بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهره درخشان حسین بن علی (ع), حجت الاسلام شیخ على ربانى خلخالى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     HOSEIN00 -
     HOSEIN01 -
     HOSEIN02 -
     HOSEIN03 -
     HOSEIN04 -
     HOSEIN05 -
     HOSEIN06 -
     HOSEIN07 -
     HOSEIN08 -
     HOSEIN09 -
     HOSEIN10 -
     HOSEIN11 -
     HOSEIN12 -
     HOSEIN13 -
     HOSEIN14 -
     HOSEIN15 -
     HOSEIN16 -
     HOSEIN17 -
     HOSEIN18 -
     HOSEIN19 -
     HOSEIN20 -
     HOSEIN21 -
     HOSEIN22 -
     HOSEIN23 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

ولايت تكوينى  
لازمه اثبات ولايت و حكومت براى امام على عليه السلام اين نيست كه مقام معنوى نداشتهباشند براى امام عليه السلام مقامات معنوى هم هست كه جدا از وظيفه حكومت است و آن مقامخلافت كلى الهى است كه گاهى در لسان ائمه عليهم السلام از آن ياد شده است : خلافتىاست كه به موجب آن جميع ذرات در برابر ولى امر خلاصه از ضروريات مذهبماست كه كسى به مقامات معنوى ائمه عليهم السلام نمى رسد، حتى ملك مقرب و نبىمرسل اصولا رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام طبق روايات پيش ازاين عالم انوارى بوده اند در ضلل عرش ، و در انعقاد نطفه و طينت از بقيه مردم امتيازداشته اند، و مقاماتى دارند الى ماشاءالله چنان كه در روايات معراج ،جبرئيل عرض مى كند:
لو دنوت ائمه لا حترقت هر گاه كمى نزديك تر مى شدم سوخته بودم با اينفرمايش كه :
ان لنا مع الله حالات لا يسع مللك مقرب و لا نبىمرسل .
ما با خدا حالاتى داريم كه نه فرشته مقرب آن را مى تواند داشته باشد و نهپيامبر مرسل .
اين جزء اصول مذهب ماست كه ائمه عليهم السلام چنين مقاماتى دارندقبل از آنكه موضوع حكومت در ميان باشد چنان كه به حسب روايات ، اين مقامات معنواىبراى حضرت زهرا عليهاالسلام و هم هست با اين كه آن حضرت نه حاكم است و نه قاضىو نه خليفه .
اين مقامات سواى وظيفه حكومت است از اين رو وقتى مى گوييم
حضرت زهرا عليهاالسلام قاضى و خليفه نيست لازمه اش اين نيست كهمثل من و شماست يا بر ما برترى معنوى ندارد همچنين اگر كسىقايل شد كه النبى اولى بالمومنين من انفسهم سخنى دربارهرسول اكرم صلى الله عليه و آله گفته بالاتر از اين كه مقام ولايت و حكومت بر مومنان رادارد. (235)
آدم به تو مى نازد اى اشراف انسانها  

اى ياد تو در عالم آتش بر جانها
هر جا زفراق تو چاك است گريبان ها
اى گلشن دين سيراب با اشك محبانت
از خون تو شد رنگين هر لاله به بستان ها
بسيار حكايت ها گرديده كهن امام
جانسوز حديث تو تازه است به دوران ها
يك جان به ره جانان دادى و خدا داند
كز ياد تو چون سوزد تا روز جزا جان ها
در دفتر آزادى نام تو به خون ثبت است
شد ثبت به هر دفتر با خون تو عنوان ها
آن سان كه تو جان دادى در راه رضاى حق
آدم به تو مى نازد اى اشرف انسان ها
قربانى اسلامى با همت مردانه
اى مفتخر از عزمت همواره مسلمان ها. (236)
بخش چهارم : حادثه كربلا و پيامبران 
فصل اول : فضائل كربلا و وجه تسميه آن  
كربلا يعنى آن خاك پاكى كه قدرت حق را در برابرباطل براى هميشه نشان داد.
كربلا يعنى آن خاكى كه تا قيام آل محمد صلى الله عليه و آله نداىاهل حق و هيهات منا الذله از آن بلند است .
كربلا يعنى آن بيابانى كه در نصف روز بساط خلافتآل ابى سفيان را به هم پيچيد.
كربلا يعنى آن بستان سرسبزى كه هميشه به خون راد مردان عالم بشريت شاداب و باصفا و سرخ روست . (237)
زنده كدام است بر هوشيار
آن كه بيمرد به سر كوى يار
در بحار از كامل الزيارة از امام سجاد عليه السلام روايت كرده كه فرمود: خداوند زمينكربلا را حرم امن و مبارك خود قرار داد 24 هزارسال پيش از آن كه زمين كعبه را خلق كند و او را حرم قرار دهد چون روز قيامت مى شود اينزمين را تربت نوارنى اش بلند مى شود و نهاده مى شود بر آن برترين باغى از باغهاى بهشتى كه ساكن نمى شود در آن مگر پيامبران و مرسلين ، و آن زمين مقدس روشنايىمى دهد بين باغ هاى بهشتى چنان كه روشنايى مى دهد ستاره اى در بين ستاره ها از براىاهل زمين كه نورش خيره مى كند چشم هاى اهل بهشت را و فرياد مى زند:
انا ارض الله المقدسة الطيبة المباركة التى تضمنت سيد الشهداة عليه السلام وسيد شباب اهل الجنة .
اين زمين كربلا بقعه مباركه اى است كه خداوند در قرآن مجيد ياد فرموده .(238)
فضيلت زمين كربلا  
در كلمه طيبه از علامه وحيد بهبهانى نقل فرموده گفت : در خواب ديدم حضرت سيدالشهداءعليه السلام را عرض كردم : سيد و مولاى من آياسوال مى كنند از كسى كه دفن شده باشد در جوار شما ؟فرمود كدام فرشته جراتسوال كردن از او را دارد ؟.
1- در بحار از كامل الزيارة از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كهفرمود: زمين كعبه فخر كرد و گفت : كدام زمينمثل من است و حال آن كه خانه خدا در پشت من واقع شده است و مردم از راه هاى نزديك و دوربه سوى من مى آيند و من حرم و محل امن الهى هستم ؟پس خداوند وحى بر اوكرد: بس كن وآرام بگير، نسبت فضيلت تو با فضيلتى كه به زمين كربلا داده ام چون سوزنى استكه در آب دريا و از آب دريا بردارد اگر نبود زمين كربلا من به تو فضيلتى نمى كردمو اگر نمى بود آن وجود شريفى كه زمين كربلا در بر دارد، من خلق نمى كردم آن خانهاى كه به آن فخر مى كنى پس آرام بگير و مستقر باش و متواضع وذليل و خوار باش ، والا غضب مى كنم بر تو و تو را به آتش جهنم مى برم . (239)
كربلا و آب فرات نخستين زمين و آبى است كه خداوند آن را مقدس و پاك گردانيد پسفرمود خداوند به آن زمين تكلم نما به آن چيزى كه خداتفضيل داده است تو را پس آن زمين گفتن در زمانى كه زمين ها و آب ها تفاخر نمودند بعضىبر بعضى منم زمين خدا كه مقدس مباركم و شفا در خاك من است .
غرض فخر كردن نيست بلكه خاضع و ذليلم در برابر كسى كه اين شرافت را به منداده است و غرضم فخر كردن نيست بر اين كه پست تر از من است بلكه شكر است ازبراى خدا.
پس خداى متعال گرامى داشت آن زمين را و زياد نمود فضيلت و كرامت آن را به سبب امامحسين عليه السلام و اصحاب او به سبب تواضع و شكرى كه كرد از براى خدا (240)شاعر چه زيبا سروده است :
يا رب اگر زكرده ما پرده افكنى
ما را به خجلت ابدى رسوا كنى
يا رب همين بس است كه تمناى ما زتو
هنگام مرگ دفن ما كربلا كنى
چنان كه گذشت زمين كربلا بر زمين مكه شرافت دارد و هنگامى كه زمين مكه به شرافتخانه خدا بودن بر خود مى باليد، خطاب شد: آرام باش كه افضليت تو به خاطر خاككربلا است و اين مسلم است ، زيرا امام حسين عليه السلام علت مبقيه اسلام شد و اگر امامحسين عليه السلام نمى بود كسى حج خانه خدا نمى كرد پس زمين كربلا كه مدفن امامحسين عليه السلام است بر زمين مكه كه محل خانه كعبه است افضليت دارد در اخبار مكررنقل شده كه زمين كربلا 24 هزار سال پيش از زمين مكه حرم امن الهى بود و از اين وقايعتمام پيامبران آگاه شدند و جبرئيل - فرشته رحمت خدا - همه رسولان را از زمين كربلا ووقايع آن آگاه ساخت .
از حضرت سجاد عليه السلام روايت شده كه زمين كربلا قطعه اى از بهشت است و روزقيامت در بهش مى گذارند و آن قطعه زمين مانند خورشيد درخشان در بين زمين هاى بهشت منوراست .
در تهذيب از امام جعفر صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: شاطى الوايدالايمن كه خداوند در قرآن ذكر فرموده فرات است و بقعه مباركه كربلا است. (241)
نامهاى شهر عشق  
كربلا، با نامهاى زيادى ناميده شده كه به بيش از بيست اسم مى رسد:
1- كربلا، كلمه اى كه اسم هيچ مكانى در شهرت وقداست به پايش ، نمى رسد و درتفسير اين كلمه كمال آفرين چه حرفها كه گفته نشده است !؟
الف : بعضى معتقدند ريشه كربلا از كلمه كربله گرفته شد و كربله يعنىبه سستى گام برداشتن ، يا سست شدن گادمها.
و عربها زمانى كه بخواهند از بى حالى و با كسالت راه رفتن كسى حكايت كنند مىگويمد جاد يمشى مكربلا يعنى فلانى آمد درحال كه به سستى گام بر مى داشت (242) تو گويى سرزمين كربلا چنان بوده استكه هر كسى كه به آنجا مى رسيد احساس خاصى برايش دست مى داد و گامهايش سست مىشد چنان كه كميت قلم ، تا به ساحت مقدس كربلا مى رسد مى لنگد و خود را مى بازد.
در كتب مقاتل نيز داستانهاى زيادى نقل شده كه هر يك از پيامبران گذشته كه گذرش بهكربلا مى افتاد بى اختيار اندوهناك و غمگيمن مى شد و به امت خويش خبر مى داد كه در اينسرزمين حادثه اى بس بزرگ و بسيار غمبار رخ خواهد داد.
ب : كربلا از كلمه كربال گرفته شده وكربال يعنى غربال كردن و تميز و پاك كردن ، گفته مى شود: كربلت الحنطة ، يعنىگندم را غرباب كردم و آن را از خاك و خاشاك پاك گردانيدم .
به كربلا نيز به خاطر اين كربلا گفته اند كه زمينى بود خالى از ريگ و سنگ و بدوندرخت يا گياهان هرز و مزاحم ، مثل اينكه كشاورزى آن را پاك كرده و براى كشته آماده كردهباشد. (243)
راستى كه اسم با مسمايست ! كربلا يعنى غربال تاريخغربال كه هميشه و در طول تاريخ شريف را از ضعف و مردان ميدان را از رجز خواناندروغين به خوبى جدا كرده و مى كند چنان كهبيدل دهلوى مى گويد:
كيست در اين انجمن ، محرم عشق غيور ما همه بى غيرتيم ، آينه در كربلاست .
ج : كربلا از دو واژه كرب و ابلا تركيب يافته است يعنى حرم خدا وخانه خدايگان . (244)
د: اين كلمه در اصل فارسى بوده و از دو كلمه كار و بالا گرفته شدهاست يعنى كار آسمانى و ارزشمند به عبارتى جايگاه نمارش و نيايش .(245)
ه : در اصل كور بابل بوده است يعنى در روستاى شهربابل (246)
و توسط خود حضرت سيدالشهداء و پدرش على عليهماالسلام و جدش ‍روسل اكرم صلى الله عليه و آله كربلا وكرب و بلاء يعنى درد و بلا و امتحان و ابتلاءتفسير شده است . (247) ادباء و شعراى شيعه نيز همين تفسير را برگزيده اند بهعنوان نمونه سالار شهيدان شيعى سيد اسماعيل حميرى از كربلا چنين ياد مى كنند:
كربلا يا دار كرب بلا (248)
و بزرگ انديشمند شيعى ، مرحوم سيد شريف رضى چنين مى گويد:
كربلا! لا زلت كربا و بلاد
ما لقى عندك آل المصطفى
كم على تربك لما صرعوا
من دم سال و من دمع جرى (249)
اى كربلا تو هميشه انبوهى از اندوه و بلا را به ياد مى آورى به سبب آنچه كه در خاكتو به آل پاك محمد مصطفى صلى الله عليه وآله رسيد.
هنگامى كه كشته شدند چه خونها كه ريخته شد و چه اشكها كه جارى شد.
2- حاير: پس از كربلا، حاير بيش از ديگر نامها حائز اهميت بوده است و كربلا دركتابهاى فقهى بيشتر با همين نام عنوان مى شود و فقهاءمسائل خاصى را كه در خصوص حائر و احكام و حدود آن مى باشد درذيل همين عنوان بحث و بررسى مى كنند.
3- حير، مخفف همان حاير است ، حيريا حائر يعنى جايى كه آب دلر آنجا حيران مى ماند وبه دور مى پيچد و گودال قتلگاه امام حسين عليه السلام در همين مكان مقدس واقع شده استو جسد انورش نيز در آنجا مدفون است .
4- نواويس ، در اصل و پيش از اسلام نام گورستانى بود كه مسيحيان مردگان خود را درآنجا مدفون مى كردند جالب اين كه پيشواى شهيدان حضرت اباعبدالله امام حين عليهالسلام در ضمن يكى از خطبه هاى معروفش اين كلمه را به كار برده است آنگاه كهحضرتش از حريم جدش خارج شده بود و در ظاهر به سوى كوفه و در واقع رو بهسوى ابديت مى رفت ، كه قيامت تاريخ را بر پا كند و قيام عشق را قنوت جاودانه بخشدو هنگامى كه از مدينه حركت كرده بود تا هنگامه حماسه هاى هميشه جاويد و ماندگارش رابيافريند،چنين فرمود:
خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة ، و ما اولهنى الى اسلافىاشتياق يعقوب الى يوسف و خير لى مصرع انا لا قيه ، كانى باوصالى ، تقطعها، غسلانالفوات ، بين النو اويس و كربلاء و... (250)
مرگ براى فرزندان آدم چه زيبا نوشته شده است ؟ نوشتارى كه در لطافت به نقشى مىماند كه گردن بند، در گردن دختر كان جوان مى كشد و من براى سر كشيدن جام جان بخششهادت و به ديدار سلف همانقدر مشتاقم كه يعقوب به ديدار پسرش يوسف ، دستتقدير الهى ، براى من قتلگاهى برگزيده است كه من به ديدارش خواهم شتافت ، مىبينم كه به همين زوديها گرگهاى گرسنه نواويس و كربلا مرا در محاصره انداخته بندبند اعضاى بدنم را از هم جدا مى كنند...
5- طف الفرات ، كنار فرات .
6- طف .
7- شاطى الفرات ، اين هر سه اسم تقريبا به يك معنى است و طف به زمينهاى كه مشرفدريا باشند يا در لب رودخانه قرار داشته باشند اطلاق مى شود سرزمين كربلا را بهخاطر چند چشمه اى كه در آن بوده و كربلا را در كنار خويش گرفته بوند طف گفته اندچشمه هاى مانند: قطقطانيه ، رهيمه ، عين الجمل و نهر علقم .(251)
8- نينوا، از اسمهاى معروف و قديمى كربلاست .
9- موضع البلاء، يا موضع الابتلاء.
10- محل الوفاء
11- غاضريه .
12- ماريه .
13- قصر بنى مقاتل .
14- عقر بابل .
15- عمورا.
16- صفورا.
17- نوائح ، يعنى ناله ها و نوحه ها.
18- شفائا، كه در عرف مردم شثاثه خوانده مى شود.(252)
19- مدينه الحسين عليه السلام ، شهر حسين عليه السلام .
20- مشهد الحسين عليه السلام .
21- بقعه ماركه (253)و ديگر اسمهايى كه در كتابهانقل شده اند، و كربلا را مى شود حيرت آباد حماسها، عرش عشق ،قربانگاه عاشقان ، مسلخ عشق ، شهر شهادت ، مشهد شقايقها، كعبه آلاله ها و... خواند.
كربلادر يك نگاه  
با وجود اين كه پيشنه تاريخى كربلا، بسيار قديمى بوده و به دوران بابليان مىرسد، ولى از آن جا كه مدارك تاريخى در اين باب ناچيز و اندك است ، شناخت دقيقى رانمى توان از تاريخ كربلا پيش از اسلام به دست داد.
عراق تا سال 13 هجرى قمرى در زير سلطه زمامداران ايران بود، تا اينكه از همانسال 16 هجرى به تدريج ، تمام كشور عراق و در ضمن كربلا توسطخيل خروشان سربازان مسلمان گشوده شد و آزاد گشت از آن ميان جنگ قادسيه كه درسال 14 هجرى اتفاق افتاد، معروف و مشهور است .(254)
عراق در طول تاريخ اسلام ، هميشه كشورى شيعه نشين و بستر بسى حوادث تاريخ سازو مهد حماسه ها و مركز انقلاب هايى بس بزرگ و خونين بوده است ، تنها كافى است كهكتاب كربلا را ورق زده و كوفه (255)
را كه شهرى است از شهرهاى استان كربلا، در آيينه تاريخ به تماشا نشستت ، آن وقتاست كه مى خواهيد ديد اين خون نامه خاك ، سر به افلاك و ملكوت مى كشد و روايت ازرويش آلاله ها دارد آلاله هايى كه هر يك در قيام خونباز، خويش قيامت تاريخ را قنوت نوربسته اند و تاريخ را از تاريكى و جهان را ازجهل و جور و بشر را از بند بندگى زور و زر و تزوير رهانيده اند.
امروز نيز على رغم خواست جهان خواران و حزب كثيف بعث كربلا، كانون گرم آزادگان وغيور مردان است و چون روزگاران بسيار درخشان خويش ‍ مى رود كه حريم حماسه ها را پرحال و با حركت پاس دارد و چون كوه آتشفشان هر لحظه انتظار انفجارش مى رود و ماشيعيان به اين اميد زنده ايم كه شاهد انفجار نورى ديگر از كانون كربلائيان باشيم .
در حالحاضر، كربلا با فاصله 105 كيلومتر در جنوب غربى بغداد واقع شده و مركز استانىبه نام استان كربلا خوانده مى شود.
خار چشم ستمگران  
آستان مقدس حسينى ، اين مشهد هميشه جاويد شهيدان درطول تاريخ پر ماجراى خويش هميشه خار چشم ستمگران و زور مداران بوده و خواب را برچشم هر يزيد منش و فرعون صفتى حرام كرده و مى كند: نام و ياد او ابو الاحرار سالارشهيدان عليه السلام روح قيام و شهادت طلبى را در جان محرومان و ستمديد گان بهقول يكى از شاعران معروف لبانى :
كلما يذكر الحسين شهيدا
موكب الدهر ينب الاحرار
فينادون ولة الظلم حيدى
قد نقلنا عن الحسين الشعارا
فليمت كل ظلم مستبد
فاذا لم يمت قتيلا توارا
بولس سلامه
هر گاه از امام حسين عليه السلام به عنوان شهيد و شاهد تاريخ ياد مى شود در سايهسار، اين ياد سرخ روزگار آزاد مردانى ، را مى پرواند كه ندا در مى دهند:
بايد دولت ستم نباشد و ما اين شعار شعور آفرين را از امام حسين عليه السلام يادگرفته ايم كه هر مستبد ستمگر يا بايد بميرد و يا از صحنه تاريخ زدوده شود.
درست به همين جهت ، ستمگران ياد و خاطره ابولثاثرين امام حسين عليه السلام و كربلارا براى خويش خطر بزرگ بلكه بزرگ ترين خطر مى دانند و تابش خورشيد حماسهرا كه بيشتر از گنبد و گلدسته هاى آستان مطهر و مقدس حسينى بر تاريخ مى تابد برنمى تابند و هميشه با آن مكان مقدس كه به حق گهواره حماسه و مدرسه شهادت و قيام ومشهد شهيدان ناميده مى شود سر ستيزه و جنگ مداوم دارند و اينك به اقدامات مذبوحانه وناشيانه اى كه در طول تاريخ از سوى ستمگران تاريخ در محو و نابودى اين آستانقدى و بارگاه ملكوتى امام حسين عليه السلام انجام گرفت و همه به شكست ستمگران ويزيديان انجاميده اشاراتى گذار و فهرست وار مى كنيم ، باشد كه اين معجزات تاريخرا هميشه در خاطر خويش داشته باشيم :
جسارت اول : در عصر منصور دوانيقى به دستور مستقيم او كه يكى از ستمگران خودسر وقاتل امام صادق عليه السلام بود.
جسارت دوم : در عصر هارون الرشيد يكى از خلفاى جور عباسى وقاتل حضرت امام موسى بن جعفر عليه السلام ، كه درسال 193 ق دستور داد حائر مطهر حسينى را به طور كلى تخريب و ويران كردند.
جسارت سوم : به دست متوكل ملعون كه به ترتيب در سالهاى 233 و 236 و 237 و247 ق به حريم حسينى جسارت شد چنانكه از اساس آن را ويران كردند.(256)
جسارت چهارم : در عهد موفق خليفه عصر عباسى بهسال 273 ق .
جسارت پنجم : در سال 269 ص به دست دزد گردنه گيرى به نام ضبة بن ممد اسدىكه رئيس يك دسته از دزدان وحشى بود.
جسارت ششم : در سال 407 ق حرم مطهر در اثر آتش سوزى تخريب گرديد كه بهاحتمال قوى به دستور القادر بالله يكى ديگر از خلفاى عباسى كه كينه زيادى ازآل عليهم السلام داشته رخ داد.
جسارت هفتم : در سال 529 ق بود كه خزانه و اشياى گران قيمت و تزيينات حرم پاكسيد شهيدان عليه السلام ، به دست ناپاك المستر شد يكى ديگر از خلفاى عباسى غارتشد.
جسارت هشتم : غارت حرم مقدس به دست حكام آل مشمعشع در تاريخ 858 ق .
جسارت نهم : تجاوز و فاجعه تكان دهنده دلخراشى كه در حدود بيست هزار تن از شيعيانرا به شهادت رسانيد و به عنوان عاشوارى ثانى و كربلاى دوم ناميده شد اين جسارتبزرگ به دست وهابيها به فرماندهاى عبدالعزيز بن سعود، درسال 1216 ق و در عيد غدير خم اتفاق افتاد.
جسارت دهم : تخريب و نابود كردن بزرگ ترين و با شكوهمندترين گلدسته حريمحسينى معروف به منارة العبد در سال 1354 ق .
اين گلدسته چنان با شكوه و جلال بود كه از كليه مناره هاى موجود در زيارتگاه هاىعراق بزرگ تر و باشكوه بود و بيش از شش قرن بود كه با جلالت و هيبت خاصى چشمهر بينده اى را از نقاط بسيار دور به خود خيره مى كرد تا اين كه بهسال مذكور به بهانه اى واهى از اساس ويران شد.(257)
فصل دوم : حادثه كربلا و پيامبران و امامان عليهم السلام  
خداوند شهادت را خبر مى دهد  
بزرگ بنى سليم از مشايخ خود نقل كرده است كه سالى به جنگ ساكنان روم رفتيم وبر ايشان غالب شديم پس به يكى از كليساهاى آن جا رفتيم و ديديم اين بيت بر ديوارآن نوشته است :
اتر جوا امه قتلت حسينا
شفاعه جده يوم الحساب
آيا گروهى كه امام حسين عليه السلام را كشتند، به شفاعت جدشرسول خدا صلى الله عليه وآله در روز جزا اميد دارند !
پس از آنها پرسيدم چه وقت اين را در جا نوشته اند ؟گفتند: سيصدسال پيش از بعثت پيامبر شما.
در كتاب ياقوت از عبدالله بن صفار روايت شده كه سالى با نصارا جنگ كرديم وبسيارى از ايشان را اسير نموديم در ميان اسيران پيرى دانا بود او را اكرام نموديم آنپير براى ما حكايت كرد كه سيصد سال پيش از مبعوث شدن محمد عربى صلى الله عليهوآله ، گروه نصارا در بلاد روم گودالى كندند، ناگاه سنگى پيدا شد به زبانفرزندان حضرت شيث كه در آن نوشته شده بود:
اترجوا عصبة قتلت حسينا
شفاعة جده يوم الحساب
شيخ جعفر ابن نما در مثير الاحزان به سند خود از سليمان اعمش روايت كرده است : سالىدر ايام موسم حج مشغول طواف كعبه بودم ناگاه مردى را ديدم كه مى گويد: خداوندا مر ابيامرز، اگر چه مى دانم كه مرا نمى آمرزى پس از سبب نااميدى آن مرد پرسيدم گفت : منيكى از آن چهل نفر هستم كه موكل به سر مبارك جناب امام حسين عليه السلام بودند،هنگامى كه آن سر مبارك را براى يزيد پليد به شام بردند، چون از كربلا بيرونرفتيم منزل اول دير نصارا بود در آن جا فرود آمديم و سر مبارك آن حضرت را بر نيزهبلندى نصب كرديم و به خوردن مشغول شدميم ناگاه ديدم كه دستى از ديوار پيدا شد وبا قلم آهنى سطرى با خون به ديوار نوشت :
اترجوا امة قتلت حسيناز
شفاعة جده يوم السحاب
پس ما بسيار ترسيديم يكى از رفيقان ما برخاست كه آن دست را بگيرد، اما دست غايب شد.(258)
آدم ابوالبشر با احترام به حضرت محمد صلى الله عليه وآلهواهل بيتش نجات يافت
(فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم ). (259)
آدم از پروردگار خويش كلمايت را بياموخت كه سبب پذيرفتن توبه او شد براى اينكه خداى مهربان توبه پذير است .
از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله درباره كلماتى كه بر آدم عليه السلام القا شد وموجب پذيرش توبه اش گرديد، سوال شد حضرت فرمود:
ساله بحق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين فتاب عليه و غفرله .
آدم خدا را به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم الصلاة و السلام خواند، پسخدا توبه او را پذيرفت و گناهى كه از او سر زده بود بخشود.(260)
روزى كه به چنگ مرگ افتد بدنم
در كنج لحد اجل نمايم وطنم
از بهر شهادتين من بنويسيد
الله محمد و على بر كفنم
عبور آدم عليه السلام از زمين كربلا 
چون آدم عليه السلام بر زمين هيوط كرد و حوا را نديددنبال او گشت تا عبورش به زمين كربلا افتاد پيش از آن كه حادثه اى واقع شود، غمناكشد، سينه اش تنگى گرفت ، و چون به مقتل امام حسين عليه السلام رسيد پايش ‍ لغزيدخون از آن جارى شد.
پس سر به موى آسمان بلند كرده و گفت : اى پروردگار من ، مرتكب گناه ديگر شده ام واينك مرا كيفر خواهى كرد زيرا كه من تمام زمين را طى كردم و يا چنين حادثه اى روبه رونشد مسجد خداوند وحى فرستاد: اى آدم گناهى تازه مرتكب نشده اى ولى فرزند تو حسينعليه السلام در اين سرزمين به ظلم كشته مى شود اينك خون تو به موافقت وى ريختهشد.
آدم عرض كرد: پروردگارا، حسين پيغمبر است ؟
خطاب سيد كه پيامبر نيست و ليكن فرزند زداه پيامبر من محمد صلى الله عليه وآله استعرض كرد: قاتل وى كيست ؟ندا رسيد: يزيد كه ملعوناهل آسمان ها و زمين است آدم به جبرئيل رو كرد و گفت : چه كنم ؟ گفت : يزيد را لعن كن پسآدم چهار مرتبه يزيد را لعنت كرد و چند قدمى برداشت تا به كوه عرفات رسيد و حوا رايافت .(261)
كشتى نوح عليه السلام و كربلا 
چون حضرت نوح عليه السلام بر كشتى نشست و بر روى آب همه روى زمين را گشت تابه زمين كربلا رسيد، چون به آن زمين بلا رسيد آن سرزمين كشتى او را به گردابافكند پس حضرت نوح عليه السلام از غرق شدن كشتى ترسيد دست دعا به درگاه عزتو جلال خدا برداشت و عرض كرد: پروردگارا همه روى زمين را گشتم ، ترس اضطرابىكه در اين زمين بر منن رخ نمود در هيچ جا رخ نداده بود. همان ساعتجبرئيل عليه السلام از جانب خداوند عز و جل فرود آمد و عرض نمود: يا نوح ،حسين عليه السلام سبط محمد صلى الله عليه و آله خاتم پيامبران و فرزند گرامىاوصيا در اين سرزمن كشته مى شود حضرت نوح پرسيدقاتل آن بزرگوار كيست ؟ جبرئيل عرض كرد:قاتل او كسى است كه اهل هفت آسمان و اهل هفت زمين بر او لعنت مى كنند پس حضرت نوح چهارمرتبه بر آن حرام زاده بد كردار لعنت كرد پس كشتى از آن مهكله نجات يافت و از آنسرزمين بلا گذشت .(262)
مطلع شدن حضرت ابراهيم عليه السلام بر مصايب امام حسين عليه السلام
تفسير فرات به سند خود از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه آن حضرت درتفسير آيه (فنظر نظرة فى النجوموم ) فرمود: حضرت ابراهيم حساب نمود و به علمنجوم نظر فرمود: مطلع گرديد بر مصايب امام عليه السلام حسين عليه السلام كه درزمين كربلا رخ مى دهد فرمود: من ناخوش هستم براى مصيبتى كه بر حضرت امام حسينعليه السلام وارد خواهد شد.(263)
عبور ابراهيم عليه السلام از كربلا  
روايت شده است كه حضرت ابراهيم عليه السلام وقتى سواره به صحراى كربلابگذشت اسبش رم كرد. آن جناب از پشت اسب بر روى زمين افتاد و سرش بشكست و خون ازآن جارى شد پس زبان به استغفار بگشاد و گفت : پرودگارا از من چه گناهى سر زدهاست ؟ جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت : اى ابراهيم ! گناهى از تو صادر نگشت ولكنكشته مى شود در اين محل سبط خاتم الانبيا و پسر خاتم الاوصيا، پس خون تو به موافقتخون او ريخته شد فرمود: اى جبرئيل ، قاتل او كيست ؟گفت :قاتل او ملعون اهل آسمان ها و زمين و قلم جارى شد بر لوح آن پليد پس ابراهيم عليهالسلام دست برداشت و يزيد پليد را لعن بسيار كرد و اسب آن حضرت به زبان فصيحآمين گفت : ابراهيم عليه السلام به او خطاب كرد و فرمود: بر تو چه معلوم شد كه آمينگفتى ؟
گفت : اى ابراهيم ، من هميشه فخر مى كردم كه تو بر پشت من سوار مى شوى و چون تواز پشت من درافتادى خجلت و شرمسارى من زياد شد و سبب اين از يزيد بود خداوند او رالعنت كند.
مرحوم شوشترى رحمه الله در خصايص مى گويد كه شايدمحل توسط حضرت ابراهيم عليه السلام از اسب همانمحل سقوط حضرت امام حسين عليه السلام باشد از اسب خود يعنى درمقتل آن جناب به زمين افتاده باشد پس ملاحظه كن فرق اين دو سقوط را. (264)
اوى كسى كه لعنت بر قاتل امام حسين عليه السلام حضرت ابراهيم عليه السلام بود وامر كرد فرزندان خود را عهد و پيمان از ايشان گرفت كه پيوسته او را لعنت كنند.
پس از آن حضرت موسى عليه السلام او را لعنت كرد و امت خود را به آن امر كرد، سپسداود عليه السلام او را لعنت كرد و بنى اسرائيل را امر نمود كه لعنت كنند يزيد را سپسحضرت عيسى عع لعنت كرد و بسيار مى گفت بنىاسرائيل را كه لعنت كنند بر قاتلان حسين عليه السلام اگر زمان او را دريافتند در خدمتاو جهاد كنيد كسى كه با او شهدى شود چنان است كه با پيامبر صلى الله عليه و آلهشهيد شده است . (265)
گوسفندان حضرت اسماعيل عليه السلام آب نياشاميدند  
روايت است كه گوسفندان حضرت اسماعيل عليه السلام در كنار فرات مى چريدند. روزىشبان آنها به خدمت حضرت اسماعيل عليه السلام آمد و گفت : چند روز است كه گوسفنداناز اين نهر آب نمى آشامند پس ‍ حضرت در مناجات با خدا از سبب اين حالتسوال كرد همان ساعت حضرت جبرئيل عليه السلام از طرف خداوند خدمت حضرتاسماعيل عليه السلام نازل شد و گفت : اى اسماعيل سبب اين حالت را از گوسفندان بپرس، آنها پاسخت را خواهند داد.
پس آن حضرت از گوسفندان پرسيد: چرا از اين رودخانه آب نمى نوشيد ؟
گوسفندان به زبان فصيح پاسخ دادند: به ما خبر رسيده كه فرزند تو حسين - كهسبط گرامى محمد صلى الله عليه و آله است - در اين زمين با لب تشنه كشته خواهد شدپس ما از اين آب نمى آشاميم به جهت حزن و اندوه براى تشنگى آن بزگوار.
كسى كه اهل آسمان ها و زمين ها او را لعنت مى كنند. پس حضرتاسماعيل عليه السلام فرمود: خداوندا لعنت كن برقاتل حسين عليه السلام . (266)
5- مسافرت حضرت موسى عليه السلام به كربلا  
مرحوم خيابانى در ذيل خبرى طولانى مى گويد: حضرت موسى عليه السلام دوباره بهكربلا رفته است ، يك بار تنها و بار ديگر با وصى خود يوشع بن نون چنان كهطريحى مى گويد: حضرت موسى عليهماالسلام با يوشع بن نون مى رفت چون به زمينكربلا رسيدند بند نعلين آن حضرت پاره شد و خارى بر پاى وى فرو رفت و خون ازپايش جارى شد پس عرض كرد: اى خداى من ، چه گناهى از من صادر شد كه بدين كيفرگرفتار شدم ؟خداى بزرگ به او وحى فرستاد كه در اين موضع خون امام حسين عليهالسلام ريخته مى شود و خون تو به موافقت خون وى جارى شد.
عرض كرد: خدايا، حسين كيست ؟خطاب آمد: او فرزندزاده محمد مصطفى و پسر على مرتضى. عرض كرد: قاتل او كيست ؟ندا رسيد: قاتلش ‍ يزيد است . پس حضرت موسى عليهالسلام دست برداشت و بر يزيد لعن و نفرين كرد و يوشع بن نون آمين گفت . (267)
6- حضرت سليمان عليه السلام و كربلا 
سليمان بن داود عليه السلام بر فرش خود مى نشست و در هوا سير مى كرد.
روزى گزارش به زمين برسد باد فرش ، او را سه بار روانه كرد و برگردانيد وسليان ترسيد از در آمدن به زمين باد ساكت شد، به سرزمين كربلانزول كرد.
سليمان به باد گفت : چرا ساكت شدى ؟باد گفت : در اين سرزمين حسين عليه السلام كشتهمى شود سليمان گفت : حسين كيست ؟گفت : سبط محمد مختار صلى الله عليه و آله و پسرعلى كرار. گفت : قاتلش كه باشد ؟گفت : لعن انس به دعايش آمين گفته ، باد ورزيد وفرش را برداشت .
ريان بن شبيب از حضرت امام رضا عليه السلامنقل مى كند كه ايشان فرمود: اى پسر شبيب اگر خوش باشى ، به سكونت قصرهاىبهشتى با پيغمبر صلى الله عليه و آله ، لعن كن به كشندگان امام حسين عليه السلام .(268)
7-حضرت زكريا عليه السلام سه روز از مسجد خارج نشد  
در حديث طويل از سعد بن عبدالله اشعرى در حكايت شرفياب شدن به حضور حضرتمهدى عليه السلام گفت : خبر ده مرا از تاويل كهيعص .
حضرت فرمود: اين حروف از خبرهاى غيبى است كه خداوند بنده خود زكريا را از آن آگاهكرد و حكايت آن را براى محمد صلى الله عليه و آله بيان فرمود و آن چنان است كه زكريااز خداوند خواست نام پنج تن را به وى آموزدجبرئيل فرود آمد و او را بياموخت و زكريا هر گاه نام محمد صلى الله عليه و آله و على وفاطمه و حسن عليهم السلام را مى برد اندوهش برطرف مى شد و غمشزايل مى گشت و هرگاه نام حسين عليه السلام مى برد گريه گلوى او را مى گرفت ونفسش به شمار مى افتاد روزى گفت : اى پروردگار من ! چون است كه وقتى نام چهار كساز آنها را مى برم از اندوه تسليت مى يابم و هر گاه ياد حسين مى كنم اشكم ريزان مىشود و ناله ام بيرون مى آيد ؟
خداوند تبارك و تعالى او را خبر داد و فرمود: كهيعص پس كاف نام كربلاست وها هلاكت عترت است و يا يزيد است كه بر امام حسين عليه السلام ستم مىكند و عين عطش حسين است و صاد و صبر و شكيبايى آن حضرت چون زكرياى اينبشنيد، سه روز از مسجد خود جدا نگشت و مردم را ازداخل شدن به محضر خود منع فرمود و به گريه و ناله پرداخت . (269)
و او را رثا مى گويد: كه خداوندا! آيا بهترين خلق خود را به مصيبت فرزند وى مبتلا مىكنى آيا چنين بلايى بر خانه او فرود مى آورى ؟آيا على و فاطمه عليهماالسلام رالباس سوگوارى مى پوشانى و اندوه آن را درمنزل آنها مى آورى ؟
آن گاه گفت : اى خداى من ، مرا فرزندى روزى كن كه در پيريم چشم من به وى روشن شودو چون روزى كردى ، مفتون كن مرا به دوستى او آنگاه به مرگ او اندوهناكم ساز چنان كهرسول خدا صلى الله عليه و آله حبيب را به فرزندش اندوهناك ساختى پس خداوند يحيىرا به وى بخشيد و او را مبتلا كرد و حمل يحيى شش ماه بود چنان كهحمل حسين عليه السلام چنين بود. (270)
8- عبور حضرت عيسى عليه السلام از كربلا  
روايت شده است كه حضرت عيسى عليه السلام در ايام سياحت با حواريين گذرش بهكربلا افتاد ناگاه شير غرانى بر سر راه ايشان آمد و راه را برايشان بست عيسى عليهالسلام پيش رفت و فرمود: چرا سر راه بر ما گرفته و نمى گذارى كه ما عبور كنيم؟شير به زبان فصيح گفت : نمى گذارم شما درگذريد مگر اين كه يزيد را كشنده حسينعليه السلام است لعن كنيد.
عيسى عليه السلام فرمود:حسين چه كسى است ؟شير گفت : سبط محمد النبى الامى و ابنعلى الولى ، فرزند زاده پيغمبر امى و پسر على ولى است .
حضرت عيسى عليه السلام فرمود: قاتل او كيست ؟
شير گفت : قاتل وى ملعون وحوش بيابان ها و گرگان و درندگان صحراهاست ، بهخصوص در روز عاشورا، پس حضرت عيسى عليه السلام دست برداشت و لعن و نفرين كردبر يزيد، و حواريين آمين گفتند و شير از راه دور شد و ايشان به مقصد خود رفتند.(271)
9- خبر حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله از شهادت امام حسينعليه السلام
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله در منزل ام سلمه بود، فرمود: نگذار كسىداخل شود، حسين عليه السلام آمد زمانى كه طفل بود ام سلمه نتوانست جلو او را بگيرد،حسين عليه السلام بر جدش وارد شد ديد حسين عليه السلام بر بالاى سينه پيامر صلىالله عليه و آله قرار گرفته است و حضرترسول گريه مى كند ام سلمه سبب گريه حضرت را پرسيد؟حضرت فرمود: اى ام سلمه، جبرئيل به من خبر داد كه حسين تو كشته مى شود، (272)
اين تربت را هم به تو بدهم در نزد تو باشد كهجبرئيل برايم آورده است در شيشه اى بگذار، زمانى كه خون شد آن وقت حسين من كشته مىشود. (273)
10- لعن رسول خدا صلى الله عليه و آله بر يزيد پليد  
دو سال از ولادت امام حسين عليه السلام گذشت پيغمبر به سفرى رفت و در رهگذرىايستاد و فرمود: انا الله و انا اليه راجعون (سوره بقره ، آيه 152 )و اشك ازديدگان حضرت سرازير شد، از علت اين حالسوال شد، فرمود:
اينك جبرئيل است ، مرا خبر مى دهد از زمينى كه در كنار شط فرات واقع شده و كربلايشگويند كه فرزند من حسين ، پسر فاطمه عليها السلام در آن سرزمين كشته مى شودعرض شد: يا رسول الله كه او را مى كشد؟ فرمود: مردى به نام يزد، خدايش لعنت كند وگويى جايى را كه حسين عليه السلام در آن جان مى دهد و محلى كه در آن دفن مى شود مىبينم .
سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله با حالتى اندوهناك از اين سفر بازگشت و برمنبر شد و مردم را پند داد و حسن و حسين نيز درمقابل آن حضرت بودند.
چون از خواندن خطبه فارغ شد دست راستش بر سر حسن عليه السلام نهاد و دست چپ برسر حسين عليه السلام و سر به سوى آسمان برداشت و عرض كرد:
پروردگارا! همانا محمد پيغمبر تو و بنده تو است و اين دو پاك ترين فرد خاندان من وبرگزيده فرزندان من و خانواده من هستند كه پس از خود اين دو را در ميان امتم به جاى مىگذارم جبرئيل مرا خبر داد كه اين پسرم كشته و خوار خواهد شد بار الها، اين جانبازى رابر او مبارك فرما و او را از سروران شهيدان قرار بده بار الها بر كشنده اش و آن كه اورا خوار مى كند بر كت عطا نكن مردمى كه در مسجد بودند يكباره ناله ازدل بركشيدند وهاى هاى گريستند رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آيا بر حسينمگريه مى كنيد و او را يارى نمى كنيد ؟
سپس آن حضرت با رنگى افروخته و چهره اى سرخ بازگشت (274) و خطبه كوتاهديگرى خواند و اشك از هر دو ديده آن حضرت به شدت فرو ريخت ، سپس فرمود: اى مردم، همانا كه دو يادگار نفيس در ميان شما به جاى گذاشتم و آن دو كتاب خداست و عترت من ،يعنى خاندان من ، آنان كه با آب و گل من آميخته شده و ميوهدل من و جگر گوشه من اند و اين دوازدهم هرگز جدا نشوند تا در كنار حوض بر من واردشوند هان كه من در انتظار ملاقات با آنان هستم و من درباره اين دو هيچ از شما نمى خواهمبه جز آنچه پرودرگار من به فرمان داده است پروردگار من به من امر فرموده : مندوستى خويشان و نزديكان خود را از شما خواستار شوم ، مراقب باشيد فرداى قيامت كهدر كنار حوض مرا ملاقات مى كنيد مبادا خاندان مرا دشمن داشته و به آنان ستم روا داشتهباشيد.
هان كه روز قيامت سه پرچم نزد من خواهد آمد، پرچم اولى پرچمى است سياه و تاريك كهفرشتگان از آن به وحشت خواهند بود و در نزد من مى ايستند، پس مى گويم : شماها كيانند؟نام مرا از ياد ببرند، و گويند: ما خدا پرستان از عرب هستيم من به آنان گويم : نام مناحمد و پبغمبر عرب و عجم هستم ، آن گاه گويند: يا احمد، ما از امت تو هستيم به آنانگويم : پس از من با عترت من و كتاب پروردگار من چگونه رفتار كرديد ؟گويند: اماكتاب را كه ضايعش نموديم ، و اما عترت كوشيديم كه همگى شان را از صفحه زمينبراندازيم ، آن هنگام من روى آن از آن بگردانم تشنه ودل سوخته و با روى سياه از نزد من باز مى گردند.
سپس پرچم ديگرى سياه تر از اولى بر من وارد شود به آنان كه زير پرچمند گويم :
پس از من با دو يادگار گرانبهاى من بزرگ و كوچك يعنى كتاب پروردگارم و عترتم چگونه بوديد ؟
گويند: اما يادگار بزرگ را مخالف كرديم ، و اما يادگار كوچك را خوار نموديم و تا آنجا كه توانستم پاره پاره كرديم .
گويم : از من دور شويد پس تشنه و جگر سوخته و با روى سياه از من دو شوند.
سپس پرچم ديگرى نزد من مى آيد كه نور صورت افراد زير پرچم مى درخشد، به آنانگويم شما كيانند ؟
گويند: ما مردم يكتاپرست و پرهيزكار و از امت محمد صلى الله عليه و آله هستيم و ماييمباقيمانده اهل حق كه كتاب حق را برداشتيم ، حلالش راحلال و حرامش را حرام دانستيم و دوستدار خاندان پيغمبر خويش محمد صلى الله عليه و آلهبوديم ، از همه امكاناتى كه در مورد يارى خويشتن داشتيم براى يارى آنان نيز استفادهنموديم و در ركاب آنان با دشمنانشان جنگيديم پس من به آنان گويم :
مژده باد شما را كه من پيغمبر شمايم و راستى كه شما در دنيا اين چنين بوديد كهستوديد، سپس آنان را از حوض خود سيراب كنم و سيراب و خندان از نزد من بروند و سپسداخل بهشت شوند و براى هميشه در آن جاويد بمانند. (275)
شيخ سليمان بخلى حنفى در ينابيع الموده (باب 60 )نقل مى كند كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: به درستى كه اين پسر من حسينعليه السلام كشته مى شود در زمين كربلا، پس هر كس از شما آن روز حاضر باشد،يارىكند امام حسين عليه السلام را.
آنگاه نوشته است ، انس بن حارث به سوى كربلا رفت و به فرمان پيغمبر صلى اللهعليه و آله عمل كرد و كشته شد با اباعبدالله الحسن عليه السلام . (276)
به پاست قلعه دين الا اله الا الله
به خون شاه شهيدان حسين ثارالله
زخلق تشنه تو اين صداست در عالم
كه اى بريده گلو زنده بس تويى و الله
رسول خدا صلى الله عليه و آله حسين عليه السلام را در دامن خود نشانده بود، كهجبرئيل آمد و گفت : اين پسر تو است ؟ حضرت فرمود: آرىجبرئيل گفت : امت پس از تو او را خواهند كشت ؟
آن حضرت گريان شد، جبرئيل گفت : اگر بخواهى ، زمينى كه در آن كشته مى شود بهتو نشان بدهم فرمود: آرى .
آن گاه جبرئيل مشتى از خاك سرزمين كربلا به آن حضرت نشان داد. (277)
10- خبر شهادت امام حسين عليه السلام اززبان جبرئيل
در كافى از حضرت ابى عبدالله عليه السلام روايت كرده اند كهجبرئيل امين بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و عرض كرد: خداوند سلام مىرساند و تو را بشارت مى دهد به اين كه فاطمه عليهاالسلام پسرى بياورد و امت تو ازروى جهل و نادانى او را خواهند كشت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: از من بهخداوند عالم سلام باد،به مولودى كه امتم را او را شهيد خواهند كرد نيازى ندارم .
جبرئيل عليه السلام به آسمان بازگشت و ديگر بارهنزول فرمود و گفت : خداوندت سلام مى رساند كه پاداش اين ستمى كه بر مولود تومى رسد، وصايت و ولايت و امامت را در ذريه پاك او و اولادش خواهم گذاشترسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به آن چيزى كه پروردگار جهان خواسته استخشنودم .
پس نزد حضرت فاطمه عليها السلام رفته مژده آنچه از جانب خداوند شنيده بود باز گفت: حضرت زهراعليها السلام عرض كرد: به چنين فردى كه بايد شهيد شود نيازى ندارم .حضرت بار ديگر بيان فرمود كه جبرئيل نازل شده و مى گويد كه امامت و ولايت و صاحبدر اولاد حسين عليه السلام است پس حضرت زهراعليها السلام رضاى خويش را به پدراظهار نمود. (278)

next page

fehrest page

back page