آنها بوده ، لاجرم مذهب آنها هم كه توجيه كننده وضع آنها بوده استوارمیمانده و حكومت میكرده است . و اما مذهب توحيد خود به خود نتوانستهبه شكل يك تحقق خارجی و عينی در جامعه وارد شود ، مذهب توحيد هيچ نقشتاريخی در جامعه ايفا نكرده و نمیتوانسته ايفا كند ، زيرا روبنا برزيربنا نمیتواند پيشی گيرد . از اين رو نهضتهای پيامبران توحيدی نهضتهایمحكوم و شكست خورده تاريخ است و نمیتوانسته است جز اين باشد .پيامبران مذهب توحيد ، مذهب برابری آوردهاند ، اما طولی نكشيده كهمذهب شرك در زير نقاب توحيد و تعليمات پيامبران به حيات خود ادامهداده و با تحريف آن تعليمات از همان تعليمات تغذيه كرده و بيش ازپيش نيرومند شده و بر آزار طبقه محروم تواناتر شده است . در حقيقت ، پيامبران راستين كوشش كردهاند قاتق نانی برای مردم آورنداما بلای جان مردم شده ، ابزاری شده در دست طبقه مخالف كه حلقه طناب راتنگتر و گلوی محرومان و غارتشدگان را بيشتر بفشارند . آنچه پيامبران ازطريق تعليمات خود میخواستهاند . انجام يابد انجام نشده است و آنچه شدهاست آنها نمیخواستهاند . به تعبير فقها : " ما قصد لم يقع ، وما وقع لميقصد " . اينكه ماديون و ضد مذهبها میگويند دين ترياك جامعه است ، تخدير است، عامل ركود و توقف است ، توجيهگر مظالم و تبعيضات است ، نگهبان جهلاست ، افيون توده هاست ، راست است اما درباره مذهب حاكم و مذهبشرك و مذهب تبعيض كه سوار بر تاريخ بوده است ، و دروغ است امادرباره مذهب راستين ، مذهب توحيد ، مذهب محكومان و مستضعفان كه هموارهاز صحنه زندگی و |