بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دروغ,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     02 - دروغ
     03 - دروغ
     04 - دروغ
     05 - دروغ
     06 - دروغ
     07 - دروغ
     08 - دروغ
     09 - دروغ
     10 - دروغ
     11 - دروغ
     12 - دروغ
     13 - دروغ
     14 - دروغ
     15 - دروغ
     16 - دروغ
     17 - دروغ
     18 - دروغ
     19 - دروغ
     20 - دروغ
     21 - دروغ
     22 - دروغ
     23 - دروغ
     24 - دروغ
     25 - دروغ
     26 - دروغ
     fehrest -
 

 

 
 

دروغ در دين‏دارى

دروغ در فضايل اخلاقى

در كمالات روحى سه جور دروغ تصور مى‏شود:

يكى آن است كه دروغ گو مى‏داند كه فاقد فضيلت است و به دروغ، ادعاى داشتن‏فضيلت دارد; مى‏داند كه عاطفهندارد، ولى ادعاى عاطفه مى‏كند.

ديگر آن كه حقيقت فضيلت را به درستى ندانسته و در تشخيص مصداق، اشتباه‏مى‏كند و دعوى داشتن فضيلتدارد. حسود است و به شخصيتى حسد مى‏ورزد، ولى‏حسادت خود را تنفر از ريا كارى و عوام فريبى مى‏پندارد.

سوم آن كه حقيقت فضيلت را به خوبى مى‏داند و خودش هم فاقد آن است، ولى‏زيادى خود خواهى و شدت خودپسندى موجب مى‏شود كه خود را داراى آن‏فضيلت‏بداند. او اگر وجدان خود را حاكم قرار دهد، پى مى‏برد كهداراى آن فضيلت‏نمى‏باشد، ولى چيزى كه در ميان افراد خود پسند يافت نمى‏شود وجدان مى‏باشد وبس; خودخواهى راه حقيقت و سعادت را بر اين دسته بسته است.

معمولا خود پسندى، بيش‏تر در كسانى يافت مى‏شود كه تا حدى در موقعيتى كه‏دارند موفقيتى به دست آوردهباشند، هر چند آن موفقيت، كوچك باشد و خودشان‏هم در پيدايش آن، چندان سهيم نباشند، بلكه آن را اوضاعو احوال خانوادگى يا محلى‏ايجاد كرده باشد.

دروغ در ايمان

عرب‏هايى به حضور رسول خداصلى الله عليه وآله شرفياب مى‏شدند و ادعاى ايمان مى‏كردند.آن‏ها يا حقيقتايمان را نمى‏دانستند و يا اگر مى‏دانستند، خود پسندى، آن‏ها را دچاراشتباه كرده بود و چنين مى‏پنداشتند كهايمان دارند. خداى در قرآن ادعاى آنان راتكذيب مى‏كند و از طريق پيامبرش مخاطبشان قرار داده و مى‏گويد:هنوز ايمان دردل‏هاى شما داخل نشده است:

«قالت الاعراب آمنا، قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا، و لما يدخل الايمان فى‏قلوبكم.» (1) .

سپس قرآن معناى ايمان را بيان مى‏كند:

«انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم وانفسهم فى سبيل الله اولئك همالصادقون; (2) .

مردم با ايمان كسانى هستند كه به خداى و پيامبرش ايمان آوردند و به ديگران گمان بدنبردند و با مال وجانشان در راه خدا جهاد كردند; آن‏ها راست گو مى‏باشند و بس.»

يعنى اگر اين گونه مردم، ادعاى ايمان كنند، راست مى‏گويند، چون حقيقت ايمان‏را واجدند و از اين سعادتبرخوردار و گرنه عرب بيابانى را كه كارش دزدى ويغماگرى بوده، با ايمان چه‏كار. از اين كه قرآن معناى ايمان رابيان كرده، ممكن است‏استفاده بشود كه دروغ عرب‏ها در ايمان، بر اثر ندانستن ماهيت ايمان بوده است.

