بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سوگندهای پربار قرآن, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 -
     003 -
     004 -
     005 -
     006 -
     007 -
     008 -
     009 -
     010 -
     011 -
     012 -
     013 -
     014 -
     015 -
     016 -
     017 -
     018 -
     019 -
     020 -
     021 -
     022 -
     023 -
     024 -
     025 -
     026 -
     027 -
     FEHREST - سوگندهاي پربار قرآن
 

 

 
 

 

 

قلم زده اند نيز در كفّه ديگر ترازو نهاده مى شود، و مركّب قلم دانشمندان سنگينى مى كند!(1) چرا؟

در پاسخ به اين سؤال مى توان دلايلى ذكر كرد، از جمله:

1. اگر قلم دانشمندان پشتوانه خون شهيدان نباشد، به زودى به فراموشى سپرده مى شود. بنابراين قلم باعث جاودانگى خون شهيد مى شود، و لذا افضل است.

2. اسلحه شهيد با جسم دشمن سر و كار دارد و آن را از بين مى برد، امّا قلم دانشمند با روح دشمن مبارزه مى كند. و همان گونه كه روح افضل از جسم است، آنچه با روح سر و كار دارد، نيز برتر از چيزى است كه با جسم سر و كار دارد.

3. قلم تكيه بر منطق دارد و شمشير تكيه بر زور. هر چند توسّل به زور در مقابل زورمندان بى منطق كه جز زبان زور نمى فهمند لازم و ضرورى است. امّا به هر حال رجحان منطق بر زور ـ هر چند بجا باشد ـ امرى بديهى است.

4. خون شهيد در منطقه خاصّ و مكان محدودى اثرگذار است، امّا شعاع قلم محدود نيست و مكان و زمان نمى شناسد.

راستى اگر تمام آنچه در مقام علم و دانش و اهميّت قلم توسّط دانشمندان و شخصيّتهاى مختلف گفته شده را يك طرف، و روايت مذكور را در سوى ديگر بنهيم، بى شك حديث مذكور بر همه آنها ترجيح دارد، چرا كه جايگاه ويژه قلم و دانش را به شايستگى ترسيم كرده است.

از مباحث گذشته، اهميّت و جايگاه ويژه قلم، در صورتى كه بطور صحيح از آن استفاده شود، و خطرات فراوان و پيامدهاى بسيار زشت و گاه جبران ناپذيرش، چنانچه بطور ناصحيح و غلط مورد استفاده قرار گيرد، روشن شد. بنابراين همه ما در مقابل اين دو نوع قلم وظيفه داريم. وظيفه ما حمايت، تشويق، كمك و توسعه نوع اوّل، و اعتراض، برائت و بيزارى و برخود با قلم هاى ناسالم است.


1 . بحارالانوار، ج 7، ص 226، ح 144 .

[ 341 ]

اين سوگندها براى چه؟

در مباحث گذشته اهميّت ويژه قلم و آنچه در ارتباط با قلم است روشن شد، تا آنجا كه خداوند متعال دوبار به قلم و ابزار نوشتن قسم ياد كرده است.(1) اكنون مى خواهيم بدانيم كه اين سوگندهاى مهم براى چه منظورى ياد شده است؟

خداوند براى بيان سه مطلب مهم سوگند ياد كرده است:

 

1. پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مجنون نيست!

اوّلين مطلبى كه قسم هاى مورد بحث براى بيان آن ياد شده، اينكه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)مجنون نيست:

(مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُون); سوگند به نوك قلم دانشمندان، سوگند به قلم فرشتگان، سوگند به قلم وحى و علم پروردگار، سوگند به ابزار نوشتن، كه تو اى پيامبر اسلام! در سايه نعمت پروردگارت مجنون نيستى، و آنچه دشمنان اسلام به تو تهمت مى زنند صحيح نيست، بلكه تو اعقل عقلاى جهان هستى.

 

2. پاداشى جاودانه براى پيامبر(صلى الله عليه وآله)

دومين مطلبى كه سبب سوگندهاى فوق شده اينكه خداوند به پيامبرش در برابر تحمّل ناملايمات روحى و جسمى و زخم زبانها و نسبتهاى ناروا، پاداشى جاودانه و هميشگى و قطع نشدنى خواهد داد. همان گونه كه در آيه سوم سوره قلم مى خوانيم: «(وَإِنَّ لَكَ لاََجْراً غَيْرَ مَمْنُون); و براى تو (پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)) پاداشى عظيم و هميشگى است».


1 . سؤال: آيا خداوند به همه قلم و نوشته ها و كتابها قسم ياد كرده، يا تنها به نوشته هاى مفيد و هدايتگر سوگند خورده است؟

   پاسخ: قرآن مجيد فقط به نوشته هاى سازنده و هدايتگر قسم خورده و آيات مذكور شامل نوشته هاى فاسد و مفسد كه متأسّفانه در برخى محيط ها اكثريّت را تشكيل مى دهد، نمى گردد. دليل اين ادّعا جمله (وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُق عَظِيم) است كه به عنوان بخشى از مقسم له ذكر گرديده است. خداوند براى تأكيد بر خلق عظيم و برجسته پيامبر(صلى الله عليه وآله)، به چيزى بى ارزشى همچون نوشته هاى كتابهاى فاسد و مفسد قسم نمى خورد، بلكه مناسبت قسم و مقسم له اقتضا مى كند كه منظور نوشته هاى سالم و مفيد باشد.

[ 342 ]

3. اخلاق عظيم پيامبر(صلى الله عليه وآله)

سومين مطلب شهادت بر خلق و خوى نيكو و اخلاق عظيم و برجسته حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) است.

«(وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظِيم); و (سوگند به قلم و ابزار نوشتن كه) تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى».

خداوند براى اين سه مطلب مهم، آن دو سوگند عظيم را ياد كرده است.

 

مقسم له اوّل: برچسبهاى ناروا

از آيات قرآن مجيد استفاده مى شود كه دشمنان اسلام و مشركان عرب، براى جلوگيرى و ممانعت از پيشرفت اسلام، كه به سرعت در حال گسترش بود، هر روز برچسب تازه اى به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى زدند، تا شايد بدين وسيله به مقصود خويش برسند. متأسّفانه اين حربه در طول تاريخ مورد استفاده جبّاران و ظالمان بوده، و در عصر و زمان ما نيز در مقياس وسيعى به كار گرفته مى شود. اكنون آزاديخواهان گوشه و كنار جهان را به اتّهام تروريست نشانه مى روند، تا شايد جلوى نشر آزادى را سد كنند. اسرائيل غاصب، كه بزرگترين تروريست دولتى دنيا به حساب مى رود، در نظر زورمداران دنيا تروريست نيست، امّا مردم مظلوم و بى دفاع فلسطين كه براى دفاع از كشور و حيثيّت خود تلاش مى كنند، تروريست ناميده مى شوند!

به هر حال، مهم ترين نسبتهاى ناروايى كه به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى زدند، درچهار محور زير خلاصه مى شود:

 

الف) برچسب جنون!

اين نسبت ناروا، از جمله شايع ترين نسبتهايى بود كه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) را به آن متّهم مى كردند، تا مردم دعوت آن حضرت را جدّى نگيرند. اين مطلب در آيات مورد بحث، و ديگر آيات قرآن مجيد آمده است. اينكه چرا آن حضرت را مجنون مى خواندند؟ در مباحث آينده خواهد آمد.

[ 343 ]

ب) برچسب جادوگرى!

يكى ديگر از شايع ترين برچسبهايى كه نه تنها به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، بلكه به تمام پيامبران الهى نسبت داده مى شد، نسبت سحر و جادوگرى بود. آرى نسبت جنون و سحر اختصاص به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نداشت. در آيه شريفه 4 سوره ص مى خوانيم:

«(وَعَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُّنْذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ); آنها تعجّب كردند كه پيامبر بيم دهنده اى از ميان آنان به سويشان آمده; و كافران گفتند: اين ساحر بسيار دروغگويى است».

و در آيه 52 سوره ذاريات چنين آمده است:

«(كَذَلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِّنْ رَّسُول إِلاَّ قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ); اين گونه است كه هيچ پيامبرى قبل از اينها به سوى قومى فرستاده نشد، مگر اينكه گفتند: او ساحر است يا ديوانه!».

بنابراين، برچسب سحر و جنون مورد استفاده تمام كفّار در برابر همه پيامبران در طول تاريخ بوده است. در حالى كه اين دو با هم متناقضند. زيرا جادوگران معمولا انسانهاى با هوش و زيرك و هوشيارى هستند، در حالى كه مجنون به كسى گفته مى شود كه فاقد اين صفات و ويژگيهاست. بنابراين، مجنون نمى تواند ساحر باشد. امّا انسانهاى بى منطق، حساب سخنان خودشان را هم نمى كنند. هر چه بر سر زبانشان آمد مى گويند، حتّى اگر برخلاف گفتار پيشين آنها باشد.

 

ج) برچسب كاهن!

در عصر جاهليّت افراد زيرك و شيّادى بودند كه با پيشگويى از آينده، مردم را فريب مى دادند. آنها ادّعا مى كردند كه با اجنّه در ارتباط هستند، و اخبار و اطّلاعات مربوط به آينده را از جنّيان گرفته، و در اختيار افراد مى گذارند. در حالى كه بسيارى از اخبارشان دروغ بود، و برخى از پيشگوييها نيز جنبه كلّى داشت و قابل انطباق بر هر فردى بود. مثلا مى گفتند: «دشمنى در كمين توست» يا «يكى از همسايگانت با تو

[ 344 ]

ناسازگار است» يا «خطرى در انتظار توست» و مانند اين كليّاتى كه در زندگى هر كس ممكن است رخ دهد. چنين اشخاصى كه با اين كار به دنبال منافع مادّى خويش بودند را «كاهن» و كار آنها را «كهانت» مى گفتند. دشمنان اسلام براى جلوگيرى از نشر اسلام، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)را متّهم به كهانت كردند.

در آيه 29 سوره طور در اين زمينه چنين آمده است:

«(فَذَكِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِن وَلاَ مَجْنُون); پس تذكّر بده كه به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نيستى».

مشركان چون بعضى از پيشگوييهاى قرآن مجيد را شنيده بودند، اين تهمت ناروا را به پيامر اسلام(صلى الله عليه وآله) نسبت دادند.

 

د) برچسب شاعر!

طبق آنچه در آيه 36 سوره صافّات آمده، يكى ديگر از برچسبها، برچسب شاعرى بود. به اين آيه توجّه كنيد:

«(وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِر مَّجْنُون); و (كفّار) پيوسته مى گفتند: آيا ما معبودان خود را بخاطر شاعرى ديوانه رها كنيم؟!».

در اينجا نيز كفّار دچار تناقض گويى شده بودند; زيرا شاعر بودن و مجنون بودن با هم سازگار نيست. شاعر كسى است كه به فنون شعر و لطايف و ظرايف، و كنايه و تشبيه و استعارات شعر آشنايى كامل دارد، در حالى كه مجنون اينها را از يكديگر تشخيص نمى دهد.

اين چهار برچسب، عمده ترين نسبت هاى نارواى مشركان و كفّار مكّه در برابر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بود. كه خداوند متعال به بهترين وجه از فرستاده خويش در برابر دشمنان لجوج و عنود دفاع كرد.

امّا راستى منشأ اين برچسب ها چه بود؟ چرا كفّار پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را به جنون، سحر، كهانت و شعر متّهم مى كردند؟

هر كدام از اين امور منشأ و فلسفه اى دارد، كه به آن اشاره مى كنيم.

[ 345 ]

فلسفه برچسب جنون:

عاقل از ديدگاه دنياپرستان كسى است كه نان را به نرخ روز بخورد، و در مسير موافق آب شنا كند، و برخلاف وزش باد حركت نكند، و براى رهايى از مشكلات و خطرات همرنگ جماعت شود. و از آنجا كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در مسير مخالف عقايد و كردار عموم مردم مكّه حركت كرد، و برخلاف آنها به پرستش خداى يگانه پرداخت، و از همراهى جماعت اجتناب ورزيد، او را مجنون ناميدند.

ابوطالب بيمار شد، مشركان عرب و سران مكّه به بهانه عيادت حضرت ابوطالب و در حقيقت مذاكره با حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) به نزد ابوطالب آمدند. پس از عيادت از وى خواستند كسى را بدنبال برادرزاده اش بفرستد تا در مورد ادّعاهايش و مشكلاتى كه از ناحيه او براى مشركان عرب ايجاد شده، گفتگو كنند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) به دعوت عموى بزرگوارش لبّيك گفت، و در جلسه حضور پيدا كرد. سران قريش رو به حضرت نموده و از وى پرسيدند: تو با طرح دين جديد به دنبال چه هستى؟ اگر طالب پست و مقامى، به تو مقام والايى خواهيم داد، به شرط آنكه از بتهاى ما دست برداشته آنها را تحقير نكنى. و اگر خواستار مال و ثروتى، پول فراوان و سرمايه عظيمى برايت فراهم مى كنيم، مشروط بر اينكه از دعوت مردم به آيين جديد دست بكشى. و چنانچه همسر زيبا و خوبى مى خواهى، بهترين زنان عرب را برايت خواستگارى مى كنيم! مقام، ثروت و شهوت، مهمترين امتيازات دنياپرستان است، كه براى رسيدن به آن مرتكب هر جنايتى مى شوند. و كسى كه به اين امتيازات پشت پا بزند از منظر آنان انسان عاقلى نيست.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:

«وَ لكِنْ يُعْطُونى كَلِمَةً يَمْلِكُونَ بِهَا الْعَرَبَ وَ يُدينُ لَهُمْ بِهَا الْعَجَمَ; شما در يك جمله با من همراهى كنيد، تا در سايه آن بر تمام مردم دنيا حكومت كنيد!».

يكى از مشركان كه ظاهراً ابوسفيان بود، گفت: «نعم، و عشر كلمات; آن جمله چيست؟ ما حاضريم در ده جمله با تو همراهى كنيم».

[ 346 ]

پيامبر فرمود: «تَشْهَدُونَ لا اِلهَ إِلاَّ اللهُ وَ اَنّى رَسُولُ اللهِ; به صف موحدان بپيونديد و از شرك دورى كنيد».

مشركان به يكديگر نگاهى كردند و گفتند: تمام دعواى ما با شما در همين يك جمله است، كه ما بتهايمان را رها نكنيم. تو مى گويى ما 360 بت را رها نموده و خداى واحد ناديده را عبادت كنيم!(1)

آرى! بت پرستان كسانى كه هماهنگ با افكار و تفكّرات آنها نبودند، و در مسير باطل حركت نمى كردند، و نان را به نرخ روز نمى خوردند، ديوانه مى شمردند. در حالى كه چنين برچسبى اين حقيقت را در طول تاريخ فرياد مى زند كه: پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تسليم امتيازات مادّى نشد، و در راه رسيدن قرب الى الله به آن پشت پا زد.

 

فلسفه برچسب جادوگرى:

از آنجا كه كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله) مخصوصاً هنگامى كه آياتى از قرآن مجيد را تلاوت مى كرد، اثر عجيبى در شنونده مى گذاشت، و هر كس را كه به نزدش مى رفت با چند جمله اى به خود جذب مى كرد، به گونه اى كه در برابر حضرتش زانو زده و به آواى دلنشين قرآن گوش مى داد، بدين جهت او را ساحر و قرآن را سحر و جادو خواندند. آنها مى خواستند مردم را با اين برچسبها از پيامبر دور كنند، درحالى كه ناخودآگاه اقرار به نفوذ فوق العاده كلام آن حضرت در اعماق دل مردم و تسخير دلها با گفتگويى كوتاه مى نمودند. داستان اسعد بن زرارة شاهد گويا و جالبى بر اين بحث است. توجّه فرماييد:

 

اسعد بن زراره!

از آنجا كه قبيله اسعد بن زرارة با قبيله اى ديگر مدّتها در جنگ و ستيز بود، وى به قصد تهيّه سلاح جنگى عازم مكّه شد. پس از ورود به اين شهر، ابتدا آهنگ زيارت


1 . بحارالانوار، ج 18، ص 182 .

[ 347 ]

خانه خدا نمود. هنگامى كه به جلوى در مسجد الحرام رسيد، شخصى جلوى او را گرفت و پرسيد: كجا مى روى؟ اسعد گفت: به زيارت خانه خدا مى روم. آن مرد گفت: اشكالى ندارد، ولى مواظب باش! چون در كنار حجر اسماعيل ساحرى نشسته، كه با كلامش مردم را جادو مى كند! اين پنبه ها را در گوشت فرو كن تا صدايش به گوش تو نرسد، و از سحر او در امان باشى! اسعد به توصيه آن مرد عمل كرد، و مشغول طواف شد. هنگامى كه از كنار حجر اسماعيل مى گذشت، چهره زيباى رسول الله(صلى الله عليه وآله) توجّه او را به خود جلب كرد; ولى سخنان آن حضرت را نمى شنيد. با خود انديشيد كه عجب آدم نادانى هستم! بهتر است حرفهاى او را بشنوم، اگر خوب بود مى پذيرم و گرنه قبول نمى كنم. پنبه ها را از گوش درآورد و آياتى از قرآن را شنيد. جذبه قرآن قلبش را تكان داد، و در اعماق روحش روشنايى و درخشش عجيبى ايجاد كرد. جلو آمد و در مقابل پيامبر زانو زد، و از حضرت خواست تا چند آيه ديگر تلاوت كند. اسعد با شنيدن اين آيات شيفته آن حضرت شد و سرانجام مسلمان گشت. و موضوع اختلاف و ستيز قبيله اش را با قبيله ديگر، براى حضرت رسول بيان نمود، و از وى دعوت كرد كه براى رفع اين اختلاف به مدينه بيايد.(1)

 

اعتراف وليد بن مغيرة:

مرحوم طبرسى(رحمه الله)، مفسّر بزرگ و عاليقدر قرآن، در مجمع البيان آورده است:

مشركان عرب براى حلّ معضل اجتماعى آن روز (كه ظهور پديده اى به نام اسلام بود) و برخورد مناسب با آن، و يافتن راهكارهاى صحيح براى جلوگيرى از نشر آن در بين جوانان و ساير مردم، در دارالندوة جمع شدند. دارالندوه حكم مجلس شوراى زمان جاهليّت را داشت، كه براى كارهاى مهم در آنجا اجتماع كرده و با هم مشورت مى كردند. بدون شك مشورت براى همه افراد و در همه امور مخصوصاً در كارهاى مهم لازم است، و ضريب خطاها و اشتباهات انسان را مى كاهد. اعضاى شوراى


1 . فروغ ابديت، ج 1، ص 22 .

[ 348 ]

مشورتى جمع شدند، و مغز متفكّر عرب وليد بن مغيرة مخزومى نيز حاضر شد. وليد خطاب به مشركان گفت: براى تأثير بيشتر برنامه ها و مبارزات، بايد سخنان ما هماهنگ شود، و در مراسم حج كه مردم از نقاط مختلف دنيا گرد هم مى آيند و در مورد دين نوظهور و آورنده آن مى پرسند، پاسخ واحدى دهيم.

عدّه اى گفتند: با برچسب «شاعر» تبليغات او را خنثى مى كنيم. وليد گفت: برچسب مناسبى نيست، زيرا آيات قرآن شباهتى به شعر ندارد; نه از نظر وزن و آهنگ و فنون شعرى، و نه از نظر مضمون و محتوا.

برخى گفتند: بگوييم مجنون و ديوانه است، و بدين وسيله مردم را از اطرافش پراكنده كنيم. وليد گفت: اين اسلحه هم كارساز نيست. شخص ديوانه چطور مى تواند آياتى با اين جاذبه قوى و محتواى بلند بخواند.

گروه سوم پيشنهاد دادند كه آن حضرت را متّهم به سحر و جادوگرى كنيم، زيرا همان گونه كه جادوگران بين زنان و شوهرانشان جدايى مى اندازند، پيامبر اسلام نيز بين فرزندان و خانواده هايشان جدايى انداخته است. جوانان به اسلام گرويده، و پدرانشان بر كيش آبا و اجداد خويش مانده اند. و سبب اين جدايى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)است، و لهذا جادوگر است.

وليد گفت: اين بهتر از نسبت جنون و شعر است. در نتيجه هم تصميم گرفتند كه براى خنثى ساختن تبليغات پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از برچسب سحر استفاده كنند. امّا از اين حربه نيز بهره اى نگرفتند و در پى زحمات طاقت فرساى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و يارانش، اسلام روز به روز گسترش يافت، و قلبهاى تازه اى را فتح كرد، و بر شمار مسلمانان افزوده گشت.

خداوند متعال با سوگند به قلم و آنچه مربوط به قلم است. و به تعبير ديگر، با قسم ياد كردن به تمام كتابهايى كه در طول تاريخ نوشته شده و ابزارى كه براى نوشتن به كار گرفته شده، بخشى از برچسبها را در اين سوره، و بقيّه را در ديگر سوره ها نفى مى كند.

 

[ 349 ]

فلسفه برچسب كهانت:

از آنجا كه كاهن، همان گونه كه گذشت و در مباحث آينده هم خواهد آمد، خبر از آينده مى دهد، و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز آياتى از قرآن را تلاوت مى فرمود كه خبر از آينده مى داد، لهذا به آن حضرت برچسب كهانت زدند. مثلا در آيات اوّليّه سوره روم مى خوانيم:

«(غُلِبَتِ الرُّومُ * فِى أَدْنَى الاَْرْضِ وَهُمْ مِّنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ * فِى بِضْعِ سِنِينَ للهِِ الاَْمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَيَوْمَئِذ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللهِ يَنصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ); روميان ملغوب شدند (و اين شكست) در سرزمين نزديكى رخ داد; امّا آنان پس از (اين) مغلوبيّت بزودى غلبه خواهند كرد... در چند سال. همه كارها از آن خداست; چه قبل و چه بعد (از اين شكست و پيروزى); و در آن روز، مؤمنان (بخاطر پيروزى ديگرى) خوشحال خواهند شد... به سبب يارى خدا; و او هر كس را بخواهد يارى مى دهد و او صاحب قدرت و رحيم است».

اين پيشگويى تحقّق يافت، و روميان پس از چند سال بر ايرانيان غلبه كردند. امّا چقدر تفاوت است بين پيشگويى خداوند عالم الغيب و الخفيّات كه از همه چيز حتّى نيّت انسانها اطّلاع دارد، با پيشگويى يك انسان عادى كه بر اساس ظن و گمان و حدس، و به انگيزه دست يافتن به پول پيشگويى مى كند؟ تفاوت از زمين تا آسمان است.

 

سرچشمه هاى كهانت:

در مباحث پيشين اشاره اى اجمالى به ريشه هاى پيشگويى و كهانت داشتيم، امّا در اين بحث به شكل مبسوط تر و منظم ترى به آن مى پردازيم. كهانت و پيشگويى سه ريشه و سرچشمه دارد:

الف) هوش و ذكاوت كاهن: معمولا پيشگوها آدمهاى با هوش و زرنگ و تيزبينى هستند، از قرائن و شواهد مى توانند آينده افراد را تا حدودى حدس بزنند.

[ 350 ]

همان گونه كه سياستمداران كهنه كار و حرفه اى، با ملاحظه آثار و نشانه ها و حوادث و و قرائن، آينده سياسى يك كشور را حدس مى زنند، و بعضاً تحليل آنها درست در مى آيد.

ب) ارتباط با شياطين و اجنّه: برخى از كاهنها مدّعى اند كه با جنيان و شياطين ارتباط داشته، خبرها را از آنها مى گيرند. آيه شريفه «(وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ); و شياطين به دوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى كنند».(1) نيز اين ارتباط را ممكن مى داند، همان گونه كه ارتباط با اجنّه هم از نظر عقلى امكان پذير است. امّا اينكه اينها در اين ادّعا چقدر صادقند، بحث ديگرى است.

ج) كذب و دروغ: در بسيارى از موارد نه قرائن و شواهد كمكى به پيشگوها مى كند، و نه ارتباطى با اجنّه و شياطين حاصل مى شود، بلكه پيشگويى آنها حدس و گمان بى پايه اى بيش نيست، و گذشت زمان هم كوس رسوايى آنها را به صدا در مى آورد. امّا اين افراد كه سرمايه زندگى آنها دروغ است و با اين سرمايه كسب درآمد مى كنند، پس از افشاى دروغهايشان ساكت ننشسته، بلكه به ناچار دست به توجيه دروغهاى خود مى زنند; مثل اينكه مى گويند: «اطّلاعات شما ناقص بوده»، و يا «طبق دستورالعملى كه داديم عمل نكرديد» و از اين قبيل توجيهات نادرست.

 

پيشگويى و كهانت از منظر شرع:

اسلام عزيز نه تنها پيشگويى و اخبار از آينده را نامشروع مى داند، بلكه هرگونه خبر پنهانى و غيبى را تحريم كرده است. بنابراين كسانى كه به نزد جادوگران مى روند، يا از طريق هيپنوتيزم و خواب مغناطيسى خبر از آينده مى دهند، يا اطّلاعات پنهانى افراد را كشف مى كنند، يا از طريق رمل و اسطرلاب و حساب اعداد به اين منظور مى رسند، و يا بدين منظور با روح افراد يا اجنّه ارتباط برقرار مى كنند، همه اين امور براى انجام دهنده و مراجعه كننده حرام است. و اين، نظر همه مراجع محترم تقليد


1 . انعام، آيه 121 .

[ 351 ]

است، و جاى شك و شبهه ندارد. به دو روايت در اين زمينه توجّه كنيد:

1. پيامبر گرامى اسلام، حضرت محمد بن عبدالله(صلى الله عليه وآله) فرمودند:

«مَنْ تَكَهَّنَ اَوْ تُكَهِّنَ لَهُ فَقَدْ بَرِءَ مِنْ دِينِ مُحَمَّد; كسى كه كهانت و پيشگويى كند و يا نزد پيشگو برود، از آيين اسلام برائت و بيزارى جسته است».(1)

2. امام صادق(عليه السلام) به نقل از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) فرمودند:

«مَنْ مَشى اِلى ساحِر اَوْ كاهِن اَوْ كَذّاب يُصَدِّقُهُ فيما يَقُولُ فَقَدْ كَفَرَ بِما اَنْزَلَ اللهُ مِنْ كِتاب; كسى كه به سراغ جادوگر، يا پيشگو، يا آدمهاى دروغگويى كه از آينده خبر مى دهند، برود، و گفتار آنها را تصديق كند، نسبت به قرآن مجيد كفر ورزيده است!».(2)

طبق روايات مذكور، كسانى كه براى يافتن گمشده خود به سراغ افرادى مى روند كه سر كتاب باز مى كنند، مرتكب گناه بزرگى مى شوند!

چرا كه اگر اين باب گشوده شود، مفاسد بسيارى بدنبال خواهد داشت. مثلا پيشگو مى گويد: «يكى از بستگانت مرتكب سرقت شده است» اين شخص به تمام بستگانش بدبين شده، و هر يك از آنها را كه مى بيند تصوّر مى كند او سارق است. و هنگامى كه بر اثر سوء ظن اعتماد از ميان مردم رخت بر بندد، زندگى اجتماعى بسيار مشكل خواهد شد. حتّى كسانى كه براى كشف امور پنهانى، سراغ هيپنوتيزم و خواب مصنوعى مى روند، مرتكب كار خلاف و گناه بزرگى مى شوند. البتّه هيپنوتيزم براى درمان بيماريها اشكالى ندارد. مثل اينكه بيماران مبتلا به افسردگى، يا كسانى كه حساسيّت فوق العاده اى دارند، يا احساس شديد گناه مى نمايند را با هيپنوتيزم درمان كنند، اين كار اشكالى ندارد. و حتّى گاه برخى از بيماران را به هنگام جرّاحى هيپنوتيزم كرده، و از داروى بى حسّى استفاده نمى نمايند، اين كار نيز اشكالى ندارد. امّا اگر كسى را خواب كنند تا اطّلاعاتى از او بگيرند و اسرار و اخبار پنهانى مردم را كشف كنند، كار حرامى است.


1 . وسائل الشيعه، ج 12، ابواب ما يكتسب به، باب 26، ح 2 .

2 . همان مدرك، ح 3 .

[ 352 ]

نتيجه اينكه نسبت كهانت به حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) نسبت بى پايه و اساسى است كه خداوند آن را در قرآن مجيد رد كرده، و اصل كهانت از نظر شريعت مقدّس اسلام از گناهان شمرده شده، و خداوند به مسلمان اجازه پيشگويى نداده است. همان گونه كه به آنها اجازه نداده به نزد پيشگويان بروند.

 

فلسفه برچسب شاعر:

قرآن مجيد آياتى موزون دارد، مخصوصاً آيات سوره هاى مكّى، و لهذا بت پرستان پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را شاعر و قرآن را شعر توصيف مى كردند، تا جاذبه قرآن را مرهون موزون بودن آن تلقّى كنند.

در حالى كه هر آشناى به شعر و شاعرى با اندكى دقّت و تأمّل در آيات قرآن مجيد، مى فهمد كه قرآن وزن شعرى ندارد. امّا بت پرستان و مشركان بسان غريقى بودند كه به هر چيزى براى نجات خويش و خدايانشان متوسّل مى شدند، تا شايد بتوانند جلوى موج اسلام را بگيرند، و خود را نجات دهند.

جالب اينكه قرآن مجيد در مورد شعر و شاعران مى فرمايد:

«(وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُنَ * أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَاد يَهِيمُونَ * وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لاَ يَفْعَلُونَ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللهَ كَثِيراً وَانتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنقَلَب يَنقَلِبُونَ); (پيامبر اسلام شاعر نيست;) شاعران كسانى هستند كه گمراهان از آنان پيروى مى كنند. آيا نمى بينى آنها در هر وادى سرگردانند؟ و سخنانى مى گويند كه (به آنها) عمل نمى كنند؟! مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام مى دهند و خدا را بسيار ياد مى كنند و به هنگامى كه مورد ستم واقع مى شوند به دفاع از خويشتن (و مؤمنان) بر مى خيزند (و از شعر در اين راه كمك مى گيرند); آنها كه ستم كردند به زودى مى دانند كه بازگشتشان به كجاست!».(1)


1 . شعراء، آيات 224-227 .

[ 353 ]

خلاصه اينكه هيچ يك از برچسبهاى چهارگانه مانع پيشرفت فعاليّتهاى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نشد و تأثير خاصّى نداشت.

 

مقسم له دوم: پاداش پيامبر(صلى الله عليه وآله)

خداوند متعال پس از اينكه اتّهام جنون را از ساحت مقدّس فرستاده اش، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) رد مى كند، پيرامون پاداش زحمات وى چنين مى فرمايد:

«(وَإِنَّ لَكَ لاََجْراً غَيْرَ مَمْنُون); و براى تو پاداشى عظيم و هميشگى است».

سه چيز در پاداشهاى الهى مؤثّر است و ايفاى نقش مى كند:

1. عمل هر چه پرزحمت تر باشد، پاداش آن نيز بيشتر است. همان گونه كه اين مطلب در حديث معروف زير آمده است:

«اَفْضَلُ الاَْعْمالِ اَحْمَزُها; برترين اعمال مشكل ترين آنهاست».(1)

ثواب حجّى كه گذشتگان با آن سختى ها و مرارت ها و مشكلات و خطرها انجام مى دادند، با ثواب حجّى كه امروز با اين امكانات و وسائل راحت انجام مى شود يكسان و برابر نيست; چرا كه خداوند حكيم است.

2. هر چه نيّت انسان خالص تر باشد، به همان نسبت اجر و پاداشش بيشتر است; خلوص اكسيرى است كه مس اعمال را تبديل به طلا مى كند.

3. هر چه عقل انسان بيشتر باشد، اعمالش در پيشگاه پروردگار ارزش بيشترى خواهد داشت. همان گونه كه طبق برخى از روايات ثواب اعمال بر اساس اندازه عقل و هوش انسان داده مى شود.(2) به همين جهت ثواب دو ركعت نماز يك عالم با دو ركعت نماز يك انسان عادى قابل مقايسه نيست.

بى شك كار پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و مأموريّت آن حضرت در ابلاغ وحى و پيامهاى


1 . بحارالانوار، ج 67، ص 191 و 237 .

2 . از جمله در روايتى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «اِنَّ الثَّوابَ عَلى قَدْرِ الْعَقْلِ» (ميزان الحكمه، ج 7، حرف العين، باب 2786، ح 1343).

[ 354 ]

الهى، از مشكل ترين اعمال و اخلاص آن حضرت در بالاترين درجه و عقل و درايت آن حضرت در بالاترين حد تصوّر بود. و لهذا خداوند متعال براى آن حضرت اجر و پاداشى قطع نشدنى و جاودانه قرار داد.

اينكه گفته مى شود كار آن حضرت پر زحمت ترين كارها بود، يك ادّعا نيست. اگر تمام زحمات و مشكلات و سختيها و زخم زبانها و فشارها و توطئه ها و آزار و اذيّتهاى دشمنان اسلام را ناديده بگيريم، و فقط سه سالى كه آن حضرت و مسلمانان نخستين در شعب ابى طالب محاصره بودند را در نظر بگيريم، براى اثبات ادّعاى ما كافى است. مكانى كه هم اكنون انسان براى چند دقيقه، تحمّل گرماى آفتاب آن را ندارد. حال بر كسانى كه سه سال در آنجا سكونت داشته، و در محاصره اقتصادى مشركان مكّه بودند چه گذشت؟ فقط خدا مى داند، لذا بى جهت نيست كه خداوند حكيم براى پيامبرش «اجر غير ممنون» و جاودانه در نظر مى گيرد.

 

مقسم له سوم: اخلاق پيامبر(صلى الله عليه وآله)

در دو جمله گذشته خداوند از پيامبرش دفاع كرد، و ساحت مقدّسش را از برچسبهاى دشمن تبرئه نمود، و اجرى جاودان و هميشگى براى او در نظر گرفت. به دنبال آن، به توصيف و تعريف آن حضرت پرداخته، و در يك جمله كوتاه امّا بسيار پرمعنا، اخلاق آن حضرت را چنين به تصوير مى كشد:

«(وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظِيم); و تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى».

درباره خلق و خوى آن حضرت بحثهاى زيادى شده، و هر چه بحث شود كم است و مى توان در اين موضوع كتابهاى فراوانى نوشت. خلق حَسَن پيامبر(صلى الله عليه وآله)نشانگر اهميّت اخلاق در اسلام است. حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) فوق العاده متواضع بود، به همه سلام مى كرد، در مجلس ناشناخته بود. هنگام سفر بخشى از كارها را بر عهده مى گرفت، و از اينكه همه كارها و زحمتها بر دوش ديگران باشد، اجتناب مىورزيد.

 

[ 355 ]

عفو و بخشش پيامبر(صلى الله عليه وآله):

آن حضرت در عفو و بخشش سرآمد زمان خويش بود، كه به دو نمونه اشاره مى شود:

 

الف) عفو همسايه يهودى

حضرت همسايه اى يهودى داشت كه وى را بسيار اذيّت مى كرد، هر روز از پشت بام خاكستر همراه آتش بر روى سر آن حضرت مى ريخت.(1) اين كار در ظاهر به عنوان ريختن زباله و خاكستر در كوچه، و در حقيقت به منظور ابراز خشم و كينه يهودى نسبت به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) انجام مى شد، و پيامبر كريمانه از كنار آن مى گذشت. تا اينكه يك روز خبرى از مرد يهودى نشد، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از غيبت آن مرد سؤال كرد. گفتند: خوشبختانه بيمار گشته، و بر اثر بيمارى مزاحمتهايش قطع شده است. فرمود: بايد به عيادتش برويم! به سمت خانه اش حركت كرد. در خانه يهودى را كوبيد. همسرش به پشت درآمد و سؤال كرد: كيست؟ حضرت فرمود: پيامبر مسلمانان به ديدار و عيادت همسايه بيمار خود آمده است! زن ماجرا را به شوهرش گفت. مرد يهودى كه بسيار تعجّب كرده بود، و در مقابل عملى غير قابل پيش بينى قرار گرفته بود، گفت: در را باز كن تا داخل شوند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) وارد شد، و كنار بستر بيمار نشست. و از حال بيمار پرسيد، و به گونه اى برخورد كرد كه گويا هيچ اذيّت و آزارى از اين مرد يهودى به آن حضرت نرسيده است. مرد يهودى كه از فرط خجالت صورت خويش را مى پوشانيد و در برخورد با اين اخلاق كريمانه پيامبر اسلام مبهوت شده بود، از آن حضرت پرسيد:اين نوع برخورد آيا اخلاق شخصى شماست، يا جزء دستورات دينى محسوب مى شود؟ حضرت فرمود: جزء دستورات دينى است، و ما به همه مسلمين سفارش مى كنيم كه چنين كنند. مرد يهودى با برخورد زيبا و پرجاذبه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)مسلمان شد. حقيقتاً كه در وصف چنين انسانى بايد گفت: (وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُق عَظِيم).


1 . در تفسير نمونه، ج 24، ص 371، اشاره كوتاهى به اين داستان شده است.

[ 356 ]

ب) عفو و بخشش مردم مكّه

مكّه كانون تمام دشمنان اسلام بود. هر دسيسه و توطئه و جنگى كه بر ضدّ اسلام رخ مى داد از مكّه نشأت مى گرفت، و مشركان مكّه به نوعى در آن سهيم بودند. دوران ده ساله رسالت حضرت در مكّه از مشكل ترين دوران زندگى آن حضرت بود. مكّيان در جنگ احد پيشانى و لب و دندان آن حضرت را شكسته و حامى بزرگ پيامبر(صلى الله عليه وآله)، حضرت حمزه(عليه السلام) را به همراه هفتاد تن از مسلمانان فداكار به شهادت رساندند و...; امّا با همه اين امور پيامبر(صلى الله عليه وآله) تدبيرى به خرج داد كه مكّه بدون كمترين خونريزى فتح شود. آن حضرت لشكر عظيمى از مسلمانان فداكار تهيّه كرد. جاده هاى منتهى به مكّه را بست. تا گزارشى از تصميم مسلمانان در حمله به مكّه به مشركان عرب نرسد. سپس به اتّفاق مسلمانان به سمت مكّه حركت كرد. مشركان مكّه هنگامى متوجّه قصد لشكريان اسلام شدند كه مسلمانان، مكّه را در محاصره كامل قرار داده بودند. ابوسفيان گفت: در اين شرايط اگر دست به شمشير ببريم و در برابر مسلمانان مقاومت كنيم تمام ما كشته مى شويم، و لهذا چاره اى جز تسليم نيست. مكّيان تسليم شدند، و لشكريان اسلام بدون هيچ درگيرى و خونريزى مكّه را فتح كردند. پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)پس از تحمّل آن همه سختى ها و آزارها، اكنون تمام آزاردهندگان را در اختيار دارد و به هر شكلى كه مايل باشد مى تواند از آنان انتقام گيرد. اگر فرد معمولى بود همچون متّفقين به هنگام فتح برلين، پايتخت آلمان، دستور قتل عام مردم را صادر كرد. و به مرد و زن، كوچك و بزرگ، سالم و بيمار رحم نمى كرد، و همه را از دم تيغ مى گذراند. امّا او پيامبر رحمت است، و لذا به كنار خانه خدا كعبه معظمّه آمد. دست در دستگيره در خانه كعبه انداخت. نگاهى به اطراف كرد، همه مشركان مكّه و سردمداران كفر و شرك در برابرش حاضر بودند. خطاب به آنان فرمود: «ماذا تَظُنُّونَ؟; چه خيال مى كنيد؟» شما خود قضاوت كنيد كه با شما چه كنم؟ چه انتظارى داريد؟

گفتند: «اَنْتَ اَخٌ كَريم وَ ابْنُ اَخ كَريم; تو هم خودت بزرگوارى و هم بزرگوار زاده اى». ما جز عفو و بخشش از تو انتظار ديگرى نداريم!

[ 357 ]

حضرت فرمود: «اِذْهَبُوا فَاَنْتُمُ الطُّلَقاءُ»(1) برويد همه شما را بخشيدم! نه شما را مى كشم و نه به اسيرى مى برم، و نه فديه اى مى گيرم، بلكه تمامتان را در راه خدا آزاد مى كنم و از تمام ناجوانمرديهايتان كريمانه گذشت مى كنم!

انصافاً كه بر چنين گذشت بزرگوارانه و كريمانه اى بايد گفت: (وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظِيم).

سؤال: پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) هنگامى كه مكه را فتح كرد، دستور امان سه گروه را صادر كرد:

الف) كسانى كه در مسجد الحرام اجتماع كنند.

ب) كسانى كه در خانه هاى خود مانده، و در خانه را به روى خود قفل كنند.

ج) كسانى كه در خانه ابوسفيان جمع شوند.

و بدين وسيله امتيازى به ابوسفيان داد، و آتش جنگ خاموش شد، و بدون خونريزى مكّه كاملا فتح شد و مشركان تسليم شدند. چرا حضرت على(عليه السلام) با دادن امتيازاتى به معاويه و طلحه و زبير از جنگهاى زمان خود ممانعت نكرد؟

جواب: پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) با دادن امتياز مذكور دست ابوسفيان را براى هميشه از مناصب كليدى حكومت اسلامى كوتاه كرد. در حالى كه معاويه و طلحه و زبير به چنين امتيازاتى راضى نبودند. آنها سهمى از حكومت اسلامى را مطالبه مى كردند كه اگر حضرت موافقت مى كرد باعث تجزيه حكومت اسلامى مى شد. اگر حضرت حكومت معاويه بر شام را امضا مى كرد، بى شك معاويه شام را از حكومت اسلامى جدا مى كرد.

بنابراين همان گونه كه پيامبر براى حفظ حكومت اسلامى امتياز داد، حضرت على(عليه السلام) نيز براى حفظ حكومت اسلامى امتياز نداد.

 


1 . بحارالانوار، ج 21، ص 106 .

[ 358 ]

رابطه قسمها و مقسم له:

همان گونه كه گذشت خداوند به تمام ميراثهاىِ مكتوبِ در طول تاريخ، تمام دست نوشته ها در جميع قرون و اعصار، و به همه ابزار نوشتن قسم خورده كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) داراى اخلاق حَسَن، و خُلق و خوى برجسته است.

حال اين سؤال مطرح مى شود كه چه ارتباطى بين قلم، و خُلق حسن است؟

پاسخ: اگر قلم خوب بر روى كاغذ بچرخد و كتابهاى مفيد و سازنده و مثبتى نوشته شود، اخلاق مردم جامعه نيز بر اثر مطالعه آن كتب و عمل به آن خوب مى شود. و چنانچه كتابهاى فاسد و ناسالم و گمراه كننده اى نوشته و منتشر گردد، بدون شك خُلق و خوى مردم نيز فاسد و ناسالم خواهد شد. و به تعبير ديگر، خلق حسن نتيجه قلم هاى سالم، و رذائل اخلاقى ميوه قلم هاى ناسالم است.

 

تفسير اخلاق عظيم:

«اخلاق عظيم» كه با اين اهميّت بيان شده و براى آن سوگندهاى مهمّى ياد شده، چيست؟

در پاسخ سؤال فوق تفسيرهاى متفاوتى بيان شده كه مرحوم علاّمه طبرسى در مجمع البيان(1) آنها را جمع آورى كرده است. توجّه كنيد:

الف) خُلُقْ به معناى دين و آيين است; يعنى قسم به قلم و ابزار نوشتن كه تو صاحب آيين عظيمى هستى.

ب) خلق عظيم به معناى اخلاق اسلامى است. اى پيامبر ما! اخلاق اسلامى كه به وسيله تو تبليغ شده، اخلاق برجسته و سرنوشت سازى است.

ج) خلق عظيم به معناى واجد صفات و ويژگيهاى زير بودن:

استقامت ورزيدن، اهل بذل و بخشش بودن، و تدبير امور بر اساس اصول سه گانه عقل و رفق و مدارا، تحمّل كردن سختيهاى دعوت به سوى خدا، عفو و گذشت از


1 . مجمع البيان، ج 10، ص 86 .

[ 359 ]

خطاهاى مردم، كوشش فراوان جهت يارى مؤمنان، ترك حسد و حرص و مانند آن.

د) خلق عظيم اشاره به صفات برجسته اى است كه در آيات اوليّه سوره مؤمنون آمده است، توجّه كنيد:

«(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِى صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ *... وَالَّذِينَ هُمْ لاَِمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ * أُوْلَئِكَ هُمْ الْوَارِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ); مؤمنان رستگار شدند; آنها كه در نمازشان خشوع دارند، و آنها كه از لغو و بيهودگى روى گردانند، و آنها كه زكات را انجام دهند، و آنها كه دامان خود را (از آلوده شدن به بى عفّتى) حفظ مى كنند;... و آنها كه امانتها و عهدهاى خود را رعايت مى كنند، و آنها كه بر نمازهايشان مواظبت مى نمايند، (آرى!) آنها وارثانند.(وارثانى) كه بهشت برين را ارث مى برند وجاودانه در آن خواهند ماند».

بنابراين كسانى كه واجد صفات هفت گانه بالا باشند داراى خلق عظيم هستند.

هـ) منظور از خلق عظيم محافظت بر نمازهاست. بنابراين، انك لعلى خلق عظيم، يعنى اى پيامبر بى شك تو به نماز اهميّت مى دهى و بر آن مواظبت دارى.

و) احتمال ششم كه در تفسير مجمع البيان نيامده و ما آن را مطرح مى كنيم اينكه: تمام آنچه در احتمالات پنجگانه بالا آمد از مصاديق خلق عظيم است; هر چند منحصر در آن نيست. بنابراين تفسير، خداوند به قلم و ابزار نوشتن سوگند ياد مى كند كه پيامبرش تمام اخلاق ويژگيهاى اخلاقى برجسته را دارد. اخلاق فردى، اخلاق اجتماعى، اخلاق ميدان جنگ، اخلاق به هنگام صلح، اخلاق خانه و خانواده، اخلاق جامعه، اخلاق در سفر، اخلاق در وطن و خلاصه اينكه آن حضرت واجد تمام صفات فضيلت اخلاقى هست و از همه رذيله هاى اخلاقى پاك و مبرّا مى باشد.

 

اخلاق اسلامى:

اكنون كه فهميديم برجستگيهاى اخلاقى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در چه جايگاه رفيعى

[ 360 ]