( میخواهد بگويد دين ، امری نيست كه بر بشر تحميل شده باشد ، بلكه پاسخبه ندای فطرت بشر است . پيمانی كه خدا بسته است ، روی كاغذ نيست ، بالفظ نيست ، با صوت نيست ، با بيعت نيست ، بلكه با قلم تقدير است ،در عمق روح و سرشت انسانهاست) میگويد پيغمبران آمدهاند به مردم بگويند:ايها الناس ! آن پيمانی كه در سرشت خود با خدای خود بستهايد ، ما وفایبه آن پيمان را از شما میخواهيم نه چيز ديگر . « و يذكروهم منسی نعمته »( 1 ) ، پيامبران ياد آورانند . « و يحتجوا عليهم بالتبليغ » ( 2 ) ، وبرای اينكه پيام خدا را به مردم ابلاغ كنند و از اين راه با مردم اتمامحجت نمايند . « و يثيروا لهم دفائن العقول » ( 3 ) . ( چه جملههای عجيبی ! )میفرمايد : در عقلهای مردم ، در فكر مردم ، در روح مردم ، در اعماق باطنمردم ، گنجهايی مدفون است ، گنجهايی عقلانی در عقل مردم وجود دارد ، ولیروی اين گنجها را خاكها و غبارها پوشانيده است . پيغمبران آمدهاند تااين غبارها را ، اين لايههای خاك را بزدايند و اين گنجی را كه مردم دردرون خود دارند به خود آنها بنمايانند . هر فردی در خانه روح و روان خودگنجی دارد و از آن بیخبر است . پيغمبران آمدهاند آن گنج را بنمايانند تاهر كس با كمال شوق و شور و ابتهاج در صدد بيرون آوردن گنج خودش باشد .پيغمبران خدا همه مبلغند به اين بيان كه عرض كردم ، ولی همه پاورقی : 1 و 2 و 3 - نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه اول ، قسمت 36 ، ص 33. |