بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب گلشن ابرار جلد 1, جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     FOOTNT05 -
     FOOTNT06 -
     GOL10000 -
     GOL10001 -
     GOL10002 -
     GOL10003 -
     GOL10004 -
     GOL10005 -
     GOL10006 -
     GOL10007 -
     GOL10008 -
     GOL10009 -
     GOL10010 -
     GOL10011 -
     GOL10012 -
     GOL10013 -
     GOL10014 -
     GOL10015 -
     GOL10016 -
     GOL10017 -
     GOL10018 -
     GOL10019 -
     GOL10020 -
     GOL10021 -
     GOL10022 -
     GOL10023 -
     GOL10024 -
     GOL10025 -
     GOL10026 -
     GOL10027 -
     GOL10028 -
     GOL10029 -
     GOL10030 -
     GOL10031 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

مقام علمى 
رفته رفته به مباركى دعاى حضرت ولى عصر (عج ) بركت وجود شيخ صدوق فراگيرشد و تمام دانشوران ، زبان به مدح و ثناى او گشودند و در برابر عظمت و گسترگىدانش او خضوع كردند. پس از سفر به بغداد شهرت علمى او آنچنان دانشمندان آن ديار راتحت تاءثير قرار داده بود كه تمام آنها را مجذوب خود كرد و از شعاع وجودى خود بهرهمند ساخت .
شيخ صدوق را نمى توان تنها يك محدث يا فقيه يا اصولى ناميد بلكه با نظر بهگوناگونى تاءليفات او و سخنان عالمان دينى در حق وى ، پى به دامنه دانش بيكراناو خواهيم برد.
عمر رضا كحاله (از عالمان اهل سنت ) در حق او نوشته است :
(محمد بن على بن الحسين ... شيعى (ابو جعفر) مفسر، فقيه ، اصولى ، محدث حافظ،آشناى به رجال ، ... (بوده است ) ) (28)
بيشترين فرصت و زحمت وى صرفه جمع آورى و تدوين و تبويب و نشر احاديث و نگارشكتب مختلف شد. و اين امر جز با تسلط او بر آن رشته هاى علمى تحقق نخواهد يافت .
تبويب و تدوين حديث با توجه به موقعيت زمانى (صدوق ) و نبود يا كمبود امكاناتنگارشى و تحقيقى در آن عصر، حاكى از تلاش طاقت فرساى او است . امروزه انجام چنينامر بزرگ با وجود امكانات زياد حتى از توان يك گروه علمى هم خارج است .
صدوق با كار ابتكارى خود در تنظيم آثار معصومين عليه السلام چشمه سارى را جارىساخت كه نسلهاى آينده توانستند از جويبار روان وزلال نيازهاى علمى و دينى بشريت را مرتفع سازند.
فقيه اماميه  
برخى از كسانى كه زندگانى فقيهان را نگاشته اند (صدوق ) را از قلم انداخته ، و اورا در زمره فقهاى نامدار شيعه نياورده اند! حال آنكه صدوق در بسيارى از كتابهاى خود ازجمله كتاب معروف (من لا يحضره الفقيه ) (يكى از كتابهاى چهارگانه اصلى شيعه )روايات را بر اساس مبانى فقهى خود تنظيم كرده و در مقدمه آن نيز نوشته است : (آنچهدر اين كتاب آورده ام به آن فتوا مى دهم ) (29) يعنى مطابق نظريات وى در احكام استهمچنين كتاب معروف (المقنع ) وى در شمار كتب اوليه فقهى عالم تشيع قرار دارد و كاملاجنبه فتوايى دارد و ساير فقها در قرون و اعصار پس از وى به همين كتاب به مثابهنظرهاى فقهى وى استناد كرده اند. بعلاوه بسيارى ازرجال نويسان او را در زمره فقيهان آورده اند. (30) دانشمند كم نظير شيعه ، شيخطوسى عليه السلام در كتاب (الفهرست ) اين گونه از صدوق ياد مى كند:(بزرگ ماو فقيه ما و آبروى شيعيان خراسان ....)
صدوق در نگاه ديگران  
بزرگى شخصيت آنچنان است كه دانشمندان معروف اسلامى - اعم از شيعه و سنى - هر جابه نام وى رسيده اند، زبان به مدح او گشود و او را به بزرگى ياد كرد و با لقبهاىبلند و عبارتهاى پر معنا نام برده اند. برخى از تعبيرها كه در كلام آن بزرگان مشاهدهمى شود انسان را به تعجب والايى شخصيت وى دو چندان مى كند.
شيخ طوسى در كتاب (الفهرست ) مى نويسد:
(...صدق ، بزرگوار و حافظ احاديث ، ناقد اخبار و نسب بهرجال دانا بود. در بين دانشمندان قم شخصيتى به قدرت حافظه و زيادى دانش او يافتنشده است .) (31)
محمد بن ادريس نيز در كتاب (سرائر) آورده است :
(دانشمند بزرگوار و مورد اطمينان ، متخصص اخبار، ناقد آثار، عالم بهرجال و حافظ بزرگ حديث بود، او استاد پيشواى ما شيخ محمد بن نعمان است .(32)
نجاشى بن محمد معروف نوشته است .
(صدوق ، بزرگ و فقيه ما، چهره معروف شيعيان در خراسان بود درسال 355 در سنين جوانى به بغداد سفر كرد و بزرگان آنجا در محضر او استفادهبردند.) (33)
سيد ابن طاووس نيز او را اين گونه توصيف كرده است :
(شيخ ابو جعفر محمد بن على بن بابويه ، كسيكه دانش و درستكارى او مورد اتفاق و درگفتار مورد اطمينان كامل است .) (34)
و شيخ اسد الله شوشترى در كتاب (مقابس الانوار) آورده است :
(صدوق ، رئيس محدثين ، زنده كننده اساس دين ، دارندهفضائل و مكارم او و برادرش به دعاى امام عسكرى و ولى عصر عليه السلام به دنيا آمدهاند.) (35)
علامه مامقانى در كتاب شريف تنقيح المقام نگاشته است :
(محمد بن على بن بابويه ، عموم مردم از فقاهت او و فقها از احاديث او بهره جسته اند ودانشمندان متخصص از او ياد كرده و بر او درود فرستاده اند.) (36)
مرحوم سيد حسن صدر نيز در معرفى وى مى نويسد:
(محمد بن على بن حسين ، بيش از 300 كتاب تاءليف كرده است همانند او در ميان دانشمنداناسلامى وجود ندارد.) (37)
اين توصيفها اختصاص به دانشمندان شيعه مذهب ندارد بلكه عالماناهل سنت نيز زبان به مدح او گشوده اند كه در اين مختصر تنها به يك نمونه از آن اشارهمى كنيم .
خير الدين زركلى كه در كتاب معروف (الاعلام ) مى نويسد:
(محمد بن على بن حسين ، معروف به (شيخ صدوق ) مانند او در بين علماى قم يافت نشدهاست . در رى اقامت داشت و در منطقه شرق و خراسان مقام والايى داشت در شهر رى بدرودحيات گفت و در همان جا به خاك سپرده شد و حدود 300 كتاب ، تاءليف كرده است .)(38)
صداقت در گفتار و روايت  
از مسائلى كه در علم رجال مطرح است و سبب پذيرش حديث محدثان خواهد بود تصريحدانشمندان اين رشته علمى به وثاقت و اطمينان و صداقت راوى است . اين در حالى است كهدر كلام عالمان رجالى كمتر سخن از وثاقت شيخ صدوق به ميان آمده است مرحوم شيخ حرعاملى از محدثان شيخ و مؤ لف كتاب شريفوسائل الشيعه در اين باره مى نويسد:
(عالمان بزرگ رجال نويس ، آن گونه ايشان را مورد ستايش قرار داده اند كه كمتر ازتوثيق نيست و آنگاه كه فردى چنان شهرت داشته باشد كهحال او بر هيچ كس پوشيده نباشد نيازى به توثيق ندارد عالمان دينى چنان اعتمادى برشيخ داشتند كه تعبير به اينكه (ايشان مورد وثوق و اطمينان است ) توهين به اوست .(39)
محقق بحرانى گويد:
(گروهى از اصحاب را ديدم كه مراسيل (40) صدوق را صحيح مى دانند و مى گويندمراسيل صدوق كمتر از مراسيل ابن ابى عمير نيست ، از جمله آنها كهمراسيل او را صحيح مى دانند علامه در مختلف و شهيد در شرح ارشاد و سيد داماد در حواشىفقيه است .) (41)
علامه مامقانى (رجالى معروف ) در تنقيح المقال مى نويسد:
(خدشه و تاءمل در وثاقت و عدالت و بزرگى اين مرد، مانندتاءمل در نور خورشيد فروزان است . حضرت حجت (عج ) در حق وى فرموده است : انالله سبحان ينفع به يعنى خداى سبحان بوسيله او به مردم بهره مى رساند و اينخود توثيق و تعديل اوست . (42)
برخى نيز روشنى وثاقت او را مانند وثاقت سلمان و ابوذر دانسته اند.(43)
آثار صدوق  
پرداختن به نوشته هاى صدوق خود كتاب مستقلى را مى طلبد و بجاست كه (كتاب نامهصدوق ) نگارش بايد و نوشته هاى اين دانشمند گرانمايه و جامعه علمى و اسلامىشناسانده شود.
شيخ طوسى رحمة الله عليه در كتاب (الفهرست ) نوشته است : وى (صدوق ) نزديكبه سيصد كتاب تاءليف كرده است .) (44)
نجاشى در كتاب (رجال ) خود كه بعد از فهرست شيخ نوشته شده ، 198 كتاب صدوقرا نام برده است . (45)
اين در حالى است كه اهميت صدوق به زيادى تاءليفات وى نيست بلكه به سودمندى كاراوست نظم و تدوينى كه وى در احاديث معصومين عليه السلام به وجود آورده است تا عصراو سابقه نداشته و اين نيز حكايت از تسلط بسيار عمق وى بر روايات دارد.
در اين نوشته مختصر به معروفى اجمالى برخى از آثار صدوق مى پردازيم .
كتاب من لايحضره الفقيه  
مشهورترين و بزرگترين كتاب صدوق - پس از مدينه العلم - همين كتاب است كه يكىاز(كتب اربعه ) روايى شيعه به شمار مى رود.
اين كتاب در بردارنده نزديك به شش هزار حديث مى باشد كه بر اساس ‍ موضوعاتمختلف فقهى تدوين شده است .
سبب نگارش اين كتاب حكايتى زيبا و شنيدنى دارد كه وى خود آن حكايت را در مقدمه كتابآورده است .
ايشان در آنجا ضمن ذكر آن حكايت چنين نوشته :
(من نخواستم مانند ساير مصنفان رواياتى را كه در هر موضوع رسيده است ثبت كنم بلكهدر اين كتاب رواياتى را آورده ام كه بر اساس آن فتوا مى دهم و آنها را صحيح مى دانم ومعتقد به صحت آنها مى باشم و ميان من و پروردگار حجت است .)
مرحوم مامقانى به نقل از علامه طباطبايى (بحر العلوم ) مى نويسد:
(برخى از اصحاب روايات كتاب (الفقيه ) را بر ساير كتب اربعه به چنددليل ترجيح مى دادند:
برخوردارى مؤ لف از حافظه اى قوى كه سبب ضبط بهتر روايات مى باشد.
استوارى وى در نقل روايات .
متاءخر بودن كتاب (من لايحضره الفقيه ) از (كافى ).
صدوق صحت انچه بر او در اين كتاب آورده خود ضمانت كرده است .
هدفش تنها نقل روايت نبوده بلكه به اظهار خود مطابق آنچهنقل كرده فتوا داده است . (46)
كمال الدين و تمام النعمة  
صدوق اين كتاب را در اواخر عمرش تاءليف كرده است . در آن عصر از طرف فرقهاسماعيليه كه نفوذ بسيار داشتند و از سوى فرقه زيديه و طرفداران جعفر كذاب وپيروان زيادى از اهل تسنن ايرادهايى به فرقه اماميه وارد مى شد و آنان بدين وسيلهاذهان مردم را مشوب مى كردند. از اين نظر شيخ صدوق - رضوان الله عليه - كتاب(كمال الدين ) را تاءليف كرد. او در اول اين كتاب اشكالات مخالفين رانقل مى كند و به آنها پاسخ مى دهد و به خوبى از عقيده اماميه دفاع كرده به طورتفضيل درباره قائم آل محمد (عج ) بحث مى كند. (47)
با اينكه اين كتاب حدود 90 سال پس از غيبت كبراى حضرت ولى عصر (عج ) نگاشته شدهاز مباحث آن معلوم مى شود در آن زمان كه هنوز مدت چندانى از اين مساءله نگذشته بود، عدهاى از اهل كفر و نفاق نسبت به ماجراى غيبت ترديد كرده بر شيعيان خرده مى گرفتند.همچنانچه خود شيخ صدوق نيز بارها به اين نكته اشاره كرده است .
معانى الاخبار  
يكى از آثار ارزشمند صدوق كتاب معانى الاخبار حاوى رواياتى است كه موارد ابهام ومشكل احاديث و آيات قرآن را توضيح داده است .
عيون اخبار الرضا عليه السلام  
اين كتاب را براى صاحب بن عباد، وزير دانشمند و دين پرورآل بويه نگاشته و به وى اهدا كرده است و در آن ، رواياتى كه از امام هشتم عليه السلامنقل شده گرد آمده است .
خصال  
اين كتاب كه در بردارنده نكات اخلاقى - علمى ، تاريخى و فقهى و پندهاى درس آموز مىباشد بر اساس سلسله اعداد ترتيب يافته كه اين تدوين و تنظيم نيز بر زيبايى وشيوايى و ارزش كار وى در اين اثر افزوده است . او در هر باب رواياتى كه مطابق همانعدد نكته يا مطلبى را در برابر آورده است .
امامى (مجالس )  
مجموعه درسها و سخنرانيهاى شيخ صدوق در اين اثر گرد آمده است مطالب آن راشاگردان او تحرير كرده اند.
علل الشرايع  
اين كتاب ، همچنانكه از نامش پيداست حاوى علتها و فلسفه احكام مى باشد، مؤ لف تماماحاديثى كه به علل و فلسفه احكام اشاره شده ، در يك مجموعه به همين نام نگاشته است ،و شايد اولين كتاب در موضوع خود مى باشد.
برخى ديگر از آثار وى بدين قرارند:
1 - ثواب الاعمال
2 - عقاب الاعمال
3 - المقنع
4 - الاوائل
5 - الاواخر
6 - المناهى
7 - التوحيد
8 - دعائم الاسلام
9- اثبات الوصية
10 - المصابيح
11 - التاريخ
12 - المواعظ
13 - التقيه
14 - الناسخ و المنسوخ
15 - الباطل العلو و التقصير
16 - السر المكتوم الى الوقت المعلوم
17 - مصباح المصلى
18 - مصادقة الاخوان
19 - الهدايه فى الاصول والفقه
20 - المواعظ و الحكم
21 - تعداد زيادى در فضيلت برخى اعمال و بعضى از ماهها
22 - تعداد زيادى رساله در موضوعات مختلف فقهى و غير آن
23 - چندين كتاب در فضايل پيامبر و امامان و برخى از اصحاب
24 - كتابهاى متعدد در بيان زهد پيامبر و امامان عليه السلام
25 - و چندين كتاب در پاسخ به سؤ الهاى مردمى .
گوهر گمشده يا مدينة العلم  
مهمترين كتاب شيخ صدوق كه خود نيز از آن ياد كرده و تا زمان پدر شيخ بهايى مورداستفاده عالمان مورد استفاده عالمان دينى بوده كتاب (كتاب العلم ) است كه مفقود گشتهاست و با كمال تاءسف به دست كار نرسيده است .
بنا به نوشته ابن شهر آشوب در كتاب معالم العلماء كتاب مدينة العلم ده جلدى و من لايحضره الفقيه چهار جلدى است و از اين نوشته معلوم مى شود كه مدينة العلوم بيش از دوبرابر من لا يحضره الفقيه بوده است .(48)
شيخ طوسى ، شيخ منتجب الدين و ديگران از اين كتاب به عنوان يكى از مهمترينتاءليفات صدوق ياد كرده اند و بسيارى از بزرگان دين از كتاب مدينة العلوم روايتكرده اند.(49)
صاحب روضات الجنات مى نويسد:
(بعد از زمان علامه و شهدين ، ديگر هيچ اثرى از كتاب مدينة العلم دين و شنيده نشده استولى بنا به نوشته برخى ديگر ، معتقدند اين كتاب تا عصر پدر شيخ بهايى نيزموجود بوده و ايشان نسخه اى از آن را داشته است .)(50)
شيخ حسين بن عبدالصمد حارثى (پدر شيخ بهاء الدين عاملى ) در كتاب درايه اش نوشتهاست : (پايه ها و اصول معتبر حديث ما پنج كتاب است : كافى ، مدينة العلم ، من لا يحضرهالفقيه ، تهذيب و استبصار.)
عالمه مجلسى و پس از وى سيد محمد باقر جيلانى (سيد شفتى ) تلاشها واموال زيادى صرف يافتن اين كتاب كردند ولى اثرى از آن به دست نياوردند.
شاگردان صدوق  
شيخ صدوق به خوبى دريافته بود كه بهترين شيوه براى حفظ و حراست از سخنانپيشوايان دين كه در هر زمان ممكن است مورد تعرض و دستبرد خائنان قرار گيرد - علاوهبر حفظ و تدوين و نگارش آنها - انتقال به سينه دلسوخته گان آنها مكتباهل بيت عليه السلام مى باشد. از همين رو هرگاه حديثى از كسى مى شنيد به ديگران مىآموخت و اين امر سبب شد تا كمتر عالمى در آن عصر باشد كه شيخ صدوق از او بهرهنگرفته و كمتر طالب دانش كه او را عطايى از علوم وحى و عصمت نبخشيده باشد. در تمامشهرهايى وحى و عصمت نبخشيده باشد. در تمام شهرهايى كه او سفر كرده است جمعزيادى از دانشمندان از خرمن دانش او خوشه ها برگرفته و بهره هاى فراوان برده اند كهعدد شاگردان وى را متجاوز از صدها تن نوشته اند. از ميان شاگردان وى كه سرآمد همهآنهاست مى توان دانشمند بلند آوازه شيعه ، محمد بن محمد به نعمان ، معروف به (شيخمفيد) را نام برد كه بحق برازنده اين لقب بود و بسيارى به دين ديانت كرد و آثار بهجاى مانده از وى حكايت از وسعت معلومات او دارد.
بجز شيخ مفيد، از جمله شاگردان صدوق ، مى توان اين بزرگان را نيز نام برد:
برادر وى ، حسين بن على بن بابويه قمى
هارون بن موسى تلعكبرى
حسين بن محمد قمى (مؤ لف تاريخ قم )
على بن احمد بن عباس نجاشى
علم بن احمد بن عباس نجاشى
علم الهدى ، سيد مرتضى
سيد ابوالبركات على بن حسين جوزى حسينى حلى
غروب خورشيد  
شيخ صدوق رحمة الله عليه سرانجام پس از عمرى تلاش و تحقيق در سنگر علم و فرهنگاسلامى ، در سال 381. ق در 75 سالگى دعوت پروردگار خويش را لبيك گفت و درجوار رحمت بى منتهاى او جاى گرفت . وفات او در شهر (رى ) اتفاق افتاد و با اينحادثه عظيم و تاءسف بار، غبار غم و سراسر عالم تشيع را فرا گرفت و عاشقان مكتباهل بيت عليه السلام در ميان اندوه و اشك ، پيكر، پيكر مطهر وى را تشيع كردند و درنزديكى مرقد حضرت عبدالعظيم حسنى (در شهر رى ) به خاك سپردند. آنمحل اكنون نيز با نام (ابن بابويه ) زيارتگاه مسلمانان است . گرچه درطول تاريخ همواره آرامگاه مورد احترام شيعيان بوده ولى با حادثه اى كه در حدود يكصدو هشتاد و پنج سال پيش اتفاق افتاد، عظمت و اعتبار صدوق در نزد زائران حرمش بيشترمعلوم شد و ارادت آنان نسبت به وى دو چندان گشت ؛ كه شرح آن واقعه مطابقنقل روضات الجنات ديگر كتب تاريخى بدين گونه است .
(در سال هجرى قمرى ، باران زيادى باريد كه بر اثر آن اطراف مزار شريف شيخصدوق فروكش كرد و شكافى در كنار آن پديد آمد. مؤ منان در پى اصلاح بر آمدند.هنگام خاكبردارى به سردابى كه جسد شيخ در آن مدفون بود، رسيدند. وقتى كه بهسرداب وارد شدند، جسد را سالم يافتند. آثار رنگ حنا هنوز بر ناخنهاى وى باقى بود،آثار رنگ حنا هنوز بر ناخنهاى وى باقى بود، اين خبر در سطح تهران پيچيد تا آنكهسلطان وقت ( فتحعلى شاه قاجار) نيز از آن مطلع گشت . دستور داد تا سرداب رانپوشانند كه خواهان در محل حاضر شدند. جمعى از علما و سران مشاهده كردند. سپس دستوردادند تا سرداب را بپوشانند و بناى ساخته شده و بر قبر را تجدد كردند.(51)
صاحب كتاب (روضات الجنات ) اين حكايت را از برخى كسانى كه جسد را ديده و شاهداين ماجرا بوده اند، شنيده و نقل كرده است .
خدايش رحمت كند و در بهترين جايگاه بهشت جاى دهد.
و الحمد لله اولا و آخرا
صاحب بن عباد متوفاى 385 ق . 
وزير دين پرور
سعيد بابايى
از ولادت تا عرصه سياست  
ابوالقاسم اسماعيل بن عباد فرزند عباس ملقب به صاحب و مشهور به صاحب بن عباد بهسال 326 ق . در اصفهان ديده به جهان گشود. (52)
پدر و اجداد صاحب از بزرگان و سرشناسان اصفهان بوده و مرتبه وزارت داشتند. وعباس رسيده بود كه مردم او را (شيخ امين ) مى گفتند.
پدر صاحب و همسرش نهايت كوشش خود را در تربيت فرزند خود به كار بستند. اوليناستاد صاحب پدرش (عباد) بود كه علاوه بر ايفاى پدرى استادى مهربان و دلسوزبراى وى به حساب مى آمد. (صاحب ) پس از فراگيرى مقدمات بهتحصيل فقه ، حديث ، تفسير، كلام و ديگر علوم رايج پرداخت .
پس از چندى كه او را از اساتيد و بزرگان اصفهان بى نياز ديد به (رى ) كه ازمراكز علم و ادب آن زمان بود مهاجرت كرد و در آن شهر به حلقه درس ‍ (ابن عميد) وزيردانشمند و شهير آل بويه پيوست و ابن عميد توانايى (صاحب ) در انشاى متون ادبى رامشاهده كرد. و او را از نويسندگانى مقام وزارت قرار داد. كاردانى و توانايى صاحب درانجام اين وزارت قرار داد. كاردانى و توانايى صاحب در انجام اين امور، راه پيشرفت رابر او هموار ساخت تا آنجا كه چون ركن الدوله ، فرزندش مؤ يدالدوله را به مقام دبيرىاو و نويسندگى وى به زادگاهش اصفهان بازگشت . (53)
نگاهى به آل بويه  
اين خاندان شيعى از منطقه شمال ايران برخاستند و در برهه اى از تاريخ اين كشور(320)بر مناطق وسيعى از ايران حمرانى مى كردند.
در عصر آل بويه بسيارى از محدوديتها و سختيهايى كه شيعيان گرفتار آن بودند ازميان رفت ، شهادت به ولايت حضرت على عليه السلام در اذان و بزرگداشت حادثهكربلا و شهيدان آنان و علنى كردن ديگر شعارها و مراسم مذهبى شيعيان ، از خدمات اينخاندان به اسلام است .
معزالدوله - از پادشاهان آل بويه - مذهب شيعه را در عراق ترويج نمود.به فرمان وى دردهه اول محرم بازارهاى بغداد تعطيل شده و مردم با لباس ‍ سياه به عزادارى مىپرداختند.
بزرگداشت عيد غدير و برپايى جشن هاى باشكوه به مناسبت ميلاد ائمه معصومين عليهمالسلام و تبليغ و نقل فضيلتهاى امامان شيعه عليهم از خدمات اين خاندان است .تجديدبناى مرقد مظهر حضرت على عليه السلام و امام حسين عليه السلام و نيز ساختن گنبد وبارگاه بر مقبره آنان ، در شمار فعاليتهاىآل بويه است .
در سال 347 ق . صاحب به همراه مؤ يد الدوله و وزيرش ابوعلى بنابوالفضل كاشانى به بغداد رفت . او در اين شهر كه مهترين پايگاه علوم اسلامى در آنعهد بود به حضور اساتيد و بزرگان مشهور شتافت . وى در مدت توقف كوتاه خود دربغداد به محضر مردانى چون سيرافى ، قاضى ابوالسائب ، ابوبكر احمد بنكامل ، مهلبى وزير خليفه ، ابوبكر زكريا محيى بن علوى و بسيارى ديگر شتافت وبهره هاى فروان از آنها برد (54)
در سال 366 ق . مؤ يد الدوله ، حاكم اصفهان صاحب را كه 13سال نويسندگى او را بر عهده داشت ،به وزارت برگزيده ، صاحب در دوران اقامت دراصفهان بساط علم و ادب را در آن شهر گسترانيد و به نشر و ترويجفضل و دانش فضل و دانش و تشويق دانشمندان و فرزانگان پرداخت . رفته رفته نام اوبه دانش پرورى اشتهار يافت و سخنوران و اديبان و نويسندگان بسيارى به محضر اوشتافتند و در اصفهان اقامت گزيدند.
در دوران اقامت صاحب در اصفهان بزرگان علم و ادب بسيارى از اين شهر برخاستند. اينافراد عبارت بودند از: ابوعلى مرزوقى اديب مشهور، حلاج ابومنصور اصفهانى ازشاگردان ابوعلى فارسى ، ابوعبدالله خطيب اسكافى ،ابن فورك اصفهانى ، محدث ومورخ مشهور ابونعيم حافظ اصفهانى ، محدث معروف و برخى ديگر.
او در اصفهان به اعتقاد استوار تشيع اشتهار داشت و عقيده و مذهب خود را نيز ترويج مىكرد.در اين راه سعى وافر مبذول مى داشت . او با فقها و دانشمندان درمسائل اعتقادى مناظره مى كرد و در بيشتر موارد بر آنان غالب مى آمد. در مجالس درس او دراصفهان شاگردان فروانى حاضر مى شدند. ابوالندى محمد بن احمد از ادباى مشهورىاست كه در يكى از جلسات املاى صاحب حاضر شده و با وى مناظره كرده است .(55)
پس از مرگ ركن الدولة در سال 366 ق .مؤ يد الدولة فرزند او ولايت رى و اصفهان راعهده دار شد. او پس از مدتى وزير پدرش ابوالفتح فرزند (ابن عميد) را كه جوانىكم تجربه ولى مغرور بود عزل و صاحب بن عباد را به وزارت انتخاب كرد. مؤ يدالدولةكه به فضايل و نيكيهاى صاحب و تجارب او آگاهىكامل داشت و تواناييهاى وى را در كشور دارى و اداره امور مشاهده كرده بود پس از تفويضمقام وزارت به او اختيارات كامل به وى عطا كرد به گونه اى كه صاحب مى توانست دراموال خزانه به هر نحو كه شايسته مى دانست تصرف كند و در همهمسائل راى خويش را به كار بندد. صاحب نيز در گسترشعدل و آيين هاى نيكو، آباد ساختن كشور، رفاه مردم ، رونق اقتصادى و ترويج دانش و هنركوشش بسيار كرد و حوزه علمى و ادبى خود را در رى نيز همانند (اصفهان ) برقرارساخت .(56)
صاحب در سال 370 ق . نزاع ميان مويدالدولة و عضدالدولة را كه از بغداد به همدانلشكر كشيده بود با درايت خود پايان داد و بين آن دو صلح و صفا برقرار كرد. همچنينتدبير و كياست صاحب موجب گشت كه لشكريان عضدالدولة و مؤ يدالدولة بر سپاهيانخراسان و لشكر قابوس بن وشمگير پيروز شوند. اين پيروزى كه درسال 371 ق . رخ داد. پس از وفات مويدالدولة ، با تدبير صاحب و پافشارى او حكومترى و مناطق تحت نفوذ آن به فخر الدولة رسيد. عظمت و شان والاى صاحب در دوران فخربه نهايت رسيد. او كه همچنان تصدى وزارت را بر عهده داشت در اين دوران آزادىعمل بيشترى يافت . ابهت و حشمت صاحب در اين زمان بدان اندازه بود كه فخرالدولة نيزبه احتياط با او برخورد كرده ، چندان جرات مزاح با او را نداشت .
در دوران حكومت فخرالدولة ، صاحب با پيگيرى فراوان توانست خلفت حكومتى و القاب وپرچم خليفه عباسى را به دست آورد. او همچنين توانست مناطق زيادى را فتح كند و بهسرزمينهاى تحت نفوذ فخرالدولة بيفزايد و فتنه هايى را كه در طبرستان ايجاد شدهبود فرو نشاند.
مذهب صاحب  
بسيارى از بزرگان به تشيع و برخى به دوازده امامى بودن او تصريح كرده اند.سيد بن طاووس ، شيخ صدوق ، علامه مجلسى ، شيخ حر عاملى ، شيخ بهايى ، شيخ آقابزرگ طهرانى ، شيخ عباس قمى ، علامه امينى و بسيارى ديگر از اين جمله اند. جزتصريح بزرگان ، دقت در اشعارى كه از صاحب باقى مانده و شور و شوق او به ولايتو دوستى ائمه معصومين عليه السلام بهترين شاهد بر اين شخصيت بزرگ است (57)به نمونه ذيل دقت كنيد:

ابا حسن لو كان حبك مدخلى
جهنم ، ان الفوز عند جحيمها
فكيف يخاف النار من هو مؤ من
باءن اميرالمؤ منين قسيمها
- ابا حسن اى امام همام اگر دوستى تو مرا به دوزخ وارد سازد همانا كه آتش ‍ جحيمرستگارى مرا در پى خواهد داشت .
- آنكس كه تو را تقسيم كننده بهشت و دوزخ داند چگونه از آتش آن هراسى دارد؟
اخلاق و سيره صاحب  
تحقيق در احوال و آثار بزرگان و نوابغ علم و ادب و بررسى سجايا و ملكات اخلاقىآنها، نقش بسزايى در شناساندن آنان ايفا مى كند.
بررسى كتب و مدارك مربوط به احوال و شرح زندگى صاحب نشانگر آن است كه وى ازمجلسى نيكو بهره داشته و به پشتوانه اخلاق پسنديده خود بزرگان علم و ادب و عموممردم را شيفته خود نموده بود.
كرم و جوانمردى از بارزترين صفات اخلاقى صاحب مى باشد و حكايات بسيار در اينباره از وى نقل شده است . او از تواضع و فروتنى نيز بهره فراوان داشت و به ويژهسادات و دانشمندان را گرامى مى داشت . صاحب ضمن برخوردارى از تواضع و فروتنىاز جلالت قدر و بزرگى نيز بهره برده بود. عفو و اغماض ، فراست ، شجاعت وبسيارى ديگر از محاسن اخلاقى را مى توان در صاحب يافت . (58)
سياست و روش كشوردارى  
هنگامى كه صاحب به مقام وزارت رسيد در صدد اصلاح امور بر آمد و در اولين گام ،بدعتهاى ناپسند و رسوم ظالمانه را برانداخت .
او در اجراى عدالت و رفع ستم از مردم بسيار كوشا بود. وى همچنين آباد ساختن شهرها،مرمت و بازسازى ويرانيها و بناى آثار نيك را نيز مورد عنايت قرار مى داد؛ كه مى تواناز رونق يافتن شهرهاى قزوين ، قم و اصفهان ياد كرد. صاحب به شهر قم كه در آن زمانپايگاه اصلى شيعيان بود توجه ويژه داشت . نويسنده تاريخ قم كه اين كتاب را بهصاحب هديه كرده است مى گويد: (نزد صاحب چيزى گزيده تر از تصنيفى در اخبار شهرقم اهل آن نيافتم .) (59)
صاحب در دوران .وزارت خود اقتصاد كشور مردم را رونق بخشيد و دارايى خزانه دولت رابه مرتبه اى عالى رساند.او به ورزش نيز توجه بسيار داشت و ورزشكاران را موردتشويق خود قرار مى داد. كارهاى ديوان را جز بهاهل فضل و دانش نمى سپرد. و هر زمان آگاه مى شد كه فردى شايسته و كاردان بيكار مىباشد يك شغل از كسانى را كه چند شغل داشتند، مى گرفت و به او واگذار مى كرد.(60)
علم آموزى و دانش گسترى صاحب  
صاحب بن عباد در محيطى شيفته علم و ادب پاى به جهان گذارد و تا آخرين لحظات حياتدمى از علم آموزى دانش گسترى غفلت نورزيد. صاحب كوشش در آموختن ، محدود به زمان معيننبود به گونه اى كه حتى پس از رسيدن به مقام وزارت نيز كسب علم و معرفت رافراموش نكرد. او چه در ايام اقامت در شهرهاى اصفهان ، بغداد و رى و چه مسافرت هميشهبا برخى از دانشمندان بزرگان علم همراه بود و حتى در ماءموريتهاى نظامى نيز مجلسبحث و گفتگو مى داد.
فراهم آوردن زمينه هاى گسترش علم در ميان عموم مردم از سياستهاى مهم صاحب در دورانوزارت بود. او در پى اين مهم دانشمندانى را از بغداد به اصفهان و رى فرا خواند.صاحب مى دانست كه آباد شدن كشور و رونق اقتصاد در نخستين مرحله متوقف بر آن است كهمردم از زنجير جهل و نادانى رهيده ، روشنايى دانش و فضيلت را درك كنند.
صاحب به تاءليفات اهل قلم عنايت توجه ويژه داشت هرگاه از تاءليفات كتابى جديدآگاهى مى يافت با سعى و كوشش فراوان نسخه اى از آن فراهم مى كرد و براى مطالعهدر كتابخانه خويش قرار مى داد. او در نتيجه تلاش ‍ فراوان توانست كتابخانه اى عظيم وكم نظير تشكيل دهد. كتابخانه صاحب ، بيشتر آثار و تاءليفات علمى آن دوران را دربرداشت و دانشوران و نويسندگان متعدد را آن گنجينه ارزشمند استفاده مى بردند.(مقدسى ) جغرافى دان پر آوازه و مشهور قرن چهارم ، يكى از كسانى است كه بهتصريح خودش استفاده فراوان و بهره بسيار از كتابخانه بزرگ صاحب برده است .فهرست نام كتابهاى موجود در كتابخانه مذكور حاوى ده جلد و براى كتابها به تعدادىزياد شتر نياز بود. به گفته برخى مدارك ميزان كتابهاى موجود در قرن دهم ميلادى مقارنبوده است برابر مجموع كتابهاى موجود در كتابخانه هاى اروپا برآورده شده است .
صاحب مقام بزرگان دين و علم و ادب را گرامى مى داشت و از احترام به آنان كوچك ترينمضايقه اى نمى كرد. برخى از بزرگان به خدمتش حاضر شده ، و در شمارش همراهان اودر مى آمدند و برخى ديگر با نامه نگارى به وى اظهار ارادت مى كردند؛ همانند صابىنويسنده مشهور آن دوران . سيد رضى نيز قصيده هايى در بغداد سروده و صاحب را مدحگفته است .
ابن عباد هر سال پنج هزار دينار به بغداد مى فرستاد تا بين فقها و اديبان آن ديارتقسيم گردد.
برخى از دانشمندان و اديبان ملازم صاحب بدين قرار بودند:
1 - ابوالقاسم زعفرانى 2 - ابوالقاسم بن اءبى العلاء 3 - ابوالعباس ضبى 4 -ابوسعيد رستمى 5 - ابودلف خزرجى 6 - ابومحمدخان اصفهانى 7 - بديع الزمانهمدانى و بسيارى ديگر(61) ياقوت در معجم الاءدباء مى گويد: صاحب بن عباد ازپانصد شاعر صاحب ديوان مدح گفتند و از صاحبنقل شده كه گفته است مرا به صد هزار بيت فارسى و عربى مدح گفته اند.
او دانشمندان و بزرگان مكه و مدينه را نيز مورد الطاف خود قرار مى داد و هرسال با كاروان حجاج براى هر يك به فراخور شاءنش هدايايى مى فرستاد.
حكايت و وقايع متعدد از روابط نيك صاحب بن عباد و بزرگان معاصرش ‍ در مدارك و مآخذنقل شده كه حاكى از بزرگوارى و ستايش معاصران او نسبت به صاحب بن عباد مى باشد.در يكى از اين وقايع هلال بن هارون صايى حرانى نويسنده نامى عصر خود كه نزديكبه نود سال در خدمت خلفا و وزرا متصدى ديوانرسائل بود و شعراى عراق او را همچون رؤ سا مدح مى گفتند، در نامه اى كه خطاب بهصاحب نوشته است مى گويد: (هنگامى كه صحيفه اى را در دستان آورنده آن گذارم ، برآن نامه بوسه زدم زيرا مى دانستم كه پس ازوصول ، چشمان مبارك تو بر آن خواهد افتاد.)
مطالبى نيز در توصيف اهميت جلسات صاحب با ادبا بزرگان مى گويد:
(در اين گونه مجالس ثمرات عقول و افكار و ذوقهاى مختلف بر صاحب عرضه مى شد واز نتايج اين اجتماعات بود كه سخن صاحب در فصاحت و بلاغت به مرز سحر رسيد وداخل در حد اعجاز گرديد و نظم نثرش چون خورشيد در همه آفاق پرتو افكن شد و شرقغرب را فرا گرفت .)(62)
الف - مقام علمى صاحب  
پشتكار و شوق به يادگيرى علوم فنون رايج در آن عصر، او را به فراگيرى معارفگوناگون واداشت به گونه اى كه در بسيارى از علوم صاحبنظر گرديد.
صاحب در دانشهاى چون علوم قرآن و تفسير حديث ، كلام ، لغت ، نحو، عروض ، نقد ادبى ،تاريخ و طب تسلط تبحر داشت .(63)
الف - تاءليفات
آثار متعددى در زمينه علوم فوق از صاحب باقى مانده كه بدين شرح است :
1 - كتاب الادبانه (در علم كلام ) 2 - الاقناع (در كلام عروض ) 3 -الامثال السائره (در علوم ادبى ) 4 - التذكرة (در كلام واصول دين ) 5- ديوان اشعار 6 - رسائل صاحب (مباحث اخلاقى ، اعتقادى و اجتماعى ) 7 -رساله اى در فضايل حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام 8 - رساله اى در علم طب 9-عنوان المعارف 10 - الفراق بين الضاد و الظاء 12 - المحيط (در علم لغت ) 13 - المنظومةالفريدة .
مؤ لفاتى كه تمامى آنها در دست نيست عبارت اند از: 14 - الاءنوار 15 - الروزنامجة 20- الامامة 21 - تاريخ الملك و اختلاف الدول 24 - الحجر 25 - الزيدية 26 - الشواهد 27 -الفصول المهذبة للقول 28 - القضاء و القدر 29 - الوزراء 30 - الوقف و الابتداء 31- الكافى فى الترسل و برخى ديگر.(64)
ب - اساتيد صاحب  
از مشخصات تمامى اساتيد صاحب اطلاع دقيق در دسترس نيست . رخى از اساتيد مهم وىعبارت اند از: 1 - عباد(پدر او) 2 - ابن عميد 3 - ابن فارس 4 -ابوالفضل عباس بن محمد نحوى مشهور به صدام 5 - ابوسعيد حسن بن عبدالله سيرافى6 - ابوبكر محمد بن يعقوب -7 قاضى ابوبكر احمد بنكامل 8 - ابوزكريا يحيى بن عدى 9 - ابوعمر صباغ (65)
شاگردان صاحب  
اسامى برخى از شاگردان او بدين شرح است :
1 - شيخ عبدالقاهر جرجانى 2 -ابوبكر بن مقرى 3 - قاضى ابوطيب طبرى 4 -ابوالفضل محمد بن ابراهيم نسوى شافعى 5 - ابوبكر على ذكوانى . (66)
ج - كتابهايى كه به نام صاحب نوشته شده و به او هديهگرديد.
1 - عيون اخبار الرضا عليه السلام : از شيخجليل و فقيه عالى مقام صدوق رحمه الله عليه
2 - كتاب رجال ، از حسين بن على بن بابويه برادر شيخ صدوق
3 - تاريخ قم ، از حسن بن محمد قمى
4 - لطايف المعارف ، از ثعالبى (اديب مشهور)
5 - الصاحبى ، از ابن فارس
6 - تهذيب ، از قاضى عبدالعزيز جرجانى
7 - الحجر، از ابوجعفر احمد بن اءبى سليمان .(67)
سروده هاى صاحب  
صاحب در تمامى ابواب و فنون شعر از قبيل مدح ،رثاء،هذل ، مواعظ و غيره اشعارى سروده و در هر فن قدرت طبع خود را با آوردن معانى نوو مضامين تازه و دقيق آشكار ساخته است . او اشعار متعددى در وصف ائمه و امام على عليهالسلام و در بيان مقام والاى آنان سروده است . صاحب در مدح اميرالمؤ منين عليه السلام 27قصيده سروده كه در هر يك از قصيده ها يكى از حروف به كار نرفته است . (صنعت حذف) قصيده بيست و هشتم كه از حرف و او خالى بود ناتمام ماند.ابن شهر آشوب در معالمالعلماء صاحب را در شمار شعراى شيعى آورده و اشعارى از وىنقل كرده و او را از شعرايى دانسته كه در بيان تشيع و علاقه خود به خانداناهل بيت رسول صلى الله عليه و آله بى پروا بوده اند.
برخى از سروده هاى او از اين قرار است :
حب على بن ابيطالب
هوالذى يهدى الى الجنه
ان كان تفضيلى له بدعة
فلعنة الله على السنة
- دوستى على بن ابيطالب عليه السلام كه راهبر همگان به سوى بهشت است .
- اگر ترجيح او بر صحابه ، بدعت به شمار مى آيد و خلافت سنت است پس نفرين خداىبر سنت باد.
و نيز مى سرايد:
ناصب قال لى : معاوية خا
لك خير الاعمال و الاخوال
فهو خال للمؤ منين جميعا
قلت خال لكن من الخير خال
- بدكيشى به من گفت : معاويه دايى تو است ، بهترين عموها و دايى ها.
- و ادامه داد كه در واقع معاويه خالوى همه مؤ منان است !گفتم آرى او(خال ) مى باشد ولى بدين معنا كه خالى از خير است .(68)
نثر صاحب  
صاحب در فن نويسندگى و كتاب نيز مهارتى عجيب داشت و در اين زمينه خود دارنده سبك وروش بود. ثعالبى منشاءت صاحب را از حيث زيبايى لفظ و معنى به سرحد سحر واعجاز نزديك مى دانست .صاحب نوشته هاى
خود را به آيات قرآن ، امثال و پندها و كلمات و اشعار شعراى مشهور مزين مى ساخت . جمله ايها القاضى بقم قد غزلناك فقهم (69)
اى قاضى شهر قم ،همانا تو را از قضاوت بركنار نموده ايم ، پس از جاى خود برخيز،از جمله هاى ادبى مشهور صاحب است .توقيعات (70) متعدد صاحب نيز از ديگر نشانه هاىفصاحت و بلاغت و مهارت او در فنون ادبى مى باشد.
صاحب و زبان فارسى 
برخى گمان مى كنند صاحب با ترجيح ادبيات عرب بر ادبيات فارسى تعصب به خرجمى داده است و حال آنكه بررسى احوال او اين باور را تكذيب مى كند. بهترين شاهد ودليل ما، ارتباط صاحب با شعراى پارسى گويى همچون منطقى (بندار رازى )غضائرى و جنيدى و احترام ويژه صاحب در تكريم آنان مى باشد.
تحقيق و تاءمل در آنچه مدارك گفته اند نشان مى دهد كه صاحب هيچ گاه با زبان فارسىو فارسى زبانان مخالف نبوده است ، بلكه وى با نژادپرستى و كفر و بازگشت بهمجوسيت كه به بهانه دفاع از زبان فارسى انجام مى شد، دشمنى مى ورزيد. او ازترويج و توسعه مجوسيت نگران بود، بويژه كه در دولتآل بويه برخى بزرگان ديالمه بر كيش زردشتى باقى بودند و در منصبهاى مهم قرارداشتند و صاحب به دليل پاى بندى به دين و مذهب خود از آنها دلگير بود. از همينروگاهى در بيان دلتنگى از آنها سخن مى گفت و نمى توان اين موضع گيرى را مخالفتبا زبان فارسى شمرد.(71)
غروب خورشيد  
تا تو اى ماه زير خاك شدى
خاك را بر سپهر فضل آمد
صاحب در اواخر عمر خويش ، ناخوش و رنجور گشت و در بستر هم ازمسائل كشور غافل نبود و از كشور بااطلاع مى شد. مردم در ايام بيمارى به عيادت اورفته ، براى بهبودى اش روزى دوبار مقابل سراى او به درگاه خداوند دعا مى كردند.ولى صاحب كه از زندان تن به تنگ آمده ، مشتاق لقاى پروردگار خود بود سرانجام درشب جمعه 24 صفر سال 385 ق . جان به پروردگار خويش تسليم كرد و روح متعالىبه سراى باقى شتافت . بامدادان مردم رى ازارتحال وزير باوفاى ديار خويش با خبر شدند. تمامى بازارهاى شهر بسته گرديد وخبر شدند. تمامى بازارهاى شهر بسته گرديد و دروازه هاى رى به هم آمد.جمعيتى انبوهدر تشييع پيكر صاحب گرد آمدند. ابوالعباس ضبى از دانشمندان رى كه شاگرد صاحببود. بر پيكر استاد نماز خواند. فخرالدولة و سران سپاه در حالى كه جامعه سياه برتن داشتند در مراسم عزاى آن وزير دانشمند، شركت داشتند مدتى تابوت صاحب در خانهاش در رى نهاده شد و سرانجام با شكوه انتقال داده و در زادگاهش به خاك سپرده شد. ازآن پس مقبره صاحب زيارت گاه خاص و عام گرديد و همه ساله افراد زيادى از شيفتگاناهل بيت عليه السلام مقبره صاحب را زيارت حاجات خود را در جوار مرقد او از طلب مى كنند (مرقدش در ميدان طوقچى ، جنب مزار آيت الله طيب واقع است .)
خبر ارتحال وزير دانشور و دين پرور شيعه به سرعت در تمامى مراكز مهم جهان همچونبغداد و اصفهان انتشار يافت . دلسوختگان و آنان كه از عمق فاجعه خبر داشتند آلام درونىو اندوه قلبى خويش را در شعارى بر زبان آورده ، مراثى جانسوزى در رثاى اينشخصيت گرانقدر اسلام كه معاصر صاحب بود 112 بيت در رثاى صاحب از خود بهيادگار گذاشت و ابوالفتح عثمان بن جنى شرحى بر آن ابيات در يك جلد تاءليف نمود.
در عظمت شخصيت صاحب بن عباد همين بس كه علامه در شاءن او مى فرمايد: او از كسانىاست كه شرح حال نويس هر اندازه اديب و سخندان باشد از بيانفضايل و مكارم او ناتوان بوده ، زبانش در كلام مى خشكد.
والسلام
سيد رضى متوفاى 406 ق . 
بر ساحل نهج البلاغه
محمد ابراهيم نژاد
ستاره اى از افق بغداد 
هنوز يك قرن از غيبت خورشيد پر فروغ آسمان امامت - حضرت مهدى (عج ) - نگذشته بودكه ستاره اى از افق بغداد درخشيدن گرفت و نور اميدى بردل عاشقان و منتظران نشاند.
او به سال 395 ق .(72) در محله شيعه نشين كرخ بغداد، در خانه اى كه از گلهاى عطرآگين ايمان و اخلاص و روشنايى علم و عمل آذين بندى شده بود، ديده به جهان گشود ونام زيباى (محمد) به خود گرفت . محمد كه بعدها به (شريف رضى ) و (سيد رضى) شهرت يافت از خاندانى برخاست كه همه از بزرگان دين و عالمان و عابدان و زاهدانو پرهيزكاران كم مانند و روزگار بودند.
پدر و مادر سيد رضى هر دو از سادات علوى و از نوادگان سرور آزادگان حسين بن علىعليه السلام بودند. نسب وى از جانب پدر با پنج واسطه به امام هفتم مى رسد.(73) ازاين رو گاهى شريف رضى را(رضوى ) مى خوانند. و از طرف مادر نسب وى با ششرابطه مى خوانند و از طرف مادر نسب وى با شش رابطه به امام زين العابدين عليهالسلام مى رسد.(74)
در جلالت و عظمت شاءن فاطمه مادر شاءن فاطمه مادر رسيد رضى همين بس كه مىگويند: شيخ مفيد رحمة الله كتاب (كتاب النساء) را براى او نوشته و در مقدمه كتاب ازاو به بانويى محترم و فاطمه ياد كرده است .(75)
خواب سرنوشت ساز 
قرن چهارم پنجم ق . براى بغداد دوران طلايى به حساب مى آيد. زيرا در آن موقع ازنظر علم و ادب ، بغداد به اوج شهرت و عظمت خود رسيده بود و وجود ستارگان درخشانآسمان پرفروغ علم و معرفت ، تشنگان فضيلت را به ضيافت كوثر دعوت مى كرد. ازجمله آنان دانشمندان فرزانه و فقيه يگانه محمد بن محمد بن نعمان مشهور به شيخ مفيدبود كه در آن ديار حوزه درسى برپا كرد و به پرورش استعداد پرداخت و روز به روزبر رونق آن افزوده مى شد.
روزى همچون گذشته شيخ بزرگوار و عصاره تقوا، به منظور تدريس قدم بر (مسجدبراثا) گذاشت و درس را شروع كرد. چند لحظه اى از شروع درس ‍ نگذشته بود كهناگهان نفسهاى گرم استاد در پشت قفس برخاست ...: سلام عليكم ، بفرمائيد!
طلبه ها به پشت سر برگشتند و در مقابل ديدگان زده خود بانوى محترمى را ديدند كهدست دو فرزند كوچك را گرفته بود. بانوى پاكدامن دركمال متانت رو به شيخ كرد و گفت : اى شيخ ! اينان دو فرزند (سيد مرتضى ) و (سيدرضى ) هستند، به خدمت شما آورده ام تا فقه به آنان بياموزى .
با شنيدن اين كلام شيخ شروع به گريستن كرد و...
حاضران در وادى حيرت پى علت مى گشتند تا اينكه كلمه (شگفتا)ى استاد آنها را متوجهخود ساخت . شيخ با چشمانى اشك آلود گفت : (حالا حقيقت برايم آفتابى شد و رؤ ياىشگفتم تعبير گرديد.)
و بعد در دوران حيرت پى بحث به استراحت پرداخته بودم خواب ديدم در همين مسجدنشسته ام و مشغول تدريس هستم . در خواب بى بى دو عالم ، فاطمه زهرا عليه السلام راديدم كه دست دو فرزندش امام حسن و امام حسين عليه السلام را گرفته بود و رو به منفرمودند: اى شيخ ! دو فرزندم حسن و حسين را پيش آوردم تا فقه فقه شان بياموزى .
هنوز حلاوت حضورشان رامى چشيدم كه از عالم خواب بيدار شدم و در درياى تفكر فرورفتم خدايا! من كجا و استادى دو امام معصوم كجا؟! با اين افكار به مسجد آمدم تا اينكه اينسلالهب ء زهراى اطهر عليه السلام با دو غنچه از گلستان محمدى از در مسجد وارد شدند ومن به تعبير رؤ ياى خود رسيدم .
از همه روز شيخ مفيد و تربيت سيد مرتضى و سيد رضى را به عهده گرفت و درپرورش آنان نهايت سعى و تلاش خود را بهعمل آورد.(76)

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation