|
|
|
|
|
|
نگاهى ديگر حافظ جمال الدين زرندى در كتاب نظم الدر (ص 215 )حديثىمرسل هلال بن خباب آورده است كه بى شباهت به اين صورت ماتم نيست ،هلال بن خباب گويد: جبرئيل نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله بود پس امام حسن و امامحسين عليهماالسلام آمدند و به دوش پيغمبر صلى الله عليه و آله پريدند، پيغمبر صلىالله عليه و آله به مادر آنان فرمود:(شايد مراد از ام سلمه رضى الله عنهاباشد به قرينه آن كه هلال از حسن بن محمد حنيفه روايت مى كند و او از پدرش محمدبن حنيفه و وى از ام سلمه روايت مى كند ) به هرحال خواه اين مادر باشد و خواه مادر اصلى ، پيغمبر صلى الله عليه و آله به مادرشانفرمود: آيا اينان را مشغول و سرگرم نمى كنى ، پس مادر آنها را برگرفت ولى آنهاخود را از دست ما در در بردند و آمدند و بر پشت پيغمبر صلى الله عليه و آله برجستندپس پيغمبر صلى الله عليه و آله خود آنها را برگرفت و در كنار خود نهاد . جبرئيل گفت : چگونه دوست ندارم در حالى كه آن دو ريحانه من در دنيا هستند پسجبرئيل گفت : آگاه باش كه امت تو اين پسرت را مى كشند (يعنى امام حسين عليه السلام را). پس جبرئيل بال هاى خود را به هم زد تا لرزه آنها را فرا گرفت و تربتى را آورد وگفت : آگاه باش كه او بر روى اين تربت كشته مى شود پيغمبر گفت : اسم اين تربتچيست ؟گفت : كربلا. هلال بن خباب گويد: همين كه حسين عليه السلام درسال 61 هجرى در سرزمين مصيب وارد شد و شب را در همان مكان كه او را محاصره كردندبه صبح رسانيد يك نفر از بوميان محل را كه از نژاد نبظى بود نزد امام عليه السلامآوردند حسين به او گفت : اسم اين سرزمين چيست ؟او گفت : كربلا.(334) امام حسين عليه السلام گفت : رسول الله صلى الله عليه و آله راست گفت : سرزمين كربو اندوه و بلاست ، به اصحاب خود فرمود: بارها را به زمين نهيد، خيمه ها را فرود آريدالا اى خيمگى فروهل ، اين جا مناخ قوم است سواران شترها را مى خوابانند،محل ريختن خون آنان است . (335) داستان زن گناهكار در زمان امام جعفر صادق عليه السلام زنى وفات كرد، چون او را دفن كردند قبر او رابيرون انداخت و بسيار اين قضيه عجيب اتفاق افتاد زيرا آن زن زنا مى كرد و از آنچه اززنا توليد مى شد مى سوزاند ناچار مادر آن زن خدمت به امام صادق عليه السلام آمدهجريان را به عرض حضرت رسانيد حضرت فرمود: اين زن خلق خدا را معذب مى داشتهقدرى از تربت حسين عليه السلام را با او دفن كنيد و چون از آن خاك پاك در قبر آن زنگذاشتند زمين آرام شد. (336) جسارت مردى به تربت امام حسين عليه السلام و هلاكت آن لعين شيخ طوسى عليه الرحمه به سند معتبر نقل كرده كه موسى بن عبدالعزيز گفت : يوحناطبيب نصرانى مرا ملاقات و كرد و گفت : به حق پيغمبر و دينت كه بگو كيست آن كسى كهمردم به زيارت او مى روند در ناحيه قصر ابن هبيره ؟ آيا از اصحاب پيغمبر شماست ؟ گفتم : نه او امام حسين عليه السلام پسر دختر پيغمبر ماست . گفت : به من بگو كه چرا اين سوال را كردى ؟گفت : در اين باب خبر عجيبى دارم و آن ايناست : شاپور خادم رشيد شبى مرا طلبيد چون به نزد او رفتم مرا برداشت و بهخانه موسى بن عيسى برد كه از خويشان خليفه بود ديدم كه موسى بن عيسى بى هوشدر رختخواب افتاده و در پيش رويش تشتى بود كه جميع احشايش در آن ريخته بود وهارون الرشيد او را در آن ايام از كوفه طلبيده بود. شاپور از خادم مخصوص موسى پرسيد: اين چه حالت است كه در او مى بينم ؟گفتن يكساعت پيش از اين در نهايت صحت و خوشحالى نشسته بود و با نديمان خود صحبت مى كردو شخصى از بنى هاشم حاضر بود و گفت : من بيمارى شديدى داشتم و به هر چهمعالجه كردم فايده نداشت تا آن كه كاتب من گفت از تربت امام حسين عليه السلام بردارو مدوا كن ، من چنين كردم و عافيت يافتم پس موسى بن عيسى گفت : هيچ از آن تربت پيشتو مانده است ؟گفتم : بلى . پس فرستادم قدرى از آن تربت آوردند موسى گرفت و از روى استخاف در مقعد خودداخل كرد چون چنين كرد فرياد النار، النارش بلند شد و گفت : تشت بياوريد، چون تشتآوردندد اينها كه در تشت است از او جدا شد پس نديمان پراكنده شدند و مجلس به ماتممبدل شد شاپور به من گفت كه بيا ملاحظه كن كه آيا چاره اى در علاج اين مرد مى توانىكرد ؟چون در تشت نظر كردم ديدم كه جگر و اسپرز و شش و دلش همه در تشت افتادهبسيار تعجب كردم و گفتم : هيچ كس چاره اين را نمى تواند كرد جز حضرت عيسى بن مريمعليه السلام كه مرده را زنده مى كرد شاپور گفت : راست مى گويى ، اما اين جا باش تامعلوم شود كه حالش به كجا منتهى مى شود من شب نزد ايشان ماندم تا سحر كه موسىبن عيسى به جهنم واصل شد. (337) راوى گفت : يوحنا با اين نصرانيت مدتى مى آمد و حضرت امام حسين عليه السلام رازيارت مى كرد و بعد از آن مسلمان شد و اسلامش نيكو شد . شيخ طوسى به سند خود از محمد بن مسلم روايت كرده است كه از امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمودند: خداوند عالميان درعوض كشته شدن امام حسين عليه السلام چند چيز كرامت و مقرر فرمود: امامت در فرزندان آن حضرت قرار داد و تربت آن حضرت را از براى هر ناخوشى شفانمود و دعا كنندگان در نزد آن بزرگوار متسجاب شود و روزهاى زائران از وقت بيرونرفتن از خانه هاى خود تا وقت برگشتن از عمر ايشان ، محسوب نخواهد شد. (338) تربت امام حسن عليه السلام به نماز ارزش مى دهد فاطمه زهرا عليهاالسلام وقتى كه پدر بزرگوارش دستور تسبيحات معروف را بهايشان دادند (34 بار الله اكبر 33 بار الحمد الله 33 بار سبحان الله ) سر قبر عموىبزرگوارش جناب حمزة بن عبدالمطلب رفت و از تربت شهيد براى خود تسبيح ساخت . اين كار فاطمه زهرا عليهاالسلام چه معنا دارد ؟ خاك شهيد و قبر او محترم است ، من براىعبادت خدا كه مى خواهم خود را بشمار نيازمند به تسبيح هستم چه فرق مى كند كه دانههاى تسبيح از سنگ باشد يا چوب يا خاك ، و از هر خاكى آدم بردارد، برداشته است ، ولىمن اين را از خاك تربت شهيدان بر مى دارم و اين نوعى احترام و به شهيد و شهادت استنوعى به رسميت شناختن قداست شهادت است تا آن كه بعد از شهادت است ، نوعى بهرسميت شناخت قداست سيدالشهداء است تا آنكه بعد از شهادت امام حسين عليه السلام خودبه خود لقب سيد الشهداء از جانب حمزه عليه السلام گرفته شده و به نوه برادربزرگوارش حسين بن عليهماالسلام داده شد و پس از آن ديگر كسى بخواهد از خاك شهيدتبرك بجويد از خاك امام حسين عليه السلام تهيه مى كند. ما كه مى خواهيم نماز بخوانيم و از طرفى سجده بر فرش و بر مطلق خوردنى وپوشيدنى را جايز نمى دانيم با خود خاك يا سنگى بر مى داريم ، ولى گفته اند، حالاكه بايد بر خاك سجده كرد بهتر كه خاك از تربت شهيدان باشد. امام فرمود: سجده كنيد بر تربت جدم حسين بن على عليه السلام كه در نمازى كه بر آنتربت مقدس سجده كرده ايد، حجاب هاى هفتگانه را پاره مى كند، يعنى ارزش شهيد را دركبكن ، خاك تربت او به نماز تو ارزش مى دهد. (339) سوغات براى حوريان در خبر آمده حورالعين وقتى ببيند يكى از فرشتگان به زمين هبوط مى كند از او تسبيحتربت از خاك سيد الشهدا هديه مى طلبند. عطر تربت امام حسين عليه السلام فرشته اى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و خبر شهادت سيد الشهداء را به آنحضرت داد و سپس به دريا نازل شد و بالش را بر دريا پهن كرد و صحيه زد و گفت : يا اهل البحار البسو اثواب الحزن ، فان فرخالرسول مذبوح . اى اهل درياها جامه حزن بپوشيد كه پسر پيغمبر شهيد خواهدشد. بعد تربت مقدس را بر بالش برداشت و عروج كرد و در آسمان فرشته نماند مگر آنكهآن تربت را بوئيد و اثرى از آن تربت مقدس در او ماند و بر كشتگان آن بزرگوار لعنكرد وهو يفوح كالمسلك و آن مانند مشك بوى خوشى مى دهد. (340) چهار عذاب قبر با تربت در غيبت شيخ طوسى آمده كه عبدالله بن جعفر حميرى به حضرت حجت(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) نوشت : آيا جايز است در قبر ميت ا ز تربت بگذرانديا نه ؟ فرمود: بلى مى گذارند، با حنوط ميت مخلوط مى كنند ان شاء الله . و از حضرت امام رضاعليه السلام روايت شده چه مانع است يكى از شما را هر گاه ميت رادفن كند مقابل رويش تربتى از خاك امام حسين عليه السلام گذارد و زير سرش مگذارد. علامه مجلسى عليه الرحمه در تحفة الزائر گويد: مستحب است با ميت در قبر نهادن تربتو كفن را با آن نوشتن . شوشترى در خصائث الحسينيه گويد: از خصائص تربت مقدس يكى آن است كه هر گاه بامرده در قبر باشد براى او در قبر امان است آقاى بهبهانى در خواب از امام حسين عليهالسلام پرسيد: آيا از كسى كه در جوار شما دفن شدهسوال مى كنند ؟ فرمود: كدام فرشته را جرات مى كند كه از او بپرسد. (341) ابوالفرج از محمد بن حسن اشنائى نقل كرده ، بعد از تخريب قبر سيدالشهداء عليهالسلام به دست متوكل عباسى لعنة الله خود را در خطر انداختيم و با مرد عطارى براىزيارت امام حركت كرديم روزها پنهان و شب ها را مى رفتيم تا به غاضريه رسيديم نيمهشب از دو پاسگاه كه خواب بودند گذشتيم و خود را به قبر رسانيدم نشانى نداشت ،جست وجوى مى كرديم ، تا به صندوقى كه دور قبر بود و سوازنده بودند رسيديم ،جاى خشت ها چون خندق فرو رفته بود زيارت كرديم ، بوى خوشى از آن استشمام نموديمكه مانندش بو نكرده بوديم من به رفيق عطر فروش گفتم : بو كن چه عطرى است ؟گفت: به خدا از هيچ عطرى آن را نبوييده ام . با قبر وداع كرديم و رفتيم و گرد آن چند جا نشانه گذاشتيم چونمتوكل كشته شد با جمعى از سادات و شيعه سر قبر رفته آن نشانه ها را آورديم و آنان رابه صورت اول باز گردانيديم ، صدق زيارت روشن شد. اشهد لقد طيب الله لك التراب واوضح بك الكتاب . گواهى كه خدا خاك را به تو خوشبو كرد و كتاب را به سبب تو روشن كرد .(342) استشفاى امام محمد باقر عليه السلام با تربت جعفر بن قولويه قمى طيب الله رمسه در كامل الزيارة گويد: محمد بن مسلم گفت : به مدينه رفتم و بيمار شدم امام محمد باقر عليه السلام شربتى باغلام خود برايم فرستاد و دستمالى بر آن بود چون غلام آورد گفت : اين را بخور كهحضرت به من فرموده نروم تا بياشامى چون گرفتم و خوردم ديدم شربت سردى بوددر نهايت خوش طعمى و بوى مشك مى داد، غلام گفت : چون آشاميدى خدمت حضرت برو. من تعجب كردم كه قادر به حركت نيستم و نمى توانم بر پابايستم ، ولى چون آن شربتدر جوفم قرار گرفت ، گويا از بندى رها شدم ، برخاستم به در خانه آن حضرت آمدهرخصت جستم . حضرت فرمود: صح الجسم فادخل ، گريه كنانداخل شدم و سلام كردم و دست و سر مباركش را بوسيدم فرمود: چرا گريه مى كنى ؟گفتم: قربانت شومه بر غربت خود مى گريم و دورى راه از خدمت شما و ناتوانى درماندن وملازمت شما كه پيوسته به شما بنگرم فرمود: اما كمى قدرت تو خداوند شيعيان واهل مودت ما را چنين و بلا را به سوى ايشان منعطف كرد.(343) آب را آشاميدم و سالم شدم شيخ طوسى عليه الرحمه از مشايخ كرام خود روايت نموده است كه محمد رازدى مى گويد:من در مسجد جامع مدينه نماز مى خواندم در كنار من دو مرد بودند كه يكى از آنها جامه سفيدبر تن داشت و يكى از آنها به ديگرى گفت : كه در تربت امام حسين عليه السلام شفايىاز هر درد است و من مرضى داشتم و به هر دوا كه مداوا كردم عافيت نيافتم تا آنكه خوفهلاك بر من مستولى شد و از خود نااميد شدم و نزد ما پير زالى بود ازاهل كوفه كه به نزد ما مى آمد در وقتى كه مرضم نهايت شدت را داشت او گفت : در تو راهر روز در زيادتى مى بينم ، مى خواهى تو را معالجه كنم كه از اين مرض نجات يافتى. گفتم : بسى محتاجم به چنين چيزى ، پس آبى در قدحى كرد و به نزد من آورد چون آن آبرا آشاميدم سالم شدم كه گويا هرگز آزارى نداشتم . بعد از چند ماه آن زن نزد من آمد و او سلمه نام داشت گفتم : بالله اى سلمه آن چه دواى بودكه به من دادى ؟گفت : با يك دانه از تسبيح كه در دست دارم تو را مداوا كردم گفتم : اينتسبيح چيست ؟گفت : خاك قبر امام حسين عليه السلام است من به او گفتم اى رافضيه ، مرامداوا به خاك قبر امام حسين عليه السلام مى كنى ؟پس آن زن خشمناك شد و از پيش منبيرون رفت و در همان ساعت آزار من عود كرد و چنان شدت به هم رسانيده است كه خوفهلاك بر خود دارم .(344) شفاى شريف حجاز به وسيله تربت و شيعه شدن او يكى از اساتيد بزرگوار از مرجع فقيد شيعه علامه بزرگوار مرعشى نجفىنقل مى كند: شريف مكه كه از سادات حسنى بود و مذهب اهل سنت داشت در زمان ناصرالدين شاه قاجاريهبه ايران سفر كرد او مهمان امير كبير شد و امير كبير هم به احترام او جمعى از عالمان وبزرگان را دعوت كرد هنگام صرف غذا كه امير كبير شريف را دعوت به حضور بر سرسفره كرد او عذر آورد كه : در بين عرب مرسوم است چنانچه مهمان خواهشى از ميزبانداشته باشد از صرف غذا امتناع مى كند تا اين كه ميزبان برآوردن حاجت او را به عهدهبگيرد من نيز الان از شما خواهشى دارم ! امير كبير گفت : چه خواهشى داريد ؟ او گفت : از شما آشپزى مى خواهم كه بتوانم برايمچنين غذاهايى تهيه كند. امير كبير پذيرفت و پس از صرف غذا به كنيزى كه آشپز او بود، قضيه را خبر داد اوبسيار متاثر شد و گفت : من شيعه هستم و چگونه مى توانم در يناهل سنت زندگى كنم ؟ولى كار از كار گذشته بود و شريف او را با خود به حجاز برد. پس از مدتى شريف مكه به چشم درد شديدى مبتلا شد كه پزشكان از معالجه آن ناتوانبودند او به دعا و توسل رو آورد، ولى سودى نبخشيد تا نابينا شد به خاطرش رسيد ازآشپز ايرانى نيز سوالى كند وقتى قضيه را با او در ميان گذاشت او قدرى تربت امامحسين عليه السلام بر ديدگان شريف ماليد و پس از آن ديدگانش بينا شد. شريف پرسيد: آيا تو جادوگرى كردى ؟گفت به خدا پناه مى برم . پرسيد: پس چه چيزى بود؟گفت : از اين مطلب بگذر، لازم نيست بدانى . شريف اصرار زيادى كرد و آن بانو شيعه ايرانى گفت : به منقول بده كه در امانم تا حقيقت مطلب را برايت بگويم . شريف گفت تو در امانى ، و از جانب من اذيتى به تو نخواهد رسيد . او گفت : ما شيعيان هنگامى كه خود را ناچار مى بينيم ، به تربت امام حسين عليه السلاماستشفا مى كنيم ، واين هم تربت آن عزيز گرامى بود از زمين كربلا. شريف ، پس از اين قضيه تشيع اختيار كرد و به نزديكان خويش نيز خبر داد و از آنهادرخواست كرد كه به مذهب شيعه در آيند. تربت امام حسين عليه السلام باعث قبولى نماز از چيزهايى كه باعث قبولى نماز مى شود روى مهر تربت نماز خواندن است چنانچه درخبر است : السجود على تربد الحسين يتم الصلاة و ان كانت ناقصة . سجده بر تربت حسين عليه السلام نماز را تمام وتكميل مى كند و اگر چه ناتمام شد. در خبر ديگر است كه در بحار و تظلم الزهراء عليها السلامنقل شده ، امام صادق عليه السلام فرمود: السجود على تربة الحسن يخرق الحجبالسبه .(345) سجده بر تربت حسين عليه السلام حجاب هاى هفت گانه را پاره مى كند مراد هفت آسمان است يعنى به درجه قبول مى رسد. روايت شده كه هر گاه يكى از شما خواهد كه بر دارد تربت را به طواف انگشتان برداردو قدر آن مثل نخود است پس ببوسد آن را را وبر هر دو ديده بگذارد و بر ساير بدنبمالد و بگويد: الهم بحق هذه من حل بها و ثوى فيها و بحق جده و ابيه و اخيه و الائمه من ولده بحقالملائكه الحافين به الا جعلتها شفاء من كل داء و برءا منكل و نجاة من كل افه و حرزا مما اخاف و احذر. ترجمه دعا: خداى بحق اين تربت و بحق هر كه در آن وارد شده و اقامت گزيده در آن بحقجدش و پدرش و مادرش و برادرش و امامان از اولادش و بحق فرشتگانى كه گرد اويندكه بگردانى آن را درمان هر درد و بهبودى از هر بيمارى و نجات از هر آفت و حرز از هرچه بيم دارم و بهراسم . پس آن را استعمال نمايد و روايت شده كه مهر كردن تربت امام حسين عليه السلام آن استكه بر آن سوره انا انزلناه فى ليلة القدر بخوانى و نيز روايت شده كه هرگاه تربت را بخورى يا به كسى بخورانى بگو: بسم الله و بالله ، اللهم اجعله رزقا واسعا، و علما نافعا، و شفاء منكل داء، انك على كل شى ء قدير. به نام خدا و بذات خدا، خدايا بگرداش روزى واسع و دانش سودمند و درمان هر دردبدرستى كه تو بر هر چيز توانايى . (346) به غبار كربلا بخشيده شد در بغداد فاسقى عمر خود را به بدى طى كرد واموال زيادى داشت وقت مرگ وصيت كرد مرا در نجف دفن كنيد شايد از بركت جناب اميرحقتعالى مرا عفو فرمايد خويشانش به وصيت اوعمل نموده بعد از تغسيل ، و تكفين او را برداشته متوجه نجف شدند، خدمه علوى شب درخواب ديدند جناب امير عليه السلام بر سر صندوق (قبر )آمده خدمه را طلبيد و فرمود:فردا صبح فاسقى را در تابوت به اين خانه جا خواهند آورد، بايد شما مانع شويد ونگذاريد او در زمين نجف دفن كنند، زيرا زنانكار و بدكار است و گناهش از شمار بيروناست . صبح خدمه جمع شده و خواب را 4به همه گفتند، مطابق بود به دروازده آمدند به انتظارنشسته كسى را نديده متفكر برگشتند از قضا آن جماعت راه نجف را گم كرده و به كربلابرخوردند چون روز شد از آنجا به نجف رفتند شب باز خدمه در خواب ديدند حضرتفرمود چون صبح شد همه بيرون رويد و آن تابوتى كه شبقبل از ورود منع كردم با عزت بياوريد و ساعتى در روضه من بگذاريد بعد او را دربهترين جا دفن كنيد. ايشان علت منافى دو امر را پرسيدند: كه در اين دو امر چه سرى است ؟ فرمود: شبگذشته آن جماعت راه گم كرده به زمين كربلا حسينم رسيدند و باد خاك كربلا راداخل تابوت او كرد و از براى خاطر فرزند مظلومم حسين حق تعالى از گناهان او گذشته. خدمه صبح پيشواز رفته بعد از ساعتى جنازه گرد آلوده را آوردند و به امر حضرتعمل كردند و صورت واقعه را براى آن جماعت بيان كردند. (347)
اگر خواهى نجات از آتش قهر
|
نمى سوزد به آتش كه از شوق
| ثواب گريه براى امام حسين عليه السلام 1- در كامل الزيارات و ثواب الاعمال و امالى مروى است كه امام جعفر صادق عليه السلامبه ابى عماره منشد يعنى شعر خوان فرمود: هر كه در مصيبت حسين بن على شعرى بخواند و پنجاه نفر را بگرياند، بهشت از آناوست ، و هر كه بخواند در مصيبت امام حسين عليه السلام يك بيت و سى نفر را بگرياند،باز بهشت از آن اوست ، و هر كه بخواند در مصيبت حسين عليه السلام و بيست نفر رابگرياند، بهشت براى اوست ، و هر كه بخواند در مصيبت حسين عليه السلام شعرى پسبگرياند، يكى نفر را بهشت براى اوست ، و هر كه بخواند در مصيبت حسين عليه السلام ،پس خود را به گريه در آورد، بهشت از آن اوست . (348) گريستن بر حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام اگرچه ازافعال جوارح و اعضا و كار چشم است ، اما سبب آن محبت قلبى است كه از تصور ورود آنمصائب عظميم بر آن محبوب خداوند تبارك و تعالى قلب به سوزش در آيد و سبب شودبراى بيرون آمدن اشك از ديدگان است رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ان لقتل الحسين عليه السلام حرارة فى قلوب المومنين لا تبرد ايدا . به درستى كه براى شهادت حضرت ابى عبدالله عليه السلام حرارتى دردل هاى مومنان است كه هرگز سرد نشو. (349) ابن قولويه به اسنادش از ابى عماره منشد نقل مى كند كه گفت : در هيچ روزى به نامحسين بن على نزد امام صادق عليه السلام برده شد كه آن روز آن حضرت خندان ديدهشود تا شب و آن حضرت مى گفت : الحسين عبرة كل مومن . حسين عليه السلام سبب ريزش اشك هر مومنى است . (350) ثواب سوگوارى سيد الشهداء عليه السلام عده زيادى از صحابه از معاذ بن جبل روايت كرده اند كهرسول خدا صلى الله عليه و آله با رنگى پريده بر ما وارد شد و فرمود: من محمدم ،اولين و آخرين را به من داده اند مادام كه در ميان شما هستم اطاعتم كنيد و هنگامى كه از ايندنيا رفتم به كتاب خدا تمسك جوييد، حلالش راحلال و حرامش را حرام بدانيد تا در نتيجه مرگ با راحتى و مسرت شما را دريابد،قضاىالهى گرفته و مشتمل گشته كه بعد از من فتنه هايى چون پاره هاى شب ديجور به شمارو مى آورد هر گاه رسولانى مى رفتند، رسولان ديگر جايگزين مى شدند تا آن جا كهچهره واقعى نبوت دگرگون شد و به صورت سلطنت در آمد خداوند رحمت كند كسى كهنبوت را به درستى دريافت كند و به صدق و سلامت از عهده آن بر آيد اى معاذ! نگهدار وبشمار. معاذ مى گويد: آن حضرت هنگامى كه در شمردن به پنجمى رسيد فرمود: يزيد، خداونددر يزيد بركت قرار ندهد آنگاه چشمانش پر از اشك شد و فرمود: خبر شهادت امام حسينعليه السلام را به من دادند و تربت قلتگاه او را برايم آورده و به من خبر دادند كهقاتلش كيست سوگند به خدايى كه جانم به دست اوست مردمى كه حسين در بين آنها كشتهمى شود و آنها از كشته شدنش جلوگرى نكنند خداوند بين سينه ها و قلوبشان اختلاف مىافكند اشرارشان را بر آنها مسلط مى گرداند و آنان را درچار تفرق مى سازد آنگاهفرمود: آه و افسوس بر آل محمد چه مصيبتى كه از جانب خليفه انتصابى عياش شهوت پرست بهدر دانه هاى آل محمد عليهم السلام رو مى آورد، فرزند من و فرزندانش را مى كشد.(351) زيد بن ابى زياد روايت كرده كه روزى رسول خداصلى الله عليه و آله از خانه عايشهبه طرف خانه فاطمه عليهاالسلام رفت و شنيد حسين بن على عليه السلام مى گريدفرمود: آيا نمى دانى كه گريه او مرا ناراحت مى كند. (352) سوگوارى عمومى فقيه ابن مغازلى (واسطى )در كتاب المناقب روايت مى كند: در اطراف قبر حسين عليهالسلام چهل هزار فرشته پريشان مو و غبار آلود تا قيامت بر او مى گريند و درنقل ابوبكر زاغونى هفتاد هزار فرشته آمده است از اينها ثابت مى شود كه اندوه و زارىبر سبط پيامبر صلى الله عليه و آله دامنه ا ش تا قيامت كشيده خواهد شد تا هنگامى كهعزاى عمومى حسين در روز رستاخيز برگزار شود بارش اشك ها ادامه دارد، عزايى كه باشركت تمام مخلوقات در صحنه محشر به پا مى گردد. سوگوارى و عزادارى سوگوارى و عزادارى براى فقيد از دست رفته ، طبيعى بشر است و از مهر و محبت بر مىخيزد، چون سرشت بشر به مهر آميخته است بشرى كه مهر ندارد، بشر نيست اگر مهرى دركار نباشد، سوگى و عزايى نخواهد بود از دست رفتن انسانى عزيز و محبوب ، زيانزندگان خواهد بود، اشك زنده بر مرگ عزيزان بيشتر از احساس محروميت ريشه مىگيرد، به ويژه اگر انسان از دست رفته بزرگ باشد، شهيد باشد، در راه خدا جانبازىكرده باشد، عزاى حسين انسانى گذشته از مهر رنگ حياتى دارد وتكامل بشرى را در پى خواهد داشت عزاى شهيد زنده نگه داشتن شهادت است . اسارت بانوى بانوان شهادت پيشواى شهيدان را همگانى و جاودانى كرد، سوگوارىبر آنحضرت ، شهادت و اسارت را همه دانى و جاودانى مى كند. اگر سوگوارى پيشواى شهيدان نبود كسى امروز حسين را نمى شناخت ، راه حسين را نمىشناخت و بشر از راهنماى هاى امام حسين عليه السلام و نياكان حسين و فرزندان حسين بهرهاى نداشت و محروم بود! اگر سوگوارى پيشواى شهيدان نبود، كسى امروز يزيد را نمى شناخت راه يزيد را نمىشناخت يزيديان را نمى شناخت ، سعادت بشرى تامين نمى شد، شهيد رهبر اجتماع بشرىاست در همه زمان ها و همه مكان ها . رهبرى شهيد وقتى است كه شهيد شناسا باشد، شهيد ناشناخته نمى تواند رهبرى كندسوگوارى و عزادارى براى شهيد، جامعه را شهيد شناس ، فرد را شهيد شناس مى سازداشك بر شهيد از دل بر مى خيزد و دل را به سوى راه شهيد رهبرى مى كند. سوگوارى براى شهيد، نفرت طبيعى را به سوى ظالم و ستمگر بر مى انگيزد ناله ها واشك هات سندى هاى زنده ظلم ظالمان هستند، سندهاى گويايى كه حكومت هاى ظالم وبيدادگرى را رسوا مى سازند اشك بر شهيد، حقايقى را كه قدرت هاى ظالمانه نهانكردند فاش مى سازد. سوگوارى بر شهيد، در پرورش اجتماع و آموزش مردم تاثير كلى دارد. شهيد معلم جامعه است و سوگوارى بر او، درس ها و تعليمات او را بيان مى كند وبلندگوى سخنان شهيد براى جهانيان است عاطفه بشرى رهنماى بشر است عاطفه اگربه سوى خير رهنما گردد بشر را سعادتمند و خوشخبت مى سازد و اگر به سوى شررهنما شد بشر را شقى و بدبخت مى كند و سوگوارى بر شهيد عاطفه را به سوى خيرراهى مى كند زندگانى هستند كه حياتشان براى بشر، سود است و مرگشان زيان مانندنيكوكاران و خدمتگزاران بشر زندگانى هستند كه مماتشان براى بشر سود است وحياتشان زيان بخش ، مانند ستمكاران و قلدران بشرى حسين در سطح بالاترى ازنيكوكاران قرار دارد، چون حياتش براى بشر سودمند بود و شهادتش نيز براى بشرسودمند است پس بزرگداشت شهادت موجب تامين سعادت بشر است و سوگوارى براىشهيد راهى است براى بزرگداشت شهادت . اشك از مهر ريشه مى گيرد، و مهر از اشك بر مى خيزد، مهر اشك مى ريزد و اشك مهر مىريزد اشك عاطفه انيگز است آزادى روحى مى بخشد و بشر را از اسارت عقده هاى روحى مىرهاند،و به سوى راه حسين روانه مى سازد. مجرمى كه به راه امام حسين عليه السلام برود، محرم مى گردد، و پليدى كه دست بهدامان حسين عليه السلام بزند پارسا مى شود اشك دعوتى است به سوى راه امام حسينعليه السلام . دعوت اشك با زيان است ، با قلم نيست ، دعوت اشك دعوت بادل است ، دعوت كننده دل است و دعوت شونده دل . داعى و مدعو، در اشك يكى است و ميان آن دو اتحاد برقرار است اتحاد داعى و مدعو تاثيررا چند برابر مى كند، چون دو گانگى و بيگانگى در ميان آن دو نيست هر دو يكى هستند، ودو تا نيستند، دعوت پذير اشك ، دعوت را آزادى مى پذيرد نه اسير زور است و نهگرفتار زر، دعوت با زور، دعوت با زر، آزادى ندارد، انسان ساز نيست . انسان سازى دعوت وقتى است كه با زور و زر همراه نباشد انسان شدن وقتى است كهطمعى و ترسى در كار نباشد،و دعوت پذير، آزادىعمل داشته باشد بتواند به دعوت رو كند و بتواند به دعوت پشت كند اين وقت است كهدعوت نتيجه مى دهد و انسان مى آفريند. اشك ، حس كنجكاوى ، را بر مى گزيند، و پرسش هاى پى در پى مى آورد. حسين عليه السلام كه بود؟ قاتلش كه بود؟ چرا كشته شد؟ چه مى خواست ؟ راضش چهبود؟از مشخصات حسين عليه السلام مى پرسند و از مشخصاتقاتل امام حسين عليه السلام . پاسخ اين پرسش ها، دل تيره را روشن مى سازد ودل غافل را هشيار مى كند. شهيدانى كه براى امام حسين عليه السلام گريستند گريه زبان دل است و از مهر بر مى خيزد گريه مرهمدل هاى سوخته و داروى دردمندان است دلى كه مهر ندارد، دلى كه سوزد ندارد، اشك ديدهندارد، دلى كه مهر مى ورزد، مى سوزد و اشك مى ريزد. گريه ويژه انسان ها و نشانه مردمى است جانوران نمى گريند، اشك نمى ريزند،گريه از انسانيت ريشه مى گيرد، جانوران دوپايى كه اشك ندارند، از مردمى بدورند،صورت انسانى دارند و سيرت انسانى ندارند، آن كه در مردمى پيش است گريه اش بيشاست . گريه بر مظلوم ، بر ستمديدگان كمكى است به مظلوم ، گريه بر شهيد، دعوت بهيارى شهيد است گريه بر غريب ، همدردى با اوست گريه بر بيچاره نخستين گام چارهاوست . امام حسين عليه السلام سرور مظلومان است پيشواى شهيدان است ، رهبر آزادگان استبرترين انسان است گريه بر امام حسين عليه السلام پيمودن راه حسين عليه السلام استپاسخ به دعوت امام حسين عليه السلام است ، كمك و يارى حسين عليه السلام است حسينعليه السلام زنده است دعوت مى كند، يارى مى طلبد. گريستن براى حسين عليه السلام لبيك گفتن به نداى امام حسين است . سيف و مالك از مادر يكى بودند و از پدر و دوتا، روز شهادت شرفياب شدند و اشكريختند واجازه نبرد خواستند. حسين عليه السلام پرسيد:برادر زادگان من ، از چه كسى مى گرييد؟ اميد دارم كه ساعتى نگذرد كه ديدگانتان روشن گردد. گفتند: خداى مار را فداى تو مى كند، برخود نمى گرييم ، و بر تو مى گرييم ، چراكه مى بينم حضرتت را دشمن از هر سو احاطه كرده و غريب مانده اى يار و ياورى ندارد، وما بيش از يك جان نداريم كه فداى تو كرده و از تو دفاعه كنيم . حسين عليه السلام فرمود: خداى بدين احساس شما، بدين از جان گذشتن شما كه در راه منگام بر مى داريد، بهترين پاداش را بدهد پاداشى كه شايسته پرهيزكاران باشد اجازهصادر شد سيف و مالك به سوى دشمن رو كردند ولى از حسين عليه السلامدل نمى كندند، گاه بر مى گشتند و رو به حسين كرده مى گفتند: سلام بر تو اى پسررسول خدا! حسين عليه السلام پاسخ مى داد: سلام بر شما باد، رحمت حق بر شما باد بركات الهىبر شما باد عشق حسين عليه السلام سر تا پاى دو برادر را فرا گرفته بود ودل هايشان از مهر او آكنده بود، از حسين به سوى حسين مى رفتند پيشواى آنها حسين بودپشتيبان آنها هم حسين بود بر سپاه يزيد تاختند هر كدام بر دگرى پيش مى جست و خود راوظيفه مند مى دانست كه از برادر حمايت كند. جانبازى كردند دليرانه نبرد كردند و مردانه كوشيدند تا شربت شهادت نوشيدند. سيف و مالك ، دو عموزاده بودند، ولى از يك پستان شير خورده بودند، وه چه مادرى ! وچهپسرى ! چه شير پاكى ! مادرى كه فرزند خود را سعادتمند كرد، فرزندانى كه مادر راسعادتمند كردند برادران با دوست خود، شبيب ، سه تنى از كوفه بيرون شدند بهيارى حسين عليه السلام به سوى كوى شهادت شتافتند، خود را از ديده بانان يزيدنهان داشتند كوشيدند تا خود را به حسين عليه السلام رسانند و در زمره سربازان اوقرار گرفتند. شبيب از مردان دلير بود و سوابقى نيكو داشت ، در جهادهاى سه گانه پدر حسين عليهالسلام جمل صفين ، و نهروان شركت داشته ، شمشير زده جانبازى كرده بود، اينك به يارىحسين عليه السلام شتافته تا زندگانى از سر گيرد و حيات جاودانى را تجديد كند. شبيب در دفاع از نخستين حمله يزيديان ، مردانه جنگيد تا جان دادد و به شهادت رسيد وهمچون دو يار باوفاى خويش سيف و مالك ، تنهايى و غريبى حسين عليه السلام را نديدهر چند حسين عليه السلام از آغاز غريب بود هنوز هم غريب است بشر بدان پايه از ترقىو تكامل نرسيده كه حسين عليه السلام را از بى كسى و غريبى بيرون كند سعادت بشروقتى است كه اجتماع بشرى از يزيديان تهى گردتد و از حسينيان پر شود كه جهانگلستان خواهد شد. (353) سوگوارى عمومى زمانى صورت مى گيرد، كه مادر داغديده اش فاطمه دختررسول خدا صلى الله عليه و آله با جامه هاى خونين وارد محشر شود. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى دخترم فاطمه وارد محشر مى شود لباسهاى خونين با اوست ، سپس به پايه اى عرش چنگ مى زند و عرض مى كند: اى جبار، بين منو قاتل فرزندم داورى كن به خداى كعبه سوگند كه به نفع دخترم داورى مى كند. اين حديث را سيد محمود شيخانى مدنى در كتاب خود الصراط السوى بر صحت گفتارسلميان بن يسار هلالى گواه آورده است گفته سليمان چنين است : سنگى را يافتند كه برآن نوشته بود:
والصور فى يوم القيامة ينفخ
| ناگزير حضرت فاطمه عليهاالسلام وارد عرصه قيامت مى شود در حالى كه پيراهنشبه خون حسين آغشته است واى بر آن كسانى كه شفيعانشان دشمنان مدعى آنهاست و صوردر قيمامت دميده خواهد شد. نگهدارى خون و لباس مقتول ، نزد امت عرب و امت هاى ديگر اشاره به اين است كه هنوزقصاص خون خواهى نشده است دل مجروح بعد از خونخواهى اليتامكامل مى يابد. گريه آسمان براى امام حسين عليه السلام از امام محمد باقر عليه السلام روايت شد (354) كه فرمود:قاتل يحيى بن زكريا (355) و قاتل حسين بن على عليه السلام هر دو ولد الزنا بودندو آسمان سرخ نشد مگر براى امام حسين عليه السلام و يحيى پيامبر عليه السلام مظلوم وتا قيامت باقى خواهد بود و در كتاب تحفة الابرار ازرسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: ما بكت السماء على احد الا على يحيى بن زكريا و الحسين ابن على ، و حمرتها بكاوها. هرگز آسمان بر كسى گريه نكرد، مگر بر يحيى بن زكريا و حسين بن على وگريه آسمان سرخى آن است . . در اين جا لازم است فرموده امام سجاد عليه السلام راجع به امام حسين عليه السلام را كهدر چند مورد به حضرت يحيى پيامبر عليه السلام شباهت داشته مقدارى توضيح دهيم . عده اى از محدثان از سيد سجاد عليه السلام روايت كرده اند كه فرمود: بيرون شديم با پدرم حسين عليه السلام پس فرمود: نيامديم در منزلى و كوچ نكرديم ازآنجا مگر آن كه ياد نمود يحيى بن زكريا را و روزى فرمود كه از پستى اين جهان بودكه سر حضرت يحيى بن زكريا را و روزى فرمود كه از پستى اين جهان بود كه سرحضرت يحيى عليه السلام را هديه فرستادند براى زن زناكارى از بنىاسرائيل بعيد نيست كه تكرار ذكر امام حسين عليه السلام و يحيى عليه السلام اشاره بههمين معنا باشد اما وجه شباهتى كه ميان اين دو مظلوم بوده بسيار است و ما به ذكر هشت وجهبسنده مى كنيم : اول : آن كه همنامى بر اين كه هر دو معصوم پيش از تسميه آنها نبوده چنان كه در رواياتفراوان وارد است كه نام يحيى و حضرت امام حسين عليهماالسلام را كسى پيش از اين دومظلوم نداشته . دوم : مدت حمل هر دو شش ماه بوده چنان كه در چند روايت وارد است . سوم آنكه قبل از ولادت هر دو اخبار و وحى آسمانى به ولايت و شرح مجارىاحوال هر دو آمد، چنان كه مشروحا در باب ولادت حضرت سيدالشهداء عليه السلام است ودر تفسير آيه (و حملته امه كرها و وضعته كرها ) (سوره احقاف ، آيه 46 ). محدثان ومفسران نقل كرده اند. چهارم : گريستن آسمان بر هر دو كه در روايات فريقين در تفسير آيه (فما بكت عيلهمالسماء و الارض )وارد است . قطب راوندى روايت كرده : بكت السماء عليهما اربعين صباحا... پنجم ، آنكه قاتل هر دو ولدالزنا بوده و در اين باب چندين روايت وارد شده بلكه ازحضرت محمد باقر عليه السلام مروى است كه پيامبران را نكشد مگر اولاد زنا. ششم : آنكه سر هر دو را در طشت طلا نهادند و براى زنان زناكاران و زنازداگان هديهبردند چنان كه در چند روايت آمده است با اين تفاوت كه سر حضرت يحيى عليه السلامرا در طشت بريدند كه خون او به زمين نرسد تا سبب غضب الهى شود لكن كفاره كوفه واتباع بنى اميه (لعنهم الله ) در اين حد نيز رعايت را از حضرت سيدالشهداء عليه السلامنكردند. هفتم ، تكلم سر حضرت يحيى عليه السلام چنان كه در تفسير قمى است و تكلم سر مطهرسيدالشهداء عليه السلام چنان كه در جاى خود گذشت . هشتم ، انتقام الهى براى حضرت يحيى و امام حسين عليه السلام به كشته شدن هفتاد هزارتن چنان كه در خبر مناقب است . از تطبيق حال سيدالشهداء با حضرت يحيى عليهماالسلام معلوم مى شود سر احاديث واردكه آنچه در امت هاى سابق واقع شده در اين امت واقع شود. (356) تمام چشم ها روز قيامت گريه مى كنند به شدت و ناراحتى ، مگر چشمى كه براى امامحسين عليه السلام گريه كرده باشد پس آن چشم روز قيامت شاد و خندان است . (357) آسمان چهل روز براى امام حسين عليه السلام خون گريه كرد. (358) از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه پس از كشته شدن امام حسين عليه السلامآسمان چهل روز گريه كرد سوال شد از علامات گريه آسمان ؟ فرمود: آفتاب طلوع مىكرد در حالى كه سرخ بود و غروب مى كرد در حالى كه سرخ بود. (359) در تذكرة سبط بن جوزى از هلال بن ذكوان نقل شده كه چون حسين عليه السلام شهيد شد،دو يا سه ماه گذشت ، ديوارها را گويى خون آلوده مى ديدم از هنگام نماز صبح تا غروبآفتاب و گفت : به سفرى رفتيم ، باران بر ما باريد كه نشانه آن در جامه هاى ما مانندخون بماند. (360) طبرسى در اعلام الورى از زهرى روايت مى كند كه گفت : به ما رسيده كه هنگامقتل امام حسين عليه السلام هيچ سنگى را بر نمى داشتند جز آنكه زير آن خون تازه بود.(361) زمان كشته شدن حسين بن على عليهماالسلام آسمان خون مى باريد و همه چيز در نظر مارنگ عزا و خون به خود گرفته بود. (362) وقتى امام حسين عليه السلام كشته شد آسمان گريه كرد و گريه آسمان آن بود كهصفحه آسمان تماما سرخ شده بود. (363) ابن سيرين گفته است : بعد از يحيى بن زكريا، آسمان بر احدى گريه نكرد و مگربراى امام حسين . (364) آفتاب براى امام حسين عليه السلام گريه مى كند عيسى بن حارث روايت كرده كه چون حسين بن على عليه السلام را شهيد كردند در آناوقات (365)تا هفت روز هر گاه نماز عصر مى گزارديم نظر مى كردى بر آفتاب كهبر ديوارهاى خانه ها تابيده بود گويى از شدت سرخى لحاف سرخ است . او گفت : كه از زكريا بن يحيى بن عمر الطائى شنيدم كه او از يكى از محبان شنيده بودكه شمر لعين را قطعه اى طلا به دست آمده بود و در مياناموال امام حسين عليه السلام و آن را به دختر خود داد و او به زرگر داد كه زيور بسازدچون او به كوره برد خاكستر بيرون آورد. (366) گريه امام سجاد عليه السلام از امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه حضرت امام زين العابدين عليه السلامچهل سال بر پدر بزرگوار خود گريه كرد و در اين مدت روزها روزه داشت و شب ها بهعبادت قيام داشت و غلام آن حضرت هنگام افطار آب و طعام بر آن بزرگوار حاضر مى كردو نزد آن جناب مى نهاد و عرض مى كرد: ميل بفرما اى مولاى من ، آن حضرت با گريه وناله مى فرمود: قتل ابن رسول الله جائعا، قتل ابن رسول الله عطشانا . چگونه آب و طعام بخورم و حال آن كه پسررسول خداصلى الله عليه و آله را با شكم گرسنه و لب تشنه شهيد كردند . اين جملات را مكرر مى فرمود تا آنكه طعام و آب را با آب ديده ممزوج و مخلوط مى داشت وهميشه به اين حال بود تا خداى خود را ملاقات كرد از يكى از غلامان حضرت روايت شدهكه گفت : روزى امام سجاد عليه السلام به صحرا تشريف برد، من نيز از پشت سر آنجناب بيرون رفتم وقتى به آن حضرت رسيدم ديدم كه بر روى سنگ ناهموارى سر بهسجده گذاشته و شنيدم گريه او را كه در سينه خود مى گردانيد، و شمردم كه هزارمرتبه اين تهليلات را در سجده خواند: لا اله الا ا لله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا ورقا، لا اله الا الله ايمانا و تصديقا . آن گاه سر از سجده برداشت ديدم صورت و ريش مباركش را آب ديدگانش فرو گرفتهعرض كردم : اى سيد و آقاى من ، وقت آن نشده كه اندوه شما، مام شود و گريه شما كمگردد ؟ فرمود: واى بر تو يعقوب بن اسحاق ابراهيم عليه السلام (367) پيامبر و پيامبر زادهبود و دوازده پسر داشت و خداى بزرگ يكى از پسرانش را از نظر او غايب كرد از حزن واندوه مفارق آن پسر، موى سرش سفيد شد و پشتش خميده گرديد و چمشش از بسيارىگريه نابينا شد و حال آن كه پسر وى در دنيا زنده بود ولى من با چشم خود پدر وبرادرم را با هفده تن از اهل بيت كشته و سر بريده ديدم پس چطور حزن و من به آخر رسدو گريه ام كم شود. روايت شده كه آن حضرت بعد از قتل پدر بزرگوارش از مردم كناره گرفت و در باديهدر خانه اى كه سياه چادر گويند چند سال منزل فرمود و گاه به زيارت جدشاميرالمومينن عليه السلام و پدرش امام حسين عليه السلام مى رفت و كسى مطلع نمى شد.(368) امام صادق عليه السلام فرمود: پس از شهادت امام حسين عليه السلام زنان بنى هاشمخضاب نكردند و روغن نماليدند و سرمه نكشيدند تا سر عبيدالله زياد رسيد و جدم امامزين العابدين آن چنان مى گريست كه اشك او محاسنش راتر مى كرد. (369) از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: هر كس كه چون يادى از ما در نزد اوشود و ديدگانش پر از اشك گردد، اگر چه اندازهبال مگسى باشد، خداوند گناهانش را بيامرزد، هر چند مانند كف دريا باشد. (370) امام سجاد عليه السلام بر پدر بزگوارشچهل سال گريست ، وقتى ماه محرم مى آمد امام كاظم عليه السلام را كسى خندان و شاد نمىديد تا روز عاشورا كه بر آن حضرت روز مصيبت و حزن بود. (371) من روضه خوانى را دادند آقا سيد اسدالله نقل كرده اند: مجلس روضه خوانى داشتيم ، شب ختم شد، درها را بستيم ،و خوابيديم ، در خواب ديدم جلسه روضه تمام شده مردم رفته اند ولى آقايى ايستادهاست خدمتش عرض كردم : آقا روضه تمام شده مى خواهيم درها را ببنديم و استراحت كنيم ،فرمود: براى كه روضه خوانديد؟ گفتم : براى امام حسين . فرمود: مى خواهى مزد شما را بدهم ، پرسيدم شما كى هستيد ؟جوابى نفرمود دست در جيبمباركش كرد و يك عدد و ان يكاد... با يك زنجير زيبا مرحمت كرد و فرمود: اين براى خودتبعد چيز ديگرى داد و گفت : اين براى كنيز زهرا.گفتم : مقصود كيست ؟ فرمود: عيالت كه زحمت پذيرايى روضه را عهده دار بود و براى بچه ها هم دو چيزديگر لطف فرمود: عرض كردم : خودتان را معرفى نكرديد ؟ فرمود: شما براى چه كسى روضه مى خوانديد ؟ عرض كردم : براى امام حسين فرمود: من پدرشان هستم از شادى بيدار شدم ديدم اتاق ،معطر و ان يكاد آن جا است كه هنوز زنجيرش را داريم از آن حرزها هم در ناراحتى و بيمارىبچه ها استفاده كرديم يك بار هم پسرم تصادف كرد، از بركت حرزها سالم ماند.(372)
|
|
|
|
|
|
|
|