بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آیین بندگی,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     ayin0001 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0003 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0004 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0005 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0006 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0007 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0008 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0009 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0010 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0012 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0013 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0014 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     fehrest - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
 

 

 
 

حـضـرت , نـامـه را مهر كرده به دست من دادند وفرمودند كه آن را به وى برسانم .
وقتى به شهرم بـرگشتم , شبانه به منزلش رفتم , اجازه ورود خواستم وگفتم : فرستاده حضرت صادق (ع ) بر در خـانه است , ناگاه ديدم با پاى برهنه از درون خانه به سوى من آمد, چون مرا ديد بر من سلام كرد وميان دو چشمم را بوسيد, سپس گفت : اى آقاى من ! تو فرستاده مولاى من هستى ؟ گفتم : آرى .
گفت : اگر راست گفته باشى , مرا از آتش نجات داده اى .
آنـگـاه دسـت مـرا گرفته به درون خانه برد ودر محل مخصوص خودش نشاند وخوددر برابر من نشست وگفت : اى آقاى من ! وقتى مولاى مرا ترك كردى , حالش چگونه بود؟ گفتم : خوب بود.
گفت : به خدا قسم ؟! گفتم : به خدا قسم ! مجددا گفت : به خدا قسم ؟! گفتم : به خدا قسم ! براى مرتبه سوم گفت : به خدا قسم ؟! گفتم : به خدا قسم ! آنـگـاه نـوشته امام (ع ) را در آوردم , آن را خواند وبوسيد وبر روى دو چشمانش گذاشت وگفت : برادرم ! كار خودرا بگو.
گـفـتـم : در نـامـه اى كـه برايم نوشتى , هزار درهم بر من مقرر نمودى كه پرداخت آن مساوى با هلاكت من خواهد بود.
نـامـه را خواست , آن را گرفت وهرچه را در آن بود از بين برد ومرا از آن معاف نمود,سپس دستور داد صندوقهاى اموالش را آورده نصفش را براى خود برداشت ونصف ديگر را به من داد, بعد دستور داد تـا چـهـار پـايـان را بياورند, نصف آنهارا هم به من بخشيد, سپس دستور داد غلامان را حاضر كـردنـد, يـك غـلام به من مى داد ويك غلام نيز خودش بر مى داشت , بعد فرمان داد لباسهايش را آوردند, شروع كرد لباسى را به من داده ولباسى را خود مى گرفت تا اينكه در تمام اموالش اين كار را كرد, آنگاه گفت : آيا تورا خوشحال كردم ؟ گفتم : به خدا قسم ! آرى , بلكه بالاتر از خوشحالى .
اين ماجرا گذشت تا اينكه ايام حج فرا رسيد, با خود گفتم : به خدا سوگند! اين شادمانى را با هيچ چـيـز نـمى شود جبران كرد مگر آنكه به حج رفته براى اين مرد دعاكنم ونزد مولا وآقايم حضرت صـادق (ع ) رفـته تشكر نمايم واز آن حضرت بخواهم كه براى اين مرد, دعا كند, لذا به طرف مكه حـركت كردم ومسير را طورى تنظيم نمودم كه مولايم را ببينم , وقتى بر او وارد شدم , خوشحالى را در چهره اش مشاهده كرده , فرمود: ما كان خبرك مع الرجل ؟.
يعنى : از كار آن مرد چه خبر دارى ؟.
مـن مـاجـرارا عـرض كـردم , ديدم حضرت صورتش درخشيد وخوشحال شد.
گفتم :آقاى من ! از برخورد او با من خوشحال شديد؟ خدا اورا در تمامى كارهايش خوشحال كند, فرمود: اى واللّه ! لقد سرنى ولقد سر ابائى , واللّه لقد سر امير المؤمنين ـ عليه السلام واللّه لقد سر رسول اللّه (ص ) واللّه لقد سر اللّه فى عرشه .
يعنى : آرى , به خدا قسم ! مرا خوشحال كرد, پدران مرا خوشحال كرد, به خدا قسم !امير المؤمنين (ع ) را خـوشـحـال كـرد, بـه خـدا قسم ! رسول اللّه (ص ) را خوشحال كرد,به خدا قسم ! خدارا در عرشش خوشحال كرد.
نـگـاه كـن ـ اى كـه رحمت خدا بر تو باد! ـ ببين اين مؤمن چگونه با فرستاده امامش برخورد كرد وچگونه در تكريم وبرخورد وسلامش , نهايت احترام را نمود, بعدنگاه كن ببين كه چگونه به صرف بـر خورد محترمانه هم راضى نشد, بلكه اورا درتمامى اموالش شريك نموده واز سخن حضرت كه فرمود ـ اين مرد, برادر تواست ـ اينگونه برداشت كرد كه دو برادر در اموال هم حق متساوى دارند.
(اگر دقت كنى درمى يابى كه ) اين حديث بر چند چيز دلالت دارد: اول ـ خوشحالى مؤمن , خوشحالى خداوند متعال ورسول (ص ) وائمه ـ عليهم السلام است .
دوم ـ مـؤمـن , وقـتى برادرش به او نيازمند شد تا آنجا كه توان دارد كمكش مى نمايد,حتى با آبرو ودعا كردن كما اينكه حضرت صادق (ع ) چنين كرد وخودش هم فرمود: او اعانه بنفسه .
سـوم ـ سـزاواراست كه انسان در كارهاى مهمش به درگاه خدا وابواب آن درگاه كه آل محمد ـ عـليهم السلام مى باشند, برود, چون راوى گفت : ...
چاره را در اين ديدم كه ازخدا كمك بخواهم , لذا نزد حضرت صادق (ع ) آمده از او يارى طلبيدم ...
چهارم ـ اين عمل موجب كاميابى است , همچنانكه نتيجه اش را ديدى .
خداوند متعال بر حضرت داود (ع ) وحى فرستاد كه : 517 ـ ان الـعـبـد من عبادى ياءتينى بالحسنة فابيحه جنتى , فقال داود: يا رب , وماتلك الحسنة ؟ قال : يدخل على عبدى المؤمن سرورا ولو بتمرة , فقال داود ـ عليه السلام : حقا على من عرفك ان لا يقطع رجاءه منك .
يـعـنـى : بـنـده اى از بـندگان من كار خيرى انجام مى دهد كه در اثر آن بهشتم را براى اومباح مى كنم .
داود گفت : پروردگارا! آن كار خير چيست ؟ فرمود: بنده مؤمن مراخوشحال مى كند ولو از طـريـق بـخـشـيـدن يك عدد خرما باشد.
داود گفت : بر كسى كه تورا شناخت سزاواراست كه اميدش را از تو قطع ننمايد.
رسول خدا (ص ) فرمود: 518 ـ ايـمـا مؤمن عاد مريضا خاض فى الرحمة فاذا قعد عنده استنقع فيها, فاذاعاده غدوة صلى عليه سبعون الف ملك حتى يمسى , واذا عاده عشية صلى عليه سبعون الف ملك حتى يصبح .
يـعـنى : هر مؤمنى مريضى را عيادت كند, در درياى رحمت حق وارد مى شود, اگر نزدآن مريض بنشيند, در رحمت , استوار مى گردد, اگر هنگام صبح اورا عيادت كند,هفتاد هزار ملك تا شب بر او صـلـوات مـى فـرسـتند واگر شب عيادت نمايد, هفتادهزار ملك تا صبح بر او صلوات خواهند فرستاد.
از امام صادق (ع ) نقل است كه فرمود: 519 ـ قـال رسـول اللّه (ص ) : قـال اللّه تبارك وتعالى : لياءذن بحرب منى من اذى عبدى المؤمن , ولـيـاءمـن مـن غـضـبـى من اكرم عبدى المؤمن , ولو لم يكن فى خلقى فى الا رض بين المشرق والـمـغـرب الا مـؤمـن واحـد مع امام عادل لا ستغنيت بعبادتهماعن جميع ما خلقت فى ارضى , ولـقـامـت سـبع ارضين وسبع سماوات بهما,ولجعلت لهما من ايمانهما انسا لا يحتاجان الى انس سواهما.
يـعنى : پيامبر اكرم (ص ) از قول خداوند تبارك وتعالى نقل كرده است كه فرمود: آن كس كه بنده مـؤمن مرا آزار مى دهد, بايد اعلام جنگ با من بنمايد.
وآن كس كه بنده مؤمن مرا تكريم مى نمايد, بـايد از غضب من در امان باشد, اگر در بين تمام مخلوقاتى كه در زمين بين مشرق ومغرب دارم , تـنـهـا يك مؤمن به همراه امام ورهبرعادلى باشند, با بندگى آنان از تمام مخلوقاتى كه در زمين دارم , بـى نـياز مى گردم ((164))
كه هفت زمين وهفت آسمان به آن دو برپايند, از ايمانشان انس والفتى در آنان نسبت به هم ايجاد مى كنم كه نياز به الفت ديگران نداشته باشند.
س ـ بالا بردن دو دست بهنگام دعا: نقل است كه رسول خدا (ص ) هنگام دعا وتضرع به درگاه خدا, دستهايش را بالامى برد آنگونه كه مسكين دستش را جهت طلب غدا بالا مى برد.
خداوند متعال بر حضرت موسى (ع ) وحى فرستاد كه : 520 ـ الق كفيك ذلا بين يدى كفعل العبد المستصرخ الى سيده , فاذا فعلت ذلك رحمت وانا اكرم الا كرمين واقدر القادرين .
يا موسى , سلنى من فضلى ورحمتى فانهما بيدى لا يملكها غيرى , وانظر حين تساءلنى كيف رغبتك فيما عندى لكل عامل جزاء وقد يجزى الكفور بما سعى .
يـعنى : كف دو دستت را ذليلانه در برابر من بلند كن مانند برده اى كه فرياد مى زند وازآقاى خود كمك مى خواهد, هرگاه چنين كردى , مشمول رحمت من مى گردى كه من كريم ترين كريمان وقادرترين قادرين هستم .
اى موسى ! از فضل ورحمتم درخواست كن كه اين دو فقط دردست من اسـت وغـيـر مـن آنـهـا را نـدارد.
ووقتى ازمن چيزى طلب مى كنى , ببين تمايلت نسبت به آنچه دردست من است چگونه مى باشد هر كسى مطابق عملش پاداش دارد وچه بسا انسان ناسپاس هم در برابرسعى وكوشش خود, جزائى دريافت دارد.
ابو بصير از حضرت صادق (ع ) در مورد دعا وبالا بردن دستها سؤال كرد, فرمودند: 521 ـ عـلـى خـمسة اوجه : اما التعوذ فتستقبل القبلة بباطن كفيك , واما الدعاء فى الرزق فتبسط كـفـيـك وتفضى بباطنهما الى السماء, واما التبتل فايماؤك باصبعك السبابة , واما الا بتهال فترفع يـديـك مـجـاوزا بـهـما راءسك , واما التضرع ان تحرك اصبعك السبابة مما يلى وجهك وهو الدعاء الخيفة .
يعنى : پنج صورت دارد: اول ـ براى پناه بردن به خدا, كف دو دست را بايد رو به قبله قرار دهى .
دوم ـ براى طلب روزى , دستهايت را مى گشايى وكف آن را به طرف آسمان مى گيرى .
سوم ـ براى انقطاع به درگاه خدا با انگشت سبابه اشاره مى كنى .
چهارم ـ براى زارى كردن , دستهايت را كشيده از سرت هم بالاتر مى برى .
پنجم ـ براى تضرع , انگشت سبابه را در برابر رويت حركت مى دهى كه اين دعاى ترس است .
از محمد بن مسلم روايت است كه امام صادق (ع ) فرمود: 522 ـ مـر بى رجل وانا ادعو فى صلاتى بيسارى فقال : يا عبداللّه , بيمينك فقلت : ياعبداللّه , ان للّه تبارك وتعالى حقا على هذه كحقه على هذه .
