بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سلمان فارسی,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     fehrest -
 

 

 
 

 indexnext

بسم الله الرحمن الرحيم

و لقد جمعت‏حولك يا رسول صحابة.

بعمائم، تزهو على التيجان.

خشنت ملابسهم و لان جوارهم.

بالعدل، فالاعداء كالاخوان (1) .

اى رسول خدا! به راستى يارانى را گرد خود.

فراهم آورده‏اى، كه عمامه‏هاى آنان، بر تاج‏ها.

افتخار دارند، لباسهاى آنها خشن است، اما.

جوارح و قلبهاى آنان، در برابر عدالت نرم‏است، و دشمنان چون برادران شده‏اند.

همچو سلمان

بندگى كن، تا كه سلطانت كنندتن رها كن، تا همه جانت كنند

خوى حيوانى، سزاوار تو نيستترك اين خو كن، كه انسانت كنند

چون ندارى درد، درمان هم مخواهدرد پيدا كن، كه درمانت كنند

بنده شيطانى و دارى، اميدكه ستايش، همچو يزدانت كنند

سوى حق نارفته، چون دارى طمع؟همسر موسى بن عمرانت كنند؟

از چه شهوت، قدم بيرون گذارتا عزيز مصر و كنعانت كنند

بگذر از فرزند و جان و مال خويشتا خليل الله دورانت كنند

سر بنه در كف، برو در كوى دوستتا چو اسماعيل، قربانت كنند

جسم لاهوتى اگر دارى، بياتا به بزم قرب، مهمانت كنند

چون على(ع) در عالم مردانگىفرد شو، تا شاه مردانت كنند

همچو سلمان، در مسلمانى بكوشاى مسلمان! تاكه سلمانت كنند

تا توانى، در گلستان جهانخار شو، تا گل به دامانت كنند

همچو خاك افتادگى كن، پيش از آنكه به زير خاك پنهانت كنند

سيد عباس حسينى جوهرى

كليات خزائن الاشعار، ص 28

به نام خدا

مقدمه چاپ پنجم

آن روز كه اين جانب كتاب «سلمان فارسى‏» را مى‏نوشتم، حدود 23 سال داشتم، واكنون 27 سال از آن تاريخمى‏گذرد. در همان سالها كه اين كتاب چاپ شد، مورداستقبال خوب خوانندگان عزيز قرار گرفت، و با تعدادفراوانى، چهار نوبت تجديدچاپ گرديد.

اما به دليل ضرورت يك باز نگرى كامل در كتاب، تجديد چاپ آن بيش از ده سال‏متوقف شد، تا به دنبالتقاضاى مكرر گروهى از فضلا و طلاب محترم، فرصتى رافراهم كردم، و طى چند ماه مطالعه و تحقيق، كتاب رابا طرحى نو، قالبى جديد، وامتيازات زير، تقديم مى‏دارم:

1- در فصل اول كتاب، اصلاحات و اضافات زيادى صورت گرفت.

2- فصلهاى جديد و مشروحى به كتاب افزوده شد، به طورى كه چاپهاى قبلى‏كتاب، كه از هفت فصل تشكيلمى‏گرديد، اكنون با شانزده فصل ارائه مى‏شود.

3- مطالب كتاب، نسبت‏به چاپهاى قبلى بيش از دو برابر افزايش يافت، تا جايى كه‏كتاب با قطع جيبى و 344صفحه، اكنون با 424 صفحه، در قطع وزيرى ارائه مى‏گردد.

4- فصل اول كتاب، تقريبا در «قالب داستان‏» تنظيم شده، اما فصلهاى ديگر، به‏شيوه تحقيقى، و در عين حال باقلمى روان و ساده، نگارش يافته است.

5- برخلاف چاپهاى قبلى، همه مطالب كتاب ماخذ يابى دقيق شده، و ماخذها درپاورقى‏ها آورده شده است.

6- و بالاخره، در طرح و قالب و محتواى كتاب «سلمان فارسى، استاندار مداين‏»تغييرات و اضافات فراوانىصورت گرفته، به گونه‏اى كه اگر كسى چاپهاى قبلى اين‏كتاب را خوانده باشد، اكنون آن را تاليف جديدىخواهد يافت.

اميد است اين نوشتار، يك خدمت مفيد دينى و فرهنگى محسوب گردد، و درجامعه اسلامى بتوانيم، فضايلاخلاقى، روشهاى حكيمانه، عبادت خالصانه، دانش‏جهادگرانه، اطاعت آگاهانه، و منشهاى زاهدانه سلمان فارسىرا - به خصوص درشيوه‏هاى مديريتى و اجرايى نظام اسلامى - ملاك و معيار عملى قرار دهيم، تا قرب‏الهى راتحصيل، و خدمت‏به خلق خدا را، شكوفاتر سازيم.

قم : حوزه علميه، احمد صادقى اردستانى.

6 بهمن 1375 - 15 شعبان 1417.

به نام خداوند

بر چاپ سوم

همچنانكه انتظار مى‏رفت، با توجه خداوند، اين اثر ناچيز تا اندازه چشمگيرى، بااستقبال گرم طبقات مختلفروبرو شد، و اكنون براى سومين چاپ، با اضافات واصلاحات بصورت كاملترى در اختيار خوانندگان محترم قرارمى‏گيرد.

به راستى مقام و شخصيت والاى سلمان، در خور چنين تجليل و تقديرى هم بود،زيرا وى از طرفى اولينمسلمان هموطن ما بوده، و از طرف ديگر، در ميان مسلمانان‏صدر اسلام، به درجه و مقامى نايل آمده بود، كهرسول اكرم(ص) در باره اين گونه‏افراد مى‏فرمود: كادوا ان يكونوا من الحكمة انبياء (2) .

بعيد نيست كه آنان، در حكمت و شناخت‏حق و باطل، مانند انبياء و پيامبران‏باشند!

آرى، سلمان از ديدگاه پيغمبر(ص) داراى چنين مقامى بود، زيرا در شرايط وموقعيتهاى مختلف، آنطور بابصيرت و موقع شناس بود، كه به هنگام عبادت به نمازو روزه مى‏پرداخت، وقت كار و حفر خندق كلنگ به دستمى‏گرفت، در ميدان جنگ‏حضور فعال داشت و حتى فرمانده ارتش بود، به وقت‏سختى سپاه اسلام، درجنگ‏طائف منجنيق و تانك اختراع مى‏نمود، به هنگام كارگشايى و حل مشكلات اجتماعى‏مردم «مداين‏» قلم ودوات به كار مى‏برد، و به هنگام مناظره و دفاع از ساحت مقدس‏على(ع) با حربه علم و منطق وارد صحنه نبرد ومبارزه مى‏گرديد و اين است راه ورسم يك مسلمان راستين و آگاه، بخصوص كسى كه مى‏خواهد عهده‏داررهبرى وهدايت‏خلق گردد. و نيز بدين جهت است كه امام صادق(ع) مى‏فرمايد: العالم بزمانه‏لا تهجم عليهاللوابس (3) .

كسى كه به شرايط و مقتضيات زمان خود آگاه باشد، دستخوش اشتباهات ولغزشها قرار نمى‏گيرد.

به هر حال، اين است‏سيره و شيوه سلمان فارسى، كه روزگارى براى نجات‏خويش از ضلالت و بت‏پرستى با وضعرقت‏بارى از ايران به شام و حجاز گريخت، وروزگارى هم به عنوان فرمانده ارتش اسلام به ايران آمد و گفت: انىمنكم فى‏الاصل، ادعوكم اليها ما يصلحكم، ان تسلموا فاخواننا (4) .

من نيز مانند شما اصالتا ايرانى هستم، و براى دعوت و هدايتى كه به صلاح‏شماست آمده‏ام، اگر مسلمان شويدبرادران ما خواهيد بود.

بارى، راه و رسم سلمان، برنامه قرآن است، كه ابتدا با فرمان: امنوا دستورخودسازى مى‏دهد، و سپس با بيان:تواصوا بالحق (5) مسلمانان را به «ديگرسازى‏» ومسؤوليت نظارت بر اصلاح اجتماع وا مى‏دارد.

سلمان هم از ايران به حجاز رفت و ابتدا خود را اصلاح نمود، سپس به ايران بازگشت، تا ديگران را نيز به راهارشاد و اصلاح برساند.

اميد است، شيوه سلمان براى همه مسلمانان هم، راه و رسم زندگى اسلامى قرارگيرد.

قم : احمد صادقى اردستانى

14 رجب 1397 هجرى.

به نام خدا

مقدمه استاد: مصطفى زمانى

اولين مسلمان ايرانى

اگر چه على بن ابيطالب(ع) تا آنجا مورد توجه ايرانيان قرار گرفت كه چند مرتبه‏آن حضرت را براى تدريس دردانشگاه جندى شاهپور دعوت كردند، و اگر چه‏ايرانيان آنقدر علاقه به خاندان رسالت پيدا كردند كه از على(ع)و همچنين از امام‏حسين(ع) چندين مرتبه دعوت كردند كه حكومت ايران را بپذيرند و براى رياست‏برايرانيانبه ايران سفر كنند، و اگر چه مقام ايرانيان مسلمان به آنجا رسيد كه در وزارت‏دارايى مسلمانان داراى مقاماتعالى گرديدند، زيرا ايرانيان در كار اسلحه‏سازى،خدمات شايانى به مسلمانان كردند، اما تمام اين توجهاتايرانيان به اسلام ومسلمانان و خاندان رسالت(ع) و نفوذ در ميان مسلمانان، پس از مسلمان شدن‏ايرانيان بود (6) .

آرى، اولين ايرانى كه براى شناسايى خداى يكتا و فرار از ظلم و ستم و بيدادگرى‏بار سفر بست و به سياحت ومسافرت پرداخت، سلمان فارسى بود.

با توجه به هدف سلمان فارسى درك مى‏كنيم كه، اگر آن همه رنج و ناراحتى رامشاهده كرد، در راه هدف عالى والهى او ارزش داشته است و براى همين ارزش فكرو هدف اوست كه رسول اكرم(ص) و خاندانش سلمان را بهبزرگى ياد مى‏نمودند و ازاو احترام مى‏كردند.

روش محمد(ص) نسبت‏به سلمان

از آن روزى كه رسول خدا(ص) سلمان را خريدارى كرد و آزادش نمود (7) او رامورد لطف و مرحمت قرار داد و تاآنجا لطف رسول خدا(ص) افزايش يافت كه،آنگاه كه ميان سلمان و ابوذر پيمان «اخوت‏» برقرار مى‏كرد و آنان رابا يكديگر برادرمى‏نمود، با ابوذر شرط كرد كه نافرمانى سلمان را ننمايد (8) .

آن روزى كه رسول خدا(ص) با سلمان درباره مبارزه با نيروى دشمن مشورت‏مى‏كرد و سلمان عرضه مى‏داشت:در ايران ما، در چنين مواردى خندق حفر مى‏كنند ومسلمانان از پيشنهاد سلمان به تعجب مى‏افتادند و دوستمى‏داشتند كه او را به خودمنتسب گردانند و به همين منظور گفتند: سلمان از ماست، رسول خدا(ص) سلمانرابيش از پيش مورد لطف قرار داد و فرمود: «سلمان از ما اهل بيت است‏» (9) .

كار مهربانى رسول خدا(ص) نسبت‏به سلمان به آنجا كشيد كه براى دفع توهم و يااعتراض عده‏اى فرمود: «منمامور شده‏ام چهار نفر را دوست‏بدارم و دستور بدهم كه‏آنان را دوست‏بدارند، اين چهار نفر عبارتند از: على(ع)سلمان، ابوذر، و مقداد» (10) .

سلمان نه تنها مورد محبت‏حضرت رسول اكرم(ص) بود، بلكه تا آنجا مورداعتماد و امين پيامبر اسلام(ص) وعلى بن ابيطالب(ع) قرار گرفت كه، شب عروسى‏حضرت زهرا(س) مركب سوارى آن مخدره را از جلو مى‏كشيدورسول خدا(ص)از عقب سر، آن را مى‏راند تا به خانه على(ع) رسيدند (11) .

پس از ازدواج على(ع) هم سلمان، مشاور حضرت زهرا و رازدار آن بانوى عزيزبود و گاه و بيگاه درد دلهاى آنمخدره را براى رسول خدا و على(ع) بيان مى‏نمود.

سلمان فارسى، تنها در زمان زندگى خود و يا سلامتى رسول خدا(ص) و على بن‏ابيطالب(ع) مورد لطف ومرحمت و ستايش نبود، بلكه پس از مرگ هم تا آنجا مورداحترام و عنايت اين خانواده بود كه حضرت صادق(ع)در اين باره، مورد اعتراض‏قرار مى‏گرفت!

ولى آن حضرت در برابر اعتراضات ديگران مى‏فرمود: «علت اينكه من سلمان رابه نيكى ياد مى‏كنم اين است كه،او داراى سه خصلت‏بود: خواسته على(ع) را برخواسته خود مقدم مى‏داشت، فقراء را دوست مى‏داشت و آنان را برثروتمندان برترمى‏دانست، و دوستدار علم و دانشمندان بود» (12) .

روش امنيتى سلمان

سلمان كه با اذن على(ع) از سوى خليفه دوم، سمت استاندارى مداين را قبول‏كرد (13) وقتى وارد مداين شد، بهزنبيل بافى مشغول گرديد تا زندگى خويش را تامين‏كند، زيرا با اينكه سهميه او پنج هزار درهم بود، آن را در راهخدا انفاق مى‏كرد ومى‏گفت: دوست مى‏دارم از دسترنج‏خود ارتزاق كنم، و به كارهاى مردم هم رسيدگى‏نمايم (14) .

شغل اختصاصى سلمان، سبب شد كه، عده‏اى از آنان كه چشمشان به ظواهردوخته بود، نسبت‏به وى ودستوراتش بى‏اعتنا گردند و به همين جهت، دزدى و فسادرواج يابد، اما سلمان از مسجد خارج شد و به يكسگ كه در كنار راه بود جمله‏اى‏گفت... (15) .

به دنبال جمله سلمان، ديگر كسى جرات نداشت‏شبها خارج از وقت مقرر، ازمنزل خارج گردد، زيرا آنان كه شبخارج شده بودند مورد حمله سگها قرار گرفتند وبه قتل رسيدند! (16) .

سلمان فارسى

كتاب «سلمان فارسى‏» نوشته جناب دانشمند ارجمند آقاى احمدصادقى‏اردستانى، كه اينك در اختيارخوانندگان كتابهاى مذهبى قرار مى‏گيرد، يكى از آثارمتعددى است، كه عده‏اى از فضلاى حوزه علميه قم تاليفنموده و يا در دست تاليف‏دارند و به تدريج چاپ مى‏گردد و در اختيار طبقه جوان قرار مى‏گيرد.

اميد است اين نوشتار مورد توجه صاحب‏نظران قرار گيرد و نه تنها نويسنده‏محترم اين كتاب، در تكميل آثارديگرش تشويق گردد، بلكه ساير دوستان عزيزمان‏هم كه تشخيص داده‏اند، از راه قلم بهتر مى‏توان به اجتماعخدمت كرد به كار خويش‏دلگرم‏تر شوند و در راهى كه در پيش گرفته‏اند، بيش از پيش كوشا باشند ومحصول‏زحمات خود را به تدريج در اختيار خوانندگان عزيز قرار دهند.

قم - ديماه 1348

مصطفى زمانى نجف‏آبادى

پيشگفتار

در اين كتاب از يك قهرمان برگزيده مسلمان سخن به ميان مى‏آوريم، از سلمان‏فارسى، از سلمان محمدى(ص)،يار ممتاز و عالى رتبه پيامبر اسلام(ص). نويسنده‏در آثار مختلف اسلامى به كاوش پرداخته و اين كتاب محصولمطالعات تاريخى‏اوست كه اينك به صورت كارنامه خواندنى و درخشان از يك شخصيت‏بزرگ‏مسلمان در برابرخواننده عزيز گشوده مى‏شود.

خواندن اين سرگذشت تاريخى براى ملت ايران، بيشتر از ديگران در خور مطالعه‏و دقت است، چون در روزگارىكه فضاى وطن ما را اوهام و خرافات مجوسيت وآتش پرستى فراگرفته و تاريك ساخته بود، اول كسى كه سدرؤيا پرستى وخيال‏پرورى و تبعيض نژادى را در هم شكست و شجاعانه و آزادانه براى يافتن يك‏مذهب واقعى وآرامش آفرين قدم استوارى برداشت، سلمان فارسى ايرانى بوده‏است. از اين نظر لازم است پيرامون اينشخصيت فوق‏العاده كه بيش از دو قرن‏زندگى كرد و اكنون حدود هيجده قرن از آغاز زندگى او مى‏گذردعميق‏تر مطالعه‏كنيم، تا شخصيت درخشان و پرعظمت هم ميهن پيشقدم خود به اسلام را، درست‏تربشناسيم.

از كدام شهر بوده است؟

وقتى به كتابهاى تاريخى مراجعه مى‏كنيم در اين زمينه، كه آيا سلمان از كدام يك‏شهرهاى ايران بوده استغوغايى مى‏يابيم، كه مورخين در ميدان تاريخ به پا كرده‏اند!

گروهى او را اصفهانى دانسته، برخى وى را شيرازى خوانده و احيانا عده‏اى هم‏نوشته‏اند: قهرمان كتاب ما، ازسرزمينهاى اهواز، شوشتر، رامهرمز و بهبهان برخاسته است و كسانى هم خواسته‏اند اصلا وجود چنين شخصىرا در تاريخ اسلام انكار كنند!!

محمد بن عبدالبر، مورخ بزرگ اسلامى مى‏نويسد: «سلمان اصالتا از رامهرمز فارس، از قريه‏اى كه آن را «جى‏» (17) مى‏ناميدند مى‏باشد و بعضى هم او را اصفهانى معرفى كرده‏اند» (18) .

نويسنده كتاب «قاموس الرجال‏» در مورد اصالت‏سلمان اظهار نظرى نكرده، بلكه‏با ترديد اينگونه نوشته است:«سلمان يا از شيراز يا اهل رامهرمز يا اهواز يا شوشتر ويا قريه «جى‏» در اصفهان مى‏باشد» (19) .

بعضى هم گفته‏اند: وى اهل بهبهان بوده است. ولى آنچه قفل اين مشكل رامى‏گشايد و شعله اين جدال راخاموش مى‏كند اين است كه بگوييم: پدر و مادرسلمان از اصفهان بوده‏اند و سپس به كازرون رفته‏اند و در آنجازندگى خويش را آغازنموده‏اند. زيرا در متون تاريخى سخن از اصفهانى بودن سلمان زياد آمده و آنگاه هم‏كهسلمان به تحريم اسلام قدم مى‏گذارد، وقتى رسول خدا(ص) به او دستور مى‏دهدتا سرگذشت‏خود را بيان كند،وى ضمن توضيحات زيادى مى‏گويد: «من مردى‏پارسى، اهل اصفهان از قريه‏اى كه آن را «جى‏» مى‏نامندمى‏باشم‏» (20) .

از طرف ديگر در تاريخ مى‏خوانيم كه رسول خدا (ص) نامه دامنه‏دارى براى برادرو بستگان سلمان به كازرونمى‏نويسد و اعلام مى‏دارد كه: مردم خاندان سلمان رامورد تكريم و احترام قرار دهند (21) .

روى اين حساب، سلمان هم اصفهانى بوده، چون در آنجا متولد شده و مى‏زيسته،و بعد هم چون برادر و بستگاناو به كازرون رفته‏اند، و اعضاى خانواده وى دركازرون مى‏زيسته‏اند، مى‏توان سلمان را هم اهل كازرون دانست.

بنابراين، سلمان اصالتا اهل اصفهان بوده، بعد به كازرون هجرت كرده، برادر وخانواده وى هم به آنجا مهاجرتنموده‏اند. و شايد هم او براى مدتى به شيراز و اهوازو شوشتر و بهبهان و رامهرمز كه در تاريخ آمده مهاجرتداشته، و شايد هم آن روز به‏همه اين مناطق، شيراز اطلاق مى‏شده است.

آنچه مسلم است‏سلمان مسلمانى رشيد و ممتاز و سر سلسله تمام ياران پيامبراسلام بوده است، و ما هم هدفخود را كه عبارت است از آشنايى با مقام درخشان‏وى و سرمشق و آموزش گرفتن از آن شخصيت ايمانى واخلاقى دنبال مى‏كنيم و به‏قول خود او مى‏گوييم: «سلمان فرزند اسلام است‏» (22) .

اما وجود چشمه سلمان، در مشرق دشت ارژن، قبرستان سلمانيها در كازرون، كه‏هم اكنون آثارى از آن هست،مسجد جامع عقيق كه به مسجد ملابرات معروف است‏و نامه رسول خدا به عنوان معافيت‏خاندان سلمان و بلكهتمام اهالى كازرون، اين‏هانشانه و دليلى است، كه برادر و اعضاى خانواده سلمان از اصفهان به كازرونمهاجرت‏كرده باشند.

سلمان پاك

«سلمان پاك‏» نام كتابى است كه دكتر عبدالرحمن بدوى براى يك قسمت از چهارقسمت كتاب خويش تحتعنوان «شخصيات قلقة فى الاسلام‏» انتخاب كرده است.اصل اين كتاب را پروفسور «لوئى ماسينيون‏»اسلام‏شناس فرانسوى نگاشته و«عبدالرحمن بدوى‏» آن را به عربى آورده، و آقاى دكتر على شريعتى هم آن راازعربى و فرانسه، به پارسى ترجمه كرده است.

در اين كتاب به خوبى روشن است كه «ماسينيون‏» به همه كتابهاى مستند تاريخى‏دست‏رسى كامل نداشته وتنها از چند كتاب دست‏خورده و رساله‏هايى كه مورخين‏مرموز از گوشه و كنار، افسانه‏ها را با مطالب تاريخى بهمبافته‏اند استفاده كرده است!

ماسينيون مى‏نويسد: «در سال 1992 «هوروويتز» در رساله موجز و فشرده و بسيارتندى كوشيد تا نشان دهد كهسيره سلمان خرافه‏اى بوده كه از بحث اشتقاقى مربوط به‏كلمه «خندق‏» زائيده شده است، و در اين موضوع ازنظريه «ماكس مولر» كه ريشه‏خرافه را در يك نوع بيمارى زبان مى‏داند پيروى كرده است. به نظر وى در آغازتنهايك نام ساده «سلمان‏» در فهرستهاى غيردقيقى يافت مى‏شده است، كه مدافعين اسلام‏مى‏كوشيدند تاازاسامى «شهود اهل كتاب‏» (23) يهوديان و مسيحيانى كه در آغاز كار به‏رسالت پيغمبر (ص) ايمان آورده‏اند، تنظيمكنند. اين نام كه بطور مبهمى به يك ايرانى‏نسبت داده شده است‏براى آراستن جنگ خندق بكار رفته است.

كلمه خندق، كه از زمان قديم معرب شده، ولى از اصل ايرانى آمده است و يك كاراستراتژيكى را كه فكرمى‏كنند ريشه ايرانى داشته است‏بيان مى‏كند، اين فكر را القاءكرد، كه از نام سلمان (فارسى) كه از او هيچ خبرنمى‏شناختند، يك مهندس ايرانى،يك مزدكى مسلمان شده، و مشاور خاص محمد (ص) بسازند و بدين طريقزمينه رامهيا كردند، تا نامش را در فهرست‏شيعى اولين مدافعان آل على(ع) ثبت كردند. براساس اين فرضيههورو، ساير تفاصيل مربوط به حيات سلمان را زاييده همين خرافه‏اشتقاقى مى‏داند!» (24) .

داورى ماسينيون

ولى «ماسينيون‏» كه تا اندازه‏اى عادلانه‏تر فكر كرده، در صفحه بعد و همچنين دراواخر كتاب خود به دفاع ازحريم سلمان پرداخته و در مطالب تاريخى كه همه بايدمقلد باشيم، اينگونه به اجتهاد پرداخته است: «اشكالىنخواهد داشت كه فكر كنيم‏پيغمبر (ص) - در كنار همكاران بزرگ سياسى و آن همه هم پيمانان سودجوومشكوكش - دوستانى مطمئن داشته كه دلش به آنها نزديكتر بوده است، تا به‏تحريكات سياسى حرمش. و پساز خديجه وزيد، و بيشتر از اين دو به حذيفه وسلمان دلبستگى داشته است‏» (25) .

نيز ماسينيون مى‏نگارد: «زهرى كه «هورووتيز» در اينجا از او پيروى مى‏كند:مزدور بنى‏اميه بوده است ومى‏كوشيده ارزش «شاهدى‏» را كه از جانب شيعيان‏انقلابى ستايش شده است، تباه سازد»! (26) .

حديث: سلمان منا

از پروفسور «ماسينيون‏» اسلام‏شناس فرانسوى، تاكنون با احترام نام برديم و او رايك مورخ و محقق منصفقلمداد كرديم، و در كتاب «سلمان پاك‏» هم مطالب مهم وقابل دقتى آورده است.

اما نبايد غافل بود كه همه اظهارات و نوشته‏هاى چنين افرادى براى ما قابل قبول واعتماد نيست! چون گاهىاين محققين و مورخين به كتابهاى اصيل و صحيح اسلامى‏دست‏رسى نداشته و گاهى هم دستخوش وسوسه‏ها وماموريتهايى مى‏شده‏اند، كه‏مجبور بوده‏اند نابجا اظهارنظر كرده و مسائل اعتقادى و مذهبى را با اوهام وافسانه‏هادرآميزند! تا در نتيجه ديگران از اين آب گل آلود، بهتر ماهى بگيرند!

اكنون ما به عنوان نمونه سه مورد از سهل‏انگاريهاى آقاى «ماسينيون‏» راخاطرنشان ساخته و به پاسخ آنمى‏پردازيم:

الف: يك مورد مربوط به: «سلمان منا اهل البيت‏»، حديث معروف نبوى (ص)است، كه همه مورخين اسلامىآن را ثبت كرده‏اند، ولى ماسينيون به استناد «سيره‏ابن‏هشام‏» اينطور نوشته است:

«درباره حديث: «سلمان منا اهل البيت‏» اين حديث‏بر يك روايت واحد، از يك‏راوى مدنى (كثيربنعبدالله‏بن‏عمروبن عوف يشكرى) استوار است، كه ابن هشام و«واقدى‏» آن را ضعيف و «يقال‏» تلقى كرده‏اند» (27) .

در پاسخ اين ادعا مى‏گوييم:

1- ابن‏هشام و «واقدى‏» حديث را ضعيف ندانسته، بلكه با صحت و قاطعيت، آن‏را روايت كرده‏اند (28) .

2- غير از اين دو تاريخنگار، مورخان فراوانى، از شيعه و اهل سنت، حديث راروايت نموده، كه براى اطلاع بيشتربه كتابهاى: الاصابة، الاستيعاب، اسد الغابة، صفة‏الصفوة، قاموس الرجال، نقد الرجال و كتب صحيح ديگرى كهدر پاورقيهاى اين‏كتاب نشانى آنها آمده، لازم است مراجعه شود.

ب: مورد دومى كه «ماسينيون‏» را دچار اشتباه كرده، مسئله بردگى و آزادى سلمان‏است، كه وى اينطور بهسؤال شگفت‏مندانه خويش مى‏پردازد: «چگونه سلمان كه‏عرب نبود پس از آزادى از بردگى توانست در ميان اينامت جوانى كه در مدينه‏پديد آمده بود جاى بگيرد؟

چون وى به وسيله عده‏اى آزاد شده بود، و بايد برده آزاد شده همه كسانى باشد،كه در بازخريد وى سهيمبوده‏اند!؟

با اين حال، كمى بعد اعلام مى‏شود كه: وى آزاد شده شخص پيغمبر (ص)است!» (29) .

جواب قسمت اول سؤال، در دو محور توضيح داده مى‏شود:

1- توجه داريد كه ماسينيون در وهله اول تعجب مى‏كند كه، سلمان پارسى چگونه‏توانسته است در ميان ملتعرب زندگى كند؟ در صورتى كه خود در صفحه 91 و 74«سلمان پاك‏»، موضوع اخوت اسلامى را ميان «صهيبيونانى‏»، بلال حبشى و سلمان‏ايرانى عامل وحدت و معاشرت دانسته است و مى‏بايست اين شبهه اوبرطرف‏گرديده باشد.

2- اضافه بر اين، در مكتب صلح‏آفرين اسلام هر يك از عرب و عجم و اروپايى‏و آفريقايى بر ديگرى امتيازىندارند و تنها ملاك ارزشها و برترى‏ها، مقام ايمان وخداشناسى در افراد مى‏باشد و اسلام با هرگونه خرافه‏پرستىو افتخار به رنگ وپوست‏بدن و نژادپرستى، شديدا مبارزه كرده است (30) .

همان روز هم اگر كسى چنين خيالى را در ذهن خود مى‏پرورانيد و احيانا به زبان‏مى‏آورد كه: سلمان پارسىاست و ما عربها، بر او امتياز داريم، با مخالفت وسرزنش رسول اكرم (ص) مواجه مى‏شد! (31) .

ج : مورد سومى كه «ماسينيون‏» راه خيال را پيموده است، مسئله بردگى و آزادى‏سلمان است كه: «سلمانى كهبرده يك يهودى بوده بعد به همكارى چند مسلمان وسرپرستى پيغمبر (ص) خريدارى و آزاد شده، بايد بندههمه كسانى باشد كه او راخريده‏اند» (32) .

در صورتى كه خيلى روشن است، كسى كه آزاد شد، ديگر بنده نيست، بلكه‏مسلمانان او را خريدند و در راه خداآزاد كردند، و از حالت «بردگى‏» بيرون آمد، مثل‏پارچه سفيدى كه به رنگ «مشكى‏» در آمده و رنگ ديگرى بهخود گرفته است.

بنابراين، سلمانى كه «برده‏» بود و سپس آزاد شد، ديگر بردگى او معنايى ندارد، تاانگشت‏حيرت به دندان بگيريمكه متعلق به كداميك از خريدارانش مى‏باشد؟ بلكه‏همه او را خريدند و در راه خدا آزاد كردند، و رسول خدا (ص) هم بانى آزادى وى‏بوده است. با اين بيان مشكل «ماسينيون‏» حل مى‏شود، و تناقضى هم وجود نخواهدداشت.

البته، كتاب «سلمان پاك‏» مطالب جالب و قابل مطالعه‏اى هم دارد، غير از ايرادهاى‏بالا هم در اين كتاب مسايلديگرى كه سزاوار بحث و بررسى است، به چشم‏مى‏خورد، كه در فرصت مناسب، مى‏بايست‏به آن پرداخت.

هدف ما

منظور ما در اين نوشته اين است كه، يك مسلمان پيشقدم ايرانى را به هم‏ميهنان‏عزيز معرفى كنيم و ازسرگذشت آموزنده اين مرد بزرگ درس فضائل و انسانيت‏بگيريم. در اين زمينه‏ها گروهى ديگر از دوستان ما نيزقدمهاى مثبت و فعالانه‏اى‏برداشته‏اند، كه در شرف اتمام است، ما كاميابى آنها را آرزومنديم تا مردان رشيدوعاليمقام اسلام را به دوستداران اصحاب رسول خدا (ص) و شخصيتهاى بزرگ وخدمتگزار اسلام، معرفىنمايند.

در پايان اين پيشگفتار، از فداكاريها و دلسوزيهاى بزرگوارانه استاد ارجمندجناب آقاى مصطفى زمانى كه ازراهنمايى‏هاى دلسوزانه خويش مرا بى‏بهره‏نگذاشته‏اند، سپاسگزارم.

قم - احمد صادقى اردستانى - پائيز 1348.

پى‏نوشتها:

1. رئيس دانشگاه عالى مسيحى لبنان، فتاوى صحابى كبير، ص 58 و323.

2. اصول كافى، ج 2، ص 53.

3. تحف العقول، ص 261، طبع نجف.

4. تاريخ طبرى، ج 3، ص 125.

5. سوره والعصر.

6. مقدمه استاد، براى رعايت اختصار، تلخيص شده است.

7. سفينة البحار، ج 1، ص 646.

8. تحفة الاحباب، ص 129.

9. اعيان الشيعه، ج 2، ص 265.

10. سفينة البحار، ج 1، ص 646.

11. سفينة البحار، ج 1، ص 648.

12. سفينة البحار، ج 1، ص 648.

13. شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحديد، ج 18ص 39.

14. سفينة البحار، ج 1، ص 267 و شرح ابن ابى الحديد، ج 18، ص 37.

15. برنامه سخن گفتن اولياء خدا را با حيوانات در كتاب: سليمان و بلقيس، كتاب ششم فرهنگ اسلام مطالعهفرماييد.

16. تحفة الاحباب، ص 130.

17. الاستيعاب، ج 2، ص 57.

18. جى، نام قديم اصفهان بوده، الآن آباد نيست، از آن شهر جداست و مردم آن را شهرستان مى‏نامند.پاورقىالسيرة النبوية، ج 1، ص 222. حسن عميد و دهخدا مى‏نويسند: جى، لقب قديم اصفهان بوده، واكنون نامدهستانى از توابع اصفهان است. فرهنگ عميد، تاريخ و جغرافيا، ص 352، لغت نامه دهخدا، ج‏17، ص 183.

19. قاموس الرجال، ج 4، ص 432.

20. السيرة النبوية، ج 1، ص 228.

21. همين كتاب، ص 99 و بحارالانوار، ج 22، ص 368.

22. الاستيعاب، ج‏2، ص 61.

23. گروهى از اهل تسنن عقيده دارند: منظور از «من عنده علم الكتاب‏» عبدالله سلام، تميم الدارى وسلمان‏فارسى يا مطلق پيروان تورات و انجيل مى‏باشند. خلافت و ولايت، ص 212.

24. سلمان پاك ص 77.

25. سلمان پاك ص 146.

26. همان مدرك ص 92.

27. سلمان پاك، ص 94.

28. السيرة النبوية، ج 1، ص 72، و ترجمه مغازى واقدى، ج 2، ص 334.

29. سلمان پاك، ص 91.

30. كنزالعمال، ج 3، ص 92.

31. بحارالانوار، ج 22، ص 374.

32. سلمان پاك، ص 91.

 indexnext
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation