بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دروغ,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     02 - دروغ
     03 - دروغ
     04 - دروغ
     05 - دروغ
     06 - دروغ
     07 - دروغ
     08 - دروغ
     09 - دروغ
     10 - دروغ
     11 - دروغ
     12 - دروغ
     13 - دروغ
     14 - دروغ
     15 - دروغ
     16 - دروغ
     17 - دروغ
     18 - دروغ
     19 - دروغ
     20 - دروغ
     21 - دروغ
     22 - دروغ
     23 - دروغ
     24 - دروغ
     25 - دروغ
     26 - دروغ
     fehrest -
 

 

 
 

زيان‏هاى روانى دروغ

ناراحتى درونى

روان نيز از شر دروغ در امان نيست. روان دروغ گو، از زبانش زيان‏ها مى‏بيند،از جمله از زيان‏هاى روانى كه ازناحيه دروغ، نصيب دروغ گو مى‏شود، ناراحتى‏درونى است. توضيح اين مطلب به تقديم مقدمه كوچكى نياز دارد.

راستى حقيقتى است كه وجود دارد و راست گو، آن را دريافته و خبر مى‏دهد.صورت ذهنى آن به طور طبيعىدر مغز راست گو، موجود است و نيازى به محافظت‏ندارد، ولى براى دروغ حقيقتى نيست كه عكسى از آن بهطور طبيعى در مغز افتاده‏باشد.

دروغ چيزى است كه ساخته و پرداخته خود دروغ گوست و قطع نظر از اين هيچ‏گونه وجودى به طور طبيعى،نه در خارج و نه در مغز براى واقع دروغ نيست، چون‏واقع ندارد. دروغ گو بايستى، نيرو به كار ببرد و بر مغز خودفشار بياورد كه مصنوع‏خيالى خود را كه همان تصور معناى دروغ باشد، فراموش نكند تا مبادا وقت ديگر آن‏راطور ديگر ذكر كند و دروغش آشكار گردد.

جوانى در مسافرخانه‏اى وارد شد و نامى براى خود گفت، روز ديگر كه صاحب‏مسافرخانه نام او را پرسيد، نامديگرى گفت، چون فراموش كرده بود كه در آغاز چه‏نامى براى خود ذكر كرده است، در نتيجه مورد سوء ظنقرار گرفت و به دستگاه‏هاى‏انتظامى خبر رسيد و دستگيرش كردند.

از اين نظر، دروغ گويى كه مى‏خواهد دروغش كشف نشود، پيوسته در ناراحتى‏است، مبادا سخن كنونى‏اش باسخن گذشته‏اش تناقض داشته باشد. دروغ گو، هميشه‏اين بار سنگين را بايستى بر مغز داشته باشد به ويژهكسانى كه در هنگام بازپرسى‏دروغ مى‏گويند، از اين ناراحتى درونى در آزارند كه مبادا در باز پرسى آينده،سخنشان با گذشته متناقض باشد.

ولى راست گو، هيچ گونه ناراحتى ندارد و از ناحيه سخنش در آسايش مى‏باشد،چون در هنگام تكرار، همان راخواهد گفت و تناقضى به وجود نخواهد آمد، زيراصورت آن حقيقت در مغزش به طور طبيعى افتاده و در هر باراز آن خبر مى‏دهد.

ناراحتى روحى يكى از زيان‏هاى روانى است كه ممكن است زيان‏هاى ديگرى‏براى روان در پى داشته باشد.

فراموشى

فراموشى نيز يكى از بيمارى‏هاى روانى است كه دروغ گو بدان گرفتار مى‏شود.

امام ششم مى‏فرمايد:

«ان مما اعان الله (به) على الكذابين، النسيان; (1) .

از چيزهايى كه خدا به زيان دروغ گويان كمك كرده فراموشى است.»

در مثل است كه دروغ گو، كم حافظه مى‏شود; دروغى كه گفته به يادش نمى‏ماند وفراموشش مى‏شود وهنگامى كه بار دگر خواست از آن سخن بگويد، جور دگرخواهد گفت، در نتيجه دروغش كشف مى‏شود.

شايد يكى از علل فراموشى دروغ گو، همانى است كه به آن اشاره كرديم كه دروغ،وجود واقعى در خارج و در مغزندارد; واقعيت دروغ همان جعل مى‏باشد. امورى كه‏در ذهن وجودشان تابع جعل و اراده است، مادامى كه مورداراده هستند وجود جعلى‏آن‏ها محفوظ است، همان اندازه كه غفلتى پيدا شد، وجود جعلى معدوم مى‏شود ودرمغز هم بقا ندارد و ياد آورى آن دشوار است و احتياج به جعل دومى دارد، بنا بر اين‏دروغ نمى‏تواند براى خود،در حافظه جايى باز كند كه محو نشود.

دانشوران روان شناس مى‏گويند: كثرت محفوظات موجب فراموشى است.محفوظ جديدى كه مى‏آيد، محفوظقديم را از صفحه مغز پاك مى‏كند.

كثرت دروغ و پشت‏سر هم دروغ گفتن هم فراموشى مى‏آورد، زيرا دروغ‏هاى‏جديد، آثار دروغ‏هاى قديم را از مغزمحو مى‏كند.

چيز ديگرى كه موجب فراموشى دروغ مى‏شود، آن است كه مطلبى در حفظمى‏ماند كه مورد اهتمام شخصباشد. كسى كه كارش دروغ گويى گرديد، چندان به‏دروغ خود اهتمامى نمى‏دهد. دروغ براى او امرى است عادى، هر موقع كه بخواهد،باز هم دروغ مى‏گويد و دروغ‏هاى او در حد معينى متوقف نمى‏شود و دروغ براى‏دروغگوى حرفه‏اى نامتناهى عددى است، در نتيجه كم‏تر در خاطرش مى‏ماند وفراموش مى‏شود.

نوميدى

وقتى كه دروغى از دروغ گو، كشف گرديد، ضربتى بر مغز او فرود مى‏آيد، زيرامنظورى كه از دروغ گفتن داشته،بر ضد آن نتيجه گرفته است، در اين موقع اگردروغ گوى حرفه‏اى نشده باشد، يكى از دو حال، نصيبش مى‏گردد:

الف) روحيه‏اش متزلزل شده و اتخاذ تصميم براى او دشوار مى‏شود و ازموفقيت‏خود نوميد مى‏گردد، زيرا تنهاراهى كه مى‏پنداشته به مقصدش مى‏رساند،دروغ بوده، آن هم كه بسته شده است. او اگر شايستگى داشت كه ازراه ديگر به مقصدبرسد به وسيله دروغ متشبث نمى‏گرديد و نيازى به دروغ گفتن نداشت، او خواسته‏بود بدينوسيله جبران نالياقتى خود را كرده باشد و از اين راه به اميدى رسيده باشد;راه شايستگى كه بر او مسدود بود،راه دروغ هم كه سد گرديد، ديگر به چه وسيله‏اى‏به منظور خود برسد؟

ب) نوميدى بر او مسلط خواهد شد و كسى كه نوميدى بر او حكومت كند،سرانجامش معلوم نيست.

پرده درى و بى شرمى

حال ديگرى كه ممكن است‏بر اثر كشف دروغ، نصيب دروغ گو شود، پرده درى‏و بى شرمى است.

اگر كشف دروغ، روحيه دروغ گو را متزلزل نكند و او همچنان به دروغ گويى‏ادامه دهد، كشف‏هاى پى در پى،شرم را از او مى‏برد و وى را دروغ گوى‏حرفه‏اى مى‏سازد و ديگر، از آن كه عيبش آشكارا شود، ابايى ندارد. با خودمى‏گويد:هر چه بادا باد، آب كه از سر گذشت، چه يك نى و چه صد نى، من كه گناهم‏بر ملا گرديد و دروغ براىپنهان ساختن آن سودى نداد، بلكه رسوايم ساخت، حال‏هر چه مى‏شود بشود، ديگر چرا خود را محدود كنم و ازگناه بپرهيزم، مردم كه همه‏مرا شناخته‏اند، پنهان ساختن چه سودى دارد و ديگر نه از ارتكاب گناه ابايى دارد ونه‏از فاش شدن آن.

چنين كسى خطرناك‏ترين روز را در جلو خواهد داشت و دنياى تيره و تارى درانتظارش خواهد بود و در آتشدنيا و آخرت خواهد سوخت، چه خوش فرمود،پيشواى بزرگ ما:

«اياكم و الكذب، فان الكذب يهدي الى الفجور و الفجور يهدي الى النار; (2) .

از دروغ بپرهيزيد، سرانجام دروغ، پرده درى است و سرانجام پرده درى آتش‏دوزخ است.»

بر كذب، دهان خود ميالاى.

وز گفت دروغ لب فرو بند.

گند است دروغ از آن حذر كن.

تا پاك شود دهانت از گند.

همان طور كه ميكرب پيوره در دهان پيدا شد، بيش‏تر اعضاى داخلى در خطرمى‏افتند، گند دروغ كه بر زبانراه يافت، تمام پيكر را در خطر گند گناه و تعفن قرارمى‏دهد.

دروغ، دروغ مى‏زايد

در ميان گناهان، گناهى را سراغ ندارم كه وجودش مستلزم تكرار آن گردد.هر دروغى، دروغ‏هايى در پى دارد.

دروغ گو، مجبور است‏براى حفظ دروغ خود، باز هم دروغ بگويد يا بايستى‏همان دروغ نخستين را دوباره بگويد،بلكه در دفعات بعد، تاكيدش را بيش‏تر قراردهد يا بايستى دروغ ديگرى بسازد كه جلوگيرى از كشف دروغنخستينش كند.

در هر دو صورت، بر اثر يك دروغ، دروغ‏هايى مى‏گويد و اين مارى كه‏خوش‏خط و خالش پنداشته، مارهايى ديگرزاييده است كه همگى او را مى‏گزند ونيش مى‏زنند. گاه مى‏شود كه براى حفظ دروغ او، دوستانش، خويشانش،كارمندانش‏به دروغ‏گويى مى‏افتند.

سوء ظن

زيان روانى ديگرى كه ممكن است‏بر اثر دروغ، نصيب دروغ گو بشود، سوء ظن‏به مردم است. اين بيمارى روانىبر اثر دو چيز در دروغ گو، مسكن مى‏گزيند:

يكى آن كه چون خودش بر خلاف حقيقت‏سخن مى‏گويد، در باره دگران هم،همين نظر را پيدا مى‏كند (كافرهمه را به كيش خود پندارد). دگران را مانند خود ديدن‏تا حدى طبيعى بشر است، هر چند اين فكر غلط استولى تا حدى طبيعى است.كسى كه به راست گويى عادت كرده باشد، در نخستين بار با هر كس رو به رو شود،سخن او را راست مى‏پندارد.

دومين چيزى كه ممكن است موجب سوء ظن دروغ گو به دگران گردد، عكس‏العمل است. او وقتى مى‏بيند،دگران نسبت‏به او، خوش بين نيستند و سلب اعتمادكرده‏اند، در او هم چنين حالتى پيدا مى‏شود تا به آنانبدبين شود و از آن‏ها سلب‏اعتماد كند. تعصب و خود خواهى نيز موجب مى‏شود كه در برابر اين دشنامروانى‏مردم، او هم به آن‏ها نيز همان دشنام روانى را بدهد و به آن‏ها با ديده سوء ظن بنگرد.

كنيزك طولون

احمد بن طولون، يكى از امراى نامور مصر است. از وى در قاهره مسجدى عظيم‏به يادگار مانده كه به نام جامعابن طولون معروف است.

گويند روزى نزد پدر شد و گفت: بر در خانه، عده‏اى بينوا و مستنمد جمعند،حواله‏اى بنويس تا ميان آن‏هاقسمت كنم. طولون گفت: قلم و دواتى بياور تا بنويسم.

احمد به اتاق ديگر رفت تا امر پدر را اطاعت كند، در آن جا يكى از كنيزكان پدر رابديد كه خود را تسليم مردىكرده است. احمد چيزى نگفت و آن چه مى‏خواست‏برداشت و نزد پدر شد.

كنيزك به احمد بد گمان شد و بر خويش بترسيد كه مبادا آن‏چه ديده به پدرگزارش دهد. كنيزك پيش دستىكرده و به طولون خبر داد كه احمد به من دست‏درازى كرده است! طولون، فورا سخن كنيزك را پذيرفت و بهيكى از كسانش نامه‏اى‏نوشت كه به محض رسيدن نامه، آورنده‏اش را گردن بزن! سپس نامه را به احمد دادوگفت: اين را ببر نزد فلان.

احمد نامه را بگرفت، در صورتى كه از محتواى آن خبرى نداشت و به سوى‏مقصد روان گرديد.

در راه با كنيزك رو به رو شد و نامه را بر حسب در خواست كنيزك بدو داد تا به‏صاحبش برساند. كنيزك نيزنامه را به مردى كه خود را تسليم او كرده بود بداد تا به‏مقصد برساند. مقصود كنيزك از اين كار، اين بود كهطولون را بيش‏تر بر فرزندخشمگين سازد. سر برنده نامه از تن جدا گرديد و نزد طولون فرستاده شد.

طولون احمد را بخواست و گفت: حقيقت را بگوى.

احمد آن چه را ديده بود به راستى گزارش داد. طولون كنيزك را نيز بكشت. دروغ‏و خيانت و بد گمانى، به زياندروغ گو و خيانتكار و بد گمان تمام شد.

چاپلوسى

انحراف از اعتدال و ميانه روى در اخلاق، خود يك جور بيمارى روانى است،همان طور كه تكبر و خود بينىانحراف روانى است، همان طور تملق و چاپلوسى نيزاز زيان‏هاى روانى است. بيش‏تر اوقات اين دو انحراف بايكديگر همراه مى‏باشند.

بسيارى از كسانى كه با زير دستان متكبرند با زبر دستان چاپلوس و متملق‏مى‏باشند. اين خلق و خوى در عراقعرب فراوان يافت مى‏شود.

از چيزهايى كه از دروغ مى‏زايد تملق و چاپلوسى است.

دروغ گو براى آن كه سخنش پذيرفته گردد، به هر وسيله‏اى متشبث مى‏شود، براى‏صحت‏سخن تاكيدها مى‏آوردو سوگندها مى‏خورد و تملق شنونده را مى‏گويد تامبادا تكذيبش كند و آبرويش را در پيش دگران ببرد.

دروغ و چاپلوسى ارتباط مستقيمى دارند، همان طور كه گاهى دروغ، چاپلوسى‏مى‏آورد، گاه چاپلوسى دروغمى‏آورد.

يكى از بهترين وسايل نزد چاپلوس براى رسيدن به مقصود، دروغ در تملق‏است. اين كار در ميان كسانى كهدوست مى‏دارند كه به مركز قدرت (هر قدرتى كه‏باشد) نزديك شوند، بسيار رواج دارد و آن را نشانه زيركى وكياست مى‏دانند،قدرتمندان احمق هم گول اين چاپلوسى‏ها را مى‏خورند، در نتيجه متملق‏ها برگردنشان سوارمى‏شوند و هر چه خواسته اين‏ها باشد، آن‏ها اجرا مى‏كنند.

وكيل الرعايا گول نخورد

مردى به حضور كريمخان وكيل، شهريار ارجمند ايران آمد، در حالى كه سيلاب‏اشك از ديدگانش روان بود.وكيل را دل بروى بسوخت. مرد هر چه مى‏خواست،سخن بگويد، گريه مهلتش نمى‏داد. وكيل فرمود: وى را بهگوشه‏اى بردند تا كمى آرام‏بگيرد. هنگامى كه كمى آرام گرفت، به حضور كريم بار يافت و مورد نوازش قرارگرفت.

وكيل به انجام تقاضا اميدوارش ساخت و سپس پرسش حالش كرد. مرد گفت:كورى مادر زاد بودم و سال‏ها دركورى به سر مى‏بردم و روزگارى بسيار تلخ داشتم تاروزى افتان و خيزان وعصا زنان بر مزار پدرت رفتم و دستتوسل به سوى روح‏مقدس او دراز كردم و از حضرتش تقاضاى ديده بينا كردم و آن قدر گريستم تا به‏خواب رفتم.در خواب مرد جليل القدرى را ديدم كه به سوى من آمد و دست‏برچشمانم كشيد و گفت: من ابو الوكيل پدركريم خان هستم و چشم تو را شفا دادم. ازخواب برخاستم و جهان تاريك را در برابر ديده‏ام روشن ديدم.

چون چشم بينا يافتم، گريه من بر اثر سپاسگزارى بود كه بر خود دارى قادر نبودم.اينك شرفياب شده تا بهعرض برسانم كه قبله عالم فرزند چنين پدرى هستيد و اين‏كه خود را در زمره فدائيان درگاه معرفى كنم و اينكه از هيچ گونه خدمتى دريغ ندارم.

وكيل دژخيمى را بخواست و فرمود تا ديدگان آن مرد را بيرون بياورد. حاضران‏شفاعت كردند و تقاضاى عفوكردند و گفتند: به اميد عطا و بخشش آمده است.

وكيل از وى در گذشت و گفت:

پدرم تا زنده بود در گردنه بيد سرخ، خر دزدى مى‏كرد. موقعى كه من به اين مقام‏رسيدم، چاپلوسى چند براىخوش آيند من، مقبره‏اى بهر او ساختند و عيناق‏ابو الوكيلش ناميدند; اكنون تو دروغ گوى چاپلوس، او راصاحب كرامت‏خدايى‏معرفى مى‏كنى. اى كاش چشمانت را در آورده بودم تا مى‏رفتى و براى بار دوم از اوچشمتازه‏اى مى‏گرفتى.

توضيح لازم

نكته‏اى كه در اين جا شايسته ذكر مى‏باشد، آن است كه اين زيان‏هايى كه در اين جابراى دروغ ذكر شد، چهاجتماعى و چه اقتصادى و چه روانى، همگى جنبه اقتضايى‏دارد، نه عليت تامه و اگر به مانعى برخورد كند نبايدچنين انتظارى را داشت. به طوركلى اوضاع و احوال و محيط زندگى فردى و اجتماعى اشخاص در نفى و اثباتآثارگناهان و بيمارى‏هاى روانى تاثير كلى دارد، چنان كه گاه مى‏شود كه در كسى پاره‏اى ازاين آثار يافت مى‏شودو در ديگرى اثرى ديگر ديده مى‏شود; اين بر اثر عوامل‏خارجى و داخلى است كه در محيط زندگى اين دو، تفاوتداشته‏اند.

تغيير فطرت

روان آدمى به حسب فطرت به راستى و درستى سرشته شده است. اگر انسانى به‏همان وضع روانى اصلى باقىمانده باشد و عوامل خارجى، فطرتش را منقلب‏نساخته باشد، به خوبى‏ها آراسته و از بدى‏ها پيراسته خواهد بود. او دلير است، جوان‏مرد است، راست گو و درست كار است، ولى از آن نظر كه اين سرمايه‏هاى فطرى‏اقتضايىاست. عوامل ميراثى و تاثيرات محيط نه تنها مى‏تواند از بروز فضايل فطرى‏جلوگيرى كند، بلكه قادر است كهفضايل را از روان بگيرد و به جاى آن‏ها رذايل‏بپردازد.

پيامبران خدا براى كمك به فطرت در برابر اين عوامل خارجى فرستاده شده‏اند.دروغ بر خلاف فطرت انسانيتاست. دروغ گويى فطرت اصلى را تغيير مى‏دهد و آن‏را از يك رنگى به دو رنگى و از درست كارى به نادرستىمى‏كشاند.

دروغ نه تنها در مغز گوينده‏اش اثر بد مى‏گذارد، بلكه دروغ پدر و مادر، در مغزفرزند نيز تاثير مى‏كند و فطرتپاكيزه او را در خطر قرار مى‏دهد و بر اثر تكرار، خطرقطعى مى‏شود و نهالى كه بايستى به استقامت‏برويد بهكژى مى‏گرايد.

معلم دروغ گو، در انحراف فطرت شاگرد بى اثر نخواهد بود، او نه تنها مسيرفكرى شاگرد را مى‏تواند تغيير دهد، بلكه مسير فطرى او را نيز دگرگون مى‏سازد.

پى‏نوشتها:

1) الكافى، ج 2، ص 341، باب الكذب، ح 15.

2) مستدرك، ج 9، ح 10290، ملاحظه شود.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation