بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب گلشن ابرار جلد 1, جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     FOOTNT05 -
     FOOTNT06 -
     GOL10000 -
     GOL10001 -
     GOL10002 -
     GOL10003 -
     GOL10004 -
     GOL10005 -
     GOL10006 -
     GOL10007 -
     GOL10008 -
     GOL10009 -
     GOL10010 -
     GOL10011 -
     GOL10012 -
     GOL10013 -
     GOL10014 -
     GOL10015 -
     GOL10016 -
     GOL10017 -
     GOL10018 -
     GOL10019 -
     GOL10020 -
     GOL10021 -
     GOL10022 -
     GOL10023 -
     GOL10024 -
     GOL10025 -
     GOL10026 -
     GOL10027 -
     GOL10028 -
     GOL10029 -
     GOL10030 -
     GOL10031 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

انتخاب اصلح 
اواخر ماه رجب 1266 ق بود و صاحب جواهر در بستر بيمارى دستور داد علماى بزرگ نجفنزد او بيايند. همه با چهره اى غمناك از مريضى مرجع تقليد شيعيان ، حاضر شدند.صاحب جواهر نگاهى به حاضران انداخت و گفت : شيخ مرتضى كجاست ؟
- نيامده است .
- بگوييد بيايد.
شيخ انصارى را يافتند و پيغام ايشان را به او رساندند. شيخ انصارى به محضر استادشرفياب شد و استاد به او فرمود:
در چنين وقت حساسى ما را رها مى كنى ؟
شيخ انصارى گفت : رفته بودم مسجد سهله براى بهبودىحال شما دعا كنم .
صاحب جواهر فرمود:
زمام امور دينى را كه به من مربوط مى شود، بعد از خود به شما مى سپارم و اين امانتىالهى است در نزد شما. و پس از من ، شما مرجع تقليد شيعيان خواهيد بود. سعى كنيد زيادجانب احتياط را نگيريد. احتياط زياد، زحمت امت اسلامى را فراهم مى سازد و دين اسلام ، دينجامع و سهل است . (1123)
روز وصل و هجران 
روز اول شعبان 1266 ق فرا رسيد. بهشتيان در انتظار به زمين مى نگريستند. بهشت راآذين بستند و بساط ميهمانى گستراندند. جواهر بى نظير شيعه ، فقيه بلند آوازه آيتالله شيخ محمد حسن نجفى نفسهاى آخر عمر را مى كشيد. شهادتين را بر زبان جارى مىساخت . او عمرى در راه اسلام زحمت كشيده بود و اينك آرام مى رفت تا به سوى ملكوت پربگشايد.

حجاب چهره جان مى شود غبار تنم
خوش آن دمى كه از اين چهره پرده بر فكنم
چنين قفس نه سزاى چو من خوش الحال است
روم به روضه رضوان كه مرغ آن چمنم
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
چند روزى قفسى ساخته اند از بدنم
هنگامى كه آفتاب به وسط آسمان رسيد آفتاب عمر صاحب جواهر غروب كرد. شيعيان غرقدر عزا شدند. تشييع پيكر جنازه با شكوهى برگزار شد. پيكر پاكش را در مقبره اى كهخود جنب مسجدش آماده كرده بود، به خاك سپردند. مجالس يادبود او در بسيارى از شهرهابرگزار شد.
از گوهر شناس فقه ، هشت پسر دانشمند به نامهاى شيخ محمد، شيخ عبدالعلى ، شيخعبدالحسين ، شيخ باقر، شيخ موسى ، شيخ حسين ، شيخ حسن ، شيخ ابراهيم و دخترانى چندبه يادگار ماند.
ملا هادى سبزوارى متوفاى 1289 ق 
حكيم فرزانه
سيد حسين قريشى
طلوع زندگى 
در سال 1212 ق در شهر سبزوار و در خانه حاج ميرزا مهدى - يكى از انسانهاى وارسته ومومن سبزوار - كودكى پا به عرصه وجود گذاشت و هادى نام گرفت .
او هشت سال داشت كه به جمع محصلان علوم مقدماتى پيوست و در اوان نوجوانى ادبياتعرب (صرف و نحو) را فرا گرفت و ديرى نگذشت كه به جلسات درسهاى بالاتر راهيافت . وى هر چند در ده سالگى پدرش را از دست داد توانست به كمك يكى از اقوامخويش راههاى سخت آينده را هموار سازد. پسر عمه اش حاج ملا حسين سبزوارى كه خوداهل فضيلت و دانش بود در ادامه تحصيل وى را يارى كرد. (1124) و باكمك او راهىحوزه علميه مشهد شد و ده سال در كنار بارگاه امام رضا عليه السلام بهتحصيل پرداخت .
به دنبال حكمت  
اصفهان در داشتن حوزه هاى علميه پر رونق ، تاريخ درخشان دارد و گذشته اين شهر باخاطرات بزرگان بسيارى نقش بسته است .
حضور ملا هادى در حوزه اصفهان از روزى آغاز شد كه وى سفر حج از راه اصفهان گذر مىكرد و چون هنوز موسم حج نبود مدتى در اين شهر اقامت گزيد. در حوزه پر رونق اصفهانآن زمان استادانى چون حاج شيخ محمد تقى مولف كتاب هدايه المسترشدين و حاج محمدابراهيم كلباسى نگارنده كتاب اشارات الاصول و آيه الله ملااسماعيل كوشكى در آن ، محفل درس و بحث علمى داشتند.
ملا هادى كه هنوز تا موسم حج فرصت داشت لحظاتش را مغتنم شمرده ، در درس بزرگانشركت جست او چند وقتى به درس آيه الله كوشكى رفت و احساس كرد اين درس برايشچون گمشده گرانقيمتى بوده كه اكنون بدان دست يافته است . بيان شيوا و عمق معلوماتاستاد وى را هر روز شيفته تر مى نمود. از همين رو تصميم گرفت سفر حج خود را بهسفر در سلوك دانش ‍ و معارف تبديل كند و در اصفهان ماندگار شود. سفر ملا هادى به هشتسال اقامت در اصفهان انجاميد و در اين مدت خود را به زيور دانش و معارف آراست و بهبركت بزرگان آن سامان در علم حكمت افقهاى جديدى فرا راهش گشوده گرديد.
ملا هادى در سال 1242 ق به مشهد بازگشت و پنجسال در مدرسه حاج حسن مشغول تدريس شد.
خاطره اى در حوزه كرمان 
در يكى از سالها كه ملا هادى به زيارت خانه خدا رفته بود پس از آنكه سفر حج خود رابه پايان برد عزم بازگشت به ايران نمود و از راه دريا وارد بندرعباس گرديد. چونراهها ناامن بود از رفتن به سبزوار منصرف گرديد و چندى در شهر كرمان اقامت گزيد.در آنجا مدتها در مدرسه معصوميه كرمان با خادم مدرسه همكارى مى كرد خود را به هيچكس معرفى نكرده بود، طلاب گمان مى كردند او از خدمتگزاران مدرسه است . از همين روروز و شب در كنار او به سر مى بردند بدون اينكه بدانند وى چه انسان بزرگ ودانشمند گرانقدرى است ! اما اين گمنامى چندانطول نكشيد و رفته رفته درخشش آن گوهر گران سنگ محصلان تيز بين را متوجه خودساخت و ديرى نپاييد كه استاد شناخته شد و طلاب كه تا چندى او را خادم مى پنداشتند وىرا استاد بلند مرتبه و متبحر در علوم مختلف يافتند. پس از آن اطراف حكيم فرزانه رامشتاقان دانش و حكمت فرا گرفتند و حكيم سبزوارى در مدرسه دينى كرمان جلسات درس وبحث علمى تشكيل داد و مدتى در آنجا ماندگار شد.
اساتيد 
1. حاج ملا حسين سبزوارى : حكيم سبزوارى پس از بر شمردن عظمت اين استاد مى گويد:
(... مرا از سبزوار به مشهد مقدس حركت داد و آن جناب انزوا وتقليل غذا و عفاف و اجتناب از محرمات و مكروهات و مواظبت بر فرايض ونوافل را مراقب بود و داعى را هم در اينها چون در يك حجره بوديم سهم و مشاركت داشت وكينونت ما بدين سياق طولى نكشيد و سنواتى رياضات و تسليميتى داشتم و آن مرحوماستاد ما بود در علوم عربيه و فقهيه و اصوليه ولى با آنكه خود كلام حكمت ديده بود وشوق و استعداد هم در ما مى ديد نمى گفت مگر منطق و قليلى از رياضى پس عشره كامله رابا آن مرحوم در جوار معصوم به سر بردم ...) (1125)
2. حاج محمد ابراهيم كرباسى (1180 - 1262 ق ): او از محضر سيد مهدى بحرالعلوم وشيخ جعفر كاشف الغطا و سيد على طباطبايى استفاده برده و پس از بازگشت به وطن عمرخويش را با كمال زهد و احتياط و قناعت سپرى نمود.
تاليفات مشهور اين عالم باورع عبارت است از: اشاراتالاصول ، الايقاظات ، شوارع الهدايه الى شرح الكفايه (در شرح كفايه محقق سبزوارى)، منهاج الهدايه الى احكام الشريعه و...(1126)
3. آقا شيخ محمد تقى ، معروف به صاحب هدايه المسترشدين (متوفاى 1248 ق ): تبحراو در علم اصول فقه به حدى بوده كه وى را به رئيس ‍ الاصوليين خطاب مى كردند. اودر محضر استادان بزرگى همچون علامه سيد مهدى بحرالعلوم و سيد على صاحب رياض وسيد محسن كاظمينى رشد كرده است . تاليفات مشهور او عبارتند است از تقريرات سيدبحرالعلوم - حجه المظنه - شرح الاسماء الحسنى و هدايه المسترشدين . (1127)
4. ملا على مازندرانى نورى اصفهانى (متوفاى 1246 ق ): وى از محضر علماى مازندران وقزوين استفاده كرده و كلام و حكمت را نزد آقا محمد بيدآبادى آموخته بود. تفسير سورهتوحيد، حاشيه اسفار ملاصدرا و حاشيه مشاعر ملاصدرا از جمله تاليفات مشهور اين عالمبزرگوار مى باشد.
5. ملا اسماعيل كوشكى : او هميشه پس از فراغت از تدريس با تنى چند از شاگردان خوددر حوزه درس ملا على نورى حاضر مى شد. حاشيه اسفار ملاصدرا، حاشيه شوارق ملاعبدالرزاق لاهيجى ، حاشيه مشاعر ملاصدرا و شرح عرشيه ملاصدرا از جمله تاليفات اينعالم فرزانه است .(1128)
شاگردان 
حكيم سبزوارى علاوه بر حوزه علميه كرمان نزديكچهل سال در حوزه علميه مشهد به تدريس پرداخته وحاصل اين تلاش پرورش شاگردان بسيارى بوده است . در اينجا تنها به اسامى تنىچند از آنان اشاره مى شود:
1. آخوند ملا محمد فرزند ارشد حكيم
2. آخوند ملا محمد كاظم خراسانى مولف (كفايهالاصول )
3. ملا محمد كاظم سبزوارى
4. آقا شيخ على فاضل تبتى
5. شاهزاده جناب
6. آيه الله حاج ميرزا حسين مجتهد سبزوارى
7. ملا على سمنانى
8. آقا سيد احمد رضوى پيشاورى هندى
9. ملا عبدالكريم قوچانى
10. شيخ ابراهيم طهرانى معروف به شيخ معلم
11. ملا محمد صادق حكيم
12. شيخ محمد حسين معروف به جرجيس
13. آقا حسن ابن ملا زين العابدين
14. ميرزا اسماعيل ملقب به افتخار الحكماء طالقانى
15. ميرزا علينقى ملقب به صدر العلماء سبزوارى
16. سيد عبدالغفور جهرمى
17. ميرزا حسين امام جمعه كرمانى
18. آيه الله حاج ميرزا ابوطالب زنجانى
19. حاج شيخ ملا اسماعيل عارف بجنوردى
20. حاج ميرزا حسن حكيم داماد حاج ملا هادى
21. وثوق الحكماء سبزوارى
22. حاج ملا اسماعيل ابن حاج على اصغر سبزوارى
23. ميرزا اسدالله سبزوارى
24. شيخ عبدالاعلى سبزوارى
25. شيخ على اصغر سبزوارى
26. فاضل صدخرومى سبزوارى
27. ميرزا ابراهيم شريعتمدار سبزوارى
28. فاضل مغيثه اى سبزوارى
29. سيد عبدالرحيم سبزوارى
30. ملا محمد رضا سبزوارى متخلص به روغنى
31. ملا محمد صادق صباغ كاشانى
32. شيخ محمود ابن ملا اسماعيل كاشانى
33. ميرزا آقا حكيم دارابى
34. آقا ميرزا محمد يزدى معروف به فاضل يزدى
35. ملا غلام حسين شيخ الاسلام
36. ميرزا عباس حكيم (1129)
تاليفات حكيم 
عظمت تاليفات حكيم سبزوارى بر اهل دانش و حكمت پوشيده نيست و ما در اينجا با بررسىآثار ارزشمند وى گوشه اى از افق فكرى و وسعت علمى ايشان را معرفى مى كنيم :
1. منظومه و شرح منظومه سبزوارى : اين اثر نفيس و كم نظيرحاصل تلاش ‍ بيش از بيست سال از عمر با بركت حكيم در سنين جوانى است . (1130)
مولف خود در آخر كتاب تاريخ شروع را سال 1240 ق و زمان ختم آن راسال 1261 ق ياد كرده است .
حاج ملا هادى پس از فراغت از تاليف منظومه و شرح آن ابتدا خود به تدريس آن پرداختهو پس از پايان دوره اول آن فرزند بزرگ حكيم ، آخوند ملا محمد تدريس مجدد آن را براىشيفتگان حكمت به عهده گرفته است .(1131) در اهميت اين كتاب شريف همين بس كه اززمان تاليف تاكنون همواره در حوزه هاى علميه و حتى در عصر حكيم در مركز علوم عقلىتهران جزو كتابهاى درسى بوده است . (1132)
شرح منظومه كه اكنون چون ستاره اى پرفروغ درمحافل علمى و فكرى مى درخشد حاوى دو علم منطق و حكمت مى باشد. حكيم در بخش ‍ حكمت كهنام آن را (غرر الفرائد) گذاشته است با طبع روان خويش بيش ‍ از هزار بيت شعرپيرامون حكمت سروده و در آن به بررسى مسائل مهم فلسفه پرداخته است و چون اينبخش داراى مفاهيم بسيار دقيق فلسفى بوده پس از فراغت از نظم آن خود به شرحشپرداخته است .
بخش ديگر كتاب مربوط به مباحث منطق است . (1133) نام اين بخش (لثانى المنتظمه) و بحق مخزن لولوو مرجان است . وى در اينجا با سرودن اشعارى بالغ بر سيصد بيتدقيق ترين مباحث منطق را به نظم در آورده و با زبان فصيح عرب معضلات اين علم را بيانكرده است و چون اين اشعار نيز بسيار پيچيده و دقيق است خود پس از فراغت از نظم بهشرح ابيات پرداخته كه اكنون آن شرح در ذيل منظومه وى به چاپ رسيده و به نام(شرح اللثانى المنتظمه ) موسوم است .
مجموع مباحث منطق و فلسفه امروزه به نام شرح منظومه سبزوارى كانون با صفاى حوزه هارا گرم نگه داشته و علاوه بر اينكه نشان مى دهد حاج ملا هادى عالمى منطقى وفيلسوفى بزرگ بوده شاعرى زبر دست و توانا بوده است .
2. ديوان حاج ملا هادى : اين كتاب كه اشعارش بالغ بر هزار بيت است غزليات ورباعيات و... بسيار زيبايى عرفانى را در برگرفته است و نشان مى دهد كه اين عالمبزرگوار در فن شعر و ادب نيز توانايى كامل داشته است . در قسمتى از اشعارش كهنكات عرفانى در برداشته ، مى خوانيم :
شورش عشق تو در هيچ سرى نيست كه نيست
منظر روى تو زيب نظرى نيست كه نيست
زفغانم ز فراق رخ و زلفت به فغان
سگ كويت همه شب تا سحرى نيست كه نيست
نه همين از غم او سينه ما صد چاك است
داغ او لاله صفت بر جگرى نيست كه نيست
موسى نيست كه دعوى اناالحق شنود
ور نه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست
گوش (اسرار) شنو نيست و گرنه اسرار
برش از عالم معنى خبرى نيست (1134) كه نيست
3. اسرار الحكمه فى المفتتح و المغتنم : حكيم بزرگوار اين اثر نفيس را در دو بخشتنظيم كرده است . در بخش اول آن كه مربوط به حكمت نظرى است حكمت را پس از مقدمه دراثبات واجب الوجود و مباحث توحيد آغاز و به دنبال آن مباحث معاد و نبوت و امامت را به طوراستدلالى دنبال كرده است و با آوردن ادله اى در اثبات امامت حضرت مهدى (عج ) اين بخشرا به پايان برده است . در بخش دوم كتاب كه در حكمت عملى است پس از مقدمه ، فلسفهتفاوت بلوغ زن و مرد را مطرح ساخته و بر آن بحث طهارت و اسرار نجاست را بيانفرموده و با طرح مباحث نماز و زكات و روزه اين بخش را نيز به پايان برده است .
حكيم در اين كتاب از ساير ابواب فقه سخنى به ميان نياورده و در آخر كتاب اشاره كردهكه چون مادر كتاب نبراس ساير ابواب را به نظم در آورده ايم از طرح آن در اينجاخوددارى نموديم .
اين كتاب نشان مى دهد كه حكيم علاوه بر فلسفه در علوم مختلف از جمله فقه تبحر داشتهاست .
4. شرح فارسى بر برخى از ابيات مشكل مثنوى مولانا
5. مفتاح الفلاح و مصباح النجاح : شرح دعاى شريف صباح منسوب به مولى الموحدينامير المومنين است .
6. شرح الاسماء: شرح دعاى جوشن كبير است
7. النبراس فى اسرار الاساس : يك دوره فقه به طور خلاصه در قالب نظم ريختهشده و با اسرار و حكمت بيان شده است .
8. راح قراح و كتاب رحيق در علم بديع
9. حاشيه بر الشواهد الربوبيه فى المناهج السلوكيه اثر نفيس مرحوم صدرالحكماءالمتالهين ملاصدرا الدين شيرازى
10. حاشيه بر اسفار اربعه ملاصدر الدين شيرازى
11. حواشى بر كتاب مفاتيح الغيب ملاصدر الدين شيرازى
12. حاشيه بر مبدا و معاد صدرالدين شيرازى : البته نسبت به سه حاشيهقبل مختصرتر مى باشد.
13. حاشيه بر شرح سيوطى لابن مالك (در علم نحو)
14. حاشيه بر كتاب (شوارق ) اثر ملا عبدالرزاق لاهيجى (در حكمت )
15. هدايه الطالبين فى معرفه الانبياء و الائمه المعصومين
شخصيت حكيم در فراسوى مرزها 
در حال حاضر شعاع فكرى و عظمت علمى حكيم سرزمينهاى بسيار دور را نيز درنورديدهاست آراء و عقايد او در حكمت در ميان دانشمندان جهان مطرح بوده و از طرف آنان مورد توجهقرار گرفته است . امروز كمتر دانشگاهى پيدا مى شود كه در آنجا علوم عقلى و فلسفهشرق مورد توجه قرار نگيرد و نامى از ملا هادى سبزوارى در آنجا نباشد. براى نمونهدر آثار اقبال لاهورى ، انديشمند مسلمان پاكستان ، مى خوانيم : (پس از ملاصدرا، فلسفهايرانى با ترك آيين نو افلاطونى ، به فلسفهاصيل افلاطون روى آورد نماينده بزرگ اين گرايش جديد ملا هادى سبزوارى است . اوبزرگترين متفكر عصر اخير ايران است . بنابراين بررسى فلسفه او براى شناختنحوه تفكر اخير ايران لازم است . فلسفه سبزوارى مانند فلسفه هاى اسلاف او سخت بادين آميخته است . سبزوارى با اسناد فعليت به حق ، جهان بينى ايستاى افلاطون رادگرگون كرد و به پيروى از ارسطو حق را مبدا ثابت و موضوع همه حركات شمرد. ازديدگاه او همه موجودات عالم به كمال عشق مى ورزند و به سوى غايت نهايى خود سيرمى كنند. جمادى به سوى انسانى ، و بدان كه انسان در زهدان مادر از همه اينمراحل مى گذرد.) (1135)
همچنين پرفسور توشى هيكو ايزوتسو، دانشمند ژاپنى و استاد فلسفه دانشگاه مكگيل كانادا و استاد ممتاز دانشگاه توكيو، پيرامون شخصيت فلسفى و عرفانى حاج ملاهادى مى گويد: (حاج ملا هادى سبزوارى متفكرى است كه اثر معروف (منظومه و شرح آن) از اوست و به اتفاق همگان بزرگترين فيلسوف ايرانى در قرن نوزدهم بود. در عينحال وى در ميان استادان و بزرگان عارف آن عصر مقاماول را داشت .
سبزوارى به عنوان يك عارف از طريق كاملترين نوع تجربه شخصى قادر بود كه بهژرفاى اقيانوس هستى و به ديدار اسرار وجود با چشم روحانى خويش راه يابد. وى بهعنوان يك فيلسوف مجهز با قدرت تحليلى دقيق ، قادر بهتحليل و تجزيه ما بعد الطبيعى اساسى به مفاهيم به صورت نظام مدرسى بود.)(1136)
زاهد فقيرنواز 
حكيم با همه بزرگوار شخصيت علمى خويش روح بلندى داشت و زندگى را تنها ازدريچه حكمت و فلسفه نمى گريست ، به گونه اى كه گاهى هم صحبتى با فقرا وهمنشينى با طبقات ديگر جامعه را مغتنم مى شمرد. زاهدانه مى ريست و به اشراف و حتىشخص شاه نيز بى توجه بود. نقل مى كنند كه روزى ناصرالدين شاه در سبزوار بهخانه وى آمد و او با غذاى ساده خود از شاه پذيرايى كرد و درمقابل اصرار شاه هيچ چيز از وى قبول ننمود.
وى باغ انگورى داشت كه با دسترنج خود از آنمحصول برمى داشت و همه ساله به هنگام فصل برداشت ابتدا سهمى را بين نيازمندانتقسيم مى كرد و سپس دوستان خويش را به همراه طلاب علوم دينى به آنجا دعوت مى نمودتا حاصل دسترنج خود را با ديگران مصرف كند.(1137) حكيم خود در دوران زندگىكار مى كرد و بسيار اشتياق داشت كه از دسترنج خود استفاده كند. وى از بيتالمال هيچ ارتزاق نمى كرد. (1138) او در تمام مدت عمر در يك خانه بسيار ساده زيست. دارايى حكيم منحصر به يك جفت گاو و يك باغچه بود. او هر آن چه را كه مورد نيازبود، با دسترنج خود به دست مى آورد و نان ساليانه خود را با زراعتى كه خود آن رابه عهده داشت مهيا مى كرد گفته اند: حاج ملا هادى يك روز از قنات عميدآباد و يك شبانهروز از قنات قصبه را مالك بود و خودش با استفاده از اين دو آب به كشت گندم و پنبه وساير مايحتاج زندگى اقدام مى كرد و سالانه سى خروار غله و ده بار پنبه از زمينخويش برداشت مى كرد و از باغى كه در بيرون شهر واقع بود سالانهچهل تومان سود به دست مى آورد، قسمتى از مجموع اين درآمدها را براى امرار معاش خويشو باقيمانده را بين فقرا و نيازمندان تقسيم مى نمود. (1139)
وفات حكيم 
حكيم سبزوارى پس از هفتاد و چند سال طلوع بر عالم انديشه در عصر روز بيست و هشتم ذىالحجه سال 1289 ق ، دار فانى را وداع گفت و جامعه مسلمانان و حوزه هاى علمى را درماتم فرو برد. پيكر پاك و مطهر آن عالم فرزانه با شركت اقشار مختلف مردم سبزوار ودر حالى كه دوستان و شاگردان آن بزرگوار از شدت حزن و اندوه اشك مى ريختندتشييع شد و در بيرون دروازه سبزوار به نام دروازه نيشابور (1140)(معروف بهفلكه زند) دفن گرديد.
مرحوم ميرزا يوسف فرزند ميرزا حسن مستوفى الممالك وزير اعظم ايران درسال 1300 ق آرامگاهى در آنجا احداث نمود. اين آرامگاه كه در مساحت حدود 110 و عرض50 قدم ساخته شد در اطراف صحن آن حجره هاى متعددى براى سكونت زوار ساخته بودندكه اكنون هم با همان بقعه و صحن با كيفيت سابق موجود است .
ملا على كنى متوفاى 1306 ق . 
آيت شجاعت
محمد باقر پورامينى
آيت الله العظمى حاج على كنى ، از جمله شخصيتهاى نادرى است كه در آسمان (ابرار)همچون خورشيدى مى درخشيد. او به پيروى از سيره معصومان عليه السلام درمسائل حاد اجتماعى و سياسى و امورى كه بخصوص كشور ايران را به ورطه سقوط مىكشاند و با تلاش و اقدامى شجاعانه به مقابله با خيانتها، پليديها و ظلمتها مى پرداختو از قدرتهاى پوشالى واهمه نداشت .
زندگى آن آيينه پاكى و آيت شجاعت را مرور مى كنيم .
فروغ كن 
او در يكى از روزهاى سال 1220 هجرى قمرى در محله (كن ) - واقع درشمال غرب تهران - ديده به جهان گشود. پدر او، ميرزا قربانعلى آملى نامش را (على )نهاد تا ميراث امام خواهى و على دوستى را با گوشت و پوستنسل خويش درآميزد. (1141)
در حوزه تحصيل 
او پس از سعى و تلاش در مكتب ، در انديشه حضور در حوزه علوم دينى بود، ليكن بامخالفت خوانواده اش روبرو گرديد و در آغاز به صورت مخفيانه به درسمشغول شد و سپس با كسب رضايت آنان راهى حوزه تهران گرديد و از آنجا به اصفهانرفت و در آن شهر از محفل درس استادى چون سيداسدالله اصفهانى (متوفى 1290 ق )استفاده كرد. (1142)
سپس آماده سفر به نجف اشرف شد و از ذخاير گران سنگ آن حوزه بهره برد. اساتيدبنام و معماران علمى و معنوى (كنى ) در حوزه نجف عبارت بودند از: شيخ محمد حسن نجفىمعروف به صاحب جواهر (متوفى 1262 ق )، شيخ حسن كاشف الغطاء (متوفى 1262 ق )،شيخ مشكور حولاوى نجفى (متوفى 1273 ق ). (1143)
در كنار حوزه نجف ، حوزه علميه كربلا نيز جايگاه پرورش دانش طلبان بود، شيخ علىكنى در جوار آستان مقدس حضرت امام حسين عليه السلام از محضر دو استاد برجسته اىچون شريف العلماء مازندرانى (متوفى 1245 ق ) و سيد ابراهيم قزوينى معروف بهصاحب ضوابط (متوفى 1262 ق ) كسب فيض كرد و دوره عالى فقه واصول را گذراند. (1144)
ياران محفل انس  
(كنى ) در مدت تحصيل از نعمت دوستان فاضل و كوشايى برخوردار بود كه در تمامفراز و نشيبهاى تحصيل و زندگى غمخوار هم بوده ، از كمك به يكديگر دريغ نمىورزيدند و با جمع خود محفل انس علمى پربارى راتشكيل داده بودند. دوستان هم حجره اى كه او در حوزه علميه نجف عبارت بودند از ملا علىخليلى (متوفى 1297 ق )، شيخ عبدالحسين تهرانى (متوفى 1286 ق )، و سيد زينالعابدين طباطبايى حائرى (متوفى 1292 ق ).
آقاى طباطبايى حائرى از دوران سخت تحصيل چنين ياد مى كند: (در ايام طلبگى كه بهنجف اشرف آمده بودم من و آقاى شيخ عبدالحسين شيخ العراقين و آخوند ملا على كنى در يكحجره از مدارس حوزه علميه در نهايت فقر و فاقه به سر مى برديم و فقيرتر از همهحاجى كنى بود كه هر هفته يك شب به مسجد سهله مى رفت و از گوشه و كنار مسجد -بدون اينكه كسى بفهمد - نان خشك جمع مى كرد و به مدرسه مى آورد و گذران هفته را ازآنها مى كرد.) (1145)
حاج شيخ على كنى در سفرى كه به مكه مكرمه و مدينه منوره انجام داد در راه بازگشت ،به همراه ميرزا محمد حسن شيرازى (ميرزاى بزرگ ) به سوى شام آمده ، تا بارگاهحضرت زينب سلام الله عليه را زيارت كند و آن دو وقتى به حرم مطهر وارد شده از غربتآن مكان بسيار متاثر گرديدند زيرا گرد و غبار زيادى بر آستان مبارك و اطراف ضريحنشسته بود. بسرعت دست به كار شده ، به نظافت آنجا پرداختند و با گوشه عباىخويش خاك و خاشاك را از حرم و ضريح مطهر زدودند و آنجا را تميز كردند.(1146)
شيخ انصارى (متوفى 1281 ق ) نيز از دوستان نزديك كنى بود. او پيرامون زهد و دورىاز زخارف و دلبستگى هاى دنيا كه در زندگى شيخ انصارى به چشم مى خورد، چنين مىگويد: (حدود بيست سال در كربلا با او دوست و معاصر بودم . اثاثيه اى جز يك عمامهنداشت كه آن شبهاى تابستان فرش ‍ خويش قرار مى داد و هنگامى كه ازمحل سكونت بيرون مى رفت آن عمامه سر خويش مى كرد.) (1147)
بازگشت به تهران 
ملا على كنى پس از سالها تلاش در راه فراگيرى فقه واصول كه سختيهاى بسيارى را نيز براى او بهدنبال داشت به مقام اجتهاد و استنباط احكام دينى رسيد و استادش شيخ محمد حسن صاحبجواهر بر فراز منبر درس به اجتهاد او اشاره كرد. (1148) كنى سپس بازگشت به وطنو هدايت مردم و تربيت دانشمندان را سرلوحه آينده زندگى خويش قرار داد و درسال 1262 ق ، عراق را به مقصد تهران ترك گفت . (1149)
حاجى در آغاز ورود، روزهاى سختى را در تهران گذراند و تنگدستى او را در فشار قرارداد. در همين زمان با استمداد از پروردگار، دو كتابى را كه خود نوشته بود، منتشر كرد.هر چند انجام اين امر مهم بسيار مشقت زا بود، سودحاصل از آن وى را از فشار زندگى رهانيد. پس از آن زمين متروكه اى را خريدارى و در آنقناتى احداث كرد و با احياى زمين و كار كشاورزى به امرار معاش پرداخت .
بر بلنداى آفتاب  
مدت زمانى پس از اقامت حاجى مراجعات پى در پى مردم و پرسشهاى كتبى و شفاهى آناندر قالب استفتاءات شرعى آغاز شد و روز به روز افزايش مى يافت و ايشان يگانهمحور پاسخگويى به سوالات دينى و تنها ملجا رسيدگى به مشكلات مردم به شمار مىرفت .(1150)
به دليل فزونى مقلدان و بنا به درخواست آنان سرانجام درسال 1271 ق . رساله عمليه آن فقيه خداترس به چاپ رسيد.(1151) تا مردم مومناحكام دينى خود را بر اساس فتاواى مجتهد و مرجع تقليد خويش انجام دهند.
آيت الله كنى همچنين توليت مدرسه مروى را عهده دار شد و با نظارت و حسن تدبير او،نظم شايان تحسينى بر برنامه هاى آن محيط معنوى و روحانى حكمفرما گشت .(1152)
آن فقيه برجسته ، تربيت شاگردان را يكى از اهداف اساسى خود قرار داد و بهبرپايى درس فقه و اصول و ديگر رشته هاى علوم اسلامى اقدام ورزيد. برخى ازشاگردان او از اين قرارند:
شيخ موسى شراره عاملى (متوفى 1306 ق .)، شيخ محمد باقر نجم آبادى (متوفى1347 ق .)، شيخ اسد الله تهرانى (متوفى 1352 ق .)، سيد محمود حياطشاهى ، سيدمحمد لواسانى ، سيد محمد مرعشى ، مولا محمد على خوانسارى ، ملا محمد تقى سنجابى ،ميرزا حسين نايب الصدر، شيخ محمد حسين گرگانى (متوفى 1353 ق .) و شيخ حسينبافقى (متوفى 1313 ق )(1153)
مقتداى همگان 
آيت الله كنى در قلب همه جاى داشت . علاقه و محبت درونى مردم به اين پيشواى سترگ درتمام حالات هويدا بود. ساموئل گرين ويلر بنجامين - نخستين سفير آمريكا در ايران - درخاطرات خود چنين مى نويسد:
(... بزرگترين مجتهدهاى حاليه كه به به منزله رئيس عدالت خانه حاليه ممالكفرنگ است حاجى ملا على كنى است . حاجى ملا على شخص ‍ مسنى است و ظاهرامايل به تجمل نيست بلكه ميل به سادگى زياد دارد. اگر چه املاك او زياد است مع هذانمى خواهد جلال و ظاهرسازى به خرج دهد. وجودى ملكوتى است . اگر يك كلمه بگويدمى تواند اعليحضرت را از سلطنت خلع كند. سربازهايى كه در سفارت ممالك متحدهآمريكا قراول مى كشيدند به من گفتند كه اگر چه ما براى حفظ وجود شما اينجا فرستادهشده ايم ،اما اگر حاجى ملا على امر كند همه شما را مى كشيم !)(1154)
رسيدگى به ضعيفان ، دستگيرى از مستمندان و تلاش در پى رفع گرفتارى نيازمنداناز صفات بارز ملا على كنى بود. او چون پدرى دلسوز، بسيارى از يتيمان درمانده راتحت تكفل قرار داده و براى گذران زندگى آنان مقررى مناسبى در نظر گرفته بود وهمچنين براى حل مشكل بيمارانى كه بنيه مالى ضعيفى داشتند، مكانهايى را به منظورپرداخت پول داروها در نظر گرفته بود تا آنان با دريافت مبلغ آن ، به درمان خود اقدامكنند.(1155)
ساخت آب انبار و كاروانسرا به منظور رفاه و آسايش قافله ها - چون كاروانسرايى درخاتون آباد - نيز از خدمات عمومى و عام المنفعه حاجى بود.(1156)
مهر آيت الله كنى سند اعتبار اسناد به شمار مى رفت . معامله كنندگان براى معتبر ساختنكاغذ و سند معامله خويش به در خانه او رفته ، سند خود را با مهر مباركش اعتبار مىبخشيدند.(1157)
تاليفات  
گنجينه پر بار حاجى كنى به قرار زير است :
ارشاد الامه ، ايضاح المشتبهات ، تحقيق الدلائل فى شرح تلخيصالمسائل (شامل مباحث مستقلى چون كتاب البيع ، كتاب الخيارات ، كتاب القضاء و كتابالشهادات (1158)، كتاب الطهاره و كتاب الصلاه )، تلخيصالمسائل ، توضيح المقال فى علم الدرايه و الرجال ، حاشيه بر قواعد، رساله اى دراستصحاب ، رساله اى در اوامر و نواهى ، رساله اى در مفاهيم و مواعظ حسنه .(1159)
دژى در برابر دژخيم 
بسيارى از مورخان تاريخ معاصر بر اين نكته اعتراف دارند كه ناصرالدين شاه قاجاراز عظمت و نفوذ آيت الله كنى فوق العاده بيم و ملاحظه داشت و اين امر حاكى از قدرتمعنوى ، نفوذ كلام ، پيوند با مردم و شجاعت آن مرجع دينى است . عالمى كه با تحقير وشكستن قدرت پوشالى كارگزاران ظالم ، سايه حمايت خويش را بر مردم ضعيف گستردهبود. در اين مقال به نمونه هاى درخشانى از شجاعت و غيرت دينى او اشاره مى كنيم :
ميرزا محمد مهدى لكهنوى مى نويسد:
(اينك حكم محكم ايشان مشابهت دارد. از سلطان و شاهزادگان و امرا كسى را جرات آن نيستكه بى اذن ايشان اقدام بر تكلم نمايد و يا بى مشورت ايشان اجراى مطلبى بنمايد.امراى عصر ناصرالدين شاه قاجار از وى خائف مى بودند و شاه مذكور مكرر به خانه اشبه جهت ملاقات مى آمد.)(1160)
نوشته اند: (روزى ناصرالدين شاه به منظور شكار، به همراه اطرافيانش از دروازهشهر خارج شد. هنوز مسافتى را طى نكرده بود كه از دور نگاهى به پايتخت كرد و درفكر فرو رفت . پس از آن بى درنگ از شكار منصرف شد و به تهران بازگشت . يكىاز درباريان سبب انصراف شاه را از شكار جويا شد. شاه در پاسخ گفت : چون از دروازهبيرون رفتم ، نگاهم به شهر و دروازه افتاد، اين فكر در نظرم آمد كه اگر حاجى ملاعلى كنى امر نمايد در اين دروزه را بر روى من ببندند و باز نكنند، من چه خواهم كرد! ازاين رو ترس و وحشت مرا فرا گرفت و گفتم برگشتن بهتر است .)(1161)
كردار مغاير با دين و همكارى ذلت آور با بيگانگانى چون روس و انگليس از شاه چهرهكريه و خائنى ساخته بود، بدان حد كه حاجى درباره او مى گفت : (او ناصر الدين شاه(يارى كننده دين ) نيست ، بلكه ناصرالكفر است .)(1162)
روزى شاه از ملا على مى پرسد بر اساس حديث (علماء امتىافضل من انبياء بنى اسرائيل ) ، (علماى امت من از پيامبران بنىاسرائيل برترند) شما بايد لااقل همان كارهايى را بكنيد كه آن پيامبران مى كردند. مثلاآيا شما مى توانيد مانند حضرت موسى عصايى را اژدها كنيد؟!
حاجى بدون تامل و درنگ در پاسخ مى گويد:
آرى ، اگر شما ادعاى خدايى كنيد ما هم عصا را اژدها خواهيم كرد؟!(1163)
روزى نايب السلطنه ، كامران ميرزا پسر ناصرالدين شاه و وزير جنگ و حاكم تهرانبراى انجام كارى در منزل حاج ملا على كنى حضور يافت . در ضمن صحبت ، حاجى با عذرخواهى فرمود: (خيلى ببخشيد، من پايم درد مى كند و ناچارم آن را دراز كنم !) كامرانميرزا كه مردى خودخواه و خودپسند بود، احساس كرد ملا على كنى قصد بى احترامى به اورا دارد و براى اينكه تلافى كرده باشد، گفت : اتفاقا بنده هم پايم درد مى كند و اجازهمى خواهم آن را دراز كنم !
آيت الله كنى با فراست و هوشيارى تمام متوجه منظور نايب السلطنه شد و براى آنكه اورا خوب ادب كرده باشد فرمود: (من اگر ناچارم پايم را دراز كنم ، علتش اين است كهدستم را كوتاه كرده ام ، ولى فكر نمى كنم شما در وضعى باشيد كه لازم باشد پايتانرا دراز كنيد.) (1164)
رويارويى با فراماسونرى 
فراماسونرى در اذهان و افكار بيدار جهان ، نامى زشت و سرشتى كريه دارد. نهادى كهپا به پاى استعمار در كشورهاى زرخيز - بخصوص ايران - نفوذ كرد و با پرورشعناصر مرموز داخلى ، زمينه استثمار و غارت ملتها را براى استعمارگران وحشى چونانگليس فراهم ساخت و ضمن تحقير تمدن و فرهنگ كشورهاى استعمار شده ، فرهنگ منحطغرب را در ميان آنان ترويج كرد و عقب ماندگى را برايشان به يادگار نهاد.(1165)
تشكيلات فراماسونرى در ايران از نخستين پيامدهاى موج غرب گرايى و روشنفكرى درايران بود كه به وسيله روشنفكران دست آموز غرب همچون ميرزا ملكم خان و براى مقابلهبا اسلام و روحانيت پديد آمد و ملكم - كه تاريخ ايران از او به نفرت ياد مى كند - درسال 1237 نخستين سازمان فراماسونرى در ايران را به نام فراموشخانه بنياد كرد وگفته شده است كه او همسويى و همنوايى ناصرالدين شاه را براى اين كار نيز به دستآورد.(1166)
با پديد آمدن فراموشخانه ، علما و روحانيون متعهد بپا خواستند و بر ضد آن بهافشاگرى و مبارزه دست زدند و جنبش ضد فراماسونرى در ايران را هدايت كردند. رهبر اينخيزش ، مرجع بزرگوار و مجتهد با نفوذ، حاج ملا على كنى بود. او در ابتدا در نامه اىخطاب به ناصرالدين شاه ، خطر ملكم و افكار انحرافى فراموشخانه او را گوشزدكرد.(1167) و سپس در اقدام شجاعانه ديگرى حكم به تكفير (ماسون )ها داده ، حملهبه مركز ماسونها را رهبرى كرد و مردم مسلمان نيز به دستور ايشان ، فراموشخانه - آنمركز استعمارى - را با شور و هيجان بسيار به آتش كشيدند و شاه را وادار بهتعطيل و انحلال آن لانه فساد كردند.(1168)
مبارزه با امتياز رويتر 
در هيجدهم جمادى الثانى 1289 ق . قراردادى ميان ناصرالدين شاه و نماينده بارونژوليوس دورويتر - سرمايه دار انگليسى - به امضا رسيد كه در صورت اجرا تسلطكامل اقتصادى و به دنبال آن تسلط سياسى انگلستان بر سرتاسر ايران بر قرار مىشد. اين امتياز كه كشور را در اندك زمانى تحت استعمار بريتانيا قرار مى داد، از نمونههاى فوق العاده اى بود كه مى توان آن را كودتاى اقتصادى ناميد.(1169)
كارگردان اصلى و بانيان پشت پرده در اعطاى امتياز، دو روشنفكر بى خرد بودند كهبه موجب غرب باورى و مطامع شخصى خويش ، كشور را به سراشيبى هلاكت و سقوطكشاندند. اين دو خائن ميرزا حسين خان سپهسالار (مشير الدوله ) و ميرزا ملكم خان ناظمالدوله بودند كه با اخذ رشوه كلان ، زمينه اعطاى تمام ثروت و منابع طبيعى و اقتصادىكشور را به يك سرمايه دار خارجى فراهم كردند.(1170)
به موجب اين قرارداد امضا شده ، تاسيس راه آهن از درياى خزر تا خليج فارس علاوه برحق تصرف كليه زمينهاى واقع در مسير، داير كردن راه آهن شهرى ، بهره بردارى از همهمعادن ، از جمله زغال سنگ ، نفت و آهن و سرب ، بهره بردارى از جنگلهاى ملى در سراسرمملكت و وصول انحصارى حقوق گمركى و به طور خلاصه كليه منابع ثروت ملى ايرانبه رويتر واگذار شد.(1171)
(لرد كرزن ) اين امتياز را چنين توصيف مى كند: (... موقعى كه متن قرارداد منتشر گرديد،نفس اروپا از حيرت بند آمد، زيرا تا آخر تاريخ در صحنه معاملات بين المللى چنين امرىسابقه نداشت كه پادشاهى تمام ثروتهاى زمينى ، زير زمينى و كليه منابع طبيعى وپولى و اقتصادى كشورش را بدين سان مفت و دربست در اختيار يك سرمايه دار خارجىگذاشته باشد.)(1172)
(لس ير) سياستمدار فرانسوى مى نويسد:
(براى شاه جز هوا چيزى باقى نگذاشته اند!)(1173)
از سويى ديگر، سران روسيه تزارى با خشم و نفرت از امضاى اين قرارداد، از اينكه ازقافله امتيازگيران عقب مانده بودند بشدت اعتراض كردند.
حاج ملا على كنى با رهبرى مبارزه عليه امتياز رويتر، افكار عمومى مردم را در جهت لغوامتياز رويتر، افكار عمومى مردم را در جهت لغو امتياز هدايت كرد. نامه اعتراض آميز و كوبندهاو به شاه ، سند زنده تيزبينى و آگاهى آن مرجع شيعه بوده و قدرت تشخيص وتوانايى درك مسائل پيچيده سياسى او را بر همگان روشن مى سازد.(1174)
نفوذ كلام و اقتدار مردمى حاجى كنى ، خيزش و حركت مردم پايتخت را بهدنبال داشت . سيل خروشان ملت ، آماده عمل به دستور مرجع شجاع خويش شدند و براىانجام تكليف از هيچ گونه جانفشانى و مجاهدت دريغ نورزيدند. لغو امتياز و بر كنارىمحمد حسين خان سپهسالار از صدر اعظمى دو خواسته اى بود كه علما و مردم بر آن اصرارداشتند، بدان حد كه پس از بازگشت ناصر الدين شاه از سفر اروپا و به محض پيادهشدن از كشتى و ورود به بندر انزلى ، استقبال كنندگان دربارى ، بيدارى و خيزش مردمبه رهبرى روحانيون را گذارش داده ، به او فهماندند كه اگر صدر اعظم همراه شماوارد تهران شود، شورش عظيمى در پايتخت بر پا خواهد شد. به اين سبب شاه در مرحلهنخست سپهسالار را از مقام صدراعظمى عزل كرد و او را در رشت قرار داد و خود رهسپارتهران گرديد (1175) و سپس در دهه آخر رمضان 1290 ق . بطلان قرارداد به طوررسمى اعلان شد(1176) و سرانجام تلاش عالمانى چون ملا على كنى و حمايت و حضورمردم وظيفه شناس ‍ جامه عمل پوشيد و ورقى زرين بر تاريخ پرافتخار مرجعيت شيعه وپيوند امت با روحانيت افزوده شد و اقتدار علماى متهد را عيان ساخت .
پرواز تا بر دوست  
اين مرجع وارسته ، فقيه دلير و همراز محرومان در بامداد روز پنجشنبه 27 محرم 1306ق . به ديار باقى شتافت و دنياى فانى را وداع گفت . (1177)
تهرانيهاى مومن در روز يكشنبه اول صفر 1306 پيكر مطهر او را تشييع نمودند وتابوت پر نور او را تا مدفنش در حرم حضرت عبدالعظيم - واقع در شهر رى - بر دوشگذاشته ، با او وداع كردند. پس از آن نيز مردم مسلمان ايران بخصوص اهالى تهران درغم رحلت پيشواى خويش سه روز به عزادارى و نوحه سرايى پرداختند. جايگاهشفردوس باد.(1178)
مير حامد حسين متوفاى 1306 ق . 
پاسدار ولايت
ابراهيم اسلامى
يكى از بزرگترين پاسداران حريم فرهنگ و ولايتآل محمد صلى الله عليه و آله ، علامه مجاهد مير حامد حسين هندى است كه در نيمه دوم قرنسيزدهم هجرى مى زيست او حق عظيمى بر گردن شيعيان دارد و كتاب جاودانش (عبقاتالانوار) از آثار درخشان شيعه در يكى - دو قرن اخير است .
خاندان فضيلت  
علامه مير حامد حسين ، از خاندانهاى اصيل سادات موسوى است و با 27 واسطه ، نسبش بهامام هفتم امام موسى كاظم عليه السلام مى رسد. نياكان او درطول قرون گذشته ، همه از سادات اهل علم و زهد و فضيلت بوده اند.(1179) شايانذكر است كه اين خاندان در اصل ايرانى بودند و در نيشابور زندگى مى كردند و درقرن هفتم ، (سيد اوحد الدين ) - جد پانزدهم مير حامد حسين - در پى حملهمغول ، به هندوستان هجرت كرد و در شهر (كنتور)رحل اقامت افكند.(1180)
سيد محمد حسين (متوفى 1288 ق )، پدر بزرگ مير حامد حسين ، فقيهى ارجمند و در زهد وعبادت سر آمد روزگار بود. گفته اند: از زمانى كه به سن بلوغ رسيد، هرگز نمازهاىمستحبى اش ترك نشد. كراماتى را هم به وى نسبت داده اند. در هنر خوشنويسى هم دستىداشت ، نسخه اى از قرآن ، و سه كتاب (حق اليقين ) (علامه مجلسى )، (تحفه الزائر)(علامه مجلسى ) و (جامع عباسى ) (شيخ بهائى )، به خط زيباى وى در كتابخانهناصريه لكنهو، موجود است .(1181)
علامه سيد محمد قلى (متوفى 1260 ق .) پدر مير حامد حسين ، از علماى بزرگ قرنسيزدهم هجرى و از صاحب نظران در علم كلام بود. مدتى نيز در شهر (ميرتهه ) بركرسى قضاوت و فتوا نشست . رساله اى هم بنام (عدالت علويه ) در موضوع احكامقضاوت و افتاء و شرائط قاضى و مفتى نوشته است .
او كتابهاى زيادى را از خود به يادگار گذاشت .(1182)
ولادت و رشد 
علامه مير حامد حسين هندى ، در سال 1246 ق . در شهر (مير تهه ) هند، در خانه سيد محمدقلى به دنيا آمد. نام اصلى او را (مهدى ) نهادند. سبب شهرتش به (مير حامد حسين ) آناست كه پدرش پيش از آنكه خبر تولد فرزندش را بشنود، در رويا جد خود (سيد حامدحسين ) را ديده بود، از اين رو، فرزند نوزادش را به اين نام مشهور كرد.
مير حامد حسين وقتى به هفت سالگى رسيد، پدرش او را به مكتب گذاشت . او مقدمات ودروس ابتدائى را خواند، آنگاه وارد مراحل بالاترى رسيد.
(مقامات حريرى ) و (ديوان متنبى ) را نزد مولوى (سيد بركت على صاحب )، و نهجالبلاغه را در محضر مفتى (سيد عباس شوشترى ) آموخت و سپس به فراگيرى علوم عقلىدر نزد (سيد مرتضى خلاصه العلماء) و علوم شرعى در محضر (سيد محمد سلطانالعلماء) و برادر او (سيد حسين سيد العلماء) پرداخت و پس از سالها تلاش و همت ،تحصيلات خود را با موفقيت به اتمام رساند.
تلاش علمى و خلق آثار 
جوامع اسلامى بويژه هندوستان ، در دوران زندگى مير حامد حسين ، بيش ‍ از پيش دچارآشوب و تفرقه شده بود. استعمارگران و دشمنان اسلام ، همواره براى دست يافتن بهاهداف شوم و غارتگرانه خود، دوست مى داشتند كه مسلمانان با هم اتحاد نداشته باشند ومدام با خصومت زندگى كنند. بدين خاطر گاه دانشمندانى را در ميان خود مسلمانان تحريكمى كردند تا با نوشتن و يا گفتن حرفهايى تفرقه افكن و اختلاف آفرين ، صفوف آنانرا بر هم زنند و محيط زندگى برادرانه راتبديل به بلوا و آشوب و سوء ظن و دشمن سازند.
علامه سيد محمد قلى پدر مير حامد حسين ، سالها عمر خود را صرف جواب دادن شبهات وتهمتهائى كرد كه دشمنان اسلام ، به دست برخى از دانشمندان مسلمان ، عليه شيعه و مكتباهل بيت عليهم السلام شايع مى كردند اكنون بعد از پدر نوبت به پسر صالح و خلف اويعنى علامه مير حامد حسين هندى رسيده بود. او مشاهد مى كرد كه چه افتراها و تهمتهايىبر شيعه مى بندند كه روح شيعه از آنها خبر ندارد...
اين بود كه تصميم گرفت كمر همت ببندد و همچون پدرش ، در عرصه قلم و تحقيق وتتبع و بيان حقائق اسلام و وقايع تاريخ اسلام ، به دفاع از حق بر خيزد و بهتهمتهاى مغرضانه و جاهلانه و خصومت آميز دشمنان تشيع ، پاسخ دهد (تا سيه روىشود هر كه در او غش باشد!)
نخستين كارش ، نقد، بررسى ، تصحيح و تهذيب بعضى از كتابهاى ارزشمند پردشعلامه سيد محمد قلى ، بود.(1183) چرا كه بسيارى از آثار پدرش ، در دفاع از مكتبشيعه و پاسخ به ايرادهاى مخالفان تشيع بود و شايسته بود كه پسر دانشمند وفرزانه ، آنها را تصحيح و چاپ و منتشر كند. مير حامد حسين سالهايى از عمر گرانمايهخود را در اين راه صرف كرد و از اين رهگذر، خدمات شايانى به عالم تشيع ارزانى داشت. آنگاه خود اقدام به نوشتن كتاب نمود. اينكه به ذكر آنها مى پردازيم :
1. استقصاء الافحام ، ده جلد و به فارسى است . مولف در اين كتاب مطالبى را پيرامونقرآن كريم ، حضرت مهدى (عج ) شرح حال بسيارى از دانشمنداناهل سنت و اصول و فروع دين ، مطرح كرده است و پاسخى است به كتاب (منتهى الكلام )تاليف حيدر على فيض آبادى حنفى ، كه مطالبى شبهه آميز و بى اساس درباره شيعهداشت .(1184)
2. شوارق النصوص ، پنج جلد در علم كلام .
3. افحام اهل المين ، ردى است بر كتاب (ازاله الغين ) تاليف حيدر على فيض آبادى حنفى .
4. اسفار الانوار، سفر نامه حج و كربلا.
5. كشف المعضلات فى حل المشكلات .
6. العضب البتار فى مبحث آيه الغار.
7. النجم الثاقب فى مساله الحاجب ، كتاب فقهى در موضوع ارث .
8. الدرر السنيه فى المكاتيب و المنشات العربيه .
9. زين الوسائل الى تحقيق المسائل ، مسائل فقهى و گوناگون .
10. الدرايع ، در شرح شرايع محقق حلى .(1185)
11. عبقات الانوار فى مناقب الائمه الاطهار.
اين اثر بزرگترين و ارجمندترين كتاب اوست و از شاهكارهاى علمى و اعتقادى شيعهبشمار مى رود. مولف بزرگوار اين كتاب عظيم و شگفت انگيز را در مناقب ائمه اطهارعليهم السلام و در جواب كتاب ضد شيعى (تحفه اثنا عشريه ) نوشته است .
كتاب خصومت برانگيز (تحفه اثنى عشريه ) (هديه اى براى شيعيان دوازده امامى رامولوى عبدالعزيز دهلوى (م 1239 ق .) معروف به (سراج الهند) (چراغ هند) نوشتهبود. اما چه تحفه اى و چه هديه اى ؟! او كه از عالمان برجسته وفاضل شبه قاره هند و از اهل سنت بود، بدون توجه به آيات وحدت بخش قرآن وسفارشهاى پيامبر صلى الله عليه و آله در اين كتابش ، عقايد و آراء شيعه را بطور عمومو فرقه اثنا عشريه را بالخصوص در اصول و فروع و اخلاق و آداب و تمامى معتقدات واعمالشان به عباراتى خارج از نزاكت و كلماتى بيرون از آداب و سنن مناظره و به كتبنوآموزان - كه به خطابه نزديكتر است تا به برهان يا دست كمنقل صحيح مطالب - مورد حمله و اعتراض قرار داده ... كتاب را مملو از افتراآت و تهمتهاىشنيعه ساخته است ... و باعث تشتت جبهه اسلامى هند شد. اين كتاب دردل برادران مسلمانان نسبت به يكديگر كينه و نفرت پديد آورد و صفاى مسجد و محراب ،شكوه رمضان و عاشورا را كدر ساخت .(1186)...
عبقات الانوار(1187)، داراى دو منهج و هر منهج نيزمشتمل بر مجلداتى چند است . منهج اول درباره اثبات دلالت آياتى چند از قرآن مجيد برامامت است ، از جمله آيه :
(انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكاه و همراكعون ) مائده /55.
و آيه :
(اليوم اكملت لكم دينكم ....) مائده /3.
و آيات فراوان ديگرى كه بر امامت شرعى و الهى ائمهاهل بيت عصمت و طهارت (امام على و فرزندان معصومش عليهم السلام ) دلالت مى كند. همه رامورد بحث عالمانه و محققانه و گسترده قرار داده است . گفته اند اين مجلد هنوز به چاپنرسيده است و در كتابخانه عظيم مولف دانشمندش ، در شهر لكهنو نگهدارى مى شود.
منهج دوم كتاب ، درباره احاديث دوازده گانه اى است كه مولوى عبدالعزيز دهلوى در كتابتحفه اثنا عشريه ، مغرضانه اصل يا تواتر آنها را انكار و اشكالاتى بر اين احاديثشيعى وارد كرده بود. اين منهج از كتاب شگفت آور و عظيم عبقات الانوار، 30 جلد است كهحدود دوازده جلد آن در هندوستان و ايران به چاپ رسيده است . هر يك از احاديث دوازده گانه، خود يك مجلد و برخى از اين مجلدات هم در چندين جلد به سبك قديم و ينگى چاپ شده استبدين شرح :
مجلد اول از منهج دوم ، در مورد حديث غدير.
مجلد دوم ، در موضوع حديث منزلت .
مجلد سوم ، درباره حديث ولايت .
مجلد چهارم ، درباره حديث طير.
مجلد پنجم ، به شرح و بيان حديث (انا مدينه العلم و على بابها...) .
مجلد ششم ، درباره حديث حديث تشبيه .
مجلد هفتم ، درباره حديث (من ناصب عليا لخلافه فهو كافر) .
مجلد هشتم ، در بيان حديث نور (كنت انا و على نورا...) .
مجلد نهم ، درباره حديث (رايت ).
مجلد دهم ، در موضوع حديث (انك تقاتل علىتاءويل القرآن ...) .
مجلد يازدهم ، در مورد حديث (الحق مع على ...) .
مجلد دوازدهم ، درباره حديث ثقلين .

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation