بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب پیام امام امیرالمومنین(ع), آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     002 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     003 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     004 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     005 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     006 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     007 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     008 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     009 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     010 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     011 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     012 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     013 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     014 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     015 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     016 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     017 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     018 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     019 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     020 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     021 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     022 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     023 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     024 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     025 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     026 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     027 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     028 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     029 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     030 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     FEHREST - پيام امام اميرالمومنين(ع)- فهرست
 

 

 
 

 

 

 

[ 171 ]

 

 

211

 

 

 

في عَجيبِ صَنْعَةِ الْكَوْنِ

 

از خطبه هاى امام(عليه السلام) است

كه درباره شگفتى جهان آفرينش ايراد فرموده است.(1)

 

 

خطبه در يك نگاه

اين خطبه در واقع از يك بخش تشكيل شده و آن بيان شگفتيهاى خلقت زمين و آسمان، از آغاز خلقت گرفته تا به امروز است و در آن به نكات مختلفى اشاره شده است:

1. قدرت عظيم الهى در آفرينش جهان.


1. سند خطبه:

مطابق نوشته مصادر نهج البلاغه از جمله كسانى كه اين خطبه را نقل كرده اند زمخشرى در كتاب ربيع الابرار است و با اينكه او بعد از سيّد رضى مى زيسته، با توجّه به تفاوتهايى كه نقل او با نهج البلاغه دارد چنين بر مى آيد كه او خطبه را از منبع ديگرى گرفته است و همچنين ابن اثير در كتاب لغت خود نهايه در دو مادّه «ثعجر» و «ازر» به آن اشاره كرده و تفاوتهايى كه ميان نقل ابن اثير و نهج البلاغه است نيز نشان مى دهد كه او خطبه را از منبع ديگرى اخذ كرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 117) بايد توجّه داشت كه ابن اثير در دو مادّه «ارز» و «ثعجر» اشاره به اين خطبه كرده و در ماده «أزر» ـ آن گونه كه مصادر گفته ـ به آن اشاره اى نكرده است.

[ 172 ]

2. آغاز خلقت زمين و آسمان و اينكه در ابتدا توده عظيمى از مادّه اى مذاب همچون دريايى پهناور بوده است.

3. تشكيل لايه جديد بر سطح اين درياى مذاب و سپس تشكيل كره زمين و ساير كرات آسمانى.

4. پيدايش چين خوردگيهاى زمين و تشكيل كوهها و قلّه هاى بلند سر به آسمان كشيده.

5. حمد و تسبيح خداوند به سبب اين آفرينش عظيم و عبرت گرفتن از برنامه شگفت انگيز آفرينش.

 

 

[ 173 ]

 

 

بخش اوّل

وَ كَانَ مِنِ اقْتِدَارِ جَبَرُوتِهِ، وَ بَدِيعِ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ، أَنْ جَعَلَ مِنْ مَاءِ الْبَحْرِ الزَّاخِرِ الْمُتَرَاكِمِ الْمُتَقَاصِفِ، يَبَساً جَامِداً، ثُمَّ فَطَرَ مِنْهُ أَطْبَاقاً، فَفَتَقَهَا سَبْعَ سَماوَات بَعْدَ ارْتِتَاقِهَا، فَاسْتَمْسَكَتْ بِأَمْرِهِ، وَ قَامَتْ عَلى حَدِّهِ. وَ أَرْسَى أَرْضاً يَحْمِلُهَا الاَْخْضَرُ الْمُثْعَنْجِرُ، وَ الْقَمْقَامُ الْمُسَخَّرُ، قَدْ ذَلَّ لاَِمْرِهِ، وَ أَذْعَنَ لِهَيْبَتِهِ، وَ وَقَفَ الْجَارِي مِنْهُ لِخَشْيَتِهِ.

 

ترجمه

يكى از نشانه هاى اقتدار و جبروت خداوند و آفرينش بديع و دقيق او اين است كه از آب درياى پهناور و موّاج و متراكم كه امواجش سخت به هم مى خورد و صداى عظيمى از آن بر مى خاست لايه خشك و جامدى آفريد، سپس از آن طبقاتى به وجود آورد و آنها را از هم باز كرد و هفت آسمان را تشكيل داد، بعد از آنكه به هم پيوسته بودند; همه آنها به فرمان او برقرار ماندند و در حدّ و اندازه اى كه او تعيين كرده بود قرار گرفتند، آنگاه زمينى به وجود آورد كه درياى عظيم و مسخّر شده اى آن را بر دوش خود حمل مى كرد دريايى كه در برابر فرمانش خاضع و در مقابل هيبتش تسليم بود و آبهاى جارى آن از خشيّت او ساكن شد (و امواجش آرام گرفت).

 

شرح و تفسير

آغاز آفرينش جهان

امام(عليه السلام) در آغاز اين خطبه پرمعنا دست مخاطبان خود را گرفته و به آغاز

[ 174 ]

آفرينش جهان مى برد تا عظمت و شگفتيهاى آفرينش را به آنها نشان دهد، مى فرمايد: «از اقتدار و جبروت خداوند و آفرينش بديع و دقيق او اين است كه از آب درياى پهناور و موّاج و متراكم كه امواجش سخت به هم مى خورد و صداى عظيمى از آن بر مى خاست لايه خشك و جامدى آفريد»; (وَ كَانَ مِنِ اقْتِدَارِ جَبَرُوتِهِ، وَ بَدِيعِ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ، أَنْ جَعَلَ مِنْ مَاءِ الْبَحْرِ الزَّاخِرِ(1) الْمُتَرَاكِمِ الْمُتَقَاصِفِ(2)، يَبَساً جَامِداً).

«اقتدار» از ريشه قدرت و نيز «جبروت» كه صيغه مبالغه است، معناى سلطه كامل را دارند، بنابراين سرچشمه آفرينش عظيم آسمانها و زمين از يك سو قدرت عظيم پروردگار و از سوى ديگر ابداع لطيف و ظريف اوست. ممكن است كسانى باشد كه در يك كار بزرگ دقت و ظرافت را فراموش كنند و يا يك كار ظريف و دقيق را در ابعاد وسيع نتوانند انجام دهند; امّا خداوند قادر متعال اين دو را در آفرينش زمين و آسمانها به هم آميخته، هم داراى عظمت است و هم دقت و ظرافت.

امام(عليه السلام) در اين خطبه همانند خطبه اوّل نهج البلاغه و خطبه 91 مى فرمايد: آغاز آفرينش از آب بوده است; ولى به يقين منظور از اين آب، آبهاى معمولى امروز نيست، بلكه توده عظيم مذاب و موّاجى است كه خداوند با قدرت بى پايانش آن را آفريد. اين مادّه مذاب با گذشت زمان، به بخشهاى جامدى تبديل شد و آن بخشها زمين و كرات آسمانى را تشكيل دادند. اين سخنى است كه با فرضيّات علمى امروز در پيدايش جهان نيز سازگار است.

قابل توجّه اينكه تعبير «من ماء البحر الزاخر» نشان مى دهد بخشى از اين


1. «زاخر» از ريشه «زخور» به معناى پرشدن گرفته شده و «بحر زاخر» به درياى عظيم مملوّ از آب گفته مى شود.

2. «متقاصف» به معناى گروهى است كه يكديگر را در هم بكوبند از ريشه «قصف» بر وزن «عكس» به معناى شكستن گرفته شده و در جمله بالا اشاره به امواج خروشانى است كه يكديگر را درهم مى كوبيدند.

[ 175 ]

درياى عظيم تبديل به كرات آسمانى شدند و بخشى باقى ماندند و اين نيز با كشفيّات علم امروز سازگار است كه مى گويد: هنوز بخشهاى عظيمى از توده هاى گازهاى سوزان يا مواد مذاب در آسمانها وجود دارد كه تبديل به كراتى همانند كرات منظومه شمسى نشده است.

و در ادامه اين سخن از پيدايش آسمانهاى هفتگانه سخن مى گويد و مى فرمايد: «سپس از آن طبقاتى آفريد و آنها را از هم باز كرد و هفت آسمان را تشكيل داد بعد از آنكه به هم پيوسته بودند; همه آنها به فرمان او برقرار ماندند و در حدّ و اندازه اى كه او تعيين كرده بود قرار گرفتند»; (ثُمَّ فَطَرَ مِنْهُ أَطْبَاقاً(1)، فَفَتَقَهَا سَبْعَ سَماوَات بَعْدَ ارْتِتَاقِهَا(2)، فَاسْتَمْسَكَتْ بِأَمْرِهِ، وَ قَامَتْ عَلى حَدِّهِ).

اين سخن برگرفته از همان چيزى است كه در سوره انبياء آيه 30 آمده است كه مى فرمايد: «(أَوَلَمْ يَرَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَىْء حَىّ); آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند و ما آنها را از يكديگر باز كرديم و هر چيز زنده اى را از آب قرار داديم».

روشن است كه منظور از مشاهده در اين آيه شريفه مشاهده حسى و با چشم نيست، بلكه از طريق علم و دانش و مشاهده درونى است.

فرضيّات علم امروز نيز مى گويد آسمانها و زمين در آغاز به صورت توده واحد عظيمى از گازها و موادّ مذاب بود كه بر اثر گردش به دور خود يا عوامل ديگر، قطعاتى پشت سر يكديگر از آن جدا شد و به گوشه اى از فضا پرتاب گشت و كرات و منظومه ها و كهشكانها را تشكيل داد.

آنگاه امام به بيان آفرينش زمين مى پردازد و مى فرمايد: «و زمينى به وجود


1. «اطباق» جمع «طَبَق» به معناى طبقاتى است كه روى هم قرار گرفته اند.

2. «ارتقاق» به معناى پيوستگى از ريشه «رتق» گرفته شده كه ضد آن «فتق» به معناى گشودن است.

[ 176 ]

آورد كه درياى عظيم و مسخّر شده اى آن را بر دوش خود حمل مى كرد دريايى كه در برابر فرمانش خاضع و در مقابل هيبتش تسليم بود و آبهاى جارى آن از خشيّت او ساكن شد (و امواجش آرام گرفت)»; (وَ أَرْسَى(1) أَرْضاً يَحْمِلُهَا الاَْخْضَرُ(2) الْمُثْعَنْجِرُ(3)، وَ الْقَمْقَامُ(4) الْمُسَخَّرُ، قَدْ ذَلَّ لاَِمْرِهِ، وَ أَذْعَنَ لِهَيْبَتِهِ، وَ وَقَفَ الْجَارِي مِنْهُ لِخَشْيَتِهِ).

اين سخن ممكن است اشاره به بارانهاى عظيم سيلابى باشد كه در آغاز پيدايش زمين همه كره زمين را به صورت دريايى عظيم به هم پيوسته فرا مى گرفت و با گذشت زمان، آبها در خلل فرج زمين فرو نشستند و خشكيها كه مجموعاً يك چهارم كره زمين را تشكيل مى دهند از زير آب سر برآوردند، آبها آرام گرفتند و زمينها براى زندگى انسان و ساير موجودات زنده خشكى آماده شدند.

 

 


1. «أرسى» از ريشه «رسو» بر وزن «مسح» به معناى ثابت و راسخ شدن گرفته شده است.

2. «اخضر» به معناى سبزرنگ در اينجا اشاره به درياهاى عميق است كه از كثرت عمق به رنگ سبز ديده مى شود.

3. «مثعنجر» به معناى سيّال و پرآب است از ريشه «ثعجرة» بر وزن «حنجره» به معناى جريان آب ومانند آن گرفته شده است.

4. «قمقام» به معناى درياى عظيم است و در اصل از «قمقمة» بر وزن «همهمه» به معناى جمع كردن گرفته شده است و به درياى عظيم و حوادث مهم از اين جهت «قمقام» گفته مى شود كه آبهاى زياد و مشكلات فراوان در آن جمع است.

[ 177 ]

 

 

بخش دوم

وَ جَبَلَ جَلاَمِيدَهَا، وَ نُشُوزَ مُتُونِهَا وَ أَطْوَادِهَا، فَأَرْسَاهَا فِي مَرَاسِيهَا، وَ أَلْزَمَهَا قَرَارَاتِهَا. فَمَضَتْ رُؤُوسُهَا فِي الْهَوَاءِ، وَرَسَتْ أُصُولُهَا فِي الْمَاءِ، فَأَنْهَدَ جِبَالَهَا عَنْ سُهُولِهَا، وَ أَسَاخَ قَوَاعِدَهَا فِي مُتُونِ أَقْطَارِهَا وَ مَوَاضِعِ أَنْصَابِهَا، فَأَشْهَقَ قِلاَلَهَا، وَ أَطَالَ أَنْشَازَهَا، وَ جَعَلَهَا لِلاَْرْضِ عِمَاداً، وَ أَرَّزَهَا فِيهَا أَوْتَاداً، فَسَكَنَتْ عَلَى حَرَكَتِهَا مَنْ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا، أَوْ تَسِيخَ بِحِمْلِهَا، أَوْ تَزُولَ عَنْ مَوَاضِعِهَا. فَسُبْحَانَ مَنْ أَمْسَكَهَا بَعْدَ مَوَجَانِ مِيَاهِهَا، وَ أَجْمَدَهَا بَعْدَ رُطُوبَةِ أَكْنَافِهَا، فَجَعَلَهَا لِخَلْقِهِ مِهَاداً، وَ بَسَطَهَا لَهُمْ فِرَاشاً! فَوْقَ بَحْر لُجِّيٍّ رَاكِد لاَيَجْرِي، وَ قَائِم لاَ يَسْرِي، تُكَرْكِرُهُ الرِّيَاحُ الْعَوَاصِفُ، وَ تَمْخُضُهُ الْغَمَامُ الذَّوَارِفُ; «إِنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَى».

 

ترجمه

خداوند بعد از آفرينش زمين، صخره ها و تپّه ها و كوههاى استوار آن را آفريد و آنها را در جايگاه خود ثابت نگه داشت و در قرارگاهشان مستقر نمود، قلّه هاى آنها در هوا پيشروى كرد و ريشه هاى آنها در آب فرو رفت و به اين ترتيب، كوهها را از سطح زمين بالا كشيد و پايه هاى آنها را در اعماق زمين و قرارگاهشان را ثابت نگه داشت، قلّه ها را مرتفع ساخت و تپّه ها را گسترش داد و كوهها را تكيه گاه زمين و همچون ميخهايى در آن كوبيد; به گونه اى كه زمين در عين حركت، آرام گرفت، تا اهل خود را در اضطراب فرو نبرد; يا آنچه را كه بر دوش حمل كرده، فرو نيندازد، يا از جايگاه خويش زايل نگردد; پس منزّه است آن كس كه زمين را در ميان آن همه امواج ناآرام ثابت نگه داشت; دوران رطوبت جوانب

[ 178 ]

و اطرافش را پايان داد و آن را خشك نمود و بسترى آرام (براى زندگى انسانها) قرار داد و همچون فرشى براى آنها گسترده ساخت; برفراز دريايى پهناور و راكد كه ايستاده بود و حركت نمى كرد; تنها بادهاى شديد آن را بر هم مى زد و ابرهاى پرباران به حركتش در مى آورد. (آرى!) «در اين امور درس عبرت بزرگى است براى كسانى كه اهل خشيّتند و احساس مسئوليت دارند».

 

شرح و تفسير

آفرينش كوهها

امام(عليه السلام) بعد از بيان آفرينش آسمانها و زمين و قرارگرفتن كره خاكى در جايگاه خود به شرح يكى از پديده هاى مهم زمين كه نقش بسيار مؤثرى در زندگى انسانها و ساير موجودات زنده دارد، پرداخته مى فرمايد: «خداوند (بعد از آن)، صخره ها و تپّه ها و كوههاى محكم آن را آفريد و آنها را در محل خود ثابت نگه داشت و در قرارگاهشان مستقر نمود، (به گونه اى كه) قلّه هاى آنها در هوا پيشروى كرد و ريشه هاى آن در آب فرو رفت»; (وَ جَبَلَ(1) جَلاَمِيدَهَا(2)، وَ نُشُوزَ(3)مُتُونِهَا(4) وَ أَطْوَادِهَا(5)، فَأَرْسَاهَا فِي مَرَاسِيهَا، وَ أَلْزَمَهَا قَرَارَاتِهَا. فَمَضَتْ رُؤُوسُهَا فِي الْهَوَاءِ، وَرَسَتْ أُصُولُهَا فِي الْمَاءِ).

از نظر علمى مسلّم است كه سطح زمين پيش از آنكه سرد شود چندان پستى و بلندى نداشت; ولى با سرد شدن چين خوردگيها در سطح زمين نمايان شد


1. «جبل» از ريشه «جبل» بر وزن «جبر» به معناى آفرينش گرفته شده است و ريشه اصلى آن جبل به معناى كوه است و از آنجا كه كوه، موجودى ثابت است به آفرينش تغييرناپذير جبلّه گفته شده است.

2. «جلاميد» جمع «جلمود» بر وزن «خرطوم» به معناى صخره و كوه است.

3. «نشوز» جمع «نشز» بر وزن «نشر» به معناى تپّه و قطعات مرتفع زمين است. اين واژه معناى مصدرى نيز دارد و به معناى خوددارى كردن از انجام وظيفه است; مانند نشوز زن در برابر همسر.

4. «متون» جمع «متن» به معناى محكم و گاه به معناى صاف و مستوى مى آيد و در اينجا همان معناى اوّل مراد است.

5. «اطواد» جمع «طود» به معناى كوه بلند است.

[ 179 ]

(همانند سيبى كه مدّتى بماند و رو به خشكى بگذارد) اين چين خوردگيها كوهها و درهاى عظيم را تشكيل دادند، كوهها پيوسته به آسمان پيش مى رفت و ريشه هاى آن در موادّ مذاب درون زمين فرو مى رفت و به اين ترتيب سطح زمين به شكل كنونى درآمد.

سپس در توضيح بيشتر مى افزايد: «كوهها را از سطح زمين بالا كشيد و پايه هاى آنها را در اعماق زمين و قرارگاهشان را ثابت نگه داشت، قلّه ها را مرتفع ساخت و تپّه ها را گسترش داد»; (فَأَنْهَدَ(1) جِبَالَهَا عَنْ سُهُولِهَا، وَ أَسَاخَ(2) قَوَاعِدَهَا فِي مُتُونِ أَقْطَارِهَا وَ مَوَاضِعِ أَنْصَابِهَا(3)، فَأَشْهَقَ(4) قِلاَلَهَا، وَ أَطَالَ أَنْشَازَهَا(5)).

اين جمله به خوبى نشان مى دهد كه كوههاى زمين علاوه بر قامت كشيده اى كه در بيرون دارند داراى ريشه هاى عظيمى در زيرزمين هستند همان ريشه هايى كه آنها را از درون به هم پيوند مى دهد، درست مانند درختى كه هر قدر ساقه و شاخه هايش در آسمان بيشتر پيش مى رود ريشه هايش در اعماق زمين فروتر خواهد رفت، زيرا قامت بلند و استوار را ريشه هاى عظيم و محكم نگه مى دارد.

آنگاه امام(عليه السلام) فوايد وجود كوهها را ذكر مى كند كه از همه مهم تر حفظ آرامش زمين و ساكنان آن است و در عباراتى پرمعنا و حساب شده مى فرمايد: «خداوند كوهها را تكيه گاه زمين و همچون ميخهايى در آن كوبيد; به گونه اى كه زمين در عين حركت، آرام گرفت، تا اهل خود را در اضطراب فرو نبرد; يا آنچه را كه بر دوش حمل كرده، فرو نيندازد، يا از جايگاه خويش زايل نگردد»; (وَ جَعَلَهَا


1. «أنهد» از ريشه «نهود» به معناى برآمدن و برجسته شدن گرفته شده است.

2. «اساخ» از ريشه «سوخ» بر وزن «قول» به معناى فرو رفتن يا فرو رفتن در آب است و «أساخ» يعنى فرو برد.

3. «انصاب» جمع «نصب» بر وزن «كتب» به معناى اجسامى است كه آن را در جايى نصب مى كنند و نصب به گفته مرحوم طبرسى در مجمع البيان گاه معناى جمعى دارد و گاه معناى مفرد.

4. «أشهق» از ريشه «شهوق» به معناى بالا رفتن گرفته شده و «اشهق» يعنى بالا برد.

5. «أنشاز» جمع «نشز» بر وزن «مرض» از ريشه «نشوز» گرفته شده كه پيش از اين در همين بخش از خطبه تفسير شده است.

[ 180 ]

لِلاَْرْضِ عِمَاداً، وَ أَرَّزَهَا(1) فِيهَا أَوْتَاداً، فَسَكَنَتْ عَلَى حَرَكَتِهَا مَنْ أَنْ تَمِيدَ(2) بِأَهْلِهَا، أَوْ تَسِيخَ(3) بِحِمْلِهَا، أَوْ تَزُولَ عَنْ مَوَاضِعِهَا).

چگونه كوهها به زمين آرامش مى دهند و جلوى لرزشها را مى گيرند؟

پاسخ اين سؤال با توجّه به يك نكته روشن است و آن اينكه هسته درون زمين مواد مذاب و گازهاست كه پيوسته به قشر بيرونى فشار مى آورد و گاه به صورت آتش فشانها ظاهر مى شود; ولى كوهها با آن ريشه هاى محكم و به هم پيوسته اى كه دارند اين فشارها را تحمّل مى كنند و از لرزشهاى پى در پى باز مى دارند و مايه آرامش قشر جامد زمين مى شوند.

افزون بر اين، كوهها در برابر فشار بيرونى كه برخاسته از جاذبه ماه و خورشيد و جزر و مدّ حاصل از آن است عامل مؤثرى براى آرامش زمين محسوب مى شوند.

از طرف ديگر پناهگاهى هستند در برابر طوفانهايى كه همواره بر سطح زمين مىوزد و ممكن است زندگى انسانها را دستخوش تزلزل سازد.

براى توضيح بيشتر درباره اسرار آفرينش كوهها و نقش آنها در پيشگيرى از تزلزل پوسته جامد زمين به جلد چهارم همين كتاب صفحه 149 ذيل خطبه 91 مراجعه فرماييد.

در ضمن جمله «فَسَكَنَتْ عَلى حَرَكَتِها...» (با توجّه به تعبير به «على») به خوبى نشان مى دهد كه امام اشاره روشنى به حركت زمين در آن عصر و زمان فرموده كه همه علماى هيئت در آن عصر، زمين را ساكن مى پنداشتند، زيرا مى فرمايد: در عين اينكه زمين حركت دارد آرام است و اهل خود را مضطرب و متزلزل نمى سازد.


1. «ارّز» از ريشه «رزّ» بر وزن «حظّ» به معناى فرو بردن است.

2. «تميد» از ريشه «ميد» بر وزن «صيد» به معناى حركت و لرزش و اضطراب است.

3. «تسيخ» از «سوخ» است كه در همين بخش از خطبه تفسير شد.

[ 181 ]

مرحوم علاّمه شرف الدين در كتاب مؤلّفوا الشيعه فى صدر الاسلام به اين نكته ظريف اشاره كرده است.(1)

سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: «پس منزّه است آن كس كه زمين را در ميان آن همه امواج ناآرام ثابت نگه داشت; و دوران رطوبت جوانب و اطرافش را پايان داد و آن را خشك نمود و بسترى آرام (براى زندگى انسانها) قرار داد و همچون فرشى براى آنها گسترده ساخت; برفراز دريايى پهناور و راكد كه جريانى نداشت و ايستاده بود و حركت نمى كرد; تنها بادهاى شديد آن را بر هم مى زد و ابرهاى باران زا به حركتش در مى آورد. (آرى!) «در اين امور درس عبرت بزرگى است براى كسانى كه اهل خشيّتند و احساس مسئوليت دارند»»; (فَسُبْحَانَ مَنْ أَمْسَكَهَا بَعْدَ مَوَجَانِ مِيَاهِهَا، وَ أَجْمَدَهَا بَعْدَ رُطُوبَةِ أَكْنَافِهَا، فَجَعَلَهَا لِخَلْقِهِ مِهَاداً، وَ بَسَطَهَا لَهُمْ فِرَاشاً! فَوْقَ بَحْر لُجِّيٍّ رَاكِد لاَيَجْرِي، وَ قَائِم لاَ يَسْرِي، تُكَرْكِرُهُ(2) الرِّيَاحُ الْعَوَاصِفُ، وَ تَمْخُضُهُ(3) الْغَمَامُ الذَّوَارِفُ(4); «إِنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَى»).

در عبارت فوق دو جمله ديده مى شود كه در بدو نظر با يكديگر هماهنگ نيست: نخست مى گويد: «خداوند زمين را بر فراز درياى پهناور راكدى كه جريان ندارد گسترده است» و در ذيل مى گويد: «طوفانهاى درهم كوبنده و بادهاى شديد آب اين دريا را بر هم مى زند».

امّا با دقت در اين تعبير روشن مى شود كه هيچ منافاتى با هم ندارند; زيرا


1. مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 117 .

2. «تكركر» از ريشه «كركره» بر وزن «حنجره» به عقيده بعضى در اصل از ريشه تكرار است و بعضى آن را ماده مستقلى از رباعى مجرّد مى دانند و به هر حال معناى تكرار را مى رساند.

3. «تخمض» از ريشه «مخض» بر وزن «مغز» در اصل به معناى تكان دادن شير يا ماست براى گرفتن كره مى باشد سپس به هر تكان دادن شديدى اطلاق شده است.

4. «ذوارف» از ريشه «ذرف» بر وزن «حرف» به معناى سيلان اشك از چشم يا هرگونه سيلان آب است و «ذوارف» جمع «ذارفه» به معناى جارى و روان است.

[ 182 ]

جمله اوّل از آرام بودن طبيعت اين دريا سخن مى گويد و جمله دوم از تأثير عوامل بيرونى; يعنى تندبادها بر صفحه درياها.

اينكه مى فرمايد: «ابرهاى پرباران نيز آن را به حركت در مى آورد»; (وَ تَمْخُضُهُ الْغَمَامُ الذَّوَارِفُ) يا به اين دليل است كه چنين ابرهايى همواره همراه با طوفانهاست، يا اينكه باران سيل آسا كه بر صفحه اقيانوسها مى ريزد، آن را تحت تأثير خود قرار داده و موّاج مى كند.

جمله (إِنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِّمَنْ يَخْشَى) يا اشاره به سكون و حركت درياهاست كه در بالا ذكر كرديم يا اشاره است به تمام آنچه امام(عليه السلام) دراين خطبه درباره آفرينش كوهها و درياها و خلقت زمين و آسمان آورده است.

جمله (إِنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِّمَنْ يَخْشَى)(1) كه برگرفته از قرآن مجيد است عبرت گرفتن را براى صاحبان خشيّت و ترس از خدا مى داند، چرا كه اين خشيّت، زاييده علم است و عالمانند كه از اين امور عبرت مى گيرند همان گونه كه در جاى ديگر مى فرمايد: (إِنَّمَا يَخْشَى اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ).(2)

 

 


1. نازعات، آيه 26. جالب توجّه است كه آيه پيش گفته در قرآن مجيد نيز در سياق آيات خلقت و آفرينش آسمان و زمين آمده است.

2. فاطر، آيه 28.

[ 183 ]

 

 

212

 

 

 

كانَ يَسْتَنْهِضُ بِها أصْحابَه إلى جِهادِ أهْلِ الشّامِ في زَمانِهِ

 

از خطبه هاى امام(عليه السلام) است

كه همواره با اين سخنان ياران خويش را براى جهاد با شاميان بسيج مى نمود.(1)

 

خطبه در يك نگاه

اين خطبه در واقع خطابى است به درگاه پروردگار متعال، آميخته با دعا براى پيروزى لشكريان اسلام و نفرين بر سست عنصرانى كه دست از يارى حق بر مى دارند و اتمام حجّتى است بر آنها در برابر خداوند بزرگ.

اين كلام به خوبى نشان مى دهد كه امام(عليه السلام) تا چه اندازه از سستى و بى توجهى مردم كوفه به امر جهاد با غارتگران شام، ناراحت بود; اين چيزى است كه از بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه استفاده مى شود و اگر كوتاهى و سستى آنها نبود تاريخ اسلام، مسير ديگرى را مى پيمود ولى افسوس...!


1. سند خطبه:

نويسنده مصادر نهج البلاغه سند خاصّى براى اين خطبه نقل نكرده است; ولى آن گونه كه از كتاب تمام نهج البلاغه بر مى آيد (و در متن نيز اشاره كرده ايم) به عقيده بعضى اين كلام ذيل خطبه 198 بوده است و در هر حال در اين كتاب نيز مدرك ديگرى غير از نهج البلاغه ذكر نشده است.

[ 184 ]

 

[ 185 ]

 

 

اَللّهُمَّ أَيُّمَا عَبْد مِنْ عِبَادِكَ سَمِعَ مَقَالَتَنَا الْعَادِلَةَ غَيْرَ الْجَائِرَةِ، وَ الْمُصْلِحَةَ غَيْرَ الْمُفْسِدَةِ، فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا، فَأَبَى بَعْدَ سَمْعِهِ لَهَا إِلاَّ النُّكُوصَ عَنْ نُصْرَتِكَ، وَ الاِْبْطَاءَ عَنْ إِعْزَازِ دِينِكَ، فَإِنَّا نَسْتَشْهِدُكَ عَلَيْهِ يَا أَكْبَرَ الشَّاهِدينَ شَهَادَةً، وَ نَسْتَشْهِدُ عَلَيْهِ جَمِيعَ مَا أسْكَنْتَهُ أَرْضَكَ وَ سَماواتِكَ، ثُمَّ أَنْتَ بَعْدُ الْمُغْنِي عَنْ نَصْرِهِ، وَ الاْخِذُ لَهُ بِذَنْبِهِ.

 

ترجمه

خداوندا! هر يك از بندگانت گفتار عادلانه و دور از ستم و اصلاح كننده و بى مفسده ما را در امر دين و دنيا بشنود و پس از شنيدن از يارى آيين تو و اعزاز دينت سرباز زند و كندى كند. ما تو را بر كار خلاف او به شهادت مى طلبيم. اى كسى كه بزرگ ترين شاهدانى! همچنين همه آنها را كه در زمين و آسمانهايت سكونت بخشيده اى، گواه بر ضدّ او مى آوريم; و با اين حال مى دانيم كه ما را از يارى او بى نياز مى سازى و او را به گناهش خواهى گرفت (و كيفر خواهى داد).

 

شرح و تفسير

سزاى متخلفان

قرائن نشان مى دهد كه اين چند جمله پرمعنا و پر از سوز و گداز، بخشى از خطبه طولانى ترى بوده كه مرحوم سيّد رضى اين قسمت را گزينش كرده و جداگانه آورده است.

بعضى معتقدند اين كلام ذيل خطبه 198 قرار داشته است.(1)


1. تمام نهج البلاغه، ص 491 .

[ 186 ]

هدف اصلى اميرالمؤمنين(عليه السلام) از اين خطبه، بسيج كردن يارانش براى جهاد در برابر شاميان غاصب بوده است; ولى به صورت شكوائيّه اى در برابر خداوند; شكوا از كسانى كه دعوت عادلانه او را مى شنوند و از شركت در جهاد سرباز مى زنند. شكوايى كه نشان مى دهد تا چه اندازه، امام مظلوم و تا چه حدّ گروهى از اصحابش فاقد احساس مسئوليت بوده اند.

مى فرمايد: «خداوندا! هر يك از بندگانت گفتار عادلانه و دور از ستم و اصلاح كننده و بى مفسده ما را در امر دين و دنيا بشنود و پس از شنيدن از يارى آيين تو و اعزاز دينت سرباز زند و كندى كند. ما تو را بر ضدّ او به شهادت مى طلبيم. اى كسى كه بزرگ ترين شاهدانى!»; (اللَّهُمَّ أَيُّمَا عَبْد مِنْ عِبَادِكَ سَمِعَ مَقَالَتَنَا الْعَادِلَةَ غَيْرَ الْجَائِرَةِ، وَ الْمُصْلِحَةَ غَيْرَ الْمُفْسِدَةِ، فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا، فَأَبَى بَعْدَ سَمْعِهِ لَهَا إِلاَّ النُّكُوصَ(1) عَنْ نُصْرَتِكَ، وَ الاِْبْطَاءَ(2) عَنْ إِعْزَازِ دِينِكَ، فَإِنَّا نَسْتَشْهِدُكَ عَلَيْهِ يَا أَكْبَرَ الشَّاهِدينَ شَهَادَةً).

قابل توجّه اينكه امام سخن خود را در زمينه دعوت به جهاد با شاميان ستمگر به چهار وصف يا به اعتبارى به دو وصف تأكيد كرده است: 1. اين سخن سخنى است در مسير عدالت. 2. هيچ ستمى در آن نيست. 3. سبب اصلاح مردم است. 4. هيچ فسادى بر آن مترتب نيست و آثار مثبت آن در دين و دنياى مردم ظاهر مى شود.

بديهى است پيروى از چنين سخنى كه سراسر حق و عدالت و صلح و مصلحت است به حكم شرع و عقل لازم است و آنها كه برخلاف آن گام بردارند از آيين خداوند متعال و فرمان عقل منحرف شده اند.

نكته ديگر اينكه امام(عليه السلام) مى فرمايد: كسانى كه با دعوت او به جهاد با شاميان


1. «نكوص» مصدر و به معناى خوددارى و عقب نشينى است.

2. «ابطاء» به معناى كندى كردن و تأخيرانداختن از ريشه «بطؤ» بر وزن «قفل» به معناى كندى گرفته شده است.

[ 187 ]

غارتگر سرپيچى كنند از يارى خدا و عظمت بخشيدن به آيين او سرباز زده اند بى آنكه امام(عليه السلام)نفع خاص شخصى در آن داشته باشد.

ضمناً امام با اين سخن مى خواهد روشن سازد كه مسير شاميان، مسير ظلم و جور و مايه فساد در دين و دنياى مردم است.

امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن افزون بر به شهادت طلبيدن خداوند متعال، همه موجودات زمين و آسمان را به گواهى مى طلبد و مى فرمايد: «تمام آنها را كه در زمين و آسمانهايت سكونت بخشيده اى، به عنوان گواه بر ضدّ او (آن كس كه از جهاد با ستمگران سرباز مى زند) مى آوريم; ولى با اين حال مى دانيم كه ما را از يارى او بى نياز مى سازى و او را به گناهش خواهى گرفت (و كيفر خواهى داد)»; (وَ نَسْتَشْهِدُ عَلَيْهِ جَمِيعَ مَا أسْكَنْتَهُ أَرْضَكَ وَ سَماواتِكَ، ثُمَّ أَنْتَ بَعْدُ الْمُغْنِي عَنْ نَصْرِهِ، وَ الاْخِذُ لَهُ بِذَنْبِهِ).

امام(عليه السلام) با اين شكايت به پيشگاه پروردگار كه از دل پرسوز آن حضرت برخاسته، از يك سو به افراد سست و بى تفاوت در امر جهاد اتمام حجّت مى كند و از سوى ديگر ياران وفادارش را هشدار مى دهد كه از سستى آن گروه وحشتى به دل راه ندهند و بدانند خدا يار و ياور آنهاست و آن گروه وظيفه نشناس، سرانجام گرفتار كيفر اعمال خود خواهند شد، همان گونه كه به گواهى تاريخ بعد از شهادت امام گرفتار شدند و ظالمانى از عمّال بنى اميّه را بر آنها گماردند كه بر هيچ يك از آنان رحم نكردند و از هيچ عقوبت و از كيفرى درباره آنان دريغ نداشتند.

شايان توجّه است كه در كتاب صفّين نصر بن مزاحم چنين آمده است: هنگامى كه امام اين سخن را بيان فرمود مردى از طايفه بنى فزاره برخاست و جسورانه به امام خطاب كرد كه تو مى خواهى ما را با اين سخن براى جنگ با شاميان بسيج كنى و برادران خود را در آنجا به قتل برسانيم. همان گونه كه ما را در

[ 188 ]

بصره بردى و برادران خويش را در جنگ جمل كشتيم! هرگز اين كار را نخواهيم كرد. مالك اشتر خشمگين شد و برخاست و گفت: اى مردم! او را دستگير كنيد (كه او فردى نفوذى از دشمنان ماست) آن مرد فرار كرد و گروهى به دنبال او براى دستگير ساختنش حركت كردند او به محلى از بازار پناهنده شد كه جاى فروش اسبها بود. سرانجام مردم او را زير پاهاى خود له كردند.(1)

جمله «جَمِيعَ مَا أسْكَنْتَهُ أَرْضَكَ وَ سَمواتِكَ»; (همه آنچه كه در زمين و آسمانهايت ساكن ساختى) ظاهراً اشاره به فرشتگان و انسانها و جنّ است، زيرا تعبير «ساكن ساختى» تناسب با آن دارد (بنابراين «ما» در اينجا به ذوى العقول اطلاق شده است و به شهادت طلبيدن آنها با آنكه قبل از آن، خدا را به شهادت طلبيده، براى تأكيد در اين امر مهم است، همان گونه كه خداوند جز ذات پاكش شاهدان بسيارى بر اعمال ما قرار داده است.

 

 


1. صفين نصر بن مزاحم، ص 94-95 .

[ 189 ]

 

 

213

 

 

 

في تَمْجيدِ اللهِ وَ تَعْظيمِهِ

 

از خطبه هاى امام(عليه السلام) است

كه در آن از مجد و عظمت خداوند سخن گفته شده است

(و نيز به بخشى از ويژگيهاى پيامبر اشاره شده است).(1)

 

 

خطبه در يك نگاه

از تعبير مرحوم سيّد رضى استفاده مى شود كه آنچه در اين خطبه آمده، بخشى از كلام امام(عليه السلام) بوده كه مرحوم سيّد دو بخش از آن را برگزيده است:

در بخش اوّل از صفات جمال و جلال خداوند مخصوصاً احاطه علم او به همه موجودات سخن به ميان آمده است.

در بخش دوم از صفات پيامبر و امدادهاى الهى نسبت به او و پيشرفت سريع و برطرف شدن موانع راهش سخن گفته شده و در مجموع اين خطبه شعاع تابناكى بر مسئله توحيد و نبوّت افكنده شده است.


1. سند خطبه:

در منابع معروف، سندى براى اين خطبه جز نهج البلاغه ذكر نشده است و مرحوم علاّمه مجلسى در بحارالانوار، ج 4، بخش اوّل اين خطبه را از نهج البلاغه نقل كرده است.

[ 190 ]