يـعـنى : مردى از كنارم گذشت در حالى كه من در نماز بوده , دست چپم را براى دعابلند كرده بـودم , به من گفت : اى بنده خدا! با دست راستت دعا كن , گفتم : اى بنده خدا! ذات اقدس الهى حقى بر اين دست دارد همانند حقى كه بر آن دست دارد).
ونيز فرمود: 523 ـ الرغبة تبسط يديك وتظهر باطنهما, والرهبة تبسط يديك وتظهر ظاهرهما,والتضرع تحرك السبابة اليمنى يمينا وشمالا, والتبتل تحرك السبابة اليسرى ترفعها الى السماء رسلا, وتضعها رسلا والا بتهال تبسط يديك وذراعيك الى السماء, والا بتهال حين ترى اسباب البكاء.
يعنى : رغبت (وميل ) آن است كه دو دست را گشوده , باطنش را ظاهر سازى .
رهبت (وترس ) آن است كه دو دست را گشوده , پشتش را ظاهر نمايى .
تضرع آن است كه انگشت سبابه دست راست را به سمت راست وچپ , حركت دهى .
تبتل (وانقطاع ) آن است كه انگشت سبابه دست چپ را به آهستگى بالا وپايين ببرى .
وابـتـهـال (وزارى ) آن است كه هر دو دست وهر دو ذراع را به سوى آسمان بگشايى كه ابتهال در وقت فراهم شدن وسايل گريه است .
از سعيد بن يسار نقل شده است كه حضرت صادق (ع ) فرمود: 524 ـ هـكـذا الـرغـبـة وابرز باطن راحتيه الى السماء.
وهكذا الرهبة وجعل ظهر كفيه الى السماء.
وهكذا التضرع وحرك اصابعه يمينا وشمالا.
وهكذا التبتل يرفع اصابعه مرة ويضعها اخرى .
وهكذا الا بتهال ومد يده تلقاء وجهه وقال : لا تبتهل حتى ترى الدمعة .
يعنى : رغبت اينگونه است در حالى حضرت باطن دو دست خودرا به سوى آسمان آشكار كرده بود.
رهبت اينگونه است : در حالى كه پشت دو دست خودرا به سوى آسمان گرفته بود.
تضرع اينگونه است : در حالى كه انگشتانش را به سمت راست وچپ حركت مى داد.
تبتل اينگونه است : در حالى كه انگشتانش را بالا وپايين مى برد.
ابـتهال اينگونه است : در حالى كه دستش را در برابر صورتش كشيده بود, آنگاه فرمود.
ابتهال نكن مگر آنكه اشك را ببينى .
در حديث ديگر آمده است كه : 525 ـ الا ستكانة فى الدعاء ان يضع يديه على منكبيه .
يعنى : فروتنى در دعا, قرار دادن دستهاست بر دوشها.
تنبيه مـمـكـن است گفته شود كه اين كارها صرف تعبداست وما علت وحكمتش رانمى دانيم وممكن است وجوهى براى آن ذكر كرد: امـا در الرغبت كه كف دستها به سوى آسمان قرار مى گيرد: انسان در اين حال اميددارد كه به آمـال وآرزوهـايـش بـرسد وحسن ظن به بخشش پروردگارش دارد, پس انسان راغب , آمالش را طلب مى كند ودستهايش را مى گشايد به اميد آنكه احسان حق در آن قرار گيرد.
واما در رهبت كه پشت دستها به سمت آسمان واقع مى شود: گويا بنده با اين عمل ,با زبان ذلت وحـقـارت به خدايى كه به خفيات واسرار, عالم است مى خواهد بگويد:(خدايا!) من به خود جرات نـمى دهم كه دستهايم را در برابرت بگشايم بلكه از روى خجالت وذلت , باطنش را به طرف زمين قرار داده ام .
واما در تضرع كه انگشتان را به سمت راست وچپ مى گرداند: شايد بنده مى خواهدخودرا چون انـسـان جـوان مـرده قـلـمـداد كـنـد كه هنگام مصيبتهاى ناگوار, دستهايش رابه چپ وراست مى گرداند وبه همراهش نوحه سر مى دهد.
وامـا در تـبـتـل كـه انگشتان را بالا وپايين مى برد: تبتل به معناى قطع شدن است , بنده بااين حـالـت مى خواهد به خدايش بگويد: از همه چيز قطع اميد كردم وفقط به سوى تو آمدم , چون تورا يگانه معبود مى دانم , در اين حال با يك انگشت اشاره مى كند بروحدانيت خداوند.
واما در ابتهال كه روبه سمت قبله , دو دستش را در برابر چهره اش مى كشد: اين عمل خود نوعى بـندگى وحقير شمردن خود وذلت وخردى است ويا اينكه بنده مى خواهد خودرا همچون غريقى قـلمداد كند كه دستهايش را براى نجات , بالاآورده تابه دامن رحمت الهى چنگ زند وبه ريسمان رافـت او آويـخـتـه گـردد كه تنهاناجى هلاك شده ها وكمك كار گرفتاران بوده , عالم را تحت سيطره خود قرارداده است .
ايـن مـقامى بس بزرگ است كه بنده سزاوار ادعاى آن نيست مگر آن هنگام كه اشكش جارى شد, نـالـه وفـريـادش بـالا رفت , چون بنده اى ذليل در برابر آن ذات يگانه قرار گرفت وبه جاى سؤال ودرخواست آرزوهاى خود, به خالق جليلش مشغول ودر آن حال غرق گرديد.
وامـا ايـنكه در حال استكانت وفروتنى , دستهارا بر دوش بگذارد, براى اين است كه خودرا همچون بنده جنايتكارى قرار دهد كه اورا به طرف مولايش مى برند, درحالى كه بنده هاى هواى نفس , اورا محكم به هم بسته با زبان حالش اينگونه مناجات مى كند: (پروردگار من !) اين دو دست من است كه به خاطر ظلم وجرات بر تو, آن دورا غل وزنجير كردم .
نكته يـكى از علما مى گفت : دعا كننده هنگام مدح وثناى خداوند سبحان آن اسمهايى كه باخواسته او مـنـاسبت دارد را متذكر شود, مثلا اگر روزى مى خواهد, اين اسامى را برزبان جارى كند: رزاق , وهاب , جواد , مغنى , منعم , مفضل , معطى , كريم ,واسع , مسبب الا سباب , منان , رازق من يشاء بغير حساب .
اگـر خواسته اش آمرزش وتوبه از گناهان است , اين اسامى را متذكر شود: تواب ,رحمن , رحيم , رؤوف , عطوف , صبور , شكور , عفو , غفور , ستار , غفار ,فتاح , مرتاح , ذى المجد , سماح , محسن , مجمل , منعم , مفضل .
اگر انتقام از دشمن , مطلوب اوست , متذكر اين اسامى گردد: عزيز, جبار, قهار ,منتقم , بطاش , ذى البطش الشديد , فعال لما يريد , مدوخ الجبابرة , قاصم المردة , طالب , غالب , مهلك , مدرك , الذى لا يعجزه شى ء , الذى لا يطاق انتقامه .
واگر طالب علم است اين اسامى را بگويد: عالم , فتاح , هادى , مرشد , معز ,رافع ((165)).

آداب بعد از دعا

الف ـ هميشه اهل دعا بودن , چه اجابت شده باشد وچه نشده باشد.
اما در صورت اجابت : ترك دعا در اين حال , جفاست بلكه سزاواراست در مقابل اجابت الهى , مدح وثنايش را تكرار نماييم , چون خداوند متعال در چند موضع از قرآن , كسانى را كه خلاف اين عمل را انجام داده اند, سرزنش نموده است .
(واذا مـس الا نـسـان ضـر دعـا ربـه مـنـيـبا اليه ثم اذا خوله نعمة منه نسى ما كان يدعوا اليه من قبل ) ((166)).
يعنى : چون به آدمى گزندى برسد به پروردگارش روى مى آورد واو را مى خواند,آنگاه چون به او نعمتى بخشد, همه آن دعاهايى را كه پيش از اين كرده بود, از يادمى برد.
(واذا مس الا نسان الضر دعانا لجنبه او قاعدا او قائما فلما كشفنا عنه ضره مر كان لم يدعنا الى ضر مسه كذلك زين للمسرفين ما كانوا يعملون ) ((167)).
يـعـنـى : چـون بـه آدمى گزندى رسد, چه بر پهلو خفته باشد چه نشسته يا ايستاده , ما رابه دعا مى خواند وچون آن گزندرا از او دور سازيم , چنان مى گذرد كه گويى مارابراى دفع آن گزندى كـه بـه او رسـيـده بـود, هـرگـز نـخوانده است , اعمال اسرافكاران اين چنين در نظرشان آراسته شده است .
از حضرت امام باقر (ع ) روايت است كه فرمود: 526 ـ يـنـبغى للمؤمن ان يكون دعاؤه فى الرخاء نحوا من دعائه فى الشدة , ليس اذااعطى فترولا يمل من الدعاء فانه من اللّه بمكان .
يـعـنـى : بـر مـؤمـن سزاواراست همانگونه كه در شدت وسختى دعا مى كند, در روزگارآسايش ونـعـمت نيز دعا نمايد.
وشايسته نيست كه چون حاجتش بر آورده شد,سست شود واز دعا خسته گردد, زيرا دعا نزد خداوند سبحان , منزلت دارد.
واما در صورت عدم اجابت : چـه بـسـا تـاخـيـر اجـابـت بـه خاطر اين باشد كه خداوند سبحان صداى بنده اش رادوست دارد ومى خواهد او هر چه بيشتر مشغول به دعا باشد, در اين صورت سزاواراست آنچه را كه خدا دوستش دارد ترك ننمايد.
مگر روايت احمد بن محمد بن ابى نصر را نشنيدى كه گفت : به امام رضا (ع ) عرض كردم : فدايت شوم ! چند سال است از خدا چيزى خواستم (ولى اجابت نشد) ودر اثر تاخير آن , در قلبم نگرانى پديد آمد, فرمود: 527 ـ يا احمد, اياك والشيطان ان يكون له عليك سبيل حتى يقنطك , ان ابا جعفر(ع ) كان يقول : ان الـمؤمن ليساءل اللّه حاجة فيؤخر عنه تعجيل اجابته حبا لصوته واستماع نحيبه , ثم قال : واللّه ما اخر اللّه عن المؤمنين ما يطلبون فى هذه الدنيا خيرلهم مما عجل لهم فيها واى شى ء الدنيا؟.
يـعنى : اى احمد! خودرا از شيطان دور كن , مبادا راهى بر تو بيابد ونا اميدت كند كه امام باقر (ع ) مى فرمود: بـسـا مـؤمـن از خـدا حـاجتى بخواهد ولى اجابتش به تاخير بيفتد, چون خداوند صداى دعا وآواز گـريـه اش را دوسـت دارد.
آنـگـاه فرمود: به خدا سوگند! تاخير آنچه مؤمنين در اين دنيا طلب مى كنند از جانب ذات اقدس الهى , از تعجيلش بهتراست , دنيا چه ارزشى دارد؟.
از حضرت صادق (ع ) روايت است كه فرمود: 528 ـ ان الـعـبـد الولى للّه يدعو اللّه فى امر ينوبه فقال للملك الموكل به : اقض لعبدى حاجته ولا تـعجلها فانى اشتهى ان اسمع نداءه وصوته , وان العبد العدو للّه ليدعواللّه فى امر ينوبه فقال للملك الـمـوكـل به : اقض لعبدى حاجته وعجلها فانى اكره ان اسمع دعاءه وصوته .
قال : فيقول الناس : ما اعطى هذا الا لكرامته , وما منع هذا الالهوانه .
يـعـنى : بنده اى كه دوست خداست , در بلا ومصيبت دعا مى كند وخداوند متعال به فرشته اى كه مـامور آن كاراست مى گويد: حاجت بنده ام را بده اما عجله نكن , چون من خوش دارم صدايش را بشنوم , اما يكوقت بنده اى كه دشمن خداست درمصيبت دعا مى كند, در اينجا ذات اقدس الهى به آن فـرشـته مامور مى گويد: با عجله حاجت اين بنده ام را بر آور, چون من خوش ندارم صدايش را بـشـنـوم .
آنـگـاه حـضـرت فـرمـود: اما مردم مى گويند: اين كه حاجتش داده شد, حتما صاحب كرامت بود وآنكه حاجتش داده نشد, فرد پست وخوارى بوده است .
529 ـ لا يـزال الـمؤمن بخير ورجاء ورحمة من اللّه ما لم يستعجل فيقنط فيترك الدعاء.
فقلت له : كيف يستعجل ؟ قال : يقول : قد دعوت اللّه منذ كذا وكذا ولا ارى حاجة .
يـعـنـى : مـؤمن هميشه در مسير خير واميد به حق ورحمت الهى است تا وقتى كه عجله به خرج ندهد كه در اثر آن نا اميد مى شود ودعارا ترك مى نمايد.
راوى گويد عرض كردم : چگونه عجله به خرج مى دهد؟ فرمود: اينكه مى گويد: مدتى است خدارامى خوانم ولى حاجتم بر آورده نمى شود.
530 ـ ان الـمـؤمـن لـيـدعـواللّه عز وجل فى حاجته فيقول عز وجل : اخروا اجابته شوقاالى صوته ودعـائه , فـاذا كـان يـوم الـقيامة قال اللّه تعالى : عبدى دعوتنى واخرت اجابتك وثوابك كذا وكذا, ودعوتنى فى كذا وكذا فاخرت اجابتك وثوابك كذاوكذا.
قال (ع )؟ فيتمنى المؤمن انه لم يستجب له دعوة فى الدنيا مما يرى من حسن الثواب .
يعنى : مؤمن , خداوند عزيز وجليل را براى حاجتش مى خواند واو در جواب مى گويد: اجابتش را به تاخير بيندازيد, چون من مشتاق صدا ودعاى اويم وآنگاه كه قيامت برپا شد مى گويد: بنده من ! مرا خـوانـدى اما من اجابتت را به تاخير انداختم ,ثواب تو چنين وچنان است .
ونيز در فلان كار هم مرا خواندى وآنجاهم اجابت تو رابه تاخير انداختم , ثواب تو چنين وچنان است .
آنگاه حضرت فرمود: در اينجا مؤمن به خاطر ديدن پاداشهاى عظيم الهى , آرزو مى كند كه اى كاش ! در دنيا خدا هيچ يك از دعاهايش را مستجاب نمى كرد.
531 ـ قـال رسـول اللّه (ص ): رحـم اللّه عبدا طلب الى اللّه حاجة فالح فى الدعاءاستجيب له او لم يستجب له .
يـعـنى : رسول خدا (ص ) فرمود: رحمت كند خدا بنده اى را كه از او حاجتى بخواهدوبر آن اصرار نمايد, چه مستجاب شده وچه نشده باشد.
آنگاه حضرت , اين آيه شريفه را تلاوت فرمودند: (وادعوا ربى عسى الا اكون بدعاء ربى شقيا) ((168)).
يعنى : پروردگار خودرا مى خوانم , باشد كه به سبب خواندن او, به بدبختى نيفتم .
از رسول خدا (ص ) نقل شده است كه فرمود: ان اللّه يحب السائل اللحوح ((169)).
يعنى : خداوند متعال , سائل اصرار كننده را دوست دارد.
كعب الاحبار گويد: در تورات آمده است كه : 532 ـ يـا مـوسـى , مـن احـبنى لم ينسنى , ومن رجا معروفى الح فى مساءلتى يا موسى ,انى لست بغافل عن خلقى ولكن احب ان تسمع ملائكتى ضجيج الدعاء من عبادى , وترى حفظتى تقرب بنى ادم الـى بما انا مقويهم عليه ومسببه لهم .
ياموسى , قل لبنى اسرائيل لا تبطرنكم النعمة فيعاجلكم الـسـلـب ولا تـغـفـلـوا عـن الـشـكـر فيقارعكم الذل , والحوا فى الدعاء تشملكم الرحمة بالا جابة وتهنئكم العافية .
يـعنى : اى موسى ! كسى كه مرا دوست دارد, فراموشم نمى كند وكسى كه به نيكيهاى من اميدوار است , در درخواستش اصرار مى نمايد.
اى مـوسـى ! من از مخلوقاتم غافل نيستم (وخبر دارم ) ولى دوست دارم كه ملائكه ام صداى ضجه دعـارا از بـنـدگانم بشنوند وملازمان من ببينند كه چگونه بنى آدم به خاطر چيزهايى كه قدرت واسبابش دردست من است , به من تقرب مى جويند.
اى مـوسى ! به بنى اسرائيل بگو: مبادا نعمت , شمارا به طغيان بكشاند كه در اين صورت , بزودى از شـمـا گرفته خواهد شد.
ومبادا از شكر آن غافل بمانيد كه در نتيجه آن , به ذلت خواهيد افتاد, در دعا اصرار كنيد تا با اجابتم , رحمت من شامل حالتان شود وعافيت گوارايتان گردد.
از امام باقر (ع ) نقل است كه فرمود: لا يلح عبد مؤمن على اللّه فى حاجته الا قضاها له ((170)).
يعنى : هرگز بنده مؤمنى در حاجتش بر خدا اصرار نكرد مگر آنكه آن را بر آورده نمود.
از منصور صيقل نقل شده است كه گويد: 533 ـ قلت لا بى عبداللّه (ع ) : ربما دعا الرجل فاستجيب له ثم اخر ذلك الى حين ؟قال : قال : نعم قلت : ولم ذلك ليزداد من الدعاء؟ قال : نعم .
يـعنى : به حضرت صادق (ع ) عرض كردم : آيا مى شود فردى دعا كند, اجابت هم بشود اما تا مدتى به تاخير بيفتد؟ فرمود: بله , گفتم : چرا؟ آيا براى اين است كه بيشتردعا كند؟ فرمود: بله .
از اسحاق بن عمار نقل شده است كه گويد: 534 ـ قلت لا بى عبداللّه (ع ) : ايستجاب للرجل الدعاء ثم يؤخر؟ قال : نعم عشرون سنة .
يـعـنـى : بـه امام صادق (ع ) عرض كردم آيا مى شود دعاى بنده اى اجابت شود اما به تاخير بيفتد؟ فرمود: بلى , حتى بيست سال .
از هشام بن سالم نقل است كه آن حضرت فرمود: 535 ـ كان بين قول اللّه عز وجل : (قد اجيبت دعوتكما) وبين اخذ فرعون , اربعون عاما ((171)).
يـعنى : از زمان وعده خداوند به حضرت موسى وحضرت هارون ـ عليهما السلام كه فرمود: دعاى شما اجابت شد, تا زمان نزول عذاب بر فرعون , چهل سال فاصله بود.
از ابى بصير هم نقل است كه آن حضرت فرمود: 536 ـ ان المؤمن ليدعو فيؤخر باجابته الى يوم الجمعة .
يعنى : مؤمن دعا مى كند ولى اجابتش تا جمعه به تاخير مى افتد.
نصيحت بر انسان عاقل سزاواراست كه هميشه اهل دعا باشد وآن را به هيچ وجه قطع نكند,به چند دليل : اول ـ دانـسـتنى كه دعا چقدر فضيلت دارد وعبادت به حساب مى آيد, بلكه دعا مغزوجان عبادت است ((172)).
دوم ـ با دعا كردن جزء افرادى مى گردى كه قبل از بلا دعا مى كنند, در نتيجه اگر بلاى مقدرى در ميان باشد كه تو آن را نمى دانى , با اين دعا برطرف مى گردد ((173)).
سـوم ـ اكـر زيـاد دعـا كـنى , صدايت در آسمان معروف مى شود, در نتيجه هنگام احتياج ,دعايت محجوب نمى ماند ((174)).
چـهارم ـ مشمول دعاى رسول خدا (ص ) گردى كه فرمود: خداى رحمت كند بنده اى را كه از او چيزى بخواهد وبر آن اصرار هم بنمايد, چه اجابت شده وچه نشده باشد ((175)).
پـنـجـم ـ اگـر صـدايت محبوب حق است , با دعايت آنچه را كه او دوست دارد انجام داده اى واكر مـحـبوب نيست يا صلاحيت اجابت ندارى , پس بدانكه او كريم ورحيم است , شايد به واسطه تكرار دعـايـت , رحـمـتش را شامل حالت گرداند, اميدت را نااميد نكند, استغاثه ات را بالا برد, بالاخره دعايت را اجابت مى نمايد, چگونه چنين نكند در حالى كه منادى او هر شب ندا مى دهد كه : هل من داع فاجيبه ؟ ((176)).
يعنى : آيا دعا كننده اى هست تا اجابتش كنم ؟.
يا طالب الخير اقبل ((177)).
يعنى : اى كه به دنبال خير مى گردى , بيا.
مگر سخن امام امير المؤمنين (ع ) را نشنيدى كه فرمود: متى تكثر قرع الباب يفتح لك ((178)).
يعنى : اگر باب رحمت الهى را زياد بكوبى (ونا اميد نشوى ) آن در, به رويت گشوده مى شود.
از پيامبر اكرم (ص )نقل است كه فرمود: 537 ـ ان العبد ليقول : اللهم اغفر لى وهو معرض عنه ثم يقول : اللهم اغفر لى وهومعرض عنه , ثم يقول : اللهم اغفر لى , فيقول اللّه سبحانه للملائكة : الا ترون الى عبدى ؟ ساءلنى المغفرة وانا معرض عـنـه , ثـم سـالنى المغفرة وانا معرض عنه , ثم ساءلنى المغفرة علم عبدى انه لا يغفر الذنوب الا انا اشهدكم انى قد غفرت له .
يـعنى : بنده اى مى گويد: خدايا! مرا بيامرز, اما خداوند از او اعراض دارد, مجددامى گويد: خدايا مـرا بـيامرز, بازهم در حالى است كه خداوند از او اعراض دارد, براى بار سوم مى گويد: خدايا! مرا بيامرز, در اينجا ذات اقدس الهى به ملائكه مى گويد: آيـا بنده مرا نمى بينيد؟ از من آمرزش خواست در حالى كه من از او اعراض داشتم ,مجددا آمرزش خـواست , بازهم من از او اعراض داشتم , براى بار سوم , آمرزش خواست , بنده ام فهميد كه گناهان را غير از من كسى نمى آمرزد, شمارا شاهد مى گيرم كه اورا آمرزيدم .
شـشـم ـ اگر صدايت محبوب درگاه الهى باشد, او اجابت را محبوس مى كند تا تودعايت را ادامه دهى , در اين حال اگر اهل مداومت بودى , ديگر حبس اجابت فايده اى نخواهد داشت (وحاجت تو بزودى داده خواهد شد), چون او مى داند كه خواه حاجت تو را بدهد خواه ندهد, تو دعايت را ادامه خـواهـى داد مـگـر آنـكـه تاخيراجابت به خاطر ذخيره سازى اجرهاى اخروى باشد كه در نتيجه , خوشحالى وسرور تو.
بيشتر خواهد بود, چون عطاى اخروى دائم است وعطاى دنيوى منقطع وچه فاصله عظيمى است بين دائم ومنقطع , اگر اهل تعقل باشى ؟ هـفـتم ـ به اين فوز عظيم مى رسى كه محبوب خداوند متعال مى گردى , چون رسول خدا (ص ) فرمود: 538 ـ ان اللّه يحب من عباده كل دعاء.
يعنى : خداوند متعال از بين بندگانش آن را كه بيشتر اهل دعاست , دوست دارد.
هشتم ـ از امام خود پيروى كرده اى , چون حضرت صادق (ع ) فرمود: وكان امير المؤمنين رجلا دعاء ((179)).
يعنى : امير المؤمنين (ع ) مردى بود بسيار اهل دعا.
ممكن است بگويى : چيزى مانع از دعايم مى شود وآن مشروط بودن دعاست به حضور قلب وقيام به مناجات با پروردگار كه امير المؤمنين ـ عليه السلام فرموده است : لا يقبل اللّه دعاء قلب لاه ((180)).
يعنى : خداوند متعال دعاى قلب غافل را قبول نمى كند.
ونيز امام صادق (ع ) فرموده است : لا يقبل اللّه دعاء قلب قاس ((181)).
يعنى : خداوند متعال دعاى كسى را كه قساوت قلب داشته باشد, قبول نمى كند.
بـا ايـن اوصـاف , وقـتى به خودم نظر مى كنم مى بينم در غالب اوقات , توجه وحضور,برايم حاصل نيست وقساوت بر قلبم مستولى است واين موجب دورى من ازپروردگار متعالى است .
در جـواب , بـايد بدانى با اين حالاتى كه بر شمردى , اگر دعارا هم ترك كنى , دشمنت را بيشتر بر عـليه خود يارى كرده اى وپيروزى اش را نزديكتر ساخته اى , بدان اين نفس اماره است كه از طريق نـاسـازگـار شـمردن دعا وسنگين دانستن گريه وميل به شهوات , دشمن را يارى كرده است .
تو ودشمنت همچون دو هوو مى مانيد كه بر هم مى پرند.
بـنـابر اين , هرگاه خودرا در حال كسالت وترس از جنگ با او يافتى , مبادا با اين حال ,بدون سلاح , دشمنت را ملاقات كنى كه او فرصت را غنيمت شمرده با سرعت به سويت حمله مى آورد وپيروزى مى شود.
بـنابر اين , بر تو لازم است كه مسلح باشى وشكيبا ودلير گردى ودر برابرش صف آرايى كنى كه تو قدرت كشتن او وفرار نكردن از ميدان را دارى .
در ايـن صـورت چـه بـسـا او بـتـرسد واز ميدان جا خالى كند وتسليم شود.
ممكن است با دليرى وصـبـورى , قـلبت قوى گردد ونفست نشاط يابد وكسالت وزبونى , رخت بربندد.
وممكن است با صـبـر وشـكـيـبـايى وفراهم ساختن اسلحه , خداوند سبحان ,رحمتش را شامل حالت گرداند وبا نصرتش تورا تاييد فرمايد.
ولذا رسول خدا(ص ) دعارا سلاح ناميده فرمود: الا ادلكم على سلاح ينجيكم من اعدائكم ويدر ارزاقكم ؟ قالوا: بلى يا رسول اللّه ,قال : تدعون ربكم بالليل والنهار فان سلاح المؤمن الدعاء ((182)).
يـعـنـى : آيـا اسلحه اى را به شما معرفى كنم كه هم شمارا از شرد دشمنانتان نجات مى دهد وهم روزيـتـان را زياد مى نمايد؟ گفتند: بلى يا رسول اللّه ! (ص ) فرمود:پروردگارتان را در شب وروز بخوانيد ودعا كنيد, چون دعا اسلحه مؤمن است .
(اى سالك سبيل حق ) بـدانـكه تو چهار دشمن دارى : هواى نفس , دنيا, شيطان ونفس اماره كه در دعاى معصومين (ع ) نامشان اينگونه آمده است : 539 ـ فـيـا غوثاه ! ثم واغوثاه ! بك يا اللّه , من هوى قد غلبنى , ومن عدو استكلب على , ومن دنيا قد تزينت لى , ومن نفس امارة بالسوء الا ما رحم ربى .
يعنى : خدايا! كمكم كن , به دادم برس , از هوايى كه بر من غالب شده !, از دشمنى كه چون سگ بر مـن پـارس مـى كند, از دنيايى كه خودرا برايم زينت داده واز نفسى كه دائما مرا به سوى كارهاى زشت مى خواند مگر آنكه تو رحمى كنى .
به اين دعا نظر كن وببين كه چگونه هنگام ذكر اينها فرياد استغاثه معصوم ـ عليه السلام بلنداست , در حالى كه مى دانيم استغاثه زمانى واقع مى شود كه انسان از غلبه بدترين دشمنش بهراسد واگر كسى در برابر دشمن , دست تسليم بلند كند, حتماهلاك خواهد شد, بنابر اين , بر تو لازم است كه دعا وتضرع كنى اگر چه قلبت اقبالى نداشته باشد.
ومبادا منتظر فراغت خاطر باشى كه اين بسيار كـم اسـت ونادر, پس هرطور كه مى توانى ودر هر حال كه هستى , دعا كن , چون صرف دعا كردن وذكرخداوند سبحان نمودن , شيطان را از تو طرد خواهد كرد.
از رسول خدا (ص ) نقل است كه فرمود: 540 ـ عـلى كل قلب حاثم من الشيطان , فاذا ذكر اسم اللّه خنس الشيطان وذاب , واذاترك الذكر التقمه الشيطان فجذبه واغواه واستزله واطغاه .
يعنى : بر هر دلى , شيطانى نشسته كه اگر ذكر خدا شود, مى رود وذوب مى گردد.
واكرذكر خدا ترك شود, چون لقمه اى در دهان شيطان , فرو مى رود وجذب او مى گردد,در نتيجه شيطان اورا خواهد فريفت وبه لغزش وطغيانش وا مى دارد.
چـه بـسـا دعـايـى را با تكلف وزحمت وبدون توجه قلبى , آغاز كرديم , ولى آخرش باگريه وزارى واصرار در سؤال , پايان پذيرفت , بلكه ترك دعا ودرخواست از ذات اقدس الهى , موجب قساوت قلب مـى گـردد وآن را تـيـره وتـار مـى كـند كه اگر اين عمل به درازا بكشد, ديگر هرگز نفس , ميل بـازگشت بدان را نخواهد داشت , اما اگر بدان عادت كند وخوبگيرد, با آن مانوس شده , عاشقش مى گردد ومشتاقش مى شود كه رسول خدا (ص ) فرمود: 541 ـ الخير عادة .
يعنى : كار نيك , عادت كردنى است .
وبسيار از افراد را ديده ايم كه بعضى از اوقات , به دعا وگريه اشتياق پيدا كرده بودندمانند اشتياق مـريـض به سلامتى وشفا, وتشنه به آب گوارا.
وبه هنگام خلوت باپروردگار, نفسشان در راحتى , بـاطنشان در فراغت , عقلشان در آسايش وقلبشان درطمانينه وآرامش بود, نورى ايشان را تجليل كرده بود وتاج قيمتى بر سرگذاشته باخداى خود همنشين بودند, سخن دل به او مى گفتند واز رازقـشـان چـيـز طـلب مى كردند, اورا كه هم مالك دار فناست وهم مالك دار بقا, صدا مى كردند وسلطان آسمان را نظر مى نمودند.
از حضرت صادق (ع ) سؤال شد: چرا شب زنده داران , چهره هايشان از ديگران زيباتراست ؟ فرمود: 542 ـ لا نهم خلوا باللّه سبحانه فكساهم بنوره .
يعنى : چون آنان با خداى سبحان خلوت مى كنند واو هم آنان را با نور خودمى پوشاند.
از امام صادق (ع ) از پدرش امام باقر (ع ) نقل شده است كه فرمود: 543 ـ كان فيما اوحى اللّه الى موسى بن عمران (ع ): كذب من زعم انه يحبنى فاذاجنه الليل نام .
يـابـن عـمران , لو راءيت الذين يصلون لى فى الدجى وقد مثلت نفسى بين اعينهم يخاطبونى وقد جـلـيت عن المشاهدة وتكلمونى وقد عززت عن الحضور.
يابن عمران , هب لى من عينيك الدموع ومن قلبك الخشوع ومن بدنك الخضوع ثم ادعنى فى ظلم الليالى تجدنى قريبا مجيبا.
يعنى : از جمله چيزهايى كه خداوند متعال بر موسى بن عمران وحى كرد اين بود:دروغ مى گويد كـسـى كـه گمان مى كند مرا دوست دارد, اما وقتى كه شب اورا فراگرفت , مى خوابد.
اى فرزند عـمـران ! چـه خوب مى شد اكر مى ديدى افرادى را كه درتاريكيها براى من به نماز مى ايستند در حـالى كه خودرا در برابر چشمهايشان تمثل داده ام , با اينكه مقام من رفيع است , اما آنان به صورت شـهـود بـا مـن خطاب مى كنندوبا اينكه من عزت دارم اما آنان به صورت حضورى با من گفتگو مى نمايند.
اى فرزند عمران ! به من از چشمانت اشك , از قلبت خشوع واز بدنت خضوع بده ,آنگاه مرا در تاريكهاى شب بخوان تا مرا نزديك اجابت كننده بيابى .
از على بن محمد نوفلى نقل است كه گويد شنيدم آن حضرت مى فرمود: 544 ـ ان الـعـبد ليقوم فى الليل فيميل به النعاس يمينا وشمالا وقد وقع ذقنه على صدره فياءمر اللّه ابواب السماء فتفتح ثم يقول للملائكة : انظروا الى عبدى ما يصيبه من التقرب الى بما لم افترضه عليه راجيا منى ثلاث خصال : ذنبا اغفر له او توبة اجددها له او رزقا ازيده فيه , اشهدوا يا ملائكتى انى قد جمعتهن له .
يعنى : بنده اى براى نماز شب بر مى خيزد, ولى چرت اورا به چپ وراست متمايل مى كند وچانه اش بـر سـيـنه مى افتد, در اين حال ذات اقدس الهى فرمان مى دهد كه درهاى آسمان گشوده شود, آنـگـاه بـه ملائكه مى گويد: نظر به بنده من كنيد كه در راه چيزى كه بر او واجبش نكرده ام , چه مـصيبتها مى كشد؟ او از من سه اميد دارد:گناهش را ببخشم , توبه اش را تجديد كنم وروزى اش را زياد نمايم .
اى ملائكه من !شاهد باشيد كه من هر سه را به او دادم .
روزى حضرت صادق (ع ) به مفضل بن صالح فرمود: 545 ـ يـا مـفـضـل , ان للّه عـبادا عاملوه بخالص من سره فعاملهم بخالص من بره فهم الذين تمر صحفهم يوم القيامة فرغا واذا وقفوا بين يديه تعالى ملا ها من سرمااسروا اليه .
فقلت : يا مولاى , ولم ذلك ؟ فقال : اجلهم ان تطلع الحفظة على ما بينه وبينهم .
يـعـنـى : اى مـفـضـل ! خداوند متعال را بندگانى است كه از روى صفاى اخلاصشان با اومعامله مـى كنند واو نيز با خالص ترين نيكيهايش با آنان معامله مى نمايد, اينان كسانى اند كه روز قيامت , نامه اعمالشان خالى است ووقتى در برابر حق قرارمى گيرند, آن نامه ها را از همان اسرارى كه با او داشـتـنـد, پـر مى نمايد.
مفضل گويد:عرض كردم : اى مولاى من ! چرا چنين است ؟ فرمود: ذات اقـدس الـهـى آنـان رابـزرگتر از آن مى داند كه ملائكه از اسرارى كه بين او وايشان هست آگاه گردند.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation