بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آیین بندگی,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     ayin0001 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0003 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0004 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0005 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0006 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0007 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0008 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0009 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0010 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0012 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0013 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     ayin0014 - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
     fehrest - آيين بندگى ـ ترجمه عدة الداعى
 

 

 
 

286 ـ لا ولـكـن فـقراء المؤمنين ياءتون فيتخطون رقاب الناس فيقول لهم خزنة الجنة :كما انتم حتى تحاسبوا؟ فيقولون : بم نحاسب ؟ فواللّه ما ملكنا فنجور ونعدل , ولاافيض علينا فنقبض ونبسط ولكن عبدنا ربنا حتى اتانا اليقين .
يـعـنى : خير, بلكه مؤمنين فقير در قيامت مى آيند وپاى برگردن مردم مى گذارند, دراين حال مـامـورين بهشت به آنان مى گويند: همانجا بايستيد تا حسابرسى شويد,اينان مى گويند: در برابر چـه ؟ بـه خدا سوگند! ما چيزى نداشته ايم كه در آن ستم كرده يا عدالت را مراعات نموده باشيم , خـداونـد متعال به ما نداد تا ما بخشيده يا نبخشيده باشيم , ما بندگى حق كرديم تا مرگمان فرا رسيد.
از امام صادق (ع ) روايت شده است كه فرمود: 287 ـ ان فقراء المؤمنين ليتقلبون فى رياض الجنة قبل اغنيائهم باربعين خريفا.
يعنى : مؤمنين فقير چهل پاييز قبل از اغنيا به بهشت مى روند.
سپس فرمود: سـاضـرب لكم مثلا انما مثل ذلك مثل سفينتين مر بهما على باخس فنظر فى احديهما فلم يجد فيها شيئا فقال : اشربوها, ونظر فى الا خرى فاذا هى موقرة فقال :احبسوها.
يـعـنـى : بـراى شما مثلى مى زنم : اين مسئله به دو كشتى مى ماند كه بازرسى , گذرش به آن دو مـى افـتـد, يـكى را مى بيند چيزى در آن نيست وخالى است , مى گويد: رهايش كنيد برود, اما در بازرسى ديگرى , مى بيند پراست , در اينجا مى گويد: اين رانگهداريد.
واز آن حضرت نقل شده است كه فرمود: 288 ـ اذا كـان يـوم الـقـيـامة وقف عبدان مؤمنان للحساب كلاهما من اهل الجنة فقيرفى الدنيا وغنى فى الدنيا فيقول الفقير: يا رب , على ما اوقف ؟ فوعزتك انك لتعلم انك لم تولنى ولاية فاعدل فيها او اجور ولم تملكنى مالا فاؤدى منه حقا اوامن ـع ولا ك ـان رزق ـى ياءتينى فيها الا كفافا على ما عملت وق ـدرت لى .
فـيـقول اللّه تبارك وتعالى : صدق عبدى خلوا عنه حتى يدخل الجنة ويبقى الا خرحتى يسيل منه العرق ما لو شربه اربعون بعيرا لا صدرها ثم يدخل الجنة فيقول له الفقير: ما حبسك ؟ فيقول : طول الحساب ما زال يحبسنى الشى ء فيغفر اللّه بى ثم اساءل عن شى ء اخر حتى تغمدنى اللّه منه برحمته والـحـقنى بالتائبين فمن انت ؟فيقول له : انا الفقير الذى كنت معك انفا فيقول : لقد غيرك النعيم بعدى .
يـعـنى : روز قيامت دو بنده را كه هر دو بهشتى اند براى حسابرسى مى آورند كه يكى در دنيا فقير بـوده وديـگـرى غـنى .
فقير مى گويد: پروردگارا! من چرا توقف كنم ؟ به عزتت سوگند! تو خود مـى دانـى كـه بـه من حكومت ندادى تا در آن به عدالت رفتاركرده باشم يا به جور.
مال ندادى تا حقوق آن را ادا كرده باشم يا نه .
روزى من براساس علم وتقدير تو به قدر كفافم بود وبس .
خداوند متعال مى فرمايد: بنده ام راست مى گويد, راهش را باز كنيد تا وارد بهشت گردد.
امـا آن ديـگـرى را آنـقـدر نگه مى دارند تا جايى كه عرقهاى ريخته شده از او چهل شتررا مى تواند سيراب كند, پس از آن وارد بهشت مى گردد.
در آنجا فقير به او مى گويد:چه چيزى باعث شد كه تورا نگه داشتند؟ مى گويد: حسابرسى به طول انجاميد,دائما مسئله اى مطرح مى شد وخداوند آن را مـى بخشيد, بعد, از چيز ديگر سؤال مى شد وخداوند رحمتش را بر من گسترانيده ومرا به توبه كـنندگان ملحق مى ساخت و...
(اما بگو ببينم ) تو كه هستى ؟ مى گويد: من آن فقيرى هستم كه قبلا با تو بودم ,آنگاه غنى مى گويد: نعمتهاى بهشت , تورا تغيير داده است .
ششم ـ فقير در روز قيامت مورد تكريم واحترام وعطوفت الهى قرار مى گيرد كه حضرت صادق ـ عليه السلام ـ مى فرمايد: 289 ـ ان اللّه عـز وجـل ليعتذر الى عبده المؤمن المحوج كان فى الدنيا كما يعتذرالا خ الى اخيه فيقول : فوعزتى وجلا لى ما افقرتك لهوان كان بك على فارفع هذاالغطاء فانظر الى ما عوضتك من الـدنـيا, فيكشف فينظر ما عوضه عزوجل من الدنيافيقول : ما ضرنى ـ يا رب ـ ما زويت عنى مع ما عوضتنى .
يعنى : آنچنانكه برادرى از برادر ديگرش عذر خواهى مى كند, خداوند عزيز وجليل (روز قيامت ) از بنده مؤمنى كه در دنيا محتاج بوده عذر خواهى كرده مى فرمايد: به عزت وجلالم سوگند! كه من تـورا بـه خـاطـر ذلـت وپـسـتى , فقيرت نساختم , پرده رابردار وببين كه چه عوضى برايت فراهم كرده ام ؟ ايـن بـنـده نظر مى كند به آنچه خداوند متعال عوض قرارداده , مى گويد: پروردگارا! من در اين معامله ضرر نكرده ام .
هـفـتم ـ فقر, زينت اولياى الهى وشعار صالحين است , ذات اقدس الهى بر حضرت موسى (ع ) اين چنين وحى فرستاده است كه : 290 ـ اذا راءيت الفقر مقبلا فقل : مرحبا بشعار الصالحين , واذا راءيت الغنى مقبلافقل : ذنب عجلت عقوبته .
يعنى : وقتى ديدى فقر به سويت مى آيد, بگو مرحبا! به شعار صالحين .
ووقتى غنا راديدى كه روى آورده , بـگـو: گـناهى است كه عقوبتش تعجيل گرديده (يعنى گناهى مرتكب شدم كه خداوند متعال مى خواهد در دنيا عقوبت آن را بدهد وبه بعد ازمرگ نگذارد).

شيوه زندگى انبيا واوليا (ع )

نظر كردن به شيوه زندگانى آن بزرگان , درسهاى عملى بسيار سودمندى دارد كه ذيلامى آيد: 1 ـ حضرت موسى (ع ) كسى كه خداوند متعال اورا از ميان خلايق براى تكلم با خود برگزيد, آنقدر لاغر بودكه آثار سبزى خـوردن از پـوسـت شكمش هويدا بود.
وقتى از مصر به طرف شهرمدين خارج شد, پس از مدتى سبزى خوردن , از خداوند متعال , تقاضاى نان كرد كه قرآن كريم از قول آن حضرت مى فرمايد: (رب انى لما انزلت الى من خير فقير) ((106)).
يعنى : پروردگارا! من به خيرى كه تو نازل فرمايى , محتاجم .
در روايت آمده است كه : 291 ـ روزى حـضـرت مـوسى (ع ) عرضه داشت : پروردگارا! من گرسنه ام , خداوندمتعال پاسخ داد: من خبر دارم كه تو گرسنه اى .
گفت : پروردگارا! براى من غذايى برسان , فرمود: هر وقت كه خواسته باشم .
واز جمله چيزهايى كه براى آن حضرت وحى شد اين بود كه : 292 ـ يـا موسى , الفقير من ليس له مثلى كفيل , والمريض من ليس له مثلى طبيب ,والغريب من لـيس له مثلى مونس ـ ويروى حبيب ـ يا موسى , ارض بكسيرة من شعير تسد بها جوعتك , وبخرقة تـوارى بها عورتك , واصبر على المصائب , واذاراءيت الدنيا مقبلة عليك فقل : انا للّه وانا اليه راجعون عـقوبة قد عجلت فى الدنياواذا راءيت الدنيا مدبرة عنك فقل : مرحبا بشعار الصالحين .
يا موسى , لا تعجبن بمااوتى فرعون وما تمتع به فانما هى زهرة الحيوة الدنيا.
يعنى : اى موسى ! فقير, كسى است كه كفيلى چون من ندارد.
مريض , آن است كه مانند من طبيب نـدارد.
غـريب , فردى است كه مثل من مونس ندارد ـ در روايتى آمده :مثل من دوست ندارد ـ اى مـوسى ! به پاره اى از نان جو كه از تو رفع گرسنكى كندوخرقه اى كه خودرا بدان بپوشانى , راضى بـاش .
در مـصيبتها صبر كن , وقتى ديدى دنيا به سويت روى مى آورد, بگو: انا للّه وانا اليه راجعون , ايـن عـقـوبـتى است كه جلوافتاده ودر دنيا به ما رسيده است .
واگر ديدى دنيا پشت نموده , بگو: مرحبا! به شعارصالحين .
اى مـوسـى ! تـعـجب نكن از آنچه به فرعون داده شده , نعمتهايى كه او از آنهابهره مى گيرد, همه زيبائى زندگانى دنياست .
2 ـ حضرت عيسى (ع ) سخن هميشگى آن روح خدا اين بود كه : 293 ـ خـادمى يداى , ودابتى رجلاى , وفراشى الا رض , ووسادى الحجر, ودفئى فى الشتاء مشارق الا رض , وسراجى بالليل القمر, وادامى الجوع وشعارى الخوف , ولباسى الصوف , وفاكهتى وريحانى ما انبتت الا رض للوحوش والا نعام ,ابيت وليس لى شى ء واصبح وليس لى شى ء, وليس على وجه الا رض احد اغنى منى .
يـعنى : نوكر من , دودست من است ومركبم دو پاى من .
فرشم زمين است وبالشم ازسنگ .
گرما بخش من در زمستان , زمينهايى است كه در آن آفتاب تابيده باشد.
چراغ من در شب , مهتاب است وخـورشـت غـذاى مـن , گـرسنگى مى باشد پيراهن من ترس از پروردگار ولباسم پشمينه , ميوه وريحان من آن علفهايى است كه زمين براى چهارپايان ووحوش مى روياند.
روزها شب مى شود وشبهايم به صبح مى رسد در حالى كه مالك چيزى نيستم با اين وصف در روى زمين كسى غنى تر از من وجود ندارد.
3 ـ حضرت نوح (ع ) پـيـرتـريـن پـيـامـبر بود وعمر زيادى كرد كه در بعضى از روايات تا دو هزار وپانصد سال هم نقل شده است , با اين حال در دنيا خانه اى براى خود نساخت , صبح كه مى شدمى گفت : 294 ـ لا امسى , يعنى : روز را به شب نمى رسانم .
وشب كه مى شد مى گفت : لا اصبح , يعنى : شب را به صبح نمى برم .
البته رسول خاتم حضرت محمد بن عبداللّه ـ صلى اللّه عليه وآله نيز همينطور بود,يعنى در مدت حـيـاتـش , خـشـتى برخشتى ننهاد, روزى ديد يكى از يارانش خانه اى باگج وآجر مى سازد, به او فرمود: 295 ـ الا مر اعجل من هذا.
يعنى : مرگ قبل از خراب شدن اين خانه , خواهد رسيد.
4 ـ حضرت ابراهيم (ع ) آن پدر پيامبران , لباسش از پشم بود وغذايش از جو.
5 ـ حضرت يحيى بن زكريا (ع ) لباسش از ليف خرما بود وغذايش از برگ درختان .
6 ـ حضرت سليمان (ع ) بـا ايـنـكـه آن حـكـومـت فوق العاده را داشت , لباسش پشمينه بود هنگام شب , دستهاى خودرا به گـردنـش مـى بـست وتا صبح در حالت ايستاده (از خوف الهى وشوق به لقايش ) اشك مى ريخت .
غذاى آن حضرت از راه بافتن زنبيل با دستان مبارك خودش , تامين مى گرديد.
7 ـ حضرت محمد (ص ) احـوال آن حـضـرت , مـشهور ومعروف است كه چه مى خورد وچه مى پوشيد.
روايت شده است كه روزى گرسنگى برايشان عارض شد, پاره سنگى برداشته بر شكم نهادوفرمود: 296 ـ الا رب مكرم لنفسه وهو لها مهين , الا رب مهين لنفسه وهو لها مكرم .
يـعـنى : چه بسا افرادى كه نفس خودرا احترام مى كنند ولى در واقع به او اهانت كرده اند وچه بسا كسانى كه به نفس اهانت مى كنند ولى در واقع اورا احترام نموده اند.
الا رب نـفـس جـائعـة عارية فى الدنيا, طاعمة فى الا خرة , ناعمة يوم القيامة .
الا رب نفس كاسية ناعمة فى الدنيا, جائعة عارية يوم القيامة .
يـعـنـى : بـسا افرادى كه در دنيا گرسنه وبرهنه اند ولى در آخرت متنعم وبسا افرادى كه در دنيا متنعم اند ودر آخرت گرسنه وبرهنه .
الا رب متخوض متنعم فيما افاء اللّه على رسوله ما له فى الا خرة من خلا ق .
يعنى : چه بسا افرادى كه در داده هاى خدا با رسولش , غرق هستند ولى در آخرت برايشان بهره اى نيست .
الا ان عمل اهل الجنة خزنة بربوة , الا ان عمل اهل النار سهلة بسهوة .
يـعنى : آگاه باشيد كه عمل اهل بهشت چون كوه سخت است وعمل اهل جهنم چون زمين پست ونرم .
الا رب شهوة ساعة اورثت حزنا طويلا يوم القيامة .
يعنى : چه بسا شهوت ولذت يك لحظه اى كه موجب حزن واندوه طولانى در قيامت گردد.
8 ـ حضرت امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع ) احوال آن بزرگوار آشكارتراست از اينكه بخواهيم بيان كنيم .
سـويـد بن غفله گويد: پس از آنكه مردم با على (ع ) براى خلافت بيعت كردند, بر آن جناب وارد شـدم , ديدم حضرت بر حصير كوچكى نشسته در حالى كه در اطاقش غير از آن , چيز ديگرى نبود, عرض كردم : اى امـيـر الـمؤمنين ! اكنون بيت المال دردست توست ودر خانه هم چيزى كه بدان احتياج دارى نيست (پس چرا از بيت المال رفع احتياج نمى كنى ؟) فرمود: 297 ـ يـابن غفلة , ان اللبيب لا يتاءثث فى دار النقلة ولنا دار امن قد نقلنا اليها خيرمتاعنا وانا عن قليل اليها صائرون .
يـعـنـى : اى پسر غفله ! فرد خردمند هرگز در خانه اى كه بايد از آنجا كوچ كند اثاث بسيار ترتيب نـمـى دهد, براى ما خانه امنى است كه بهترين متاع وكالاى خودرا به آنجا فرستاديم وبزودى خود نيز بدان محل خواهيم رفت .
هرگاه وجود مقدس امير المؤمنين (ع ) مى خواست جامه اى تهيه كند, به بازارمى رفت ودو لباس مى خريد, بهتر را به قنبر مى داد وآن ديگرى را خود مى پوشيد,آنگاه نزد نجار آمده مى فرمود: 298 ـ خذه بقدومك ويقول هذه تخرج فى مصلحة اخرى .
يعنى : يكى از دو آستينش را كوتاه كن تا براى كار ديگرى از آن استفاده كنيم .
وآستين ديگررا به حال خود واگذاشته مى فرمود: هذه ناخذ فيها من السوق للحسن والحسين عليهما السلام .
يعنى : در اين آستين براى حسن وحسين (ع ) چيزى از بازار تهيه مى كنيم .
انسان عاقل بايد با چشم باز نظر كند وفكر سالمش را به كار بيندازد وتحقيق نمايدكه اگر در دنيا وازدياد آن خيرى بود, اين نوابغ عالم بشريت كه خاصان درگاه حق وحجت الهى بر مردمند, آن را از دسـت نـمـى دادند, بلكه از طريق دورى از دنيامى خواستند به خدا نزديكتر گردند تا جايى كه امير المؤمنين ـ عليه افضل صلوات المصلين ـ به دنيا بفرمايد: قد طلقتك ثلاثا لا رجعة فيها ((107)).
يعنى : تورا سه بار طلاق دادم كه ديگر نمى توان به تو رجوع كرد.
ورسول حق ـ صلى اللّه عليه وآله بفرمايد: 299 ـ ما يعبد اللّه بشى ء مثل الزهد فى الدنيا.
يعنى : تاكنون ذات اقدس الهى به چيزى مانند زهد در دنيا, بندگى نشد.
وحضرت عيسى (ع ) به حواريين بفرمايد: 300 ـ ارضـوا بـدنـى الـدنيا مع سلامة دينكم كما رضى اهل الدنيا بدنى الدين مع سلامة دنياهم , وتحببوا الى اللّه بالبعد منهم وارضوا اللّه فى سخطهم .
يعنى : به اندكى از دنيا همراه با سلامت دينتان راضى شويد, همچنانكه اهل دنيا به اندكى از دين با سلامت دنيايشان راضى اند, از طريق دورى از اهل دنيا با خدا رابطه دوستى برقرار كنيد ورضايت الهى را در نارضايتى اينان بجوييد.
پرسيدند: اى روح اللّه ! با چه كسى نشست وبرخاست داشته باشيم ؟ فرمود: من يذكروكم اللّه رؤيته ويزيد فى علمكم منطقه , ويرغبكم فى الا خرة عمله .
يـعـنـى : كـسـى كـه ديـدنش شمارا به ياد خدا مى اندازد, سخن گفتنش موجب ازديادعلمتان مى گردد وعملش شمارا به آخرت علاقمند مى كند.
بـا ايـن اوصـاف , چـگـونه شخص عاقل مى تواند فقر ومسكنت را دوست نداشته باشددر حالى كه مى بينيم اوليا واوصيا بدان متصف بودند؟ بلكه از روز خلقت حضرت آدم (ع ) تازمان رسول خاتم ـ صـلـى اللّه عليه وآله بار سنگين خدمتگزارى در درگاه الهى وفرمانبرى فرامين انبيا (ع ) واحياى دين خدا وعزيز ساختن آيينش ويارى پيامبران (ع ) ومنتشر كردن دعوت آن بزرگان , تنها به دوش فقرا ومساكين بوده وبس .
مـگر نشنيدى قصه هاى قرآنى را ومگر برايت آشكار نگرديد كه منكرين خداوشرايع او معمولا اغنيا ومترفين واشراف ومتكبرين بودند؟ نظر به آيات قصص ,اين حقيقت را برايمان آشكار مى سازد كه : اغنيا ومتكبران قوم نوح (ع ) به آن حضرت عرضه داشتند: (انؤمن لك واتبعك الا رذلون ) ((108)).
يعنى : ما چگونه به تو ايمان بياوريم در حالى كه پيروانت مردمى فرومايه اند؟.
ونيز گفتند: (وما نريك اتبعك الا الذين هم اراذلنا بادى الراءى ) ((109)).
يعنى : آنانكه پيرو تواند جز اشخاصى پست وبى قدر نيستند.
همان گروه به حضرت شعيب (ع ) گفتند: (انا لنريك فينا ضعيفا ولولا رهطك لرجمناك وما انت علينا بعزيز) ((110)).
يـعـنـى : تـو در مـيـان ما شخصيتى بى ارزش وناتوانى واگر ملاحظه طايفه تو نبود,سنگسارت مى كرديم كه تورا نزد ما عزت واحترامى نيست .
مستكبرين از قوم حضرت صالح (ع ) به مستضعفان با ايمان گفتند: (اتـعلمون ان صالحا مرسل من ربه قالوا انا بما ارسل به مؤمنون قال الذين استكبرواانا بالذى امنتم به كافرون ) ((111)).
يعنى : آيا شما اعتقاد داريد كه صالح را خداوند به رسالت فرستاد,؟ مؤمنان پاسخ ‌دادند: بلى ما به آيـيـنى كه از طرف خدا بر او فرستاده شده ايمان داريم , متكبران بى ايمان گفتند: ما هم به آنچه شما ايمان داريد, كافريم .
فرزندان حضرت يعقوب (ع ) سخنشان چنين بود: (وجئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الكيل وتصدق علينا ان اللّه يجزى المتصدقين ) ((112)).
يعنى : با متاعى ناچيز وبى قدر حضور تو آمديم , محبت فرما وبر قدر احسانت نسبت به ما بيفزا واز ما دستگيرى كن كه خدا صدقه دهندگان را نيكو پاداش مى دهد.
فرعون در حالى كه از موسى (ع ) عيب مى گرفت وبر او فخر مى فروخت , گفت : (فلولا القى عليه اسورة من ذهب ؟) ((113)).
يعنى : چرا دستبند طلا بر دست ندارد؟.
مشركين به حضرت رسول خاتم (ص ) اين چنين مى گفتند: (لولا انزل عليه كنز اءو جاء معه ملك ) ((114)).
يعنى : چرا گنج ومالى ندارد ويا فرشته آسمان همراه او نيست ؟.
(اءو تكون له جنة ياءكل منها؟) ((115)).
يعنى : چرا باغى ندارد كه از ميوه هايش تناول كند؟.
(او تكون لك جنة من نخيل وعنب فتفجر الا نهار خلا لها تفجيرا) ((116)).
يعنى : يا تورا باغى از خرما وانگور باشد كه در ميان آن باغ , نهرهاى آب جارى گردد.
(لولا نزل هذا القران على رجل من القريتين عظيم ) ((117)).
يعنى : چرا اين قرآن بر بزرگى از اين دو قريه نازل نشد.
منظورشان از دو قريه , مكه وطائف وآن دو مرد هم , مغيره يا وليد بن مغيره از مكه وابو مسعود عـروة بـن مـسعود ثقفى يا حبيب بن عمرو ثقفى از طائف بود.
واينكه دونفر را كانديدا كردند به خاطر اين بود كه اين دو بزرگان قومشان بوده اند واموال بسيارى در مكه وطائف داشتند.
اين مقدار آيه وخبر در مدح مسكنت وكم دارى ومذمت شرف ودارايى , كفايت مى كند, چگونه اين خبرها كفايت نكند در حاى كه خداوند متعال به پيامبرش حضرت عيسى (ع ) مى گويد: 301 ـ يـا عيسى , انى قد وهبت لك حب المساكين ورحمتهم , تحبهم ويحبونك ,يرضون بك اماما وقائدا, وترضى بهم صحابة وتبعا, وهما خلقان من لقينى بهمالقينى بازكى الا عمال واحبها الى .
يـعـنـى : اى عـيسى ! من دوستى با مساكين وبيچارگان وترحم به آنان را به عنوان هديه اى به تو بخشيدم , تو آنان را دوست دارى آنان هم تورا دوست دارند, آنان راضى به امامت ورهبرى تواند وتو نـيـز راضـى بـه يارى وپيروى اينان , اگر كسى با اين دو خلق نيكو (يعنى حب مساكين وترحم به ايشان ) مرا ملاقات كند با پاكترين ومحبوبترين اعمال , مرا ملاقات نموده است .
پيامبر ما (ص ) فرمود: 302 ـ الفقر فخرى وبه افتخر.
يعنى : فقر, فخر من است وبدان افتخار مى كنم .
از حضرت عيسى (ع ) نقل است كه فرمود: 303 ـ بحق اقول لكم : ان اكناف السماء لخالية من الا غنياء, ولدخول جمل فى سم الخياط ايسر من دخول غني فى الجنة .
يـعـنـى : بـه حق به شما مى گويم كه اطراف آسمان از اغنيا خالى است وداخل شدن يك شتر در سوراخ سوزن , راحت تراست از داخل شدن يك غنى در بهشت .
از رسول خدا (ص ) نقل است كه فرمود: 304 ـ اطلعت فى الجنة فوجدت اكثر اهلها الفقراء والمساكين , واذا ليس فيها احداقل من الا غنياء والنساء.
يـعنى : در بهشت اطلاع حاصل كردم كه اكثر اهلش از فقرا ومساكين بوده واغنياوزنان در آن كم بودند.
اگر غنا فقط يك خطر كه آن ترك همراهى وكمك به فقراست داشته باشد, كافى است (كه انسان از آن بگريزد.
).
اگـر غـنـى بخواهد نقايص را بزدايد وهمه ضرورتهايى را كه از آن اطلاع دارد بر طرف نمايد, بايد تـمـام اموالش را در اين راه مصرف كند وخود ضعيف وزمينگير گرددوفقيرى همانند ديگر فقرا شـود, بـه هـمـين خاطراست كه اويس قرنى (ره ) گفت :حقوق الهى براى ما طلا ونقره اى باقى نگذاشت .
نقل است كه حضرت على (ع ) باغى داشت كه درختانش را پيامبر اكرم (ص ) كاشته وآن حضرت با دستان خودش آن را آبيارى كرده بود, اين باغ را به دوازده هزار درهم فروخت وتمام آن پولها را در راه خـدا صـدقـه داد وبـه خانه برگشت , در اين حال ,همسر گرامش حضرت فاطمه ـ سلام اللّه عليها به او گفت : 305 ـ تـعـلم ان لنا اياما لم نذق فيها طعاما وقد بلغ بنا الجوع ولا اظنك الا كاحدنافهلا تركت لنا من ذلك قوتا؟.
يعنى : مى دانى كه چند روزاست غدايى نخورده ايم وگرسنگى مى كشيم وفكر كنم تونيز همانند ما گرسنه اى پس چرا چيزى از آن همه پولها برايمان نگه نداشتى ؟.
حضرت على (ع ) فرمود: 306 ـ منعنى عن ذلك وجوه اشفقت ان ارى عليها ذل السؤال .
يعنى : دلم به حال افرادى كه مبادا در اثر گدايى به ذلت وخوارى بيفتند سوخت به همين خاطر, چيزى به خانه نياوردم .
گويند علت اينكه معاويه فرزند يزيد از خلافت كنار كشيد, اين بود كه شنيد دوكنيزش ـ كه يكى زيـبـاروى بود ـ باهم مشغول گفتگويند, آن ديگرى به كنيز زيبا گفت :جمالت تورا به ملوك داد (وگرنه تو خودت هيچ ارزشى ندارى ).
كـنـيـز زيـبـا پـاسـخ داد: چه حكومتى شبيه حكومت جمال است ؟ اين جمال وزيبايى است كه بر حاكمان حكومت مى كند, پس حاكم حقيقى اوست .
كـنـيـز ديگر گفت : حكومت چه خيرى دارد؟ حاكم يا حقوق مردم را ادا مى كند وشكرالهى را به جـاى مـى آورد كـه در اين صورت لذت وقرارى برايش باقى نخواهد ماندويا مطيع شهوات ولذات اسـت وحقوق ديگران را ضايع كرده , شكر الهى را ترك مى نمايد كه در اين صورت , جايگاهش آتش جهنم خواهد بود.
اين سخنان در معاويه بسيار مؤثر واقع افتاد در نتيجه خودرا از حكومت خلع نمود.
اطرافيان گفتند: لا اقل حكومت را به ديگرى بسپار.
گفت : گناه ديگرى را من به دوش بگيرم , در حالى كه تلخى دورى آن را مى چشم ,اگر بخواهم كسى را معين كنم , خودم بدان سزاوارترم .
اين را گفت وبه درون خانه رفته در را از درون بست وكسى را به درون راه نداد,بيست وپنج شب گذشت كه جان داد.
گـويـنـد مـادرش وقـتـى ايـن ماجرارا شنيد گفت : اى كاش ! لكه خونى بودى (وهرگز به دنيا نمى آمدى ).
فـرزنـد جـواب داد: اى كـاش ! هـمـيـنطور كه مى گويى بودم ونمى دانستم بهشت وجهنمى در كاراست .
سخن در اين باب به درازا كشيد واز موضوع اصلى كتاب به حاشيه رفتيم , علتش درخواست يكى از ياران بود كه نخواستيم بر خلاف آن عمل كنيم ((118)).
بحث در مواطن دعا بود كه دعا پس از اعمال مخصوصى , مستجاب مى گردد: ج ـ دعا بعد از قرائت قرآن .
د ـ دعا بين اذان واقامه .
ه ـ دعا هنگام سوختن دل .
و ـ دعا هنگام جارى شدن اشك .
ابو بصير از حضرت صادق (ع ) روايت كرده است كه فرمود: 307 ـ اذا رق احدكم فليدع فان القلب لا يرق حتى يخلص .
يعنى : هرگاه دل يكى از شما سوخت , دعا كند, چون قلب تا صاف وپاك نگردد,نمى سوزد.

سبب هفتم : دعا در حالات مخصوص

الف ـ در حال جنگ .
ب ـ در حال حج .
ج ـ در حال عمره .
د ـ در حال مريضى عيسى بن عبداللّه قمى گويد: شنيدم حضرت امام صادق (ع ) مى گويد: 308 ـ ثـلاثـة دعـوتهم مستجابة : الحاج والمعتمر والغازى فى سبيل اللّه , فانظروا كيف تخلفونهم , والمريض فلا تعرضوه ولا تضجروه .
يـعنى : سه نفر دعايشان مستجاب است : اول : حاجى ومعتمر (كسى كه حج وعمره انجام مى دهد) دوم : جنگ كننده در راه خدا ـ دقت كنيد كه در آنچه از او باقى مانده چگونه عمل مى كنيد ـ سوم : مريض , مبادا متعرض او شويد يا دلتنگش نماييد.
ه ـ دعاى مريض براى عيادت كننده .
درجات وپاداش مريض از رسول خدا (ص ) روايت شده است كه فرمود: 309 ـ لـلـمـريض اربع خصال : يرفع عنه القلم , ياءمر اللّه الملك فليكتب له افضل ماكان يعمله فى صـحته , وينفى عن كل عضو من جسده ما عمله من ذنب , فان مات مات مغفورا له وان عاش عاش مغفورا له .
يعنى : مريض چهار خصلت دارد: اول ـ گناه برايش نوشته نمى شود (البته در امورى كه نسبت به آنها اضطرار دارد).
دوم ـ خـداونـد مـتـعـال به فرشته فرمان مى دهد كه بهترين عملى را كه در زمان صحتش انجام مى داد در حال مرض نيز برايش بنويسند.
سوم ـ هرگناهى كه با اعضاى بدنش مرتكب شده , پاك مى گردد.
چهارم ـ چه بميرد وچه زنده بماند, آمرزيده شده است .
واذا مرض المسلم كتب اللّه له كاحسن ما كان يعمله فى صحته , وتساقطت ذنوبه كما يتساقط ورق الشجر.
يـعنى : وقتى مسلمان مريض مى شود, خداوند متعال بهترين عملى را كه در زمان صحتش انجام مى داد به حسابش مى نويسد وگناهانش بسان ريزش برگ از درخت مى ريزد.
ومن عاد مريضا فى اللّه لم يساءل المريض للعائد شيئا الا استجاب له .
يعنى : كسى كه مريضى را عيادت مى كند, اگر آن مريض برايش دعا كند, مستجاب مى شود.
ويـوحـى اللّه تـعـالـى الـى ملك الشمال ان لا تكتب على عبدى شيئا ما دام فى وثاقى ,والى ملك اليمين ان اجعل انين عبدى حسنات .
يـعنى : خداوند متعال به فرشته جانب چپ اينگونه وحى مى فرستد: مادامى كه بنده ام در پناه من اسـت بـرايش چيزى ننويس وبه فرشته جانب راست اينگونه وحى مى كند: براى ناله بنده ام حسنه بنويس .
وان المرض ينقى الجسد من الذنوب كما يذهب الكير خبث الحديد.
يعنى : مرض , جسد را از گناه پاك مى كند همچنانكه دم آهنگران , جرمهارا از آهن مى زدايد.
واذا مرض الصبى كان مرضه كفارة لوالديه .
يعنى : مريض شدن كودك , كفاره گناهان پدر ومادر اوست .
از حضرت صادق (ع ) مروى است كه فرمود: 310 ـ قال رسول اللّه (ص ) : الحمى رائد الموت , وسجن اللّه فى ارضه , وحرها من جهنم , وهى حظ كل مؤمن من النار.
يـعـنى : رسول خدا (ص ) فرمود: تب , پيش قراول مرگ وزندان خدا در زمين است ,گرماى آن از جهنم مى باشد وهمين مقدار گرما بهره مؤمن از آن آتش است .
نعم الوجع الحمى , تعطى كل عضو حظه من البلاء, ولا خير فى من لا يبتلى .
يـعنى : تب چه درد خوبى است كه سهميه هر عضو بدن از بلا را به او مى دهد وكسى كه بلا نبيند خيرى در او نيست .
وان الـمـؤمـن اذا حـم حـمى واحدة تناثرت الذنوب عنه كورق الشجر, فان ان على فراشه فانينه تـسـبـيح , وصياحه تهليل , وتقلبه على فراشه كمن يضرب بسيفه فى سبيل اللّه , فان اقبل يعبد اللّه كان مغفورا له وطوبى له .
يـعنى : وقتى مؤمن يك مرتبه تب كند, گناهان از او چون برگ درختان پاشيده مى شود, اگر در رخـتـخـوابـش نـالـه بـزند, ناله هايش سبحان اللّه است وفريادش لا اله الااللّه , جابجايى مريض در رخـتخوابش , مانند آن است كه در راه خدا با شمشيرش (دشمنان دين را) مى زند, اگر باقى بماند وبندگى حق كند آمرزيده شده است , خوشابه حالش !.
وحمى يوم كفارة سنة , فان المها يبقى فى الجسد سنة , وهى كفارة لما قبلها ومابعدها.
يعنى : تب يك روزه , كفاره يك سال گناه است ورنجش تا آن مدت در بدن باقى مى ماند, اين رنج كفاره گذشته وآينده است .
ومـن اشـتـكى ليلة فقبلها بقبولها وادى الى اللّه شكرها كانت له كفارة سنتين , سنة لقبولها وسنة للصبر عليها.
يعنى : كسى كه يك شب بنالد ونه تنها آن را بپذيرد (وشكايت نكند) بلكه به خاطرآن شكر گزارى نـيـز بـنمايد, كفاره دو سالش خواهد بود, يك سال به خاطر پذيرفتن آن درد وسال ديگر به خاطر صبر بر آن .
والمرض للمؤمن تطهير ورحمة وللكافر تعذيب ولعنة .
يعنى : مرض براى مؤمن پاكى ورحمت است وبراى كافر عذاب ولعنت .
ولا يزال المرض بالمؤمن حتى لا يبقى عليه ذنبا, وصداع ليلة تحط كل خطيئة الاالكبائر.
يـعـنى : مرض آنقدر در مؤمن مى ماند تا گناهى در او باقى نگذارد, يك شب دردسر,موجب محو شدن هر نوع خطاست , مگر گناهان كبيره .
از حضرت امام باقر (ع ) نقل است كه فرمود: 311 ـ لو يعلم المؤمن ما له فى المصائب من الا جر لتمنى انه يقرض بالمقاريض .
يـعـنـى : اگـر مـؤمن بداند كه مصيبتها چه اجر عظيمى دارند, آرزو خواهد كرد كه باقيچى تكه تكه اش كنند.
واز رسول خدا (ص ) نقل است كه فرمود: 312 ـ اذا كان العبد على طريقة من الخير فمرض او سافر او عجز عن العمل بكبركتب اللّه له مثل ما كان يعمله .
يعنى : اگر مؤمن در راه خير ودرست حركت كند ومريض شود يا به مسافرت برود يادر اثر پيرى , نتواند اعمالش را چون گذشته انجام دهد, خداوند متعال همانند اعمال ايام عادى را برايش خواهد نوشت .
آنگاه حضرت , اين آيه را تلاوت فرمود: (فلهم اجر غير ممنون ) ((119)).
يعنى : براى آنان پاداشى است دائمى .
از حضرت صادق (ع ) اينگونه نقل شده است كه : 313 ـ اذا مـات الـمـؤمـن صـعد ملكاه فقالا: يا ربنا, امت فلانا, فيقول : انزلا فصليا عليه عند قبره وهللانى وكبرانى واكتبا ما تعملان له .
يـعـنـى : وقتى مؤمن مى ميرد, دو فرشته او بالا رفته مى گويند: پروردگارا! فلانى راقبض روح كـردى , خـداونـد مـتـعـال مى فرمايد: پايين برويد وبر قبرش نماز بگزاريدولا اله الا اللّه واللّه اكبر بگوييد, آنگاه اين اعمال را به حساب او بنويسيد.
از جـابـر نـقـل اسـت كـه مردى كر ولال نزد رسول اللّه (ص ) آمده با دستش اشاره اى نمود, آن حضرت فرمود: 314 ـ اعطوه صحيفة حتى يكتب فيها ما يريد.
يعنى : كاغذى به او بدهيد تا مقصودش را بنويسد.
آن مرد كاغذرا گرفت ونوشت : اشهد ان لا اله الا اللّه وان محمدا رسول اللّه .
در اينجا رسول خدا (ص ) فرمود: اكـتـبوا له كتابا تبشرونه بالجنة فانه ليس من مسلم يفجع بكريمته او بلسانه او بسمعه او برجله او بيده فيحمد اللّه على ما اصابه ويحتسب من عند اللّه ذلك الا نجاه اللّه من النار وادخله الجنة .
يعنى : چيزى برايش بنويسيد واورا به بهشت بشارت دهيد, چون هرگاه مسلمانى چشم يا زبان يا گـوش يـا پا يا دستش از او گرفته شود واو در همان حال نسبت به آن مصيبت , شاكر وسپاسگزار بـاشد واجرش را از خدا طلب كند, خداوند متعال اورا ازآتش , نجات داده وارد بهشتش مى نمايد آنگاه فرمود: ان لا هـل الـبـلايـا فـى الدنيا درجات وفى الا خرة ما لا تنال بالا عمال حتى ان الرجل ليتمنى ان جسده فى الدنيا كان يقرض بالمقاريض مما يرى من حسن ثواب اللّه لا هل البلا ء من الموحدين فان اللّه لا يقبل العمل فى غير الا سلا م .
يعنى : اهل بلا در دنيا درجاتى دارند ودر آخرت مقاماتى كه با عمل (صالح )نمى توان بدان رسيد تا جايى كه انسان آرزو مى كند كه اى كاش ! بدنش در دنيا باقيچى تكه تكه مى گرديد, اين خواهش از آنـجـا ناشى مى شود كه اينان در قيامت ثواب نيكوى الهى به موحدين بلا ديده را تماشا مى كنند (اخـتـصـاص ايـن پـاداش به موحدين به خاطر اين است كه ) چون خداوند متعال عملى را در غير اسلام نمى پذيرد.
و ـ در حال روزه : امام صادق (ع ) مى فرمايد: 315 ـ نوم الصائم عبادة , وصمته تسبيح , وعمله متقبل , ودعاؤه مستجاب .
يعنى : خواب روزه دار عبادت , سكوتش تسبيح حق , عملش قبول ودعايش مستجاب است .
پيامبر خاتم (ص ) فرمود: 316 ـ لا ترده دعوة الصائم .
يعنى : دعاى روزه دار, رد نمى شود.
امام باقر ـ عليه السلام ـ هم فرمود: 317 ـ الـحـاج والمعتمر والصائم وفد اللّه ان ساءلوه اعطاهم , وان دعوه اجابهم , وان شفعوا شفعهم اللّه , وان سكتوا ابتداءهم , ويعوضون بالدرهم الف الف درهم .
يـعـنى : حاجى ومعتمر (كسى كه عمره به جاى مى آورد) وروزه دار, هر سه نمايندگان الهى اند, اگر درخواست كنند به آنان مى دهد, اگر دعا كنند, اجابت مى نمايد, اگرشفاعت كسى را بكنند, ذات اقدس الهى شفاعتشان را مى پذيرد, اگر ساكت شوند اوسخن گفتن را آغاز مى كند وبه جاى يك درهم (كه در راه خدا داده شده ) يك ميليون درهم عوض مى گيرند.
ز ـ كسى كه براى چهل برادر دينى خود دعا كند ونام آنان را بر زبان جارى نمايد.
ح ـ كسى كه در دستش انگشترى از فيروزه يا عقيق باشد: از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل است كه فرمود: 318 ـ قـال رسـول اللّه (ص ) : قـال اللّه تـعـالى : انى لا ستحى من عبد يرفع يده وفيهاخاتم فيروز فاردها خائبة .
يـعنى : رسول خدا (ص ) فرمود كه ذات اقدس الهى مى فرمايد: بنده اى كه دستش رابه سوى من بالا بياورد ودر آن دست , انگشتر فيروزه باشد, من شرم مى كنم كه اورا نااميد برگردانم .
حضرت صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: 319 ـ ما رفعت كف الى اللّه عز وجل احب اليه من كف فيها خاتم عقيق .
يـعـنـى : دسـتى محبوبتر از دستى كه در آن انگشتر عقيق باشد به سوى خداوند عزيزوجليل بالا نرفته است .
در باب آداب دعا نيز ان شاء اللّه تعالى مطالبى در اين زمينه خواهد آمد ((120)).

آداب واوصاف انگشتر

از امام رضا ـ عليه السلام ـ نقل است كه فرمود: 320 ـ قال ابو عبداللّه (ع ) : من اتخذ خاتما فصه عقيق لم يفتقر ولم يقض له الابالتى هى احسن .
يـعنى : هر كس انگشترى به دست كند كه نگينش عقيق باشد, اولا فقير نمى شود وثانياقضاو قدر الهى در مورد او نيك خواهد بود.
روزى فردى از نزديكان حضرت به همراه يكى از غلامان والى از كنارش مى گذشتند, فرمود: 321 ـ اتبعوه بخاتم عقيق .
يعنى : انگشترى عقيق به او بدهيد.
اطرافيان چنين كردند, ديدند هيچ آسيبى به آن فرد نرسيد.
وفرمود: 322 ـ العقيق حرز فى السفر.
يعنى : عقيق در سفر, موجب حفاظت است .
ونيز از آن حضرت نقل شده است كه : 323 ـ من اصبح وفى يده خاتم فصه عقيق متختما به فى يده اليمنى واصبح من قبل ان يراه احد فقلب فصه الى باطن كفه وقراء انا انزلناه الى اخرها ثم يقول :.
يـعـنى : كسى كه در دستش انگشترى ـ كه نگينش از عقيق است ـ باشد وآن را در دست راستش قـرارداده بـاشـد, اگـر هـنـگـام صـبح قبل از آنكه كسى اورا ببيند نگينش رابه طرف كف دست برگرداند وسوره انا انزلنا را بخواند وسپس بگويد: امـنـت بـاللّه وحده لا شريك له , وكفرت بالجبت والطاغوت امنت بسر ال محمد(ص ) وعلانيتهم وولايتهم وقاه اللّه تعالى فى ذلك اليوم من شر ما ينزل من السماءوما يعرج فيها وما يلج فى الا رض وما يخرج منها وكان فى حرز اللّه وحرز رسوله حتى يمسى .
يـعـنى : ايمان آوردم به خدايى كه يكى است وشريكى ندارد وكفر ورزيدم به سايرمعبودها وايمان آوردم بـه آنـچـه از آل مـحـمد (ص ) مخفى است وآنچه آشكاراست وايمان آوردم به ولايت ايشان .
يعنى : خداوند متعال در آن روز اين فرد را از بلاهاى آسمانى وزمينى نگاهدارى مى فرمايد وتا شب در پناه خدا ورسولش خواهد بود.
امير المؤمنين ـ عليه افضل صلوات المصلين ـ فرمود: 324 ـ تختموا بالعقيق يبارك اللّه عليكم , وتكونوا فى امن من البلاء.
يعنى : انگشر عقيق به دست كنيد تا خداوند متعال به شما بركت بدهد واز بلا در امان باشيد.
فردى نزد رسول خدا (ص ) آمد واز راهزنان شكايت كرد, حضرت فرمود: 325 ـ هـلا تـخـتـمـت بـالـعقيق ؟ فانه يحرس من كل سوء, ومن تختم بالعقيق لم يزل ينظر فى الحسنى ما دام فى يده , ولم يزل عليه من اللّه واقية , ومن صاغ خاتما من عقيق ونقش فيه : محمد نـبى اللّه وعلي ولى اللّه وقاه اللّه ميتة السوء, ولم يمت الا على الفطرة , وما رفعت كف الى اللّه احب اليه من كف فيها عقيق , ومن ساهم بالعقيق كان حظه فيه الا وفر.
يـعـنـى : چـرا انـگشتر عقيق به دست نكردى ؟ اين انگشتر (انسان را) از هر بدى حراست مى كند, هـركـس عـقـيق بر دست كند تا وقتى كه در دستش باشد, نظرش به عواقب نيك است .
ونگاهدار هميشگى اش خداست .
هركس انگشتر عقيق بسازدوروى آن , جمله : محمد نبى اللّه وعلى ولى اللّه را نـقـش كـنـد, خـداوند متعال اورا ازمرگ بد نگاهدارى مى فرمايد وبا ايمان از دنيا مى رود.
هيچ دسـتى به سوى خدا بالانرفت كه محبوبتر باشد از دستى كه در آن عقيق است وكسى كه در حال قرعه زدن دردستش عقيق باشد, بهره اش بيشتر خواهد بود.
پس از مناجات حضرت موسى (ع ) برطور سينا, خداوند متعال عقيق را خلق كردوفرمود: 326 ـ اليت على نفسى ان لا اعذب كفا لبسته بالنار اذا يوالى عليا صلوات اللّه عليه .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation