بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سوگندهای پربار قرآن, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 -
     003 -
     004 -
     005 -
     006 -
     007 -
     008 -
     009 -
     010 -
     011 -
     012 -
     013 -
     014 -
     015 -
     016 -
     017 -
     018 -
     019 -
     020 -
     021 -
     022 -
     023 -
     024 -
     025 -
     026 -
     027 -
     FEHREST - سوگندهاي پربار قرآن
 

 

 
 

 

 

و شب نمادى از ظلمت و تاريكى است. بنابراين، خداوند در حقيقت به نظام نور و ظلمت سوگند ياد كرده است. و اين دو از نعمتهاى پروردگار است; هم نور و هم ظلمت; زيرا اگر ظلمت نباشد نور قابل استفاده نخواهد بود.

خداوند متعال بر ضرورت وجود نور و ظلمت در زندگى بشر تأكيد كرده، و در آيات 71 تا 73 سوره قصص تعبيرات زيبايى در مورد آن به كار برده است.

«(قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللهِ يَأْتِيكُمْ بِضِيَاء أَفَلاَ تَسْمَعُونَ * قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْل تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ * وَمِنْ رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ); بگو: «به من خبر دهيد اگر خداوند شب را تا قيامت بر شما جاويدان سازد، آيا معبودى جز خدا مى تواند براى شما روشنايى بياورد؟! آيا نمى شنويد؟!» بگو: «به من خبر دهيد اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما جاويدان كند، كدام معبود غير از خداست كه شبى براى شما بياورد تا در آن آرامش يابيد؟ آيا نمى بينيد؟!» و از رحمت اوست كه براى شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش داشته باشيد. و هم براى بهره گيرى از فضل خدا تلاش كنيد. و شايد شكر نعمت او را بجا آوريد».

اينكه خداوند مى فرمايد: «و شايد شكر نعمت او را بجا آوريد» معلوم مى شود كه نور و ظلمت هر كدام در جاى خود نعمت است، كه شايسته شكر و قدردانى است.

جالب اينكه خداوند اين دو نعمت را در سراسر كره خاكى بطور عادلانه و مساوى تقسيم كرده است، يعنى در سراسر كره زمين همه مردم ساليانه شش ماه شب و شش ماه روز دارند; هر چند شب ها و روزهاى فصول مختلف سال از جهت كوتاهى و بلندى متفاوت است. مثلا در نقطه 90 درجه قطب، يك روزِ شش ماهه و يك شبِ شش ماهه دارند! از اين نقطه به سمت پايين تر تا نقطه 67 درجه (يعنى نقطه 90 تا 67 درجه) مقدار شب و روزها به هم مى خورد، بعضى مناطق روز و شب يك ماه است، و بعضى مناطق روز آن به اندازه نصف ماه و شب آن نيز معادل نصف ماه است. از نقطه

[ 281 ]

67 درجه به پايين، شب و روز بصورت متناوب است، هر چند در برخى مناطق ممكن است شب يك ساعت و روز بيست و سه ساعت يا بالعكس باشد. خلاصه اينكه هرچند شبها و روزها در سراسر كره زمين در طول سال از نظر كوتاهى و بلندى متفاوتند; امّا در مجموع همه جا بطور مساوى و عادلانه از اين دو نعمت برخوردارند; همه شش ماه از تاريكى استفاده مى كنند، و شش ماه از نعمت نور برخوردارند.

آرى! هر يك از نور و ظلمت در جاى خود نعمت است; و چنانچه برچيده شود بشر قادر بر ادامه زندگى نخواهد بود.

سؤال: چطور ممكن است نور برچيده شود و ظلمت تمام جهان را فرا گيرد، و يا به تعبير ديگر شب جاودانه گردد؟ يا ظلمت برچيده شود، و نور تمام جهان را فرا گيرد و روز جاودانه شود؟

جواب: چنانچه كره زمين از حركت باز ايستد آن سمت زمين كه به طرف خورشيد قرار گرفته همواره روز، و سمت ديگر آنكه خورشيد بر آن نمى تابد همواره شب خواهد بود.

 

مقسم له (آنچه براى آن سوگند خورده شده):

سوگند به ماه تابان، سوگند به سحرگاهان، و سوگند به سپيده صبح كه روز قيامت موضوع بسيار مهمّى است. قسم هاى سه گانه براى اهميّت روز قيامت و توجّه به اين موضوع خطير است. دادگاهى كه تمام اعمال انسان، حتّى كوچكترين اعمال خوب و بد وى را محاسبه، و سپس پاداش يا كيفر مى دهد (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَه * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرّاً يَرَهُ).(1) دادگاهى كه قاضى آن خداوند متعال، كادر اجرايى آن فرشتگان، شهودش اعضاى بدن آدمى و زمين و زمان است. دادگاهى كه هيچ سفارش و رشوه و هديه اى نمى پذيرد. واقعاً چه روز با عظمتى است; روزى كه افراد بدكار نامه


1 . زلزله، آيات 7 و 8 .

[ 282 ]

اعمالشان را دريافت نموده، و فرياد مى زنند كه اى كاش هرگز پرونده اعمالمان را نديده، و شاهد اين رسوايى نبوديم. اى كاش خاك بوديم و آفريده نمى شديم و چنين روزى را نمى ديديم. حقيقتاً روز قيامت روز بزرگى است (إِنَّهَا لاَِحْدَى الْكُبَرِ * نَذِيراً لِّلْبَشَرِ) روز قيامت براى انذار انسانهاست. آرى آن روز هم نذير است و هم بشير; براى مجرمان و بدكاران و معصيت كاران نذير است و براى نيكوكاران و محسنين و مطيعان بشير.

تناسب قسم (نور و ظلمت) با مقسم له (انذار و تبشير) بسيار جالب است. همان گونه كه نور و ظلمت از نعمتهاى الهى به شمار مى رود، بشارت وانذار نيز جزء نعمتهاى الهى است. حسّ «جلب منفعت» و «دفع مضرّت» در درون انسان وجود دارد، و اين احساس ذاتى و فطرى است. خداوند متعال از اهرم دفع ضرر استفاده مى كند تا انسان را از دوزخ و عذاب الهى برهاند، و از اهرم جلب منفعت براى رساندن وى به بهشت و نعمتهاى بى بديل آن استفاده مى كند. آرى! خداوند متعال با استفاده از دو اهرم جلب منفعت و دفع ضرر، و براى رساندن بشر به درجات بالاى قرب الى الله، او را انذار و تبشير مى كند.

جالب اينكه انذار و تبشير درباره همه انسانها حتّى پيامبران و امامان اعمال مى گردد. پيامبران و اوليا نيز از تخلّف فرمان الهى بيمناكند، لهذا آنها را انذار مى كند. آنان ممكن است بوسيله ترك اَولى مورد عتاب و عقاب پروردگار قرار گيرند، همان گونه كه حضرت آدم(عليه السلام) بر اثر ترك اَولى از بهشت اخراج شد، و حضرت يونس(عليه السلام)بخاطر اين كار گرفتار زندان شكم ماهى گرديد، و حضرت يعقوب(عليه السلام) مبتلا به فراق يوسف(عليه السلام) گشت. بنابراين، پيامبران نيز نيازمند انذارند، تا گرفتار ترك اَولى نشوند.

 

ترك اَولى چيست؟

ترك اَولى گناه نيست، و گاه مكروه و مباح هم نمى باشد; بلكه مستحب است.

[ 283 ]

به دو مثال زير توجّه كنيد:

1. شخصى مى خواهد در ماه مبارك رمضان اطعام كند. در اطعام نيازمندان، همسايگان نيازمند نسبت به ديگر نيازمندان اولويّت دارند، هر چند اطعام آنان نيز مستحب است. حال اگر اين شخص اطعام همسايگان را ترك نموده، و به ديگر نيازمندان اطعام كند مرتكب ترك اولى شده است. با اينكه كار حرام يا مكروه يا مباحى نكرده، بلكه كار مستحبّى انجام داده، و مستحب بالاتر را ترك نموده است.

2. در مسجدى پنجاه نفر به امام جماعت اقتدا مى كنند، امّا در مسجد محلّه ديگر 500 نفر در نماز جماعت شركت مى كنند. در چنين فرضى شركت در نماز جماعت دورتر، كه جمعيّت بيشترى دارد، در اولويّت است. لهذا اگر شخصى نماز جماعت دورتر را ترك كند و در مسجد كم جمعيّت تر نماز بخواند، مرتكب ترك اولى شده، و مستحب بالاتر را ترك نموده است. هر چند آنچه انجام داده نيز مستحب بوده است. ترك اولى براى افراد عادى اشكال ندارد، امّا پيامبران و امامان نبايد آن را بجا آورند. و اگر مرتكب آن شوند پروردگار آنان را مجازات مى كند. در مورد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)و ائمه(عليهم السلام) ترك اولى نيز نديده ايم.

نتيجه اينكه بشارت و انذار براى همه، حتّى پيامبران و امامان(عليهم السلام) نيز لازم است.

«(لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ); خداوند نظام نور و ظلمت و بشارت و انذار را آفريد و در اختيار بشر قرار داد تا هر كس مى خواهد از اين نعمتهاى الهى استفاده كند و به سمت جلو يعنى سعادت و خوشبختى و بهشت حركت كند. و آنكه مى خواهد از حركت باز ايستد و راه جهنّم و شقاوت و بدبختى در پيش گيرد.

شاعر در اين باره مى گويد:

راهى بسوى جنّت فردوس مى رود *** راهى بسوى هاويه، اين گه مخيّرى

و شاعر ديگرى گويد:

راهست و چاه و ديده بينا و آفتاب *** تا آدمى نگاه كند پيش پاى خويش

چندين چراغ دارد و بيراه مى رود *** بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش

[ 284 ]

 

[ 285 ]

 

 

4. سوگندهاى سوره تكوير

چهارمين سوره مشتمل بر سوگندهاى سه گانه، سوره تكوير است. اين سوره كه از سوره هاى مكّى به شمار مى رود، همچون ساير سور مكّى، پيرامون مسائل اعتقادى سخن گفته، و به سه موضوع مهم معاد، قرآن و نبوّت پرداخته است.

 

نشانه هاى دوازده گانه آغاز قيامت:

خداوند متعال در آيات اوّليه سوره تكوير، دوازده نشانه از علامتهاى پايان عمر دنيا و آغاز قيامت را مطرح كرده، سپس سوگندهاى سه گانه و سخن از نبوّت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به ميان آورده است. به اين نشانه ها توجّه فرماييد:

1. درهم پيچيدگى و افول خورشيد (إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ).

2. بى فروغ شدن ستارگان (وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ).

3. به حركت درآمدن كوهها (وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ).

4. به فراموشى سپردن اموال با ارزش (وَإِذَا الْعِشَارُ(1) عُطِّلَتْ).

5. هنگام اجتماع حيوانات وحشى (وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ).

6. برافروخته شدن درياها (وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ(2)).


1 . عشار به معناى شتران باردار است. و در اينجا كنايه از اموال قيمتى و پرارزش است، كه صاحبان آن از فرط ترس و وحشت آن را رها مى كنند و آن اموال معطل مى ماند.

2 . آب از دو عنصر اكسيژن و هيدروژن تشكيل شده، كه هر يك از اين دو آتش زاست. اگر جرقّه اى به اكسيژن برسد شعلهور مى شود، همان طور كه با جرقّه كوچكى مى توان هيدروژن را مشتعل ساخت. امّا خداوند قادر حكيم با تركيب اين دو ماده آتش زا و قابل اشتعال، محصول جديدى درست كرده كه ضدّ احتراق و آتش است. امّا در آستانه قيامت هيدروژن و اكسيژن آب درياها را از هم جدا مى كند، و تمام آن به آتش كشيده مى شود!

[ 286 ]

 

7. هر كس با همسان خود قرين گردد (وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ).

8. هنگامى كه از دختران زنده به گور شده بپرسند (وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ).

9. گشوده شدن نامه اعمال (وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ).

10. پرده آسمان بر گرفته شود (وَإِذَا السَّمَاءُ كُشِطَتْ).

11. دوزخ شعلهور گردد (وَإِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ).

12. بهشت نزديك گردد (وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ).

خداوند متعال پس از بيان نشانه هاى دوازدهگانه مى فرمايد:

«(عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا أَحْضَرَتْ); (در آن هنگامه آغاز قيامت) هر كس مى داند چه چيزى آماده كرده است». چرا كه تمام اعمال و كردار و افكار و انديشه ها در مغز او حاضر مى شود، و بايد در دادگاه عدل الهى پاسخگو باشد.

پروردگارا! اكنون به ما عنايت خاصّ و ويژه اى كن كه با اعمال صالح زمينه ساز آينده اى خوب و شايسته باشيم.

 

سوگندهاى سه گانه:

خداوند متعال پس از بيان نشانه هاى دوازده گانه، به قسمهاى سه گانه پرداخته و مى فرمايد:

سوگند به ستارگانى كه باز مى گردند، حركت مى كنند و از ديده ها پنهان مى شوند و قسم به شب، هنگامى كه پشت كند و به آخر رسد و (سوگند) به صبح هنگامى كه تنفّس كند.

[ 287 ]

سوگند اوّل: پنج ستاره معروف

در اينكه: منظور از «الخنس، الجوار، والكنس» چيست؟ بين مفسّران اختلاف نظر وجود دارد. ولى معروف و مشهور آن است كه كلمات سه گانه فوق، كه اوّلين سوگند را تشكيل مى دهند، اشاره به پنج ستاره معروف است:

1. عطارد، 2. زهره، 3. مريخ، 4. مشترى، 5. زحل. (ترتيب مذكور بر اساس نزديكى آن به خورشيد است). اين پنج ستاره تعدادى از اعضاى خانواده منظومه شمسى هستند كه با چشم غير مسلح ديده مى شوند. خانواده مذكور چهار عضو ديگر دارد. يكى از آنان كره خاكى ما زمين است، و «اورانوس» و «نپتون» و «پلتون» سه عضو ديگرند كه با چشم عادى ديده نمى شوند بلكه بايد چشم مسلّح به تماشاى آنها نشست.

نكته ديگر در مورد ستاره ها، اينكه برخى از آنها ثوابت هستند و برخى متحرّك; ثوابت به ستاره هايى گفته مى شود كه فاصله بين آنها همواره يكسان باقى مى ماند، امّا فاصله بين ستاره هاى متحرك متغيّر است. براى روشن تر شدن تفاوت اين دو دسته از ستارگان به مثال زير توجّه كنيد:

پارچه مشكى بزرگى را به طول مثلا ده متر در نظر بگيريد كه مرواريدهايى در فواصل مشخص و معيّن بر روى پارچه دوخته باشند. هر چندبار پارچه مذكور را از جلوى چشمان ما عبور دهند فاصله مرواريدها يكسان و غير متغيّر است، اينها شبيه ستاره اى ثوابت هستند. امّا اگر پنج مرواريد را به روى اين پارچه رها كنيم بدون اينكه دوخته شده باشد، هر زمان كه پارچه را از جلوى چشمانمان بگذرانيم فاصله آن پنج مرواريد متغيّر و متفاوت است. اينها ستاره هاى متحرّك هستند. پنج ستاره اى كه در منظومه شمسى با چشم غير مسلّح ديده مى شوند جزء ثوابت نيستند; زيرا فاصله بين آنها متغيّر است.

سؤال: آيا ستاره هاى ثوابت حقيقتاً ساكن و بى حركت هستند؟

جواب: اين ستاره ها نيز حركت دارند، ولى آن قدر از ما دورند كه بر اثر بُعد

[ 288 ]

مسافت حركت آنها مشاهده نمى شود، و لذا انسان تصور مى كند كه ثابتند.

نتيجه اينكه منظور از خنّس در سوگند اوّل ستارگان پنجگانه منظومه شمسى است كه با چشم عادى ديده مى شود. و آنها عبارتند از: عطارد، مريخ، مشترى، زهره و زحل.

 

خنّس، جوار و كنّس:

«خنّس» جمع خانس (طبق آنچه در مجمع البيان آمده) به معناى پنهان شونده است. و از آنجا كه ستاره ها در شب آشكار شده و در روز بر اثر نورآفتاب پنهان مى شوند به آنها خنّس گفته شده است.

«جوار» جمع جاريه به معناى حركت و سير كردن است. اگر آسمان را به اقيانوسى تشبيه كنيم، ستاره هاى پنجگانه همچون كشتى هايى است كه بر سطح اين اقيانوس در حركت است.

اين كلمه در حقيقت اشاره به يكى از معجزات علمى قرآن است. زيرا هيأت بطلميوس هنگام نزول آيات قرآن بر قلب مبارك پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بر سراسر محافل فلكى جهان حكومت مى كرد، و تا هزار سال اين حكومت ادامه داشت، تا اينكه در عصر گاليله و با اكتشافى كه او كرد خطّ بطلانى بر آن كشيده شد. هيئت بطلميوس معتقد بود كه تمام ستارگان در دل يك فلك بلورين قرار گرفته و بر سقف آن فلك چسبيده اند. و هيچگونه حركتى بطور مستقل ندارند، بلكه اين فلك بلورين است كه حركت مى كند. امّا قرآن مجيد در آيه فوق سخن از حركت استقلالى ستاره ها مى گويد، و صدها سال قبل از گاليله هيئت بطلميوس را باطل كرده است.

خداوند متعال در آيه 40 سوره يس نيز به اين معجزه علمى اشاره كرده است:

«(لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِى لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِى فَلَك يَسْبَحُونَ); نه خورشيد را سزاست كه به ماه رسد، و نه شب بر روز پيشى مى گيرد; و هر كدام در مسير خود شناورند».

[ 289 ]

اين آيه هم بر خلاف هيئت بطلميوس معتقد به حركت استقلالى ستارگان است.

امّا در مورد واژه «كنّس»، برخى همچون مرحوم طبرسى معتقدند كه تفاوتى با خنّس ندارد، و همان معنا پنهان شدن را مى رساند. بنابراين تأكيدى بيش نيست. ولى مرحوم فيروزآبادى، طبق آنچه در كتاب قاموس آمده، معتقد است كه كنّس معناى متفاوتى دارد. ايشان گويد: «خنّس» چيزى است كه مى رود و باز مى گردد، و «كنّس» چيزى است كه پنهان و مخفى مى گردد. و شيطان را از آن جهت خنّاس گفته اند كه براى وسوسه انسان مرتّب مى رود و مى آيد و هرگز نااميد نمى شود. ستارگان پنجگانه مورد بحث از آن جهت كه شب هنگام ظاهر و روزها از ديدگان ما پنهان مى شوند، كنّس ناميده شده اند. و از آن جهت كه حركت آنها شبيه حركت زيگزاگ است و گويا مى رود و باز مى گردد ـ لا اقل به تصوّر ما ـ لهذا خنّس ناميده شده اند. با توجّه به توضيحات بالا، سوگند اوّل بدين شكل ترجمه مى شود:

سوگند به پنج ستاره عطارد، زهره، مشترى، زحل و مريخ، كه در صفحه آسمان جريان دارند و در رفت و آمدند، و شبها ظاهر و روزها پنهان مى گردند.

 

سوگند دوم: قسم به سحرگاهان

«(وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ); قسم به شب هنگامى كه نور و روشنايى آن كم مى شود».

تاريكى شب يكسان نيست، هر چه خورشيد در افق پنهان تر شود شب تاريكتر مى گردد، تا اينكه به هنگام سحر به اوج تاريكى مى رسد، و با طلوع سپيده صبح دوباره كم كم روشن مى شود.

خداوند در اين آيه شريفه به تمام شب قسم نخورده، بلكه به بخشى از شب كه همان سحرگاهان و اوج تاريكى شب است، سوگند ياد كرده است.

 

سوگند سوم: قسم به صبحگاهان

«(وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ); سوگند به صبح هنگامى كه تنفّس مى كند».

[ 290 ]

چه تعبير عجيبى! گويا روز در زيرپنجه هيولاى شب گرفتار شده، به گونه اى كه نمى تواند نفس بكشد. طلوع فجر صادق بشارت روز است، و آهسته آهسته صبح ـ كه طليعه روز است ـ نفس مى كشد. نفسهاى صبحگاهى نه تنها براى زمين بلكه براى انسانها نيز ارزشمند است. بدين جهت سفارش شده كه در آن هنگام تحرّك و ورزش بيشترى نموده و نفس عميق بكشيم.

خلاصه اينكه خداوند متعال در اين سوره به ستاره هاى پنجگانه و سحرگاهان و صبحگاهان و در حقيقت به نظام نور و ظلمت قسم ياد كرده است.

 

اين همه قسم براى چه؟

قسم به اين موضوعات مهم و با ارزش براى چيست؟ چرا خداوند متعال به ستارگان و سحرگاهان و صبحگاهان سوگند خورده است؟

آيه شريفه زير در حقيقت مقسم له است و منظور از قسم هاى سه گانه را بيان مى كند:

«(إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُول كَرِيم); قسم به ستارگان و صبحگاهان و سحرگاهان كه اين قرآن سخن فرستاده خدا به پيامبر اسلام است، و زاييده فكر بشر و انديشه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)نمى باشد. سوگند به امور سه گانه بالا كه قرآن وحى آسمانى است كه توسط فرستاده خداوند، حضرت جبرئيل، بر پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نازل شده است.

خداوند متعال در اينجا پنج صفت براى جبرئيل بيان كرده، و گويا مى خواهد به همه اعلان كند كه فرستادگانشان بايد داراى اين صفات پنجگانه باشند:

1. «كريم»; اوّلين ويژگى يك رسول و فرستاده اينكه شخص كريم و بزرگوارى باشد. انسانهاى پست و بى شخصيّت را نبايد مأمور كارهاى ارزشمند كرد.

2. «ذى قوّة»; دومين صفت فرستاده اينكه قوّت و توانايى انجام كار مورد نظر را داشته باشد. انسانهاى ضعيف و ناتوان براى چنين كارهايى انتخاب نشوند.

3. «عند ذى العرش مكين»; ويژگى ديگر يك فرستاده اين است كه در پيشگاه

[ 291 ]

پروردگار مقام و مرتبه خوبى داشته باشد. فقط صفات مادّى و دنيايى كافى نيست، علاوه بر آن فرستاده بايد در سطح عالى از تقوا باشد.

4. «مطاع»; همان گونه كه حضرت جبرئيل در ميان فرشتگان مطاع بود و ملائكه سخن او را مى پذيرفتند، رسول و فرستاده شما هم بايد از ميان كسانى انتخاب شود كه پذيرش مردمى و اقبال عمومى دارند، نه كسى كه مردم به حرف و سخن او وقعى نمى نهند و وجهه اجتماعى مناسبى ندارد.

5. «امين»; آخرين ويژگى اينكه علاوه بر ويژگيهاى چهارگانه فوق، لازم است امانتدار باشد. رعايت امانت از صفات بسيار زيبايى است كه رسول بايد واجد آن باشد.

خلاصه اينكه رسول خداوند حضرت جبرئيل داراى ويژگيهاى پنجگانه فوق بوده، و شايسته است مسلمانان و مؤمنان نيز فرستادگان خود را از بين كسانى انتخاب نمايند كه اين ويژگيها را داشته باشد.

در حديثى آمده است كه به هنگام نزول اين آيات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به جبرئيل فرمود:

«چه خوب خداوند تو را ستوده است... نمونه اى از قدرت و امانت خود را بيان كن!

جبرئيل در پاسخ عرض كرد: امّا نمونه قوّت من اينكه مأمور نابودى شهرهاى قوم لوط شدم، و آن چهار شهر بود، و در هر شهر چهارصد هزار مرد جنگجو، به جز فرزندان آنها وجود داشت. من اين شهرها را از زمين برداشتم و به آسمان بردم، تا آنجا كه فرشتگان صداى حيوانات آنها را شنيدند، سپس به زمين آوردم، و زير و رو كردم!

و امّا نمونه امانت من اين است كه هيچ دستورى به من داده نشد، كه از آن دستور كمترين تخطّى كرده باشم».(1)

نتيجه اينكه خداوند متعال به ستارگان پنجگانه (با ويژگيهاى سه گانه) و سحرگاهان و صبحگاهان سوگند ياد كرده كه قرآن مجيد حاصل مأموريّت حضرت


1 . تفسير نمونه، ج 26، ص 194، ذيل آيه مورد بحث.

[ 292 ]

جبرئيل (با ويژگيهاى پنجگانه آن) است، كه از سوى خداوند متعال بر قلب مبارك پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نازل كرده، و هرگز تصوّر نكنيد كه اين كتاب آسمانى ساخته و پرداخته ذهن بشر مى باشد.

 

هدايتهاى قرآن:

اكنون كه سخن از قرآن به ميان آمد، شايسته است آشنايى بيشترى با اين كتاب آسمانى مصون از تحريف، و مشحون از معارف الهى داشته باشيم.

براى اين منظور راههاى زيادى وجود دارد كه يك راه آن مطالعه نهج البلاغه حضرت اميرالمؤمنين على(عليه السلام) است. بدين جهت جملاتى چند از كلام آن حضرت در خطبه 176 را مورد بررسى قرار مى دهيم:

«وَاعْلَمُوا اَنَّ هذَا الْقُرْآنَ هُوَ النّاصِحُ الَّذى لا يَغُشُّ; همه مردم در سراسر عالم و در طول تاريخ تا قيام قيامت بدانند كه اين قرآن با عظمت، نصيحت كننده اى است كه هيچ غش و خيانتى در نصايح او نيست».

انسانهايى كه به نصيحت ديگران مى پردازند گاه به دنبال منافع خويش بوده و مصلحت خود را در نظر مى گيرند، و در نتيجه ممكن است به انسان خيانت كنند. امّا قرآن مجيد ناصحى است كه هرگز خيانت نمى كند.

«وَالْهادِى الَّذى لا يُضِلُّ; هدايت كننده اى است كه گمراه نمى سازد».

كسانى كه عهده دار مقام خطير هدايت مى شوند ممكن است بر اثر وسوسه هاى شيطان و هواى نفس يا ناخودآگاه و سهواً انسان را به بيراهه ببرند، امّا هدايتگرى وجود دارد كه هدايتهاى او بى عيب و نقص است و هرگز انسان را به بيراهه نمى برد و آن قرآن مجيد است.

«وَالْمُحَدِّثُ الَّذى لا يَكْذِبُ; وسخنگويى است كه هرگز دروغ نمى گويد».

سخنور هر چه بيشتر سخن بگويد ضريب خطاى سخنانش بيشتر مى شود. امّا قرآن مجيد سخنگويى است كه هرگز دروغ نمى گويد، و واقعيّت ها را وارونه يا

[ 293 ]

بزرگتر از آنچه هست، جلوه نمى دهد; بلكه هر چه را همان گونه كه هست بيان مى دارد، و هيچ فاصله اى بين انسان و حقيقت ايجاد نمى كند.

آيا شايسته نيست با كتابى كه در نصيحتش خيانت نمى كند، و در هدايتش گمراهى نيست، و در سخنانش دروغ نمى گويد، بيشتر آشنا شويم و خود را با آن محك بزنيم؟ جمله زير محك خوبى است، توجّه كنيد:

«وَ ما جالَسَ هذَا الْقُرْآنَ اَحَدٌ اِلاّ قامَ عَنْهُ بِزِيادَة اَوْ نُقْصان، زِيادَة فى هُدًى، اَوْ نُقْصان مِنْ عَمًى; هيچ مؤمنى را نخواهيد يافت كه همنشين قرآن گرديده و مصاحب او شده، مگر اينكه اين همشينى يا بر هدايت او افزوده و درجه اى بر درجاتش اضافه نموده، و يا مقدارى از نابينايى ها و كوردلى هاى وى كاسته، و بخشى از رذائل اخلاقيش اصلاح گرديده است».

سؤال: آيا در هر جلسه اى كه قرآن تلاوت مى كنيم اين مطلب تحقّق پيدا مى كند؟

جواب: طبق ظاهر روايت فوق، در هر جلسه اى كه مؤمنى همراز و هم كلام با قرآن مى شود بايد اين اثر در وى حاصل گردد.

در ضمن معناى جملات مذكور اين است كه هدايتهاى قرآن مجيد پايان ناپذير است. همان گونه كه برخى از آيات قرآن نيز دلالت بر اين مطلب دارد. به آيه 124 سوره توبه توجّه كنيد:

«(وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَّنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَاناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ * وَأَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ); و هنگامى كه سوره اى نازل مى شود، بعضى از آنان (به ديگران) مى گويند: «اين سوره، ايمان كدام يك از شما را افزون ساخت؟!» (به آنها بگو:) امّا كسانى كه ايمان آورده اند، بر ايمانشان افزوده; و آنها (به فضل و رحمت الهى) خوشحالند. و امّا آنها كه در دلهايشان بيمارى است، پليدى بر پليديشان افزوده و از دنيا رفتند در حالى كه كافر بودند».

آرى همنشينى با قرآن براى مؤمنان سبب ازدياد ايمان، و براى كفّار موجب زياد

[ 294 ]

شدن پليدى آنان است.

سؤال ديگر: چگونه ممكن است قرآن بر پليدى كفّار بيفزايد؟

جواب: قرآن عامل ازدياد پليدى و كفر آنها نمى شود، بلكه زمينه ها و قابليّتهاى آنان كه به مخالفت با قرآن بر مى خيزند عامل اين عذاب الهى مى گردد.

به قول شاعر:

باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست *** در باغ لاله رويد و در شوره زار خس

پروردگارا! ما را جزء كسانى قرار ده كه با تلاوت هر آيه اى از قرآن درجه اى بر درجات ايمانمان افزوده، و بخشى از رذائل اخلاقيمان زدوده شود.

پروردگارا! به ما توفيق تدبّر و تفكّر و انديشه بيشتر پيرامون آيات قرآن عنايت فرما.

سؤال سوم: مى دانيم كه قرآن مجيد فقط براى تلاوت نازل نشده، بلكه هدف اصلى تدبّر و انديشه و تفكّر در مضامين عالى آن، و سپس عمل به دستوراتش مى باشد. همان گونه كه خداوند در آيه 29 سوره ص مى فرمايد:

«(كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الاَْلْبَابِ); اين كتابى است پر بركت كه بر تو نازل كرده ايم تا در آيات آن تدبّر كنند و خردمندان متذكّر شوند».

بنابراين، هدف اصلى تدبّر درآيات قرآن است. ولى از سوى ديگر، در روايات مختلف از تفسير به رأى نهى شده، و مى دانيم كه رأى به معناى عقل و انديشه است، يعنى درباره آيات قرآن تدبّر و انديشه نكنيد. آيا اين دو با يكديگر در متضاد نيستند؟

جواب: همان گونه كه دانشمندان بزرگ فرموده اند، منظور از تفسير به رأى، پيشداوريها و ذهنيّت هاى غير منطقى است. به تعبير ديگر تفسير قرآن به دو شكل امكان پذير است:

نخست اينكه: در محضر قرآن مجيد زانو بزنيم و خود را شاگرد قرآن و قرآن را استاد خويش بدانيم و به آنچه از قرآن استخراج مى شود پايبند باشيم.

[ 295 ]

دوم اينكه: قبلا تصميماتى گرفته و پيشداوريهايى داشته باشيم، سپس بدنبال تأييد آن از قرآن مجيد باشيم. اين، تفسير به رأى است و باطل مى باشد.

صاحبان عقيده هاى فاسد در بسيارى از جرائد و مطبوعات به دنبال آيات متشابهى هستند كه آن آيات را مطابق عقيده خويش تفسير نمايند. چنين اشخاصى جايگاهشان در جهنّم و در عمق دوزخ است! ومتأسّفانه در دستگاه معاويه چنين كارى انجام مى شد; آنها افرادى را اجير كرده بودند كه آياتى در تمجيد قاتل على، عبدالرحمن بن ملجم، و در مذمّت آن حضرت(عليه السلام) بيابند!

خلاصه اينكه تدبّر و انديشه پيرامون آيات قرآن آرى، ولى پيشداورى و تفسير به رأى هرگز!

سؤال آخر: ظاهر آيه شريفه (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُول كَرِيم) اين است كه قرآن مجيد سخن جبرئيل است، در حالى كه به اعتقاد همه مسلمانان قرآن سخن پروردگار است. و يك كلمه بلكه يك حرف از آن كاسته نشده، همان گونه كه چيزى بر آن افزوده نشده است. اين دو مطلب چگونه با هم جمع مى شود؟

جواب: به دو شكل مى توان به شبهه مذكور پاسخ گفت:

نخست اينكه: در خود آيه مذكور قرينه اى وجود دارد كه قرآن كلام پروردگار است، نه سخن جبرئيل، زيرا جبرئيل فرستاده خداست و سخن فرستاده در حقيقت سخن كسى است كه او را فرستاده است، چرا كه فرستاده از خود چيزى نمى گويد.

به تعبير ديگر، جبرئيل فقط يك واسطه است و سخنان پروردگار را منعكس مى كند. بنابراين كلمه «رسول» در آيه شريفه قرينه مناسبى است كه قرآن كلام جبرئيل نيست، بلكه كلام خداوند است كه توسّط جبرئيل بر قلب مبارك پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)نازل شده است.

ديگر اينكه: بر فرض كه پاسخ اوّل را نپذيريم و آيه شريفه ابهام و اجمالى داشته باشد،مى توان اين ابهام را بوسيله آيات ديگرى از قرآن مجيد كه پيرامون همين موضوع وارد شده برطرف كرد، ازجمله مى توان به آيات اوّليه سوره الرحمن اشاره كرد:

[ 296 ]

«(الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الاِْنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ); خداوند رحمان قرآن را تعليم فرمود، انسان را آفريده و به او «بيان» آموخت».

اين آيات شريفه صريحاً قرآن را نسبت به خداوند داده و سخن او معرّفى كرده است. بنابراين اگر آيه مورد بحث ابهامى داشته باشد مى توان بوسيله آيات اوليه سوره الرحمن يا آيات مشابه ابهام آن را برطرف كرد.

 

آسمان در قرآن:

در زمانهاى گذشته، كه علم و دانش پيشرفتى نداشت، انسانهاى نخستين هنگامى كه به آسمان نگاه مى كردند، تصوّرشان اين بود كه آسمان گنبدى مينايى به رنگ آبى است، كه فاصله چندانى با ما ندارد. بر سقف اين گنبد ميخهاى نقره اى كوبيده اند كه نور خورشيد و ماه را به سمت زمين منعكس مى كند. و دو كره به نام خورشيد و ماه نيز بر سقف اين گنبد چسبانيده شده، كه به همراه گنبد دوّار مى چرخد; هر چند ماه و خورشيد و ستارگان همه ثابت و غير متحرّك هستند. هر چه علم پيشرفت بيشترى كرد عظمت عالَم در نظر انسان بيشتر شد، و به حقيقتهاى جديدى دست يافت. به يقين در زمان جاهليّت عرب، تصوّر مردم محيط جزيرة العرب از آفرينش آسمانها يك تصوّر ابتدايى همانند انسانهاى نخستين بود. امّا قرآن مجيد پرده از روى عظمت آسمانها برداشت، ومطالب شگرفى را بيان كرد كه به تصوّر عرب جاهلى هم نمى آمد، كه ما در اين بحث نگاهى گذرا به اين آيات مى افكنيم.

كلمه سماء 120 مرتبه و كلمه سماوات 190 بار در قرآن مجيد تكرار شده، و اين نشان مى دهد كه كتاب آسمانى ما بطور گسترده پيرامون آسمانها بحث كرده است. آيات مذكور را مى توان در چهار محور به شرح زير دسته بندى كرد:

 

1. آياتى كه پيرامون آفرينش آسمانها سخن مى گويد

از جمله اين آيات، آيه 57 سوره غافر است. توجّه كنيد:

[ 297 ]

«(لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ); آفرينش آسمانها و زمين از آفرينش انسانها مهمتر است، ولى بيشتر مردم نمى دانند».

آفرينش آسمانها آن قدر مهم و فوق العاده است كه حتّى از آفرينش انسان با تمام پيچيدگى و رموزى كه دارد، مهم تر است.

 

2. آياتى كه در مورد مجموعه ستارگان سخن مى گويد

از جمله اين آيات مى توان به آيه 75 و 76 سوره واقعه اشاره كرد:

«(فَلاَ أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ); سوگند به جايگاه ستارگان (و محلّ طلوع و غروب آنها)! و اين سوگندى است بسيار بزرگ، اگر بدانيد!».

براى «مواقع» دو تفسير ذكر كرده اند:

الف) منظور از مواقع مدارهاى ستارگان است، كه در آن مدارهاى خاص حركت مى كنند.

ب) منظور ازمواقع هنگام طلوع و غروب ستاره است، كه هر ستاره اى در لحظه خاصّى طلوع، و در زمان معيّنى غروب مى كند.

در حقيقت خداوند متعال به نظمى سوگند مى خورد كه بر جهان ستارگان و مدارات آن و هنگام طلوع و غروب آن حاكم است. و اين سوگند، بسيار مهم است.

 

3. آياتى كه در مورد ستارگان خاصّى سخن مى گويد

از جمله مى توان به آيات مورد بحث در همين سوره تكوير اشاره كرد، كه خداوند متعال به پنج ستاره معروف عطارد، زهره، زحل، مريخ و مشترى قسم ياد كرده است.

 

4. آياتى كه در مورد ستاره خاصّى سخن مى گويد

آيه شريفه 49 سوره نجم شاهد خوبى براى اين دسته از آيات است. توجّه كنيد:

[ 298 ]

«(وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى); و اينكه اوست پروردگار ستاره «شعرا»!».

در عصر نزول قرآن تمام اطّلاعات مردم جزيرة العرب در مورد ستاره «شعرا» در جملات زير خلاصه مى شد:

«شِعرا ستاره بسيار پرنور و كم نظيرى است. دو ستاره شعرا داريم: يكى ستاره شعراى يمانى است كه در جنوب جزيرة العرب است. و ديگر شعراى شامى، كه در شمال آن قرار دارد».

امّا گذشت زمان عظمت و شگفتيهاى اين ستاره پر رمز و راز را آشكار كرد. و پرده از روى برخى از اسرار آن برداشت، كه به چند نمونه آن اشاره مى شود:

 

الف) حرارت بى نظير!

خورشيد كه منبع حرارت است، حرارت سطح آن در حدود 6 هزار درجه سانتيگراد است. البتّه در آنجا همه چيز در حال ذوب شدن و بخار است. در حالى كه در سطح ستاره شعرا حرارت به 120 هزار درجه مى رسد. يعنى درجه حرارت ستاره شعرا بيست برابر درجه حرارت خورشيد است! و اين حقيقتاً حرارتى بى نظير است.

 

ب) حجمى بزرگ!

اگر 000/200/1 كره زمين راكنار هم بگذاريم حجم آن به اندازه خورشيد مى شود، يعنى خورشيد يك ميليون و دويست هزار مرتبه بزرگتر از كره زمين است. امّا همين خورشيد بزرگ و با عظمت، در مقابل ستاره شعرا احساس كوچكى مى كند; زيرا چنانچه بيست قرص خورشيد را كنار هم بچينيم تازه حجم آن برابر با ستاره شعرا مى شود. بنابراين حجم ستاره شعرا، 24 ميليون برابر كره خاكى ماست!

 

ج) جاذبه اى خيره كننده!

مى دانيم وزن اجسام ارتباط مستقيمى با نيروى جاذبه دارد. وزن سنگ يك كيلويى

[ 299 ]

در كره زمين، برابر با پنجاه تن در ستاره شعرا خواهد بود! زيرا جاذبه ستاره شعرا پنجاه هزار برابر جاذبه كره زمين است.

 

د) فاصله بسيار دور

فاصله خورشيد با ما 150 ميليون كيلومتر است. و فاصله شعرا با ما يك ميليون برابر فاصله خورشيد با كره زمين است. حاصل ضرب دو عدد فوق، عدد بزرگ و پانزده رقمى (000/000/000/000/150) مى شود!

راستى به هنگام نزول قرآن، و سخن گفتن از ستاره شعرا و تدبير آن توسّط پروردگار متعال، چه كسى از اسرار شگفت انگيز اين ستاره بزرگ خبر داشت؟!

اين آيه شريفه در حقيقت از معجزات علمى قرآن كريم است. قرآنى كه از عظمت موجودات جهان سخن مى گويد، تا مردم را به تفكّر و تأمل وادار كند.

[ 300 ]