|
|
|
|
|
|
تحريف در مذهب مسيح مذهب مسيح ، يعنى اين مذهبى كه حالا در دست مسيحيها هست و من گمان ندارم كه مسيح - عليهالسلام - مذهبش اين بوده است كه اينها الان مى گويند كه هيچ كارى نداشته باشند بهزندگى مردم و هيچ كارى به وضع سياسى نداشته باشند و همين بروند يك زنگىبزنند و دنبال آن زنگ هم يك عبادت مختصرى بكنند و تمام بشود برود تا آخر، نيست . منگمان نكنم كه در دنيا همچو مذهبى ، مذهب مسيحى باشد. منحرف شده است اين مذاهب ، مذهبيهود و همين طور مذهب نصارى انحرافات پيدا كرده است ، دست در اين وارد شده است . بيانات امام پيرامون ابعاد سياسى - عبادى اسلام - صحيفه نور جلد:3 - صفحه :121 -تاريخ سخنرانى :21/8/57. تحريف تورات و انجيل مذهب مسيح حالا نسخش كردند و الا مذهب مسيح اين نبوده است كه همه اش روحانيت و چيزنباشد،... حضرت موسى عليه السلام كه از انبياى معظم و از انبياى اولى العزم استكامل بوده است چيزش به اندازه اى كه محتاج بوده است بشر، لكن از بين رفته است كتابحضرت موسى ، كتاب حضرت عيسى ، هر دوتايشان از بين رفته اند اينكه الان دستاينهاست اينها خود متن شان دلالت بر اين ميكند كه اينها تورات اصلى وانجيل اصلى نيستند. بيانات امام در ميان جمعى از ايرانيان - صحيفه نور جلد:2 - صفحه :229 - تاريخسخنرانى :6/8/57. مسخ مسيحيت عيسوى كوشش كردند تا اينكه اسلام را بگويند اگر چيزى هم باشد، يك دعا و يك وردى است ،يك آدابى است بين بشر و خدا، آنطورى كه در مسيحيت هست . مسيحيت هم ، اين مسيحيت منسوخاينجور است . مسيحيتى كه نسخ شده است ، مسيحيت حضرت عيسى نمى تواند اينطور باشد. بيانات امام در جمع عده اى از روحانيون - صحيفه نور جلد:5 - صفحه :19 - تاريخسخنرانى :14/11/57. خطاى انحصار تعاليم عيسى به معنويات حضرت عيسى - سلام الله عليه - كه اين اشخاصى كه تابع او هستندخيال مى كنند كه حضرت عيسى فقط يك معنوياتى مى گفته است ايشان هم همين طور بوده ،از اول بنا بوده بر اين كه معارضه كند آن وقتى كه متولد شده ، تازه متولد شده است مىگويد كه من كتاب آوردم . قرآن اين را نقل مى كند كه تازه متولد شده بوده ، وقتى كهمادرش به واسطه آن تهمت كه مى زدند، (يهود برش مى زدند) ناراحت بود همچو كه متولدشد گفت كه نه ، غصه نخور، اگر كسى آمد پيشت باهات صحبت بكند، تو بگو كه منصائمم - و صائم بوده لابد - و برويد از آن بچه بپرسيد. اينها آمدند، حضرت تازهمتولد شده بود، آمدند بنا كردند به حضرت مريم حرفهاى نا مربوط زدن ، حضرت مريمهم اشاره كرد به او كه برويد آن جا، گفتند: ما چه جور با اين تكلم كنيم ؟ بعد ايشانشروع كرد كه خدا به من كتاب داده است .(388) ببينيد چى مى گويد، اين مساله كتاب دادن معلوم مى شود يك مسائلىقبل از اين است كه ايشان متولد بشود - من را - كتاب به هم داده ، به من توصيه كرده چهبكنم ، چه بكنم همان مسايل را مى گويد يك همچو حضرت عيسايى نمى نشيند تو خانه ومساءله بگويد تا چه بشود. اگر مساءله مى خواست بگويد و مساءله گو بود، ديگر چرادارش مى كشيدند؟! ديگر چرا اذيتش مى كردند؟! بيانات امام در جمع قواى سه گانه ، مسئولان لشكرى و كشورى و كنفرانس وحدتاسلامى - صحيفه نور جلد:20 - صفحه :158 - تاريخ سخنرانى :19/8/66. خطاى انحصار تعاليم عيسى به معنويات حضرت عيسى - سلام الله عليه - اگر به او مهلت مى دادند، همين ترتيبى كه حضرتموسى سلام الله عليه عمل مى كرد، همان طورى كه حضرت نوح - سلام الله عليه -عمل مى كرد، آن هم با كفار آن طور عمل مى كرد. اين اشخاصى كه گمان مى كنند كهحضرت عيسى اصلا سر اين كارها را نداشته است و فقط يك ناصح بوده ، اينها بهنبوت حضرت عيسى (ع ) لطمه وارد مى كنند. بيانات امام در ديدار با رئيس جمهور، نخست وزير و جمعى از مسئولان مملكتى - صحيفهنور جلد:19 - صفحه :84 - تاريخ سخنرانى :20/9/63. عيسى ، طرفدار مظلومان خوشا به حال آنان كه گرسنه و تشنه عدالتند، از آن رو كه سير نخواهند شد(انجيل متى ) خوشا به حال آنان كه از بهر عدالت زحمت مى كشند، به سبب آنكه مملكتآسمانى از آنهاست (انجيل متى ). ... مسيح پيامبر عظيم الشان كه براى طرفدارى مظلومان و برقرارىعدل و رحمت مبعوث و با گفتار آسمانى و كردار ملكوتى خود ظالمان و ستمكاران را محكومو مظلومان و مستضعفان را پشتيبانى فرمود. پيام امام به مسيحيان جهان به مناسبت ميلاد حضرت مسيح - صحيفه نور جلد:11 - صفحه:78 - تاريخ سخنرانى :2/10/58. پيامبر عيسى از ستم عيسى كه براى عدالت آمده است و مردم را به عدالت مى خواهد و دارد و شما موظفيد كهعمل كنيد به آن چيزى كه عيسى مسيح فرموده است و ظالمها را وادار كنيد بهعمل كردن . بيانات امام در ديدار با چند تن از كشيشهاى امريكايى و الجزايرى - صحيفه نورجلد:11 صفحه :79 تاريخ سخنرانى :4/10/58. بيزارى عيسى از ستم هان ! اى پدران كليسا بپا خيزيد و عيسى مسيح را ازچنگال اين دژخيمان نجات دهيد كه آن پيامبر بزرگ از ستمگرى كه دين را وسيله ظلم و دعارا وسيله رسيدن به مسند ستمگرى به بندگان خدا قرار مى دهد بيزار است ، كهدستورهاى آسمانى همه براى نجات مظلومان ، از ملكوتنازل شده است . پيام امام به مسيحيان جهان به مناسبت ميلاد حضرت مسيح - صحيفه نور جلد:11 - صفحه:79 - تاريخ سخنرانى :2/10/58. سيلى برگونه ظلم آنها كه خودشان را طرفدار حضرت مسيح جا زده اند و ادعا مى كنند كه حضرت مسيحفرموده است كه اگر چنانچه كسى به شما سيلى زد آن طرف صورتتان را بگيريد تاسيلى بزند، گر چه اين دروغ است ، حضرت مسيح ، پيغمبر بزرگ خدا يك همچو حرف غيرصحيح را نخواهد زد. اگر به مسيح مجال داده بودند، همانطورى كه موسى با قوم خودشبا فراعنه عمل كرده بود، آنهم عمل مى كرد. لكنمجال نداشت . بيانات امام در جمع رؤ ساى جمهور، مجلس ، مسئولان لشكرى و كشورى - صحيفه نورجلد:19- صفحه :19 - تاريخ سخنرانى :10/4/63. تعاليم عيسى (ع ) به حضرت عيسى هم نسبت داده اند كه يك وقت فرمود كه اگر اين طرف من سيلى بزنند آنطرف هم درست مى كنيم تا سيل بزنند! همچو حضرت عيسى را ما نمى خواهيم ، البته نمىگويد همچو چيزى ، اين منطق تنبل هاست ، حضرت عيسى پيغمبر اعظم است ، آن كس است كهدر مهدش شروع مى كند به گفتن كه من چه مى كنم ، چه مى كنم ، اقامه صلات مى كنم ،چه مى كنم ، چه مى كنم ، در مهدش پيغمبر مبعوث بوده به حسبمثال قرآن ، يك همچو موجودى حرف هاى تنبل را مى زند؟ حرفهاى بى عرضه ها را مى زندكه اگر اين طرف بزنند؟ اين را همين ، همين اشخاص ، همين هايى كه به عيسى منتسبند،(اينها عسيوى كه نيستند، منتسبند)، همين اشخاص اينها را درست كرده اند كه اين عيسويها واين كاتوليكها را بازيشان بدهند، آنها هم احمق ها بازى خوردند و لهذا درمقابل حكومتشان هيچ كار اساسى نمى كنند. بيانات امام به مناسبت چهلم شهداى قم - صحيفه نور جلد:2 - صفحه :32 - 33 -تاريخ سخنرانى :29/11/56. مخالفت عيسى با ستمگرى مگر امكان دارد كه حضرت مسيح تعليمش اين داده كه ظلمقبول كنى ، صورتت را اينطور بگيرى وقتى مى زنند، آن طرف مى گيرى ، اين تعليمخدا نيست ، اين تعليم مسيح نيست ، حضرت مسيح مبراى از اين است ، حضرت مسيح با زورمخالف است ، حضرت مسيح مبعوث شدند، اينها براى اينكه رفع كنند اين ظلمها را. مصاحبه پروفسور الگار با امام خمينى (ره ) - صحيفه نور جلد:11 - صفحه :132 -تاريخ سخنرانى :7/10/58. فصل هشتم : مقام و شخصيت رسول اكرم (ص )(389) اوصاف رسول اكرم (ص ) الصلاة و السلام على اءصل الانوار و محرم سر الاسرار، المستغرق فى غيب الهوية والمنجى عنه التعينات السوائية ، اصل اءصول حقيقة الخلافة و روح ارواح منصب الولاية ،المستتر فى حجاب الخلافة و روح ارواح منصب الولاية ، المستتر فى حجاب عزالجلال و المخمر بيدى الجلال ، و كاشف رموز الحدية بجمملتها و مظهر حقائق الالهيةبرمتها، المرآة الاثم الامجد سيدنا ابى القاسم محمد -صل الله عليه و آله - .(390) مصباح الهداية - صفحه : 11 -12 اوصاف رسول اكرم (ص ) الصلوة و السلام على مفتاح الوجود، و الرابط بين الشاهد و المشهود،باب الابوابغيب الهوية ، المتردى بردائه العمائية ، الحافظ للحضرات الخمس الالهية ،الذى تدلى(391)و افتقرو استقام بامره كما امره .(392) مفتاح الدائرة و مختمها مؤ خر السلسلة ومقامها، محمد -صل الله عليه و آله - المصطفين من الله .(393) شرح دعاى سحر - صفحه : 3 اوصاف رسول اكرم (ص ) و السلام على سيد الرسل و مرشد الكل الذى ظهر من غيب الوجود الى عالم الشهود واتم الدائرة وارجعها الى اولها .(394) محرم راز - صفحه : 7 محل تجلى حق به تمام اسما و صفات ذات مقدس حق تعالى كه غيب است و در عين حال ظاهر است ، مستجمع همهكمال به طور غير متناهى است ، در رسول اكرم متجلى است به تمام اسما و صفات و درقرآن متجلى است به تمام اسما و صفات . و روز بعثت روزى است كه خداى تبارك و تعالى موجود كاملى كه از او كاملتر نيست و نمىشود باشد مامور كرد كه تكميل كند موجودات را. بيانات امام در جمع مديران صندوقهاى قرض الحسنه سراسر كشور - صحيفه نورجلد:12 - صفحه :169 - تاريخ سخنرانى :20/3/59. خلق اول ... و ذات مقدس حق - و جل و علا - به حسب تجلى به اسم اعظم و مقام احديت جمع ، به مقامظهور به فيض مقدس اطلاقى و وسطيت آن : در مرآتعقل اول به جميع شئون و مقام جامعيت تجلى فرمود و از اين سبب .اول مخلوق را به ((نور مقدس نبى ختمى )) كه مركز اسم اعظم و مرآت تجلى مقام جمع وجمع الجمع است تعبير نموده اند، چنانچه در حديث است ازرسول خدا - صل الله عليه و آله - كه :((اول مخلوق ، نور من است ))(395) و در بعضروايات : ((اول مخلوق ، روح من است .))(396) شرح حديث عقل و جهل - صفحه :16 صاحب احديت ؛ جمع حقايق غيب و شهادت ان لرسول الله - صل الله عليه و آله - احدية جمع الحقائق الغيبية و الشهادتية ؛ وهو اءصل اصول المراتب الكلية و الجزئية . و نسبته الى رعيته نسبة الاسم الاعظم فىالحضرة الجميعة الى سائر الاسماء و الصفات .بل هو الاسم الاعظم بسائر الاسماء الالهية فى النشاءة الخلقية و الامريه .(397) مصباح الهداية - صفحه : 75 -76 آينه ظهور احديت جمع در مقام تدلى ذاتى و قل امر است از حضرت احديت جمع به مقام برزخيت كبرى و مرآت جمع وتفصيل ، يعنى ، بگو اى محمد، اى مرآت ظهور احديت جمع ، در مقام تدلى ذاتى يا مقام مقدس((اوادنى ))- كه شايد اشاره به مقام ((فيض اقدس )) باشد - با زبان فانى از خودو باقى به بقاء الله : هو الله احد. آداب الصلوة - صفحه : 305 عالم ، تجلى حقيقت محمديه (ص ) ((الحقيقة المحمدية )) هى التى تجلت فى العوالم منالعقل الى الهيولى ؛ و العالم ظهورها و تجليها؛ وكل ذرة من مراتب الوجود تفصيل هذه الصورة ، و هذه هى الاسم الاعظم ، و بحقيقتها الخارجيةعبارة عن ظهور المشيئة التى لا تعين فيها، و بهاكل ذى حقيقة و تعين كل متعين : ((خلق الله الاشياء بالمشيئة و المشيئة بنفسها))(398) وهذه البنية المسماة بمحمد بن عبدالله - صل الله عليه و آله -، النازلة من عالم العلمالالهى بمحمد بن عبدالله - صل الله عليه و آله -، النازلة من عالم العلم الالهى الى عالمالملك لخلاص المسجونين فى سجن عالم الطبيعة ، مجملة تلك الحقيقة الكلية ؛ و انطورىفيها جمع المراتب انطواء العقل التفصيلى فىالعقل البسيط الاجمالى (399) شرح دعاى سحر - صفحه : 77 -78 حقيقت محمديه (ص ) صورت اسم الله ((...و الجامع بينهما ثانيا هى الحقيقة الانسانية التى هى ((باعتبار غلبة حكم الوحدةتسمى ((بالحقيقة المحمدية ))و باعتبار غلبة حكم الوحدة و الكثرة هى الحضرة العمائية...)) قوله :((باعتباره غلبة حكم الوحدة ))،و عندى ان الحقيقة المحمدية صورة الاسم اللهالجامع لاحدية جمع الاسماء، كما آنها جامعة لاحدية جمع الاعيان و اما ((العماء))فهىالوجهة الغيبية القدسية للاسم الله المنزهة للاسم الله المنزهة عنكل كثرة و تفصيل )) .(400) تعليقات على شرح - صفحه : 308 - 309 فصوص الحكم عين ثابت احمدى (ص )، عرش صفات و اما عرش الذات و مستوى السلطنة الذاتية هو الاسم الجامع الاحدى و به يظهر مقامالواحدية و الكثرات الاسمائية كما ان ((عرش الصفات ))هو العين الثابتة الاحديةالاحمدية الجمعية ، و به يظهر الاعيان الثابتة و صور الاسماء الالهية .(401) تعليقات على شرح - 302 -303 فصوص الحكم واسطه در بهره مندى موجودات از مقام غيب احدى تمام دايره وجود، از عوالم غيب و شهود تكوينا و تشريعا، وجودا، هدايتا ريزه خوار خواننعمت آن سرور هستند و آن بزرگوار واسطه فيض حق و رابطه بين حق و خلق است و اگرمقام روحانيت و ولايت مطلقه او نبود احدى از موجودات لايق استفاده از مقام غيب احدى نبود وفيض حق عبور به موجودى از موجودات نمى كرد و نور هدايت در هيچ از عوالم ظاهر و باطننمى تابيد. و آن سرورى نورى است كه در آيه نور وارد است كه : ((الله نور المسوات و الارض)).(402) آداب الصلوة - صفحه : 137 -138 واسطه ايجاد زمين و آسمان هيكل مقدس و صورت جسمانى رسول اكرم ، خاتم و نبى مكرم معظم -صل الله عليه و آله - يكى از موجودات كوچك اين عالم بود و روح مقدسش محيط به ملك وملكوت و واسطه ايجاد سماوات و ارضين بود. چهل حديث - صفحه : 484 سلطان دنيا و آخرت و متصرف در جميع عوالم رسول خدا - صل الله عليه و آله - كه علمش از وحى الهى ماءخوذ بود و روحش به قدرىبزرگ بود كه يك تنه غلبه بر روحيات ميليون ميليون بشر كرد. تمام عادات جاهليت واديات باطله را زير پا گذاشت ، و نسخ جميع كتب كرد و ختم دايره نبوت به وجودشريفش شد، سلطان دنيا و آخرت دنيا و آخرت متصرف در تمام عوالم بود باذن الله . چهل حديث - صفحه : 95 طاهر مطلق ، نور خالص و صاحب فتح مطلق ... و تا انسان در اين عالم است با قدم اختيار مى توان خود را در تحت تصرف يكى از آندو(403) قرار دهد. پس ، اگر از اول فطرت تا آخر، ابليس را در آن تصرفى نبودانسان الهى لاهوتى است كه سرتا پايش نور و طهارت و سعادت است . قلبش نور حق استو جز به حق توجه نكند و قواى باطنيه و ظاهره اش نورانى و طاهر است و جز حق در آنهاتصرف نكند، ابليس را از آن حظى نباشد و جنود او را در او تصرفى نبود و همچو موجودشريفى طاهر مطلق و نور خالص است و ما تقدم و ما تاءخر ذنوب او مغفور است و صاحبفتح مطلق است و داراى مقام عصمت كبراست بالاصاله . آداب الصلوة - صفحه : 59 -60 احاطه بر اشياى عالم و ترتيب تكميلعوالم اعلم ان حظ الملائكة من التوحيدات الثلاثة والتنزية ليس كحظ الانسانالكامل فى جميع المقامات ، بل لكل منها مقام معلوم لايتجاوزه . فاتعليم فى تلك النشاءةبحسب استعدادتهم التى يحيط بها النبى المكرم -صل الله عليه و آله - الذى احاط بكل الاشياء و ترتيبتكميل كل العوالم و النشآت على طبق القضاء. (404) مصباح الهداية - صفحه : 80 صاحب علم كامل لدنى علم كامل لدنى رسول اكرم (ص ) - است كه - از صراح وحى الهى و علم ربانى بوده ، واز قياسات و اختراعات كه ساخته به دست تصرف شيطان است عارى و برى است ، و همانطور كه درباره رسول اكرم (ص ) وارد است كه : ((ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى))(405) شرح حديث عقل و جهل - صفحه :3 جلوه تام حق تعالى مى خواهم عرض كنم به آقايان كه معرف رسول اكرم ، قرآن است همان طور كه خودرسول اكرم و حضرت صادق - سلام الله عليه - ولى الله اعظم جلوه تام حق تعالىهستند، قرآن هم همان طور است ، قرآن هم جلوه نام خداى تعالى است يعنى با همه اسماء وصفات تجلى كرده است و ولى الله اعظم و رسول اكرم را با آن اشراقهايى كه ما ازشاطلاع نداريم و با همه اسما و صفات محقق كرده است ... لكن معرف ايشان خود كتاب الهىاست ، يعنى هر كس هر چند در اين كتاب مقدس دقت كند و توجه داشته باشد بيشتر مطلع مىشود كه آورنده او كيست و چه جور آدمى است . بيانات امام در جمع رؤ ساى سه قوه مسئولان كشورى و لشكرى و كنفرانس وحدتاسلامى - صحيفه نور جلد:20 - صفحه :156 - تاريخ سخنرانى :19/8/66. نيل به مرتبه نهايى ، كمال اكتسابى كملين از انسانها كسانى هستند كه با احتساب و اختيار، همه آنچه كه براى كمالشان لازمبوده ، كه با خود برداشته ، و از اين عالم خارج شده اند. گرچه دراصل حركت جوهريه ، با ديگران يكسان بوده ، و با آنها فرقى نداشته اند، مثلا اينانسان و اين گياه و حضرت ختمى مرتبت (ص ) هر سه حركت جوهريه دارند و حركتجوهريه كه عبارت از خارج شدن از دار طبيعت و از قوه به فعليت درآمدن باشد براى هرسه اين موجودات قهرى است ، منتها حضرت ختمى مرتبت (ص ) در اين راه و سير كمالى بهخاطر اكتساب اختيارى به مقامى رسيده كه براى احدى ، رسيدن به آن مقام ممكن نيست . تقريرات اسفار حيطه وجود و كمالات وجودى پيامبر (ص ) اعلم هداك الله الى الطريق المستقيم ان رسول الله -صل الله عليه و آله - لما كان متحققا بتمام دائرة الوجود و مستجمعا للكلمات التى فىجميع عوالم الغيب و الشهود و له البرزخية الكلية و هو المشيئة المطلقة و الفيض المقدس الاطلاقى لم يكن كمال و لا وجود خارجا عن حيطة كماله و وجوده ،فهوكل الوجود الظلى و كله الوجود، و ليس وجود و لاكمال وجود خارجا عن وجوده و كمال وجوده حتى يكون فضلا و زيادة ، الفيوضات الوجوديةو الكمالية التى تصل الى ما سواه من حضرته يكون بطريق التجلى التشاءن لابطريق الفضل و الزيادة .(406) نعم ما كان فضلا عن الوجود هو التعين و العدم و عنالكمالات ما كان من سنخ مقابلاتها .(407) تعليقات على شرح - صفحه : 128 - 129 فصوص الحكم پيرامون نام شريف احمد و محمد (ص ) و اتصال ما قلبه من الحروف به و اتصاله بما قبله فى غير هذا الاسم لايوجب كونهمن حروف اتصال مطلقا. قوله :((و اتصال ما قبله من الحروف ))الخ ، فانالاتصال بما قبله هو الاتصال بالحقيقة الغيبية التىكل دابة متصلة بها ((و ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها))(408)، اوالاتصال عما بعمده ، و لو لا الانقطاع عما بعده من الحروف لميتصل بما قبله . و اما المقام المحمدى ، فهو مقام البرزخية الكبرى و الجامعة للوحدة والكثرة و الحق و الخلق ((و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن ))(409)، و اسمه((المحمدى )) ملكى ، و لهذا يكون حروف الاتصال فيه اكثر؛ و اسمه ((الاحمدى ))ملكوتى و لهذا احتف بحروف الانفصال . و فى كون حرفالاتصال آخر اسمه المحمدى سر بل اسرار. (410) تعليقات على شرح - صفحه : 195 - 196 فصوص الحكم صاحب مقام جمع تشبيه و تنزيه كان نبينا (ص ) صاحب مقام التشبيه و التنزيه و كان جمعها مقاما له بخلاف سائرالانبياء - عليهم السلام - فانهم لم يكونوا صاحب المقامبل كانا فيهم بطريق الحال .(411) تعليقات على شرح - صفحه :92 فصوص الحكم صاحب مقام جمع بين جمع و فرق ان الجمع بين الجمع و الفرق لا يحصل الامع عدم احتجاب الجمع عن الفرق و بالعكس، وهذا لا يحصل الا فى الكشف الثالث الذى ياءتى ذكره من بعد و هوالكشف التام المحمدى- صل الله عليه و آله - الذى له البرزخية الكبرى و قدوصل الى ((قاب قوسين و ادنى )) (412)(413) تعليقات على شرح - صفحه :117 فصوص الحكم حقيقت مقام برزخيت رسول اكرم (ص ) ... ((برزخية )) - صل الله عليه و آله - عبارة عنالاعتدال بين افراط و التفريط، والقيام بمقام الكثرة و الوحدة كماقال - صل الله عليه و آله -: ((كما اخى موسى - عليه السلام - عينه اليمنى عمياء، و كاناخى عيسى - عليه السلام - عينه اليسرى عمياء و انا ذو العينين )) و خروجه عن الكفرين ، ودخول فى التوحيد التام ، و خروجه عن انحاء الكفر و الشرك )).(414) تعليقات على شرح - صفحه :71 فصوص الحكم اول اولالين و آخر الاخرين و عوالم وجود فتم العالم بوجوده ؛ اى لما وجد هذا الكون الجامع تم العالم بوجودع الخارجى لانهروح العالم ، المدبر له و المتصرف فيه و لا شك ان الجسد لايتم كماله الا بروحه التىتدبره و تحفظه من الافات ، و انما تاخر نشاته العنصرية فى الجود العينى . الخ . قوله :((و انما تاءخر نشاءته العنصرية ))،اقول :تاخره باعتبار كونه الارض السابعة واسفل السافلين ، فلما وقع الحجب كلها امكن له خرقها، فهو آخر الاخرين كما هو وقع فىالحجب كلها امكن له خرقها، فهو آخر الاخرين كما هواول الاولين ، فله الرجوع الى نهاية النهايات و غاية الغايات . فهوالمتنزل من غيب الهوية الى الشهادة المطلقة ؛ فهو ((ليلة القدر)) و له الخروج من جمعالحجب بظهور يوم القيامة فيه ، فهو ((يوم القيامة ))، فاستتار نور الاحدى فى تعينالاحمدى ((ليلة القدر))، و لعل قوله تعالى : ((انا انزلنا فى ليلة القدر))(415)اشارة اليه على بعض البطون ، و طلوع نورهتعال من وراء حجابه الاقرب ((يوم القيامة )). (416) تعليقات على شرح - صفحه : 61 -62 فصوص الحكم صاحب سلوك اصح و كشف اتم كشفى اتم از كشف نبى ختمى و سلوكى اصح و اصوب از آن نخواهد بود. سر الصلوة - صفحه : 12 بيان جامع الكلم بودن پيامبر (ص ) ائمه (ع ) فرموند:((نحن الكلمات التامات ))و در قرآن مجيد داريم : اذ قالتالملائكة يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم و جيها فى الدنياو الاخرة من المقربين (417). ((جامع الكلم )) و ((هادى الامة ))، پيغمبر ماست . آن حضرت از ((كلمات تامه )) است ووجه جامع الكلم بودن ايشان آن است كه بعضى از موجودات ناقصند و نمى توانند بهطور كامل حفظ كمالات و آداب عالم بالا را بنمايند. و بعضى ديگر از موجودات هم هستند كهچون ترقى كرده اند محو عالم بالا شده اند و براى آنها نسبت به عالم پايين حالت غفلتاتفاق مى افتد، اين است كه مى بينيد بعضى از كسانى كه ترقى مى كنند وقتى به آنمرتبه اى كه قابليت داشته اند مى رسند، كمال آن عالم آنها را محو مى نمايد كسانى كهدر آن عالم محو شده اند، امور مربوط مشى كنند و چه بسا به چنين اشخاصى نسبت بله وجنون داده مى شود؛ ولى كسى كه به آن مقام عالى مى رسد و تمام اسما و صفات در اوتجلى مى كند، در عين حال كه حفظ ادب و شئون آن عالم را مى كند، حفظ ادب و شئون اينعالم را هم مى نمايد؛ نهايت عظمت و تجلياتى كه ممكن است براى انسان طلوع كند براىوى طلوع مى نمايد ولى چون وجود او وجود كامل است مانع انمحاى او در اين تجليات مىشود و اين تجليات او را از عالم طبيعت غافل نمى كند، بلكه حفظ آداب آن را نموده و حفظآداب اين را هم مى نمايد. انسان كامل كسى است كه فيوضات عالم بالا را به نحوى كهافاضه مى شود ضبط و حفظ كند و چنانكه شايسته است به عالم پايين فيض برساند،يعنى هم فيض بدهد و هم فيض بگيرد، نه از آن دستش كوتاه باشد و نه از اينغافل شود و دور افتد. به همين سبب است كه حضرترسول (ص ) جامع الكلم و كاملترين موجود بين موجودات است . تقريرات اسفار قلب ختمى و وصول به مقام ((او ادنى )) ((ليس المراد هنا بالرحمة ((الوجود)). اذ القلب ليس اوسع من الوجود)) قوله :((اذ القلب ليس اوسع من الوجود))،هذا بلسان العموم والا فالقلب اوسع منالوجود فان ((الوجود))هو ((الوجود المنبسط))، و قلب الختمى اوسع منه . فانهوصل الى المقام ((او ادنى )) و هو مقام الاتصال بالاحدية )).(418) تعليقات على شرح - صفحه : 167 - 168 فصوص الحكم قيام لله عامل به نيل به مقامات معنوى قيام براى خداست كه خاتم النبيين (ص ) را يك تنه بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبهداد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جاى آن توحيد و تقوا را گذاشت و نيز آن ذاتمقدس را به ((مقام قاب قوسين او ادنى ))(419)رساند. تاريخى ترين سند مبارزاتى امام خمينى (ره ) - صحيفه نور جلد:1 - صفحه :3 -تاريخ سخنرانى :1/3/62. اختصاص مواجهه قلبى با مقام احديت جمع انما تسمى بالقلب لتقلبها بين العالم العقلى المحض و عالم النفس المنطبعة وتقلبها فى وجوهها الخمسة التى لها الى العالم الكلية الخمسة قوله : ((وجوها الخمسة )) احدها ما يواجة الحق و هو الوجهة الخاصة التىلكل شى ء بالنسبة الى الحق المشاراليه بقوله تعالى ((ولكل وجهة هو موليها)) و(420) ثانيها ما يواجه به عالم المجردات و الارواح ، وثالثها ما يواجه به عالم المثال ، و رابعها ما يواجه به عالم الشهادة و خامسها ما يواجهبه الى المقام الحدية الجمع ، والقلب المختص بهذه المرتبة هو القلب التقى النقىالذى له النقطة الوسطية بين الاسماة الظاهرة و الباطنة الغير المحجوب عن احكامها واوصافها. (421) تعليقات على شرح - صفحه : 166 - 167 فصوص الحكم صاحب برزخيت كبرا و خلافت عظما آن قلب تقى نقى احمدى احدى جمعى محمدى است كه حق تعالى به جميع شئون ذاتيه وصفاتيه و اسمائيه و افعاليه ، بر آن تجلى نموده ؛ و داراى ختم نبوت و ولايت مطلقهاست ؛ و اكرم بريه و اعظم خليفه و خلاصه كون و جوهره و عصاره دار تحقق و لبنه وصاحب برزخيت كبرا و خلافت عظما است . آداب الصلوة - صفحه : 183 عظمت ميقات رسول اكرم (ص ) با خداوند سرحلقه اهل معرفت و خلاصه اصحاب محبت و حقيقت ، ((ابيت عند ربى يطمعنى و يسقينى))(422) فرمايد. خدايا اين چه بيتوته اى است كه در دار الخلوت انس ، محمد (ص ) رابا تو بوده ، و اين چه طعام و شراب است كه با دست خود اين موجود شريف را چشاندى واز همه عوالم وارهاندى ؟ آن سرور را رسد كه فرمايد:((لى مع الله وقت لا يسمعه ملك مقرب و لا نبىمرسل ))(423) آيا اين وقت از اوقات عالم دنيا و آخرت است ، يا وقت خلوتگاه ((قابقوسين )) و طرح الكونين است ؟ چهل روز موسى كليم صوم موسوى گرفت و به ميقاتحق نايل شد و خدا فرمود: ((فتم ميقات ربه اربعين ليلة .))(424) با اين وصف بهميقات محمد (ص ) نرسد و با وقت احمدى (ص ) تناسب پيدا نكند به موسى - عليه السلام- در ميعادگاه ((فاخلع نعليك ))(425) خطاب رسيد و آن را به ((محبتاهل ))تفسير كردند و به رسول ختمى (ص ) امر به حب على شد. در قلب از اين سر جذوهاى است كه دم از او نزنم . تو خود حديث مفصل بخوان از اينمجمل . آداب الصلوة - صفحه : 110 منحصر به فرد بودن حالات رسول اكرم (ص ) با خداوند آن حالى كه براى رسول اكرم - صل الله عليه و آله - دست مى داده ، براى احدى ازموجودات نبود، چنانچه در حديث مشهور است : ((لى مع اللهحال لا يسمعه ملك مقرب و لا نبى مرسل )). چهل حديث - صفحه : 437 دائمى بودن تجلى به احديت و اطلاقبراىرسول خاتم ... اما التجلى من حيث الاطلاق و الاحدية ، فيفنىكل التعينات و لا يبقى اشارة و اسم الا عند الصحوالحاصل بعد المحو و هذا هو مقام ((او ادنى )) المشار اليه بعد الصحو بقوله : ((لى معالله حالة او وقت ))الخ . و هذا التجلى بالاصلاق و الاحديةيحصل للكمل فى بعض حالات السلوك و للختم فىكل الحالات و للناس كلهم عند القيامة الكبرى .(426) تعليقات على شرح - صفحه : 282 - 283 عبدالله حقيقى و صاحب مقام عبوديت مطلقه ... و چون سالك را مقام ((اسميت ))دست داد، خود را مستغرق در الوهيت بيند: ((العبوديةجوهرد كنهها الربوبية ))(427)؛ پس خو را ((اسم الله )) و ((علامة الله )) و((فانى فى الله ))بيند و ساير موجودات را نيز چنين بيند، و اگر ولىكامل باشد متحقق به ((اسم مطلق )) شود و براى او تحقق به عبوديت مطلقه دست دهد و((عبدالله )) حقيقى شود. و تواند بود كه تعبير به ((عبد)) در آيه شريفه ((سبحان الذى اسرى بعبده))(428). براى آن باشد كه عروج به معراج قرب و افق قدس ومحفل انس به قدم عبوديت و فقر است و رفض غبار انيت و خودى واستقلال است . و شهادت به رسالت در تشهد، بعد از شهادت به عبوديت است ؛ چه كهعبوديت مرقات رسالت است ؛ و در نماز كه معراج مؤ منين و مظهر معراج نبوت است ، شروعشود، پس از رفع حجب به بسم الله كه حقيقت عبوديت است : ((فسبحان الذى اسرى بنبيهبمرقاة العبودية المطلقة .))(429) و او را به قدم عبوديت به افق احديت جذب فرمود واز كشور ملك و ملكوت و مملكت جبروت و لاهوت رهانيد؛ و ساير بندگان را كهمستظل به ظل آن نور پاكند،به سمه اى از سمات الله و مرقات تحقق به اسم الله ، كهباطن آن عبوديت است ، به معراج قرب رساند. سر الصلوة - صفحه : 89 -90 عبوديت مطلقه مقام خاص اكمل خلق الله ... و بايد دانست كه عبوديت مطلقه از اعلا مراتب وكمال و ارفع مقامات انسانيت است كه جز اكمل خلق الله محمد -صل الله عليه و آله - بالاصالة و ديگر اولياىكمل بالتعبية ، كسى ديگر را از آن نصيبى نيست ، و ديگران را پاى عبوديت لنگ است وعبادت و عبوديت آنها معطل است . و جز با قدم عبوديت نتوان به معراج حقيقى مطلق رسيد؛ ولهذا در آيه شريفه فرمايد: ((سبحان الذى اسرى بعبده .)) قدم عبوديت و جذبهربوبيت سير داد آن ذات مقدس را به معراج قرب ووصول و در ((تشهد)) نماز كه رجوع از فناى مطلق است ، كه در سجدهحاصل شده ، باز توجه به عبوديت قبل از توجه به رسالت است . و ممكن است اشاره بهآن باشد كه مقام رسالت نيز در نتيجه جوهره عبوديت است . آداب الصلوة - صفحه : 10 عبد مطلق فانى در حق و معبر خلق به بارگاه قدس ... پس از آداب شهادت به وحدانيت و الوهيت حق ، متوجه به مقام قدس عبد مطلق ورسول ختمى شود و از تقدم مقام عبوديت بر رسالت متنبه شود كه قدم عبوديت مقدمه همهمقامات سالكين است و رسالت شعبه عبوديت است ، و چونرسول ختمى ، عبد حقيقى فانى در حق است اطاعت او اطاعت حق است ، و شهادت به رسالتموصول به شهادت به وحدانيت است ، و عبد سالك بايد از خود مراقبت كند كه قصور درطاعت رسول كه طاعت الله است نكند تا از بركات عبادت كهوصول به بارگاه قدس است به دستگيرى ولى مطلق محروم نشود و بداند كه كسى رابى دستيارى ولى نعم و رسول اكرم - صل الله عليه و آله - به بارگاه قدس و جايگاهانس بار ندهد. آداب الصلوة - صفحه : 365 انطباق مقام عبوديت با تجليات ذاتيه و فعليه در آينه كثرت مقام عبوديت ولى مطلق محمد - صل الله عليه و آله - و مقام رسالت آن سرور است كه منطبقبا تجليات ذاتيه و فعليه در مرآت كثرت است . سر الصلوة - صفحه : 108 قيام تام به عبادت و اطاعت خداوند رسول خدا، كه على مرتضى و جمع ماسوى الله بنده درگاه اويند و ذره خور خوان نعمتمعارفش هستند و متعلم به تعليم او هستند، آنطور قيام به امر مى كند. پس از خلعت نبوتختميه ، كه تمام سير دايره كمال و لبنه اخراى معرفت و توحيد است ، دهسال در كوه حرا برپا مى ايستد و قيام به اطاعت مى كند تا آنكه قدمهاى مباركش ورم مىكند و خداى تعالى بر او آيه فرو مى فرستد:((طه ، ما انزلنا عليك القرآن لتشقى؛(430) اى طاهر هادى ؛ ما قرآن برتو فرو نفرستاديم كه به مشقت بيفتى )) توپاكيزه و هادى هستى ، اگر مردم اطاعت تو نكنند، از نقص و شقاوت آنهاست نه نقصانسلوك يا هدايت تو، مع ذلك ، عجز و قصور خود را اعلان مى فرمايد. آداب الصلوة - صفحه : 177 در بيان شدت عبادت و رياضت رسولاكرم (ص ) حضرت ختمى مرتبت به قدرى رياضت كشيد و قيام درمقابل حق كرد كه قدمهاى مباركش ورم كرد و از طرف ذات مقدس حق -جل و جلاله - آيه نازل شد:((طه ، ما انزلنا عليك القرآن لتشقى )).(431) فرمود حضرت باقر - عليه السلام -:((بودرسول خدا - صل الله عليه و آله - پيش عايشه در شب او؛ پس گفت :اىرسول خدا چرا به زحمت اندازى جان خود را و حال آنكه آمرزيده است خداوند براى توآنچه پيش بوده است از گناه تو و آنچه پس از اين آيد؟ فرمود:اى عايشه ، آيا نباشمبنده سپاسگزار)) چهل حديث - صفحه : 176 -337 سرى از اسرار عبادت رسول اكرم - صلوات الله عليه وآله - بدان كه عيشه گمان كرده بود كه سر عبادات منحصر به خوف از عذاب يا محو سيئاتاست ؛ و تصور كرده بود كه عبادت نبى مكرم -صل الله عليه و آله - نيز مثل عبادت ساير مردم است ؛ از اين جهت ، مبادرت به اين اعتراضنمود كه چرا اينقدر خود را به زحمت مى اندازى . اين گمان ناشى ازجهل او به مقام عبادت و عبوديت ؛ بود و از جهل به مقام نبوت و رسالت . نمى دانست كهعبادت عبيد و اجرا از ساحت مقدس آن سرور دور است ، و عظمت پروردگار و شكر نعماى غيرمتناهيه خلص نقشه تجليات بى پايان محبوب است ؛ چنانچه در نماز معراج (432)اشاره به آن شد. حضرات اوليا - عليهم السلام - با آنكه محو جمالند وجلال ، و فانى در صفات و ذات ، مع ذلك هيچ يك ازمراحل عبوديت از غفلت نكنند. حركات ابدان آنها تابع حركات عشقيه روحانيه آنهاست ؛ و آنتابع كيفيت ظهور جمال محبوب است ؛ولى از مراتب نازله را بيان فرمود كه همين قدربداند عبادات آن سرور براى اين امور دنيه نيست . چهل حديث - صفحه : 349 -350 حالات وقت نماز از بعضى از زنهاى رسول خدا - صل الله عليه و آله -نقل شده كه رسول خدا - صل الله عليه و آله - با ما صحبت مى كرد و ما با او صحبت مىكرديم ؛ چون وقت نماز حاضر مى شد گويى او ما را نمى شناخت و ما او را نمى شناختيم ؛براى اشتغالى كه به خدا پيدا مى كرد از هر چيز.(433) آداب الصلوة - صفحه : 111 اعراض از ماسوى الله آن چيزى كه انسان را به ضيافتگاه خدا راه مى دهد اين است كه غير خدا را كنار بگذارد واين براى هركس ميسور نيست ، براى افراد انگشت شمارى كه در راس آنهارسول الله است ميسور بوده . بيانات امام در جمع ائمه جمعه و جماعات برخى استانها - صحيفه نور جلد:18 - صفحه:17 - تاريخ سخنرانى :21/3/62. ظلل الله رسول الله (ص ) ظل الله است ، غير رسول الله (ص ) آنهايى كه نزديك بهرسول الله اند نزديك به ظل الله اند، اصلرسول الله است ، او ظل الله است . بيانات امام در جمع عده اى از مسلمانان قطر - صحيفه نور جلد:5 - صفحه :173 -تاريخ سخنرانى :16/12/57. فنا كردن اراده خود در اراده خداوند پيغمبر اكرم از باب اينكه دستش دستى بود كه تخلف در تمام عمرش از كارهايى كه خدافرموده بود نكرده بود، اين دست ، دست خدا مى شود، بيعت ، بيعت با خداست از آنجايى كهكارهايى را كه كرده بود اراده اش تابع اراده خدا كارش تابع كارهاى خدا، حكومتش حكومتالهى است به او گفته مى شود كه تو تير نينداختى ، وقتى كه تير انداختى تو نبودى ،خدا تير انداخت .(434) با اينكه پيغمبر تير انداخته بود اماظل خدا بود، هيچ حركتى از خود نداشت ، هر چه داشت تبع قانون بود، قرآن مجسم بودپيغمبر، قانون مجسم بود پيغمبر. بيانات امام در جمع گروهى از ايرانيان در پاريس - صحيفه نور جلد:3 - صفحه :111- تاريخ سخنرانى :21/8/57. عدم اخترام و خلجان براى رسول خدا(ص ) آن كسى كه هيچ گاه اخترامى برايش حاصل نشده ، تنها يك نفر است و آن هم وجود مقدسولى الكل است كه خلجانى ابدا به قلبش هم وارد نشد، و اينكه فرمود: ((ليغان علىقلبى )) در جايى بود كه ابوجهل ها در مقام ايذاى قلب محترمش بر مى آمدند و حرفهاىناگوارى مى گفتند، و الا هيچ نحوه اخترام به خودش وارد نشد، بلكه حضرت در اين طبيعتدقيقا آنطورى كه نقشه سير الهى بود، سير فرمود. تقريرات اسفار مظهر رحمت واسعه و كرامت مطلقه الهيه آن رسول ختمى و ولى مطلق گرامى كه از محضر قدس ربوبى ومحفل قرب و انس الهى به اين سر منزل غربت و وحشت قدم رنجه فرموده و گرفتارمعاشرت و مرادوت با ابوجهل ها و بدتر از آنها گرديده و ناله ((ليغان على قلبى ))اش دل اهل معرفت و ولايت را محترق كرده و مى كند، رحمت واسعه و كرامت مطلقه الهيه استكه آمدن در اين كلبه اش براى رحمت موجودات سكنه عالماسفل ادنى است و بيرون بردن آنها است از اين دار وحشت و غربت ؛ چون كبوتر مطوقه كهبراى نجات رفقا خود را به دام اندازد. آداب الصلوة - صفحه : 66 شدت راءفت رسول الله (ص ) خداى تعالى معرفى رسول اكرم (ص ) را فرموده در آخر سوره ((توبه ))- كه خودسوره غضب است به اين نحو -: لقد جائكمرسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين رؤ وف رحيم (435)؛ ودر شدت شفقت و راءفت آن بزرگوار بر همه عائله بشرى بس است آيه شريفهاول سوره شعرا كه فرمايد: ((لعلك باخع نفسك الا يكونوا مؤ منين ))(436) و دراوايل سوره كهف كه فرمايد:((لعلك باخع نفسك ان لم يؤ منوا بهذا الحديثاسفا.))(437) سبحان الله ، تاسف به حال كفار و جاحدين حق و علاقه مندى به سعادتبندگان خدا، كار را چقدر به رسول خدا - صل الله عليه و آله - تنگ نموده كه خداىتعالى او را تسليت دهد، و دل لطيف او را نگهدارى كند كه مبادا از شدت هم و حزن بهحال اين جاهلان بدبخت ،دل آن بزرگوار پاره شود و قالب تهى كند...((محمدرسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماة بينهم )).(438) شرح حديث عقل و جهل - صفحه : 164 - 165 رياضت رسول خدا (ص ) براى دعوت و شيخ عارف كامل ، شاه آبادى - دام ظله - مى فرمودند:((پس از آنكه آن وجود مبارك مدتىدعوت فرمود وموثر نشد آنطورى كه حضرتمايل بود، آن سرور احتمال داد كه شايد نقص در دعوت او باشد. پس ،اشتغال به رياضت پيدا كرد مدت ده سال ، تا آنكه قدمهاى مباركش ورم كرد. آيه شريفهنازل شد كه خود را مشقت مده ؛ تو طاهر و هادى هستى و نقص در تو نيست ، بلكه نقص درمردم است . ((انك لا تهدى من احببت )).(439) چهل حديث - صفحه : 351 -352 رحمت براى مؤ منين و كفار پيغمبر اسلام (ص ) همانطورى كه براى مومنين رحمت و دلسوز بود، براى كفار هم بود،دلسوز بود براى كفار يعنى متاثر مى شد كه اين كفار به كفر خودشان باقى باشند ومنتهى به آتش جهنم بشوند، براى آنها دلسوزى مى كرد، دعوتش براى اين بود كهنجات بدهد اين اشخاص كافر را، آن اشخاص عاصى را. خداى تبارك و تعالى خطاب مىفرمايد كه : ((مثل اينكه مى خواهى خودت را بكشى براى اينها كه اينها ايمان نياوردهاند.))(440) همچو متاثر بود كه اينها چرا ايمان نمى آورند، اينها چرا نجات پيدا نمىكنند. وقتى يك دسته اى را در يك جنگى در تاريخ هست كه بسته بودند آنها را و مىآوردند از كفار، مى فرمود كه ما اينها را بايد با زنجير وارد بهشت كنيم ، حالا بايد بااينطور بياوريم و هدايتشان بكنيم . نور هدايت بود، همانطورى كه با مومنين سرصلح وصفا داشت ، با ديگران هم داشت ، مگر آنهايى كه يك غده سرطانى بودند كه بايد كندهبشوند، از جامعه بايد كنار بروند. بيانات امام در ديدار با گروهى از جوانان اصفهان - صحيفه نور جلد:7 - صفحه:259 - تاريخ سخنرانى :12/4/58. رحمت براى همه انسانها شخص سالك كه بخواهد تسميه او حقيقت پيدا كند، بايد رحمتهاى حق را به قلب خودبرساند و به رحمت رحمانيه و رحيميه متحقق شود، و علامتحصول نمونه آن در قلب آن است كه با چشم عنايت و تلطف به بندگان خدانظر كند و خيرو صلاح همه را طالب باشد. و اين نظر، نظر انبياى عظام و اولياىكمل - عليهم السلام - است . منتها آنها دو نظر دارند: يكى ، نظر به سعادت جامعه و نظامعائله و مدينه فاضله ؛ و ديگر نظر به سعادت شخص ، و علاقهكامل به اين سعادت دارند. و قوانين الهيه كه به دست آنها تاءسيس و انفاذ و كشف و اجرامى شود، اين دو سعادت را كاملا مراعات مى نمايد. حتى در اجراى قصاص و حدود وتعزيرات و امثال آن ، كه به نظر مى رسد با ملاحظه نظام مدينه فاضله تاءسيس وتقنين شده است ، هر دو سعادت منظور است ؛ زيرا كه اين امور در اكثر براى تربيت جانىو رساندن او به سعادت دخالت كامل دارد. حتى كسانى كه نور ايمان و سعادت ندارند و آنها را با جهاد وامثال آن به قتل مى رسانند - مثل يهود بنى قريظه - براى خود آنها نيز اينقتل صلاح و اصلاح بود، و مى توان گفت از رحمت كامله نبى ختمى ،قتل آنها است ؛ زيرا كه با بودن آنها در اين عالم حيات اينجا به يك روز عذاب و سختيهاىآنجا مقابله نكند. و اين مطلب براى كسانى كه ميزان عذاب و عقاب آنجا مقابله نكند. و اينمطلب براى كسانى كه ميزان عذاب و عقاب آخرت و اسباب و مسببات آنجا را مى دانند پرواضح است . پس شمشيرى كه به گردن يهود بنى قريظه وامثال آنها زده مى شد به افق رحمت نزديكتر بوده و هست تا به افق غضب و سخط. آداب الصلوة - صفحه : 236 -237
|
|
|
|
|
|
|
|