بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سلمان فارسی,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     fehrest -
 

 

 
 

back indexnext

فصل 5: در ماجراى بيعت

در ماجراى بيعت

عمر پر بركت پيامبر(ص) به شصت و يك سالگى رسيده بود، كه سوره «نصر»نازل شد و مژده «فتح مكه‏» را داد.اين سوره را رسول خدا(ص) براى ياران خويش‏مى‏خواند و همه خوشحال و اميدوار مى‏گرديدند، اما وقتى«عباس‏» عموى‏پيغمبر(ص) مژده فتح و پيروزى را شنيد، گريه كرد!

رسول خدا(ص) فرمود: عمو جان! چه چيزى تو را به گريه واداشت؟

عباس گفت: گمان مى‏كنم، اين پيروزى براى تو، پيام رحلت را داشته باشد!

پيامبر(ص) فرمود: آرى، همانطور است كه تو مى‏گويى! اما آن حضرت پس از آن‏گفت و گو، مدت دو سالزيست، در حالى كه ديگر كسى او را خوشحال و شادمان‏نديد. البته اين سوره، سوره «توديع‏» هم ناميده شدهاست.

ولى درباره اينكه «عباس‏» از اين سوره چگونه خبر ناخوش‏آيند، دريافت داشته؟مى‏گويند: مفهوم فسبح بحمدربك، آن است كه، تو مزه مرگ را مى‏چشى و به ملاقات‏خداوند مى‏روى، همانطور كه پيامبران قبل از تو مزهمرگ را چشيدند، و هر چيزى به‏كمال برسد، مى‏بايست در انتظار زوال آن بود.

شاعر، يا امام على(ع) هم فرموده است:

اذا تم امر دنا نقصهتوقع زوالا، اذا قيل تم (1)

هرگاه كارى به اتمام رسد، نقصان آن نزديك مى‏گردد، پس در انتظار زوال باش،هرگاه گفته شد كار به اتمامرسيده است.

پيامبر عالى‏قدر اسلام، در مدت بيست و سه سال رسالت‏خويش، براى تاسيس وتحكيم و ترويج آيين آسمانىاسلام، دعوتها كرد، دهها دفاع و جنگ انجام داد، به‏سران كشورها نامه‏ها نوشت، رؤساى قبايل و گروههايى براىبيعت و پذيرش اسلام‏به حضورش رسيدند و خلاصه آن حضرت جانفشانى‏هاى طاقت‏فرسايى نمود، وسرانجامپس از آن‏كه آيه نازل شد: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم‏نعمتى (2) .

وى‏به شصت و سه سالگى، در حالى كه اسلام به بخش وسيعى از كره خاكى شعاع‏مى‏افشاند، طبق معروفترينروايات، در تاريخ بيست و هشتم ماه صفر سال دهم‏هجرت، در مدينه چشم از جهان فرو بست (3) .

براى استمرار اين راه و پايدارى اين آيين، چنانكه عقل نيز حكم مى‏كند، آن‏حضرت از سال سوم بعثت، آنگاه كهآيه: وانذر عشيرتك الاقربين (4) نازل شد، قوم وخويشان خود را دعوت كرد و به يارى خواست و اعلام داشت: هركس از هم اينك‏مرا يارى دهد، وزير، برادر و جانشين من خواهد بود. به اعتراف «طبرى‏» مورخ‏معروف قرنچهارم هجرى، و ديگران، فقط على(ع) اين دعوت و حمايت راپذيرفت، و رسول گرامى اسلام(ص) هم فرمود: انهذا اخى و وصيى و خليفتى من‏بعدى فيكم، فاسمعوا له و اطيعوا.. (5) .

اضافه بر اين، پيامبر(ص) پس از آخرين حج‏خود، به هنگام بازگشت‏به مدينه، دروادى «غدير خم‏» در مقابلچشم هزاران زائر خانه خدا، موضوع جانشينى را بطورمفصل بيان داشت و از همه حاضران اعتراف گرفت ومراسم رسمى معرفى امام‏على(ع) به جانشينى رسول خدا(ص) صورت گرفت (6) .

البته، موضوع وصيت و تعيين تكليف پس از خود، غير از اينكه براى هر مسلمانى‏يك دستور قرآنى است (7) برهانعقل نيز بر آن حكم مى‏كند، و نمى‏توان پنداشت كه،پيغمبر(ص) كه اعقل عقلا بوده، از اين موضوع مهم غفلتداشته است، چنانكه هرعاقلى حتى اگر بخواهد براى چند روز هم كارگاه و حوزه مسؤوليت‏خويش را ترك‏بگويد،براى انجام كارهاى خود، جانشين و قائم مقام منصوب مى‏دارد.

علاوه بر اين، در زمان حيات رسول خدا(ص) اين جهت عقلانى مورد توجه‏بوده، و آن حضرت هرگاه بطورموقت هم لازم مى‏شد حوزه اسلام، يعنى «مدينه‏» راترك بگويد، براى خود جانشين معرفى مى‏كرد، تا هم مسيررسالت از خطر محفوظماند و هم كارها در مجراى خود استمرار يابد.

به عنوان نمونه، پيامبر(ص) به سال پنجم هجرت، براى رفتن به «غزوه دومة‏الجندل‏»، «سباع بن عرفطه غفارى‏» (8) يا «عبدالله بن ام مكتوم‏» را در مدينه براى‏جانشينى خويش انتخاب كرد (9) .

همچنين براى شركت در جنگ «خندق‏» كه در كنار مدينه در همان سال پنجم‏هجرت واقع گرديد، رسولخدا(ص) «عبدالله بن ام مكتوم‏» را، به جانشينى خويش‏در مدينه برگزيد (10) .

آن‏گاه هم كه رسول خدا(ص) در سال نهم هجرت مى‏خواست، در «جنگ تبوك‏»شركت كند و از توطئه منافقانعليه حوزه اسلام بيمناك بود، على(ع) را در مدينه به‏جانشينى خود برگزيد (11) .

بنابراين، يك مكتب را با اين همه ارزش و يك امت را، با اين همه عظمت وفداكارى، نمى‏توان رها و بى سرپرستلايق، به حال خود گذاشت و همه ارزشها وعظمتها و آينده درخشان آن را ناديده گرفت.

حال ببينيم، كسى كه به نظر ما جانشين پيامبر(ص) است، و از هر جهت لياقت وصلاحيت اين مقام عظيم رادر او سراغ داريم، خود چه گفته؟ و چه كرده است؟

از طرف ديگر، سلمان فارسى، كه رسول خدا(ص) او را، محبوب خدا وخويشتن، و از خاندان خود دانسته (12) ونيز «ابن عبدالبر اندلسى‏» او را مجاهد، فاضل،عالم و زاهد و عاشق شمرده (13) و «ابن اثير جزرى‏» در باره او گفته:كان سلمان من خيارالصحابة و زهادهم و فضلائهم و ذوى القرب من رسول‏الله(ص) (14) و «ابن حجرعسقلانى‏» (15) و نيز «ابن ابى الحديد معتزلى‏» اين گونه اعترافات را درباره او بيان‏داشته‏اند، (16) در ماجراى پس از رحلتپيامبر(ص) و موضوع مهم جانشينى آن‏حضرت، چه نقشى را ايفا نموده؟ خاصه اينكه خود مى‏گويد: انا بايعناالنبى(ص)على النصح للمسلمين و الايتمام بعلى بن ابى طالب(ع) و موالاة له (17) .

ما با رسول خدا(ص) بيعت كرديم، كه در مرحله نخست‏خيرخواه و دلسوزنسبت‏به امور مسلمانان باشيم، و نيزامامت على بن ابى طالب(ع) و پيروى از آن امام‏را به عهده گيريم.

بارى، سلمان فارسى در بحران پس از رحلت رسول خدا(ص) و امامت امام‏على(ع) نقش مياندارى اصحاب را بهعهده داشته، در مراحل مختلف بر اساس‏اطاعت و موافقت امام على(ع) اقدامهاى مهمى را انجام داده، كهنخست‏خلاصه اصل‏ماجراى پس از رحلت رسول خدا(ص) را از زبان امام على(ع)، و بعد مراحل‏موضع‏گيرى‏هاىسلمان را، مورد مطالعه و بررسى قرار خواهيم داد.

شرح حال امام على(ع)

بر اساس روايتى كه امام موسى بن جعفر(ع) از اجداد خويش بيان مى‏دارد، علت‏خوددارى امام على(ع) از جنگو درگيرى را، به هنگامى كه ديگران براى احراز پست‏خلافت پيشگام شدند، از زبان على(ع) چنين شرح مى‏دهد: وقتى رسول خدا(ص)رحلت كرد، من به دفن جسد مقدس رسول خدا(ص) و امور مربوط به آن مشغول‏بودم،وقتى اين كار را به سامان بردم، آنگاه سوگند خوردم كه جز براى نماز رداءبدوش نيندازم و نيز به جمع‏آورىقرآن بپردازم و مشغول اين كار شدم، سپس دست‏فاطمه(س) و فرزندانم حسن و حسين(ع) را در دست گرفتم، در خانه «اهل بدر» وسابقين به اسلام رفتم، با آنها سخن گفتم و آنها را براى احقاق حق خويش دعوت‏كردم ويارى طلبيدم، اما كسى به من پاسخ مثبت نداد، جز چهار نفر: سلمان، عمار،مقداد، و ابوذر غفارى (18) .

سلمان فارسى روايت مى‏كند: وقتى اميرالمؤمنين(ع) كار غسل و تجهيز رسول‏خدا(ص) را به پايان رسانيد، بهخانه برگشت، ابوذر، مقداد، فاطمه(س)، حسن وحسين(ع) وارد شدند، على(ع) جلو ايستاد و ما عقب سر اوصف كشيديم و بر جسدرسول خدا(ص) نماز خوانديم، و عايشه هم در اطاق خود بود و متوجه اين كار نشد!

سلمان مى‏گويد: البته كار بيعت ابوبكر به پايان رسيده بود، اما همين كه شب فرارسيد، على(ع) فاطمه(س) راسوار چهارپايى كرد، دست‏حسن و حسين(ع) را نيز دردست‏خود گرفت، در خانه شركت كنندگان در «جنگبدر» و مهاجران و انصار رفت،تا جايى كه هيچ خانه‏اى را فروگذار نكرد و حق اولويت امامت‏خويش را بيان نمودوآنان را به يارى خويش دعوت كرد، اما به غير از چهل نفر به آن حضرت جواب موافق‏ندادند!

آن حضرت با اين افراد صحبت كرد و قول مساعد گرفت، كه براى صبح فرداى آن‏شب سرهاى خود را بتراشند وسلاحهاى خويش را بردارند و در حالى كه براى بيعت‏با او به كشته شدن هم حاضرند، حضور به هم رسانند.

اما فرداى آن شب، به غير از چهار نفر، يعنى من، ابوذر، مقداد، و زبيربن عوام كسى‏به قول خود وفا نكرد وحضور نيافت. ناچار على(ع) موضوع رفتن به در خانه همان‏افراد را سه شب متوالى تكرار كرد، و به غير از ماچهار نفر كسى يارى و حمايت آن‏حضرت را نپذيرفت، و على(ع) هم چون وضع را اينطور ديد، ناچار خانه‏نشينىوجمع‏آورى قرآن را انتخاب كرد (19) .

اضافه بر اين، به روايت «ابن فتيبه دينورى‏» متوفاى 276 هجرى، آن حضرت با«ابوبكر» سخنها گفت، خود رابرادر پيامبر(ص) ناميد، لايقرترين فرد براى احرازمقام خلافت دانست و حتى مسلمانان را به بيعت‏با خود فراخواند، و ديگران راغاصبان مقام خلافت‏شمرد، (20) اما با وضع دردناكى، كار از كار گذشته بود، كه شرح‏قسمتى ازآن را در ذيل مى‏خوانيم.

حال ببينيم، سلمان در اين غوغاى وحشتناك، كه «كينه‏هاى پنهان‏» فوران مى‏زده واستمرار نبوت پيامبر(ص) رادر مخاطره مى‏انداخته، چه اقدامهايى انجام داده است؟

1- خطابه حكيمانه

روز سوم رحلت جانسوز پيامبر(ص) فرا رسيده بود، هنوز جسد مقدس آن‏نازنين روى زمين بود و مسلمانانمدينه و نواحى و ساير جاها، دسته دسته مى‏آمدندو بر آن پيكر پاك نماز مى‏خواندند، و در مدينه عزاى عجيبىبه پا بود. در «سقيفه‏» هم‏تحولاتى صورت گرفته بود، در عين حال سلمان در برابر وضع موجود، سكوت راروانمى‏دارد و بر اساس عهد خود با رسول خدا(ص) در هر جايى كه جماعتى فراهم‏آمده بودند، فرياد حق طلبانهسر مى‏دهد.

به روايت امام باقر(ع) سه روز پس از دفن پيغمبر(ص) سلمان خطابه‏اى رااينگونه در فضاى غمبار مدينه بيانمى‏دارد:

ايها الناس! سخنان مرا گوش كنيد، و سپس پيرامون آن بينديشيد.

آرى، اين را بدانيد، كه به من علم فراوانى عطا شده، و چنانچه همه آنچه را درباره‏فضايل اميرالمؤمنين(ع)مى‏دانم بيان كنم، گروهى از شما مرا مجنون مى‏پندارند، وگروه ديگرى هم مى‏گويند: خدايا! قاتل سلمان رابيامرز!

بارى، آگاه باشيد كه شما آرزوهايى را در دل مى‏پرورانيد، كه بلاها و حوادث‏تلخى در پى خواهد داشت!

اين را هم بدانيد كه، نزد على(ع) علم به مرگها و بلاها موجود است، او به مسايل‏ميراث وصيتها، تفكيك سخنحق از باطل، و اصل و نسب افراد آگاهى دارد، و به‏روش «هارون بن عمران‏» نسبت‏به برادر خويش «موسى - ع‏»رفتار مى‏نمايد، زيرارسول خدا(ص) به او فرموده است: تو وصى من در اهل بيت من، و خليفه من بر امت‏منهستى، و تو نسبت‏به من، مانند «هارون‏» نسبت‏به موسى(ع) مى‏باشى.

اما شما، اى مردم! سنت‏بنى اسرائيل را پيش گرفتيد، و از مجراى حق به خطارفتيد، البته شما حقيقت رامى‏دانيد، اما به آن عمل نكرديد!

آرى، به خدا سوگند شما چون «بنى اسرائيل‏» حالات گوناگون و رنگارنگى پيداكرديد، و مانند دو كفش مقابلهم قرار گرفتيد، و چون پراطراف تير پراكنده و آواره‏گشتيد!

ولى اين را بدانيد، به خدايى كه جان سلمان در اختيار اوست، اگر ولايت على(ع)را پذيرفته بوديد، نعمتهاىالهى را از بالاى سر و پايين، يعنى آسمان و زمين،برخوردار مى‏گشتيد (21) و اگر پرنده‏اى را مى‏خوانديد، درآسمان به شما پاسخ مى‏داد، واگر ماهى‏هاى دريا را دعوت مى‏نموديد، نزد شما مى‏آمدند.

اين را هم بدانيد، كه ولى خدا محتاج نشده، از هدف خويش در راه اجراى احكام‏الهى باز نمى‏گردد، و دو نفر همدر حكم الهى اختلاف نخواهند داشت!

اما افسوس، كه از ولايت على(ع) شانه خالى كرديد، و به پيروى ديگرى گردن‏نهاديد، و اكنون بايد در انتظاربلاها به سر بريد، و اميد به بهبودى را به ياس تبديل‏گردانيد، و ما هم همه شما را رها كرديم، و پيوند برادرىميان ما و شما قطع گرديد.

ولى باز اعلام مى‏كنم، به آل محمد(ص) بپيونديد، زيرا آنان پيشوايان به سوى‏بهشت هستند، و در روز قيامت،همه بايد آنان را فرا خوانند.

آرى، به سوى اميرالمؤمنين، على بن ابى طالب(ع) بشتابيد، چون به خدا سوگند،همه ما بارها به عنوان ولايتو اميرمؤمنان سلام داديم و تسليم او شديم، وپيغمبر(ص) هم با ما همگام بود، و حتى آن حضرت چنيندستورى را به ما مى‏داد وبر آن تاكيد داشت.

اكنون، چه بر سر شما آمده است؟ آيا فضايل او را شناخته‏ايد وبه او حسدمى‏ورزيد؟ مگر نمى‏دانيد «هابيل‏»نسبت‏به «قابيل‏» حسد ورزيد و او را به قتل‏رسانيد، و گروهى از امت «موسى بن عمران - ع‏» راه كفر را پيشگرفتند، و كار اين امت‏نيز دارد مثل كار «بنى اسرائيل‏» مى‏گردد؟ راستى شما چه راهى را در پيش گرفته‏ايد؟!

اى مردم! واى به حال شما، ما را با پسر فلان و فلان چه كار؟ آيا حق را نمى‏دانيد، ياخود را به نادانى زده‏ايد؟ آيااسير حسادت شده‏ايد؟ يا خود را به حسادت زده‏ايد؟ اگراينگونه باشد، به خدا راه كفران را پيش گرفته‏ايد وزمانى نمى‏گذرد كه برخى گردن‏برخى ديگر را با شمشير مى‏زنيد، و شاهد عليه بى‏گناه براى نابودى شهادتمى‏دهد، وبراى كافر به بى‏گناهى و نجات!

به هر حال، اين را بدانيد كه من نظر خود را بيان كردم، در برابر پيامبر خويش‏تسليم هستم، و از مولاى خود ومولاى هر مرد و زن مؤمنى اطاعت مى‏كنم، مولاى ماعلى، اميرالمؤمنين، سيد وصيين، پيشواى روى سفيدان،و امام صادقان و شهيدان وصالحان مى‏باشد (22) .

در متون تاريخى آمده، سلمان در مقام دفاع از امامت امام على(ع) نخست‏بخشى‏از سخنان خود را به پارسىبيان داشت و گفت: كرديد و نكرديد و ندانيد كه چه كرديد،و حق امير ببرديد. بعد آن را به عربى ترجمه كرد وگفت: اصبتم و اخطاتم، اصبتم‏سنة الاولين و اخطاتم اهل بيت رسول‏الله(ص) (23) .

2- دامن او را نمى‏گيريد؟

شهر مدينه در جوش و خروش عجيبى مى‏سوزد، عده‏اى با «ابوبكر» به عنوان‏جانشين پيامبر(ص) بيعت كرده‏اند، اما افراد زيادى هم كه از بزرگان اصحاب ورؤساى مهاجران و انصار مى‏باشند، زير بار بيعت نرفته‏اند، آنان على(ع) وفرزندانش، عباس بن عبدالمطلب و فرزندان وى از بنى هاشم، سعد بن عباده و فرزندو اعضاى خانواده‏اش،حباب بن مندر و پيروانش، زبير، طلحه، سلمان، عمار، ابوذر،مقداد، خالدبن سعيد، سعد بن ابى وقاص، عتبة بنابولهب، براء بن عازب، ابى بن‏كعب، ابوسفيان بن حرب، عبدالله‏بن عمر، اسامة‏بن زيد، عبدالله‏بن مسعود،حسان‏بن‏ثابت، مغيرة‏بن شعبه، محمدبن مسلمه و ديگران هستند (24) .

آرى، هم وضع عمومى شهر آشفته و خطرناك است، و هم اوضاع به زيان على(ع)و حق مسلم او تمام مى‏شود.قبل از آن هم رسول گرامى اسلام، اين اوضاع خطرناك‏را پيش‏بينى كرده، و چند بار به على(ع) فرموده بود:ضغاين فى صدور اقوام لايبدونها لك، الا من بعدى، «احقاد بدر» و «ترات احد» (25) .

كينه‏هايى در سينه‏هاى افرادى نهفته است، كه تا من زنده هستم آن را نسبت‏به توظاهر نمى‏كنند، اما بعد ازمن، كينه‏هايى كه از «جنگ بدر» و «جنگ احد» در دلها نهفته‏است، ظاهر مى‏گردد!

بارى، رسوب افكار جاهلى را، رسول گرامى اسلام، در زمان حيات خويش، درافرادى سراغ مى‏داشت، و از بروز وظهور آن، بخصوص براى بعد از خود نگران بود،اما اين راز وقتى فاش شد، كه در «جنگ احد» بخاطر كوتاهىعده‏اى، براى ارتش‏اسلام شكستى رخ داد، و افراد دشمن شايع كردند كه رسول خدا(ص) كشته شده‏است، و درآن زمان افراد زيادى راه فرار را پيش گرفتند!

قرآن كريم هم اين راز نهفته را فاش نمود و اعلام كرد: گروهى از ياران به اندازه‏اى‏در فكر جان خويش بودند، كهدرباره خداوند و وعده‏هاى الهى، گمانهاى ناحق زمان‏جاهليت را داشتند، و مى‏گفتند: آيا براى ما راه چاره‏اىهست؟ (26) .

آرى، اين گمان پيامبر(ص) درباره افراد سست عنصر را قرآن كريم، افشا نمود ورسول گرامى اسلام(ص)، از بروزاين افكار جاهلى و خطرهاى آن نگران بود (27) .

بارى، پس از رحلت رسول خدا(ص) عقده‏هاى پنهان چركين سرباز كرد، و به‏غارت حق امامت على(ع) انجاميد،و گروهى از مهاجران و انصار مؤمن هم تا توانستند، ازاين حق مسلم دفاع كردند، ولى نتيجه چه شد؟ در ادامهبحث مطالعه كنيم.

اما اين دفاع براى افراد دلسوز در آن روزهاى بحرانى، وقت و زمان و مكان‏نمى‏شناخت، چنانكه وقتى على(ع) بر«استر» رسول خدا(ص) سوار بود و از راهى‏عبور مى‏كرد، و سلمان در ميان گروهى حضور داشت، وقتى آنحضرت را مشاهده‏كرد، از جا برخاست و فرياد زد: الا تقومون تاخذون بحجزته، تسالونه...؟

آيا از جا بر نمى‏خيزيد و دامن او را بگيريد و از او سؤال كنيد؟ سوگند به خدايى كه‏دانه را مى‏شكافد و انسان ازرا از نطفه مى‏آفريند، كسى غير از وى وجود ندارد، كه‏شما را به راه و رسم پيامبرتان آگاه سازد، عالم ربانى درروى كره زمين فقط اوست ودلها با پناه بردن به او آرامش مى‏گيرد.

آرى، اگر على(ع) را از دست داديد، علم و دانش انسانى را از دست داده‏ايد، وانسانيت را به انكار و فراموشىسپرده‏ايد! (28) .

3- صبر تلخ

طبق روايات فراوانى، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) غير از سلمان و ابوذر و مقدادو چند نفر ديگر، كه گاهىهفت نفر مى‏شده‏اند، افراد ديگر را سست عنصر، از رده‏دين خارج شده، و خلاصه جاهليت طلب معرفى كرده‏اند (29) .

زيرا، در آن شرايط بحرانى، كه عقده‏هاى چركين سرباز كرده بود، حب مقام‏اشخاص را به سر مستى كشانده، وهنوز ايمان و ارزشهاى قرآنى در جانهاى بسيارى‏از اشخاص نفوذ و تاثير كار ساز خود را نبخشيده بود، و حركتروى «مرز حق وعدالت‏» و در نظر گرفتن رضايت‏خدا و رسول(ص) كارى بس دشوار و سنگين بوده است.

اينجاست كه ديگر سخن پيامبر(ص): على مع القرآن و القرآن مع على، لن‏يفترقا حتى يردا على الحوض (30) ناديده گرفته مى‏شود، و براى تشكيل پايه‏هاى‏حاكميت، ماموران خشن حكومت، با سماجت و تهديدهاى فراوان، به خانه على(ع)هجوم مى‏آورند، تا با اجبار او را براى بيعت‏به مسجد پيامبر(ص) ببرند و بدين‏وسيله، خلافت رابه حسب ظاهر مشروعيت‏ببخشند، و اين فاجعه با همه تلخى‏هاصورت مى‏گيرد!

اما اين وضع براى اصحاب مؤمن پيغمبر(ص)، كه در كنار خانه ايستاده‏اند و خون‏در رگهاى آنها مى‏جوشد،بسيار دردناك و دلخراش و غير قابل تحمل است.

امام باقر(ع) فرموده است: وقتى على(ع) را در حالى كه ريسمان به گردن او بود به‏طرف مسجد مى‏بردند، ابوذرسخت‏به خشم آمده بود، يك دست‏خود را روى دست‏ديگر مى‏زد و مى‏گفت: اى كاش اين شمشيرهايى كه درجنگها بدست ما بود، اكنون‏هم در دست ما قرار داشت.

مقداد، گفت: اگر مولاى ما بخواهد خدا را مى‏خواند و به يارى مى‏طلبد.

اما سلمان (كه حكيم بود و در هر حال، اطاعت و رضايت على(ع) و مصالح كلى‏اسلام را مد نظر مى‏داشت) گفت: مولاى اعلم بما هو فيه (31) .

مولاى من، به آنچه بدان گرفتار است، آگاهتر است و تكليف خود را بهتر مى‏داند.و شايد هم در اينجا بود، كهمسلمانان سست عنصر را مورد خطاب قرار داد، و باپيش‏بينى وضع دردناك و رقت‏بار جامعه اسلامى فرياد زد:

اما والله، حيث عدلتم بها عن اهل بيت نبيكم، ليطمعن فيه الطلقاء (32) .

به خداوند سوگند، اگر با اين گونه رفتار خويش، از اهل بيت پيامبر(ص) عدول‏كنيد و جدا شويد، طعمه «طلقا»قرار مى‏گيريد، و آزادشدگان پيغمبر(ص) در فتح مكه‏بر شما سلطه خواهند يافت!

4- سخنرانى در مسجد

در شهر مدينه، آشوب و خروش وحشتناكى موج مى‏زد، گاهى موج اين خروشهافضاى مسجد پيامبر(ص) راانباشته مى‏ساخت، عده‏اى با ابوبكر به عنوان جانشين‏پيغمبر(ص) به پيروى از قاعده «اجماع‏» بيعت كرده‏اند،اما رؤساى مهاجر و انصار وبرخى ديگر مقاومت كرده، معيارهاى نبوى(ص) را مد نظر داشته و زيربار اينبيعت‏نرفته‏اند.

امام جعفر صادق(ع) فرموده است: ولايتى را كه مؤمنين پس از پيامبر(ص) آن راتغيير ندادند و تبديل نكردندواجب مى‏باشد. آن مؤمنان عبارت بودند از:

1- سلمان فارسى 2- ابوذر غفارى 3- مقداد بن اسود دئلى 4- عمار ياسر 5- جابر بن‏عبدالله انصارى 6- حذيفةبن يمان 7- ابو هيثم بن تيهان 8- سهل بن حنيف‏9- ابوايوب انصارى 10- عبدالله بن صامت 11- عبادة بنصامت 12- خزيمة‏بن ثابت،ذوشهادتين 13- ابو سعيد خدرى، و افرادى كه مانند آنان رفتار كردند (33) .

در روايت ديگرى، ابان بن تغلب، از امام صادق(ع) سؤال مى‏كند: فدايت گردم، آياكسى از اصحاب رسولخدا(ص) عمل ابوبكر را كه در جاى پيغمبر(ص) نشست،مورد اعتراض قرار نداد؟

آن حضرت فرمود: دوازده نفر اعتراض كردند، شش نفر از مهاجرين و شش نفر ازانصار بودند، كه در اين روايت«خالد بن سعيد بن عاص‏» به عنوان مهاجر آمده،«عثمان بن حنيف‏» اضافه شده، و از «سعد بن مالك‏» معروف بهابوسعيد خدرى، نامى‏به ميان نيامده است (34) .

امام صادق ادامه مى‏دهد: اين گروه با هم مشورت كردند، و هماهنگ شدند كه‏وقتى «ابوبكر» بالاى منبر قرارمى‏گيرد، او را از منبر به زير آورند، اما عده‏اى از آنان،اين عمل را، مصداق آيه قرآن كه مى‏فرمايد: با دست‏خود،خويشتن را به هلاكت‏نيندازيد (35) دانستند و تصميم گرفتند با على(ع) به مشورت پردازند، على(ع) هم اين‏عملرا موجب قتل و خونريزى شمرد و به صلاح اسلام ندانست، ولى پيشنهاد كرد:آنان به نزد «ابوبكر» بروند و آنچهرا درباره خلافت از رسول خدا(ص) شنيده‏اند بيان‏دارند، تا براى كسى بهانه و عذرى باقى نماند.

آنگاه آن گروه دوازده نفرى حركت كردند و به مسجد آمدند، روز جمعه بود وپنج روز از رحلت رسول خدا(ص)مى‏گذشت و ابوبكر بر منبر سخن مى‏گفت.

نخست طبق روايت «ابان بن تغلب‏» از امام صادق(ع)، خالدبن سعيد بن عاص، ازمهاجران سخن گفت، فضايلعلى(ع) و سفارشهاى رسول خدا(ص) در مورد امامت‏آن حضرت بيان داشت، و اعتراض خود را به بيعت انجامشده اعلام كرد.

سپس «سلمان فارسى‏» از جا حركت كرد و در مسجد با حضور جمعيت، خطاب‏به ابوبكر و حاضران گفت: كرديدو نكرديد و ندانيد، چه كرديد.

آنگاه سلمان كه با تهديد و سايه شمشير بر گردن خود، تن به بيعت اجبارى داده‏بود، سخن فارسى خود را بهعربى بيان نمود و بر اساس بينش علمى و حكيمانه‏خويش ادامه داد: اى ابوبكر! آيا سند كار خود را به چه چيزىاستوار كرده‏اى؟ و اگرچيزى از تو سؤال كنند، كه آن را نمى‏دانى از چه كسى مى‏پرسى؟ و دليل تو براى‏سبقتگرفتن بر خلافت چيست؟ در حالى كه شخص داناتر از تو، و نزديكتر از تو به‏رسول خدا(ص) و آگاهتر به تاويلقرآن و سنت پيامبر(ص) وجود دارد؟

مگر آن شخص را رسول خدا(ص) در زمان حيات خويش بر ديگران مقدم و برترنداشته؟ و به هنگام وفاتسفارش او را به شما نكرده است؟ آيا سخن پيغمبر(ص) راءرها كرديد، و وصيت او را فراموش نموديد؟

آيا از وعده‏ها تخلف كرديد و پيمانها را شكستيد، و پيوندها را گسيختيد؟

آيا فراموش كرده‏ايد، كه دستور پيامبر(ص) درباره اطاعت از پرچم «اسامة بن‏زيد» را زير پا گذاشتيد، از ترساينكه مبادا امت‏براى اين كار بزرگ بيدار باشد و شمابه اين مقامى كه بدست آورده‏ايد، دسترسى پيدا نكنيد؟

راستى چگونه جرات كرديد، با فرمان پيامبر(ص) مخالفت نماييد؟ براى اينكه‏لذت شيرينى اين مقام چند روزهرا بچشيد؟ اما اين را بدانيد، كه وزرو و بال سختى‏براى خود فراهم كرديد، و با بارگناه سنگينى كه با دست‏خودتهيه كرده‏ايد، به داخل‏قبر وارد خواهيد شد.

اما هنوز هم راه بازگشت‏به حق وجود دارد، و مى‏شود گذشته‏ها را جبران نمود، وپس از اين جسارت بزرگ باخدا، پيوند بندگى برقرار كرد، اين عمل را زود مى‏شودانجام داد، هنوز هم راه نجات باقى مانده است، ولى آنوقت كه در قبر قرار گرفتيد،ديگر يار و مددكارى وجود نخواهد داشت.

اى ابوبكر! آنچه را تو از پيامبر(ص) شنيدى، ما هم شنيده‏ايم، و آنچه را كه ازپيغمبر(ص) با على(ع) تو ديدى،ما هم ديده‏ايم.

بنابراين، چرا درباره كارى كه بر تو مشتبه شده، از آن باز نمى‏گردى؟ ديگر چه‏عذر و بهانه‏اى دارى؟ مقامى را كهتو برگزيده‏اى، براى دين و مسلمانان چه نفع وسودى دارد؟ تو را به خدا، تو را به خدا، به فكر خويشتن باش وكژى را ادامه مده، من‏انذار و هشدار خود را اعلام داشتم، و تو نيز از كسانى مباش، كه به سخن حقپشت‏مى‏كنند و راه استكبار و سركشى را پيش مى‏گيرند! (36) .

در هياهوى مسجد

پس از سخنرانى عميق و متين سلمان، ده نفر ديگر سخنرانى كردند، سفارشهاى‏رسول خدا(ص) را درباره حفظمقام ولايت على(ع) و فضايل و مناقب آن حضرت‏بيان داشتند، و خليفه هم در برابر آن همه استدلالهاى محكمبه ستوه آمد، اما «عمر»بارها به عنوان طرفدارى از خليفه با ارعاب و زور شمشير از جا برمى‏خاست تا افراد راساكت و مجلس را آرام كند، كه اين كار عملى نمى‏شد، زيرا هياهوى عجيبى‏مسجد پيغمبر(ص) را فرا گرفته بود.

اميرالمؤمنين(ع) هم در مسجد حضور داشت، و از سخنرانى افرادى كه پيامهاى‏پيامبر(ص) را به مردمرسانيده بودند سپاسگزارى مى‏كرد، و به «خالد بن سعيد» كه بازبه پا خاسته بود و پاسخ تهديدهاى شمشير«عمر» را مى‏داد، دستور داد: بنشيند تامجلس آرام شود، اما سلمان كه مسجد و منبر و سفارشهاى رسولخدا(ص) را موردبى احترامى مشاهده مى‏كرد، باز از جاى برخاست و فرياد برداشت:

الله اكبر، الله اكبر، من با اين دو گوش خود از رسول خدا(ص) شنيدم، و اگر دروغ‏بگويم دو گوش من كر باد، كهآن حضرت فرمود: وقتى مى‏رسد كه، برادر من و پسرعموى من در مسجد با جمعى از اصحاب جمع مى‏شوند، وگروهى از نااهلان آنان رااحاطه مى‏كنند، و تصميم به قتل آنان مى‏گيرند، و الان ترديد ندارم، كه آن نااهلانشماهستيد، كه اراده قتل على(ع) و ياران او را كرده‏ايد!

اما با شنيدن سخنان سلمان، عمر مى‏خواست او را مورد حمله قرار دهد، كه‏على(ع) او را آرام كرد و سرجاىخود نشانيد و فرمود: اگر دستور خدا و عهد بارسول خدا(ص) نبود، اى پسر «صهاك حبشى‏» به تو مى‏فهماندم،كه يار و ياوركداميك از ما بيشتر است، و چه كسى پيروز و سر بلند است؟ (37) .

ناچار، بيعت

براى بيعت گرفتن از امام على(ع) جهت ابوبكر، چند روزى رفت و آمدهاى‏خشن ادامه داشت و آن حضرت كه براساس تعيين تكليف خلافت از سوى‏پيامبر(ص)، و لياقت و صلاحيت كامل خود، اين كار را مجاز نمى‏دانست، باكمال‏شهامت از بيعت‏خوددارى مى‏كرد، تا «اينكه افراد شمشير بدست، به خانه او هجوم‏آوردند» آن حضرت را بادست‏بسته به مسجد بردند، او در مسجد سخن‏ها گفت،سفارشهاى رسول خدا(ص) را براى مردم بازگو كرد، واولويت‏حق امامت وپيشوايى خود را براى حاضران بيان داشت، و درحالى كه شمشير آخته را براى قتل‏بالاىسرخود مى‏ديد، طبق روايت «ابن قتيبه دينورى‏» اين آيه قرآن را قرائت كرد:«ياابن ام! ان القوم استضعفوننى وكادوا يقتلوننى‏» (38) .

بعد خطاب به قبر رسول الله(ص) نمود و گفت: اى برادرم! پس از وفات تو اين‏گروه مرا به ناتوانى كشيدند ونزديك بود مرا به قتل برسانند!

آنگاه در حالى كه سر به آسمان بلند و ناله مى‏كرد و به خدا شكايت مى‏برد، دست‏بسته را دراز كرد و ابوبكرست‏به دست آن حضرت گذاشت، و بدين ترتيب بيعتى‏صورت گرفت (39) .

طبق روايت امام صادق(ع) سلمان هم بعد از اين مرحله بيعت كرد، و خداوند هم‏در قرآن كريم درباره وضعىكه براى على(ع) و سلمان پيش آوردند و راه بازگشت‏به‏قبل از نبوت را فراهم نمودند، خطاب به منحرفانمى‏فرمايد: محمد(ص) پيامبرى‏بود، كه چون پيامبران قبل از خود به ديار باقى شتافت، آيا اگر محمد(ص)بميرد ياكشته شود، شما بايد به عقب و گذشته برگرديد؟! (40) .

درباره شيوه بيعت‏سلمان هم مى‏خوانيم: در همان روزى كه بيعت اجبارى‏على(ع) صورت گرفت، سلمان فارسىرا با آن كهنسالى و ارادتش به اهل بيت(ع)دستگير كردند و گفتند: با ابوبكر بيعت كن، او گفت: اى اصحابمحمد(ص)! مگرمن در زمان رسول خدا(ص) با اميرالمؤمنين(ع) بيعت نكردم؟ و باز سخن فارسى‏خود راخطاب به ابوبكر، اين طور تكرار كرد: كردى و نكردى و نيكو نكردى و حق‏امير ببردى، شما سنت پيامبر رامى‏دانيد، اما از آن طرفه رفتيد، و نسبت‏به سنت‏پيغمبر(ص) خطا كرديد و هر كس پيمان شكنى كند، عليهخويش اقدام كرده... (41) آنگاه‏گردن خود را كشيد و خم شد، و در حالى كه زير بار بيعت نمى‏رفت، و على(ع)هم‏اين وضع را مشاهده مى‏كرد، خطاب به آن حضرت گفت: من مطيع تو هستم و درامور دين، مولاى من توهستى.

آنگاه على(ع) فرمود: سلمان! بيعت كن، اين كار نزديك و ساده‏اى است، پاداش‏بزرگ فردا از جانب خداست، بعدقرائت كرد: اگر خدا بخواهد، كسانى را يارى‏مى‏كند، اما برخى را به برخى ديگر امتحان مى‏گرداند (42) .

بعد سلمان دست چپ خود را جلو برد، و گفت: چو با دست راست‏با على(ع) درزمان رسول خدا(ص) بيعتكرده‏ام، با آن دست‏با ديگرى بيعت نخواهم كرد، اكنون‏اين دست چپ من در اختيار شماست، و خداوند هم اينسلطنت را بر شما مبارك‏نگرداند.

بارى، در حالى كه سلمان گردن خود را كشيده بود، تا بدين وسيله در برابر شمشيراعلام جانبازى كند، على(ع)خطاب به جمعيت فرمود: شما را به خدا و به‏پيغمبر(ص) سوگند مى‏دهم، آيا شما نشنيديد كه پيغمبر(ص)مى‏فرمود: سلمان منااهل البيت، من اغضب سلمانا فقد اغضبنى؟

حاضران جواب دادند: همين‏طور است، ما اين موضوع را شنيده‏ايم.

آن وقت على(ع) فرمود: بنابراين، به دست چپ او قناعت كنيد، ايرادى ندارد.آنگاه ابوبكر گفت: على(ع) راستمى‏گويد، دست چپ سلمان را نزديك بياوريد (43) .

ابن ابى الحديد، از كتاب «جوهرى‏» از «جريربن مغيره‏» روايت مى‏كند: زبير وسلمان و انصار مى‏خواستند بعد ازپيامبر(ص) با على(ع) بيعت كنند، اما وقتى ابوبكرمورد بيعت قرار گرفت، سلمان گفت: اصبتم الخبرة واخطاتم المعدن (44) .

به كارشناسى دست‏يافتيد، اما از معدن علم و فضيلت محروم شديد.

همچنين ابن ابى الحديد مى‏نويسد: سلمان گفت: شما با پيرمردى بيعت كرديد، امادرباره اهل بيت پيامبر(ص)به خطا رفتيد، در صورتى كه اگر اهل بيت را برمى‏گزيديد، اختلافى در ميان شما به‏وجود نمى‏آمد، و روزگار پرنعمتى داشتيد (45) .

«طبرى‏» كه وفات حضرت فاطمه(س) را شش ماه بعد از وفات رسول خدا(ص)مى‏داند، از «زهرى‏» روايتمى‏كند: على(ع) شش ماه بعد از وفات رسول خدا(ص)بيعت نمود، و بنى هاشم نيز پس از بيعت على(ع) بيعتكردند (46) .

به هر حال، بيعتى كه سلمان و ابوذر و مقداد و افراد ديگرى از مهاجران و انصار و«بنى هاشم‏» به پيروى ازسفارشهاى رسول خدا(ص) براى آن تلاش مى‏كردند، تابراى امام على(ع) صورت گيرد، و حق نبوت ادا شود، وامت‏به راه هدايت‏حركت‏كند، و كيان اسلام با پيشوايى خليفه‏اى اعلم و اتقى و افضل محفوظ ماند، باماجراهاى‏تلخى كه مطالعه كرديم، و ناصالحى‏هايى كه واقع شد، براى «ابوبكر» صورت پذيرفت.

پى‏نوشتها:

1. مجمع‏البيان، ج 10، ص 554; بحارالانوار، ج 21، ص 100; ديوان اميرالمؤمنين(ع)، ص 400.

2. سوره مائده، آيه 3.

3. بحارالانوار، ج 22، ص 514.

4. سوره شعراء، آيه 214.

5. تاريخ الامم و الملوك، ج 1، جزء 2، ص 217; كنزالعمال، ج 11، ص 600; الغدير، ج 2، ص 283.

6. كنزالعمال، ج 11، ص 602; حياة محمد(ص)، ص 464; تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 112.

7. سوره بقره، آيه 180.

8. تاريخ پيامبر اسلام(ص)، ص 377.

9. التنبيه و الاشراف، ص 215.

10. تاريخ پيامبر اسلام، ص 380.

11. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 67; التنبيه و الاشراف، ص 235; السيرة النبوية، ج 3، ص 108.

12. الاستيعاب، ج 2، ص 98.

13. الاستيعاب، ج 2، ص 98.

14. اسدالغابة، ج 2، ص 313.

15. الاصابة، ج 2، ص 52.

16. شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحديد، ج 18، ص 35.

17. فتاوى صحابى كبير سلمان فارسى، ص 104; الدرجات الرفيعة، ص 213.

18. بحارالانوار، ج 22، ص 328; احتجاج طبرسى، ج 1، ص 98; ناسخ التواريخ، خلفاء، ج 1، ص 64.

19. احتجاج طبرسى، ج 1، ص 107; بحارالانوار، ج 22، ص 329; بهجة الامال، ج 4، ص 166.

20. الامامة و السياسية، ج 1، ص 11.

21. اشاره به آيه 66 سوره مائده: ... لا كلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم.

22. الاحتجاج للطبرسى، ج 1، ص 152; نفس الرحمن، ص 276; بحارالانوار، ج 29، ص 81 و ج 28، ص 8و9;فتاوى سلمان، ص 706.

23. فتاوى سلمان، ص 102; نفس الرحمن، ص 585.

24. الغدير، ج 7، ص 93 و 143; تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 124; اسدالغابة، ج 4، ص 40.

25. بحارالانوار، ج 28، ص 55 و 75.

26. سوره آل عمران، آيه 155.

27. مجمع‏البيان، ج 1، ص 532; السيرة النبوية، ج 3، ص 122.

28. بحارالانوار، ج 22، ص 321; امالى شيخ صدوق، ص 327.

29. بحارالانوار، ج 22، ص 3 - 322; الاختصاص، ص 4، روضه كافى، ص 245; نفس‏الرحمن، ص 576.

30. كنزالعمال، ج 11، ص 603; مجمع‏الزوائد، ج 9، ص 134; فيض القدير، ج 4، ص 356.

31. بحارالانوار، ج 22، ص 352.

32. فتاوى سلمان، ص 102.

33. بحارالانوار، ج 22، ص 325; عيون اخبار الرضا، ص 269.

34. الاحتجاج للطبرسى، ج 1، ص 97.

35. سوره بقره، آيه 195.

36. الاحتجاج، ج 1، ص 100، ناسخ التواريخ، خلفا، ج 1، ص 68.

37. الاحتجاج، ج 1، ص 104; الدرجات الرفيعه، ص 214; ناسخ التواريخ خلفا، ج 1، ص 77.

38. الامامة و السياسة، ج 1، ص 13; سوره اعراف، آيه. 15.

39. الاحتجاج، ج 1، ص 110; ناسخ التواريخ خلفا، ج 1، ص 96.

40. بحارالانوار، ج 22، ص 351; سوره آل عمران، آيه 144.

41. سوره فتح، آيه 10.

42. سوره محمد(ص)، آيه 4.

43. نفس‏الرحمن، ص 585; الكشكول فيما جرى على آل الرسول، ص 84 و 85.

44. شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 49.

45. شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 49.

46. تاريخ الامم و الملوك، ج 2، جزء 3، ص 202.

back indexnext
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation