بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب پیام امام امیرالمومنین(ع), آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     002 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     003 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     004 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     005 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     006 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     007 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     008 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     009 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     010 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     011 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     012 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     013 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     014 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     015 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     016 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     017 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     018 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     019 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     020 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     021 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     022 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     023 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     024 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     025 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     026 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     027 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     028 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     029 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     030 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     FEHREST - پيام امام اميرالمومنين(ع)- فهرست
 

 

 
 

 

 

نمى شود و يا به اندازه اى پاكند كه ديگران به خود اجازه غيبت آنها را نمى دهند.

البتّه اين تفسيرهاى متعدّد منافاتى با يكديگر ندارد و ممكن است همه در مفهوم جمله هاى بالا جمع باشد.

سپس حضرت به عنوان تأكيد مى فرمايد: «خداوند سرشت و اخلاقشان را بر اين صفات برجسته گره زده است»; (عَلَى ذلِكَ عَقَدَ خَلْقَهُمْ وَ أَخْلاَقَهُمْ).

البتّه اين تعبير منافات با اختيارى بودن اعمال ندارد، زيرا هر زمان انسان با پاى اختيار به سوى خدا گام بردارد، تأييدات و امدادهاى الهى به سراغ او مى آيد و از اين گذشته خداوند، زمينه هاى صلاح و سعادت را از آغاز در وجود همه انسانها آفريده است تا با استفاده از آنها مسير تكامل را بپيمايد.

آنگاه به دو وصف ديگر از اوصاف اين عالمان ربّانى اشاره كرده، مى فرمايد: «به سبب همين صفات برجسته، نسبت به يكديگر مهر مىورزند و پيوند دوستى با يكديگر برقرار مى سازند»; (فَعَلَيْهِ يَتَحَابُّونَ، وَ بِهِ يَتَوَاصَلُونَ).

آرى! محبّت آنها به يكديگر براى خداست و پيوند آنها از عشق و علاقه مشتركشان به كمالات سرچشمه مى گيرد و هرگز منافع مادى و علاقه هاى حيوانى و اشتراك در مقامات دنيوى سبب دوستى و همكارى آنها با يكديگر نيست.

در پايان اين فقره با ذكر تشبيه جالبى، چگونگى گزينش اين گروه را از ميان ساير انسانها بيان مى دارد و مى فرمايد: «برترى آنان همچون برترى بذرهاى انتخاب شده اى است كه دانه هاى خوب و اصلاح شده آن از ميان انبوه دانه ها برگرفته مى شود و بقيه را به كنارى مى گذارند. اين امتياز بر اثر خالص سازى آنها و از عهده امتحان برون آمدن حاصل شده است»; (فَكَانُوا كَتَفَاضُلِ الْبَذْرِ يُنْتَقَى(1)،


1. «ينتقى» از ريشه «نقاوه» به معناى پاك و خالص بودن گرفته شده است، اين مادّه هنگامى كه به باب افتعال مى رود به معناى برگزيدن و انتخاب نمودن است.

[ 211 ]

فَيُؤْخَذُ مِنْهُ وَ يُلْقَى، قَدْ مَيَّزَهُ التَّخْلِيصُ، وَ هَذَّبَهُ الَّتمْحِيصُ(1)).

آرى! آنها بذرهاى برگزيده عالم خلقتند كه باغبان جهان هستى آنها را براى پرورش دادن و به كمال رساندن انتخاب كرده و با توفيق و تأييد و امداد خود به صورت شجره طيّبه اى كه دائماً ميوه ها بر شاخسارش ظاهر است در مى آورد.

كوتاه سخن اينكه عالمان بزرگوارى كه صاحبان اين صفات برجسته اند و تحت عنايات پروردگار، مراحل تكامل را مى پيمايند و روز به روز به قرب خداوند نزديك تر مى شوند، بى دليل به اين مقام نرسيده اند، آنها در اصلاح خويشتن و زدودن زنگارهاى هوا و هوس از دل و خالص ساختن نيّتها و از عهده آزمونهاى سخت الهى برآمدن به اين مقام رسيده اند و هر كس راه آنها را بپيمايد او نيز همان سرنوشت را خواهد داشت.

 


1. «تمحيص» به معناى پاك و خالص كردن است و از ريشه «محص» بر وزن «فحص» به همين معنا گرفته شده است، هر چند تمحيص تأكيد بيشترى را مى رساند و از آنجا كه آزمايش و امتحان سبب خالص شدن است اين واژه به معناى امتحان نيز آمده است.

[ 212 ]

 

[ 213 ]

 

 

بخش سوم

فَلْيَقْبَلِ امْرُءٌ كَرَامَةً بِقَبُولِهَا، وَلْيَحْذَرْ قَارِعَةً قَبْلَ حُلُولِهَا، وَلْيَنْظُرِ امْرُؤٌ فِي قَصِيرِ أَيَّامِهِ، وَ قَلِيلِ مُقَامِهِ، فِي مَنْزِل حَتَّى يَسْتَبْدِلَ بِهِ مَنْزِلاً، فَلْيَصْنَعْ لِمُتَحَوَّلِهِ، وَ مَعَارِفِ مُنْتَقَلِهِ. فَطُوبَى لِذِي قَلْب سَلِيم، أَطَاعَ مَنْ يَهْدِيهِ، وَ تَجَنَّبَ مَنْ يُرْدِيهِ، وَ أَصَابَ سَبِيلَ السَّلاَمَةِ بِبَصَرِ مَنْ بَصَّرَهُ، وَ طَاعَةِ هَاد أَمَرَهُ، وَ بَادَرَ الْهُدَى قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ أَبْوَابُهُ، وَ تُقْطَعَ أَسْبَابُهُ، وَ اسْتَفْتَحَ التَّوْبَةَ، وَ أَمَاطَ الحَوْبَةَ، فَقَدْ أُقِيمَ عَلَى الطَّرِيقِ، وَ هُدِيَ نَهْجَ السَّبِيلِ.

 

ترجمه

هر انسانى بايد نصيحت مرا كه جز قبول آن، پاداشى از وى نمى طلبم از من بپذيرد (و در راه عالمان ربانى گام نهد) و از حادثه كوبنده (مرگ) پيش از رسيدنش برحذر باشد، و هر كس بايد به مدت كوتاه عمر و اقامت اندكش در اين منزلگاه نظر افكند تا آن را به منزلگاهى والا مبدل سازد و براى محلى كه او را بدانجا مى برند و شناخت نيازهاى جايگاه آينده اش، آنچه را در توان دارد به كار گيرد. خوشا به حال آن كس كه قلب سليم دارد، از كسى كه به هدايتش مى پردازد اطاعت مى كند و از آن كس كه او را به پستى و هلاكت مى كشاند دورى مى جويد، در نتيجه با كمك كسى كه او را بينا مى سازد و با اطاعت رهبر هدايت كننده اى كه به او دستور مى دهد، راه سلامت را مى يابد و هدايت را پيش از آنكه درهايش بسته شود و اسبابش قطع گردد، به دست مى آورد، درِ توبه را مى گشايد و گناه را از ميان مى برد كه اگر چنين كند بر طريق حق قرار گرفته و به راه راست و روشن هدايت شده است.

[ 214 ]

شرح و تفسير

هدايت يافتگان

امام(عليه السلام) در اين بخش همه مردم را مخاطب ساخته و آنها را به پيمودن راه علماى ربّانى كه اوصاف آنها در بخش گذشته به طور مشروح بيان شد، دعوت مى كند و درواقع در اين بخش مراحل سير و سلوك الى الله را بر مى شمرد; نخست مى فرمايد: «هر انسانى بايد نصيحت مرا كه جز قبول آن، پاداشى از وى نمى طلبم از من بپذيرد (و در راه عالمان ربّانى گام نهد) از حادثه كوبنده (مرگ) پيش از رسيدنش برحذر باشد، و هر كس بايد به مدّت كوتاه عمر و اقامت اندكش در اين منزلگاه نظر افكند تا آن را به منزلگاهى والا مبدّل سازد و براى محلّى كه او را بدانجا مى برند و شناخت نيازهاى جايگاه آينده اش، آنچه را در توان دارد به كار گيرد»; (فَلْيَقْبَلِ امْرُءٌ كَرَامَةً(1) بِقَبُولِهَا، وَلْيَحْذَرْ قَارِعَةً(2) قَبْلَ حُلُولِهَا، وَلْيَنْظُرِ امْرُؤٌ فِي قَصِيرِ أَيَّامِهِ، وَ قَلِيلِ مُقَامِهِ، فِي مَنْزِل حَتَّى يَسْتَبْدِلَ بِهِ مَنْزِلاً، فَلْيَصْنَعْ لِمُتَحَوَّلِهِ، وَ مَعَارِفِ مُنْتَقَلِهِ).

امام(عليه السلام) در اوّلين گام همگان را توجّه به كوتاهى عمر دنيا و پايان زندگى و فرا رسيدن مرگ مى دهد تا همچون دنياپرستان آخرت را به فراموشى نسپارند و دنيا را محلّ اقامت هميشگى خويش نپندارند.

اين همان حالت يقظه و بيدارى است كه نخستين مرحله سير و سلوك الى الله را تشكيل مى دهد، چه عاملى براى بيدارى بهتر از ذكر مرگ و حلول اجل؟


1. «كرامة» در اصل به معناى شرافت، شخصيت، ارزش، احترام و نعمت است و در اينكه در جمله بالا چه معنايى دارد بعضى آن را مفعول به دانسته اند و گفته اند: مفهوم جمله اين است كه بايد هر انسانى كرامت الهى و نعمت او را به وسيله پذيرش اين صفات برجسته بپذيرند، بنابراين كرامت به معناى كرامة الله و اشاره به نعمتهاى اوست. احتمال ديگر اين است كه «كرامة» از قبيل مفعول له باشد و مفهوم جمله چنين است كه هر انسانى براى كرامت و محبّت اين سخن را از من بپذيرد.

2. «قارعه» از ريشه «قرع» به معناى كوبيدن گرفته شده و «قارعه» به حوادث مهم و كوبنده گفته مى شود; مانند مرگ، زلزله. يكى از نامهاى قيامت نيز «قارعه» است، زيرا با حوادث كوبنده اى همراه است.

[ 215 ]

در ادامه اين سخن به پاك ساختن و برگزيدن دليل راه اشاره كرده، مى فرمايد: «خوشا به حال آن كس كه قلب سليم دارد، از كسى كه هدايتش مى كند اطاعت مى نمايد و از آن كس كه او را به پستى و هلاكت مى كشاند دورى مى جويد»; (فَطُوبَى لِذِي قَلْب سَلِيم، أَطَاعَ مَنْ يَهْدِيهِ، وَ تَجَنَّبَ مَنْ يُرْدِيهِ(1)).

«در نتيجه با كمك كسى كه او را بينا مى سازد و با اطاعت رهبر هدايت كننده اى كه به او دستور مى دهد، راه سلامت را مى يابد و هدايت را پيش از آنكه درهايش بسته شود و اسبابش قطع گردد، به دست مى آورد»; (وَ أَصَابَ سَبِيلَ السَّلاَمَةِ بِبَصَرِ مَنْ بَصَّرَهُ، وَ طَاعَةِ هَاد أَمَرَهُ، وَ بَادَرَ الْهُدَى قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ أَبْوَابُهُ، وَ تُقْطَعَ أَسْبَابُهُ).

به اين ترتيب امام به رهروان اين راه توصيه مى كند كه اگر نوسفرند، بدون هادى و راهنما گام برندارند; و در پرتو هدايت عالمان ربّانى و پويندگان پرسابقه، تا فرصتى در دست دارند و درهاى هدايت، گشوده است به سر منزل مقصود برسند.

سرانجام امام(عليه السلام) به توبه و زدودن زنگار گناه از دل كه شرط اصلى پويش اين راه است دعوت كرده، مى فرمايد: «و (خوشا به حال كسى كه) دَرِ توبه را مى گشايد و گناه را از ميان مى برد كه اگر چنين كند بر طريق حق قرار گرفته، و به راه راست و روشن هدايت شده است»; (وَ اسْتَفْتَحَ التَّوْبَةَ، وَ أَمَاطَ الحَوْبَةَ(2)، فَقَدْ أُقِيمَ عَلَى الطَّرِيقِ، وَ هُدِيَ نَهْجَ السَّبِيلِ).

به اين طريق مسير قرب الى الله به روى انسان گشوده مى شود و مشمول عنايات خاص الهى مى گردد.


1. «يردى» از ريشه «رَدْى» بر وزن «رعد» به معناى هلاكت يا سقوط توأم با هلاكت است و«يردى» (از باب افعال) يعنى هلاك مى كند.

2. «حوبه» در اصل به معناى احتياج و نيازى است كه انسان را به گناه مى كشاند. سپس به هرگونه گناه يا گناهان بزرگ اطلاق شده است.

[ 216 ]

نكته

نياز به راهنما در پيمودن مقامات معنوى

در اين خطبه شريفه اشاراتى به اين نكته بود كه خوشا به حال كسانى كه از هدايت كننده اى پيروى مى كنند و با بينايى كسى كه آنها را بينا مى سازد به راه خويش ادامه مى دهند و از آن كس كه آنها را هدايت به راه راست مى كند اطاعت مى نمايند.

اين جمله ها و مشابه آن كه در بعضى ديگر از خطب نهج البلاغه آمده است اين سؤال را مطرح مى كند كه آيا پيمودن مقامات معنوى كه از آن به سير و سلوك الى الله تعبير مى شود نياز به استاد خاصى دارد كه اين راه را پيموده باشد و از آفات و خطرات آن آگاه باشد و تازه كاران و نوسفران را دستگيرى كند و به سر منزل مقصود برساند؟

به بيان ديگر آيا اصول كلى هدايت كه در كتاب و سنّت آمده براى پيمودن اين راه كافى است يا رهروان اين راه هر يك به تناسب استعداد و روحيه خود نياز به استادى دارند كه در تشخيص جزئيات به آنها كمك كند؟ و همان گونه كه دستورات كلى پزشكى براى درمان همه بيماران كافى نيست، بلكه هر بيمار نياز به معاينه و تشخيص بيمارى و سپس روش درمان خاص خود را دارد، در پيمودن مقامات معنوى نيز همين گونه است؟

البتّه لحن آيات و روايات اسلامى اين است كه همه مؤمنان با انجام دستوراتى كه در كتاب و سنّت وارد شده و پاى بندى به احكام الهى و در نظر گرفتن دقايقى كه در اين دو منبع بزرگ است مى توانند به قلّه رفيع ايمان برسند و راه قرب الى الله را بپيمايند. در حالات صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اصحاب ائمه معصومين نيز كمتر اثرى از انتخاب استادهاى خصوصى مى يابيم حتّى رواياتى كه در پاسخ سؤال بعضى از افراد وارد شده براى عموم مؤمنان اثر بخش است.

[ 217 ]

طرفداران انتخاب استاد خصوصى گاه به امور ذيل استدلال مى كنند:

1. داستان حضرت خضر و موسى(عليه السلام) نشان مى دهد كه خداوند استاد راهنمايى براى موسى انتخاب كرد و وى وظيفه داشت دستوراتش را به كار بندد.

2. داستان حضرت موسى و شعيب(عليه السلام) نيز ممكن است از همين قبيل باشد.

3. در داستان لقمان و پسرش نيز آثارى از اين برنامه ديده مى شود.

4. آيه سؤال در قرآن مجيد (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ)(1) به ناآگاهان دستور مى دهد كه مشكلات علمى و فكرى را با سؤال از آگاهان حل كنند.

5. در خطبه 105 نهج البلاغه خوانديم كه امام(عليه السلام) مى فرمايد: «أيُّهَا النّاسُ اسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْباحِ واعِظ مُتَّعظ; اى مردم چراغ فكر خود را از شعله گفتار واعظان با عمل روشن سازيد».

6. امام سجّاد(عليه السلام) فرمود: «هَلَكَ مَنْ لَيْسَ لَهُ حَكيمٌ يُرْشِدُهُ وَ ذَلَّ مَنْ لَيْسَ لَهُ سَفيهٌ يَعْضُدُهُ; كسى كه دانشمند ارشاد كننده اى نداشته باشد گمراه مى شود و كسى كه فرد ساده دل كمك كننده اى نداشته باشد ناتوان مى گردد».(2)

7. تعبيراتى كه در خطبه مورد بحث آمد نيز مى تواند گواه ديگرى بر اين مطلب باشد; ولى غالب آنچه در بالا به عنوان دليل ذكر شد قابل مناقشه است، زيرا داستان موسى و خضر آن گونه كه از آيات قرآن استفاده مى شود ارتباطى با اين مسئله ندارد. موسى(عليه السلام)مأمور بود علومى را درباره اسرار جهان انسانيّت از خضر بياموزد تا بر بعضى از حوادثى كه ظاهر آن را ناپسند مى بيند خرده نگيرد به همين دليل هنگامى كه موسى(عليه السلام)نمونه هايى را مشاهده كرد از خضر جدا شد و راه خود را ادامه داد و اين كار ارتباطى با پيمودن مقامات معنوى و سير و سلوك الى الله با هدايت راهنماى خصوصى ندارد.


1. انبياء، آيه 7 .

2. بحارالانوار، ج 75، ص 159 .

[ 218 ]

در داستان موسى و شعيب نيز كمترين اثرى از اين مسئله ديده نمى شود. البتّه نمى توان انكار كرد كسى كه ساليانى دراز در خدمت پيامبر بزرگى باشد بسيارى از مطالب و تجارب را از او مى آموزد.

در داستان لقمان و فرزندش نيز يك سلسله دستورات كلى ديده مى شود كه جنبه عمومى و همگانى دارد و قرآن آن را به همين عنوان ذكر كرده است.

آيه سؤال نيز مناسب مسئله تقليد از عالمان و مجتهدان است، همان گونه كه در كتب اصولى به آن استدلال كرده اند. به بيان ديگر، اشاره به بيان احكام به صورت كلّى است; نه دستورات خاص و شخصى.

تنها در روايت بحار و بعضى خطبه هاى نهج البلاغه اشاره اى به اين مطلب ديده مى شود.

كوتاه سخن اينكه اگر بخواهيم انتخاب استاد راهنما را به عنوان يك شرط لازم در پيمودن مقامات معنوى بپذيريم، با ظواهر كتاب و سنّت و سيره اصحاب پيامبر و ائمه هدى سازگار نيست; ولى اگر بخواهيم آن را به عنوان كمك گرفتن براى پيمودن اين راه تلقّى كنيم كار بسيار خوبى به نظر مى رسد; ولى از نكته اى اساسى نبايد غافل بود كه اين موضوع در طول تاريخ و حتّى در زمان ما مورد سوء استفاده فراوان افراد نااهل و منحرف قرار گرفته و در بعضى از موارد سر از افكار صوفيان و برنامه هاى منحطّ آنان در آورده است و نه تنها موجب قرب الى الله نشده، بلكه سبب بُعد من الله گشته است.

اگر كسى واقعاً خود را نيازمند به چنين استادى مى بيند بايد در انتخاب او بسيار سختگير باشد. مبادا خود را به شيطانى بسپارد به گمان اينكه خضر راه است و دليل الى الله. ما در اينجا مخصوصاً به همه جوانان پاكدل كه به دنبال چنين استادى مى گردند توصيه مى كنيم در درجه اوّل اگر بتوانند از كتابهاى خوبى كه عالمان وارسته و شناخته شده نوشته اند استفاده كنند و در درجه بعد با شور و

[ 219 ]

مشورت كامل استادى را براى خود برگزينند.

اين نكته نيز شايان ذكر است كه بعضى معتقدند اگر استادى لازم باشد در ابتداى راه لازم است امّا هنگامى كه رهروان در مسير قرار گرفتند ديگر نيازى به استاد خصوصى نيست بلكه از تعليمات عمومى كتاب و سنّت مى توان در اين راه بهره گرفت.

البتّه از روايات و تواريخ اسلامى استفاده مى شود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) اصحاب خاصى داشتند كه محرم راز و حاملان اسرار آنها بودند مانند على(عليه السلام)نسبت به پيامبر(صلى الله عليه وآله) و «كميل»ها و «اصبغ بن نباته»ها و «ميثم» و «رُشَيدِ هَجَرى»ها و همچنين ساير امامان; ولى اين موضوع ارتباطى با مسئله استاد و شاگرد در امر سير و سلوك ندارد كه هر روز استاد دستور تازه اى براى پيمودن راه تعيين كند و هر يك از شاگردان دستور خاص خودش را داشته باشد، بلكه آنها همان گونه كه گفته شد صاحبان اسرار و حاملان علوم معصومان(عليهم السلام)بودند، علومى كه همگان استعداد درك يا حفظ آن را نداشتند.

در هر حال شكى نيست كه وجود استاد پرتجربه و دليل راه كه انسان بتواند از اطلاعات و تجارب او در پيمودن مقامات معنوى استفاده كند، استادى كه از هر نظر مورد اعتماد و اطمينان باشد بسيار خوب و مغتنم است; ولى چنان نيست كه انسان نتواند با استفاده از دستورات كلى كه در كتاب و سنّت و تاريخ زندگى پيشوايان اسلام آمده اين راه را طى كند. مهم آن است كه انسان عزم و اراده قوى براى پيمودن اين راه داشته باشد وگرنه مسير واضح و آشكار است. اگر توكّل بر خدا باشد او هم حمايت و راهنمايى مى كند.

در پايان بار ديگر تأكيد مى كنيم كه افراد زيادى از سودجويان و هوس بازان يا افراد غافل و گمراه به استناد اين مسئله بسيارى از جوانان را به گمراهى كشانده يا آنها را مورد سوء استفاده قرار داده اند. از اين شياطين كه در لباس انسان يا پير

[ 220 ]

طريقت و مرشد و راهنماى راه قرب الى الله خودنمايى مى كنند بايد به شدت برحذر بود.

 

 

[ 221 ]

 

 

215

 

 

 

كانَ يَدْعُو بِهِ كَثيراً

 

از دعاهاى امام(عليه السلام) است

كه غالباً پروردگار را با آن مى خواند.(1)

 

 

خطبه در يك نگاه

اين خطبه كه در واقع مركب از يك سلسله دعاهاى پرمعنا و بسيار پرارزش است و امام(عليه السلام) در بسيارى از اوقات آن را مى خواند، از دو بخش تشكيل شده است:

بخش اوّل حمد و سپاس الهى بر نعمتهاى معنوى و مادى است كه خداوند به ما ارزانى داشته و از ما نگرفته است.

در بخش دوم، امام(عليه السلام) تقاضاهايى از خداوند مى كند كه در سه قسمت كوتاه و


1. سند خطبه:

در مصادر نهج البلاغه آمده است كه اين دعا را «سيّد ابن باقى» كه هم عصر «محقق حلّى» بوده است در كتاب اختيار همانند نهج البلاغه ذكر كرده است جز جمله اخير را كه به صورت ديگرى آورده و سپس جمله هاى ديگرى را نيز بر آن افزوده كه نشان مى دهد از منبعى غير از نهج البلاغه گرفته است. در ذيل خطبه 225 اشارات ديگرى به منابع اين دعا خواهد شد.

[ 222 ]

پرمحتوا كه هر كدام با «اللهم» شروع مى شود، بيان شده است و اين دعاها غالباً جنبه معنوى دارد، هر چند از جنبه هاى مادى نيز خالى نيست و مناسب است بعد از نمازها يا در قنوت نماز و در اوقاتى كه انسان را حال دعا فراهم است خوانده شود و خواننده از بركات آن بهره مند گردد.

 

 

[ 223 ]

 

 

بخش اوّل

الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَمْ يُصْبِحْ بِي مَيِّتاً وَ لاَ سَقِيماً، وَ لاَ مَضْرُوباً عَلَى عُرُوقِي بِسُوء، وَ لاَ مَأْخُوذاً بِأَسْوَإِ عَمَلِي، وَ لاَ مَقْطُوعاً دَابِرِي، وَ لاَ مُرْتَدًّا عَنْ دِينِي، وَ لاَ مُنْكِراً لِرَبِّي، وَ لاَ مُسْتَوْحِشاً مِنْ إِيمَانِي، وَ لاَ مُلْتَبِساً عَقْلِي، وَ لاَ مُعَذَّباً بِعَذَابِ الاُْمَمِ مِنْ قَبْلِي. أَصْبَحْتُ عَبْداً مَمْلُوكاً ظَالِماً لِنَفْسِي، لَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ وَ لاَ حُجَّةَ لي. وَ لاَ أَسْتَطِيعُ أَنْ آخُذَ إِلاَّ مَا أَعْطَيْتَنِي، وَ لاَ أَتَّقِي إِلاَّ مَا وَقَيْتَنِي.

 

ترجمه

ستايش ويژه خداوندى است كه مرا به صورت مرده و بيمارى وارد بامداد نساخت و به امراض گوناگون و بدمنظر گرفتار نكرد (و آفتى بر رگها و اعضايم وارد ننمود) به كيفر بدترين اعمالم مجازاتم نكرد و مرا بى فرزند قرار نداد، و (نيز حمد و سپاس مخصوص اوست كه) مرا مرتد از دين و منكر پروردگارم و متوحش از ايمانم و گرفتار به اختلال در عقلم نكرد، و به عذابهايى كه امتهاى پيشين را با آن مجازات نمود، مجازات نكرد شب را به روز آوردم در حالى كه بنده مملوكى هستم كه به نفس خويش ستم نمودم خداوندا تو حجّت را بر من تمام كرده اى و من حجّتى (در ارتكاب خلاف در برابر) تو ندارم، جز آنچه تو بخشيده اى نمى توانم چيزى به دست آورم، و جز آنچه مرا از آن حفظ كرده اى توان حفظ خود را ندارم.

 

شرح و تفسير

خداوندا همه چيز از سوى توست

همان گونه كه اشاره شد اين بخش از كلام امام(عليه السلام) خطبه نيست، بلكه دعاى

[ 224 ]

پرمعنايى است كه تمام خير دنيا وآخرت در آن، جمع است.

در آغاز امام(عليه السلام) خدا را به جهت نجات از ده چيز حمد و سپاس مى گويد كه هر يك از آنها مى تواند تيره روزى دنيا و آخرت را فراهم سازد.

در چهار قسمت از اين ده قسمت مى فرمايد: «ستايش ويژه خداوندى است كه مرا به صورت مرده و بيمار وارد بامداد نساخت و به بيماريهاى بدمنظر گرفتار ننمود (و آفتى بر رگها و اعضايم وارد نكرد) و به كيفر بدترين اعمالم مجازاتم نكرد و مرا بى فرزند قرار نداد»; (الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَمْ يُصْبِحْ بِي مَيِّتاً وَ لاَ سَقِيماً، وَ لاَ مَضْرُوباً عَلَى عُرُوقِي(1) بِسُوء، وَ لاَ مَأْخُوذاً بِأَسْوَإِ عَمَلِي، وَ لاَ مَقْطُوعاً دَابِرِي(2)).

جمله «لَمْ يُصْبِحْ» اشاره به اين است كه انسان هنگامى مى تواند در زندگى موفق باشد كه از آغاز صبح، سالم و با نشاط باشد و خدا را بر اين نعمت بايد سپاس گفت.

جمله «وَ لاَ مَضْرُوباً عَلَى عُرُوقِي بِسُوء» به اعتقاد جمعى از شارحان نهج البلاغه اشاره به بيماريهايى است كه انسان را بد منظر مى كند مانند برص و پيسى، و آن را در عرف عرب كنايه از اين معنا مى دانند، در حالى كه بعضى ديگر عروق را به معناى اعضا تفسير كرده و جمله را اشاره به سلامت اعضاى آدمى مى دانند كه از بزرگترين نعمتهاى خداست.

بعضى ديگر عروق را به همان معناى اصلى; يعنى رگها تفسير كرده اند. اشاره به اينكه نبودن آفتى در رگهاى بدن از نعمتهاى بزرگى است كه شكر و سپاس دارد و مى دانيم كه امروز يكى از بيماريهاى رايج و خطرناك، گرفتگى رگهاى قلب و مغز است كه عامل مهم سكته هاى قلبى و مغزى است.


1. «عروق» جمع «عرق» بر وزن «حرص» در اصل به معناى رگهايى است كه مجراى خون در بدن است و به اصل و ريشه هر چيزى نيز گفته مى شود.

2. «دابر» در اصل به معناى پشت يا شخص تابع است به همين لحاظ به فرزندان و نسلهايى كه بعد از انسان مى آيند «دابر» گفته مى شود.

[ 225 ]

بقاى نسل انسان و وجود فرزندان صالح كه ثواب اعمالشان و نتايج كارهايشان، هم به خودشان و به پدر و مادر عايد شود نيز نعمت بزرگ ديگرى كه در جمله «وَ لا مَقْطُوعاً دابِرِي» به آن اشاره شده است.

سپس اشاره به شش نعمت مهم ديگر كه شايسته هرگونه حمد و سپاس است كرده، مى فرمايد: «و (شكر مى كنم خدايى را كه) مرا مرتد از دين و منكر پروردگارم و وحشت زده از ايمانم و گرفتار به اختلال در عقلم نكرد، و مرا به كيفر و عذابهايى كه امتهاى پيشين را با آن مجازات نمود، مجازات نكرد»; (وَ لاَ مُرْتَدًّا عَنْ دِينِي، وَ لاَ مُنْكِراً لِرَبِّي، وَ لاَ مُسْتَوْحِشاً مِنْ إِيمَانِي، وَ لاَ مُلْتَبِساً(1) عَقْلِي، وَ لاَ مُعَذَّباً بِعَذَابِ الاُْمَمِ مِنْ قَبْلِي).

بسيار مى شود كه انسان در آغاز كار مشمول نعمتهاى مهم الهى است; ولى در ادامه راه آنها را از دست مى دهد: تعدادى از جمله هاى بالا اشاره به تداوم نعمتهاست; نعمت دين و ايمان و عقل، بنابراين هم شمول نعمت، شايسته حمد و شكر است و هم بقا و تداوم آن، زيرا اگر لطف خدا شامل حال نباشد هر لحظه نعمتها در معرض زوال است.

جمله «وَ لاَ مُنْكِراً لِرَبِّي» بعد از جمله «وَ لاَ مُرْتَدًّا عَنْ دِينِي» از قبيل ذكر خاص بعد از عام است.

جمله «وَ لاَ مُعَذَّباً بِعَذَابِ...» اشاره به عذابهاى دردناك و وحشتناكى است كه بر بعضى از امتهاى پيشين نازل شد; مانند صاعقه، طوفانهاى بسيار شديد و زلزله هاى ويرانگر و آفات سخت و سنگين در جسم و جان.

جمله «وَ لاَ مُسْتَوْحِشاً مِنْ إِيمَانِي» اشاره به اين است كه انسان گاه ايمان دارد; ولى از اين مى ترسد كه آلوده به خطاهايى بشود و يا در معرض زوال قرار گيرد.


1. «ملتبس» از ريشه «لبس» بر وزن «حبس» به معناى اشتباه گرفته شده و «ملتبساً عقلى» به معناى به هم ريختن فكر و عقل است.

[ 226 ]

امام(عليه السلام) عرضه مى دارد كه تو را به سبب ايمان آميخته با آرامش كامل شكر و سپاس مى گويم.

و از آنجا كه يكى از مهمترين مقامات عارفان و مقرّبان درگاه خداوند تسليم در برابر فرمان او و اعتراف به نقصان است، امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن چنين عرضه مى دارد: «(خداوندا) شب را به روز آوردم در حالى كه بنده مملوكى هستم كه به نفس خويش ستم نمودم خداوندا! تو حجّت را بر من تمام كرده اى و من حجّتى (در ارتكاب گناه در برابر) تو ندارم، جز آنچه تو بخشيده اى نمى توانم چيزى به دست آورم، و جز آنچه مرا از آن حفظ كرده اى توان حفظ خود را ندارم»; (أَصْبَحْتُ عَبْداً مَمْلُوكاً ظَالِماً لِنَفْسِي، لَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ وَ لاَ حُجَّةَ لي. وَ لاَ أَسْتَطِيعُ أَنْ آخُذَ إِلاَّ مَا أَعْطَيْتَنِي، وَ لاَ أَتَّقِيَ إِلاَّ مَا وَقَيْتَنِي).

برترين افتخار انسان اين است كه بنده خدا باشد همان چيزى كه امام(عليه السلام) در سخن ديگرى فرمود: «إلهي كَفى بي عِزّاً أنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً».(1)

و تعبير «ظَالِماً لِنَفْسِي» اشاره به اين است كه انسان هيچ گاه نمى تواند حقّ عبوديت پروردگار را انجام دهد. جايى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) عرضه مى دارد: «إلهي ما عَبَدْناكَ حَقَّ عِبادَتِكَ»(2) ديگران به طريق اولى بايد اعتراف به تقصير كنند.

 

 


1. خصال صدوق، ج 2، ص 420، ح 14.

2. بحارالانوار، ج 68، ص 23 .

[ 227 ]

 

 

بخش دوم

اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَفْتَقِرَ في غِنَاكَ، أَوْ أَضِلَّ في هُدَاكَ، أَوْ أُضَامَ فِي سُلْطَانِكَ، أَوْ أُضْطَهَدَ وَ الاَْمْرُ لَكَ!

اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسِي أَوَّلَ كَرِيمَة تَنْتَزِعُهَا مِنْ كَرَائِمِي، وَ أَوَّلَ وَدِيعَة تَرْتَجِعُهَا مِنْ وَدَائِعِ نِعَمِكَ عِنْدِي!

اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ أَنْ نَذْهَبَ عَنْ قَوْلِكَ، أَوْ أَنْ نُفْتَتَنَ عَنْ دِينِكَ، أَوْ تَتَابَعَ بِنَا أَهْوَاؤُنَا دُونَ الْهُدَى الَّذِي جَاءَ مِنْ عِنْدِكَ!

 

ترجمه

خداوندا! به تو پناه مى برم با آنكه در سايه بى نيازى تو هستم، فقير شوم و با آنكه در پرتو هدايت تو قرار گرفته ام گمراه گردم يا در پناه حكومت تو بر من ستم شود يا با آنكه همه چيز در دست توست مغلوب و مقهور گردم. خداوندا! نخستين موهبت از مواهب خويش را كه از من مى گيرى جان من قرار ده و جانم نخستين وديعه از ودايع نعمتهايت باشد كه نزد من دارى و از من باز مى ستانى (چشم و گوش و ساير اعضاى تنم را تا پايان عمر سالم بدار) خداوندا! به تو پناه مى بريم كه از گفتارت روى گردان شويم يا به كناره گيرى از آيينت فريفته گرديم يا هوا و هوسهاى سركش ما را به پيروى از خود بكشاند و از هدايتهاى تو باز دارد.

 

شرح و تفسير

امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين خطبه حمد و سپاس الهى را بر نعمتهاى مهمّى كه به

[ 228 ]

او ارزانى داشته است بجا آورد و به دنبال آن در اين بخش از خطبه دست به درگاهش بر مى دارد و تقاضاى نعمتهايى مى كند كه مكمّل نعمتهاى پيشين است و در سه جمله كه هر جمله با «اللهم» شروع مى شود خواسته هاى خود را در پيشگاه الهى عرضه مى دارد:

نخست مى گويد: «خداوندا! به تو پناه مى برم با آنكه در سايه بى نيازى تو هستم، فقير شوم و با آنكه در پرتو هدايت تو قرار گرفته ام گمراه گردم يا در سايه حكومت تو بر من ستم شود يا با اينكه همه چيز در دست توست مغلوب و مقهور گردم»; (اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَفْتَقِرَ في غِنَاكَ، أَوْ أَضِلَّ في هُدَاكَ، أَوْ أُضَامَ(1)فِي سُلْطَانِكَ، أَوْ أُضْطَهَدَ(2) وَ الاَْمْرُ لَكَ!).

اين چهارجمله كه همه بازگشت به توحيد افعالى مى كند اشاره به اين است كه غنا و بى نيازى، هدايت و پيروزى و غلبه بر دشمن و مشكلات همه در سايه لطف خدا ميسّر است; همان گونه كه قرآن مجيد مى فرمايد: «(يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِىُّ); اى مردم! همه شما فقير هستيد و غنىّ و بى نياز تنها خداست»(3) و مى فرمايد: «(مَنْ يَهْدِ اللهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِى); كسى را كه خدا هدايت كند تنها او هدايت يافته است»(4) و نيز مى فرمايد: «(إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ); اگر خداوند شما را يارى كند هيچ كس بر شما غلبه نخواهد كرد».(5)

حضرت در دومين دعا و درخواست، عرضه مى دارد: «خداوندا! نخستين موهبت از مواهب خويش را كه از من مى گيرى جان من قرار ده و جانم نخستين وديعه از ودايع نعمتهايت باشد كه از من باز مى ستانى (و چشم و گوش و ساير


1. «أضام» از ريشه «ضيم» بر وزن «عين» به معناى ظلم كردن و خوار نمودن گرفته شده است.

2. «أضطهد» از ريشه «ضهد» بر وزن «مهد» به معناى مقهور ساختن گرفته شده است و «اضطهاد» به معناى تأكيد در مقهور نمودن است.

3. فاطر، آيه 15.

4. اعراف، آيه 178 .

5. آل عمران، آيه 160 .

[ 229 ]

اعضايم را تا پايان عمر سالم بدار)»; (اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسِي أَوَّلَ كَرِيمَة تَنْتَزِعُهَا مِنْ كَرَائِمِي، وَ أَوَّلَ وَدِيعَة تَرْتَجِعُهَا مِنْ وَدَائِعِ نِعَمِكَ عِنْدِي!).

«كريمة» در اصل به معناى شخص با ارزش و اشياى گرانبهاست و در جمله مورد بحث، اشاره به اعضاى مهم انسان; مانند چشم و گوش و زبان است كه گاه به عنوان موهبت الهى و گاه وديعه خداوند ذكر شده است كه هم اشاره به لطف و رحمت الهى است و هم اشاره به اينكه نعمتها وديعه هايى است و سرانجام باز گرفته مى شود.

در هر حال مضمون اين دعا همان است كه به صورت ديگرى در دعاهاى ساير معصومان آمده است; در دعاى رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در اعمال شب نيمه شعبان مى خوانيم: «اَللّهُمَّ أمْتِعْنا بِأسْماعِنا وَ أبْصارِنا وَ قُوَّتِنا ما أحْيَيْتَنا وَ اجْعَلْهُ الْوارِثَ مِنّا; خداوندا نعمت گوش و چشم و قوّت جسم و جان ما را تا زمانى كه زنده ايم بر ما ارزانى دار و آنها را وارث ما قرار ده».(1)

راستى چنين است كه انسان اگر در اواخر عمر نعمت چشم و گوش و قدرت و جسم و روح را از دست بدهد به مرده متحركى مبدّل مى شود كه شهد حيات در كام او از زهر هم تلخ تر است و هر لحظه آرزوى مرگ و رهايى از آن حالت مى كند.

بديهى است منظور از دعاى فوق اين نيست كه خداوند در پايان عمر نخست جان انسان را بگيرد و بعد از مدّتى چشم و گوش او را، بلكه منظور اين است كه تا پايان عمر تمام اعضاى او سالم باشند.

در سومين درخواست، عرضه مى دارد: «خداوندا! به تو پناه مى بريم كه از گفتارت روى گردان شويم يا به كناره گيرى از آيينت فريفته گرديم يا هوا و هوسهاى سركش ما را به پيروى از خود بكشاند و از هدايتهاى تو باز دارد»;


1. بحارالانوار، ج 95، ص 413، دعاى شب نيمه شعبان.

[ 230 ]