بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب گلشن ابرار جلد 1, جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     FOOTNT05 -
     FOOTNT06 -
     GOL10000 -
     GOL10001 -
     GOL10002 -
     GOL10003 -
     GOL10004 -
     GOL10005 -
     GOL10006 -
     GOL10007 -
     GOL10008 -
     GOL10009 -
     GOL10010 -
     GOL10011 -
     GOL10012 -
     GOL10013 -
     GOL10014 -
     GOL10015 -
     GOL10016 -
     GOL10017 -
     GOL10018 -
     GOL10019 -
     GOL10020 -
     GOL10021 -
     GOL10022 -
     GOL10023 -
     GOL10024 -
     GOL10025 -
     GOL10026 -
     GOL10027 -
     GOL10028 -
     GOL10029 -
     GOL10030 -
     GOL10031 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

سفر عرشى  
مرحله سوم سلوك روحانى صدر المتالهين شيرازى سفر از حق به سوى خلق است براىمشاهده آثار خداى سبحان در مظاهر جمال و جلال و مطالعه آيات الهى در طبيعت و انسان وآفاق و انفس كه در اثر طى مراحل گذشته نصيب سالك مى شود. انسان در پايان اين سيربه مقام خلافت الهى نايل مى شود و در اصطلاح فلاسفه جهانى مى شود بنشسته درگوشه اى .
شور و ابتهاج ملاصدرا در اين مرحله مانند همه آنها كه به اين مقام رسيده اند در خور وصفنيست . او پس از سالها خون دل خوردن توانسته است دريچه اى به عالم قدس بگشايد وحقايق علمى را كه از راه تفكر واستدلال به دست آورده بود از راه مكاشفات نورى مشاهدهنمايد. در مقدمه اسفار پس از يادآورى دوران زحمت و رنج و مصيبتهاى جانكاه ، اين مرحله رادوران آرامش و استراحت خود مى شمرد و مى گويد:
(سر انجام در اثر طول مجاهدت و كثرت رياضت نور الهى در درون جانم تابيدن گرفتو دلم از شعله شهود مشتعل گشت . انوار ملكوتى بر آن افاضه شد و اسرار نهانىجبروت بر وى گشود و در پى آن به اسرارى دست يافتم كه در گذشته نمى دانستم ورمزهايى برايم كشف شد كه به آن گونه از طريق برهان نيافته بودم و هر چه ازاسرار الهى و حقايق ربوبى و وديعه هاى عرشى و رمز و راز صمدى را با كمكعقل و برهان مى دانستم با شهود و عيان روشنتر يافتم . در اينجا بود كه عقلم آرام گرفتو استراحت يافت و نسيم انوار حق صبح و عصر و شب و روز بر آن ورزيد و آنچنان به حقنزديك شد كه همواره با او به مناجات نشست .) (570)
معرفت عارفان  
يكى از خاطرات بسيار آموزنده و شيرين و در خورتامل از ايام اقامت ملاصدرا در كهك نكته اى است كه مرحوم شيخ عباس قمى (571) ذكركرده و حضرت استاد حسن زاده آملى آن را اين گونه مستند نموده است كه : (در يك نسخهخطى اسفار كه به خط حاج ملامحمد طهرانى و محشى به تعليقات ملا على نورى وذوالعينين و بسيارى از حواشى خود ملاصدرا است و در اختيار راقم است و در حاشيه اينافاضه - در بحث اتحاد عاقل به معقول - نوشته است :
(تاريخ هذه الافاضه كان ضحوه يوم الجمعه سابع جمادىالاول سبع و ثلاثين و الف من الهجره و قد مضى من عمر المولف ثمان و خمسون سنهقمريه .)
(تاريخ اين افاضه ، صبح روز جمعه هفتم جمادىالاول 1037 بود و 58 سال قمرى از عمر مولف سپرى گشته بود) و درذيل همين حاشيه ، حاشيه ديگرى مرحوم ميرزا على اكبر حكمى يزدى در حاشيه اسفارش ازجناب صدر المتالهين به عنوان (منه ) دارد كه :
(كنت حين تسويدى هذا المقام بكهك من قرى قم ...)
اين قسمت كتاب را در هنگام اقامتم در كهك قم نوشتم و روز جمعه براى زيارت قبر دخترموسى بن جعفر (س ) به قم آمدم و از او مدد و كمك خواستم . سپس اين مطلب به يارى خدابرايم كشف شد. (572)
خورشيد جهان افروز 
دوره پايانى سفرهاى چهارگانه ، سفر از خلق به سوى خلق به همراهى حق و براىرساندن پيام الهى از طريق تدريس و تاليف و تهذيب نفوس است تا با هدايت و ارشادخود تشنگان هدايت را با آب گواراى حيات الهى سيراب نمايد.
اين دوره از زندگى صدر المتالهين همان بازگشت مجدد ايشان از روستاى كهك به شيراز وحوزه بحث و تدريس و تصنيف و تاليف است .
شهرت صدراى شيرازى عالمگير شده بود و طالبان حكمت از نواحى و اطراف براى دركفيض به حضورش مى شتافتند. او خود در مقدمه اسفار مى گويد: (... بتدريج آنچه درخود اندوخته بودم همچون آبشارى خروشان فرود آمد و چون دريايى پر موج در منظرجويندگان و پويندگان قرار گرفت . از آب خوشگوار آن وادى ، فهم و ادراك سر سبزشد و از جريان زلال آن نهرهاى انديشه جارى گشت ... پس رحمت الهى اقتضا نمود كهمعانى منكشف از عالم اسرار و انوار و فائض از مقام نور الانوار بيش از اين در پرده استتارنماند. و از سوى خدا ملهم شدم تا جرعه اى از افاضات ربانى را به تشنگان وادى طلببچشانم و دل جويندگان انوار حقيقت را منور سازم تا جرعه نوشان را حيات ابدى وطالبان هدايت را روشنى قلب گردد.)(573)
بعضى از تراجم نويسان علت بازگشت به شيراز را به امر شاه صفوى دانسته اندولى اكثر آنان نوشته اند كه امامقلى خان حاكم شيراز صدر المتالهين دعوت نمود تا بهوطن خود برگردد و در مدرسه اى كه پدرش به خاطر ملاصدرا بنا كرده به تعليم وتدريس و تربيت طلاب بپردازد.
در شان و مقام اين مركز مهم علمى و سطح فرهنگى حوزه شيراز و همت پايه گذارانمدرسه همين بس كه تدريس علوم عقلى يكى از مقررات الزامى آن مدرسه بوده است .
در هر صورت از نامه اى كه حكيم الهى در سالهاىاول بازگشت به شيراز براى استادش ميرداماد نوشته پيدا است كه از اين هجرت راضىنبوده و به ياد دوران خوش تنهايى و عزلت حسرت مى خورد و براى از دست دادنش ‍ متاسفبوده است . در بخشى از نامه چنين آورده است :
(قبل از ايام جدايى هرگز اين شدايد دست نداده بود و به صحبت جاهلان و ناقصان اينبلاد گرفتار نشده بود. از طول مكث در اينجاملول گشته ام و از صحبت معلولان اين شهر معلول گشته و از كثرتعيال و پيوستگان و نامراديهاى دور و زمان و عدم مساعدت چرخ و دوران و بى توجهىاركان دولت اين جهان و بى التفاتى اعيان اين عهد و قران بغايت محزون و پريشانگشته ... در مقام توحد و تفرد مى بودم و پاى در دامن غناى از خلق و تعزر كشيده داشتم ودر خلوت تحصيل ملكات مى كردم و از مشاهده مكروهات از روى حزم و دور انديشى هراسان وگريزان بودم .) (574)
آفتاب آمد دليل آفتاب  
استعداد فوق العاده و روح حساس و زهد و عبادت و انس به خدا صدر المتالهين را زبانزدخاص و عام كرد و توجه همگان را به او جلب نمود. او از آغاز جوانى بى اعتنا به دنيا ومقامات دنيوى و شوون مادى بود و به قدر ذره اى هم به فكر جلب رضايت خاطر مردمنبود. او داراى معنويتى عميق و روحى بلند بود كه از نزديكى به پادشاهان و امرا ورياست بر عوام ننگ داشت و در آن عصر كه نوع مصنفان و مولفان ، كتاب و رساله خود رابه اسم پادشاه وقت يا حتى يكى از وزرا و رجال نامى مى نوشتند و گاهى كتاب را بهآنان هديه مى كردند، در نوشته هاى ملاصدرا نشانى از اين گونه امور نيست و با تعدادفراوان كتابهايى كه دارد در هيچ يك از آنان اسمى از كسى نبرده است . او به واقع علم رابا عمل توام نمود و حكمت را در رفتار و كردار خود متجلى ساخت . محمد بن ابراهيم شيرازىدر همان ايام جوانى از سوى استاد خود ميرداماد به صدر الدين و صدرا ملقب شد و شايداولين ستايش ‍ را نيز از همين استاد خود در قالب شعر شنيد كه :

صدرا جاهت گرفته باج از گردون
اقرار به بندگيت كرد افلاطون
بر مسند تحقيق نيامد چون تو
يكسر ز گريبان طبيعت بيرون
از فرزانگان معاصر، فيلسوف عظيم الشان حضرت آيه الله سيد ابوالحسن قزوينىنيز مى گويد: (در فن فلسفه الهى و تحققمسائل غامضه علم مافوق الطبيه و استقامت فهم و حسن سليقه ،عديل است و به اعتقاد حقير در الهيات و فن معرفه النفس بر شيخ الرئيس راجح و مقدم استو در حسن تعبير و سلاست كلام و جزالت منطق و تقرير كسى به پايه او نرسيده ، در علمفقه صاحب نظر و تحقيق است و در علم رجال وحيد و فريد عصر بوده و در فن رياضى ازهندسه و هئيت ماهر بوده و بزرگترين فضيلت او تطبيق قواعد حكمت الهى با قواعد عرفانو طريقه عرفاست .) (575)
علامه طباطبايى مفسر و فيلسوف بزرگ معاصر نيز در مورد مجدد فلسفه اسلامى در قرن11 مى گويد: (صدرالدين محمد بن ابراهيم شيرازى ... پس ‍ از فراغت ازتحصيل ... سالها در كنج عزلت سرگرم مجاهدات و رياضات و تصفيه نفس شده توانستپس از سالها خون دل خوردن دريچه اى به عالم قدس باز كرده ، حقايق علمى را كه از راهمكاشفات نورى مشاهده نمايد.(576) وى اولين فيلسوفى است كهمسائل فلسفه را - پس از آنكه قرنها در اسلام سير كرده بود - از حالت پراكندگى درآورده ، مانند مسائل رياضى روى هم چيد. و از اين روى اولا امكان تازه اى به فلسفه دادهشد تا صدها مساله فلسفى كه در فلسفه قابل طرح نبود مطرح وحل شود و ثانيا يك سلسله از مسائل عرفانى - كه تا آن زمان طورى وراء طورعقل و معلوماتى بالاتر از درك تفكرى شمرده مى شدند - به آسانى مورد بحث و نظرقرار گيرند و ثالثا ذخاير زيادى از ظواهر دينى و بيانات عميق فلسفى پيشواياناهل بيت عليه السلام كه قرنها صفت معماى لاينحل را داشتند و غالبا از متشابهات شمردهمى شدند حل و روشن شود و به اين ترتيب ظواهر دين و عرفان و فلسفه آشتىكامل پذيرفته و در يك مسير افتادند.)(577)
مرحوم مطهرى ، شهيد حكمت و جهاد مى گويد: (صدرا در آنچه علم اعلى ... يا حكمت الهىخوانده مى شود... تمام فلاسفه پيشين را تحت الشعاع قرار دارد و آن را بر اصولىخلل ناپذير استوار كرد. حكيم الهى و فيلسوف ربانى بى نظير كه حكمت الهى را واردمرحله جديدى كرد.)(578)
و امام حكيمان و عارفان بنيانگذار انقلاب اسلامى از موسس حكمت متعاليه چنين ياد مى كند:(محمد بن ابراهيم شيرازى ... اول كسى است كه مبدا و معاد را بر يكاصل بزرگ خلل ناپذير بنا نهاد و اثبات معاد جسمانى با برهان عقلى كرد و خلله اىشيخ الرئيس را در علم الهى روشن كرد و شريعت مطهره و حكمت الهى را با هم ائتلاف دادبا بررسى كامل ديديم هر كس درباره او چيزى گفته از قصور خود و نرسيدن بهمطالب بلند پايه اوست ... اين فيلسوف بزرگ اسلامى و حكيم عظيم الهى ... افق شرقرا به نور حكمت قرآن روشن كرد...) (579) و در كتابچهل حديث از ملاصدرا با صفاتى چون : محقق فلاسفه فيلسوف محققين ، فخر طايفه حقهاعظم الفلاسفه على الاطلاق نام مى برد.
فروغ حكمت متعاليه  
روزى كه سفينه النجاه اسلام ناب محمدى صل الله عليه و آله درساحل خشك و سوزان جاهليت متعصب قرشى و سلطنت ظلمانى اموى بهگل نشست فلسفه از پاى افتاده و شرك آميز يونانى و حكمت كليسايى اسكندرانى در شامو مصر و بغداد شكفتن آغاز كرد و دستمايه تعزيه گردانان ميدان مبارزه با (ثقلين )شد. اما در مدتى اندك دانشمندان وارسته اسلامى و خصوصا تربيت شدگان مكتب تشيع باتكيه بر فرهنگ عميق و اصيل (قرآن و عترت ) و بى اعتنا به اغراض سياسى نهضتترجمه ، با اصطلاحات فلسفى آشنا شده و از (شيوه منطقى ) ارسطو و (مكاشفه ) نوافلاطونى در مناشقات علمى - سياسى و فهم معارف قرآن بهره ها گرفته ، حتى خود دراين مكاتب استاد شده و به نوآورى پرداختند و نقادى عميق مباحث را با معيار معارف قرآن بهعهده گرفتند. فارابى و بوعلى سينا متد ارسطويى را در قالب جديد آن - حكمت مشاء -پى ريختند و شهاب الدين سهروردى نيز عنصر سلوك و اشراق را اساس فلسفه خودقرار داد و با ادغام بديع عناصر گوناگون فلسفى از برآيند آنها فلسفه (اشراق )را بنا نهاد و مقارن اين دو مكتب فلسفى پيش رفت . اين دو جريان همان (علم كلام ) بود كههمواره زمينه مناسبى براى طرح مسائل جديد در فلسفه و رشد و نقد آن ايجاد نمود. عرفاننيز به عنوان راهى براى دريافت حقيقت دين و شيوه خاصى از معرفت الهى ووصول به كمال معنوى در پى آن بود كه جنبهاصيل و پر مغز و نغز شريعت اسلامى را به دست آرد اما با تمام تلاشى كه دانشمندان وحكيمان داشتند نتوانسته بودند اين چهار رود خروشان را به هم پيوند دهند و به يك سوهدايت كنند.
در چنين زمينه فرهنگى كه از سويى بسيار غنى و پر مايه بود و از سوى ديگر بهركود و كسادى و نازائى گرفتار شده بود، زيرا غلبه نهضت ضد عقلى كه همزمان باغرب و شايد در اثر ارتباط دولت صفوى با اروپا بر حوزه هاى علوم اسلامى سايهافكنده بود و نهايتا منجر به ظهور (فلسفه تجربى ) و حس گرايى (ظاهريه ) وپيدايش (اخباريگرى ) و جمود بر ظواهر شرعى در شرق و به ويژه در نبض پر تپشآن (تشييع ) شده بود هر يك از رودهاى خروشان و پربركت حكمت و معرفت را از تكاپوو حركت آفرينى باز داشته و يا بكلى خشكانيده بود، آرى در چنين فضاى گرفته اىخورشيد جهان افروز (حكمت متعاليه ) در آسمان فكر اسلامى ايران طلوع كرد و افقشرق را به نور حكمت روشن كرد.
حكمت متعاليه از يك نظر به منزله چهارراهى است كه چهار مكتب مهم يعنى حكمت مشائىارسطويى و سينايى و حكمت اشراقى سهروردى و عرفان نظرى محيى الدينى و معانى ومفاهيم كلامى (اسلامى ) با هم تلاقى كرده و مانند چهار نهر سر به هم آورده رودخانه اىخروشان به وجود آورده اند و از نظر ديگر به منزله يك ساختمان عظيمى است كه چهارعنصر مختلف را پس از يك سلسله فعل و انفعالات به هم ربط داده و به آنهاشكل و هيئت و واقعيت نوينى بخشيده كه با ماهيت قبلى هر يك از عناصر متغاير است .(580)
(اختلاف سابقه دار مشاء و اشراق ... و همچنين بسيارى از موارد اختلاف نظر فلسفه وعرفان به وسيله صدر المتالهين حل شد و چهره بسيارى از حقايق اسلامى روشن گشت...)(581)
گر چه جهل ظاهربينان و غرور علمى اروپاى پس از رنسانس و خود باختگى مسلمين درقرون اخير در حدى بوده و هست كه اجازه نمى دهد آهنگ حياتش حكمت متعاليه و صداىگوشخراش شكستن استخوانهاى پوسيده فلسفه ارسطويى و نو افلاطونى(اسكولاستيك ) در زير چرخ عظيم و تندر حكمت متعاليه صدرايى به گوش غريبان وغربزدگان قديم و جديد برسد و تحول بزرگ فلسفى را كه آن حكيم الهى و فيلسوفربانى ايجاد نمود دريابند. اما بدون شك با ظهور صدر المتالهين فعاليت فكرى درايران عصر صفوى به اوج خود رسيد و انديشه هاى او تمامى حيات فكرى و عقلى چهارقرن گذشته را در انحصار درآورد و امروز نيز مكتب او به همان سر زندگى دورانتقرير و تحرير است .
آثار ماندگار  
صدر المتالهين از نويسندگان خوش قلم و پر كار در فلسفه اسلامى است و آثار قلمى اولطيف و در كمال فصاحت و بلاغت است و به تعبير يكى از اساتيد صاحبنظر، در گذشتهتاريخ فرهنگى شيعه دو نفر در حسن تعبير و شيوايى قلم بى نظير بوده اند و شايد درآينده هم نظيرى نداشته باشند، شهيد ثانى زين الدينجبل عاملى كه در فقه قلم شيرين و جذاب و روانى دارد و صدر المتالهين شيرازى كهفلسفه را با بيانى روان و قلمى شيوا تقرير نموده است .
تاليفات حكيم شيراز بيش از چهل عنوان كتاب و هر يك در نوع خود شاهكارى بى نظير مىباشد به جز رساله سه اصل در علم اخلاق و چند نامه جملگى به زبان عربى (زبانرسمى مراكز علمى آن عصر) نوشته شده و داراى نثرى روشن و فصيح و مسجع و براىآموزش فلسفه و عرفان بسيار آسان و سهل است . در ميان آثار فلسفى او بخشى خصلتعرفانى بارزترى دارند و بعضى داراى لحن برهانى و استدلالى تر هستند، هر چند كهاز تمامى آنها بوى عرفان به مشام مى رسد.
از ويژگيهاى بسيار مهم نوشته هاى ملاصدرا كه از دستاوردهاى انحصارى خود او استتطبيق بين مفاهيم و بيانات شرع و براهين فلسفى است و به نحوى كه در هيچ مسالهفلسفى تا استشهاد بر آيات قرآن و آثار معصومين ننمايد نظر قاطع خود را ابراز نمىدارد. او همواره در كتابهايش افتخار مى كند كه هيچ كس را نديده كه همچون خود او اسرارقرآن كريم و سنت معصومين را فهميده باشد. تمام نوشته هاى فلسفى او پر از آياتقرآن و روايات است و تمام تفاسيرش سرشار از برداشتهاى عرفانى و عقلى است و اودر اين روش نظيرى ندارد. البته پس از او شاگرد بى نظيرش فيض ‍ كاشانى اين شيوهرا از استاد آموخته و آن را گسترده و زيبا به كار برده است .
نوشته هاى صدر المتالهين در مجموع از ويژگيهايى چون جامعيت ، داورى مصلحانه بين آراءمختلف ، استفاده از عقل و ذوق و وحى در حل مبهمات ، احاطه بر آراء گذشتگان ، و در آخرسهل و ممتنع نويسى برخوردار است .
به تعبير علامه حسن زاده آملى كتاب اسفار اربعه ام الكتاب مولفات ملاصدراست كه دراواخر دوره اقامتش در كهك شروع به تاليف آن نموده و از دامنه و گسترش مطالب بىگمان بر شفاى بوعلى سينا و فتوحات مكيه ابن عربى مقدم است . (اين كتاب به يك معنانقطه اتصال و حلقه جامع دايره المعارف مشائى ابن سينا و اقيانوس اسرار باطنى ابنعربى است و به تعبير ديگر، هم اوج هزار سال تفكر وتامل دانشمندان و حكماى اسلامى است و هم شالوده بناى عقلانى تازه و اصيلى است كه ازمتن معارف اسلامى سرچشمه گرفته است .) (582)
صدر المتالهين در اين كتاب بزرگ با صراحت تمام رابطه حكمت و دين وعقل و وحى را بيان مى دارد كه : (حاشا الشريعه الحقه الالهيه البيضاء ان تكوناحكامها مصادمه للمعارف اليقينيه الضروريه و تبا لفلسفله تكون قوانينها غير مطابقهللكتاب و السنه ) (583) حاشا كه احكام و مقررات بر حق و تابناك شرعى بامعارف بديهى و يقينى عقلانى ، ناهماهنگ باشد و نابود باد فلسفه و حكمتى كه قواعد ويافته هايش مطابق با كتاب الهى و سنت نبوى نباشد.
صدر المتالهين در درك ظاهر و فهم اسرار قرآن و حديث تبحرى ويژه داشت و گر چه دراكثر كتب فلسفى خود به قرآن و حديث تمسك نموده و گاهى نيز به شرح آيات و احاديثپرداخته اما كتابهايى نيز به تفسير آيات و احاديث اختصاص داده و سوره هاى سجده ، يس، واقعه ، حديد، جمعه ، طارق ، اعلى ، زلزال و سوره بقره تا آيه 65 و آيه الكرسى وآيه نور و... را تفسير نموده كه از تفاسير ارزشمند فلسفى به شمار مى آيند و تاكنونچندين بار چاپ شده است .
شرح اصول كافى مرحوم آخوند نيز اولين شرحى است كه بر كتاب بى نظيراصول كافى پس از حدود شش قرن نوشته شده و سنت شرح نويسى بر روايات عميقاعتقادى را باب نموده و بدون شك يكى از مهمترين متون اعتقادى شيعى دوره صفوى است كهدر هماهنگى بين حكمت و عرفان و وحى يكى از بهترين و بلكه اولين كليد است و مولفكتاب روضه الجنات در مورد اين كتاب مى گويد:
(و عندى انه ارفع شرح كتب على احاديثاهل البيت عليه السلام و ارجحها فائده و اجلها قدرا.) (584)
صدر المتالهين در سير نوشتارى خود ابتدا حكيمى عقلانى است كه شرح هدايه را مىنويسد و شفاى بوعلى را حاشيه مى زند و پس از طىمراحل سلوك و معرفت عارفى متكى بر وحى است كه با قدرت الهى و هدايت نبوى و بيانعلوى و با قدم قلم سفرهاى چهارگانه را طى مى كند و اسفار اربعه مى نويسد و در آخركار تمام هم خود را بر فهم و درك و تبيين قرآن و رواياتاهل بيت عليه السلام متمركز مى نمايد و آخر كار نيز در يك دستش ‍ قلم تفسير سوره بقرهو در دست ديگرش برگه هاى شرح كتاب الحجهاصول كافى است كه به ديدار محبوب مى شتابد.
خانه آفتاب  
صدر المتالهين داماد ميرزا ضياء الدين محمد بن محمود الرازى مشهور به ضياءالعرفاءپدر زن شاه مرتضى والد فيض كاشانى است . و بدين ترتيب بايد گفت فيض پيش ازآشنايى علمى با صدر المتالهين با او ارتباط خويشاوندى داشته و دختر ملاصدرا، دخترخاله فيض بوده است .
فرزندان صدر المتالهين كه هر يك از علوم اسلامى بهره اى وافى برده و از نامدارانجهان محسوب مى شوند جلوه ديگرى از روح الهى آن فيلسوف وارسته مى باشد كه درنظام خانواده تجلى يافته است .
1. اولين فرزند اين خانواده ام كلثوم در سال 1019 به دنيا آمد و دانش و بينش و علم وفلسفه را از پدر آموخت و در سال 1034 به عقد ملا عبدالرزاق لاهيجى (فياض ) در آمد. اوهمچنان در محضر همسرش به تحصيل ادامه داد تا در اكثر علوم متعارف سرآمد همگنان شدبه نحوى كه در مجالس دانشمندان شركت مى نمود و با آنان به مباحثه مى پرداخت .(585)
2. محمد ابراهيم ، ابوعلى حكيمى انديشمند و عارفى سالك و محدثى والا مقام است كه درسال 1021 به دنيا آمد و در محضر پدر بهتحصيل پرداخت . كتابهاى متعدد نگاشت و كتابى نيز به نام عروه الوثقى در تفسير آيهالكرسى به زبان فارسى نوشت ولى آنچنانكه از بعضى نوشته هايش ‍ پيداست و عدهاى از تراجم نويسان تصريح نموده اند در اواخر عمر بشدت از فلسفه رويگردان شد وبر فلسفه تاخت . (586)
3. زبيده خاتون متولد 1024 سومين فرزند صدر المتالهين ، عالمى اديب وفاضل و حافظ قرآن ، همسر دانشمند بزرگ ميرزا معين الدين فسائى و مادر علامه اديبميرزا كمال الدين فسائى (ميرزا كمالا) داماد مجلسىاول است . او حديث و تفسير قرآن را از پدر و خواهر بزرگ خود آموخت و در ادبيات استادفرزند خود بود. (587)
4. زينب سومين دختر صدر المتالهين است كه عالمىفاضل و متكلمى انديشمند و فيلسوفى عارف و عابد و زاهد و از ستارگان درخشانفصاحت و بلاغت و ادب بود. در محضر پدر و برادرش بهره ها برد و پس ازدواج با جنابفيض كاشانى تحصيل خود را در محضر همسرش بهكمال رساند. در سال تولد زينب در كتب تراجم نيامده ولى تاريخ وفاتش را 1097نوشته اند.(588)
5. دومين پسر صدر المتالهين نظام الدين احمد دانشمندى اديب و حكيمى متاله و شاعرى عارفاست است كه در سال 1031 در شهر كاشان به دنيا آمد و در رجب 1074 وفات يافت . وىكتابى به نام مضمار دانش به زبان فارسى دارد.(589)
6. آخرين فرزند صدر المتالهين معصومه خاتون همسر علامه بزرگ ميرزا قوام الدينتبريزى از شاگردان به نام صدر المتالهين و حاشيه نويس كتاب اسفار است . او درتاريخ 1033 به دنيا آمد و 1093 وفات يافت . بانويى دانشمند و ادب دوست ، حديثشناس و عابد و زاهد و حافظ قرآن كريم بود كه در محضر پدر و سپس خواهرانش زبيدهو ام كلثوم علوم و معارف روز را فراگرفت . (590)
غروب خورشيد  
حكيم وارسته در طول عمر 71 ساله اش هفت بار با پاى پياده به حج مشرف شد وگل تن را با طواف كعبه دل صفا بخشيد و در آخر نيز سر بر اين راه نهاد و به هنگامآغاز سفر هفتم يا در بازگشت از آن سفر بهسال 1050 ه‍ق در شهر بصره تن رنجور را وداع نمود و در جوار حق قرار گرفت ، و درهمانجا به خاك سپرده شد و اگر چه امروز اثرى از قبر او نيست اما عطر دلنشين حكمتمتعاليه از مركب نوشته هايش همواره مشام جان را مى نوازد.
محمد تقى مجلسى متوفاى 1070 ق . 
بر ساحل حديث
سيد حميد مير خندان
با به قدرت رسيدن صفويان ، تشيع مذهب رسمى ايران اعلام شد. با بروز اينتحول ، طرح و معرفى معارف اسلامى و احاديثاهل بيت عليه السلام كه يكى از اصيل ترين و غنى ترين منابع اسلامى است . براى مردمفارسى زبان ضرورت بيشترى يافت . يكى از علمايى كه به سهم خود در اين راه قدمبرداشت (ملا محمد تقى مجلسى ) (ره ) است . اين مختصر به معرفى آن عالم گرانقدر ازسلسله ابرار مى پردازد.
تولد  
محمد تقى در سال 1003 ق . در شهر بزرگ و زيباى اصفهان ، پايتخت صفويه ، چشمبه دنيا گشود. به مباركى نهمين امام معصوم عليه السلام او را محمد تقى نام نهادند. آواىاذان و اقامه اولين كلماتى بود كه در گوش او طنين افكند، بدين گونه آغاز زندگى اوبا نواى توحيد و رسالت قرين شد.
كودكى محمد تقى در محيطى آكنده از صفا و عشق به دين و پيشوايان دين سپرى شد. ازهمين رو فطرت خداجوى او مجال رشد يافت و احساسات و عواطفش با حبآل محمد صل الله عليه و آله شكل گرفت . پدرش ملا على مجلسى فاضلى دانش دوستبود و خود از راويان احاديث اهل بيت عليه السلام به شمار مى آمد. ذوق و قريحه شعرگويى او شهرت داشت و به (مجلسى ) تخلص مى كرد و گويا از همين رو، مجلسى نامگرفته بود.(591)
كودكى  
مولا على مجلسى از همان اوان كودكى محمد تقى ، اعتقادات و مبانى دينى را به او تعليممى داد، از خدا و رسول خدا صل الله عليه و آله ، از معاد و دوزخ و بهشت برايش - سخن مىگفت . نماز را به او آموخته بود و او را به همراه خود به مجالس مذهبى مى برد. محمدتقى نيز به دين و مسائل دينى علاقه نشان مى داد و آن گونه كه خودنقل كرده است كودكان را با آيات قرآن و روايات ، به انجام كارهاى خوب و ترك كارهاىزشت فرا مى خواند. براى همين در حلقه بازى كودكان رفتار او بيشتر به بزرگان مىنمود تا كودكان . اين صفاى روحى و علاقه مذهبى بعدها در شخصيت و زندگى اوتجليات بارزترى يافت و محمد تقى را در راهتحصيل علوم و معارف الهى قرار داد.
وجود عالم بزرگى چون درويش محمد عاملى ، پدر بزرگ مادرى او در ميان بستگان محمدتقى در شوق او به تحصيل معارف اسلامى نقش بسيارى داشت و نيز وجود بزرگانىچون حافظ ابونعيم اصفهانى (متوفاى 406 ق .) در بين نياكان او همت و علاقه او را بهقدم نهادن در راه آنان مى افزود.
مى توان گفت نخستين كلاس درس او خانه بود. چرا كه در خانواده اى فرهيخته و دوستدارعلم رشد مى يافت .
تحصيل  
گامهاى بعدى تحصيل و دانش را تحت نظر پدرش استوارتر برداشت و پس ‍ از آن بااستادان بزرگ حوزه اصفهان آشنا شد و به راهنمايى پدرش به درس ‍ علامه مولا عبداللهشوشترى (يكى از علماى بزرگ حوزه اصفهان ) راه يافت .
علامه مولا عبدالله شوشترى از تربيت يافتگان حوزه نجف بود كه پس از طىمراحل عالى علمى به اصفهان مهاجرت و در آنجا اقامت كرده بود. محمد تقى سالها همراه ايناستاد بود و فقه ، حديث ، اصول فقه ، كلام و تفسير را نزد وى آموخت وتحصيل علم حديث و روايت را بيشتر مديون او بود. خود سالها بعد در اين باره مى نويسد:(او بزرگ استاد ما و بزرگ استاد شيعه در عصر خويش بود. وى علامه اى محقق و دقيق وزاهدى عابد و باورع بود. بيشتر مطالب اين كتاب (روضه المتقين كه كتابى روايى است) از افادات اوست ...)
مى توان گفت كه نشر فقه و حديث در آن دوان در اصفهان به وسيله او صورت گرفت .(592)
پس از وفات استاد در سال 1021 ق . نزد فرزند او مولا حسنعلى شوشترى ، كه او نيزاز علماى برجسته و استاد بسيارى از مشاهير حوزه اصفهان بود، بهتحصيل پرداخت .
همزمان دوران تحصيل نزد علامه عبدالله شوشترى به درس دانشور ديگرى راه يافت و درنفس و وجود خويش سفرى را آغاز نمود. اين سير انفسى به راهنمايى سالك و عارفىوارسته ، فقيه و محدث بزرگ (شيخ بهايى ) آغاز شد.
از سالهاى آغازين تحصيل ، نسبت به عرفان جذبه اى شديد در محمد تقى وجود داشت حسمى كرد كه فقه اصول و علوم متداول مدرسه اى عطش ‍ جانش را فرو نمى نشاند. شايد درسنين بلوغ اين احساس در او شكل گرفته بود. اما همان گونه كه مقتضاى اين سنين است آناحساس مبهم و درك خام را نمى توانست براى خود تبيين كند و با ديگران به وضوحدرباره اش سخن بگويد اما اينكه (چه كند و از كجا آغاز كند؟) براى به مراتبمجهولتر بود. ولى پس از آشنايى با شيخ بهايى و حضور در درس وى گمشده خود رايافت .
بهاء الدين محمد عاملى ، معروف به شيخ بهايى در آن زمان از اساتيد شاخص و برجستهحوزه اصفهان به شمار مى رفت . جامعيت او در علوم مختلف شگفت آور بود، به طورى كهبر بيشتر علوم متداول تسلط داشت و در آنها صاحب تاليف بود. مجلسى بعدها درباره ايناستادش مى نويسد: (او بلند مرتبه و والا مقام بود و حافظه اى سرشار داشت . من كسىرا مانند او در كثرت علوم و وفور فضل و بلندى مرتبه نديده ام .) (593)
تواضع و آزادمنشى او در برابر شاگردان خويش ، حتى كسانى چون محمد تقى جوان ،بر جذابيت و محبوبيت او نزد محمد تقى افزوده بود. محمد تقى مجلسى خودنقل مى كند آن هنگام كه هنوز بالغ نشده بود در درس ‍ شيخ بر او اشكالى علمى وارد كردو شيخ نيز پس از آنكه گفتار محمد تقى را حق يافت از نظر خود دست برداشت و آن سخنرا تاييد كرد. (594)
آنچه كه محمد تقى مجلسى را بيش از همه مجذوب شيخ بهايى كرده بود، علاوه بر تسلطاو بر علوم شرعى ، سير و سلوك روحانى و زهد و قناعت آن عارف و فقيه پرآوازه بود. ازاين رو همراهى محمد تقى مجلسى با شيخ از ابتداى دورانتحصيل - از سنين نوجوانى - تا اواخر عمر شيخ ادامه داشت .
وى علاوه بر آن از مجلس درس علماى ديگرى همچون ميرفندرسكى ، قاضى ابوالسرور،امير اسحاق استر آبادى ، شيخ عبدالله بن جابر عاملى (پسر عمه اش ) ملا محمد قاسمعاملى (دايى اش ) نيز بهره برده است .
هجرت به نجف  
سال 1304 ق . آنگاه كه سى و يك بهار از عمر مجلسى مى گذشتفصل ديگرى در زندگى او بايد آغاز مى شد،فصل استقلال علمى ، و ثمر دادن . اما او در آن سالها سوداى ديگرى در سرداشت ، سوداىخلوت گزيدن و سير و سلوك . از نظر او هنوز راه بسيارى مانده بود كه بايد طى مىشد. سفرى از خويش و در نورديدن خود و خواشته هاى لجام گسيخته خود. عزم مجلسى برچنين سفرى بود. گر چه از سالها قبل اين سفر براى وى آغاز شده بود اما گويى سفربه نجف ، كه سفرى در بعد مكانى بود، به سير روحى او گستره تازه اى مى داد.
نجف ، شهر على عليه السلام ، بستر رويش علوم و معارف اسلامى بود و فضاى آن ازوجود بارگاه آن حضرت ، طهارت و صفاى خاصى داشت . خاكى مقدس و فضايى ملكوتى! نجف علاوه بر آنكه در آن زمان يكى از حوزه هاى معروف و معتبر شيعه بود، پيكر مقدسسرور پرهيزكاران عالم و اسوه زاهدان را در خود جاى داده بود.
اكنون محمد تقى در كنار بارگاه سيد اوصيا و پدر ائمه عليه السلام از عنايتهاى آنبزرگ بهره مند مى شد. خود درباره آن دوران مى گويد: (در حوالى روضه مقدس - درمقام مهدى (عج ) - شروع به مجاهده نفس ‍ نمودم و خداوند به بركت مولاى ما - كه درودهاىخدا بر او باد - بابهاى مكاشفه را كه عقلهاى ضعيفتحميل آن را ندارد، بر روى من گشود.)(595)
در آن دوران خوش و وجدآور كه وراى خوشى و نشاطهاى مادى است ، مجلسى درس و بحث وقلم را كنار نگذاشت ، چرا كه كلام معصوم را چيزى خارج از آن حيطه و بى ارتباط با آننمى دانست . در نجف از (سيد شرف الدين على شولستانى ) از علما و محدثان بزرگحوزه نجف ، بهره برد و در 33 سالگى به كسب اجازه از اونائل شد. (596)
بازگشت به اصفهان  
دوران اقامت مجلسى در نجف را بايد حد فاصل دو مرحله متمايز زندگانى او دانست . درپايان اين دوران ، او همتى فراتر از خود يافته بود و مى خواست كه رسالت خود را درهدايت و ارشاد مردم نيز به انجام برساند. اكنون روياى صادق ، كه يكى از راههاى الهاماز عالم غيب به انسان است ، براى او راه گشود. در خواب على عليه السلام را ديد كه بهاو مى فرمود تا به اصفهان برگردد اما او اصرار فراوانى مى كرد كه حضرت اجازهدهد در جوار بارگاهش اقامت داشته باشد. امام عليه السلام فرمود كه وجود او در اصفهانبراى هدايت مردم مفيدتر است . پس از آن مجلسى به اصفهان بازگشت و به تاليف وتدريس مشغول شد.
از خدمات علمى در اين دوران نوشتن شرحى بر صحيفه سجاديه بود. (وى در مقابله وتصحيح و نشر صحيفه تلاش بسيارى كرد و در اثر اهتمام او به اين امر صحيفهسجاديه در ميان مردم شناخته شد و از هجران و فراموشى بيرون آمد.)(597)
به سوى حديث  
احاديث و گفتار معصومين عليه السلام براى محمد تقى مجلسى ارزشى والا و بى حسابداشت . چرا كه او تهذيب نفس و رشد و ارتقاى روحى را كه برنامه زندگى اش بود، باراهنمايى و هدايت معصومين عليه السلام ميسر مى دانست و معتقد بود كه سير و سلوكصوفى مابانه اى كه بدون هدايت و حب اهل بيت صورت گيرد رساننده به حق تعالى ومقرب به ذات احدى نيست . از سوى ديگر او در آداب و اعمالى كه در سير و سلوك روحىبايد مراعات شود، سخت پاى بند به پيروى از دستورها و احكام دينى بود. او اعتقاد داشتكه : (با فقه است كه سعادت ابدى و كمالات هميشگىحاصل مى گردد.) (598)
پيشتر تصميم داشت كه به شرح و تفسير روايات معصومين عليه السلام بپردازد. ليكنچون كارى عظيم بود، در خود اين جرات را نمى يافت . (599) تا اينكه زمانى بهبيمارى سختى دچار شد به طورى كه تا چند قدمى مرگ رفت . در بستر همان بيمارىروياهايى چند ديد كه از يافتن زندگى دوباره و شروع مرحله اى جديد در زندگى اشحكايت مى كرد. از آنجا كه مجلسى از سالهاى نخست عمرش را با تهذيب نفس ، صفاى قلبو خلوص نيت سپرى كرده بود، روياهاى صادق بسيارى برايش رخ مى داد و با اين الهامغيبى ، كه در بيانات ائمه عليه السلام جزئى از نبوت شمرده شده ، درطول زندگى خود راه مى گشود.(600)
مجلسى در رويا به دست ائمه عليه السلام شفا يافت و در رويايى ديگر از غذا و ميوههاى بهشتى كه رسول خدا صل الله عليه و آله برايش فرستاده بود، خورد. خود مىگويد: (پس از آنكه از خواب بيدار شدم آن را به علم تعبير كردم . گويى به قلبمالهام شده بود كه به شرح و تفسير حديث بپردازم . پس به اين امرمشغول شدم .) (601)
از آن زمان تاليف پيرامون حديث و كتب روايى در زندگى ملا محمد تقى مجلسى آغاز شد وتا پايان عمر همچون شاخصى پرارج در فعاليت علمى اش ، ادامه يافت . تاليفاتى چون(اربعين ) (چهل حديث از معصومين عليه السلام )، (شرح حديث همام ) به زبان فارسى، (الحياء الاحاديث ) كه شرحى است ناتمام بر كتاب (تهذيب الاحكام ) تاليف شيخطوسى و از آخرين تاليفات آن محدث گرانقدر بوده واجل مهلت اتمام آن را به او نداده است ، (لوامع الصاحبقرانى ) كه شرحى است فارسىبر (من لايحضره الفقيه ) تاليف شيخ صدوق و (روضه المتقين ) كه شرحى است بركتاب (من لايحضره الفقيه ). (602)
كتاب (من لايحضره الفقيه ) يكى از كتب چهارگانه روايى معتبر شيعه است كه حاوىروايات فقهى مى باشد و به قلم شيخ صدوق (متوفى 381 ق .) جمع آورى و تدوينشده است اين كتاب همچون ديگر كتب اربعه ، از متون اصلى روايى است كه از زمان تدوينآن ، مورد مراجعه و توجه علماى شيعه بوده ، به طورى كه بيش از هيجده شرح و تعليقهبر آن نوشته شده است . (603)
(روضه المتقين ) ملا محمد تقى مجلسى يكى از بهترين شرحهاى نوشته شده بر اينكتاب بوده و بارها به چاپ رسيده است . چاپ جديد آن در چهارده جلد و به نحوى مطلوبمنتشر شده است . روضه المتقين همچنانكه مجلسى خود در آخر كتاب مى گويد عصاره دانش ومعلومات فقهى ، اصولى و كلامى او در طول پنجاهسال تحصيل و تحقيق مى باشد. (604)
آن عالم و محدث گرانقدر در روضه المتقين ، علاوه بر تصحيح من لايحضره الفقيه ، كهبه گفته وى در آن زمان نسخه هاى پر غلط داشته ، به مقابله اين كتاب با ديگر كتبچهارگانه روايى پرداخته و هر جا كه روايتى با سند ضعيف ذكر شده ، آن را بانقل روايتى با سند قوى از سه كتاب ديگرتكميل و جبران كرده است . در اين كتاب به مقتضاى روايات ، مطالب سودمندى از سوىشارح آورده شده و نه تنها در زمينه فقه و احكام عملى ، بلكه در ديگر زمينه ها از جملهبحثهاى رجالى ، ادبى ، كلامى و عرفانى ، نيز سخن گفته شده است . تدوين چنين كتابارزشمندى به احاطه و تسلط بر بسيارى از علوم ، از جمله : لغت ،رجال ، فقه ، اصول فقه ، تفسير و كلام ، نياز داشته كه خود نمايانگر وسعت و وفورعلم مولف آن مى باشد.
بر كرسى تدريس  
از سال 1040 ق . به بعد، نسل جديدى از علما در حوزه اصفهان ظهور كردند. بزرگانىچون شيخ بهايى (متوفى 1030 ق ) و ميرداماد (متوفى 1041 ق ) در كهولت در گذشتهبودند و كم كم نسل ديگرى از فقها جاى آنها را مى گرفتند. ملا محمد تقى مجلسى اززمره آنان بود.
مجلسى در آن دوران از مدرسان ممتاز حديث و فقه در حوزه معتبر اصفهان به شمار مى رفتو به تدريس اصول ، فقه ، تفسير، كلام و رجالاشتغال داشت . (605) او هر روز در مسجد جامع اصفهان به تدريس پرداخته ، جمعزيادى از دانش پژوهان و طالبان علوم اهل بيت عليه السلام در محضر درسش حاضر مىشدند.
نام برخى از بزرگانى كه شاگرد ملا محمد تقى مجلسى بوده يا تنها اجازهنقل حديث از وى داشته اند از اين قرار است :
علامه محمد باقر مجلسى ، سيد عبدالحسين خاتون آبادى ، محقق خوانسارى ، سيد نعمت اللهجزايرى ، ملا ميرزاى شيروانى ، ملا محمد صالح مازندرانى ، ملا محمد صادق كرباسى ،سيد شرف الدين على گلستانه ، ملا عزيز الله و ملا عبدالله مجلسى ، ميرزا ابراهيماردكانى يزدى ، مولا ابوالقاسم بن محمد گلپايگانى ، بدر الدين بن احمد عاملى و ميرزاتاج الدين گلستانه . (606)
منزلگاه روشنى  
علامه محمد تقى مجلسى علاوه بر آنكه در جامعه فردىفعال و موثر بود در خانه نيز شخصيتى تاثير گذار بر فرزندانش بود، به طورىكه پسرانش ‍ همگى در راه تحصيل قدم گذاشته ، از علماى عصر خود گذشتند. دامادهاىمجلسى ، ملا محمد صالح مازندرانى ، ملا محمد على استرآبادى ، ملا ميرزاى شيروانى وميرزا كمال الدين فسايى ، نيز همه از علماى آن دوران بودند و فرزندان و نوادگانشانسلسله بزرگ و ارجمندى از علما و فقهاى شيعه را به وجود آوردند. پسران او ملا عزيزالله مجلسى فرزند ارشد وى ، ملا عبدالله مجلسى و علامه محمد باقر مجلسى فرزندكوچك ، همه نزد پدر و اساتيد بزرگ تحصيل نمودند و از علماى زمان خود به شمار مىآمدند. در ميان پسران او علامه محمد باقر مجلسى معروف به (علامه مجلسى ) مولفبحار الانوار، از همه شاخص تر بود. وى از بزرگترين شخصيتهاى خاندان مجلسى وتاريخ تشيع است .
مجلسى در جامعه  
فقيه بزرگوار علامه محمد تقى مجلسى عالمى بود كه با مردم و جامعه خويش در ارتباطبود و به هدايت و ارشاد آنان امر به معروف و نهى از منكر اهتمام داشت . در ترويج واشاعه معارف اهل بيت عليه السلام در زمان خويش مى كوشيد و از همين رد چند كتاب و رسالهخود را به زبان فارسى تاليف كرد تا فارسى زبانان بتوانند از آنها استفاده كنند.
خانه اش در جنب مسجد جامع عتيق محل رفت و آمد مردم بود و در آن محلى براى رسيدگى بهمرافعات و دعاوى وجود داشت (607) و در منصب امامت جمعه شهر اصفهان به وعظ و ارشادمردم مى پرداخت . مجلس ‍ درس او در مسجد جامع اصفهان ، اين پايگاه علم و عبادت ، بررونق و بركت مسجد افزوده بود.
(حديقه المتقين ) رساله عمليه او، كه براى استفاده مردم به زبان فارسى نوشته شدهبود مورد توجه بسيار علما قرار داشت و راهگشاى مردم درعمل به احكام شرعى بود.
به سوى ابديت  
فقيه و محدث گرانقدر، ملا محمد تقى مجلسى در يازدهم شعبانسال 1070 ه‍ق در اصفهان رحلت نمود و پيكرش در همان شهر به خاك سپرده شد.(608) وفات او ضايعه اى بزرگ براى حوزه هاى دينى ، خصوصا حوزه بزرگاصفهان به شمار مى آمد. چرا كه اصفهان يكى از بهترين استادان حديث را از دست دادهبود.
اما دست پروردگان محضر فيض و افاده او راهش را ادامه دادند و راه او كه در تهذيب نفس واحياى حديث سعى بليغى روا داشت ، با شاگردانش ‍ خصوصا علامه محمد باقر مجلسى ،ادامه يافت و عصر بازگشت به حديث و تعبد تجلى بارزتر و رونق بيشترى يافت .
وصايا و سفارشها 
ملا محمد باقر مجلسى (ره ) در اجازه نامه اى كه در سالهاى آخرين عمر براى فرزندشعلامه محمد باقر مجلسى ، نوشت راه او را كه ادامه راه خودش بود براى وى چنين ترسيمكرد:
(پس به درستى كه من ، او و نفس خطاكار خود را به تقواى خداى تبارك و تعالى وصيتمى كنم ؛ كه آن وصيت خداى متعال به انسانهاى اولين و آخرين است . و اينكه مراقبت خود رابذل كند و اخلاص در علم و عمل داشته باشد. كه : به درستى مردم همگى هلاك مى شوند،مگر عاملان . و عالمان همگى هلاك مى شوند، مگر عالمان به علم خود و عالمان همگى هلاك مىشوند، مگر مخلصان . مخلصان نيز در معرض خطرى بزرگ قرار دارند و اينكه در هرروز جزئى از قرآن عظيم را با تدبير و تفكر بخواند. در هر روز وصيت مولاى ما اميرالمومنين عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام ، سرور جوانان بهشت ، را كهدر نهج البلاغه ذكر شده ، ملاحظه نمايد و به آن و ديگر وصاياى آن حضرت و ائمهمعصومين - صلوات الله عليهم اجمعين - عمل نمايد. رياضت و جهاد با نفس را ترك نكند كهخداى تعالى فرموده : (و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين) (609) (و كسانى كه در راه ما مجاهده كردند، به يقين ما آنان را به راههاى خودهدايت مى كنيم و به درستى كه خداوند با احسان كنندگان است .)
و بر اوست كه در اخبارى كه درباره اخلاق شايسته و رفتار ناپسند وارد شده ، تدبيرنمايد، و از ناپسند آن اجتناب كند. و بر اوست كه به دعا مداومت داشته باشد و از خداىتعالى بخواهد كه او را از اوليايش قرار دهد، آنان كه خوفى برايشان نيست و محزوننمى گردند...)(610)
فيض كاشانى متوفاى 1091 ق . 
حديث دوست
حبيب الله سلمانى آرانى
ولادت و نسب  
محمد مشهور به ملا محسن و ملقب به فيض در چهاردهم ماه صفرسال 1007 ق . در يكى از معروف ترين خاندان علم ، عرفان و ادب ، كه سابقه درخشانآنان به حدود چهار قرن مى رسد در كاشان به دنيا آمد.
پدرش رضى الدين شاه مرتضى (950 - 1009 ق ) فقيه ، متكلم ، مفسر و اديب در كاشانحوزه تدريس داشته و از شاگردان ملا فتح الله كاشانى (متوفى 988 ق ) و ضياءالدين محمد رازى (متوفى 1091 ق ) بوده است .
مادر او زهرا خاتون (متوفى 1071 ق ) بانويى عالم و شاعر، دختر ضياء الدين العرفارازى (از عالمان بزرگ شهررى ) بوده است . جد فيض تاج الدين شاه محمود فرزند ملاعلى كاشانى ، عالم و عارفى شاعر از ناموران زمان خويش در كاشان بوده و در آنجامدفون است . (611)
دوران كودكى و تحصيلات  
ملا محسن چهارمين فرزند شاه مرتضى در دو سالگى پدر خود را از دست داد. از آن پسدايى و عمويش (612) تعليم و تربيت او و ديگر برادرانش را به عهده گرفتند و چونفيض از برادران خود باهوش تر بود مقدمات علوم دينى و بخشهايى از آن را تا سنبلوغ در كاشان نزد عمو و دايى اش نورالدين محمد مشهور به حكيم و آخوند نورا (متوفى1048 ق ) فرا گرفت .
بيست ساله بود كه با برادر بزرگش عبدالغفور براى ادامهتحصيل به اصفهان كه در آن روزگار پايتخت كشور و مركز تجمع علماى بزرگ واساتيد ماهر در رشته هاى مختلف علوم اسلامى بود، رهسپار گرديد و از اين موقعيت مناسبكه در هيچ يك از شهرهاى ايران و ديگر ممالك اسلامى يافت نمى شد بيشترين بهره ها واستفاده هاى علمى را برد. (613)
مشهورترين استادان و ناموران اجازه اجتهاد و نقل روايت فيض در اصفهان ، ملا محمد تقىمجلسى (متوفى 1070 ق )، شيخ بهايى (متوفى 1031 ق )، در علوم فقه و حديث وتفسير و ميرداماد (متوفى 1040 ق ) ميرفندرسكى (متوفى 1050 ق ) و ملاصدرا (متوفى1050 ق ) در فلسفه ، عرفان و كلام بوده اند. پس از آن ملا محسن با شنيدن خبر ورودسيد ماجد بحرانى (متوفى 1028 ق ) به شيراز، از اصفهان به آنجا رفت و مدت دوسال نزد ايشان به تكميل علم حديث و روايت پرداخت و از او نيز اجازهنقل روايت گرفت و به اصفهان بازگشت و بار ديگر در حلقه درس و بحث شيخ بهايىحاضر شد و استفاده هاى شايان برد.
در اين سالها كه فيض از تقليد مستغنى و براى حج مستطيع شده بود عازم بيت اللهالحرام گرديد و در آنجا به ملاقات شيخ محمد فرزند حسن فرزند زين الدين عاملى(متوفى 1030 ق ) رفت و از آن بزرگوار پس از استفاده هاى علمى ، اجازه روايت ونقل حديث دريافت كرد.(614)
او پس از مراجعت از مكه به شهرهاى ديگر ايران مسافرت كرد و از دانشمندان آن شهرهابهره برد تا زمانى كه ملاصدرا از شيراز به قم مهاجرت كرد و در كهك قم اقامت گزيد.در اين موقعيت كه ملاصدرا دوره رياضت و علم باطنى را شروع كرده بود ملا محسن و ملاعبدالرزاق لاهيجى به سويش شتافته ، مدت هشتسال مونس تنهايى او بودند و در مصاحبتهاى شبانه روزى با استاد استفادهكامل معنوى مى بردند.
در اين دوران (1040 - 1029 ق ) ملاصدرا دو دخترفاضل و عالم خود را به دو شاگردش ملا محسن و ملا عبدالرزاق تزويج كرد و آن دوشاگرد و داماد را به (فيض ) و (فياض ) لقب داد. در همين زمان از سوى حاكم شيرازاز ملاصدرا تقاضاى مراجعت به شيراز شد. او اين دعوت را پذيرفت . فيض نيز همراهاستاد و پدر همسرش به شيراز رفت و نزديك به دوسال در آنجا ماند. بعد از اين مدت او به كاشان بازگشت و به امر تدريس ، تعليم ،تبليغ و ترويج و تاليف و تصنيف مشغول گرديد و گاه در قمصر و كاشان با جمعى ازدوستان نماز جمعه اقامه نمود. (615)

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation