قرآن كريم مثل اينكه عنايت خاص دارد كه همين طور كه صديقين و قديسينتاريخ را بيان میكند ، صديقات و قديسات تاريخ را هم بيان بكند . درداستان آدم و همسر آدم نكتهای است كه من مكرر در سخنرانيهای چند سالپيش خود گفتهام و باز يادآوری میكنم . يك فكر بسيار غلط را مسيحيان درتاريخ مذهبی جهان وارد كردند كه واقعا خيانت بود . ( در مسئله زن نداشتنعيسی و ترك ازدواج و مجرد زيستن كشيشها و كاردينالها ) . كم كم اين فكرپيدا شد كه اساسا زن عنصر گناه و فريب است ، يعنی شيطان كوچك است .مرد به خودی خود گناه نمیكند و اين زن است ، شيطان كوچك است كه هميشهوسوسه میكند و مرد را به گناه وا میدارد . گفتند اساسا قصه آدم و شيطان وحوا ، اين طور شروع شد كه شيطان نمیتوانست در آدم نفوذ بكند لذا آمد حوارا فريب داد و حوا آدم را فريب داد ، و در تمام تاريخ هميشه به اين شكلاست كه شيطان بزرگ زن را و زن مرد را وسوسه میكند . اصلا داستان آدم وحوا و شيطان در ميان مسيحيان به اين شكل درآمد ، ولی قرآن درست خلاف اينرا میگويد و تصريح میكند ، و اين عجيب است . قرآن ، وقتی داستان آدم و شيطان را ذكر میكند ، برای آدم اصالت و برایحوا تبعيت قائل میشود . اول كسی كه میفرمايد ما گفتيم ، میگويد ما بهاين دو نفر گفتيم كه ساكن بهشت شويد ( نه فقط به آدم ) . « لا تقربا هذهالشجره »( 1 ) به اين درخت نزديك نشويد ( حالا آن درخت هر چه هست ) بعد میفرمايد : « فوسوس لهما » |