باز هم دروغهاى گوناگون
سخنى از امام سجاد عليه السلام
«كان علي بن الحسين عليهما السلام يقول لولده: اتقوا الكذب، الصغير منه و الكبير، في كلجد و هزل، فانالرجل اذا كذب في الصغير، اجترى على الكبير; (1) .
امام سجادعليه السلام به فرزندانش مىفرمود: از دروغ بپرهيزيد، خواه كوچك باشد،خواه بزرگ، چه جدىباشد و چه شوخى، زيرا دروغ كوچك، انسان رادلير مىكند كه از دروغ بزرگ نهراسد.»
در آغاز كار، همه از ارتكاب گناه، بهويژه گناه بزرگ، بيم دارند. يكى از چيزهايىكه گناه كار را وادار بهگناه بزرگمىكند، ارتكاب گناهان كوچك و بى اهميتشمردنآنهاست. گناهان كوچك، خوف خدا را از دل مىبرد وبهجاى آن، جرات بر خدا رامىآورد. ترك گناهان كوچك بهمنزله پيشگيرى از گرفتار شدن به گناهانبزرگمىباشد.
دروغ بزرگ و كوچك
دروغ بزرگ، گناهى است كه شعاع عملش وسيع است. اين گونه دروغ را پارهاىاز مردم نادان بهتر مىپذيرند.شايد منظور هيتلر از اين كه مردم، دروغ بزرگ را ازكوچك، زودتر، باور مىكنند نيز همين باشد.
ممكن است كه اين فكر غلط به خاطر كسى برسد كه بيهوده سخن به اين درازىنيست، اگر همه آن دروغ باشد،اندى از آن راستخواهد بود، دروغ دروغ نمىباشد;البته چيزى هست، ولى به اين اندازه كه مىگويد نيست،مثلا اگر كسى بگويد: مندانشورترين كسم، در صورتى كه نادان صرف باشد، شنونده بى فكر پيش خودمىگويد:بر فرض دانشورترين كس نباشد، بى گمان از دانشوران به نام وانگشتشمار خواهد بود يا كسى كه پشيزى ندارد، خود را ميلياردر معرفى كند،شنونده بى فكر بگويد: اقلا ده هزار تومانى دارد.
به طور كلى دروغ از پاى بند ويران است و در سخن دروغ گو راه راست و سخندرست نمىتوان يافت. كسى براىروضه خوانى به كراچى رفته بود، در آن جا ادعاكرده بود كه در قم چهل هزار شاگرد دارد، در صورتى كه شايديك شاگرد در حوزهعلميه قم براى او نبود. كسى هم از هند به تهران آمده بود و ادعا كرده بود كه سى هزارسنىرا شيعه كرده است. وقتى راجع به او از يكى از دانشمندان هند تحقيق كردم، اوگفت: اين برادر اوست; يعنى اينكه از هند به تهران آمده، برادر آن كسى است كه از قمبه خاك هند رفته است.
دروغ شاخدار و دروغ بىشاخ
دروغ شاخدار، دروغى است كه دروغ بودنش آشكار است و هر كسى كه بشنود،بدان پى مىبرد، چنان كهمىگويند: دروغ كه از دور مىآيد يك پايش مىلنگد. شايدمنظور از اين مثل همان دروغ شاخدار باشد.
يكى گفته بود كه شهر كوفه، وقتى به قدرى بزرگ بود كه بيست و يك هزار احمديك چشم كله پز داشت، درصورتى كه اگر همه جمعيت كنونى روى زمين، مسلمانباشند و همگى نامهاى اسلامى داشته باشند و دكان كلهپزى در همه كشورها معمولباشد، نمىتوان يقين كرد كه در تمام جهان، بيست و يك هزار احمد نام كله پز،افتشود. وجود بيست و يك هزار يك چشم در تمام كشورهاى اسلامى، موردترديد است تا برسد به احمد نام،آن هم كله پز.
دروغ بى شاخ در برابر دروغ شاخدار است و مقصود از اين اصطلاح،دروغى است كه نهانى باشد و كمتر به دروغبودنش پى برده شود; دروغ گو وضعمخصوصى به خود بگيرد، سخنش ضمايمى داشته باشد كه شنونده نتواند،دروغشرا تشخيص دهد، مگر آن كه خيلى زيرك باشد، يكى از واضعان حديث مىگويد:حديثى جعل كردم و درمجلس علماى بغداد خواندم، در صورتى كه عددشان بهچهل مىرسيد، همگى تصديق كردند، تنها يك تن آنهابه دروغ بودن حديث ومجعول بودنش پىبرد.
دروغ روزنامهاى
ناپسندى دروغ، اختصاص به زبان ندارد. دروغ گناه استخواه از زبان بيرون آيد،و خواه از سر خامه تراوش كندو نوشتنى باشد.
دروغ نوشته، از جهتى از دروغ گفته، زشتتر مىباشد، زيرا دايره عملش ازنظرى وسيعتر است. دروغ گفتنى،فقط يك دم است و سپس نابود مىشود، ولىدروغ نوشتنى مىماند.
دروغ زبان، ويژه همان چند تنى است كه مىشنوند، ولى دروغ قلم به همه جامىرود و همه كس آن را مىخواند، به ويژه اگر در روزنامههاى پر تيراژ باشد.
روزنامه نگار درست گو و درست نويس، بايستى خود را از خطر پخش دروغ ونشر اكاذيب، دور نگه دارد.خبرنگاران، بايستى كوشش كنند كه خبر راست و صحيحبراى روزنامه خود بفرستند. خبرنگار اگر دروغ گزارشدهد، روزنامه نگار اگر دروغپخش كند، قطع نظر از دروغ نويسى كه خود گناهى استبزرگ، پولى كه در برابرآنمىگيرند پولى پليد خواهد بود و مانند پول دزدى است، آن هم دزدى با نيرنگ.
شايد برخى از ارباب جرايد، نخواسته باشند دروغ بگويند، ولى حقايق را با افكارخود تطبيق مىكنند و اوضاع واحوال را به ضميمه حدس خود، در نظر مىگيرند يابرنامههاى خصوصى زندگى كسى را كه مورد نظر است،پيش خود با وضع او تطبيقمىكنند، آن وقتبه طور قطعى و صريح خبر مىدهند. اگر بگويم كه خبرهايىكهنگارنده از حقيقت آنها اطلاع داشتهام، هشتاد درصد آنها را در مطبوعات، خلافحقيقتيافتهام شايدچندان مبالغه نباشد.
پارهاى از ارباب قلم در لقبهايى كه براى اشخاص مىگذارند، دوستى و دشمنىرا در نظر مىگيرند، گاهى كاهرا كوه مىكنند، گاهى كوه را كاه; مدح و ستايشى كه ازكسى مىكنند، روى ايمان نمىباشد، بلكه روى حسابىاست كه با او دارند.
دروغ در كتاب
دروغهاى كتابى، شايد از دروغ روزنامهاى زشتتر باشد، زيرا مردم در كتاب،كمتر احتمال دروغ مىدهند، درنتيجه از دروغ كتابى بيشتر گمراه مىشوند. كتاب،خزانه تحقيق است. روزنامه، خزانه خبر است. پس دروغ دركتاب بيشتر گولمىزند، پس ناپسندتر خواهد بود، به ويژه كتابى كه براى شناساندن مردان تاريخنوشته شدهكه اكنون به نام تراجم احوال ناميده مىشود.
دروغ گويى جدش را كه اصلا اهل دانش نبوده است، يكى از دانشمندان به ناممعرفى كرده و براى او تاليفاتىجعل كرده است و براى يكى از محققان بزرگ معاصرفرستاده تا در كتاب پر ارزش خود آن را درج كند. خوشبختانه اين دانشمند عالىقدرهر چه در كتابش آورده، مدارك آن را بيان كرده است.
دروغ گوى ديگرى بر طبق مرور زمان، لقبهاى پدر خويش را بالا برده تا اخيرابه عالىترين لقبش رسانيدهاست.
بى لياقتى فرزند و دستخالى بودنش، موجب مىشود كه در عظيم قرار دادن پدرپس از مرگش بكوشد.
احمقى كه به گمانم چنين پنداشته كه دروغ كتبى زودتر باور مىشود، در حاشيهبعضى از كتابها نوشته استكه تاكنون چند بار امير المؤمنينعليه السلام را با فرق شكافتهديدهام و خدمت امام زمان رسيدهام. دروغ گوىديگرى در پشت كتابها به خطخودش تقديم مؤلف كتاب را به خود مىنويسد و امضاى مؤلف را مجعولا پاىآنمىگذارد. كتابهاى خطى را مىخرد و در پشت آنها مىنويسد كه از كتب خانوادگىاست كه به طور ارث ازنياكانش به وى رسيده است. در پشت كتابهاى چاپىمىنويسد كه از اول تا به آخر اين كتاب را خواندهام ومطالعه كردهام، سپس بهكتابفروش مىفروشد.
به طور كلى دروغهاى نوشتنى انواع بسيار دارد كه بر طبق اوضاع و احوالدروغگو تفاوت مىكند.
گزارش دروغ
ديگر از دروغهاى نوشتنى گزارشهاى دروغين به ما فوق خود مىباشد. گزارشمامور بسيار حساس است. نهتنها در سعادت يا بدبختى يكى دو فرد تاثير دارد،گاه ممكن است كه بر اثر گزارش مامور، كشورى نابود شود ياسعادتى نصيبمردمى گردد.
بازرسها، كارآگاهها، ماموران انتظامى بهطور عموم و جاسوسان مىتوانند باگزارشى كه مىدهند خود رارادمردترين فرد بشر قرار دهند و مىتوانندپستفطرتترين مردم باشند.
گزارش دهنده بايد بداند كه اگر گزارش دروغين به زيان كسى بدهد، نخستخودرا بدبخت كرده، سپس ما فوقخود را كه به گزارش او ترتيب اثر مىدهد سياه روزساخته و هم آن بيچاره بى گناه را كه به خاك سياه نشانيدهاست.
مامورى كه مىخواهد گزارشى تنظيم كند، بايستى خداى بزرگ و دانا و بينا و توانارا در نظر بگيرد و صلاح وسعادت افراد ملت را پيش چشم مجسم سازد، آن گاه بهتنظيم گزارش بپردازد، گزارشى كه به زيان كسى باشد،اگر راستباشد، بسيار شوماست، چه برسد به دروغ.
دروغ براى خنده
نادانهايى كه خود را خوشمزه مىنامند، و مىخواهند با لودگى و مسخرگى ومتلك گويى، جلب عواطف كنند، به وسائلى چند متشبث مىشوند: گاه ضعيفى رامورد حمله شوخى و استهزا قرار مىدهند، گاه رفتارهايىخلاف ادب و نزاكت ازخود بروز مىدهند، گاه دروغهايى جعل مىكنند كه حاضران را بخندانند. اين كارها راهركدام از ديگرى زشتتر و ناپسندتر بايد شمرد. شيخ انصارى در مكاسب مىگويد:
از رسول خداصلى الله عليه وآله نقل شده كه در ضمن سفارشهايى كه بهابوذر كرد چنين فرمود:
واى بر كسى كه هنگام سخن گويى دروغ بگويد تا دگران را بخنداند، واى بر او،واى بر او، واى بر او!
واى در جايى گفته مىشود كه بدبختى بزرگ يا مصيبتى ناگوار به كسى دست دادهباشد. پس بهچنين دروغگويى چهار دفعه واى گفتن، نشانه چه سياه بختى بزرگى است.
بدبختتر از بدبخت، كسى است كه گناهى مرتكب شود كه خودش هيچ از آنلذتى نبرد; خودش بايد به حالخود بگريد كه خود را بدبختتر از بدبخت كرده ودلقك براى دگران ساخته است.
دروغ براى گريه
در گذشته، دروغهايى در داستان كربلا گفته مىشد و هم اكنون از طرف دستهمخصوصى گفته مىشود، براىآن كه شنوندگان بيشتر بگريند. بدبختانه دروغهايىنيز در كتابهاى مصيبت نوشته شده است كه اصل ونسب درستى ندارد. سطح علمىبعضى از خوانندگان مصيبت هم كوتاه مىباشد و اجازه نمىدهد كه به مداركاصلىرجوع كنند.
گاهى شاعرى تخيلات خود را به شعر در آورده و سپس اين تخيلات، سندىبراى نقل دگران شده است و گاهخود گوينده از خويش نيز ضمايمى مىافزايد.خوشبختانه در اين چند سال اخير، پارهاى از گويندگان دينى پيداشده كه به تحقيقپرداختهاند و حقايق اصلى را براى مردم مىگويند.
راه اصلاح و جلو گيرى از اين دروغها بالا رفتن سطح فرهنگ مردم است.
دروغ ديگرى كه در نقل بعضى از مصيبتخوانها پيدا مىشود، معرفى كردنقهرمانان داستانهاى كربلاست.زينب را زنى معرفى مىكنند كه پيوسته كارش گريه وزارى بوده، در صورتى كه تاريخ بشريت تاكنون، زنىرشيدتر از زينب سراغ ندارد.قدرت نمايىهايى كه زينب در عرصه كربلا كرده، تو دهنىهايى كه در مجلسهابهابن زياد و يزيد زده، بهترين گواه سخن ماست. كودكان آنان را قهرمانان التماسمعرفى مىكنند، در صورتىكه مردى را بايستى از اين كودكان ياد گرفت.
نام مقدس سيد الشهدا را با سبكى مىبرند و آن طور كه شايسته است مراسم ادبو احترام را نسبتبه اينوجود مقدس انجام نمىدهند.
نظريه غلط
غزالى در كتاب احياء العلوم مىگويد:
سخن وسيلهاى استبراى رسيدن به مقصود، اگر با راست گويى بتوان به مقصودرسيد، ولى اگر راه رسيدن بهمقصود، منحصر به دروغ گفتن باشد، دروغ روا مىشود،بلكه اگر مقصود واجب باشد، دروغى كه وسيله رسيدنبه آن باشد واجب مىشود. (2) .
آيا اين سخن غزالى، از اينجا ريشه گرفته كه هدف مشروع وسيله را مشروعمىسازد، هر چند خود وسيلهنامشروع باشد؟ در اين زمان هم، پارهاى از دستههاىسياسى اين گونه قدم برمىدارند و براى رسيدن به هدف،آماده ارتكاب هر جنايتىهستند.
اين فكر از روش اسلام و مسلمانى بهدور است و كسى كه دانشى داشته باشد،اثرى از آن، نهدر قرآن و نه درمعارف محمد و آل محمد - صلواتالله عليهم اجمعين -نخواهد يافت; روش پيغمبر اسلام و اوصياى بزرگوارش،هرگز چنين نبوده است وجز از راه مشروع براى رسيدن به هدفهاى خود قدمى بر نداشتهاند با اين كهدرصورت ظاهر، راه نامشروع و نزديكترى براى رسيدن به هدف داشتهاند. بيان اينسخن احتياج به تفصيلدارد.
به هر حال، دروغ ناروا و ناپسنديده هيچ وقت روا و پسنديده نخواهد شد. آرى،موارد استثناى آن، جايى كهمزاحمتبا محذور اهمى پيدا كند، ان شاء الله در آيندهتوضيح داده خواهد شد.
شايد سخن غزالى نمونهاى از طرز فكرى است كه در ميان برادران اهل سنتمعمول است، چون بعضى از آنهابراى تنظيم و ترويج مقاصدى كه به نظر خود،مقدس مىدانند، دروغ را روا مىشمرند. در فضايل و مناقباقطاب و مرشدها وصحابه، مطالب بسيارى جعل مىكنند. بسيارى از اين جاعلان، مردمان مقدسبودهاند و بهعقيده خود به قصد نيكو كارى اين كار را كردهاند و شايد انتظار ثواب هماز خداى داشته باشند.
گواه بر اين سخن
ابو عصمتيكى از جاعلان احاديث فضايل خواندن سورههاى قرآن است.هنگامى كه از وى پرسيدند: چرا چنينحديثى را جعل كردى و به ابن عباس نسبتدادى؟ در جواب گفت: ديدم مردم از خواندن قرآن دست كشيدهاند، اين را جعل كردمتا رغبت مردم به خواندن قرآن افزوده گردد.
در علم دراية الحديث مىگويند: جاعلان احاديثخود به دستههايى تقسيمشدهاند كه از همه آنها خطرناكترمردمى بودند كه به زهد و تقوا و ترك دنيا شهرتداشتند. اينان احاديثى به قصد خير خواهى جعل كردند ومسلمانان بر اثر حسن ظن،مجعولات آنها را پذيرفتند.
دروغ مجانى
سياه بختترين دروغ گوها، دروغ گويى است كه بدون هدف دروغ بگويد. اوبدون آن كه از دروغ گويى، سودىبراى خويش در نظر بگيرد، دروغ مىگويد.بسيارى از اوقات، هيچ گونه منظورى از دروغ گفتن ندارد، نهشخصى و نه اجتماعىولى باز هم دروغ مىگويد (با دوست دروغ مىگويد، با دشمن دروغ مىگويد، باخويشدروغ مىگويد، با بيگانه دروغ مىگويد) گويا براى او، دروغ، طبيعت ثانوىشده است. من نمىدانم اين گونهمردم چه فكر مىكنند. او چگونه فكر مىكند. آيادروغ گويى براى آنها شكر شده؟ آيا عادت شده؟ آيا راستگويى براى آنها دشوارگرديده؟ نمىدانم. آيا خودشان مىدانند؟
تحريف نيز از اقسام دروغ است
دروغ به سخنى كه از ريشه دروغ باشد، منحصر نيست، بلكه تحريف نيز ازمصاديق دروغ است. تحريف، سه جوراست:
يكى آن كه سخن كسى را انسان دگرگونه نقل كند;.
ديگر آن كه از خويش بر سخن او بيفزايد;.
سوم آن كه از سخن او كم كند و باقى مانده را منحصرا به او نسبت دهد، نه آن كهقسمتى از سخن كسى را نقلكند.
اين گونه دروغهاى تحريفى در نقل احاديث رسول خداصلى الله عليه وآله فراوان است. اگركسى بخواهد ازتفصيل آن اطلاع پيدا كند به كتاب عبقات الانوار علامه عالى مقام، سيدحامد حسين نيشابورى هندى رجوعكند. عبقات كتابى است كه گمان ندارم بشر بتوانددر آن موضوع، بهتر از آن بنويسد، چون اين محقق بزرگ،سخن را تمام كرده است.
تكذيب راست نيز دروغ است
اگر كسى سخنى به راستى بگويد و شما او را تكذيب كنيد و سخنش را دروغبشماريد، خود دروغى است كه شمامرتكب شدهايد.
پيغمبران خدا در تاريخ دعوت به خدا، بسيار گرفتار اين گونه خسان شدهاند. قرآنبه اين تكذيبها اشارهمىكند. بايد متوجه باشيد، مبادا سخن كسى را به زودى تكذيبكنيد، به ويژه سخنان زير دستان را، چونتكذيبها، بيشتر شامل حال آنان مىشود،چون اربابان اگر دروغ آشكار هم بگويند، كسى آنان را تكذيبنخواهد كرد، بلكهمتملقان و چاپلوسان تصديق مىكنند و بر صحت كلام آنها تاييداتى نيز مىآورند!
انكار حق، از مصاديق دروغ است
اگر كسى از شما طلبى داشته باشد، شما آن را منكر شويد دروغ گفتهايد. اگرسخنى گفتهايد سپس منكر سخنخود شويد دروغ گفتهايد. اگر اقرارى كردهايد،سپس انكار كنيد، دروغ گفتهايد و عذابى كه خدا براى گناهكاران،آماده كرده استبراى خود خريدهايد.
بار پروردگارا، خودت ما را به راه راست، هدايتبفرما و از اين بدبختى وروسياهى نجاتى عنايتبفرما.
پىنوشتها:
1) الكافى، ج 2، ص 338، باب الكذب، ح 2.
2) المحجة البيضاء، ج 5، ص 244.