراط محمد بن جعفر حسنى(13)يكى از بزرگان بغداد بر پيكر مطهرش نماز خواند و شيعيان با دلى پر اندوهپيكر مقدس او را در باب كوفه بغداد در بازار كوفه و در نزديكىپل به خاك سپردند. سلام بر كلينى روزى كه تولد يافت و روزى كه در آسمان دنياى درخشيد و عروج كرد وروزى كه در پيشگاه ذات اقدس او بر انگيخته مى شود. شيخ صدوق متوفاى 381 ق . حديث صداقت محمد حسين فلاح زاده زادگاه محمد بن على بن بويه (14) معروف به (شيخ صدوق ) در حدودسال 306 ق . در شهر (قم ) متولد شد. (قم كه در مركز ايران و 135 كيلومترى جنوب تهران قرار دارد شهرى است آشنا و ازديرباز به شهر دانش و اجتهاد شهرت داشته است . نام (قم ) هميشه با تاريخ و فرهنگ تشيع همراه بوده واهل آن از روزگار قديم در گرايش به اسلام عشق به پيشوايان دين پيشگام بوده اند.شهرى كه در دامان خود، عالمان خود، عالمان ، محدثان و اسلام شناسان بزرگ و كمنظيرى را پرورش داده است پايگاهى كه مركز علوم اسلامى چون حديث تفسير، فقه وتاريخ بوده و اكنون نيز به صورت دانشگاه بزرگ تعاليم اسلامى و مكتب تشيع در آمدهاست . تلاش عالمان اين ديار در انتشار علوم اهل بيت پيامبر عليه السلام تا حدى بوده كه دردوران اختناق خلفاى اموى و عباسى و برجسته اى از اين شهر به حضور امامان عليهالسلام شتافتند و آموزشها ديدند و به نشر افكار آن بزرگواران در شهرهاى مختلفپرداختند. از مقابر موجود در اين سرزمين به سابقه درخشان علمى و فرهنگى آن پى مى بريم . بهنقل از مورخان در حدود هفتصد تن از محدثان بزرگ و روايت شناسان در اين منطقه دفعشده اند و چه بسيار از بزرگانى كه زادگاه و رشد علمى آنان همين شهر بوده است . سر آمد همه آن دانشمندان و حديث شناسان شخصيت بزرگوارى است به نام (شيخ صدوق) كه در اين نوشته در پى بررسى زندگى سراسر افتخار او هستيم . نسب و نژاد يكى از معروفترين خاندانهاى بزرگ كه بيش از سيصدسال در مركز ايران دانشمندان نامور از آن برخاسته اند خاندان (بابويه ) است كه(صدوق ) بزرگترين شخصيت اين خاندان به شمار مى رود. (بابويه ) جد اعلاى صدوق است اولين كسيكه از اين خاندان لقب (ابن بابويه )گرفت پدر صدوق يعنى (على بن حسين بن موسى بن بابويه ) است . (ابن بابويه ) خود از دانشمندان به نام شيعه بوده و بيش از يكصد كتاب درموضوعات مختلف نگاشته است . وى پيشواى شيعه در قم و اطراف آن در زمان خود بوده ودر عصر امام حسن عسكرى عليه السلام و غيبت صغرى حضرت ولى عصر(عج ) و در عهدنيابت خاصه (حسين بن روح ) مى زيسته است . اين عالم بزرگ و وارسته و پارسا در قم مغازه اى داشت كه در كنار كارهاى علمى بخشىاز وقت خود را به كسب و كار مى پرداخت و با درآمد آن مخارج زندگى خويش را تامين مىكرد اما در حقيقت او دانشمندى سترگ بود كه نه تنها در مجامع علمى آن روز از مقام و منزلتعلمى بالايى برخوردار بود هم اكنون نيز مورد احترام دانش پژوهان و اساتيد بزرگعلوم اسلامى است . ميلاد محمد ساليانى آنچه روح پدر را آزرده مى ساخت نداشتن فرزند بود، گرچه پنجاه بهار ازعمر او مى گذشت و رو به پيرى مى رفت هرگز از رحمت الهى نااميد نبود و بارها از خداىخويش درخواست كرده بود تا فرزندى به او عطا كند، اما از گره كار مطلع نبود. روزى بر آن شد تا نامه اى به امام و پيشواى خود حضرت مهدى (عج ) بنويسد و ازايشان بخواهد تا برايش دعا كند. به دنبال فرصتى مناسب و فردى مطمئن بود تا بهواسطه او نامه را ارسال كند تا آنكه زمانى كاروانى از قم به عراق مى رفت . در بين آنكاروان يكى از دوستان به نام (ابوجعفر)(15) را يافت كه مى توانست نامه وى رابه مقصد برساند. او نامه اى به محضر پيشواى خود ولى عصر(عج ) نوشت و به وى سپرد تا در عراق به(حسين بن روح )(16) بدهد و از او بخواهد كه اين نامه را به حضرت برساند. ابوجعفر مى گويد من نامه او را به نماينده مهدى موعود(عج ) رساندم و پس از سه روزبه من خبر داد كه حضرت براى (ابن بابويه ) دعا كرد و در آينده نزديك خداوند به اوفرزندى خواهد داد كه منشاء بركات زيادى خواهد شد.(17) شيخ طوسى در كتاب غيبت ، درباره تولد (صدوق ) چنين نگاشته است : (بسيارى از بزرگان قم نقل كرده اند كه على بن حسين بن بابويه با دختر عموى خودازدواج كرد ولى از وى صاحب فرزند نشد. نامه اى به شيخ ابوالقاسم حسين بن روحنوشت كه از حضرت ولى عصر(عج ) بخواهد تا براى او دعا كند كه خداوند به اوفرزند عطا فرمايد از حضرت جواب آمد كه از اين همسر صاحب فرزند نمى شوى ولىبزورى با كنيزى ديلمى (18) ازدواج خواهى كرد كه خداوند از او دو فرزند فقيه بهتو خواهد داد.(19) شيخ صدوق خود نيز ماجراى دعاى حضرت ولى عصر(عج ) و ولادت خود را در كتاب(اكمال الدين ) آورد است و در ادامه نوشته است كه هر گاه (ابو جعفر محمد بن علىاسود) مرا مى ديد كه براى آموختن حديث و علوماهل بيت عليه السلام با اشتياق تمام به درس اساتيد مى رفتم ، مى فرمود: اينميل و اشتياق به علم آموزى كه تو دارى جاى تعجب نيست ، زيرا توبه دعاى امام زمان متولدشده اى . به هر تقدير اين بشارت به (ابن بابويه ) رسيد و پس از مدتى در پى ازدواج باكنيزى ديلمى خداوند (محمد) را به او عطا فرمود كه در آن سنين مايه اميد و چشم روشنىپدر گشت و سپس پسر ديگرى به او داد و نامش را (حسين ) نهاد. (حسين بن على بن بابويه ) نيز از دانشمندان و پس از پدر و برادرش (محمد)بزرگترين و معروفترين شخصيت خاندان (بابويه ) است . دوران كودكى و نوجوانى زمانى كه خداوند (محمد) را به (على ) داد پدر دوران جوانى خود را پشت سر گذاشتهو مسائل دينى و آداب اسلامى را در مكتب عالمان و محدثان آن روزگار فرا گرفته بود ودر آن زمان او يكى از شخصيتهاى بزرگ عالم اسلامى و رئيس طايفه شيعه در قم بهشمار مى رفت و شايد حكمت و خواست الهى بر اين بود كه (محمد) در آن هنگام بهخانواده پدر پاى نهد تا (تجربه ) و (انتظار) بستر پرورش صحيح اين كودك رابگستراند و اين نهال نو پا در مزرعه اى (ادب ) و (دانش ) دينى بارور شود و بدينسبب او كه مادر او را به خوبى رشد داد و پدر به نيكى آن را شكوفاند. دوران تحصيل (محمد) در سنين كودكى فراگيرى دانش دينى را نزد پدر آغاز كرد و تحصيلاتابتدايى و رشد اوليه او در علوم ، در شهر قم ، كه آن روز، محضر دانشمندان محدثانبود، به انجام رسيد. با جديت تمام و سعى پيگير به فراگيرى علوم و معرفت همت گماشت روزى نمى گذاشتكه در اندوخته هاى علمى او افزوده نگردد. عمده مطالب را از پدر خود (على بن بابويه) آموخت و افزون بر آن در مجالس و محافل درسى بزرگان علم و ادب حاضر مى شد پساز آنكه به مرتبه بالايى از تحصيل رسيد براى درك محضر اساتيد بزرگ و حديثشناسان آن دوران سفرهاى علمى خود را آغاز كرد و شايد بتوان گفت : يكى ازعوامل موثر در موفقيت وى اساتيد بسيارى است كه ديده و از خرمن علوم آنها خوشه هابرگرفته است از همين رو نمى توان به طوركامل اساتيد او را شمارش كرد. دانشمند محقق شيخ عبدالرحيم ربانى شيرازى رحمة الله در پيشگفتار كتاب شريف (معانىالاخبار) كه شرح زندگانى وى را نگاشته ، 252 تن از اساتيد صدوق را نام برده است. (20) از جمله بزرگانى كه (صدوق ) در قم از محضر آنها بهره برد مى توان از: محمد بنحسن بن ولى ، احمدبن على بن ابراهيم قمى ، محمد بن يحيى بن عطار اشعرى قمى ، حسنبن ادريس قمى و حمزة بن محمد علوى ياد كرد. در بخش مسافرتهاى اين دانشمند سخت كوش و پر تلاش به اسامى برخى از كسانى كهوى در طى سالهاى متمادى در شهرها و نقاط مختلف جهان از آنها بهره علمى گرفته ياحديث شنيده است اشاره خواهيم كرد. اقامت در رى يكى از حوادث مهم دوران زندگى شيخ صدوق روى كار آمدن سلسله ايرانى نژاد و شيعىمذهب آل بويه بود كه ميان سالهاى 322 - 448 هجرى قمرى بر بخش بزرگى از ايرانو عراق و جزيره تا مرزهاى شمالى فرمان راندند. هجرت شيخ صدوق از قم به رى و اقامت در آنجا نيز به درخواست يكى از حاكمان اينسلسله ، (ركن الدوله ديلمى ) بوده است . سابقه تايخى اين سلسله به نقل دائرة المعارف بزرگ اسلامى چنين است : (در ميان سده سوم قمرى سلطه ديرينه دستگاه خلافت عباسى با جنبشهاىاستقلال طلبانه اى در قلمرو خود روبرو شد كه به سهم خويش به ضغف تدريجى نفوذسياسى خلفا انجاميد. اين جنبشها در ميان ايرانيان كه از پيش فرصتى مى جستند تا خودرا از بند ستم عباسيان برهانند، با ظهور دولت صفاريان دولت سامانيان و زياريان بهاوج خود رسيد، در اوايل سده چهارم قمرى ديلمان (21) كه هيچ گاه به اطاعت خلفاگردن ننهادند جنبشهاى ديگرى در شمال ايران آغاز كردند آنگاه كه (ماكان بن كاكى ) و(اسفاربن شيرويه ) و (مرداويج زيارى ) هر يك لشكرى بسيجى اند و از ديلم خروجكردند على و حسين ، پسران ابوشجاع بويه - ماهيگير ديلمى - به ماكان كه فرمانبردارسامانيان بود پيوستند على خود از پيش در خدمت (نصر بن احمد سامانى ) مى زيست .سپس كه مرداويج بر گرگان و طبرستان چيره شد اينان با جلب نظر ماكان ، بهمرداويج پيوستند.او آن دو را گرامى داشت . و على را به حكومت كرج گمارد، اما خيلى زودپشيمان شد. على به پايمردى حسين بن محمد ملقب به (عميد) كه او را از رفتن نامهمرداويج مبنى بر جلوگيرى از رفتن على به كرج و فرمان بازگشت او آگاه ساختهبود، به سرعت وارد كرج شد و رشته كارها را به دست گرفت و با تصرف دژهاىاطراف ، نيرويى يافت كه مايه بيمانكى مرداويج شد. افزون بر آن ، مردانى كهمرداويج براى دستگيرى على به كرج فرستاد به او پيوستند و نيرويش فزون ترشد. او هم قصد تصرف اصفهان كرد، اگر چه در آغاز سپاه (محمد بن ياقوت ) را در همشكست و بر اصفهان چيرگى يافت ، با هجوم وشمگير برادر مرداويج واپس نشست . او چندى بعد (ارجان ) و (نوبند جان ) را تسخير كرد و برادرش حسن را به تصرفكازرون فرستاد.حسن كازرون را گشود و مال بسيار گرد آورد و سپس لشكر محمد بنياقوت را كه دوباره امارت اصفهان يافته و به مقابله با سران (بويه ) آمده بود، درهم شكست و به نزد على بازگشت . گرچه علىسال بعد به همراهى برادرانش حسن و احمد بر شيراز چيره و دولتمستقل خود را در آنجا طى افكند، مورخان ، فتح ارجان را آغاز پايه گذارى دولت(آل بويه ) دانسته اند.(22) علامه شوشترى ماجراى هجرت شيخ صدوق از قم به رى را اين گونه نگاشته است : ركن الدوله (23) به منظور ترويج مذهب حق ، التماس قدوم شيخ به دارالخلافه نموده، خدمت شيخ اجازات فرموده ، سلطان در مجلساول سؤ الى چند كه در تحقيق مذهب حق به خاطر داشت بر شيخ عرض نمود -چنانچه سابقادر احوال شيخ تفصيل يافته - و جواب صواب استفاده فرموده ، شيخ را تعظيم و تكريمتمام نمود و جوايز و اقطاع مقرر فرمود.(24) به نظر مى رسد علت اصلى اين دعوت و عزيمت ، خلاءيى بوده كه از هجرت شيخ كليمىاز رى به بغداد و سپس رحلت او پيش آمده بوده است . در حقيقت وجود شيخ صدوق در رى مىتوانست منشاء بركات فراوان باشد، و آن بزرگوار نيز با توجه به اهميت موضوعدعوت ركن الدوله را پذيرفت و زادگاه خويش را رها كرد و عازم رى گشت . بحثهاى بسيارى كه (صدوق ) در مدت اقامت خود در (رى ) در موضوعات مختلف اسلامىبه ويژه در دو موضوع مهم امامت و غيبت حضرت ولى عصر (عج )با رهبران مذاهب مختلفانجام داد شاهد خوبى بر اين مدعاست . حاصل آن گفتگوها كه برخى نيز در حضور ركنالدوله بود،كتابهاى ارزشمندى است كه از آن فقيه نامى باقى مانده است . عصر حديث عصر صدوق را بايد (عصر حديث ) ناميد.دوره اى كه با حركت علمى (كلينى ) آغاز شدو با تلاشهاى پيگير و بى وقفه (صدوق ) ادامه يافت .شيخ كلينى كه او نيز از(كلين ) به (رى ) هجرت كرد و در آنجا كتاب (كافى ) اولين كتاب از مجموعهچهارگانه روائى شيعه - را نگاشت ،با اين حركت علمى جديد، مكتب حديث نگارىاهل بيت عليهم السلام را پى نهاد كه ديگران از جمله شيخ صدوق ، بناى مستحكم ضبط ونشر حديث را بر آن بنياد نهادند. صدوق براى ادامه راهى كه كلينى در آن قدم نهاده بود سفرهاى علمى خود را آغاز كرد،كهاين بخش زندگى او را مى توان فصل جديدى ناميد. سفرهاى علمى با مطالعه و دقت در اين بخش از زندگانى (صدوق ) در مى يابيم كه عشق به جمعآورى احاديث در وجود او موج مى زده و حفظ و حراست از سخنان پيشوايان دينى و نشر وتوزيع آنها را سرلوحه كار خود قرار داده بود و براى رسيدن به اين هدف ، از بلخ وبخارا تا كوفه و بغداد و از آنجا تا مكه و مدينه سفر كرده و به تمام مراكز اسلامى آنزمان - اعم از شيعه و سنى - سرزده است و چه بسيار كه در اين سفرها با مشكلاتفراوانى مواجه گشته ولى همه را به جان خريد و غم غربت راتحمل كرده و با كوله بارى از احاديث پيامبر واهل بيت عليهم السلام از سفر بازگشته است . او به هر شهرى وارد مى شد به دنبال نخبگان مى گشت و از دانش آنان بهره مى گرفت ونيز علاقه مندان علوم دينى را از منبع سرشار اندوخته هاى خود سيراب مى كرد. در ماه رجب سال 352 ق . به قصد زيارت امام رضا عليه السلام به مشهد رفت و سپسبه رى بازگشت . در ماه شعبان همان سال سفرى به نيشابور كرد كه از مهمترين شهرهاى خطه خراسان درآن روزگار بوده است .در آن شهر اهالى آنجا گرداگرد او را گرفتند و وى با بحثهاىروشنگرانه خود تشتت فكرى عجيبى كه نسبت به غيبت مهدى موعود (عج ) در ميان آنها رواجداشت ، از بين برد. او خود شرح اين واقعه را در كتاب (اكمال الدين ) آورده است . علاوه بر آن از عده اى ازبزرگان آن ديار حديث شنيده و نقل كرده است از جمله : (حسين بن احمد بيهقى )،(ابوالطيب حسين بن احمد) و (عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب ). در مرو نيز از گروهى ديگر از محدثان حديث شنيده ونقل كرده است . از جمله : (محمد بن على شاه فقيه ) و (ابويوسف ، رافع بن عبدالله بنعبدالملك ). او سپس به بغداد مسافرت كرد و در همان سال از عده اى ديگر از بزرگان بغداد نيزحديث شنيد از جمله : (حسين بن يحيى علوى )، (ابراهيم بنى هارون ) و (على بن ثابت(واليبى ). در سال 354 وارد كوفه شد و از مشايخ آنجا استماع حديث كرد. از جمله (محمد بن بكراننقاش ) (احمد بن ابراهيم بن هارون )، (حسن بن محمد بن سعيد هاشمى )، (على بنعيسى )، (حسن بن محمد مسكونى ) و يحيى بن زيد بن عباس بن وليد). در آنسال براى زيارت بيت الله الحرام و انجام مناسك حج عازم حجاز شد و در بين راه در همداناز (قاسم بن محمد بن احمد بن عبدويه ) و(فضل بن فضل بن عباس كندى ) و (محمد بنفضل بن زيدويه جلاب ) حديث شنيده و نقل كرده است . پس از اعمال حج در راه بازگشت از سفر، بين راه مكه در منطقه فيد از (احمد بن ابى جعفربيهقى ) روايت دريافت كرد. بار ديگر در سال 355 به بغداد وارد شد و شايد اين امر پس از بازگشت از زيارتخانه خدا بوده است . از كتاب (المجالس ) صدوق بر مى آيد كه دوبار ديگر به زيارت مشهد رفته است يكبار در سال 367 كه در آنجا بر (سيد ابى البركات على بن حسين حسينى ) و (ابىبكر محمد بن على ) حديث خواند و قبل از محرمسال 368 به رى بازگشت . بار ديگر آنگاه كه قصد سفر به ماوراء النهر داشت دربين راه از مشهد به بلخ مسافرت كرد و از بزرگان آن ديار بهره گرفت . از جمله :(حسين بن محمد اشنانى رازى )، (حسين بن احمد استرآبادى )، (حسن بن على بن محمد بنعلى بن عمرو العطار)، (حاكم ابو حامد احمد بن حسين ) و (عبيدالله بن احمد فقيه ). و در ايلاق نيز نزد (محمد بن عمرو بن على بن عبدالله بصرى ) و (محمد بن حسن بنابراهيم كرخى ) و غير اينها حديث شنيد و در همين روستا بود كه (شريف الدين ابوعبدالله محمد بن حسن ) (25) معروف به (نعمت ) از او خواست تا كتاب من لا بحضرهالفقيه را بنگارد كه شرح آن را در بخش تاءليفات او خواهيم آورد. از آنجا عازم سرخس شد و آنگاه به سمرقند و فراعنه رفت .(26) در پى سفر به گرگان نيز از (ابى الحسن محمد بن قاسم استر آبادى ) استماع حديثكرده است .(27)
|
|
|
|
|
|
|
|