دروغ با خدا

كسى كه نماز مى‏خواند، در سوره حمد، خداى بزرگ را مخاطب قرار داده ومى‏گويد: فقط تو را عبادت مى‏كنم.اگر اين سخن را به راستى بگويد، خوشا به حالش‏كه به عالى‏ترين مقام رسيده است، ولى بدبختانه بسيارى از مامسلمان‏ها چنين‏نيستيم، خدا را عبادت نمى‏كنيم، بلكه دنيا را عبادت مى‏كنيم، آن وقت‏به خداىبزرگ‏مى‏گوييم: تو را عبادت مى‏كنيم. گاهى نيز در عبادت‏هاى ناچيزمان براى خدا شريك‏قائل مى‏شويم، ولىبه حضرتش عرض مى‏كنيم: فقط تو را عبادت مى‏كنيم نه كس دگررا. بسيارى از مسلمانان در حال نماز متوجهخدا نيستند، دل در جاى ديگر دارند، ولى‏با زبان به خدا مى‏گويند: فقط تو را عبادت مى‏كنيم.

براى رسيدن به منظورى به هزاران در مى‏زنيم، حتى براى نوكرى بيگانگان آماده‏مى‏شويم، به زشت‏ترينعمل‏ها تن در مى‏دهيم، از شرافت، مردانگى، عفت، بلكه ازناموس خود، براى رسيدن به پشيزى يا به مقامىصرف نظر مى‏كنيم،آن وقت در حال‏نماز به خداى مى‏گوييم: فقط از تو كمك مى‏خواهيم.

دروغ در بيم و اميد

يكى از صفات مسلمانى آن است كه مسلمان هميشه به رحمت الهى اميدوار باشدو در عين حال از غضبحضرتش بيمناك.

اميدوارى كار دل است و اثرش از رفتار و كردار ظاهر مى‏گردد; كسى كه اثرى ازاميد در گفتار و رفتارش نيست،نبايستى به دروغ ادعاى اميد كند. بيمناك بودن نيز ازصفات دل است كه از رنگ چهره و خصوصيات احوال،آشكار مى‏گردد. كسى كه ازغضب خداى بزرگ بترسد، چگونه جرات مى‏كند كه به محرمات الهى و كارهاىناروانزديك شود؟ امير المؤمنين‏عليه السلام پيوسته مى‏فرمود:

«از دروغ بپرهيزيد! هر كسى اميدوار باشد در پى اميد، روان است و هر كسى كه‏هراسان باشد از آن چهمى‏ترسد گريزان خواهد بود.»

در شيعه بودن

يك پنجم مسلمانان جهان را شيعه على مى‏گويند. شيعيان در كشورهاى مختلف‏اسلامى، پراكنده هستند ومحكوم قدرت‏هاى كشورها هستند. شيعيان ايران چند صدسال بود كه از خود حكومتى نداشتند و در زيرسلطه اهل سنت‏بودند. همه چيز از آن‏سنيان بود و شيعيان فاقد همه چيز بودند و بدين حال روزگارانى را درمحدوديت‏مى‏گذراندند، ولى در حدود چهار صد سال است (از زمان شاه اسماعيل صفوى كه‏حكومت ايران دردست‏شيعه قرار گرفت) آن‏ها توانستند مراسم دينى خود را به‏آزادى انجام دهند.

از آن موقع كشور ايران، به نام كشور شيعه خوانده شد و ملت ايران را ملت‏شيعه‏ناميدند. در ميان عرب‏هاىسنى مذهب، هر وقت‏بگويند عجمى، يعنى شيعى; حال‏آيا واقعا چنين است و ما ايرانى‏ها حقيقتا شيعه هستيم ودر اين ادعا راست گوبه شمار مى‏آييم يا نه؟

بهتر آن است كه پاسخ اين پرسش را نداده و ببينيم گذشتگان ما هنگامى كه درحضور اولياى خدا اين ادعا رامى‏كردند، با چه وضعى رو به رو مى‏شدند و چه‏مى‏شنيدند; اينك چند نمونه:

معرفى رسول خداصلى الله عليه وآله از شيعه

مردى خدمت رسول خداصلى الله عليه وآله عرض كرد: فلان كس به ناموس همسايه‏اش‏نگاه مى‏كند و اگرموقعيتى براى او دست دهد، از عمل ناروا هم هراسى‏ندارد.

پيغمبر اسلام در خشم شد وامر به احضار او كرد. شخصى كه در حضور مقدسش‏حاضر بود، عرض كرد: او ازشيعيان شماست و به دوستى حضرتت و برادرت على‏افتخار دارد و از دشمنان شما متنفر و بيزار است. پيغمبراسلام فرمود:

مگو كه او از شيعيان ماست، زيرا دروغ است. شيعه ما كسى است كه به‏دنبال ما بيايد و از ما پيروى كند و اين كهدر مورد اين مرد گفته شد، كار مانيست.

معرفى امام مجتبى‏عليه السلام

مردى خدمت نور ديده رسول خداصلى الله عليه وآله شرفياب شد و عرض كرد: من از شيعيان‏شما هستم.

امام دوم، حضرت مجتبى‏عليه السلام به وى فرمود: اگر مطيع اوامر و نواهى ما هستى،راست گفتى و اگر غير ازاين باشى، بر گناهان خويش افزوده‏اى. هيچ وقت مقامى‏عاليى را كه دارا نيستى، ادعا مكن و مگوى از شيعيانشمايم، ولى بگوى از دوستان‏شمايم و دشمن دشمن‏هاى شما هستم.

معرفى امام حسين‏عليه السلام

ديگرى به حضور سيد الشهداعليه السلام عرض كرد: يابن رسول الله! من از شيعيان‏شمايم.

امام سوم فرمود: از خداى بترس و ادعايى مكن كه خداى به تو بگويد: دروغ‏مى‏گويى. شيعيان ما كسانىهستند كه دل‏هاى آن‏ها از هر آلودگى و زنگ و دغل پاكيزه‏مى‏باشد، ولى بگوى: من از دوستان شما هستم. (3) .

سبط اكبر رسول‏صلى الله عليه وآله امام حسن‏عليه السلام شيعه را به رفتار نيك معرفى كرد و سبط دوم‏به دلپاك و اين دو تفسير، سخن رسول خداست كه فرمود: شيعه كسى است كه به‏دنبال ما بيايد.

هر جا كه دل پاك يافت‏شود، رفتار نيك را درپى دارد، و آن كسى كه رفتار نيك‏داشته باشد، نشانه آن است كهدلى پاك دارد; چنين كسى از رسول خداصلى الله عليه وآله پيروى‏مى‏كند.

رافضى يعنى چه؟

برادران اهل سنت، دوستان على و آل على را رافضى مى‏خوانند. اكنون ببينيم‏معناى رافضى چيست.

خدمت امام صادق‏عليه السلام چنين گزارش دادند كه امروز نزد اين ابى ليلى، قاضى‏كوفه، عمار دهنى براىشهادت حاضر شد، ولى قاضى شهادتش را نپذيرفت و گفت:ما تو را مى‏شناسيم، تو رافضى هستى. عمار از اينسخن پريشان شد و لرزه بر اندامش‏افتاد و اشكش جارى گرديد و از جاى برخاست.

قاضى كه چنين حالى را در او ديد گفت: تو مرد دانشمندى هستى، اگر بدت‏مى‏آيد كه به تو رافضى گفته شود،از رفض اظهار تنفر كن تا از برادران ما بشوى.

عمار گفت: تاثر من از اين نيست، بلكه گريه من براى خودم مى‏باشد و براى تو;براى خودم مى‏گريم، چون توبراى من، مقامى عالى قائل شدى كه من شايسته آن مقام‏نيستم; تو مرا رافضى خواندى، در صورتى كه سرورمن امام صادق‏عليه السلام چنين فرموده:

«نخستين كسانى كه رافضى خوانده شدند، ساحران فرعون بودند. آن‏ها تا ديدندعصاى موسى اژدها گرديد، بهموسى ايمان آوردند و فرمان فرعون را زير پا نهادند وبراى هر گونه شكنجه‏اى آماده شدند. فرعون آن‏ها را رافضىناميد، چون دين فرعون‏را رفض كردند. رافضى كسى است كه از آن چه خدا از آن بيزار است; دورى كند وهر چهرا كه خداى بدان امر كرده اطاعت كند.»

كجا در اين زمان چنين كسى پيدا مى‏شود؟ من از آن بر خويش مى‏گريم كه خدا ازقلب من آگاه شود كه من ازاين نام خوشم آمد، آن گاه مرا مورد عتاب قرار دهد وبگويد: عمار آيا كسى بودى كه باطل‏ها را لگد زدى وطاعت‏ها را انجام دادى؟

سپس از درجات من بكاهد، اگر بر من آسان بگيرد و يا سزاوار كيفر باشم، اگر برمن جد بگيرد، مگر آن كهسروران من به داد من برسند.

چرا بر تو مى‏گريم؟ چون كه گناهى بزرگ مرتكب شدى و مرا به دروغ لقبى‏دادى. من از عذاب خداى بر تومى‏ترسم، زيرا شريف‏ترين نام‏ها را به من دادى، ولى‏به صورت پست‏ترين نامش در آوردى. پيكرت چگونهمى‏تواند، عذاب اين كلمه ات‏را تحمل كند؟

هنگامى كه امام ششم از گفته‏هاى عمار و دليرى و فداكارى او آگاه شد، فرمود:

«اگر عمار گناهانى از آسمان و زمين بزرگ‏تر داشت، بر اثر اين حق گويى‏گناهانش پاك شد و حسناتش نزدپروردگار در افزايش خواهد بود». (4) .

امام رضاعليه السلام تنبيه مى‏كند

دربان خليفه هشتم رسول خداصلى الله عليه وآله حضرت امام رضاعليه السلام شرفياب شد و عرض‏كرد: چندتنى آمده و اجازه شرفيابى مى‏خواهند، خود را شيعه على‏عليه السلام معرفى‏مى‏كنند.

امام فرمود: بگو بروند، كار دارم.

روز دوم آمدند و همان گونه با دربان سخن گفتند. جواب هم همان بود.

روز سوم آمدند و چنان گفتند و چنين شنيدند. تا دو ماه بر اين منوال گذشت، آنان‏هر روز مى‏آمدند و سخنخود را تكرار مى‏كردند، ولى جواب همان بود.

وقتى كه از سعادت زيارت آن حضرت نااميد شدند، به دربان گفتند:

خدمت امام عرض كن، ما شيعيان پدرت على بن ابى طالب هستيم و بر اثر اين كه‏شما ما را به حضورنطلبيده‏ايد مورد سرزنش دشمن قرار گرفته‏ايم; اگر اين باربر گرديم و موفق به زيارتت نشويم، آن قدر شرمندهشده‏ايم كه از شهر و ديار خودمى‏گريزيم، چون طاقت‏شنيدن سرزنش‏هاى تلخ دشمنان را نداريم. امام هشتماجازه‏داد. آن‏ها شرفياب شدند. سلام كردند. امام جواب سلامشان را نداد و اجازه نشستن‏هم عنايت نفرمود.همان طور كه ايستاده بودند عرض كردند: يابن رسول الله! اين همه‏بى لطفى و اجازه شرفيابى ندادن از چيست؟ آيا براى ما ديگر چيزى مى‏ماند؟امام فرمود: بخوانيد:

«ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم;.

هر چه به شما رسيده، از دست‏خودتان بوده است.»

من در اين كار از خدا و رسول‏صلى الله عليه وآله و اجداد طاهرينم پيروى كردم، آن‏ها بر شماخشمگين هستند.

عرض كردند: چرا يابن رسول الله؟

امام فرمود: چون به دروغ ادعا كرديد كه شيعه على بن ابى طالب هستيد، واى برشما! شيعه على، ابوذر است وسلمان، مقداد است و عمار و محمد بن ابى بكر، كسانى‏كه نافرمانى على‏عليه السلام را نكردند و بر خلاف نواهىاو قدمى برنداشتند. شما مى‏گوييد:

ما شيعه على‏عليه السلام هستيم، ولى بيش‏تر رفتارتان با رفتار على‏عليه السلام مخالف است، دراطاعت از اوامراو كوتاهى مى‏كنيد، در اداى حقوق برادرانتان، سستى نشان مى‏دهيد،جايى كه بايستى تقيه كنيد نمى‏كنيد وجايى كه نبايد بكنيد مى‏كنيد. اگر شما مى‏گفتيد:ما دوستان على هستيم و دوستدار دوستان او و دشمندشمنان او، ادعاى شما راناپسند نمى‏شمردم، ولى اين مقام عالى را كه ادعا كرديد، اگر كردار شما بر راستىگفتارشما گواه نباشد، هلاك خواهيد شد، مگر آن كه رحمت پروردگار شامل حالتان بشود.

گفتند: يابن رسول الله! ما از اين گفته استغفار مى‏نماييم و توبه مى‏كنيم، همان طوركه حضرتت كه بر همه ماپيشوا هستيد، به ما تعليم فرموديد. ما مى‏گوييم: ما دوستان‏شما هستيم و دوستدار دوستان شما و دشمندشمنان شما.

خليفه هشتم، حضرت امام رضاعليه السلام فرمود: آفرين بر شما اى برادران من و اهل‏دوستى من، بالا بياييد،بالا بياييد. امام آن‏ها را آن قدر بالا برد تا به خود بچسبانيد،سپس به دربان رو كرد و پرسيد: چند بار اين‏ها را برگردانيدى؟ عرض كرد شصت‏بار.

امام فرمود: اكنون از طرف من، شصت‏بار پى در پى، نزدشان مى‏روى و سلام مرامى‏رسانى و از وضع آن‏ها وعيالاتشان استفسار مى‏كنى و به آن‏ها كمك مى‏كنى‏و مورد عطا قرارشان مى‏دهى، چون گناه خود را با توبه واستغفار شستند و اكنون‏شايسته احترامند، زيرا كه ما را دوست دارند. (5) .

معرفى امام يازدهم

شب بود و دريچه‏اى از منزل وصى يازدهم پيغمبر اسلام، حضرت امام‏حسن عسكرى‏عليه السلام به كوچه باز بود. والى شهر از آن جا عبور مى‏كرد. غلامان و نوكران‏والى، مردى را كت‏بسته مى‏بردند. هنگامى كه چشم والى بهامام افتاد، از اسب‏پياده شد و مراسم ادب به جاى آورد.

امام به سوار شدن امرش فرمود. والى اطاعت كرد. آن گاه در حالى كه به مردكت‏بسته اشاره مى‏كرد، خدمتامام عرض كرد: يابن رسول الله! اين مرد را از در دكان‏زرگرى گرفتم، به نظر مى‏آمد كه مى‏خواهد دكان راسوراخ كند و دزدى نمايد.خواستم پانصد ضربه تازيانه‏اش بزنم. گفت: من شيعه امير المؤمنين و امامعصرهستم. از تازيانه زدن منصرف شدم و گفتم: از امام خواهم پرسيد. اينك شرفياب شدم‏تا صدق گفتارش رابدانم.

امام فرمود: معاذ الله! اين مرد، شيعه على نيست، چون چنين اعتقادى به خود دارد،خدايش به دست توگرفتارش كرده است.

والى از ديدگاه امام‏عليه السلام دور شد و فرمان داد آن مرد را به رو بخوابانند و دو نفر دردو طرف او قرار گيرندو به تازيانه زدن مشغول شوند. هنگامى كه به زدن پرداختند،والى ديد كه تازيانه‏ها به زمين مى‏خورد و به آنمرد اصابت نمى‏كند. والى گفت:چه مى‏كنيد؟! به سرينش بزنيد.

خواستند چنان كنند، ولى چوب هر يك به ديگرى مى‏خورد و آه و ناله‏اش بلندمى‏شد. والى گفت: شما ديوانه‏ايد؟ مرد را بزنيد. گفتند: ما مى‏خواهيم او را بزنيم، ولى‏دست ما بر مى‏گردد و چوب‏هايمان به يكدگر مى‏خورد. والىچهار تن ديگر را بر آنان‏بيفزود و فرمان داد، او را احاطه كرده و از همه طرف او را بزنند و خود هم در كنارآن‏هابايستاد.

اين بار، وضع عوض شد، چوب‏ها بالا مى‏رفت و بر پيكر والى فرود مى‏آمد، به‏طورى كه از اسب بيفتاد. والى گفت: چه مى‏كنيد؟! مرا مى‏زنيد!؟ گفتند: نه، او رامى‏زنيم.

والى ضاربان را عوض كرد و دگران را به جاى آن‏ها گمارد و دستور زدن داد. آن‏هاهنگامى كه به زدن پرداختند،باز هم تازيانه‏ها به والى مى‏خورد.

والى گفت: شما هم كه مرا مى‏زنيد! گفتند: ما فقط اين مرد را مى‏زنيم. والى گفت:پس اين آثار ضربت در سر ودست و پيكر من از كجاست؟!

گفتند: دست‏هاى ما شكسته باد اگر منظور ما زدن جناب والى باشد! و در اين‏هنگام، آن مرد به سخن آمد ووالى را مخاطب قرار داده و گفت: آيا از اين مرحمتى كه‏در باره من شده كه ضربت‏ها از من دور مى‏شود، بيدارنمى‏شوى؟! مرا به خدمت امام‏بر گردان و هر چه به تو فرمود اطاعت كن.

دوباره خدمت امام شرفياب شدند. والى عرض كرد: عجيب است، حضرتتان‏فرموديد كه اين مرد، شيعه شمانيست; هر كس شيعه شما نباشد، شيعه ابليس است‏و در آتش دوزخ جاى دارد; من از اين مرد معجزاتى ديدم كهاختصاص به پيغمبران‏دارد!

امام فرمود: يا به اوصياى پيغمبران. سپس به والى فرمود: اى بنده خدا! او در اين‏سخن كه از شيعيان ماستدروغى گفت كه اگر از روى عمد بود، تمام ضربت‏ها به اومى‏خورد و سى سال در زندان مى‏ماند، ولى چون ازدوستان ما بود، خداى او رانجات داد.

والى عرض كرد: فرق ميان شيعيان و دوستان شما چيست؟

امام‏عليه السلام فرمود:

شيعيان ما، كسانى هستند كه از ما پيروى مى‏كنند و اوامر و نواهى ما را اطاعت‏مى‏نمايند، ولى كسانى كهرفتارشان با رفتار ما، مخالف است (واجبات خدا راانجام نمى‏دهند، محرمات الهى را مرتكب مى‏شوند) شيعه مانيستند. سپس فرمود:اى واى، تو هم دروغى گفتى كه اگر از روى عمد بود، خداى تو را به هزار ضربه‏تازيانه وسى سال زندان گرفتار مى‏كرد.

والى پريشان شده و پرسيد: كدام دروغ؟ امام فرمود:

گفتى كه از اين مرد معجزه‏هايى ديدم. معجزات از او نبود، بلكه از ما بود كه خداى‏در او ظاهر كرد، تا حق آشكارگردد; اگر مى‏گفتى در او معجزه‏هايى ديدم بر تو ايرادى‏نبود، ولى چنين نگفتى; آيا زنده گردانيدن عيسىمردگان را معجزه عيسى بود يامعجزه مرده‏ها؟ آيا از خاك، شكل مرغ ساختن عيسى و سپس مرغ شدن آن بهاذن خداو پرنده حقيقى گرديدن، معجزه مرغ بود يا معجزه عيسى؟ آيا بوزينه شدن عده‏اى درعهد يكى ازپيغمبران خدا، معجزه بوزينگان بود يا معجزه پيغمبر خدا؟

والى عرض كرد: از اين سخن استغفار مى‏نمايم و توبه مى‏كنم. آن گاه امام روى‏بدان مرد كرد و فرمود:

اى بنده خدا! تو از شيعيان على نيستى، تو از دوستان او هستى; شيعيان على‏كسانى هستند كه خداى در بارهآن‏ها فرمود:

«و الذين آمنوا و عملواالصالحات اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون.» (6) .

آن‏ها كسانى هستند كه به خداى ايمان آورده و ذات مقدسش را به صفات كمال،موصوف ساخته و از هر عيبى ونقصى منزهش دانسته‏اند; آن‏ها گفتار و كردار محمدرا تصديق كردند و على را پس از او امام و پيشوا دانستند وهيچ كس از امت محمد راهمپايه على قرار ندادند، حتى اگر همه امت محمد را در يك پله ترازو بنهند و على رادرپله ديگر! پله على سنگين‏تر خواهد بود، آن چنان كه آسمان از زمين برتر و زمين ازدره، سنگين‏تر مى‏باشد;شيعيان على كسانى هستند كه در راه خدا باكى ندارند كه مرگ‏بر آن‏ها ببارد و يا آنان در دامن مرگ بيفتند;شيعيان على كسانى هستند كه در آن چه‏دارند، برادرانشان را بر خويش مقدم مى‏شمارند، هر چند بدان احتياجداشته باشند;آنان در جايى كه خداى نهى فرموده، ديده نمى‏شوند و از آن چه كه خداى بدان امركرده سر پيچىنمى‏كنند; آن‏ها كسانى هستند كه از على پيروى كرده و برادران ايمانى‏خود را محترم مى‏شمارند. من اينحرف‏ها را از پيش خود نمى‏گويم، بلكه از قول‏محمد مى‏گويم كه فرمود: «و عملوا الصالحات.» (7) .

دروغ در انتظار ظهور

يكى از صفات پيروان محمد و آل محمد آن است كه بايستى هميشه براى قيام‏قائم‏آل محمد آماده باشند تا درگستردن عدالت در سرتاسر جهان شركت كنند.آمادگى، معناى انتظار ظهور ولى عصرعليه السلام و انتظار فرجآل محمد مى‏باشد.

شايد بعضى چنين پندارند كه همين قدر كه به زبان گفتند ما منتظريم، انتظار،محقق مى‏شود! در روزگارگذشته، پاره‏اى در خانه، شمشيرى نگاه مى‏داشتند و آن رانشانه انتظار مى‏دانستند.

انتظار يعنى زمينه را براى آمدن كسى كه مورد انتظار است، فراهم كردن. انتظارميهمان كشيدن، خانه راجاروب كردن، وسايل پذيرايى را آماده ساختن، لباس خود راتميز كردن و مانند اين كارهاست; به زبان گفتن:منتظرم، انتظار ميهمان نمى‏باشد.

كسى كه انتظار فرج آل محمد را دارد، بايستى به قدر امكان خود، زمينه را براى‏تشريف فرمايى خليفه دوازدهمپيغمبر اسلام آماده سازد تا پس از ظهور، هر چه‏زودتر حضرتش به مقاصد عاليه خود برسد.

آينه شو جمال پرى طلعتان طلبجاروب زن به خانه و پس ميهمان طلب

دروغ در مسجد ساختن

گفتند: كسى مسجدى ساخت و نام خود را بر آن نصب كرد. رندى از او پرسيد:اين مسجد را براى چه ساختى؟گفت: براى خدا. گفت: اگر براى خدا ساختى، نامت رااز آن جا بردار و به جايش نام مرا بگذار.

عده‏اى از دشمنان رسول خداصلى الله عليه وآله كه به لباس مسلمانى در آمده بودند، مسجدى‏ساختند تا آن راكانون دشمنى با اسلام قرار دهند! مسجد براى عبادت خداست، ولى‏آنان مسجد را براى دشمنى با خداساختند. قرآن نازل شد و قصد شوم آنان را آشكاركرد و آن را مسجد ضرار لقب داد هنگامى كه رسول خداصلىالله عليه وآله از جهاد تبوك مراجعت‏كرد، فرمود تا مسجد را خراب كنند و آن كانون فساد را درهم بكوبند. (8) .

دروغ در زيارت

عده‏اى به زيارت خانه خدا يا به زيارت مزارهاى مقدس يكى از اولياى خدامى‏روند. با آنان كه خودشان هممى‏دانند كه دروغ مى‏گويند، كارى ندارم، روى سخن‏با كسانى است كه خود را حقيقتا قاصد زيارت مى‏دانند;اينان بايستى در هنگام تشرف‏از هر جهت، متوجه رفتار و كردار خود باشند كه بر خلاف ادب از آنان چيزى‏سرنزند.

جاهلى براى زيارت (كه با نذر كردن واجب شده بود) به كربلا رفت. آن قدر درمحافل انس و مجالس تفريحشركت كرده بود كه هنگامى كه براى باز گشتن سواراتوموبيل شده بود، فهميده بود كه به زيارت حرم مشرفنشده است. اگر هم مشرف‏مى‏شد، معلوم نبود كه زيارت رفتنش زيارت باشد.

پى‏نوشتها:

1) حجرات (49) آيه 14.

2) همان.

3) كلمات الامام الحسين‏عليه السلام، ص‏671، ح‏714.

4) بحارالانوار،ج 65، ص 156.

5) بحارالانوار، ج 65، ص 158.

6) بقره (2) آيه 82.

7) بحارالانوار، ج 65، ص 160.

8) مجمع البيان، ج 5، ص 72، ذيل آيه 107، از سوره توبه.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation