بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهره درخشان قمر بنی هاشم جلد 1, حجت الاسلام شیخ على ربانى خلخالى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     HAS00001 -
     HAS00002 -
     HAS00003 -
     HAS00004 -
     HAS00005 -
     HAS00006 -
     HAS00007 -
     HAS00008 -
     HAS00009 -
     HAS00010 -
     HAS00011 -
     HAS00012 -
     HAS00013 -
     HAS00014 -
     HAS00015 -
     HAS00016 -
     HAS00017 -
     HAS00018 -
     HAS00019 -
     HAS00020 -
     HAS00021 -
     HAS00022 -
     HAS00023 -
     HAS00024 -
     HAS00025 -
     HAS00026 -
     HAS00027 -
     HAS00028 -
     HAS00029 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

الف - پسران حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام  
1. حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام 2. حضرت امام حسين عليه السلام 3. محسن شهيد (ازحضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه )
4. محمد حنفيه (از خوله بنت جعفر بن قيس )
5. حضرت عباس اكبر، قمر بنى هاشم 6. حضرت عبد الله 7. عثمان 8. حضرت جعفر (از امالبنين )
9. محمد اصغر 10. عبيدالله (از ليلى ارمنيه )
11. يحيى 12. عون (از اسماء)
13. عمر اطرف (از ام حبيب )
14. عمر اصغر 15. عباس اصغر (از صهباء ثلعبيه )
16. محمد اصغر 17. ابراهيم (از ام ولد)
18. عبدالله اوسط 19. محمد اوسط (شايد از ام شعيب باشند)
و از اين 19 نفر فوق بنا بر اخبار، 7 تن زيرقبل از رحلت پدر فوت كرده اند:
1. حضرت محسن 2. محمد اصغر (از ام ولد) 3. عمر بن على (از صهباء) 4 محمد اصغر 5.ابراهيم (از ام ولد -جز نصربن مزاحم بن ، كسى نام ابراهيم را نبرده ) 6. عبدالله اوسط7. محمد اوسط.
دوازده نفر مورد وصيت آن حضرت بودند و 9 نفر را هم نوشته اند كه همراه حضرت امامحسين عليه السلام در كربلا شهيد شدند: 14. حضرتابوالفضل و عبدالله عثمان (از ام البنين ) 5. محمد اصغر (از ليلى ) 6. عون (از اسماء)7. عباس اصغر (از صهباء) 8. ابوبكر بن على عليه السلام 9. محمد اوسط؛ ولى درزيارت ناحيه مقدسه ، كه از حضرت ولى عصرعجل الله تعالى فرجه الشريف در باب شهداى كربلا وارد شده ، تنها 6 نفررا نام برده است .
ب - دختران حضرت امير المؤ منين على عليه السلام  
چنانكه شماره شد، عدد دختران حضرت بالغ بر 19 نفر مى شوند، ولى مسلما دو نفر ازآنها مكرر است : زيرا اولا، از سه رقيه ياد شد، در حاليكه بيش از دو رقيه (يكى فرزندام حبيب و ديگرى فرزند صهباء و خواهر عباس اصغر) وجود نداشته اند. همچنين يكى ديگراز صاحبان كنيه بايد مكرر يا با اسم اشتباه شده باشد. و از اين 17 نفر، جز 4 نفراسامى مادران آنها در دست نيست و معلوم نيست هر يك از آنها از كدام زن به وجود آمده اند.ضمنا دختران مولا عليه السلام به ترتيب : حضرت زينب كبرى و ام كلثوم - دخترانحضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه - مى باشند كه در كربلا حضور داشتند و خطابههاى اتشين و پر بار آنها، نمونه والايى همراهىجمال صورت با كمال مضمون است .
فصل دوم : اجمالى از زندگانى ام البنين عليه السلام (مادر قمر بنى هاشمعليه السلام)
ازدواج امير المؤ منين على عليه السلام با ام البنين سلام الله عليه  
پس از آنكه امير المؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام به سوگ پاره تن و ريحانهرسول خدا محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله يعنى سرور زنان عالميان حضرتفاطمه زهرا سلام الله عليه شهيده راه ولايت و امامت نشست ، برادرشعقيل بن ابى طالب عليه السلام را كه آشنا به انساب عرب بود، فرا خواند و از اوخواست برايش همسرى از تبار دلاوران برگزيند تا پسر دليرى براى مولا به ارمغانآورد كه سالار شهيدان حسين بن على عليه السلام را در كربلا يارى كند. (101)
عقيل ، ام البنين كلابيه عليه السلام را براى حضرت على عليه السلام برگزيد كهقبيله و خاندانش ، بنى كلاب ، در شجاعت بى مانند بودند. (102) بنى كلاب از حيثشجاعت و دلاورى در ميان عرب زبانزد بودند، ولبيد درباره آنان چنين سروده است مابهترين زادگان عامر بن صعصعه هستم و كسى بر اين ادعا خورده نمى گرفت .الو براء، همبازى نيزه ها (ملاعب الاءسنة )، كه در عرب در شجاعت مانند او را نديدهبود، از همين خاندان است . (103)
حضرت امير المؤ منين عليه السلام اين انتخاب از پسنديد وعقيل را به خواستگارى نزد پدر ام البنين سلام الله عليه فرستاد. پدر، خشنود از اينوصلت مبارك ، نزد دختر خود شتافت و او نيز با سر بلندى و افتخار پاسخ مثبت داد وپيوندى هميشگى بين وى و مولاى متقيان على بن ابى طالب عليه السلام برقرار شد. امامعليه السلام در همسر عقلى سترگ ، ايمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نيكو مشاهده كردو او را گرامى مى داشت و از صميم قلب در حفظ حرمت او كوشيد.
ام البنين ، و دو سبط پيامبر صلى الله عليه و آله  
ام البنين بر آن بود كه جاى خالى مادر آنها را در زندگى دو سبط پيامبر اكرم صلىالله عليه و آله دو ريحانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و دو سرور جوانان بهشت ،امام حسن و امام حسين عليه السلام ، پر كند؛ مادرى كه در اوج شكوفايى پژمرده شد وآتش به جان فرزندان خردسال خود زد.
فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله در وجود اين بانوى پارسا، مادر خود را مىديدند، و رنج فقدان مادر را كمتر احساس مى كردند. ام البنين سلام الله عليه ، فرزنداندخت گرامى رسول اكرم صلى الله عليه و آله را بر فرزندان خود كه نمونه هاى والاىكمال بودند مقدم مى داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان مى كرد.
تاريخ جز اين بانوى پاك كسى را به ياد ندارد كه به اصطلاح فرزندان هووى خود رابر فرزندان خويش مقدم بدارد. ليكن ام البنين سلام الله عليه توجه به فرزندانرسول خدا صلى الله عليه و آله را فريضه اى دينى مى شمرد، زيرا خداوندمتعال در كتاب خود همگان را به محبت آنان دستور داده (104)،و آنان امانت و ريحانهرسول خدا صلى الله عليه و آله بودند (105). ام البنين با درك عظمت آنان بهخدمتشان قيام كرد و در اين راه از بذل آنچه در توان داشت دريغ نورزيد.
گويند همان روز كه پاى در خانه مولا عليه السلام گذاشت ، حسنين عليه السلام هر دومريض بوده و در بستر افتاده بودند. اما عروس تازه ابو طالب عليه السلام به محضآنكه وارد خانه شد خود را به بالين آن دو عزيز عالم وجود رسانيد و همچون مادرىمهربان به دلجويى و پرستارى آنان پرداخت (106). چنانكه گفته مى شود خود نيزپس از چندى به مولا پيشنهاد داد كه به جاى فاطمه ، كه اسم قبلى واصلى وى بوده ، اورا ام البنين صدا زند، تا حسنين عليه السلام از ذكر نام اصلى او توسط مولا عليهالسلام به ياد مادر خويش ، فاطمه زهرا سلام الله عليه ، نيفتاده و در نتيجه خاطراتتلخ گذشته در ذهنشان تداعى نگردد و رنج بى مادرى آنها را آزار ندهد!
اهل بيت عليه السلام ، و ام البنين سلام الله عليه  
محبت بى شائبه ام البنين سلام الله عليه در حق فرزندانرسول خدا صلى الله عليه و آله و فداكاريهاى فرزندان او در راه سيد الشهداء عليهالسلام ، در تاريخ بى پاسخ نماند. اهل بيت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنانكوشيدند و از قدردانى نسبت به آنان چيزى فرو گذار نكردند.
شهيد كه از فقهاى قله پوى شيعه است ، مى گويد: ام البنين سلام الله عليه اززنان با فضيلت و عارف به حق اهل بيت عليه السلام بود. وى محبتى خالصانه به آنانداشت و خود را وقف دوستى آنان كرده بود. آنان نيز براى او جايگاهى والا و موقعيتىارزنده قائل بودند. زينب كبرى سلام الله عليه پس از رسيدن به مدينه به محضرششتافت و شهادت چهار فرزندش را تسليت گفت . چنانكه در اعياد نيز، براى اداى احترام ،به محضرش ‍ مشرف مى شد.
رفتن نواده رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله ، شريك نهضت حسينى و قلب طپندهقيام امام حسين عليه السلام يعنى زينب كبرى عليه السلام ، نزد ام البنين سلام الله عليهو تسليت گفتن شهادت فرزندان برومندش ، نشان دهنده منزلت والاى ام البنين سلام اللهعليه نزد اهل بيت عليه السلام است .
ام البنين سلام الله عليه واسطه فيض الهى  
اين بانوى بزرگوار نزد مسلمانان جايگاهى ويژه دارد، و بسيارى از انان معتقدند او رانزد خداوند منزلتى والاست و اگر دردمندى او را به درگاه حضرت بارى تعالى شفيع وواسطه قرار دهد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد. لذا به هنگام سختيها و درماندگيها، اينمادر فداكار را شفيع خود قرار مى دهند. البته بسيار هم طبيعى است كه ام البنين سلامالله عليه نزد پروردگار مقرب باشد تا زيرا وى فرزندان پاره هاى جگر خود راخالصانه در راه خدا و استوارى دين حق تقديم داشته است . (107) درخلال كراماتى كه در بخش سوم كتاب حاضر آمده ، با جلوه هايى از مقام والاى ام البنينسلام الله عليه در عالم معنا آشنا خواهيم شد.
سلسله نسب ام البنين سلام الله عليه  
وى فاطمه دختر حزام (108) بن خالد بن ربيعه بن وحيد بن كعب بن عامر بن كلاب بنربيعة بن عامر بن صعصعة بن معاوية بن بكر بن هوازن است .
مادر او شمامه (109) از خانواده سهل بن عامر بن مالك بن جعفر بن كلاب مى باشد وجده هايش عبارتند از:
جده اول : عمره دخت طفيل بن مالك احزام بن جعفر كلاب .
جده دوم : كبته دخت عروة الرحال فرزند جعفر بن كلاب .
جده سوم : ام خشف دخت ابى معاوية فارس هزار بن عبادة بنعقيل بن كلاب .
جده چهارم : فاطمه دخت جعفر بن كلاب . (110)
جده پنجم : عاتكه دخت عبدالشمس بن عبد مناف بن قصى ، جده حضرترسول صلى الله عليه و آله است كه در عمدة الطالب نام او را فاطمه دانستهاست .
جده ششم : آمنه دخت وهب بن عمير بن نصر بن قعين بن حرث بن ثلعبه بن ذودان بن اسد بنخزيمه .
جده هفتم : دخت جحدر بن ضبيعه اغر بن قيس بن ثلعبية بن عكاية بن صعب بن على بن بكربن وائل بن ربيعه بن نزار، جد حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله .
جده هشتم : دخت ملك بن قيس بن ثعلبه .
جده نهم : دخت الراءسين : خشين بن ابى عصم بن سمح بن فزاره (در قاموس اللغة خشين بن لاى ، و در تاج العروس لاى بن عصيم آمده است ).
جده دهم : دخت عمر بن صرمة بن عوف بن سعد بن ذبيان بن بغيض بن ريث بن غطفان .
اينان جده هاى ام البنين سلام الله عليه ، مادرابوالفضل العباس عليه السلام ، هستند كه ابوالفرج اصفهانى درمقاتل الطالبين از ايشان ياد كرده است . تاريخ گواهى مى دهد كه پدران و داييهاى امالبنين سلام الله عليه در دوران قبل از اسلام جزو دليران عرب محسوب مى شده اند ومورخان آنان را به دليرى و جلادت در هنگام نبرد ستوده اند. افزون بر اين ، آنان علاوهبر شجاعت و قهرمانى ، سالار و بزرگ پيشواى قوم خود نيز بوده اند، آنچنان كهسلاطين زمان در برابرشان سر تسليم فرود آورده اند. اينان همانانند كهعقيل به امير المؤ منين عليه السلام گفت : در ميان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمانتريافت نشود (111).
امير المؤ منين عليه السلام نيز مقصودش از آن پرس و جو آن بود كه زنى را به همسرىخويش برگزيند كه زاده دلاوران عرب باشد، چرا كه مسلم است سرشت و خصايص ‍ اجدادبه فرزندان منتقل مى شود، و فرزندان نيز آن ويژگيها را به نسلهاى بعدىمنتقل مى سازند. بر اين اساس است كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند:دايى به منزله يكى از دو زوج است (يعنى دايى نيز چون پدر و مادر، در صفات واخلاق طفل مؤ ثر است ) پس براى جايگاه نطفه خود همسرى شايسته برگزينيد.
در اينجاست كه مى بينيم در وجود شريف ابوالفضل عليه السلام دو گونه شجاعت در همآميخته است : 1. شجاعت هاشمى و علوى كه ارجمندتر و والاتر است و از جانب پدر سروراوصيا به او رسيده ؛ و 2. شجاعت عامرى كه از جانب مادرش ام البنين سلام الله عليه ارثبرده است ، زيرا كه در ميان تيره مادريش جدى پيراسته چون عامر بن مالك بن جعفر بنكلاب (جد ثمامه مادر ام البنين ) بوده است كه به سبب قهرمان سالارى و شجاعتش او راملا الاءسنة يعنى كسى كه سر نيزه ها را به بازى مى گيرد، مى ناميدند. اينلقب را نخستين بار حسان در باب او به كار برد، چون ديد كه يك تنه با شجاعانى كهاو را احاطه كرده بودند پيكار مى كند، و لذا گفت : وى سر نيزه ها را با دستش بهبازى گرفته است .
نيز از اوس بن حجر نقل شده كه درباره عامر گفته است :

يلاعب اطراف الاءسنة عامر
فراح له حظ الكتائب اءجمع
عامر سر نيزه ها را به بازى مى گيرد، پس او در كار آيى و توان نظامى ، به تنهايىيك لشگر را در خود جمع دارد.
عامر بن مالك همان كسى است كه برادر زاده اش ، عامر بنطفيل ، با علقمة بن علاثه قرار گذاشتند كه هر كدام نسبت و حسب افتخارآميزترى داشت وبه نفع او حكم شد، صد شتر از ديگرى بستاند. بدين منظور، هر يك ، يكى از پسرانخود را نزد مردى از بنى وحيد به گرو گذاشتند (و ضمانت و رهن نيز از آن هنگام دايرگرديد). چون ابن طفيل در اين مورد از عمويش ، عامر بن مالك ، كمك خواست ، اين مرد دليرنعلين خود را به او داد و گفت : براى تعيين شرافت خود از اين نعلين كمك بگير، زيرا منبا آن چهل مرباع را به دست آورده ام (112).
مرباع ، ربع غنائم جنگى ئى بوده است كه پس از پيروزى يك قوم بر قوم ديگر درزمان جاهليت به رئيس قبيله مى رسيد. اين نعلين ، مخصوص رئيس و پيشواى قوم بوده كهدر ايام نبرد آن را مى پوشيده است ، والا مزيتى نداشته كه براى تعيين افتخار و مباهاتبه نسبت به كار رود.
ديگر از اجداد مادرى حضرت ابوالفضل عليه السلام ، عامر بنطفيل بن مالك بن كلاب ، برادر عمره : جده اول ام البنين سلام الله عليه مى باشد كهفوقا از او ياد شد. او گراميترين مردم در عصر خود و نام آورترين شجاعان و دلاورانعرب بود. حتى گويند كه : هرگاه يكى از اعراب نزد قيصر روم مى رفت قيصر به اومى گفت : تو با عامر بن طفيل نسبتى دارى ؟ اگر وى ميان خود و عامر نسبتى بر مىشمرد، گراميش كمى شمرد و صله و احسان به او مى كرد، و الا روى خوش به او نشاننمى داد. (113)
نيز از اجداد مادرى ام البنين سلام الله عليه ، عروةالرحال فرزند عتبة بن جعفر بن كلاب ، پدر كبشه : جده دوم اين بانو مى باشد. عروه باپادشاهان رفت و آمد بسيار داشت و او را نزد آنها پايگاه و منزلتى رفيع بود، و به همينخاطر هم او را رحال (يعنى جهانگرد) ناميده اند.
از ديگر نياكان ام البنين ، طفيل : فارس قرزل است كه پدر عمره (جدهاول اين بانوى بزرگوار) مى باشد. او نيز در شجاعت و قهرمان سالارى زبانزد همگانبوده و با ملاعب الاءسنة ربيعه ، عبيده ، و معاويه (پسران جعفر بن كلاب ) برادربوده است . گويند: يك روز صبح آنان بر نعمان بن منذر (امير مشهور عرب ) وارد شدند ومشاهده كردند كه يكى از ياران و همنشينان امير، موسوم به ربيع بن زياد عبسى ، با اميرمشغول غذا خوردن است . آنان مطلع شده بودند كه ربيع نزد حاكم ايشان سعايت كرده است. لبيد، كوچكترين فرزند ربيعه (يكى از برادران ياد شده )، اشعارى در مدح طائفه وعموهاى خويش و ذم ربيع بن زياد سرود كه نعمان و ديگر همنشينانش بر او انكارنورزيدند، و اين به لحاظ شرافت و بزرگمنشى غيرقابل انكار آنان بود. حتى پس از اين ماجرا، امير آن شخص ‍ سخن چين را از خود راند وابياتى در توبيخ او سرود.
ام البنين سلام الله عليه همسرى جز اميرالمؤ منين على عليه السلام برنگزيد
گروهى از مورخين برآنند كه اميرالمؤ منين عليه السلام با ام البنين سلام الله عليه ،دختر حزام عامريه ، بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله عليه ازدواج نمود. (114)دسته اى ديگر مى گونيد كه اين امر بعد از ازدواج حضرتش با امامه بوده است .(115) اما در هر حال ، مسلم است كه اين ازدواج بعد از صديقه كبرى سلام الله عليهصورت گرفته است ، زيرا تا فاطمه سلام الله عليه زنده بود خداوند ازدواج با زنانرا بر اميرالمؤ منين عليه السلام حرام نموده بود. (116)
ام البنين داراى چهار پسر به نامهاى عباس ، عبدالله جعفر، و عثمان گرديد كه سرور همهآنان حضرت عباس عليه السلام مى باشد. اين بانوى بزرگوار، بعد از امير المؤ منينعلى عليه السلام مدتى طولانى زنده بد و با كسى نيز ازدواج نكرد؛ همچنانكه امامه واسماء بنت عميس و ليلى نهشيله چنين نمودند و اين چهار زن آزاده ،كمال وفادارى را در حق شوى و سرورشان امير المؤ منين على عليه السلام انجام دادند.(117)حتى يك بار مغيرة ين نوفل و يك بار نيز ابو هياج بن سفيان از امامه خواستگارىكردند، اما او امتناع ورزيد و حديثى از على عليه السلامنقل كرد كه همسران پيامبر و جانشينش بعد از مرگ ايشان نبايد به همسرى كسى درآيند،بر پايه اين سفارش ، زنان وارسته مزبور، تن به ازدواج با كسى ندادند. (118)
در باب عظمت مقام و علو معرفت حضرت ام البنين سلام الله عليه به مقام و موقعيتاهل بيت عليه السلام همين بس نوشته اند: چون ازدواج اميرالمؤ منان عليه السلام در آمد، امامحسن و امام حسين عليه السلام بيمار بودند، و او بسان مادرى دلسوز و پرستارى مهربانبه مراقبت و دلنوازى از آنان پرداخت ؛ و چنين امرى از همسر سروراهل ايمان ، كه از انوار معارف حضرتش بهره ها گرفته ، در بوستان علوى تربيتيافته و به آداب و اخلاق مولاى متقيان عليه السلام مؤ دب متخلق شده ، شگفت نيست .
فرزندان ام البنين سلام الله عليه  
اول از همه ، قمر بنى هاشم عليه السلام متولد گرديد، و بعد بترتيب : عبدالله و جعفرو عثمان گام به جهان هستى گذاشتند.
فرزندان ام البنين - همگى - در زمين كربلا شهيد شدند ونسل ام البنين عليه السلام از طريق عبيدالله بن قمر بنى هاشم بسيار مى باشند. چونبشير به فرمان اما زين العابدين عليه السلام وارد مدينه شد تا مردم را از ماجراىكربلا و بازگشت اسراى آل الله با خبر سازد در راه ام البنين سلام الله عليه او راملاقات كرد و فرمود: اى بشير، از امام حسين عليه السلام چه خبر دارى ؟ بشير گفت : اىام البنين ، خداى تعالى ترا صبر دهد كه عباس ‍ تو كشته گرديد. ام البنين سلام اللهعليه فرمود: از حسين سلام الله عليه مرا خبر ده . بدينگونه ، بشير خبرقتل يك يك فرزندانش را به او خبر داد اما ام البنين پياپى از امام حسين عليه السلام خبرمى گرفت وى گفت : فرزندان من و آنچه در زير آسمان است ، فداى حسينم باد! و چونبشير خبر قتل آن حضرت را به او داد صيحه اى كشيد و گفت : اى بشير، رگ قلبم راپاره كردى ! و صدا به ناله و شيون بلند كرد.
مامقانى گويد: اين شدت علاقه ، كاشف از بلندى مرتبه او در ايمان ، و قوت معرفت اوبه مقام امامت است كه شهادت چهار جوان خود را كه نظير ندارند در راه دفاع از امام زمانخويش سهل مى شمارد.
به نوشته علامه سماوى در ابصارالعين : ام البنين سلام الله عليه همه روزه به بقيعمى رفت و مرثيه مى خواند، به نوعى كه مروان - با آن قساوت قلب - از ناله و گريهام البنين سلام الله عليه به گريه مى افتاد و اشكهاى خود را بادستمال پاك مى كرد. نيز هنگامى كه زنها او را با عنوان ام البنين خطاب كرده و به وىتسليت مى داده اند اين ابيات را سرود:
لا تدعونى و يك ام البنين
تذكرنى بليوث العرين
كانت بنون لى ادعى بهم
و اليوم اصبحت و لا من بنين
اربعه مثل نسور الربى
قد واصلوا الموت بقطع الوتين
تنازع الخرصان اشلائهم
فكلهم امسوا صريعا طعين
يا ليت شعرى اكما اخبروا
بان عباسا مقطوع اليدين
يعنى اى زنان مدينه ، ديگر ام البنين نخوانيد و مادر شيران شكارى ندانيد، مرافرزندانى بود كه به سبب آنها ام البنينم مى گفتند، ولى اكنون ديگر براى منفرزندى نمانده همه را از دست داده ام . آرى ، من چهار باز شكارى داشتم كه آنها را هدفتير قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع نمودند و دشمنان با نيزه هاى خود ابدان طيبهآنها را از هم متلاشى كردند و در حالى كه روز را به پايان بردند كه همه آنها با جسدچاك چاك بر روى زمين افتاده بودند. اى كاش مى دانستم آيا اين خبر درست است كه دستهاىفرزندم قمر بنى هاشم عليه السلام را از تن جدا كردند؟!
مخوان جانا دگر ام البنينم
كه من با محنت دنيا قرينم
مرا ام البنين گفتند، چون من
پسرها داشتم ز آن شاه دينم
جوانان هر يكى چون ماه تابان
بدندى از يسار و از يمينم
ولى امروز بى بال و پر ستم
نه فرزندان ، نه سلطان مبينم
مرا ام البنين هر كس كه خوائد
كنم ياد از بنين نازنينم
به خاطر آورم آن مه جبيان
زنم سيلى به رخسار و جبينم
به نام عبدالله و عثمان و جعفر
دگر عباس آن در ثمينم
يا من راءى العباس كر
على جماهير النقد
و وراه من ابناء حيدر
كل ليث ذى لبد
نبئت ان ابنى اصيب
بر اءسه مقطوع يد
و يلى على شبلى و مال
براءسه ضرب العمد
لو كان سيفك فى
يديك لما دنى منك اءحد
حاصل مضمون اين ابيات جانسوز آنكه : هان اى كسى كه فرزند عزيزم ، عباس را ديده اىكه با دشمن در قتال است و آن فرزند حيدر كرار، پدر وار، حمله مى كند و فرزندان ديگرعلى مرتضى ، كه هر يك نظير شير شكارى هستند، در پيرامون وى رزم مى كنند، آه كه منخبر داده اند كه بر سر فرزندم عباس عمود آهن زدند در حاليكه دست در بدن نداشته است. اى واى بر من ! چه بر سرم آمد و چه مصيبتى بر فرزندانم رسيد؟! اگر فرزندم عباس‍ دست در تن داشت ، كدام كس را جراءت بود كه به وى نزديك شود.
فضل بن محمد بن حسن بن عبدالله بن عباس بن امير المؤ منين عليه السلام نيز كه از تبارقمر بنى هاشم است ، مرثيه ذيل را در سوگ جد خود سروده است :
انى لاذكر للعباس موقفه
بكربلاء و هام القوم يختطف
يحمى الحسين و يحميه على ظما
و لا يولى و لا يثنى فيختلف
و لا اءرى مشهدا يوما كمشده
مع الحسين عليه الفضل و الشرف
اكرم به مشهد اءبانت فضلته
و ما اءضاع له اءفعاله خلف
و چه زيباست سروده است شاعر بزرگ اهل بيت عليه السلام مرحوم سيد جعفر حلى ره در مدح حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام :
و قع العذاب على جيوش اميه
من باسل هو فى الوقايع معلم
ما راعهم الا تقحم ضيغم
غير ان يعجم لفظه و يدمدم
عبست و جوه القوم و غاص الموت
و العباس فيهم ضاحك متبسم
قلب اليمين على الشمال و غاص فى
الاءوساط يحصد للرؤ وس و يحطم
بطل تورث من ابيه شجاعة
فيها انوف بنى الضلالة ترغم
حامى الظعينة اين منه ربيعة
ام اين من عليا ابيه مكدم
فى كفه اليسرى السقاء يقله
وبكفه اليمنى الحسام المخذم
حسمت يديه المرهقات و انه
و حسامه من حدهن لاحسم
فغذايهم باءن يصول فلم يطق
كالليث اذ اظفاره تتقلم
اءمن الردى من كان يحذر بطشه
اءمن البغات اذا اصيب القشعم
و هوى بجنب العلقمى فليته
للشاربين به يدان العلقم (119)
كميت شاعر چه خوش سروده است :
و ابوالفضل ان ذكرهم الحلو
شفاء النفوس من اسقام
قتل الاءدعياء اذ قتلوه
اكرم الشاربين صوب الغمام (120)
يعنى : و ابوالفضل (يكى از جوانمردان بود) كه ياد شيرين آنها شفاى درد هر دردمندىاست .
آن كه زنازادگان را كشت در آن هنگامى كه او كشتند، و بزرگوارترين كسى كه از آبباران آشاميد.
شاعر ديگر درباره عباس بن على عليه السلام چنين سروده است :
احق الناس ان يبكى عليه
فتى ابكى الحسين بكربلاء
اءخوه و ابن والده على
ابوالفضل المضرج بالدماء
و من و اساه لايثنيه شى ء
و جاد له على عطش بماء (121)
يعنى : شايسته ترين كسى كه سزاوار است مردم بر او بگريند آن جوانى است كه(شهادتش ) حسين عليه السلام را در كربلا به گريه انداخت .
يعنى برادر و فرزند پدرش على عليه السلام كه همانابوالفضل بود و به خون آغشته كشت .
و كسى كه با او مواسات كرد و چيزى نتوانست جلوگير او (در اين مواسات ) گردد، و بااينكه خود تشنه آب بود (آب نخورد) به آن حضرت كرم كرد.
به دريا پا نهاد و تشنه برگشت
ام البنين مضطر نالد چو مرغ بى پر
گويد به ديده تر، ديگر پسر ندارم
زنها! مرا نگوييد ام البنين از اين پس
من ام بى بنينم ، ديگر پسر ندارم
مرا ام البنين ديگر مخوانيد
به آه و ناله ام يارى نماييد
بنالم بهر عباسم شب و روز
شده آهم به جانم آتش افروز
به دشت كربلا آن مه جنبينم
شنيدم بود سقاى حسينم
به دريا پا نهاد و تشنه برگشت
حسينش تشنه بود، از آب لب بست
گذشت از آب و كسب آبرو كرد
به سوى خيمه ها با آب رو كرد
ز نخلستان چو بر سوى خيم شد
به دست اشقيا دستش قلم شد (122)
شنيدم آنكه جدا شد ز قامت عباس
دو دست بر اثر ظلم قوم حق نشناس
به چشم راست خدنگش رسيده از الماس
چمن خزان شد و پژمرده گشت چون گل ياس .
فصل سوم : برادران قمر بنى هاشم عليه السلام (از ائمه معصومين سلامالله عليهم اجمعين
پس از آشنايى اجمالى با زندگانى حضرت امير المؤ منين على بن ابى طالب عليهالسلام و همسر بزرگوارش ام البنين سلام الله عليه ، لازم است مجملى از زندگانىحضرت امام حسن مجتبى عليه السلام ، امام دوم شيعيان و مختصرى از زندگانى امام عظيمحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام را نيز در اينفصل بياوريم .
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : انى تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتمبهما لن تضلوا بعدى و هما كتاب الله اهل بيتى عترتى لن تفترقا حتى يردا علىالحوض ، فاتقوا الله كيف تخلفونى ... (123)
من در ميان شما دو چيز ثقيل باقى مى گذارم ، چنانچه به آن دو چنگ زنيد هيچ گاه گمراهنخواهيد شد. آن دو كتاب خدا و اهل بيت و عترت من هستند، كه هرگز از يكديگر جدا نمىشوند تا در حوض كوثر بر من وارد گردند. پس از خدا بترسيد و مراقب باشيد از منچگونه با اين دو عمل خواهيد كرد.
حديث ثقلين از احاديث مسلم و قطعى است كه به سندهاى معتبر و عبارات مختلفى روايت شدهو شيعه و سنى به صحت آن اعتراف و اتقاق دارند. از اين حديث وامثال آن چند مطلب استفاده مى شود:
1. همان گونه كه قرآن تا قيامت در بين مردم باقى مى ماند عترت پيغمبر نيز تا قيامتباقى خواهند ماند، يعنى هيچ زمانى زمين از وجود امام معصوم و رهبر حقيقى خالى نمىگردد.
2. پيغمبر اسلام به وسيله اين دو امانت بزرگ تمام احتياجات علمى و دينى مسلمين را تاءمينو اهل بيتش را به عنوان مرجع علم و دانش به مسلمين معرفى كرده واقوال و اعمالشان را معتبر دانسته است .
3. قرآن و اهل بيت نبايد از هم جدا شوند و هيچ مسلمانى حق ندارد از علوماهل بيت اعراض كند و خودش را از ارشاد و هدايت آنان بى نياز شمارد.
4. مردم اگر از اهل بيت اطاعت كنند و به اقوال آنان تمسك جويند گمراه نمى شوند وهميشه حق در نزد آنهاست .
5. جميع احتياجات دينى مردم در نزد اهل بيت موجود است و هر كس از آنها پيروى نمايد درضلالت واقع نمى شود و به سعادت حقيقى نايل مى گردد. يعنىاهل بيت از خطا و اشتباه معصومند و به واسطه همين قرينه معلوم مى شود كه : مراد ازاهل بيت و عترت ، تمام خويشان و اولاد پيغمبر صلى الله عليه و آله نيست .
بلكه افراد معينى مى باشند كه از جهت علوم دينكامل بوده و خطا و عصيان در ساحت وجودشان راه ندارد و صلاحيت و رهبرى را دارايند، و آنهاعبارتند از على بن ابى طالب و يازده فرزندش (124)كه يكى پس از ديگرى به امامتمنصوب شدند. چنانچه در روايت نيز به همين معنى تفسير شده است . از باب نمونه : ابنعباس مى گويد به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله گفتم خويشان تو كه دوست داشتنآنها واجب است كيانند؟ فرمود: على و فاطمه و حسن و حسين عليه السلام . (125)
جابر مى گويد: پيغمبر فرمود: خدا ذريه هر پيغمبرى را در صلب خودش قرار داد ولىذريه مرا در صلب على عليه السلام قرار داد. (126)
بر وجوب تمسك به ثقلين ، در روايات عامه 39 حديث ذكر شده است و در روايات خاصه(يعنى شيعه ) نيز 82 حديث .(127)
1-امام حسن مجتبى عليه السلام  
امام حسن مجتبى عليه السلام و برادرش امام حسين عليه السلام ، فرزندان امير المؤ منينعليه السلام از حضرت فاطمه سلام الله عليه دختر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آلههستند. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بارها مى فرمود كه حسن و حسين فرزندان منند وبه پاس حرمت همين كلام ، على عليه السلام به ساير فرزندان خود مى فرمود: شمافرزندان من هستيد و حسن و حسين فرزندان پيغمبر خدايند(128)
امام حسن سال سوم هجرت در مدينه متولد شد (129) هفتسال و چند ماه جد خود را درك نمود و در آغوش مهر آن حضرت به سر برد. پس از رحلتپيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز، كه با رحلت حضرت فاطمه سلام الله عليهچهل روز تا شش ماه بيشتر فاصله نداشت ، تحت تربيت پدر بزرگوار خود قرار گرفت.
امام حسن عليه السلام پس از شهادت پدر بزرگوار خود، به امر خدا و طبق وصيت آنحضرت ، به امامت رسيد. وى نخست مقام خلافت ظاهرى را نيز در دست داشت و نزديك به ششماه به اداره امور مسلمين پرداخت . در اين مدت معاويه ، كه دشمن سر سخت على عليه السلامو خاندان او بود و سالها خواب خلافت را مى ديد و در ابتدا به نام خونخواهى خليفه سومو اخيرا به دعوى صريح خلافت جنگيده بود، به عراق كه مقر خلافت امام حسن عليهالسلام بود لشگر كشيد و جنگ را آغاز كرد و از سوى ديگر سرداران سپاه امام حسن عليهالسلام را تدريجا با پولهاى گزاف و نويدهاى فريبنده اغوا نمود و لشگريان را برآن حضرت شورانيد. (130)
در نتيجه ، آن حضرت مجبور به صلح (آتش بس ) شده و خلافت ظاهرى را با شرايطى(به شرط اينكه پس از درگذشت معاويه ، دوباره خلافت به امام حسن عليه السلامبرگردد و خاندان شيعيانش از تعرض مصون باشند) به معاويه واگذار نمود. (131)
معاويه به اين ترتيب قدرت و حكومت را قبضه كرد و سپس وارد عراق شده و در يكسخنرانى عمومى رسمى ، شرايط صلح را الغا كرد (132) و در پى آن نيز سختترينفشار و شكنجه را بر اهل بيت و شيعيان ايشان روا داشت .
امام حسن عليه السلام در تمام مدت امامت خود، كه دهسال طول كشيد، در نهايت شدت اختناق زندگى كرد و هيچ گونه امنيتى حتى درداخل خانه خود نداشت و بالاءخره نيز در سال پنجاه هجرى ، با تحريك معاويه ، به دستهمسر خود به نام جعده دختر اشعث بن قيس در سن 47 سالگى مسموم و شهيد گشت(133)و رد قبرستان بقيع به خاك سپرده شد. آرامگاه آن حضرت مدتهاى زيادى گنبد وبارگاه داشت تا اينكه آل سعود جنايتكار حمله نمود و گنبد و بارگاه ائمه بقيع راويران ساخته ، و فعلا كه تاريخ 1416 هجرى قمرى . مى باشد امامان معصوم عليهالسلام در بقيع حتى سايه بان هم ندارند.
امام حسن عليه السلام در كمالات انسانى ، يادگار پدر نمونهكامل جد بزرگوار خود بود تا پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در قيد حيات بود، او وبرادرش در دامن آن حضرت جاى داشتند و رسول اكرم صلى الله عليه و آله گاهى آنان رابر دوش خود سوار مى كرد.
عامه و خاصه ، از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده اند كه درباره حسن وحسين عليه السلام فرمود: اين دو فرزند من ، امام مى باشند؛ خواه دست به قيام زنند وخواه بنشينند (134)
(كنايه است از قيام بر ضد قدرتهاى جور، و يا تسالم و آتش بس مصلحتى با آنان ) وروايات بسيارى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و اميرالمؤ منين على عليه السلام دراعلام امامت آن حضرت بعد از پدر بزرگوارش ، وارد شده كه در كتب مربوطه آمده است .

next page

fehrest page

back page