بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تسنیم تفسیر قرآن کریم ، جلد 2, آیت الله عبدالله جوادى آملى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     Footnt03 -
     Footnt04 -
     Footnt05 -
     Footnt06 -
     TASNIM01 -
     TASNIM02 -
     TASNIM03 -
     TASNIM04 -
     TASNIM05 -
     TASNIM06 -
     TASNIM07 -
     TASNIM08 -
     TASNIM09 -
     TASNIM10 -
     TASNIM11 -
     TASNIM12 -
     TASNIM13 -
     TASNIM14 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

انسان و تسخير مخلوقات  
آيه محل بحث ، نظير آيات فراوان مربوط به تسخير مخلوقات براى انسان است . پياماين آيه و نيز پيام آيه 21 و 22 همين سوره آن است كه انسان از همه موجودهاى نظامكيهانى برتر است ؛ زيرا همه آنها براى بهره ورى مادى و معنوى انسان خلق شده است .آيات تسخير دو دسته است : دسته اى و از جمله آيهمحل بحث بر تسخير عام و دسته ديگر بر تسخير خاص دلالت دارد.
قرآن كريم درباره تسخير عام مى فرمايد: (قل ءانّكم لتكفرون بالّذى خلق الارض فى يومين و تجعلون له اءندادا ذلك ربّ العالمينو جعل فيها رواسى من فوقها و بارك فيها و قدّر فيها اءقواتها فى اءربعة اءيّام سواءًللسائلين ) (1560)؛ چگونه به خدايى كفر مى ورزيد كه زمين را در دو روزآفريد و براى او نظاير قرار مى دهيد و او پروردگار جهانها و جهانيان است و كوهها رابه منزله ميخهايى براى حفظ زمين قرارداد، و دردل كوهها نيز بركتهاى فراوان قرار داد و مواد غذايى شما را در طىّفصول چهارگانه تنظيم كرد. در آيه ديگر نيز مى فرمايد: خداوند زمام دريا و نهرها وخورشيد و ماه و شب و روز را به دست شما داده است : (وسخّر لكم الفلك لتجرى فىالبحر باءمره و سخّر لكم الانهار # و سخّر لكم الشّمس و القمر دائبين وسخّر لكمالّيل و النّهار) (1561) در عين حال كه زمام همه موجودات به دست خداست ؛ چنانكهمى فرمايد: ما به آسمان و زمين گفتيم خواه و ناخواه بياييد: (فقال و للارض ائتيا طوعا اءو كرها قالتا اءتينا طائعين ) (1562)
تذكر: پيام آياتى كه دلالت دارد نظام كيهانى براى انسان خلق شده گرچه با پيامروشن آياتى كه دلالت دارد بر اين كه نظام سپهرى مسخر شماست فرق دارد، ليكن آياتدسته اول بعد از توجه به برخى از مبادى مطوى دلالت بر تسخير دارد؛ زيرا معناىآفرينش آنها براى انسان جز اين نيست كه انسان از آنها بهره بردارى كند و بهره ورى ازنظام كيهانى بدون تسخير آنها براى بشر ميسور نيست . البته تسخير كننده همان طوركه بازگو شد خداوند است ، نه غير او. برخى از مفسران بزرگ همانند ابوجعفر طبرى ،تسخير را در تفسير معناى آيه اشراب كرده ، چنين گفته اند: همه آنچه در زمين است براىشما آفريد و براى شما مسخّر كرد.(1563)
گاهى نيز قرآن كريم ، برخى منافع جزئى اين مسخّرات را بيان مى كند؛ مانند:(والانعام خلقها لكم فيها دفٌ و منافع و منها تاءكلون # و لكم فيهاجمال حين تريحون و حين تسرحون # و تحمل اءثقالكم الى بلدلم تكونوا بالغيه الا بشقّالانفس انّ ربّكم لرؤ ف رحيم ) (1564) بر اساس اين آيات ، كه بر تسخير عمومىدلالت دارد، انسان مى تواند زمان جهان را به دست گيرد.
اما تسخير خاص (معجزه ) را، قرآن كريم مخصوص انبيا و اوليا مى داند؛ چنانكه در جريانموساى كليم (سلام اللّه عليه ) و قارون ، زمين مورد تسخير قارون و خانه اش را فروبرد: (فخسفنا به وبداره الارض )(1565)، كه اين در حقيقت شقّ الارض است و در جريان صالح پيامبر (سلام اللّه عليه )) نيز كوه مورد تسخير خاص قرارگرفته ، شكافته شد و صالح (عليه السلام ) ناقه معروف را به اذن خدا از آن بيرونآورد، كه اين در حقيقت شقّ الجَبَل است و همين طور شكافتن دريا در جريانموسى (عليه السلام ) با فرعون : (اءن اضرب بعصاك البحر)(1566) كه شقّالبحر است و نيز شكافتن سنگ براى دسترسى اسباط به آب كه شقالحَجَر است (فقلنا اضرب بعصاك الحجر)(1567)و شكافته شدن ماه براىپيامبر اكرم (ص ): (وانشقّ القمر)(1568) كه شقّ القَمَر است و همچنينتسخير كوهها و پرندگان براى همراهى با داود (عليه السلام ) در تسبيح : (وسخّرنا معداوود الجبال يسبّحن والطّير و كنّا فاعلين )(1569) و تسخير باد براى سليمان (سلاماللّه عليه )؛ (فسخّرنا الرّيح تجرى باءمره رخاءً حيث اءصاب ).(1570)
اينها همه بيانگر موارد تسخير خاص تكوينى و جزو نظام آفرينش عالم است . همان طوركه اصل نبوّت و رسالت جزو نظام آفرينش است و بشر بدون راهنما نيست ، اعجاز هم كهلازمه وحى و نبوّت است ، جزء نظام آفرينش است و معناى اعجاز خرق عادت اين نظام است ،نه خرق امر عقلى ، مانند قانون عليّت و معلوليت .
تسخير جهان آفرينش براى انسان ، خواه به تسخير مستقيم خداى سبحان باشد و يا زمانآن را به دست انسان داده باشد، با تفويض و قسر و قهر تفاوت دارد. تسخير به اين معنانيست كه انسان بتواند بر نظام آفرينش قهرا حكومت كند و بتوانداصول حاكم بر آن را تغيير دهد، بلكه مى تواند در محدوده نظام موجود، آسمان و زمين رابراى هدف صحيح خويش وسيله قرار دهد و در خدمت خود درآورد.نظامى كه ناظم آن خداست ،بى نظمى در آن راه ندارد و اين نظام با حفظ اين شرايط در اختيار انسان ، درطول اراده الهى قرار داده شده است ، نه در عرض اختيار خداوند.
تفويض ، به اين معنا كه خداى سبحان كار نظام را به انسان واگذار كند، از دو نظرمسحيل است : هم از نظر انسان كه مبداء قابلى است و هم از نظر خداى سبحان كه مبداءفاعلى است ؛ اما از لحاظ مبداء فاعلى براى اين كه ربوبيّت خداى سبحان مطلق است ونامحدود را نمى توان محدود كرد. و اما از طرف مبداء قابلى براى اين كه انسان ذاتانيازمند است و چيزى را كه ذاتا فقير است ، نمى توان غنى كرد و كار او را به خودشواگذار كرد.
قرآن كريم درباره نفى تفويض مى فرمايد: (وسخر لكم الفلك لتجرى فى البحرباءمره )(1571) كه باء در كلمه باءمره ، يا براى مصاحبتاست ، يعنى كشتى در دريا با مصاحبت امر خدا جارى است و يا به معناى ملابست است ، يعنىجريان كشتى در پوشش امر خداست ، نه اين كه بر اساس تفويض ، امر شما حاكم باشدو در جاى ديگر مى فرمايد: (والشّمس ‍ تجرى لمستقرّ لها ذلك تقدير العزير العليم)(1572) پس نظام جهان از طرف خداى سبحان اندازه گيرى شده و بى نظمى به دستاحدى در عالم واقع نمى شود: (لاالشّمس ينبغى لها اءن تدرك القمرولاالّيل سابق النّهار وكلّ فى فلك يسبحون ) (1573) غرض آن كه ، دو عنصرمحورى را در همه شئون بايد حفظ كرد: يكى استقرار نظم علّى و معلولى و ديگرى حصرناظم در اراده الهى .
آسمانها و زمينهاى هفت گانه 
خداى سبحان آسمانهاى هفتگانه را نيز براى بهره بردارى انسان ، مستوى الخلقه آفريدو او با قدرت و علم و حكمت اين نظام را گسترانيده است .
آسمانهاى هفتگانه قرآن ، غير از هفت آسمان هيئت پيشينيان است ؛ زيرا آنها اولاقائل به ، نُه فلك بودند و ثانيا هفت فلك اول را مركز ستارگان سيّار، مانند شمس وقمر و زهره و عطارد و لفك هشتم را مركز ستاره هاى ثابت و فلك نهم ، يعنى اطلس را بىستاره و آخرين فلك به شمار مى آوردند و از آن به فلك الافلاك ومُعدّل النهار ياد مى كردند، ولى ظاهر قرآن اين است كه همه ستارگان درآسمان اوّل است .
چنانكه مى فرمايد: ما اين ستاره ها را زيور نزديكترين آسمانها به شما قرار داديم : (انّا زيّنا السّماء الدّنيا بزينة الكواكب ) (1574) پس در ميان آسمانهاى هفتگانه ،آسمانى كه به ما نزديكتر از آسمانهاى ديگر است با كواكب ثابت و سيّار مزيّن است . امّاموقعيت و كيفيّت آسمانهاى ششگانه ديگر در قرآن كريم صريحا بيان نشده است .
گرچه قرآن كريم در آيه محل بحث درباره آسمانها تعبير به هفت آسمانآورده و درباره زمين چنين تعبيرى ندارد، ليكن در جاى ديگر مى فرمايد: (اللّه الّذى خلقسبع سموات و من الارض مثلهنّ) كه شايد بتوان استفاده كرد كه زمينهاىهفتگانه نيز، در برابر آسمانهاى هفتگانه وجود دارد و زمينهاىهفتگانه ، به معناى اقليمهاى هفتگانه ، يا طبقات هفتگانه زمين يگانه نيست ، بلكه درروايتى از امام رضا (عليه السلام ) پرسيدند معنيا (والسّماء ذات الحبك )(1575) چيست؟ كيف يكون محبوكة ذلك ، جعلنا اللّه فدالك ؟ و حضرت در پاسخ ابتدادست چپ را پهن كرده ، فرمودند: اين آسمان است ؛ سپس ‍ دست چپ را بالاى دست راست قرارداده ، فرمودند: اين آسمان است ؛ سپس دست چپ را بالاى دست راست قرار داده ، فرمودند:بالاى آسمان اول زمين دوم است و بالاى زمين دوم آسمان دوم است و همين طور تا هفت زمين و هفتآسمان : فبسط كفّه اليسرى ثمّ اءوقع اليمنى عليها.فقال : هذه اءرض الدّنيا والسّماء عليها فوقها قبّة والارض الثانية فوق السماء الدّنياوالسّماء الثانية فوقها قبّة والارض الثالثة فوق السماء الثانية والسماء الثالثةفوقها قبّة (1576)
علم فراگير خداوند 
گرچه در آيه 20 سوره بقره ، قدرت مطلق خداوند مطرح شد، ليكن تا كنون در اينسوره از علم مطلق خداوند سخنى به ميان نيامده است . قرآن كريم خداوند را به نامهاىعالم ، عليم و علاّم معرفى مى كند. گرچهاسماى حسناى سه گانه مزبور دلالت بر ثبوت وصف علم براى خداوند دارد، نه حدوثآن ، ليكن كلمات عليم و علاّم خصوصيّت ديگرى را مىفهماند كه واژه عالم از تفهيم آن قاصر است ؛ زيرا عليم مانند علاّم صيغهمبالغه است و وفور علم خدا و احاطه همه جانبه آن به همه اشيا و اشخاص و شئون را مىفهماند؛ يعنى ، خداوند نظام كيهانى را برابر با علمكامل در نهايت اتقان و احكام آفريد و به همه ضماير و اسرار و سراير و خلوت و جلوتافراد آگاهى كامل دارد. از انضمام آيه : (اللّه خالقكل شى ء)(1577)، يعنى خداوند آفريدگار همه اشياست و آيه : (اءلا يعلم من خلق)(1578)، آيا آن كه آفريد از مخلوق خود آگاه نيست ، استنباط مى شود، كه همه اشيامعلوم خداوند است ، خواه بدون واسطه و خواه با واسطه مبادى اختيارى و غير اختيارى آنها.از مجموع آيه محل بحث با آيه 20 همين سوره بقره دو صفت ذاتى خداوند، يعنى عليم وقدير بودن او معلوم مى شود.
لطايف و اشارات  
1 تناسب آيات  
ربوبيت خداوند مسبوق به خالقيت اوست ، مهمترين نعمت بعد از آفرينش ‍ انسان پرورشاوست . پرورش انسان كه با نظام كيهانى در ارتباط است به اين است كه خداوند ارزاقمادى و معنوى او را در زمين و آسمان فراهم كند تا ربوبيت الهى درباره انسان ظهور كند.از اين رو بعد از ذكر حيات كه راجع به آفرينش انسان (كان تامّه ) است از آفرينشآسمان و زمين كه راجع به پرورش ‍ انسان (كان ناقصه ) است سخن به ميان آمد.
تذكّر: نضد مزبور در آيه 21 و 22 همين سوره كاملا مشهود است ؛ زيرا در آيه 21 ازآفرينش انسان سخن به ميان آمد و در آيه 22 از پرورش او با آفرينش زمين و آسمانگفتگو شد. گرچه به حسب ظاهر، آفرينش آنچه در زمين است براى تاءمين منافع مادى ومعنوى انسان ياد شده و چنين تعبيرى در آيه محل بحث راجع به آفرينش آسمانها مشهودنيست ، ليكن پيمان اصلى آيه مزبور اين است كه تسويه آسمانهاى هفتگانه نيز براىتاءمين مصالح انسان است ؛ زيرا از آيات تسخير سپهر چنين برمى آيد كه آنچه درآسمانهاست مانند آنچه در زمين قرار دارد با عنايت الهى مورد تسخير انسان است . آنچه درآيه مورد بحث آمده به مثابه متن است و آنچه در آيات ديگر نظير: (اءنّا صببنا الماء مناءعنابٍ وزرع و نخيلٌ صنوان و غير صنوانٍ يُسقى بماء واحدٍ ونفضّل بعضها على بعضٍ فى الاُكُل انّ فى ذلك لايات لقومٍ يعقلون ) (1579) آمدهبه منزله شرح متن ياد شده است .
2 تقسيم اسماى خداوند 
برخى از منسوبى به علم حقايق سخنى درباره اسماى الهى ، به ويژه لفظهو دارند كه ضمان صدق و حق بودن آن در ذمهقائل آن است . آنان چنين گفتند:
اسماى خداوند سه قسم است : مُظْهَرات ، مُضْمَرات ، مُسْتَترات ؛ مظهرات فراوان است ....مضمرات چهار است : اءنا، مثل (لا اله الاّ اءنا)(1580) اءنتمثل (لا اله الاّ اءنت سبحانك )(1581) هو، مثل (هو الذى خلق لكم )(1582) نحن ،مثل (نحن نقصّ عليك )(1583) لفظ اللّه در بين مظهَرات ، اسم اعظماست . لفظ هو در بين مظهرات و مضمرات ، اسم اعظم است ؛ زيرا سايراسماء اشتراك غير خدا را تجويز مى كند، اما لفظ هو اسمى از اسماى الهىاست كه از كنه ذات مخصوص خبر مى دهد و از هر جهت از كثرت و اشتراك منزّه است ؛ زيراهنگام اشاره به وسيله هو به ذات هيچ موجود ديگرى به ذهن نمى آيد... .
مقرّبان در اين فنّ يا هو را تصحيح كرده اند (يعنى هو را منادامى دانند) و هو مركّب از دو حرف ها و واو است. ها اصل . و واو زايد است ، بهدليل آن كه واو در تثنيه و جمع ساقط مى شود؛ مانند: هما، هم . پساصل هو يك حرف است و بر واحد دلالت دارد.
ابوحيان اندلسى بعد از نقل اين مطلب مى گويد:
... من نه در بامداد غاديه و نه در شامگاه طارقه از اين سنخ مطالب طرفى نبستم ؛ زيراگفته هاى غريب اينان بر خلاف مبناى اهل لغت و عربيّت است .(1584)
تذكّر: اگر اختلاف در محدوده اصطلاح باشدقابل حلّ است و اگر مطلبى مباين عقل باشد، مردود است و اگر مختلف با آن باشد نهمخالف و مباين ، گرچه پذيرفتن آن نيازمند به شهود است ، ولى علم آن بهاهل آن مردود است ، نه خود مطلب .
3 بهره ورى از نعمتها هدف فعلخداست
علت غايى در آفرينش زمين و آسمانها بهره ورى علمى و عملى انسان از آنهاست و اين علتغايى غرض فعل است ، نه غرض فاعل . خداى سبحان از آن جهت كه غنىّ محض است ، كارىنمى كند، تا با آن كار به هدف خاصى برسد؛ چون در اين صورت در ذات او نقص لازممى آيد؛ اما از آن جهت كه حكيم است ، كارهاى او آميخته با مصلحت و منفعت است . بنابراين ،فعل الهى هدف دارد و اگر انسانها از زمين و آسمانها استفاده درست نكنند، چنين نيست كهخداوند به مقصد نرسيده باشد، بلكه انسان بهره صحيح نبرده است .
4 برداشت حكم فقهى از آيه 
فخر رازى احتجاج اباحى گرى ملحدان ونيز استدلال گروهى از فقهاى اسلامى به آيهمحل بحث را چنين ياد مى كند:
اباحيون گفتند: مفاد آيه اين است كه همه چيز براى همه كس خلق شده است . پس كسى حقندارد چيزى را مخصوص خود قرار دهد. فقهاى اسلامى گفتند: ظاهر آيه اين است كهاصل اولى ، اباحه انتفاع به هر چيز است (1585) (مگردليل بر منع آن اقامه شود).
قرطبى از ابن العربى نقل مى كند: آيه محل بحث مقتضى حظر يا اباحه يا توقف نيست ؛زيرا مضمون آيه در معرض استدلال و تنبيه بر وحدانيت خداست (1586)؛ يعنى ، ناظربه مسئله كلامى است و اصلا نظرى به بحث فقهى يااصول فقه ندارد. از پيشينيان مفسران امامى مانند شيخ طوسى (رحمه اللّه ) در تفسير آيهمحل بحث چيزى راجع به مسئله فقهى تعرّض ‍ نشده ، ليكن بعد از آنان كاملا فقهى بودنآن مطرح شده است . از اين رو طبرسى (رحمه اللّه ) ضمن اشاره بهاصل مسئله ، آيه را سند اصالة الاباحه قرار داده است (1587)؛ چنانكه صدرالمتاءلّهينبه آن عنايت كردهاست .(1588)
گرچه بحث تفصيلى از حوزه بحث كنونى بيرون است ، ليكن بايد توجه شود: الف :احراز اين كه آيه محل بحث درصدد بيان حكم بايد و نبايد، فقهى و حقوقىاست دشوار است ؛ زيرا محور اصلى آيه بود و نبود نظرى و كلامى است كهراجع به نظام تكوين الهى است ، نه بايد و نبايد
و تشريع . بنابراين ، گرچه در مورد اباحه ، حظر و توقف راءى صحيح همان اصالتاباحه است ، ليكن براى آن دليل خاص اصولى و فقهى است ، كه در موطن مخصوص خودبيان شده و تمسك به آيه محل بحث براى اثبات آن آسان نيست ؛ گرچه بعيد هم نيست .
ب : همان طور كه بازگو شد، آيه يا اصلا درصدد بيان حكم بايد و نبايد فقهى وحقوقى نيست ، از اين روز هرگز مجالى براى دستاويز اباحيون نخواهد بود، يا اگر آيهمزبور همه چيز را براى همه افراد مباح بداند، دلالت آن در مدار اطلاق آن است . آياتفراوان ديگرى در قرآن وجود دارد كه احكام فقهى و حقوقى اشياء،اموال و حقوق اشخاص را تحديد كرده و از تعرض ‍ به آن با تهديد جلوگيرى و كيفرقضايى و دوزخ قيامت را براى متعديان مقرر كرده است ؛ مانند آيات تحريم ربا، تحريمسرقت ، تحريم تغيير وصيّت ، تحريم تصرف دراموال ايتام و مانند آن . بنابراين ، همه چيز براى همه كس ‍ مباح نيست ، بلكه اولا اشياىمباح از محرم تفكيك شده و ثانيا براى دسترسى به اشياى مباح شرايط ويژه حيات ،تجارت ، رضايت و مانند آن لازم است . غرض آن كه ، بر فرض دلالت آيه بر حكمفقهى مفاد آن اباحه مجموع اشيا براى مجموع اشخاص است ،نه اباحه جميع اشيا براى جميع اشخاص .
5 تسخير متقابل انسانها 
تسخير ساير موجودات به وسيله انسان ، يك جانبه است ، ولى انسانها نسبت به يكديگرتسخير متقابل دارند؛ يعنى ، انسان حق ندارد يك طرفه كسى را تسخير كند. خداى سبحاندرباره تسخير متقابل انسان مى فرمايد: (اءهم يقسمون رحمت ربك نحن قسمنا بينهممعيشتهم فى الحيوة الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتّخذ بعضهم بعضاسخريا و رحمت ربك خير ممّا يجمعون ) (1589) ما انسانها را از جهت استعدادها واشتياقها يكسان نيافريديم وگرنه كارها فلج گوناگون و با استعدادها و اشتياقهامتنوع آفريديم ، تا با تسخير متقابل آنان نظام احسن تحقق يابد. افراد جامعه همه اجزاىيك كل هستند و هيچ انسانى نسبت به ديگرى برترى ندارد، جز به تقوا و تقوا نيز مجوزتخسير يك جانبه ، يعنى استعمارِ مذموم نيست .
تسخير يك جانبه مورد مذمت است ؛ چنانكه رسول اكرم (ص ) مى فرمايد: كسى كه زحمتش رابر ديگران تحميل كند و سرباز جامعه باشد، از رحمت خداوند دوراست : ملعون مناءلقى كله على الناس (1590).
6 سنجش انسان با آسمان و زمين 
خداى سبحان در برخورد با انسان مادى انديش مى گويد: كوه و زمين و آسمان از توبزرگتر است : (ءاءنتم اءشد خلقا اءم السماء بنيها)(1591)، (انك لن تخرق الارضولن تبلغ الجبال طولا) (1592)، اما به انسان الهى انديش ‍ مى گويد: تو ازآسمانها و زمين و كوهها بزرگترى ؛ زيرا تو بار امانتى را بر دوش ‍ معرفت و محبتكشيدى كه هيچ يك از آنها توان حمل آن را ندارند: (انّا عرضنا الاءمانة على السموات والارض والجبال فاءبين اءن يحملنها و اءشفقن منها و حملها الا نسان إ نّه كان ظلوما جهولا) (1593)
بحث روايى 
1 معناى تقدم آفرينش زمين !
عن الباقر (عليه السلام ):انّ اللّهعزوجل خلق الجنة قبل اءن يخلق النار و خلق الطاعةقبل اءن يخلق المعصية و خلق الرحمة قبل اءن يخلق الغضب و خلق الخيرقبل الشر و خلق الارض قبل السّماء و خلق الحيوةقبل الموت و خلق الشمس قبل القمر و خلق النورقبل الظلمة (1594)
اشاره : معناى تقدم آفرينش بسيارى از امور ياد شده در اين حديث مى تواند از سنخ تقدمرحمت بر غضب باشد كه خود آن نيز يكى از موارد مذكور است ، ليكن تقدم آفرينش زمينبر آسمان از اين قبيل نيست ، بلكه نظام به تطور مادى اين دو جزء از اجزاى نظام كيهانىاست كه كيفيت تقدم و تاءخر اين دو نسبت به يكديگر از لحاظاصل آفرينش زمين از يك سو و دَحْو و بسط و گسترش آن از سوى ديگر در ثناياى بحثتفسيرى بازگو شد.
2 هدف از تسخير
عن اءميرالمؤ منين (عليه السلام ) فى قول اللّهعزّوجّل (هو الّذى خلق لكم ما فى الارض جميعا ثمّ استوى الى السّماء...بكل شى ء عليم ) هو الّذى خلق لكم ما فى الارض جميعا لتعتبروا به وتتوصّلوا بهالى رضوانه وتتوقّوا به من عذاب نيرانه ... و لعلمهبكل شى ء علم المصالح فخلق لكم كل ما فى الارض لمصالحكم يا بنى آدم
(1595)
واعملوا للجنّة عملها: فان لدّنيا لم تُخلق لكم دار مُقامبل خلقت لكم مجازا لتيودوا منها الاعمال الى دار القرار فكونوا منها على اءوفازٍ و قَرّبواالظهور للزيال (للزوال (1596)
اءلا و انّ الارض الّتى تقلكم (تحملكم ) والسّماء الّتى تُظِلُّكم مطيعتانلربّكم و ما اءصبحتا تجوران تجودان لكم ببركتهما تَوَجُّعا لكم ولا زلفةً اليكم و لالخير ترجوانه منكم و لكن اءمرتا بمنافعكم فاءطاعتا و اءقيمتا على حدود مصالحكم فقامتاان اللّه يبتلى عباده عندالاعمال السىّءة بنقص الثمرات و حبس البركات و اغلاق خزائنالخيرات ليتوب تائب ....(1597)
اشاره : بهره انسان از مواهب طبيعى گاهى در حدّ انتفاع گياهى و زمانى در محدوده استفادهحيوانى است و گاه نيز در اوج بهره ورى انسانى است كه اين قسم اخير مهمترينمراحل بهره مندى از مواهب الهى است . انتفاع انسانى گاهى به لحاظ علم است و زمانى بهلحاظ عمل . انتفاع علمى گاه براى بهره هاى عملى و رفاهى است و زمانى براى معرفتخداوند و اسماى حسناى او از شواهد تجربى ، رياضى ، عقلى و بالاخره شهود قلبى كهمعرفت برين خواهد بود و استفاده عملى همان نثار و ايثار و قيام و اقدام و جهاد و اجتهادهاىمناسب در مقاطع گونه گون فردى و اجتماعى است كه از بارزترين مصاديق حسنات دنيامحسوب مى شود.
تذكّر: تقديم كلمه (لكم ) بر مفعول ، يعنى (اءرض ) يا (ما فى الارض ) در آيهمحل بحث مانند آيه 22 همين سوره براى تبشير انسانها از يك سو و توجه به اهميت مقاموالاى انسانيت از سوى ديگر است .
سئل رجل من اءهل الشام عن علىّ (عليه السلام ): اءخبرنى عناءوّل ما خلق اللّه تبارك و تعالى ؟ فقال (عليه السّلام ): خلق النور.قال : فممّ خلقت السّموات ؟ قال (عليه السّلام ): من بخار الماء.قال : فممّ خلقت الارض ؟قال (عليه السلام ): من زبد الماء... (1598)
عن اءميرالمؤ منين (عليه السلام ): ... ثمّ اءنشاء سبحانه ريحا اعتقم مَهَبَّها و اءداممُرَبَّها و اءعصف مجراها و اءبعد منشاها فاءمرها بتصفيق الماء الزّخّار و اثارة موج البحارفمخضته مخص السِّقاء و عصفت به عصفها بالفضاء. تَرُدُّ اءوّلَه الى آخره ، وساجيه(ساكنه ) الى مائره حتى عبَّ عُبابُه و رمى بالزّبد رُكامُه فرفعه فى هواء منفتق وجوّ منفهقفسوّى منه سبع سموات جعل سفلاهن موجا مكفوفا و علياهن سقفا محفوظا و سمكا مرفوعابغير عمد يدعمها ولا دسار ينظمها ثمّ زيّنها بزينة الكواكب وضياء الثواقب واءجرىفيها سراجا مستطيرا و قمرا منيرا فى فلك دائر وسقف سائر ورقيم مائد (1599)
اشاره : 1 موارد كاربرد سماء در قرآن و روايات متعدد است ؛ چنانكه مقاطعو تطورات وجودى سماء نيز متنوع است . لازم است مصاديق متعدد و مقاطع متنوع آفرينش وپرورش آسمان طى بحثهاى متناسب تفسيرى و روايى بازگو شود.
2 دليل غير قطعىِ منقول جز احتمال پيام ديگرى ندارد. از اين رو نمى توان آن را فتواىقطعى دين تلقى كرد.
3 فرضيه هاى غير يقينى دانش تجربى نيز پيامى جزاحتمال ندارد؛ يعنى ، نه مى توان مضمون دليل غير يقينىمنقول را بر ره آورد مسلّم علم تجربى تحميل كرد و نه مى توان فرضيه غير يقينى دانشتجربى را بر ظاهر قرآن و روايت تحميل كرد.
4 آنچه از بيان اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بر مى آيد اين است كه آفرينش ‍ آسمانهاپس از آفرينش زمين است . صدرالمتاءلّهين (قدّس سرّه ) آن را مخالفدليل عقلى و نقلى دانست ؛ زيرا مفاد آن ادله تقدم خلقت آسمانها بر زمين است . آنگاه توجيهخاص خود را راهگشاى حلّ اين مخالفت دانست و آن اين كه ، علت غايى از يك جهت مقدم و از جهتديگر مؤ خّر است . آسمانها نيز از جهتى مقدم بر زمين است و از جهت ديگر مؤ خّر از آن است وروايات و آيات متضارب را بر اين دو جهت حمل كردند.
لازم است توجه شود كه برهان عقلى در خصوص تقدم و تاءخر اجرام مادى
قطعى (نه غير آن ) مى تواند در اين باره داورى كند؛ چنانكه كبراى مطلب گرچه تام است، زيرا علت غايى از جهتى مقدم و از جهت ديگر مؤ خّر
دليل است .
5 صعوبت بحث درباره آفرينش آسمان و زمين و تاءخر و تقدم آنها نسبت
به هم از دوران صحابه تا كنون مطرح بوده است .(1600)

fehrest page

back page