بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب گفتارامیرالمؤمنین‏علی‏علیه‏السلام,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     002 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     003 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     004 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     005 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     006 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     007 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     008 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     009 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     010 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     011 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     012 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     013 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     014 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     015 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     016 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     017 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     018 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     019 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     020 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     021 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     022 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     023 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     024 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     025 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     026 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     027 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     028 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     029 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     030 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     031 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     032 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     033 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     034 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     035 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     036 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     037 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     038 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     039 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     040 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     041 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     042 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     043 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     044 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     045 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     046 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     047 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     048 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     049 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     050 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     051 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     052 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     053 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     054 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     055 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     056 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     057 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     058 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     059 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     060 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     061 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     062 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     063 - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
     fehrest - گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام
 

 

 
 

47-  روزگار بهپراكنده كردن الفت گيرندگان موكّل شده است (گويا خداوند آن را براى اين كار مأمورساخته كه افراد را از هم جدا سازد).

48-  يك ساعتخوارى با عزّت روزگار برابرى نمى‏كند.

49-  با روزگارسهل انگارى نما و با آن بساز، مادامى كه براى تو رام باشد يا بر آن سوار باشى وچيزى را مشرف بر هلاك مساز به اميد زياده بر آن (يعنى مال خود را

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1302

50-  قد أوجبالدّهر شكره على من بلغ سؤله 6681.

51-  الدّهريخلق الأبدان، و يجدّد الآمال، و يدنى المنيّة، و يباعد الأمنيّة 1811.

52-  الدّهريومان: يوم لك، و يوم عليك، فإذا كان لك فلا تبطر، و إذا كان عليك فاصطبر 1917.

53-  الدّهر ذوحالتين: إبادة و إفادة، فما أباده فلا رجعة له، و ما أفاده فلا بقاء له 2199.

54-  إنّ الدّهرلخصم غير مخصوم، و محتكم غير ظلوم، و محارب غير محروب 3628.

55-  من عاندالزّمان أرغمه، و من استسلم إليه لم يسلم 9054. تلف مكن براى بدست آوردن منصببالاترى كه معلوم نيست روزگار به تو ببخشد).

50-  در حقيقتروزگار شكر خود را بر كسى كه به خواسته‏هاى خود برسد لازم كرده است (اما كسى كهمحروم گردد آن را مدح و ثنا ننمايد).

51-  روزگاربدنها را كهنه كرده، و اميدها را تازه نموده، و مرگ را نزديك ساخته، و آرزو را دورمى‏گرداند.

52-  روزگار دوروز است، روزى به نفع تو و روزى عليه تو پس هر گاه براى تو باشد شادى و طغيان مكنو چون عليه تو باشد صبر و شكيبائى نما.

53-  روزگارصاحب دو حالت است: هلاك كردن و بخشيدن، پس آنچه را كه هلاك كند آن را برگشتى برايشنبوده، و آنچه را كه ببخشد آن را بقائى براى آن نباشد.

54-  براستى كهروزگار هر آينه دشمنى است كه با آن دشمنى نتوان كرد و دشمنى نشده است، و حاكمى استكه او را بحاكمى انتخاب كرده‏اند كه ستمكار نيست و جنگ كننده‏ايست كه با آن جنگنتوان كرد و جنگ نشده است.

55-  هر كه باروزگار دشمنى كند بخاك مالد او را، و كسى كه با آن دوستى‏

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1303

56-  زمانالجائر شرّ الأزمنة.

57-  كلّ يوميسوق إلى غده 6871.

58-  منالسّاعات تولّد الآفات 9250.

59-  لا ضمانعلى الزّمان 10626.

60-  لا يأمنأحد صروف الزّمان، و لا يسلم من نوائب الأيّام 10855.

61-  ينبغي لمنعرف الزّمان أن لا يأمن الصّروف و الغير 10938.

62-  الطّاعةجنّة الرّعيّة و العدل جنّة الدّول 1873. و آشتى نمايد سالم نماند، (على أى حالروزگار و اهلش چنين خواهند بود).

56-  زمان (حاكمو سلطان) جائر و ستمگر بدترين زمانهاست.

57-  هر روزىبفرداى آن مى‏كشد (ممكن است مراد فرداى قيامت باشد يعنى نتيجه و پاداش كار هر روزىدر قيامت معلوم مى‏شود، يا آنكه مراد اين است هر روزى بفردا كشيده خواهد شد، اماآيا تو هم زنده هستى يا نه معلوم نيست پس از فرصت استفاده كن).

58-  ازساعت‏هاست زائيده شدن آفتها (يعنى هر ساعتى كه مى‏گذرد ممكن است آفتى در آن پديدارگردد پس بايد به خدا پناه برد).

59-  نيست ضمانىبر روزگار (چون مقصر خود ما خواهيم بود).

60-  احدى ازتغييرات روزگار ايمن نبوده، و از مصائب روزگار سالم نخواهد ماند، (بنا بر ايننمى‏شود اعتماد به روزگار كرد).

61-  براى كسىكه روزگار را مى‏شناسد سزاوار اين است كه از تغييرات و حوادث ايمن نباشد.

62- فرمانبردارى (از حكومت) سپر رعيت و عدالت را بكار بردن سپر دولت‏ها خواهد بود.

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1304

63-  فالقلوبلاهية من رشدها، قاسية عن حظّها، سالكة في غير مضمارها، كأنّ المعنيّ سواها، وكأنّ الحظّ في إحراز دنياها 6583.

64-  فيا لهامواعظ شافية لو صادفت قلوبا زاكية و أسماعا واعية، و آراء عازمة 6590.

65-  منهم تخرجالفتنة، و إليهم تأوي الخطيئة، يردّون من شذّ عنها فيها، و يسوقون من تأخّر عنهاإليها 9852.

66-  فلئن أمرالباطل لقديما فعل، و لئن قلّ الحقّ لربّما و لعلّ، لقلّما 63-  (حضرت از اهل عصرخود گله مى‏كند چنانكه در خطبه مشهوره غرّاء نهج البلاغه بيان شده كه مى‏فرمايد:)پس دلها از راه راست و درست خود غافل بوده، و از بهره خويش سخت بوده، در غير ميدانمسابقه خود رونده‏اند، گويا غير آنها قصد شده است، و گوئى بهره و نصيب در جمع كردندنياى خود است.

64-  (از تتمههمين خطبه است) اى كاش پندهاى شفا دهنده، با دلهاى پاكيزه، و گوشهاى نگهدارنده، ورأيهاى تصميم گيرنده، برخورد مى‏كرد (يعنى جاى تعجب است كه مردم براى استماع اينهاحاضر نمى‏شوند، و يا اگر برخورد مى‏كند به دلهاى وارونه، و گوشهاى ناشنوا، ورأيهاى بدون تصميم و اراده مصادف مى‏شود، پس جاى تأسف است).

65-  (اين فرازتتمه كلامى است كه حضرت از آينده خبر داده كه زمانى بر مردم خواهد آمد كه درميانشان از قرآن باقى نخواند ماند مگر رسم آن، و از اسلام مگر اسم آن... تا آنكهمى‏فرمايد:) از آنان فتنه بيرون آمده، و بسوى آنها گناه فرود آيد، هر كه را كه ازآن (فتنه و گناه) بيرون باشد در آن برگردانده، و هر كه از آن عقب افتاده به سوى آنسوق دهند.

66-  (اين تتمهكلامى است از خطبه 16-  نهج البلاغه كه در وقت بيعت با مردم در مدينه فرموده است)پس اگر (در اين زمان) باطل بسيار شده (از آن تعجبى‏

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1305

أدبر شي‏ء فأدبر 7371.

67-  قد ظهر أهلالشّرّ، و بطن أهل الخير، و فاض الكذب، و غاض الصّدق 6707.

68-  قد استدارالزّمان كهيئته يوم خلق السّموات و الأرض 6709.

69-  قد كثرالقبيح حتّى قلّ الحياء منه 6710.

70-  قد كثرالكذب حتّى قلّ من يوثق به 6711. نبوده و آن دليل حقانيّت آن نمى‏شود) در روزگارپيشين چنين بوده كه مرتكب مى‏شدند، و اگر حق كم است هر آينه بسا باشد (كه بسيارشود) و اميد هم هست، و همانا كم است چيزى كه پشت گرداند، پس رو آورد.

67-  در حقيقتاهل شر و بدى آشكار گشته، و اهل خير و خوبى پنهان شده، و دروغ بسيار، و راستى كمشده است.

68-  (امكاندارد اين جمله را در وقتى فرموده باشد كه خلافت در مدار صحيح خود قرار گرفته كه)در حقيقت زمان مانند هيئت و روال خود قرار گرفت، مانند روزى كه خداوند آسمانها وزمين را آفريده است (علّامه خوانسارى-  رحمه اللّه-  احتمال داده اين روايت ازپيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باشد كه در حجة الوداع فرموده باشد، چونكه مشركين ذيحجّه را عقب مى‏انداختند، و در دو ماه حج مى‏كردند، در دو سال در ماهذيحجّه حج مى‏كردند، و در دو سال ديگر در ماه محرّم، و چنين عملى را هر سال انجامدادند تا رسيد به حجة الوداع، حج آنها در ذيحجه قرار گرفت، حضرت خطبه‏اى را ايرادفرمودند و چنين عبارتى را بيان داشتند بعد فرمود: نسيئى كه همين تأخير حج در هر دوماه باشد باطل گرديد).

69-  در حقيقتزشتى و قباحت بسيار شده، به مرتبه‏اى كه شرم از آن كم گشته است.

70-  در حقيقتدروغگوئى زياد شده به حدّى كه كم شده كسى كه به او

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1306

71-  مالي أراكمأشباحا بلا أرواح، و أرواحا بلا فلاح، و نسّاكا بلا صلاح، و تجّارا بلا أرباح9635.

72-  الزّمانيخون صاحبه و لا يستعتب لمن عاتبه 2093.

73-  إذا فسدالزّمان ساد اللّئام 4036.

74-  في الزّمانالغير (العبر) 6466.

75-  من تشاغلبالزّمان شغله 7890.

76-  من أمنالزّمان خانه، و من أعظمه أهانه 8028. اعتماد شود.

71-  (اين فرازتتمه كلامى است از آن حضرت در وصف رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مذّمتمردم چنانكه در خطبه 107 نهج البلاغه است) چه شده كه شما را پيكرهاى بى جان، وجانهاى بى‏پيكر، و عبادت كنندگان بى‏صلاح و رستگارى، و بازرگانانى بدون سودمى‏بينم (يعنى چرا بايد چنين باشيد و از پيغمبر استفاده نكنيد و بهرمند نشويد).

72-  روزگار بههر كه در آن باشد (و يا هر كه با آن همراه گردد) خيانت نمايد، و هر كه آن را ملامتو سرزنش كند خوشنود نسازد. (مرحوم خوانسارى گويد: پوشيده نماند كه امثال اين سخنانبر طريقه اهل روزگار و تخيلات ايشان است كه مدح و ذم روزگار كنند و بناى آن برتحقيق نيست.

فراهانى گويد: روزگار است آنكه عزت دهدت گه خوار دارد چرخبازيگر از اين بازيچه‏ها بسيار دارد).

73-  هر گاهزمان فاسد شد لئيمان بزرگ و مهتر خواهند گرديد.

74-  در روزگار(عبرت‏ها و يا) تغييرهاست (كه از آنها بايد عبرت گرفت).

75-  هر كه بهروزگار مشغول شود (و به امور دينى نپردازد) روزگار او را مشغول سازد.

76-  هر كهروزگار را امين دارد (و به آن اعتماد نمايد) روزگار به او خيانت كند

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1307

الملاحات

1-  من لاحىالرّجال كثر أعدائه 8074.

اللّذة

1-  اللّذّةتلهي 27.

2-  اللّذّاتمفسدات 50.

3-  اللّذّاتآفات 203.

4-  رأس الآفاتالوله باللّذّات 5244.

5-  ربّ لذّةفيها الحمام 5223. و هر كه آن را بزرگ كند روزگار او را خوار سازد (نسبت اين اموربه روزگار مجازى است مانند «جرى الميزاب» كه ناودان جارى نمى‏شود بلكه آب جارىمى‏شود).

درگيرى 1-  هر كه با مردان منازعه كند (و بجنگد) دشمنانشفراوان گردد.

لذّت 1-  لذّت بازى مى‏دهد (انسان در لذّت‏هاى باطل خيالمى‏كند خبرى هست اما وقتى مى‏گذرد مى‏داند كه فريبى بيش نبوده است).

2-  لذّت‏ها،مفسدها هستند.

3-  لذّت‏هاآفتهاست (چون انسان براى آن خود را به مهالك دنيوى و اخروى مى‏اندازد).

4-  سر آفت‏هاشيفتگى به لذّتهاست.

5-  بسا لذّتىكه در آنست مرگ.

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1308

6-  قلّ من غرىباللّذّات إلّا كان بها هلاكه 6813.

7-  كم من لذّةدنيّة منعت سنّي درجات 6934.

8-  ما التذّأحد من الدّنيا لذّة إلّا كانت له يوم القيمة غصّة 9618.

9-  لا خير فيلذّة لا تبقى 10707.

10-  لا لذّة فيشهوة فانية 10727.

11-  لا تفيلذّة المعصية بعقاب النّار 10794.

12-  لا تقومحلاوة اللّذّة بمرارة الآفات 10865.

13-  لا توازيلذّة المعصية فضوح الآخرة و أليم العقوبات 10866.

14-  لا خير فيلذّة توجب ندما، و شهوة يعقب ألما 10901. 6-  كم است كسى كه به لذت‏ها حريص گردد،جز آنكه هلاكت او (در دنيا و آخرت) بوسيله آنست.

7-  چه بسيارلذت پست مرتبه‏اى كه منع كند درجات بلندى را.

8-  لذت نبردههيچ كسى از دنيا لذّتى را مگر آنكه براى او روز قيامت غصّه‏اى است (البته‏

از لذّتهاى نامشروع و يا اگر مشروع هم باشد در صورتى كه مانعرسيدن به نعمتهاى اخروى گردد كه اگر آن نبود به نعمت اخروى مى‏رسيد).

9-  در لذّتى كهباقى نخواهد ماند (مانند لذّتهاى دنيا) خيرى نيست.

10-  لذّتى درخواهش فانى شونده نيست.

11-  لذّت معصيتبه عقاب و عذاب آتش وفا نمى‏كند.

12-  شيرينىلذّت برابرى نمى‏كند با تلخى آفت‏ها.

13-  لذّت معصيتبا رسوائى آخرت و عقوبتهاى دردناك برابرى نمى‏كند.

14-  خيرى نيستدر لذّتى كه موجب پشيمانى گشته و خواهشى كه الم و دردى را از پى آورد.

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1309

15-  اذكر معكلّ لذّة زوالها، و مع كلّ نعمة انتقالها، و مع كلّ بليّة كشفها، فإنّ ذلك أبقىللنّعمة، و أنفى للشّهوة، و أذهب للبطر، و أقرب إلى الفرج، و أجدر بكشف الغمّة ودرك المأمول 2449.

اللسان

1-  اللّسانمعيار أرجحه العقل، و أطاشه الجهل 1970.

2-  اخزن لسانك،كما تخزن ذهبك و ورقك 2295.

3-  احفظ رأسكمن عثرة لسانك، و ازممه بالنّهى و الحزم، و التّقى، و العقل 2369.

4-  احبس لسانكقبل أن يطيل حبسك، و يردي نفسك، فلا شي‏ء أولى بطول سجن من لسان يعدل عن الصّواب،و يتسرّع إلى الجواب 2437. 15-  با هر لذّتى زوال آن، و با هر نعمتى انتقال آن، وبا هر بليّه‏اى گشايش آن را ياد كن، زيرا چنين كارى براى نعمت پاينده‏تر، و شهوترا نيست كننده تر، و فرحناكى را برنده‏تر، و بسوى فرج و گشايش نزديكتر، و به گشودنو كشف اندوه، و دريافتن اميد سزاوارتر مى‏باشد.

زبان 1-  زبان معيارى است كه عقل آن را چربانده، و نادانى آنرا سبك گردانيده است.

2-  زبانت رامحكم نگه دار، چنانكه طلا و پول خود را محكم نگاه مى‏دارى.

3-  سرّ خود رااز لغزش زبانت نگاهدار، و آن را با نهى كردن يا با عقل و دور انديشى، وخويشتن‏دارى، و خرد، مهار كن.

4-  زبانت را دربندكش و حبس نما پيش از آنكه حبس و بند تو را دراز نموده، و نفست را به هلاكتاندازد، بنا بر اين هيچ چيز سزاوارتر به طول زندان از زبانى‏

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1310

5-  احذروااللّسان فإنّه سهم يخطي 2578.

6-  إيّاك أنتجعل مركبك لسانك في غيبة إخوانك، أو تقول ما يصير عليك حجّة، و في الإسائة إليكعلّة 2724.

7-  ألا و إنّاللّسان بضعة من الإنسان، فلا يسعده القول إذا امتنع، و لا يمهله النّطق إذا اتّسع2773.

8-  ألا و إنّاللّسان الصّادق يجعله اللّه للمرء في النّاس خير من المال يورثه من لا يحمده2780.

9-  إنّ لسانكيقتضيك ما عوّدته 3419. كه از راستى و درستى در گذشته، و بسوى جواب شتاب نمايدنمى‏باشد.

5-  از زبان برحذر باشيد، زيرا كه آن تيرى است خطا كار.

6-  بر حذر باشاز اين كه مركب خويش را زبان خود در غيبت و بدگوئى برادران خود قرار داده، يا آنكهبگوئى آنچه بر ضرر تو حجت بوده، و در بدى كردن ديگران نسبت به تو علّت گردد.

7-  آگاه باشيد،براستى كه زبان پاره‏ايست از انسان، پس كمك و مساعدت نكند آن را سخن گفتن هر گاهكه آدمى ابا و امتناع نمايد (يعنى سخن نگويد)، و مهلت نمى‏دهد آن را گويائى هرزمان كه انسان آمادگى و گنجايش سخن را داشته باشد (يعنى زبان براى انسان آلتى استهر گاه داعى سخن باشد سخن خواهد گفت و هر گاه كه نباشد ساكت خواهد ماند).

8-  آگاه باشيدبر اين كه زبان راستگوئى كه خداوند آن را براى مرد در ميانه مردم قرار مى‏دهد،بهتر از مالى است كه به ميراث دهد آن را به كسى كه او را ستايش نمى‏نمايد.

9-  براستىزبانت آنچه را كه آن را عادت داده‏اى از تو تقاضا مى‏كند (فحش و دشنام باشد همانرا خواهد ذكر و سخن نيكو باشد همان را طلب نمايد).

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1311

10-  اللّسانترجمان الجنان 262.

11-  اللّسانجموح بصاحبه 418.

12-  اللّسانترجمان العقل 526.

13-  المرءمخبوء تحت لسانه 978.

14-  اللّسانسبع إن أطلقته عقر 1219.

15-  اللّسانميزان الإنسان 1282.

16-  الألسنتترجم عمّا تجنّه الضّمائر 1376.

17-  بلاءالإنسان في لسانه 4428.

18-  حدّالسّنان يقطع الأوصال، و حدّ اللّسان يقطع الآجال 4897. 10-  زبان مترجم دل است(گويا دل نوعى سخن گويد كه مردم آن را نفهمند در فهم آن نياز به مترجم است كه آنزبان مى‏باشد).

11-  زبان بهصاحب خود بسيار سركش است.

12-  زبان مترجمخرد است (يعنى بايد آنچه مى‏گويد سخن عقل باشد).

13-  آدمى زيرزبان خود پنهان است (يعنى تا «مرد سخن نگفته باشد، عيب و هنرش نهفته باشد»).

14-  زباندرنده‏ايست اگر آن را رها كنى مجروح سازد.

15-  زبانترازوى آدمى است.

16-  زبانها ازآنچه خاطره‏ها مى‏پوشد پرده بر مى‏دارد، (و آنچه از خوب و بد در آن مكنون بودهآشكار مى‏كند).

17-  بلاى آدمىدر زبان اوست (كه از راه آن به بلاها دچار خواهد گرديد).

18-  تيزى وبرندگى تيغ پيوندها را بريده، و تيزى و برش زبان اجلها و مدّت عمر را قطع مى‏كند(يعنى گاهى مى‏شود زبان سبب مرگ آدمى مى‏شود).

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1312

19-  حدّاللّسان أمضى من حدّ السّنان 4898.

20-  ربّ لسانأتى على إنسان 5309.

21-  زلّةاللّسان أنكى من إصابة السّنان 5451.

22-  زلّةاللّسان أشدّ من جرح السّنان 5479.

23-  زلّةاللّسان أشدّ هلاك 5506.

24-  ضبطاللّسان ملك و إطلاقه هلك 5929.

25-  طعناللّسان أمضّ من طعن السّنان 6011.

26-  عوّد لسانكحسن الكلام تأمن الملام 6233.

27-  قلّما ينصفاللّسان في نشر قبيح أو إحسان 6724.

28-  قوّم لسانكتسلم 6754. 19-  تيزى زبان برنده‏تر از تيزى تيغ است.

20-  چه بسازبانى كه عليه انسان (به حركت در) آيد (بنا بر اين بايد پيش از سخن گفتن خوب تأملكرد).

21-  لغزش زبانزخم كننده‏تر از رسيدن نيزه است.

22-  لغزش زبانسخت‏تر از زخم سر نيزه است.

23-  لغزش زبانسخت‏ترين هلاكت است (زيرا كمتر مى‏توان آن را استدراك نمود).

24-  نگهداشتنزبان خواجگى و بزرگى، و رها كردنش هلاكت خواهد بود.

25-  زدن زبان(و زخم زبان) اندوهناك كننده‏تر از زدن نيزه است.

26-  زبانت رابه نيكوئى سخن عادت ده تا از سرزنش ايمن گردى.

27-  كم است كهزبان در نشر زشتى يا احسانى عدل كند (و با انصاف رفتار نمايد، افراط و تفريطىنداشته باشد).

28-  زبانت راراست كن (و بيهوده و گزاف مگو) تا سالم مانى.

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1313

29-  كلّ إنسانمؤاخذ بجناية لسانه و يده 6872.

30-  كم من دمسفكه فم 6928.

31-  كم منإنسان أهلكه لسان 6929.

32-  لسانالعاقل وراء قلبه 7610.

33-  لسانالجاهل مفتاح حتفه 7611.

34-  لسانكيقتضيك ما عوّدته 7614.

35-  و قال- عليه السّلام-  في حقّ من ذمّة: لسانه كالشّهد و لكن قلبه سجن للحقد 7618.

36-  لسان البرّمستهتر بدوام الذّكر 7617.

37-  لسانك إنأمسكته أنجاك، و إن أطلقته أرداك 7621. 29-  هر انسانى به جنايت (و گناه) زبان ودستش مؤاخذه خواهد شد.

30-  بسا خونىكه دهانى آن را ريخته باشد.

31-  بسا انسانىكه زبان او را به هلاكت رسانيده باشد.

32-  زبان عاقلپشت سر دل اوست (يعنى عاقل اول تأمّل مى‏كند بعد سخن مى‏گويد ولى دل احمق پشت سرزبان اوست).

33-  زبان نادانيا بى‏عقل كليد مرگ (ظاهرى و باطنى) اوست.

34-  زبان تو ازتو آنچه را كه آن را عادت داده‏اى مى‏خواهد (اگر سخنان زشت و بيهوده باشد آن راخواهد و اگر ذكر و دعا و علم و پند باشد آن را خواهد).

35-  حضرت درباره كسى كه او را مذمت كرده فرموده است: زبانش مانند عسل (شيرين است) و ليكن دلشزندانى است براى كينه.

36-  زبان نيكوكاربه دوام ذكر (خدا) شيفته شده است.

37-  زبانت رااگر نگهدارى تو را رستگار سازد، و اگر آن را رها كنى تو را (در هلاكت) اندازد و ياتو را هلاك كند.

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1314

38-  لسانكيستدعيك ما عوّدته، و نفسك تقتضيك ما ألفته 7634.

39-  من عذبلسانه كثر إخوانه 7761.

40-  من حفظلسانه أكرم نفسه 8005.

41-  من لم يملكلسانه يندم 8185.

42-  من سجنلسانه أمن من ندمه 8280.

43-  من قوّملسانه زان عقله 8381.

44-  من أمّرعليه لسانه قضا بحتفه 8413.

45-  من أمسكلسانه أمن ندمه 8514.

46-  من أطلقلسانه أبان عن سخفه 9175.

47-  من الإيمانحفظ اللّسان 9277. 38-  زبانت از تو استدعاى آنچه را دارد كه آن را عادت داده‏اى ونفس تو از تو چيزى را خواهد كه با آن الفت گرفته‏اى.

39-  هر كهزبانش خوش و گوارا باشد برادرانش بسيار گردد.

40-  هر كهزبانش را حفظ نمايد نفس خود را گرامى داشته است.

41-  هر كه مالكزبانش نشده پشيمان است.

42-  هر كهزبانش را به زندان كشد از پشيمانى خود ايمن گردد.

43-  هر كهزبانش را راست گرداند (و كجى در آن تصور نشود) عقل خود را زينت داده است.

44-  هر كهزبانش را بر خود امير سازد به مرگ خود حكم نمايد.

45-  هر كهزبانش را نگه دارد از پشيمانى خود ايمن باشد.

46-  هر كهزبانش را رها كند، تنكى عقلش را ظاهر كرده است.

47-  از ايماناست نگهدارى زبان (از غيبت و دشنام و دروغ و...).

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1315

48-  ما عقدإيمانه من لم يحفظ لسانه 9589.

49-  ما الإنسانلولا اللّسان إلّا صورة ممثّلة أو بهيمة مهملة 9644.

50-  ما من شي‏ءأجلب لقلب الإنسان من لسان، و لا أخدع للنّفس من شيطان 9699.

51-  لا تجرلسانك إلّا بما يكتب لك أجره، و يجمل عنك نشره 10305.

52-  لا تجعل(لا تجعلنّ) ذرب لسانك على من أنطقك، و لا بلاغة قولك على من سدّدك 10385.

53-  لا تملكعثرات اللّسان 10719. 48-  ايمانش را نبسته كسى كه زبانش را نگه نداشته است، (ايمانچنين كسى در معرض تلف است چنانكه شتر بسته نشده در معرض تلف خواهد بود).

49-  نيست انساناگر زبان نباشد مگر صورتى كشيده (تمثال) يا جانورى مهمل (كه تربيتى نشده باشد).

50-  هيچ چيزىجلب كننده‏تر براى قلب انسان از زبان، و نه فريب دهنده‏تر از شيطان نيست (بنا براين بايد از هر دو بخدا پناه برد زيرا زبان است كه چون شيطان دل را مى‏ربايد وآدمى را به معصيت مى‏كشاند چنانكه زبان است دلهاى سخت را نرم كرده و به قول معروف:زبان خوش مار را از سوراخ بيرون مى‏آورد).

51-  زبانت راروان مساز مگر به آنچه براى تو اجر و پاداش آن نوشته شده و انتشار آن از تو نيكوباشد.

52-  تيزى زبانترا عليه كسى كه تو را گويا كرده (خدا و رسول و امامان، بلكه معلم و آموزگار) وبلاغت گفتارت عليه كسى كه تو را براه درست آورده قرار مده (به گونه‏اى كهبى‏احترامى كرده و يا اعتراض بيجا نمائى بلكه كمال احترام را مراعات نما).

53-  لغزشهاىزبان مملوك نخواهد شد (و كسى مالك آنها نخواهد گرديد).

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1316

54-  لا شي‏ءأعود على الإنسان من حفظ اللّسان، و بذل الإحسان 10860.

55-  هذااللّسان جموح لصاحبه 10051.

التلطّف

1-  من كنت سبباله في بلائه، وجب عليك التّلطّف في علاج دائه 9166.

اللغو

1-  ربّ لغويجلب شرّا 5290.

اللقاء

1-  حسن اللّقاءيزيد في تأكّد الإخاء 4827. 54-  چيزى سودمندتر بر انسان از نگهدارى زبان، و بذلاحسان نيست.

55-  اين زبانبا صاحب خود بسيار سركشى كننده است (بنا بر اين بايد بطور كامل آن را كنترل نمود).

مهربانى 1-  كسى كه تو در گرفتاريش سبب شوى، بر تو واجب است كهدر علاج گرفتاريش تلطف نمائى (و با مهربانى بكوشى آن را برطرف سازى).

سخن بيهوده 1-  بسا كار و يا حرف لغوى كه شرّى را بكشاند (يعنىموجب آن شود، پس بايد از آن پرهيز كرد).

خوش بر خورد 1-  نيكوئى برخورد در محكمى برادرى مى‏افزايد.

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1317

2-  حسن الملقاء(اللّقاء) أحد النّجحين 4850.

لقاء اللّه

1-  من أحبّلقاء اللّه سبحانه سلا عن الدّنيا 8425.

التلويح

1-  من اكتفىبالتّلويح استغنى عن التّصريح 8711.

الملامة و العتاب و الذّم

1-  الافراط فيالملامة يشبّ نار اللّجاجة 1768.

2-  أهون شي‏ءلائمة الجهّال 3286. 2-  نيكوئى بر خورد يكى از دو پيروزيست (نسبت به كسى كه به اواحسان خواهد شد چنانكه درشكفته روئى چنانست).

پيوستن به خدا 1-  هر كه ملاقات خداى سبحان را دوست دارد دنيارا فراموش نمايد (و از آن بگريزد).

اشاره 1-  هر كه به اشاره اكتفا كند (چه در باره سرزنش او و يادر فهم مطلب) از تصريح بى‏نياز خواهد بود (چنانكه گفته شده: العاقل يكفيهالإشارة).

سرزنش 1-  از حد گذراندن در سرزنش آتش لجاجت را مى‏افروزد.

2-  خوارترينچيز سرزنش و ملامت نادانهاست (پس نبايد به سبب آن آدمى دست از كار كشد، بلكه بايدآنرا (كأن لم يكن) به حساب آورد).

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1318

3-  إذا ذممتفاقتصر 3984.

4-  ربّ ملوم ولا ذنب له 5339.

5-  عند كثرةالعثار و الزّلل تكثر الملامة 6219.

6-  قد ينجعالملام 6653.

7-  التّقريعأحد العقوبتين 1430.

8-  إعادةالتّقريع أشدّ من مضض الضّرب 9-  كثرة التّقريع توغر القلوب، و توحش الأصحاب 7112.

10-  من كثرلومه كثر عاره 8431.

11-  لا يلملائم إلّا نفسه 10152. 3-  هر گاه مذمت كنى پس (به آنچه يقينى است) اكتفا نما.

4-  چه بساسرزنش شده‏اى كه براى او گناهى نيست (يعنى ممكن است به او افترائى بسته باشند).

5-  در هنگامبسيارى بسر در آمدنها و لغزشها سرزنش زياد مى‏شود (يعنى بايد آدمى بكوشد لغزش اوكم باشد و گرنه مورد سرزنش واقع خواهد شد).

6-  گاهى سرزنشسود مى‏دهد (و به امر بيشترى نيازى نيست).

7-  سرزنش نمودنيكى از دو كيفر است.

8-  اعاده سرزنشاز درد كتك سخت‏تر است.

9-  بسيارىسرزنش دلها را بدشمنى انداخته (يا به كينه مى‏آورد) و ياران را رم خواهد داد (بنابر اين لازم است گاهى انسان تغافل كند و يا لا أقل رعايت اعتدال نمايد).

10-  هر كهسرزنش او (نسبت به مردم) بسيار باشد عار و ننگش بسيار باشد (كه مردم او را عيبكنند و او ناراحت شود).

11-  سرزنش نكندسرزنش كننده‏اى مگر نفس خود را (كه آن مستحق ملامت

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1319

اللهو

1-  اللّهو يفسدعزائم الجدّ 2165.

2-  اهجر اللّهوفإنّك لم تخلق عبثا فتلهو، و لم تترك سدى فتلغو 2435.

3-  أبعد النّاسعن الصّلاح المستهتر باللّهو 3067.

4-  أوّل اللّهولعب، و آخره حرب 3132.

5-  أبعد النّاسمن النّجاح المستهتر باللّهو و المزاح 3333.

6-  اللّهو منثمار الجهل 267.

7-  اللّهو قوتالحماقة 937. و سرزنش است).

بازى كردن 1-  بازى عزمهاى جدّى را تباه مى‏سازد.

2-  از بازىكردن دورى كن، زيرا كه تو عبث و بيهوده آفريده نشدى تا اين كه بازى كنى، و مهملواگذاشته نشده‏اى تا هرزه گوئى (بلكه جهت عبادت و بندگى خلق شده‏اى بنا بر اين بهحساب و كتاب تو خواهند رسيد).

3-  دورترينمردم از صلاح و تباه نشدن كسى است كه به بازى حريص باشد.

4-  اول بازىسرگرمى است، و آخر آن جنگ است (چنانكه شاعر گفته: باد باران آورد بازيچه جنگ).

5-  دورترينمردم از پيروزى كسى است كه به بازى و خوش طبعى حريص باشد.

6-  بازى واشتغال به لهو و لعب از ثمرات نادانى است.

7-  بازى قوت وغذاى حماقت است.

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1320

8-  ربّ لهويوحش حرّا 5291.

9-  شرّ ما ضيّعفيه العمر اللّعب 5729.

10-  من كثرلهوه استحمق 7971.

11-  من كثرلهوه قلّ عقله 8426.

12-  من غلبعليه اللّهو بطل جدّه 8428.

13-  مجالساللّهو تفسد الإيمان 9815.

14-  لا يثوبالعقل مع اللّعب 10544.

15-  لا يفلح منو له باللّعب و استهتر باللّهو و الطّرب 10876.

اللّيل و النّهار

1-  اللّيل والنّهار دائبان في طيّ الباقين، و محو آثار الماضين 2219. 8-  بسا بازى كه به وحشتاندازد آزاده‏اى را (يعنى او را از انسان رمانده و جدا سازد، پس بايد از آن دورىكرد).

9-  بدترين چيزىكه در آن عمر ضايع شود بازى است.

10-  هر كه بازىاو زياد شود كم عقل شمرده شود.

11-  هر كه بازىاو بسيار باشد عقلش كم خواهد بود.

12-  هر كه براو بازى غلبه نمايد جدّ او باطل خواهد شد (يعنى مردم كار جدّى او را هم بازى بحسابآرند).

13-  مجلسهاىلهو (بازى) ايمان را فاسد مى‏سازد.

14-  عقل بابازى جمع نمى‏شود.

15-  رستگارنمى‏گردد كسى كه سر گشته به بازى و شيفته به لهو و طرب باشد.

شب و روز 1-  شب و روز دو موجود جدّى هستند در سپرى نمودن جمعىكه باقى‏

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1321

2-  إنّ ليلك ونهارك لا يستوعبان لجميع حاجاتك فاقسمها (فاقسمهما) بين عملك و راحتك 3641.

3-  إنّ اللّيلو النّهار يعملان فيك، فاعمل فيهما، و يأخذان منك فخذ منهما 3705.

4-  كرور اللّيلو النّهار مكمن الآفات و داعى الشّتاب 7225.

5-  كرورالأيّام أحلام، و لذّاتها آلام، و مواهبها فناء و أسقام 7230.

6-  من عطف عليهاللّيل و النّهار أبلياه 9155.

7-  من عطف عليهاللّيل و النّهار أدّباه و أبلياه، و إلى المنايا أدنياه 9226. مانده، و محو كردنآثار گذشتگان.

2-  براستى كهشب و روز تو همه حاجات تو را فرا نمى‏گيرند، پس آنها را ميان عمل و آسايش خود قسمتنما.

3-  براستى كهشب و روز در تو كار مى‏كنند (يعنى تو را پير و ناتوان كنند) پس در آنها كار كن واز تو مى‏گيرند، پس از آنها بگير (يعنى در تمام ساعات كوشا باش و از آن بهره گيربيهوده عمرت صرف نشود).

4-  گردش شب وروز جاى پنهان شدن آفتها (و فتنه‏ها) و داعى پراكندگى (احباء و علاقمندان) است.

5-  گردش روزگارخوابى چند، و لذّتهاى آن الم و ناراحتى‏ها، و بخششهايش بيماريها خواهد بود.

6-  هر كه بر اوشب و روز بگذرد او را كهنه نمايند (بنا بر اين بايد هر چه بيشتر و زودتر از عمراستفاده نمود).

7-  هر كه شب وروز بر او بگذرد او را ادب كرده (غرور و نخوت او را كم مى‏كنند) و كهنه مى‏كنند، وبه مرگ‏ها او را نزديك خواهند نمود.

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1322

8-  إنّ من كانمطيّته اللّيل و النّهار، فإنّه يسار به و إن كان واقفا، و يقطع المسافة و إن كانمقيما وادعا 3581.

اللّين و اللّيّن

1-  بلين الجانبتأنس النّفوس 4261.

2-  كن ليّنا منغير ضعف، شديدا من غير عنف 7160.

3-  من لانتعريكته وجبت محبّته 8152.

4-  من لان عودهكثفت أغصانه 8391.

5-  من تلنحاشيته يستدم من قومه المحبّة 8583.

6-  من لم يلنلمن دونه لم ينل حاجته 9006. 8-  براستى كسى كه شب و روز شتر سوارى او باشد، پسبدرستى كه او برده مى‏شود هر چند ايستاده باشد، و قطع مسافت مى‏كند گر چه مقيمقرار گرفته باشد (يعنى بايد متوجه بود كه عمر بدون اختيار انسان مى‏رود پس نبايدغافل شد).

نرمى و نرمخو 1-  بسبب نرمى پهلو (يعنى بدخو نبودن و فروتن)دلها و نفوس آرام مى‏گيرند.

2-  نرم باشبدون ناتوانى، و سخت باش بدون درشت خوئى.

3-  هر كه خويشنرم باشد دوستى او لازم يا ثابت خواهد بود.

4-  هر كه چوباو نرم باشد درهم شود شاخه‏هاى او (يعنى نرمخو دوستان و يارانش فراوان باشد).

5-  هر كه حاشيهو كنار او نرم باشد (و در زندگى خوش‏خو باشد) پاينده دارد از قوم خود دوستى را(يعنى همه او را هميشه دوست دارند).

6-  هر كه براىزير دست خود نرمى بكار نبرد به حاجت خود نرسد.

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1323

7-  7-  ألنكنفك و تواضع للّه يرفعك 2361.

8-  ألن كنفكفإنّ من يلن كنفه يستدم من قومه المحبّة 2376. 7-  جانب خود را نرم گردان (و بامردم با مهربانى رفتار كن) و براى خدا متواضع باش تا تو را بر كشد.

8-  جانب خود رانرم گردان زيرا كسى كه جانب خود را نرم و هموار سازد از قوم خود دوستى را پايندهدارد.

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1324

باب الميم

المجد

1-  إنّما المجدأن تعطي في الغرم، و تعفو عن الجرم 3886.

2-  لم يدركالمجد من عداه الحمد 7532.

3-  ما نالالمجد من عداه الحمد 9529.

4-  ما أدركالمجد من فاته الجدّ 9530.

المحن

1-  إنّ للمحنغايات لا بدّ من انقضائها، فناموا لها إلى حين انقضائها، بزرگى و عظمت 1-  جز ايننيست كه مجد و عظمت آنست كه در آنچه اداى آن از حقوق مردم لازم است (و يا درپريشانى حال و بيچارگى) ببخشى، و از گناه (ديگران) بگذرى.

2-  بزرگى ومهترى را نيافته كسى كه ستايش از او در گذشته است (يعنى به كسى احسانى ننموده كهموجب ستايش شود).

3-  به مجد وشرف نخواهد رسيد كسى كه از او حمد و ستايش در گذرد (يعنى او به ديگرى احسان و نيكىنكند تا مستحق ثنا گردد).

4-  شرف و مجدرا نيابد كسى كه از او جدّيت (و يا توانگرى) فوت شود.

بلاء و اندوه و آزمايش 1-  براستى كه براى محنت‏ها مدّت‏ها ودورانهائى است كه چاره‏اى از

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1325

فإنّ إعمال الحيلة فيها قبل ذلك زيادة لها 3595.

2-  إنّ للمحنغايات، و للغايات نهايات، فاصبروا لها حتّى تبلغ نهاياتها، فالتّحرّك لها قبلانقضائها زيادة لها 3596.

3-  المحنةمقرونة بحبّ الدّنيا 1060.

4-  قرنت المحنةبحبّ الدّنيا 6721.

المدح و الثّناء

1-  احترسوا منسورة الإطراء و المدح، فإنّ لهما ريحا خبيثة في القلب 2539.

2-  إيّاك أنتثني على أحد بما ليس فيه، فإنّ فعله يصدق عن وصفه و يكذّبك 2714. گذشتن آنهانيست، پس براى آن تا هنگام گذشتن آن بخوابيد (يعنى در رفع آن سعى و تلاش نكنيد كهتلاش فائده ندارد) زيرا بكار بردن چاره پيش از سپرى شدن آن براى آن زيادتى است.

2-  براستى كهبراى محنت‏ها مدّت‏ها، و براى مدّتها پايانهاست، پس براى آن شكيبائى را بكار بردهتا پايانهاى آن برسد، پس حركت كردن قبل از منقضى شدن آن براى آن زيادتى است.

3-  محنت بادوستى دنيا همراه است.

4-  رنج و محنتبا دوستى دنيا همراه است.

مدح و ثنا 1-  از گزاف گوئى و اغراق و مبالغه در ثنا و مدح خودرا نگهداريد، زيرا كه براى آنها با بدبوئى است در دل.

2-  دورى نما ازاين كه احدى را به چيزى كه در آن نبوده ستايش كنى، زيرا عمل‏

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1326

3-  أقبح الصّدقثناء الرّجل على نفسه 2942.

4-  إنّ مادحكلخادع لعقلك غاشّ لك في نفسك بكاذب الإطراء و زور الثّناء، فإن حرمته نوالك أومنعته إفضالك، و سمك بكلّ فضيحة، و نسبك إلى كلّ قبيحة 3602.

5-  الإطراءيحدث الزّهو و يدني من الغرّة 1367.

6-  إذا مدحتفاختصر 3983.

7-  إذا زكّيأحد من المتّقين، خاف ممّا يقال له فيقول: أنا أعلم بنفسي من غيري، و ربّي أعلمبنفسي منّي، اللّهمّ لا تؤاخذني بما يقولون، و اجعلني أفضل ممّا يظنّون 4153. اواز صفتش براستى خبر داده، و تو را تكذيب مى‏نمايد.

3-  زشت‏ترينراستى ستايش كردن مرد است بر نفس خود.

4-  براستى كهثنا گوى تو همانا فريب دهنده عقل تو، و غشّ كننده تست به ستايش دروغ و ثناى غلط،پس اگر عطا و بخشش خود را از او باز داشته، و به او احسان ننمائى تو را به هررسوائى نشان كرده، و به هر صفت زشتى نسبت دهد.

5-  در مدح كسىمبالغه كردن تكبر را پديد آورده، و او را به فريب نزديك مى‏گرداند.

6-  هر گاه (كسىرا) ثنا گفتى اختصار نما (چون مدح بسيار با گزاف گوئى ملازم خواهد بود).

7-  هر گاه يكىاز متقين به پاكى مدح شود، از آنچه در حق او گفته مى‏شود مى ترسد، و مى‏گويد: مناز غير خود به نفسم داناترم، و پروردگارم به نفس من از من عالم تر خواهد بود، بارالها مرا به آنچه مى‏گويند مؤاخذه مكن، و مرا افزونتر از آنچه گمان مى‏كنند قرارده.

ــــــــــــــــــــــــــــ ص  1327

8-  تزكيةالأشرار من أعظم الأوزار 4573.

9-  حبّ الإطراءو المدح من أوثق فرص الشّيطان 4877.

10-  خيرالثّناء ما جرى على السنة الأبرار 4956.

11-  شرّالثّناء ما جرى على السنة الأشرار 5698.

12-  طلبالثّناء بغير استحقاق خرق 5992. 8-  پاكيزه نمودن و تزكيه بدان از بزرگترين گناهاناست (زيرا هم دروغهاى فراوان را در بردارد، و هم متضمن فريب و غرور و سركشى اشرارخواهد بود).

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation