بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دروغ,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     02 - دروغ
     03 - دروغ
     04 - دروغ
     05 - دروغ
     06 - دروغ
     07 - دروغ
     08 - دروغ
     09 - دروغ
     10 - دروغ
     11 - دروغ
     12 - دروغ
     13 - دروغ
     14 - دروغ
     15 - دروغ
     16 - دروغ
     17 - دروغ
     18 - دروغ
     19 - دروغ
     20 - دروغ
     21 - دروغ
     22 - دروغ
     23 - دروغ
     24 - دروغ
     25 - دروغ
     26 - دروغ
     fehrest -
 

 

 
 

زيان‏هاى اقتصادى دروغ

«اعتياد الكذب يورث الفقر; (1) .

عادت به‏دروغ، فقر مى‏آورد.»

ثروت

محكم‏ترين پايه در زندگى بشر، دارايى و ثروت است. دارايى اگر نباشد و لو به‏مقدار كم، بشر نمى‏تواند، راهموفقيت را طى كند. بلكه قادر به ادامه زندگى هم‏نخواهد بود. وجود اصل دارايى، نخستين پايه در حيات هرفردى است. البته مقصود،اصل ثروت است، نه ثروت بسيار، زيرا ثروت بسيار، گاه اثر معكوس مى‏دهد و مانع‏ازموفقيت مى‏شود. ريشه ثروت كه همان دارايى به مقدار كم باشد، داراى‏حساس‏ترين اثر مى‏باشد، زيرا اگر كسىآن قدر، فاقد ثروت باشد كه نتواند سد جوع‏كند، نتواند پوشاكى تهيه كند، نخواهد توانست‏به دنبال تحصيلدانش برود و به دنبال‏تحصيل قدرت برود و حتى به دنبال تحصيل ثروت برود.

دنبال تحصيل دانش و تحصيل قدرت رفتن، موقوف بر داشتن حد اقل زندگى‏است; كسى كه اين را نيز فاقداست، بسيار بعيد به نظر مى‏آيد كه سرمايه دار گردد، زيراثروت، ثروت مى‏آورد.

دارايى به مقدار كم، مانند نهالى است كه در خاك گذارده شود تا درختى تناور وبارور گردد، اگر نهالى در كارنباشد، نبايستى انتظار ثمرى داشت. پس فقير بى چيز،نمى‏تواند به هيچ مقصودى از مقاصد خويش و به هيچهدفى از هدف‏هايش برسد،چون نادار است و بى چيز. از اين سخن، خطر فقر براى بشر آشكار مى‏گردد.

دروغ فقر مى‏آورد

اكنون كه مقدار خطر فقر در حيات انسان معلوم شد، شايسته است‏به سراغ دروغ‏رفته تا تاثير آن را در حياتاقتصادى، تحت مطالعه قرار دهيم.

امير المؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايد:

«اعتياد الكذب يورث الفقر;.

عادت به دروغ فقر مى‏آورد.»

در باره سخن مولا، اين پرسش پيش مى‏آيد: دروغ چگونه فقر مى‏آورد؟ دروغ رابا فقر چه ارتباطى است؟

مگر دروغ از امور اقتصادى است تا زيان مالى داشته باشد؟

براى روشن شدن سخن على‏عليه السلام و پاسخ اين پرسش‏ها بايستى نظرى به بازاربيفكنيم، زيرا آن جاست كهبينوا توانگر مى‏شود و توانگر بينوا مى‏گردد.

معاملات در بازار به طور معمول، به دو گونه انجام مى‏شود: معاملات نقدى ومعاملات وعدى. معاملات نقدىآن است كه موقعى كه فروشنده، كالا را تحويل‏مى‏دهد، در همان دم، خريدار بها را بپردازد. معاملات وعدى آناست كه خريداروقت تحويل گرفتن كالا، تمام بها را بى كم و كاست نپردازد، بلكه پس از فاصله‏اى‏پرداخت‏شود:يك باره يا به اقساط. جور ديگر آن كه فروشنده بها را قبلا دريافت كند،سپس در وقت معينى كالا را به خريدارتحويل بدهد.

در بازارهاى جهان به ويژه در معاملات بزرگ، نسبت معاملات نقدى به معاملات‏وعدى، شايد از يك هزارم كم‏ترباشد، يعنى در برابر هر هزار معامله‏اى كه به طوروعدى انجام مى‏شود، شايد يك معامله نقدى واقع نگردد، بلكهوقوع معاملات‏نقدى، نشانه ركود بازار و ور شكستگى آن خواهد بود.

شايد علت آن كه معاملات وعدى اين قدر بسيار است و معاملات نقدى اين قدركم، اين باشد كه معاملات وعدىاز نظر خود معامله، صد در صد به سود فروشنده وخريدار مى‏باشد; به سود فروشنده است، چون كالا را گران‏ترمى‏فروشد، زيرا اگرنقدى باشد، قطعا به قيمت ارزان‏ترى خواهد فروخت; اضافه بر اين، چون مشترى‏نقدى كماست، در نتيجه، جنس مى‏ماند و خطر فاسد شدن دارد، اضافه بر اين از رواج‏سرمايه و رفت و برگشت آن،جلوگيرى مى‏شود. رفت و برگشت‏سرمايه براى دارنده‏آن، سود مى‏آورد و ركود سرمايه او را از اين سود محروممى‏سازد.

از طرفى فروش وعدى مشترى فراوان دارد، از اين رو تقاضاى زياد، موجب‏ترقى بهاى كالا مى‏شود و سرمايه هماز ركود خارج مى‏شود و به حركت مى‏آيد وحركت‏سرمايه سودمند است.

معاملات وعدى به سود خريدار است، چون احتياج فورى او را تامين مى‏كند و ازلحاظ پرداخت قيمت در فشار وتنگى نمى‏افتد. هر وقت كه پولى به دستش بيايد، وام‏خود را مى‏پردازد. او مى‏تواند كالا را به تدريج‏بفروشد و ازفروش آن، بهاى اصلى رابپردازد. با وعده خريدن، در صورت ترقى كالا، سود مى‏برد و در صورت تنزل آن،عجله‏اى براى فروش ندارد، چون مضطر نمى‏باشد و مى‏تواند آن را براى مدتى نگاه‏دارد تا به قيمت‏خوبىبفروشد. كالا را يك باره به دست آوردن و بها را خرد خردپرداختن، بهترين راه توانگر شدن است. در مثل آمدهكه اگر كسى را بخواهى توانگرسازى، كم كم از او بگير و يك باره به او بده.

قسم ديگر معاملات وعدى كه سلف ناميده مى‏شود، آن‏هم به‏سود دو طرف‏مى‏باشد.خريدار جنس را ارزانخريده، پس سود برده، فروشنده سود برده، چون پولى‏به‏دستش رسيده و مى‏تواند به‏هر كارى بزند و فعلا هماجبارى براى تحويل كالا ندارد.

اعتبار

معاملات وعدى، پايه‏اش به روى اعتبار قرار دارد. اگر كسى در بازار، اعتبار داشته‏باشد، فروشندگان و خريدارانبا او به وعدى معامله مى‏كنند، در نتيجه پى در پى سودمى‏برد و ثروتش در افزايش خواهد بود.

آن كه در بازار اعتبارى ندارد، كسى معامله وعدى با او نمى‏كند و معامله‏هاى اومنحصرا، بايستى نقدى باشد، درنتيجه از سود پى در پى بردن محروم مى‏شود وسرمايه‏اش راكد مى‏گردد، بلكه در خطر نابودى قرار خواهدگرفت، زيرا بايستى ازمايه بخورد.

شخصيت تجارى در بازار بر پايه اعتبار قرار دارد، نه ثروت. اول شخص، كسى‏است كه از لحاظ اعتبار اول باشد،هر چند ثروتى نداشته باشد. سرمايه دار درجه يك،اگر اعتبار نداشته باشد، در بازار موقعيتى نخواهد داشت.اعتبار پايه داد و ستد دربازار است. قول تاجر در بازار از هر سند دولتى معتبرتر و محكم‏تر خواهد بود.

پايه اعتبار

اعتبارى كه اين قدر در بازار مؤثر است از چه پيدا مى‏شود؟ اعتبارى كه بازار به‏كاكل آن مى‏گردد، به چه وسيلهفراهم مى‏شود؟ ثروتمند بودن كه منشا اعتبار نباشد،پس چه چيز منشا آن خواهد بود؟

پيدايش اعتبار بر اثر راستى و درستى خواهد بود. كسى كه در بازار راست گفتار ودرست رفتار باشد اعتبار دارد.بازاريان با چنين كسى همه گونه سودا مى‏كنند، حتى‏اگر هم پول بخواهد به او مى‏دهند و كالاهاى خود را تحتاختيارش مى‏گذارند كه‏فروخته و حق العمل بر دارد.

حق العمل كارى از پر استفاده‏ترين كارهاست و اين كار را كسى انجام مى‏دهد كه‏سرمايه‏اى ندارد، ولى راست گوو درست كار باشد.

دلال اگر راست گو و درست كار باشد، تمام كالاهاى بازار، بلكه تمام ثروت تجارتحت اختيار او خواهد بود، درنتيجه توانگر و سرمايه دار خواهد شد، ولى اگرنادرست‏باشد، بايستى هميشه پرسه بزند و در بدبختى وبيچارگى به سر برد.

نتيجه سخن

نتيجه سخن، اين‏شد كه راستى و درستى ثروت را مى‏افزايد، چون براى دارنده آن‏ايجاد اعتبار مى‏كند، دروغگويى سرمايه را راكد نگاه مى‏دارد، زيرا نه‏تنها جلوگيرى ازپيدايش اعتبار مى‏كند، بلكه اعتبار موجود را نيزمى‏برد و كسى به‏وعده با او معامله‏نمى‏كند، چون اعتبار ندارد. از كجا به‏وعده دروغ گو مى‏توان اعتماد كرد؟بازرگان‏معتبرى از او ضمانت نخواهد كرد، چون به‏او اعتماد كردن برخلاف عقل است.

پس دروغ گو، سودى نخواهد برد و بايستى براى تامين زندگى از مايه بخورد، كم‏كم مايه تمام مى‏شود به جاىآن، فقر مى‏نشيند. زنده باد پيغمبر بزرگ اسلام كه وصى‏بزرگوارى، مانند برادرش على‏عليه السلام از خويش بهجاى گذارد، آرى عادت به دروغ‏گويى فقر مى‏آورد.

تنهايى

از زيان‏هاى اقتصادى دروغ، تنهايى دروغ گو و بى كسى اوست. عادت به دروغ،دروغ گو را تنها قرار مى‏دهد،يارى و غمخوارى ندارد و مى‏گويند هر چه بدبختى به‏او رسيده حقش بوده است و كسى با او همراهى نمى‏كند وبه كمكش نمى‏آيد.

يارى كردن، همراهى كردن، كمك كردن از عاطفه بر مى‏خيزد. دروغ عواطف‏مردم را بر دروغ گو، حرام مى‏سازد. او از اين سرمايه بزرگ محروم مى‏شود، زيرا كسى‏سخنش را باور نمى‏كند تا مورد شفقت قرار گيرد. دروغ گويى،او را نزد دگران منفورمى‏سازد، پس عاطفه‏اى به سود او بر انگيخته نمى‏شود.

تنها بودن و بى‏كس بودن و محروم از يارى دگران شدن، وى را در شدت مى‏اندازدو در تنگنا مى‏گذارد، پس درخطر فقر قرار مى‏گيرد. بشر به تنهايى نمى‏تواند زيست‏كند و به كمك و همكارى افرادى مانند خود احتياج دارد. دروغ گو كه از اين محروم‏مى‏شود، چگونه مى‏تواند زيست كند؟

جان عالم به فداى گوينده بزرگ اين جمله طلايى:

عادت به دروغ، فقر مى‏آورد.

پزشك دروغ گو

شبى طبيبى را بر بالين مريضى بردم. در همان شب وى را شناختم كه دروغ گويى‏بى شرم است. دروقعيت‏خود، داد سخن مى‏داد. از قدرت مندى نامور، اسم مى‏بردو مى‏گفت كه صبح و شب مى‏روم و فشار خونايشان را مى‏گيرم، در صورتى كه در آن‏دستگاه، حنايش رنگى نداشت. به مريض، داروهايى داده بود كه بابيمارى‏اش‏سازگارى نداشت. هنگامى كه مورد سؤال طبيبى بزرگ‏تر و دانشورتر قرار گرفت كه باآن كه بيمارىرا تب مالت تشخيص دادى، اين داروها را چرا دادى؟ گفت: تجربه‏شخصى دارم كه در اين بيمارى اين داروسودمند است و آخرين نشريه طبى امسال‏فرانسه، نوشته كه آن دارو براى تب مالت مفيد است، در صورتى كهدر آن نشريه،چنين چيزى نبوده. طبيب ديگرى گفت: آن دارو از داروهاى پورسانتاژى است.

آيا مردم كه اين پزشك دروغ گوى غير قابل اعتماد را شناختند، ديگر به او مراجعه‏مى‏كنند؟ شناختن اوموقوف بر تكرار دروغ او با هر كسى است.

طبيبى كه كسى به او مراجعه نكند، بيچاره مى‏شود و در خطر فقر قرار مى‏گيرد.

نماز شب، روزى را مى‏افزايد

اولياى خدا راه‏هايى كه موجب ازدياد روزى مى‏شود به پيروان قرآن، نشان‏داده‏اند، از جمله آن‏ها نماز شبمى‏باشد. نماز شب، عبادتى است كه دنيا و آخرت راآباد مى‏كند، نماز شب از گنج‏هاى گران بهاى اسلام است.

نيمه‏هاى شب، در نهان از ديده خلق به درگاه قادر بزرگ، روى نهادن و در پيشگاه‏مقدس خداى مهربان، جبههبر خاك ساييدن، به طور يقين، موجب عنايت‏بيش‏ترى‏از درگاه گشوده‏اش خواهد بود. ناشناسى كه در محيطبازار ضامن معتبر داشته باشد،همه كس با او معامله مى‏كند و هر چه بخواهد سرمايه تحت اختيارش مى‏گذارد.

پس كسى كه معتبرترين ضامن‏ها از او ضمانت مى‏كند، چگونه سرمايه دار وثروتمند نخواهد شد؟

معتبرترين ضامن‏ها وجود مبارك حضرت بارى تعالى است، آن هم ضامنى كه‏ثروت، دست اوست، نيروى خلقدر اختيار اوست، اراده مردم نيز تحت اراده اوست.

نكته شايان توجه آن كه اين دو مطلبى كه ذكر شد (يكى عادت به دروغ،فقر مى‏آورد و ديگر نماز شب، روزى رامى‏افزايد) جنبه اقتضايى دارد نه عليت تامه،آن هم نسبت‏به خصوصيات اشخاص و محيط زندگانى آن‏ها تفاوتمى‏كند.

دروغ روزى را مى‏برد

دروغ، كليد شر است و قفل خير. در خير را مى‏بندد و در شر را مى‏گشايد. دروغ،مسلمان را از نماز شب، محروممى‏كند. مسلمان بر اثر محروم شدن از نماز شب ازروزى نيز محروم مى‏شود.

اين سخن را از خود نمى‏گويم، بلكه فرمايش خليفه ششم رسول خداصلى الله عليه وآله‏حضرت امام جعفرصادق‏عليه السلام است:

«ان الرجل ليكذب الكذبة، فيحرم بها صلاة الليل فاذا حرم بها صلاة الليل حرم بهاالرزق; (2) .

مردى كه دروغ مى‏گويد از نماز شب محروم خواهد شد، وقتى كه از نماز شب محروم‏شود از روزى محرومخواهد شد.»

گناهانى هستند كه اثر معنوى دارند. گناهانى هستند كه اثر وضعى دارند گناه كاركم‏تر مى‏تواند اثر وضعى گناهرا جبران كند. گناه كارى كه چشم كسى را كور كرده، اگرميليون‏ها ثروت هم صرف كند نخواهد توانست، چشماو را بينا كند.

زبانى كه از آن، هميشه سخن راست‏بيرون آيد، پاكيزه است و آلودگى ندارد.زبانى كه از آن، پيوسته دروغ بيرونآيد، چركين و آلوده مى‏باشد، چنين زبانى‏شايستگى آن را ندارد كه ذكر نماز شب بگويد و توفيق خواندن نمازشب از او سلب‏خواهد شد. عالم معنا عالمى است كه اهل آن عالم، پاكيزگى زبان راست گو وگنديدگى زبان دروغگو را مى‏بينند و شايد آن نفرتى كه همه كس از شنيدن دروغ دارد،همان احساس گند دروغ مى‏باشد.

مرد از كذب، ننگ دارد ننگ.

مرد را با دروغ باشد جنگ.

تا توانى دروغ ساز مباش.

با كژ و با دروغ، ساز مباش.

پى‏نوشتها:

1) سفينة البحار، ج 7، ص 455 به نقل از خصال شيخ صدوق.

2) سفينة البحار، ج‏7، ص‏454 - 455 به نقل از علل الشرايع.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation