قبل | فهرست | بعد |
« وَبِسُلْطَانِكَ الَّذِى عَلاَ كُلَّ شَىْء »
وَبِسُلْطَانِكَ الَّذِى عَلاَ كُلَّ شَىْء
« و از تو درخواست مى كنم به سلطنت و فرمانروايى مطلق و همه جانبه ات
كه بر فراز همه چيز است » .
در سطور گذشته گوشه اى حقير و ناچيز از عظمت مملكت هستى را خوانديد . فرمانروايى بى چون و چرا ، او فوق ظاهر و باطن جهان و جهانيان است . تسلّط و چيره گى و قدرت او بر فراز همه چيز قرار دارد و همه چيز در همه ى شئون محكوم سلطنت و فرمانروايى آن سلطان مقتدر است .
هركس در اين جهان به حق و به خاطر شايستگى ، داراى فرمانروايى است فرمانرواييش عطا و بخشش خدا به اوست ، هرگاه اراده كند از او مى گيرد و در اختيار ديگرى قرار مى دهد .
فرمانروايان بايد فرمانروايى خود را شعاعى از سلطنت و حاكميت و فرمانروايى حضرت محبوب بدانند و جز به عدل و احسان فرمان نرانند كه اگر بيرون از دايره ى عدالت و احسان حكمرانى كنند ، در زمره ى ستمكاران قرار مى گيرند . و چنان كه در آيات قرآن آمده و تاريخ حيات هم اثبات كرده ، دست انتقام خدا كه بر فراز همه ى دستهاست ، آنها را دستگير مى كند و بدون اين كه بتوانند از خود مقاومتى نشان دهند به خاك ذلت و پستى دچار مى شوند و به كام
عذاب دردناك ابدى فرو مى روند .
فرمانروايى او ، به آب نازل شده از آسمان و به آب جوشيده از زمين دستور داد به صورت طوفان درآيد و كفار و مشركين زمان نوح را نابود كند .
فرمانروايى او ، با وزيدن بادى ، قوم نيرومند عاد را هم چون علف خشكى كه از زمين كنده شود از ريشه به در آورد و در لحظه اى به زندگى نكبت بارشان خاتمه داد .
فرمانروايى او ، به رود نيل دستور داد تا با موجى خروشان فرعون ستمگر ، طاغى و متكبر را با قومش به ديار نيستى فرستد .
« وَبِوَجْهِكَ الْبَاقِى بَعْدَ فَنَاءِ كُلِّ شَىْء »
وَبِوَجْهِكَ الْبَاقِى بَعْدَ فَنَاءِ كُلِّ شَىْء
« و از تو درخواست مى كنم به ذاتت كه پس از فناء همه چيز باقى است » .
ذات مقدس او عين هستى است . هستى او ازلى ، ابدى و سرمدى است . او هميشه و همواره بوده و هست و چيزى در جنب او نبوده و نيست . به اراده ى حكيمانه اش همه چيز را به وجود آورد در حالى كه از همه چيز بى نياز است . مدت عمر همه چيز پايان مى گيرد و او هميشه و همواره خواهد بود .
چيزى در جهان هستى از خودش حيات مستقل ندارد ، حيات او رشحه اى از نفخه ى الهى است ، پس قابليت فنا در همه چيز حتمى است . فنا ، از صفات نقص ، و بقا ، از صفات كمال است ، در نتيجه كمال مطلق بقاء مطلق دارد ، و فنا مُهريست كه بر پيشانى تمام موجودات و بر دفتر حيات همه چيز خورده است .
وَبِأَسْمَائِكَ الَّتِى مَلاََتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَىْء
« وَبِأَسْمَائِكَ الَّتِى مَلاََتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَىْء »
« و از تو درخواست مى كنم به اسمائت كه پايه هاى همه چيز را پر كرده » .
منظور از « اسماء » در اين كلام ملكوتى و فراز عرشى ، اسماء لفظى كه تركيبى از حروفند نيست ، بلكه منظور ، حقايق و واقعيات و مصاديقى هستند كه الفاظ بر آنان دلالت دارد .
رحمت واقعى ، لطف حقيقى ، علم ذاتى ، عدل عينى و قدرت فعلى پايه هاى همه چيز را پر كرده و به عبارت ديگر : هر چيزى جلوه گاه خالقيّت ، بارئيّت ، مصوّريت ، علم ، بصيرت ، عدل ، حكمت ، رحمت و رأفت حقيقى حضرت حق است .
موجودات به آن حقايق به وجود آمده اند ، و به آنها بر پا هستند و از بركت آنها حياتشان دوام مى يابد و به سبب آنها روزى مى خورند .
با دقت در اين حقيقت روشن مى شود كه : اسماء لفظيه كه تركيبى از حروفند اسماء حقيقى هستند . آنچه در همه ى شئون موجودات و هويّت و حيثيّت « كل شىء » مؤثر است ، اسماء حقيقيّه است نه لفظيّه .
در هر صورت ، اسماء حقيقيه واسطه ى تحقق حقايق در اين بساط هستى است . در يكى از دعاهاى وارده از معصوم بنام دعاى سمات مى خوانيم :
« خدايا ! از تو درخواست مى كنم به نام بزرگت ، نام بزرگتر ، عزيزتر ، برجسته تر ، باارزش تر ، كه چون براى باز شدن درهاى بسته ى آسمان به آن خوانده شوى به رحمت باز شود و هنگامى كه براى گشايش تنگناهاى درهاى زمين خوانده شوى گشوده گردد و زمانى كه براى آسانى سختى ها خوانده شوى آسان شود و وقتى براى زنده شدن مردگان به آن خوانده شوى زنده شوند و چون براى برطرف شدن تنگدستى و پريشانحالى خوانده شود ، برطرف گردد . . . » .
آنچه كه امور بيان شده در اين دعا را تحقق مى دهد ، لفظ « قدرت » كه مركّب از « قاف » و « دال » و « را » و « تا » است ، نيست ; بلكه حقيقت قدرت و عين
قدرت است .
اسمائى كه پايه هاى « كل شىء » را پر كرده اند در حقيقت حقايق موجوده هستند كه در قرآن و روايات از آنها تعبير به اسماء شده .
از مظاهر حقايق اسماء ، ائمه ى طاهرين هستند كه ميان همه ى موجودات از ويژگى هاى خاصى برخوردارند و بين خدا و مردم تا روز قيامت واسطه ى فيض هستند . رحمت ، هدايت ، لطف ، رأفت ، كرم و غفران حق به واسطه ى آن بزرگواران به مردم مى رسد و اعمال خوبشان در سايه ى معرفت و ولايت آنان به قبولى مى رسد .
حكيم بزرگوار فيض كاشانى در تفسير باارزش « صافى » از حضرت صادق (عليه السلام)روايت كرده :
نَحْنُ وَاللّهِ الأَسْماءُ الحُسْنَى الَّذِى لا يَقبَلُ اللّهُ مِنَ العِبادِ عَمَلا إلاّ بِمَعْرِفَتِنَا .
« به خدا قسم اسماء حسناى خدا ما هستيم كه خدا عملى از بندگان جز به معرفت و شناخت آنان نسبت به ما و ولايت و جايگاه ما قبول نمى كند » .
بنابراين توجه به لفظ ، انسان را بجايى نمى رساند و حقيقتى را در او ظهور
نمى دهد . بايد از دنياى لفظ گذشت و به حريم حقيقت پيوست ، كه آنچه آثار بر صفحه ى هستى ديده مى شود از اسماء حقيقى يا عين واقعيات است .
وَبِاسْمِ الَّذِى خَلَقْتَ بِهِ الْعَرشَ ، وبِاسمِ الَّذِى خَلَقْتَ بِهِ الْكُرْسِىَّ ، وَبِاسمِ الَّذِى خَلَقْتَ بِهِ الُّروحَ .
« تو را به حق اسمى كه بوسيله ى آن عرش را آفريدى و به حق اسمى كه به سبب آن كرسى را به وجود آوردى و به حق اسمى كه از بركت آن روح را پديد كردى » .
« وَبِعِلْمِكَ الَّذِى أَحَاطَ بِكُلِّ شَىْء »
وَبِعِلْمِكَ الَّذِى أَحَاطَ بِكُلِّ شَىْء
« و از تو درخواست مى كنم به دانش و داناييت كه به همه چيز احاطه كرده » .
در زمينه ى علم حق كه علم فعلى و علم حضوريست و ظاهر و باطن همه ى موجودات را احاطه كرده و چيزى ـ گرچه از يك اتم كه ميلياردها از آن ، نوك سوزنى جاى مى گيرند ـ از علم او پنهان نيست و شماره و عدد همه ى مخلوقات حتى اتم ها ، دانه ها ، حبّه ها ، برف و باران نزد علم او حاضر است ، فقط به چند آيه ى قرآن كه خود دريايى عظيم از معارف است قناعت مى كنم .
( . . . وَيَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَما فِى الأَرْضِ . . . )(1) .
« آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است مى داند » .
( . . . وَيَعْلَمُ ما فِى الْبَرِّ وَالبَحْرِ وَما تَسْقُطُ مِن وَرَقَة إِلاّ يَعْلَمُهَا . . . )(2) .
« آنچه در خشكى و درياست مى داند و هيچ برگى نمى افتد مگر اين كه به آن عالم است » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آل عمران : 29 .
2 ـ انعام : 59 .
( وَاللّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرّونَ وَما تُعْلِنونَ )(1) .
« خدا آنچه را پنهان مى داريد و آنچه را آشكار مى كنيد مى داند » .
( يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِى الأَرْضِ وَما يَخْرُجُ مِنْها وَما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَما يَعْرُجُ فِيها وَهُوَ الرَّحيمُ الغَفورُ )(2) .
« آنچه در زمين فرو مى رود و آنچه از آن بيرون مى آيد و آنچه از آسمان نازل مى شود و آنچه در آن بالا مى رود مى داند و او مهربان و بسيار آمرزنده است » .
حقيقت اين آيات را با توجّهى به بريدگى يك تپه كه هزاران عددش در پنج قاره به چشم مى خورد بهتر مى فهميد .
تاكنون حشره شناسان نزديك به هفتصد هزار حشره احصا كرده اند ; شماره ى اين حشرات به اندازه ايست كه ارقام براى بيان آن قاصر است .
در يك روز تابستانى كه هوا صاف باشد ، شماره ى سوسك ها ، مگس ها و خرخاكى هايى كه در بريدگى هاى تپه اى در تكاپو هستند از عدّه ى نفوس يك قاره بيشتر است . اگر ناگهان نژاد بشر بكلّى از روى زمين معدوم شود ، مخلوقات ديگرى كه بر روى زمين مى لولند به زحمت متوجّه غيبت او خواهند شد(3) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نحل : 19 .
2 ـ سبأ : 2 .
3 ـ دانستنى هاى جهان علم : 190 .
« وَبِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِى أَضَاءَ لَهُ كُلُّ شَىْء »
وَبِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِى أَضَاءَ لَهُ كُلُّ شَىْء
« و از تو درخواست مى كنم به نور ذاتت كه به سبب آن
همه ى موجودات غيبى و شهودى به تابش آمد و روشن شد » .
معنى نور در آيات و روايات
در قرآن مجيد و روايات ، از كمالات و ارزش ها تعبير به « نور » شده است .
مراد از « نور » ، هدايت است(1) . « نور » به معناى توفيق براى حركت به سوى ايمان است(2) . « نور » يعنى : اسلام . « نور » يعنى : معرفت . « نور » يعنى : علم . « نور » يعنى : روشنايى دل(3) . « نور » به معناى قرآن است :
( قَدْ جآءَكُم مِنَ اللّهِ نورٌ وَكِتابٌ مُبينٌ )(4) .
« قطعاً براى شما از جانب خدا روشنايى و كتابى روشنگر آمده است » .
« نور » به معناى احكام الهى و مسائل اخلاقى و حقايق اعتقادى است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الميزان : 1 / 487 .
2 ـ تفسير ابو الفتوح : 1 / 331 .
3 ـ كشف الاسرار : 1 / 703 .
4 ـ مائده : 15 .
( إِنّا أَنزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدًى وَنُورٌ )(1) .
« ما تورات را كه در آن رهنمود روشنايى بود نازل كرديم » .
با توجه به اين معانى بايد گفت : منظور از « نور » ذات كمالات و صفات و اسماء حسناى حضرت حق است كه هر يك از موجودات به تناسب وجود خود و به اندازه ى امكان و استعداد و در حدّ ظرفيت و قابليت از آن استفاده مى كند . و در اين بهره گيرى ، از ظلمتى كه دچار آن است رهايى مى يابد .
انسان مستعد ، در اين موقعيت بسيار مهم و فوق العاده از ظلمت عدم به نور هستى ، از ظلمت نقص به نور كمال ، از ظلمت جهل به نور معرفت ، از ظلمت ظلم به نور عدالت ، از ظلمت كفر به نور ايمان ، از ظلمت ضلالت به نور هدايت ، از ظلمت ماديت به نور معنويت آراسته مى شود و در حقيقت مطلع الفجر طلوع اسماء و صفات حق ، كه نور محض و روشنايى خالص است ، مى شود .
با توجه به آيات قرآن و معارف اهل بيت (عليهم السلام) شايد بتوان گفت : منظور از « نور وجه » همان حقايق و كمالاتى است كه در هزار مورد در دعاى جوشن كبير آمده است .
و امّا مفرد بودن كلمه ى « نور » به خاطر اين است كه همه ى صفات عليا و اسماء حسنى ، عين ذات است و در آن حريم مقدس ، دونى كه عبارت از صفت و موصوف باشد وجود ندارد . علم و حكمت و عدل و رحمت و لطف و رحمانيت و . . . همه و همه همان ذات يكتاى يگانه و فرد و احد است .
و از آنجا كه استعمال « نور » بر هدايت در معارف الهى زياد به چشم مى خورد شايد معناى اين كلام ملكوتى و جمله ى عرشى اين باشد :
خدايا ! از تو درخواست مى كنم به هدايت و راهنماييت كه به سبب آن همه ى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مائده : 44 .
موجودات هدايت يافتند .
در هر صورت كلمه ى « نور » تحمل همه ى معانى آسمانى و مفاهيم ملكوتى را دارد ، تا ذوق سليم و قلب نورانى در موارد لازم كدام معنا و مفهومش را استعمال كند ؟