203 ـ سعد امرؤ لم يمت حتى يرى خلفه من نفسه ولدا, ثم قال : فقد ارانى اللّه خلفى من نفسى . يـعـنـى : مردى كه قبل از مرگ , فرزند جانشينش را ببيند سعادتمند است . سپس فرمود:خداوند مـتـعـال جانشين مرا به من نشان داده است ـ در همين حال , حضرت به سوى فرزندشان امام رضا (ع ) اشاره كردند. حضرت صادق (ع ) فرمود: 204 ـ ان اللّه ليرحم الوالد لشدة حبه لولده . يعنى : خداوند بر پدر رحمت مى فرستد به خاطر شدت محبت به فرزندش . فردى از حضرت صادق (ع ) پرسيد: به چه كسى نيكى كنم ؟ فرمود: 205 ـ والديك . يعنى : به پدر ومادرت . گفت : آن دو (از دنيا) رفته اند, فرمود: بر ولدك . يعنى : با فرزندت خوش رفتارى نما. ونيز از آن حضرت نقل است كه فرمود: 206 ـ احبوا الصبيان وارحموهم , واذا وعدتموهم شيئا فاوفوا لهم فانهم لا يرون الاانكم ترزقونهم . يعنى : به بچه ها محبت كنيد وبر آنان ترحم نماييد وهرگاه به آنان وعده اى داديد,بدان وفا كنيد, چون اينان شمارا روزى رسان خويش مى دانند. وهمچنين آن حضرت فرمود: 207 ـ مـن قـبـل ولده له حسنة , ومن فرحه فرحه اللّه يوم القيامة , ومن علمه القران دعى الا بوان فكسيا حلتين يضى ء من نورها وجوه اهل الجنة . يـعـنـى : كـسى كه فرزندش را ببوسد, حسنه اى برايش خواهد بود. وهركس شادش كند, خداوند متعال روز قيامت اورا شاد خواهد نمود. وهر كه به فرزندش قرآن بياموزد پدر ومادر را صدا زده دو جامه بر تنشان خواهند كرد كه از نور آن دو, چهره اهل بهشت روشن مى گردد. فـردى نـزد رسـول خـاتم (ص ) آمد وگفت : من تاكنون هيچ بچه اى را نبوسيده ام , وقتى اين مرد برگشت , حضرت فرمود: 208 ـ هذا رجل عندنا من اهل النار. يعنى : اين مرد, نزد ما اهل آتش است . روزى آن حـضـرت , مردى از انصار را ديد كه يكى از دو فرزندش را بوسيد وديگرى را رها ساخت , فرمود: 209 ـ هلا واسيت بينهما؟. يعنى : چرا بين اين دو مساوات برقرار نمى كنى ؟. فردى گويد: نزد امام ابو الحسن موسى كاظم (ع ) از فرزندم شكايت كردم , فرمود: 210 ـ لا تضربه واهجره ولا تطل . يعنى : اورا نزن , بلكه از او دورى نما (وقهركن ) ولى اين را نيز طول مده . رسول خدا هر روز صبح بر سر فرزندانش وفرزندان فرزندانش دست مى كشيد,يك روز كه با مردم نماز مى گزارد, دو ركعت آخررا كوتاه نمود, وقتى نماز پايان پذيرفت , به آنحضرت عرض كردند اى رسول خدا (ص ) نماز را كوتاه خواندى , آيادر اين رابطه دستور تازه اى رسيده است ؟ فرمود: 211 ـ وما ذاك ؟. يعنى : مگر چه شده ؟ گفتند: دو ركعت آخررا با تخفيف خواندى ؟ فرمود: اوما سمعتم صراخ الصبى ؟. يعنى : مگر صداى ناله وفرياد كودك را نشنيديد؟. ودر حديث ديگرى نقل شده است كه فرمود: خشيت ان يشتغل به خاطر ابيه . يعنى : ترسيدم كه خاطر پدرش به او مشغول گردد (واز توجه در نماز غافل بماند). بركات دختر حضرت صادق (ع ) فرمود: 212 ـ ان ابراهيم ساءل ربه ان يرزقه بنتا تبكيه وتندبه بعد الموت . يـعـنـى : حـضرت ابراهيم (ع ) از پرودگارش درخواست نمود كه دخترى به او عطا كندتا پس از مرگش بر پدر گريه وزارى نمايد. رسول خدا (ص ) فرمود: 213 ـ نعم الولد البنات ملطفات , مجهزات , مونسات , مباركات , مفليات . يـعنى : دختران , چه فرزندان خوبى هستند: مهربان , با جهاز, اهل انس والفت , بابركت وبا نظافت مى باشند. حضرت صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: 214 ـ من تمنى موتهن حرم اجرهن ولقى اللّه عاصيا. يـعـنـى : هـركس آرزوى مرگ دختران را داشته باشد, از ثواب دختر دارى محروم مى ماند وبا بار گناه , خداوند را ملاقات خواهد نمود. وهمچنين فرمود: 215 ـ ايما رجل دعا على ولده اورثه اللّه الفقر. يعنى : هركس بر فرزندش نفرين كند, خداوند متعال اورا دچار فقر خواهد نمود. وفرمود: 216 ـ البنات حسنات والبنون نعمة وانما يثاب على الحسنات , ويساءل عن النعمة . يـعـنى : دختران , حسنه اند وپسران نعمت و(روز قيامت ) براى حسنه پاداش خواهدبود واز نعمت سؤال خواهد شد. رسول خدا صلى اللّه عليه وآله وسلم فرمود: 217 ـ من عال ثلاث بنات اءو ثلاث اخوات وجبت له الجنة . يعنى : كسى كه سه دختر يا سه پسر داشته باشد, بهشت بر او واجب است . سؤال شد: يا رسول اللّه (ص ) دوتا چطور؟ فرمود: واثنتين . يعنى : دوتا هم (همينطور است ). سؤال شد: يا رسول اللّه (ص ) يكى چطور؟فرمود. وواحدة . يعنى : يكى هم (همينطوراست ). وهمچنين فرمود: 218 ـ مـن عـال ثـلاث بنات او مثلهن من الا خوات وصبر على ايوائهن حتى يبن الى ازواجهن , او يمتن فيصرن الى القبور, كنت انا وهو فى الجنة كهاتين . يـعنى : كسى كه سه دختر يا سه خواهر داشته باشد ودرنگهدارى از اينان صبور باشد,تا زمانى كه ازدواج كنند, يا از دنيا بروند ووارد قبر شوند, من واو در بهشت مانند اين دو انگشتيم . ـ در اين حال حضرت اشاره كردند به انگشت سبابه وانگشت وسط. سؤال شد: يا رسول اللّه (ص ) اگر دوتا باشند چطور؟ فرمود: واثنتين . يعنى : دوتا هم (همينطور). باز سؤال شد: يكى چطور؟ فرمود: وواحدة . يعنى : يكى نيز (همينطوراست ). حـضرت صادق (ع ) مردى را ديد كه برايش دخترى به دنيا آمد, به همين خاطرناراحت وغضبناك بود, فرمود: 219 ـ اءراءيت لو ان اللّه تبارك وتعالى اوحى اليك انى اختار لك او تختار لنفسك ماكنت تقول ؟. يعنى : اگر خداوند متعال به تو: بگويد: من برايت انتخاب كنم يا تو؟ چه مى گويى ؟. گفت : مى گويم : پروردگارا! تو انتخاب كن , فرمود: فان اللّه قد اختار لك . يعنى : الان خداوند برايت (دختر) انتخاب كرده (پس چرا ناراحتى ؟). سـپـس فـرمـود: پـسـر بـچـه اى كه حضرت خضر به امر پروردگار اورا كشته بود كه قرآن كريم مى فرمايد: (فاردنا ان يبدلهما ربهما خيرا منه زكوة واقرب رحما) ((87)). يعنى : اراده كرديم كه براى پدر ومادرش , فرزندى پاكتر ومهربانتر نصيبشان گردد. خداوند متعال به جاى آن پسر, دخترى به آنان داد كه از نسل آن دختر, هفتاد پيامبربه دنيا آمدند. چهارم ـ خويشاوندان رسول خدا فرمود: 220 ـ اوصى الشاهد من امتى والغائب منهم ومن فى اصلاب الرجال وارحام النساء الى يوم القيامة ان يصل الرحم وان كان منه على مسيرة سنة فان ذلك من الدين . يعنى : شاهدان وغايبان وهركس از امت من را كه در صلبهاى مردان ورحمهاى زنان هستند تا روز قـيـامت , به صله رحم سفارش مى كنم اگر چه بينشان به اندازه يك سال فاصله باشد, چون صله رحم , جزء دين است . ونيز فرمود: 221 ـ حـافـتـا الصراط يوم القيامة الا مانة والرحم , فاذا مر الوصول للرحم المؤدى للا مانة نفذ الى الجنة , واذا مر الخائن للا مانة القطوع للرحم لم ينفعه معهما عمل ويكفاء به الصراط فى النار. يـعـنـى : يك طرف صراط در قيامت , امانت است وطرف ديگرش , رحم , وقتى انسانى كه به ارحام وبستگانش رسيدگى داشت وامانتدار بود, بخواهد عبور كند, به بهشت مى رسد, اما اگر فرد خائن در امـانت وبى اعتنا به بستگان , بخواهد عبور نمايد, اعمال ديگرش برايش فايده اى نداشته , صراط اورا به آتش مى اندازد. حق همسر رسول خدا (ص ) فرمود: 222 ـ ما زال جبرئيل يوصى بالمراءة حتى ظننت انه لا ينبغى طلاقها الا من فاحشة مبينة . يـعـنى : جبرئيل دائما مرا در مورد زنان سفارش مى كرد تا جايى كه گمان كردم طلاق آنان جايز نيست مگر آنكه فحشاى آشكارى را مرتكب گردند. وفرمود: 223 ـ اتقوا اللّه فى الضعيفين النساء واليتيم . يعنى : تقواى الهى را در مورد دو طايفه ضعيف , مراعات كنيد: زنان ويتيم . وهمچنين فرمود: 224 ـ حق المراءة على زوجها ان يسد جوعتها, وان يستر عورتها, ولا يقبح لهاوجها, فاذا فعل ذلك فقد ادى واللّه حقها. يـعـنـى : حـق زن بر شوهرش اين است كه . گرسنگى اش را برطرف كند, بر او لباس بپوشاند, واز كارش عيب نگيرد, وقتى اين كارهارا انجام داد, به خدا قسم ! حقش راادا نموده است . تـا ايـنـجـا آداب كسب وكار وخرج كردن معلوم شد كه عبارت بود از اقتصادوميانه روى . اين يك قانون كلى است كه شرع مقدس اسلام بدان فرمان داده است . عمر بن يزيد از امام صادق (ع ) روايت كرده است كه فرمود: 225 ـ انـى اركب فى الحاجة التى كفاها اللّه ما اركب فيها الا التماس ان يرانى اللّه اضحى فى طلب الحلال اما تسمع قول اللّه عز وجل : يـعـنـى : من اگر از خدا حاجت طلب كنم , از او مى خواهم كه به من قدرت كاركردن وروز را در طلب حلال سپرى نمودن , عنايت كند (نه اينكه يكجا بنشينم وروزى طلب كنم ) مگر قول خداوند عزيز وجليل را نشنيدى كه فرمود:. (فاذا قضيت الصلوة فانتشروا في الا رض وابتغوا من فضل اللّه ) ((88)) ؟يعنى : وقتى نماز انجام شد, در زمين متفرق شويد وبه دنبال روزى خدا باشيد. اراءيـت لـو ان رجـلا دخل بيتا وطين عليه بابه ثم قال : رزقى ينزل على كان يكون هذا اما انه احد الثلاثة الذين لا يستجاب لهم دعوة . يعنى : اگر كسى وارد اطاقش شود ودر اطاق را گل بگيرد, پس از آن بگويد: روزى من مى آيد, او جزء يكى از سه گروهى است كه دعايشان مستجاب نمى گردد. راوى مى گويد: از حضرت پرسيدم آن سه گروه كيانند؟ فرمود: رجل تكون عنده المراءة فيدعو عليها فلا يستجاب له لا ن عصمتها فى يده لو شاءان يخلى سبيلها, والـرجـل يكون له الحق على الرجل فلا يشهد عليه فيجحده حقه فيدعو عليه فلا يستجاب له لا نه تـرك ما امر به , والرجل يكون عنده الشي ء فيجلس فى البيت فلا ينتشر ولا يطلب ولا يلتمس حتى ياكله ثم يدعو فلا يستجاب له . يـعـنى : اول : كسى كه همسرى دارد (واز او راضى نيست ) ودرباره اش نفرين مى كند,اين نفرين , مـسـتـجـاب نـمـى شود, چون اختيار نگهدارى اين زن به دست خود اوست ,اگر خواست رهايش مى كند (وطلاقش مى دهد). دوم : آن كـه برديگرى حقى دارد وچيزى از او طلبكاراست , اما كسى را به عنوان شاهد قرار نداده , آن بـدهـكـار هم انكار نمود, در اينجا اگر طلبكار بر عليه بدهكار دعاكند, مستجاب نخواهد شد, چـون خـداونـد متعال امر كرده كه در وقت تحويل دين ,شاهد بگيريد واو اين فرمان الهى را ترك نموده است . سـوم : فـردى كـه مالى دارد, در خانه مى نشيند وحركت نمى كند تا آن مال را مى خورد,آنگاه دعا مى كند (كه خداوند به او روزى بدهد) اين دعا نيز مستجاب نمى گردد. آنچه تا اينجا گفته شد, تكليف عامه مردم است , اما بندگان خاص خدا, آنان دودسته اند. دسته اول : كه مكلف به كسب وكارند. دسته دوم : كسانى كه اهل توكل هستند. براى شناخت اين دسته , ناچار از شرح توكل وذكرونمونه هايى از متوكلين حقيقى هستيم : فضيلت توكل ومعناى آن ايـن درجـه عـظيم , وصفى از اوصاف صديقين است كسى كه بدان درجه برسد, ازقيود, رهايى مى يابد, ابرهاى غم از او برطرف گشته , به جايش ابرهاى امنيت ,جايگزين مى گردند. برخوان رضا مى نشيند واز چشمه هاى طمانينه آب مى نوشد كه ذات اقدس الهى مى فرمايد: (ومن يتوكل على اللّه فهو حسبه ) ((89)). يعنى : هركس بر خدا توكل كند, همان خدا برايش بس است . (الـذيـن قـال لـهـم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا وقالوا حسبنااللّه ونعم الوكيل فانقلبوا بنعمة من اللّه وفضل لم يمسسهم سوء) ((90)). يعنى : وقتى به مؤمنين گفتند: دشمن براى حمله به شما اجتماع كرده , از آنان بترسيد,مؤمنين ايـمانشان زيادتر شد وگفتند: مارا خدا كافى است واو بهترين حامى ماست , به همين خاطر, از اين ميدان با نعمت بازگشتند در حالى كه هيچ ناراحتى به آنان نرسيده بود. در وحى قديم آمده است كه : 226 ـ يـابن ادم , خلقتك من تراب ثم من نطفة فلم اءعى بخلقك اويعيينى رغيف اسوقه اليك فى حينه . يـعنى : اى آدمى زاده ! من ابتدا كه تورا از خاك وسپس از نطفه آفريدم , برايم دشواروسخت نبود, اما قرص نانى كه بخواهم به تو برسانم , براى من دشوار وگران تمام مى شود؟. ونيز براى حضرت عيسى (ع ) اينگونه وحى فرستاد: 227 ـ انـزلـنى من نفسك كهمك , واجعل ذكرى لمعادك , وتقرب الى بالنوافل وتوكل على اكفك ولا تول غيرى فاخذ لك . يا عيسى اصبر على البلاء, وارض بالقضاء, وكن لمسرتى فيك , فان مسرتى ان اطاع فلا اعصى . يا عيسى احى ذكرى بلسانك , وليكن ودى فى قلبك . يـعـنى : توجه من به تو به اندازه همت تواست . براى روز بازگشت به ياد من باش . به وسيله نوافل ومـسـتحبات , به من نزديك بشو. بر من توكل كن تا تورا كفايت كنم (واموراتت را بر عهده بگيرم ), مبادا بر غير من تكيه كنى كه مؤاخذه خواهى شد. اى عيسى ! در بلا, صبور ودر قضاى الهى , راضى بـاش . به دنبال جلب شادى من باش كه شادى من در اطاعت است وترك معصيت . اى عيسى ذكر وياد مرا با زبانت احيا كن ومحبت مرا در قلبت نگاهدار. حضرت صادق (ع ) فرمود: 228 ـ من اهتم لرزقه كتب عليه خطيئته . يعنى : كسى كه غصه روزى را بخورد, برايش گناه نوشته مى شود. در روايت آمده است كه : 229 ـ حـضرت دانيال (ع ) در زمان پادشاه مستكبرى , زندگى مى كرد كه وى رادستگير كرده در چاهى قرارداد. به همراه او درندگان را نيز به چاه انداخت , اما آن حيوانات به وى نزديك نمى شدند وجـراحـتـى بـر او وارد نمى كردند. در اين زمان ,خداوند متعال بر پيامبرى وحى فرستاد كه براى دانـيال غذايى ببرد. پرسيد:پروردگارا! مگر دانيال كجاست ؟ فرمود: از محل خارج شو, كفتارى به استقبال تومى آيد, به دنبالش برو, تورا به او خواهد رساند. آن پـيامبر چنين كرد تا به آن چاه رسيد, غذارا به درون چاه هدايت كرد, وقتى دانيال آن غذارا در برابر خود ديد گفت : الحمد للّه الذى لا ينسى من ذكره , والحمد للّه الذى لا يخيب من دعاه , والحمد للّه الذى من توكل عليه كفاه , والحمد للّه الذى من وثق به لم يكله الى غيره , والحمد للّه الذى يجزى بالا حسان احسانا وبالسيئات غفرانا وبالصبر نجاة . يـعـنـى : سـپـاس خـدايى را كه ذاكرش را فراموش نمى كند. حمد مخصوص خدايى است كه دعا كـنـنـده را نا اميد نمى نمايد. ستايش از آن خدايى است كه اگر كسى بر اوتوكل كند, همو برايش كـافـى اسـت . سـپـاس از آن خـدايـى است كه اگر كسى بر اواطمينان كرد به ديگرى موكولش نمى كند, حمد مخصوص خدايى است كه نيكى رابا نيكى پاسخ مى دهد, گناه را با آمرزش وصبر را با نجات . حضرت صادق (ع ) فرمود: 230 ـ ان اللّه ابـى الا ان يجعل ارزاق المتقين من حيث لا يحتسبون , ولا يقبل لا وليائه شهادة فى دولة الظالمين . خداوند متعال روزى متقين را تنها در جايى قرار مى دهد كه آنان اصلا گمانش رانمى كنند ((91)) وحضور اوليايش را در دستگاه حكومت ظالمان , نمى پذيرد. از جمله چيزهايى كه خداوند متعال بر حضرت داوود ـ عليه السلام وحى فرستاداين بود: من انقطع الى كفيته ((92)). يعنى : هركس از ديگران به سوى من قطع اميد كند, من كفايتش مى كنم . از حضرت صادق (ع ) روايت شده است كه فرمود: 231 ـ جـاء جبرئيل الى النبى (ص ) فقال : يا رسول اللّه , ان اللّه ارسلنى بهدية لم يعطها احدا قبلك , فقال رسول اللّه (ص ) : فقلت : وما هى ؟ قال : الصبر. يـعنى : جبرئيل نزد رسول حق (ص ) آمد وعرضه داشت : يا رسول اللّه ! خداوند متعال به همراه من هـديـه اى بـراى تـو فـرستاد كه آن را به احدى قبل از تو نداده است , پيامبر(ص ) پرسيد: آن هديه چيست ؟ گفت : صبراست . واحسن منه , قلت : وما هو؟ قال : القناعة . بهتر از صبر هم هست , گفتم : چيست ؟ گفت : قناعت . واحسن منها, قلت : وما هو؟ قال : الرضا. بهتر از آن هم هست , گفتم : چيست ؟ گفت : رضا. واحسن منه , قلت : وما هو؟ قال : الزهد. بهتر از آن نيز هست , گفتم : چيست ؟ گفت : زهد. واحسن منه , قلت : وما هو؟ قال : الا خلا ص . بهتر از آن هم هست , گفتم : چيست ؟ گفت : اخلاص . واحسن منه قلت : وما هو؟ قال : اليقين . يعنى : از آن بهتر بازهم هست , گفتم : چيست ؟ گفت : يقين . واحسن منه : قلت : وما هو؟ قال : ان مدرجة ذلك كله التوكل على اللّه . يعنى : باز از آن بهتر نيز هست , گفتم چيست ؟ گفت : راه رسيدن به همه اينها توكل برخداست . قلت : يا جبرئيل , وما تفسير التوكل على اللّه ؟ قال : العلم بان المخلوق لا يضرولاينفع , ولا يعطى ولا يـمنع , واستعمال الياءس من المخلوق فاذا كان العبد كذلك لم يعمل لا حد سوى اللّه ولم يزغ قلبه ولم يخف سوى اللّه ولم يطمع الى احد سوى اللّه , فهذا هو التوكل . گـفـتم : اى جبرئيل ! تفسير توكل بر خدا چيست ؟ گفت : دانستن اينكه مخلوقاتش , نه ضررى مـى رسـانـنـد نـه نفعى , نه چيزى مى دهند, نه مانع چيزى مى گردند, بايد ازمخلوقاتش مايوس گشت : وقتى بنده به اين درجه رسيد , آنگاه براى غير خدا كارنمى كند وقلبش به بيراهه نمى رود واز غير او نمى هراسد وبه غير او دل نمى بندد, اين است معناى توكل . قـال : قلت : يا جبرئيل , فما تفسير الصبر؟ قال : يصبر فى الضراء كما يصبر فى السراء, وفى الفاقة كما يـصـبـر فـى الـغنى , وفى العناء كما يصبر في العافية , ولا يشكوخالقه عند المخلوق بما يصيبه من البلاء. رسـول اللّه (ص ) فرمود: گفتم : اى جبرئيل ! معناى صبر چيست ؟ گفت : بنده بايددرناخوشيها صـبر كند (وآن را پذيرا باشد) همچنانكه درخوشيها صبر مى كند (وآن را مى پذيرد), هنگام ندارى , صـبـور بـاشـد همچنانكه هنگام دارايى , صبوراست , درسختى ورنج , صابر باشد آن طور كه زمان عافيت , صابراست . وهرگز به خاطربلاهاى روزگار نزد مخلوق , لب به شكايت از خالقش نگشايد. قلت : فما تفسير القناعة ؟ قال : يقنع بما يصيب من الدنيا, يقنع بالقليل ويشكرباليسير. گـفتم : تفسير قناعت چيست ؟ گفت : هر قدر از نعم دنيا كه به او رسيد, بدان قانع باشد, با كم بسازد واندك را شكر گزارى كند. قـلـت فما تفسير الرضا؟ قال : الراضى الذى لا يسخط على سيده اصاب من الدنيا ام لم يصب , ولم يرض من نفسه باليسير من العمل . گـفـتم : تفسير رضا چيست ؟ گفت : راضى , كسى است كه از خدايش ناراحت نمى شود, چه به دنـيا برسد وچه نرسد واز عمل اندك خود نيز هرگز خشنود نيست (وخودرا مكلف به عمل بسيار مى داند). قـلـت : يـا جـبـرئيل , فما تفسير الزهد؟ قال : الزاهد يحب ما يحب خالقه , ويبغض مايبغض خالقه , ويـتـحرج من حلال الدنيا, ولا يلتفت الى حرامها, فان حلالها حساب وحرامها عقاب , ويرحم جميع الـمـسلمين كما يرحم نفسه , ويتحرج من الكلام فيمالا يغنيه كما يتحرج من الحرام , ويتحرج من كـثـرة الا كـل كـمـا يـتحرج من الميتة التى قد اشتد نتنها, ويتحرج من حطام الدنيا وزينتها كما يتجنب النار ان يغشاها وان يقصر اماله وكان بين عينيه اجله . گفتم : اى جبرئيل ! تفسير زهد چيست ؟ گفت : زاهد, دوست دارد هر آنچه را كه خالقش دوست دارد وبـد دارد هـر آنـچـه را كـه خالقش بد دارد. از حلال دنيا دورى مى كند وتوجهى به حرامش ندارد, چون حلالش حساب دارد وحرامش عقاب . برهر مسلمانى ترحم مى ورزد آنچنان كه برخود تـرحـم مى كند, همانطور كه از حرام پرهيز دارد از سخنان بيهوده وبى فايده نيز دورى مى كند. از پـرخـورى پـرهـيـزمـى نـمايد چنانكه از مردارى كه بوى گندش شدت يافته , دورى مى كند. از نـعـمتهاوزينتهاى دنيا دورى دارد آنچنانكه از فرا گرفتن آتش , دورى مى ورزد. آرزوهايش كوتاه ومرگ در برابر چشمانش حاضر است . قـلـت : يا جبرئيل , فما تفسير الا خلا ص ؟ قال : المخلص الذى لا يساءل الناس شيئاحتى يجد, واذا وجـد رضى , واذا بقى عنده شى ء اعطاه للّه , فان لم يساءل المخلوق فقد اقر للّه بالعبودية , واذا وجد فرضى فهو عن اللّه راض , واللّه تبارك وتعالى عنه راض , واذا اعطاه للّه فهو جدير به . گفتم : اى جبرئيل ! تفسير اخلاص چيست ؟ گفت : مخلص , كسى است كه از مردم چيزى طلب نـمـى كـند تا آنكه خودش آن را بيابد ووقتى كه يافت , بدان راضى است واگر نزدش چيزى اضافه آمـد, در راه خدا مى دهد. درخواست نكردن او از ديگران ,خود اقرارى است به بندگى خدا ووقتى چـيـزى يافت , بدان راضى مى گردد (واز كم يازيادش شكايت نمى كند) هم او از خدا راضى است هم خدا از او. بخشيدنش درحالى است كه خود بدان نيازمندتر وسزاوارتراست . قـلـت : فـما تفسير اليقين ؟ قال : الموقن يعمل للّه كانه يراه , وان لم يكن يرى اللّه فان اللّه يراه , وان يـعـلـم يقينا ان ما اصابه لم يكن ليخطئه , وان ما اخطاءه لم يكن ليصيبه ,وهذا كله اغصان التوكل ومدرجة الزهد. گـفـتم : تفسير يقين چيست ؟ گفت : انسان اهل يقين , آن طور براى خدا كار مى كند كه گويا اورا مـى بيند. واگر به اين درجه نرسيد كه خدايش را ببيند, اين قدر مى داند كه اووى را مى بيند ويقين داشته باشد كه آنچه به او رسيده مى بايست برسد وآنچه به اونرسيده , نمى بايست برسد اين همه كه گفتيم , شاخه هاى توكل وطريق زهد يود. خواننده محترم !: بـبـيـن ايـن حديث چه مضامين بالا ومطالب عالى را در بردارد وبيان كرده است كه صبر, قناعت , رضـا, زهـد, اخلاص ويقين , همه از توكل سرچشمه مى گيرند, اگر نبودجز همين يك حديث در مدح وستايش توكل , كافى بود. در اين حديث شريف , پنج ستون براى توكل ذكر گرديده است : مخلوقات , ضررى نمى رسانند مخلوقات , منفعتى نمى رسانند. مخلوقات , چيزى نمى دهند. مخلوقات , مانع چيزى هم نمى توانند بشوند. از غير او بايد مايوس شد. چـهـار سـتون اول , علمى وپنجمى , عملى است كه اگر اين پنجمى نباشد, آن چهارتا,قوام واثرى نـدارند, همچنانكه علم بدون عمل قوام ندارد, اين امرى است بسيارواضح وروشن , مثلا كسى كه دندانش درد مى كند ومى داند كه غذاى ترش برايش مضراست , با اين حال اگر برود ترشى بخورد, مـسـلـما دندانش درد خواهد گرفت وصرف دانستن اينكه ترشى برايش مضراست , بدون عمل به مقتضاى آن , نفعى برايش نخواهد داشت . نكته ديگرى كه در اين حديث شريف نهفته است , سه اثر مهم توكل است : اول ـ اخلاص : وقتى بنده , فهميد كه مخلوقات هيچ نفعى وضررى ندارند, در نتيجه براى هيچ يك از آنـها عملى انجام نمى دهد, بنابر اين , انگيزه ريا برچيده مى شودوقلبش از انحراف وكجى نجات مى يابد وطاعات وعبادات را با اخلاص انجام مى دهد. دوم ـ عزت : وقتى فهميد غير ذات اقدس الهى , همه محتاجند, از آنان قطع طمع مى كند وبه آنان دل نمى بندد وفقط به معبودش تكيه مى كند ولا غير. سوم ـ امنيت : از ديگر آثار اين است كه انسان متوكل , از مخلوقات وموذيات نمى هراسد, چون آنهارا در بـرابر عظمت حق هيچ مى داند وبر همين اساس است كه گاهى اوقات در احوالات برخى افراد مخلص وبندگان پاك درگاه الهى , مى شنويم كه گذرشان به حيوانات درنده مى افتاد ولى به آن اهميت نمى دادند, چون يقين داشتند كه مخلوق ضررى نمى رساند, يك حيوان درنده در برابرشان با چيزهاى ديگر (نظير سنگ ودرخت و... ) فرقى نداشت . در حـديـث آمـده اسـت كـه حـضرت امام صادق (ع ) يك وقتى وارد كوفه شدند, هنگام برگشت , جـميعتى از كوفه جهت بدرقه پيشاپيش حضرت , از شهر خارج گرديدند,در بين راه , ناگهان به شـيـرى بـرخـورد كردند. ابراهيم ادهم كه در بين آنان بود, گفت :صبر كنيد تا حضرت تشريف بـيـاورنـد , آنـان نـيـز چنين كردند, وقتى امام (ع ) به آنان رسيد, ماجرا را به ايشان اطلاع دادند, حـضـرت بـه شـيـر نزديك شدند تا جايى كه گوش شير را گرفته از وسط جاده خارجش كردند وسپس فرمودند: 232 ـ اما ان الناس لو اطاعوا اللّه حق طاعته لحملوا عليه اثقالهم . يـعـنـى : اگـر مردم خدارا به آن حد كه بايد, اطاعت مى كردند, مى توانستند بارهايشان رابر شير حمل كنند. جـويرية بن مسهر گويد: من وامير المؤمنين (ع ) به طرف كوفه حركت مى كرديم ,كس ديگرى هـمراهمان نبود تا به زمين شوره زارى رسيديم . در آنجا به شير نرى برخورد كرديم كه در بين راه روى زمـين نشسته بود. جفتش هم پشت سرش وبچه شيرها نيز پشت سر آن دو بوداند من كه اين صحنه را ديدم لجام اسپم را كشيدم كه برگردم , ناگاه ديدم امام (ع ) مى فرمايد: 233 ـ اى جـويريه ! جلو برو, اين حيوان در درگاه الهى سگى است چون سايرحيوانات كه زمامش به دست خداوند متعال است , غير از او احدى نمى تواند شراين حيوان را دفع نمايد ((93)). ناگاه ديدم آن شير در حالى كه دم خودرا مى جنبانيد به طرف حضرت آمد, آن امام پاى خودرا به صـورت شـير ماليدند, در اينجا ذات اقدس الهى با قدرت مطلقه اش ,شير را به سخن آورده چنين گفت : سلام بر تو اى امير المؤمنين ووصى خاتم النبيين ! حضرت فرمود: و عليك السلام اى شير! تسبيح تو چيست ؟ گـفـت : مـى گـويم : منزه است پروردگار من ! منزه است معبود من ! منزه است آن كس كه هيبت وترس مرا در دل بندگانش نهاد! منزه است او! منزه است او! حـضـرت از آنجا گذشتند در حالى كه من همراه او بودم , زمين شوره زار طولانى شدووقت نماز عصر ضيق گشت , من از فوت شدن نماز عصر دلتنگ شدم ولى با خودگفتم : واى بـر تـو اى جـويريه ! آيا تو از امير المؤمنين (ع ) به نماز حريص ترى در حالى كه قضيه شير را با چشمانت ديدى ؟ باهم رفتيم تا زمين شوره زار به پايان رسيد, از مركب فرود آمد واذان واقامه گفت ,آنگاه آهسته با لـب چـيزى گفت وبا دستش اشاره اى فرمود, ناگاه به قدرت مطلقه الهى , آفتاب به جايگاه عصر بـازگـشـت , بـاهم نماز عصر را خوانديم , بعد از نماز سر رابالا كردم , ديدم خورشيد در يك چشم برهم زدن به محل اولش بازگشت وستارگان ظاهر گشتند, مجددا حضرت اذان واقامه گفتند ونماز مغرب را اقامه فرمودند وسواربر مركب شده روبه من كردند وگفتند: اى جـويـريـه آيـا مـى گويى اين مرد, جادوگراست ؟ آيا مى گويى من مانند اين طلوع وغروب را تـاكنون از آفتاب نديده ام ؟ جادوست يا چشم من خطا مى كند؟ بزودى وسوسه شيطان را از نفست بيرون مى كنم : آيا نمى دانى كه خداوند متعال مى فرمايد: (وللّه الا سماء الحسنى فادعوه بها) ((94)). يعنى : نامهاى نيك , همه مخصوص خداست , شما اورا بدان نامها بخوانيد. اى جـويريه ! روزى رسول اللّه (ص ) در حال نزول وحى , سر مباركش بر دامان من بود كه خورشيد غـروب كـرد, در حـالـى كـه مـن هـنـوز نماز عصر را نخوانده بودم , از من پرسيد: آيا نماز عصر را خـوانـده اى ؟گـفتم : نه , فرمود: خداوندا! على در طاعت تو بسرمى برد ونياز پيامبرت را بر آورده مى ساخت آنگاه با اسم اعظم , خدارا خواند, ناگاه خورشيد براى من برگشت ونماز را با آرامش به جـاى آوردم وبـعـد غـروب كـرد. سپس آن حضرت ـ كه پدر ومادرم فدايش باد ـ آن اسم را به من آموخت وهم اكنون من با همان اسم دعا كردم . اى جويريه ! حق در قلوب مؤمنين , واضحتر وآشكارتراست از القائات شيطان . من از خدا خواستم كه اين القائات را از قلبت بزدايد, حالا چه مى يابى ؟ گفتم : اى آقاى من ! آن القائات از قلبم محو گرديد. نكوهش درخواست از ديگران از جـمـلـه نكات حديث امام صادق (ع ) ((95)) اين بود كه فرمود: بنده اگر از مخلوقات ,چيزى نخواست , اقرارش به بندگى خدا ثابت مى شود. ايـن كـلام , دلالت بر ضعف ايمان فردى دارد كه از ديگران درخواست مى كند ونيزدلالت بر قوت ايمان فردى دارد كه به خدا اميدواراست , چون وقتى بخشندگى غيرخدارا نفى كرد, ديگر به آنها رجوع نمى كند, در نتيجه توحيدش خالص وعبوديتش تام وكامل مى گردد. در اين معنا رواياتى آمده است از جمله در تفسير آيه كريمه : (وما يؤمن اكثرهم باللّه الا وهم مشركون ) ((96)). يعنى : ايمان اكثر اينان آميخته به شرك است . امام صادق (ع ) فرمود: 234 ـ هو قول الرجل : لولا فلان لهلكت , ولولا فلان لما اصبت كذا وكذا, ولولافلا ن لضاع عيالى , الا تـرى انـه قـد جـعل للّه شريكا فى ملكه يرزقه ويدفع عنه ؟ قلت :فيقول : لولا ان اللّه من على بفلان لهلكت , قال : نعم , لا باءس بهذا ونحوه . يـعـنـى : اين شرك همان سخن مردم است كه مى گويند: اگر فلانى نبود, كار من زاربود, اگر فـلانـى نـبـود, بـه چنين وچنان نمى رسيدم , اگر فلانى نبود, خانواده ام گرفتارمى شدند... مگر نـمـى بينى كه چنين افرادى براى خداوند در حكومتش شريك قرارداده اند كه آن شريك به اينان روزى مى رساند وضرر را از اينان دفع ميكند. راوى مى گويد: گفتم پس بگويد: اگر خداوند متعال به واسطه فلانى بر من منت نمى گذاشت , هلاك وگرفتار مى شدم (اين چگونه است ؟), فرمود: بله , امثال اين سخنان اشكالى ندارد. ونيز فرمود: 235 ـ شيعتنا من لا يساءل الناس شيئا ولو مات جوعا. يعنى : شيعيان ما كسانى اند كه از مردم چيزى طلب نمى كنند, اگر چه از گرسنگى بميرند. وبه همين خاطراست كه شهادت سائل پذيرفته نيست . رسول خدا (ص ) فرمود: 236 ـ شهادة الذى يساءل فى كفه ترد. يعنى : شهادت كسى كه دست نياز به سوى ديگران دراز مى كند, پذيرفته نيست . نـقـل اسـت كه حضرت امام زين العابدين (ع ) در روز عرفه افرادى را ديدند كه نزدمردم ابراز نياز مى كنند, به آنان فرمودند: 237 ـ هؤلاء شرار من خلق اللّه , الناس مقبلون على اللّه وهم مقبلون على الناس . يعنى : اينان بدترين مخلوقات حق اند, چون مردم همه رو به سوى خدا دارند واينان روى به سوى مردم . حضرت صادق (ع ) فرمود: 238 ـ لو يعلم السائل ما عليه من الوزر ما ساءل احد احدا ولو يعلم المسؤول ماعليه اذا منع ما منع احد احدا. يـعـنى : اگر سائل بداند كه در خواستش چه بار سنگينى دارد, هرگز كسى از كس ديگر, چيزى طـلـب نـمى كند. وآن كس كه از او چيزى مى خواهند, اگر بداند كه ممانعت هم چه بار عظيمى دارد, هرگز كسى را رد نخواهد كرد. امام صادق عليه السلام فرمود: 239 ـ من يساءل من غير فقر فكانما ياءكل الجمر. يعنى : كسى كه درخواست مى كند ولى نياز ندارد, گويا آتش مى خورد. حضرت امام باقر (ع ) فرمود: 240 ـ اقسم باللّه وهو حق ما فتح رجل على نفسه باب المساءلة الا فتح اللّه عليه باب فقر. يعنى : به خدا قسم مى خورم , قسم حق كه كسى باب سؤال ودرخواست را بر روى خود نگشايد مگر آنكه ذات اقدس الهى , باب فقرى را بر او بگشايد. حضرت امام زين العابدين (ع ) فرمود: 241 ـ ضمنت على ربى انه لا يساءل احد احدا من غير حاجة الا اضطرته حاجة المساءلة يوما الى ان يساءل من حاجة . يـعـنـى : من از طرف خدا ضمانت مى كنم (حاجت را بر آورده كند يا دچار فقر نكند)كسى را كه فقط در روز نياز شديد واضطرار, از ديگران درخواست مى كند. روزى حضرت رسول (ص ) يارانش فرمود: 242 ـ الا تبايعونى ؟. يعنى : آيا با من بيعت نمى كنيد؟. گفتند: يا رسول اللّه ! ما با تو بيعت كرديم , فرمود:تبايعونى على ان لا تسالوا الناس شيئا. يعنى : با من بيعت كنيد بر اينكه از مردم چيزى نخواهيد. بعد از آن روز, اگر چيزى از دست كسى بر زمين مى افتاد, خودش خم مى شد وآن رابر مى داشت وبه كسى نمى گفت آن را به من بده . ونيز فرمود: 243 ـ لـو ان احـدكم ياءخذ حبلا فياءتى بحزمة حطب على ظهره فيبيعها فيكف بهاوجهه خير له من ان يساءل . يـعنى : اگر هر يك از شما ريسمانى بگيرد وبا آن برپشتش هيزم بكشد تا مخارجش را تامين كند, بهتر از آن است كه از ديگران چيزى طلب نمايد. حضرت صادق (ع ) فرمود: 244 ـ يكى از اصحاب رسول اللّه (ص ) دست تنگ شد, همسرش گفت : نزد پيامبر(ص ) برو واز او حاجتت را طلب كن , آن مرد نزد حضرت آمده شنيد كه پيامبر اكرم مى فرمايد: من سالنا اعطيناه , ومن استغنى اغناه اللّه . يـعـنـى : هـر كـه از ما طلب كند او مى دهيم , ولى كسى كه اظهار نياز نكند, خداوند اورابى نياز مى سازد. آن مرد با خود گفت : حتما مقصود حضرت من بودم . آنگاه به سوى همسرش بازگشت وماجرا را به اطلاعش رساند. زن گفت : رسول اللّه (ص ) بشرى است مانندديگران (از حال تو چه خبر دارد) بـرو ووضـع خودت را براى او بگو. آن مرد مجددانزد حضرت آمد, چون رسول حق (ص ) اورا ديد, همان جمله سابق را بيان فرمود. ايـن مـرد, رفـت وآمد, تا سه مرتبه اين كار تكرار گرديد وآن مرد كه صحنه را اين چنين ديد رفت وتـبرى به عاريه گرفت وبه طرف كوه روانه گرديد, از كوه بالا رفت وقدرى هيزم جمع كرده به شهر آورد وبه اندازه پنج سير آرد, آن را فروخت . روز بـعد مجددا به طرف كوه رفت , اين بار هيزم بيشترى آورد وفروخت , همين كاررا تكرار كرد تا ايـنـكـه تبرى خريد, پس از گذشت مدتى , دو شتر ويك برده نيزخريدارى نمود تا اينكه داراييش زيـاد شـد وروزگارش روبه راه گرديد, سپس نزدرسول خدا (ص ) آمد, ماجراى خودرا به اطلاع حضرت رساند كه چگونه قصدابراز نياز به محضر حضرت را داشت واز ايشان چه شنيد. حـضـرت فرمود: من كه به تو گفتم هركه از ما طلب كند به او مى دهيم ولى كسى كه اظهار نياز نكند, خداوند اورا بى نياز مى سازد. امام باقر (ع ) فرمود: 245 ـ طـلب الحوائج الى الناس استسلاب للعزة , ومذهبة للحياء, والياءس مما فى ايدى الناس عز للمؤمنين , والطمع هو الفقر الحاضر. يـعـنـى : طـلب حاجت از مردم , موجب از بين رفتن عزت وحيا مى گردد ومايوس شدن از آنچه دردست مردم است , موجب عزت مؤمنين مى شود وطمع , همان فقرنقداست . از رسول خدا (ص ) نقل شده است كه فرمود: 246 مـن اسـتغنى اغناه اللّه ,ومن استعف اعفه اللّه , ومن ساءل اعطاه اللّه , ومن فتح على نفسه باب المساءلة فتح اللّه عليه سبعين بابا من الفقر لا يسد ادناه شى ء. يـعـنـى : كـسى كه اظهار نياز نكند, خداوند اورا بى نياز مى گرداند وكسى كه طالب عفت باشد, پـروردگار متعال اورا عفيف مى نمايد, كسى كه از خدا چيزى بخواهد, خداوندبه او عطا مى كند, كـسـى كـه بـاب سـؤال ودرخـواست را برخود بگشايد, خداوند متعال هفتاد باب از فقر به رويش مى گشايد كه هيچ چيز نمى تواند حتى كوچكترين بابش را مسدود نمايد. نـقـل اسـت كـه گـدايـى از وجود مبارك پيامبر (ص ) چيزى خواست واورا به وجه اللّه قسم داد, حضرت دستور فرمودند تا پنج تازيانه بر او نواختند, آنگاه به وى فرمود: 247 ـ سل بوجهك اللئيم ولا تساءل بوجه اللّه الكريم . يعنى : مردم را به روى پست خودت قسم بده , نه به وجه خداوند كريم . نكوهش رد سائل رسول خدا (ص ) فرمود: 248 ـ لا تقطعوا على السائل مساءلته فلولا ان المساكين يكذبون ما افلح من ردهم يـعنى : درخواست سائل را رد نكنيد كه اگر دروغ مساكين وبيچارگان نبود, ردكنندگان آنان بدبخت مى شدند. 249 ـ ردوا الـسـائل بـبذل يسير او بلين ورحمة فانه ياءتيكم من ليس بانس ولا جان لينظر كيف صنعكم فيما خولكم اللّه . يـعنى : به سائل يا چيز كمى بدهيد يا با نرمى وترحم , ردش كنيد, چون چه بسا فردى كه نه انسان است ونه جن , نزد شما بيايد تا ببيند با نعم الهى چه مى كنيد؟. فـردى گويد من هنگام صبح بر در منزل امام صادق ـ عليه السلام ـ نشسته بودم كه گدايى آمد وچيزى خواست , اطرافيان اورا رد كردند, امام (ع ) آنان را بسيار سرزنش كرد وفرمود: 250 ـ اول سـائل قام على باب الدار فساءل فرددتموه ؟ اطعموا ثلاثة ثم انتم بالخيارعليه ان شئتم ان تزدادوا فازدادوا والا فقد اديتم حق يومكم .
|