بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح دعـای کمـیل, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     0 - زيباييهاى اخلاق
     00 - شـــــرح دعـــــــاى كمــــــيل
     1 - شرح دعاي كميل
     10 - شرح دعاي كميل
     11 - شرح دعاي كميل
     12 - شرح دعاي كميل
     13 - شرح دعاي كميل
     14 - شرح دعاي كميل
     15 -
     16 - شرح دعاي كميل
     2 - شرح دعاي كميل
     3 - شرح دعاي كميل
     4 - شرح دعاي كميل
     5 - شرح دعاي كميل
     6 - شرح دعاي كميل
     7 - شرح دعاي كميل
     8 - شرح دعاي كميل
     9 - شرح دعاي كميل
     FEHREST - شرح دعاى كميل
 

 

 
 
قبلفهرست بعد

صفحه 319


« اَللَّهُمَّ مَوْلاَىَ كَمْ مِنْ قَبِيح سَتَرْتَهُ »

اَللَّهُمَّ مَوْلاَىَ كَمْ مِنْ قَبِيح سَتَرْتَهُ...   

« وَكَمْ مِنْ فَادِح مِنَ الْبَلاَءِ أَقَلْتَهُ ، وَكَمْ مِنْ عِثَار وَقَيْتَهُ »

« وَكَمْ مِنْ مَكْرُوه دَفَعْتَهُ ، وَكَمْ مِنْ ثَنَاء جَمِيل لَسْتُ أَهْلا لَهُ نَشَرْتَهُ »

« خدايا ! مولاى من ، چه بسيار بدى و زشتى كه از من صادر شد و تو آن را پوشاندى ، و چه بسيار از بلاهاى سنگين را كه از من زايل و برطرف نمودى ، و چه بسيار از لغزش هايى كه مرا از آنها حفظ كردى ، و چه بسيار از ناملايمات و مكارهى كه از من دفع فرمودى ، و چه بسيار از مدح و ستايشى كه سزاوارش نبودم و تو آن را درباره ى من ميان مردم شايع و منتشر كردى » .

در ذكر كلمه ى « مولاى » كه در حال دعا و انابه و زارى و توبه بر زبان سائل نيازمند ، به هنگام شب تاريك ، آن هم در ساعات شب جمعه جارى مى شود ، لذّتى است كه نمونه اش در همه ى هستى وجود ندارد ; به همين سبب حضرت موسى (عليه السلام) در مناجاتش با خدا عرضه مى دارد :

إنّ لِى فِى كَشكُولِ الفَقرِ مَا لَيسَ فِى خَزَانَتِكَ .

« من در كشكول فقر و نيازمندى ام ، چيزى دارم كه در همه ى خزانه هاى تو نيست » .


صفحه 320


خطاب رسيد آن چيست اى موسى ؟ عرض كرد : خدايى مانند تو دارم(1) .

پوشاندن زشتى و بدى و قبيح و عيب ، از نعمت هاى بزرگ و احسان هاى عظيم و الطاف بى بديل حضرت حق درباره ى عبد است . و بايد دانست وقتى خداى مهربان در دنيا بدى و زشتى بنده ى مؤمنش را مى پوشاند و آبرويش را ميان مردم حفظ مى كند ، قطعاً در قيامت به بنده ى مؤمنش و گنهكار بازگشت كننده به درگاهش توجّه بيشترى خواهد كرد ، و زشتى و بدى اش را بيش از پيش پرده پوشى خواهد نمود ، چنانچه در حديثى از رسول خدا روايت
شده است :

مَا سَتَرَ عَلَى عَبد فِى الدُّنيَا إلاّ سَتَرَ عَلَيهِ فِى الآخِرَةِ(2) .

« چيزى از گناه و زشتى در دنيا بر عبد پوشانده نمى شود مگر آن كه در آخرت بر او پوشانده شود » .

در دعاهاى وارده از پيامبر اكرم و اهل بيت معصومش (عليهم السلام) به طور گسترده و فراوان به ستّار العيوب بودن حضرت حق اشاره شده و پيوسته گنهكار تائب را مژده داده اند كه : خداى مهربان در دنيا و آخرت از به باد دادن آبروى او امتناع مى كند ، و زشتى ها و بدى هاى وى را مى پوشاند و احدى را بر معاصى عبدش آگاه نمى كند .

براى نمونه به روايتى بسيار مهم و حديثى فوق العاده باارزش كه در پايان كتاب پرقيمت « عدّة الداعى » اثر ابن فهد حلى آمده اشاره مى شود :

ابن فهد روايت مى كند كه : امين وحى بر پيامبر اسلام به اين دعا نازل شد و خندان و با بشارت هم نازل شد . پس گفت : سلام بر تو اى محمد . آن حضرت ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انيس الليل : 239 .

2 ـ مجموعه ى ورّام : 1 / 189 .


صفحه 321


پاسخ داد : و بر تو سلام اى جبرئيل . سپس جبرئيل گفت : حق تعالى براى تو هديه اى فرستاده است . آن حضرت فرمود : چيست ؟ عرض كرد : كلماتى است از گنج هاى عرش كه خدا عرش را به آنها گرامى داشته و مخصوص فرموده است . پيامبر گفت : آن كلمات چه چيز است ؟ جبرئيل گفت :

يَا مَن أَظهَرَ الجَميلَ وَسَتَرَ القَبيحَ ، يَا مَن لَم يُؤاخِذ بِالجَريرَةِ وَلَم يَهتِكِ السِّترَ ، يَا عَظيمَ العَفوِ يَا حَسَنَ التَّجاوُزِ ، يَا وَاسِعَ المَغفِرَةِ يَا بَاسِطَ اليَدَينِ بِالرَّحمَةِ ، يَا صَاحِبَ كُلِّ نَجوَى وَمُنتَهَى كُلِّ شَكوَى ، يَا كَريمَ الصَّفحِ ، يَا عَظيمَ المَنِّ ، يَا مُبتَدِأً بِالنِّعَمِ قَبلَ اسْتِحقَاقِهَا ، يَا رَبَّنَا وَيَا سَيِّدَنَا وَيَا مَولاَنَا وَيَا غَايَةَ رَغْبَتِنَا ، أسأَلُكَ يَا اللّهُ أن لاَ تُشَوِّهَ خَلقِى بِالنَّارِ .

« اى كسى كه خوبى را آشكار كردى و بدى را پوشاندى ، اى كسى كه به گناه و جنايت مؤاخذه نكردى و پرده ى حرمت و آبرو را ندريدى ، اى كه عفوت عظيم است و گذشتت نيكوست و آمرزشت گسترده و فراگير است ، اى كه دو دست قدرتت به رحمت گشوده است ، اى صاحب هر راز و نهايت هر شكايت ، اى كه چشم پوشى ات بزرگوارانه است ، اى كه نعمتت عظيم است ، اى شروع كننده ى به نعمت پيش از استحقاق آن ، اى پروردگار و آقا و مولا و نهايت رغبت و شوق ما ، اى خدا ! از تو مى خواهم كه وجودم را به آتش
زشت مگردانى » .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به جبرئيل فرمود : ثواب اين كلمات چيست ؟ جبرئيل گفت : هيهات ! هيهات ! كه دانش و آگاهى به ثواب اين كلمات قطع شده است ، اگر فرشتگان هفت آسمان و هفت زمين بر وصف اين دعا اجتماع كنند تا روز قيامت نمى توانند از هزار جزء يك جزء اين دعا را وصف كنند .

هرگاه عبد بگويد : « يَا مَن أَظهَرَ الجَميلَ وَسَتَرَ القَبيحَ » ; خدا گناهان او را بر او


صفحه 322


مى پوشاند و در دنيا به او رحمت مى آورد و حالش را در آخرت نيكو مى گرداند و هزار پرده در دنيا و آخرت بر او مى پوشاند .

و هرگاه بگويد : « يَا مَن لَم يُؤاخِذ بِالجَريرَةِ وَلَم يَهتِكِ السِّترَ » ; حق تعالى او را در قيامت محاسبه نكند و پرده اش را ، روزى كه پرده ها دريده شود ، ندرد .

و هرگاه بگويد : « يَا عَظيمَ العَفوِ » ; گناهانش را ، هر چند مانند كف درياها باشد ، مى آمرزد .

و هرگاه بگويد : « يَا حَسَنَ التَّجاوُزِ » ; از او حتى از دزدى و شرب خمرش ، و از هول هايى كه در دنياست ، و از گناهان كبيره اش مى گذرد .

و هرگاه بگويد : « يَا وَاسِعَ المَغفِرَةِ » ; خداى مهربان براى او هفتاد در از رحمت مى گشايد ، پس در رحمت خدا فرو مى رود تا از دنيا بيرون رود .

و هرگاه بگويد : « يَا بَاسِطَ اليَدَينِ بِالرَّحمَةِ » ; خدا دست قدرتش را به رحمت به روى او باز مى كند .

و هرگاه بگويد : « يَا صَاحِبَ كُلِّ نَجوَى وَمُنتَهَى كُلِّ شَكوَى » ; او را از پاداش و ثواب هر مصيبت رسيده ، چه بلا و چه غير آن ، و هر سالم از بلايى و هر بيمارى و هر كورى و هر مسكينى و هر صاحب مصيبتى تا روز قيامت عطا مى كند .

و هرگاه بگويد : « يَا عَظِيمَ المَنِّ » ; آرزوى او و مانند آرزوى همه ى خلايق را به او عطا مى نمايد .

و هرگاه بگويد : « يَا مُبْتَدِأً بِالنِّعَمِ قَبلَ اسْتِحقَاقِهَا » ; به او برابر پاداش كسى كه شكرگذار نعمت هاى خدا باشد ، عنايت مى كند .

و هرگاه بگويد : « يَا رَبَّنَا وَسيِّدَنَا » ; خدا مى فرمايد : اى فرشتگانم شاهد باشيد كه او را آمرزيدم و به او مزد و پاداش دادم به شمار هركه او را آفريده ام ، چه در بهشت و چه در دوزخ و در آسمان و زمين هاى هفت گانه و آفتاب و ماه و ستارگان و قطره هاى باران و انواع موجودات و كوه ها و ريگ ها و خاك و عرش


صفحه 323


و كرسى و غير آنها !!

و هرگاه بگويد : « يَا مَولاَنَا » ; دلش را از ايمان پر مى كند .

و هرگاه بگويد : « يَا غَايَةَ رَغْبَتِنَا » ; روز قيامت مانند خواسته هاى همه ى خلايق را به او عطا مى كند .

و هرگاه بگويد : « أسأَلُكَ يَا اللّهُ أن لاَ تُشَوِّهَ خَلقِى بِالنَّارِ » ; خدا مى گويد : بنده ى من آزادى از آتش را خواست ، اى فرشتگان من گواه باشيد او را و پدر و مادر و برادرانش و اهل و اولاد و همسايگانش را آزاد كردم و شفاعتش را درباره ى هزار مرد از كسانى كه آتش بر آنها واجب شده پذيرفتم و وى را از دوزخ پناه دادم .

پس جبرئيل گفت : يا محمد ! اين كلمات را به اهل تقوا تعليم كن و در اختيار منافقين مگذار ، اين دعاى مستجاب است براى گوينده اش و دعاى اهل بيت المعمور است هرگاه آن را طواف كنند(1) .

اشاره به اين نكته لازم است كه نبايد خوانندگان محترم از اين همه ثواب عظيم و پاداش فوق العاده كه براى اين دعا گفته شده تعجب كنند و آن را دور از حقيقت بدانند ، زيرا كرم خدا بى نهايت و لطف و رحمتش بى پايان و خزائن پاداشش تمام ناشدنى نيست .

على (عليه السلام) به دنبال « كَم مِن قَبِيح سَتَرْتَهُ » عرضه مى دارد : و چه بلاهاى سنگينى را ـ چون زلزله ، طوفان ، سيل ، صاعقه ، آتش سوزى ، تصادف ، بلاهاى آسمانى ، قحطى ، گرانى ، مصائب سنگين ، داغ عزيزان و . . . ـ از من برطرف نمودى ، و مرا از بسيار لغزش هايى ـ كه اگر دچارش مى شدم ايمانم را بر باد مى داد و شجره ى طيّبه ى اخلاقم را مى سوزاند و اعمال شايسته ام را نابود مى كرد و آبرويم را در ميان خلايق مى برد ـ حفظ كردى ، و چه بسيار ناملايماتى را ـ كه اگر گرفتارش مى شدم آرامش زندگيم را از ميان برمى داشت و غرق پريشانى و اضطرابم مى كرد ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عدة الداعى : 337 .


صفحه 324


و خواب را از چشمش مى ربود و روح و قلبم را در تنگنا و سختى و فشار و ناراحتى قرار مى داد ـ از من برطرف فرمودى ، و ـ با اين كه پرونده اى پر از گناه و كتابى پر از معصيت داشتم ـ مدح و ستايشى فراوان براى من در ميان مردم پخش كردى ، و چهره ام را ـ نزد پدر و مادر و برادر و خواهر و اقوام ـ چنان آبرومند و بااعتبار قرار دادى ـ كه آنان مرا از همه بالاتر و بهتر دانستند و پيوسته مدح و ثنايم گفتند ـ در حالى كه سزاوار و شايسته ى آن نبودم !


صفحه 325


« اَللَّهُمَّ عَظُمَ بَلاَئِى ، وَأَفْرَطَ بِى سُوءُ حَالِى »

اَللَّهُمَّ عَظُمَ بَلاَئِى ، وَأَفْرَطَ بِى سُوءُ حَالِى...   

« وَقَصُرَتْ بِى أَعْمَالِى ، وَقَعَدَتْ بِى أَغْلاَلِى »

« خدايا ! بلاى من بزرگ است ، و بدى حالم از حد گذشته است ، و اعمالم چنان اندك و كم و كوتاه است كه نمى تواند مرا به نجات و سعادت برساند ، و زنجيرهاى وابستگى هاى بى اندازه ام به دنيا و تعلّقاتم به امور مادى و ديگر صفات ناپسند مرا زمين گير نموده و از پاى انداخته و به ناتوانى و عجز نشانده است » .

اين جملات ، نشانگر اين معناست كه : بيمار گناه و اسير عصيان و رنجور از تعلقّات مادى و بدحالى كه بدى حالش از حدّ گذشته ، به پيشگاه طبيب حاذق و دانا و حكيم قادر و توانا ، راه يافته است . طبيبى كه خود ، بيمار را از روى رحمت و محبت دعوت كرده تا او را شفا دهد ، و دردهايش را درمان كند و وى را از رنجورى تعلّقات مادى و سختى اسارت برهاند .

معناى بلاء

صاحب دلان باكرامت ، و سالكان بابصيرت ، كلمه ى « بلاء » را در جمله ى « اَللَّهُمَّ عَظُمَ بَلاَئِى » به چند حقيقت معنا كرده اند :


صفحه 326


1 ـ گناه و معصيت

گفته اند : منظور از « بلاء » ، گناه و معصيت است كه از اعظم بلاها و بزرگ ترين بيمارى هاست . گناه و معصيت بيمارى خطرناكى است كه اگر انسان با توبه و انابه و بازگشت به خدا و جبران گذشته ، به وسيله ى عمل صالح ، آن را معالجه نكند سبب مرگ قلب مى شود و وقتى قلب بميرد ، رابطه ى انسان با خدا و قيامت قطع مى شود ، و قطع رابطه ى با خدا و قيامت ، آدمى را دچار شقاوت ابدى و محروم از رحمت خدا مى كند .

امام سجاد (عليه السلام) در ابتداى مناجات تائبان به اين حقيقت اشاره فرموده كه :

أمَاتَ قَلبِى عَظيمُ جِنايَتى .

« جنايت بزرگ من ، كه همانا گناهكارى من است ، قلبم را ميرانده است » .

از ابوذر پرسيدند : به كدام بيمارى دچارى ؟ پاسخ داد : گرفتار بيمارى گناهم .

پرسش و پاسخى بسيار مهم

امين الاسلام طبرسى در تفسير باعظمت « مجمع البيان » ، در مقدمه ى توضيح سوره ى واقعه روايت مى كند : عثمان بن عفان از عبداللّه بن مسعود در مرضى كه سبب مرگ او شد عيادت كرد ، به عبدالله گفت : از چه چيز شكايت دارى ؟ گفت : گناهانم . گفت : به چه چيز اشتها دارى ؟ گفت : رحمت پروردگارم . گفت : طبيبى را براى عيادتت نخوانم ؟ گفت : طبيب ، مرا بيمار كرده است . گفت : مى خواهى حقوق تو را از بيت المال بپردازم ؟ گفت : زمانى كه به آن نيازمند بودم نپرداختى ، اكنون كه به آن احتياجى ندارم مى خواهى بپردازى ! گفت : بگذار بپردازم تا براى دخترانت باشد . گفت : دخترانم به آن نيازى ندارند ، به آنان گفته ام سوره ى واقعه


صفحه 327


را بخوانند ، زيرا از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم هركس هر شب سوره ى واقعه را بخواند هرگز فقر و فاقه به او نخواهد رسيد .

گفتگوئى با اويس قرن

عطار در « تذكرة الاولياء » از هرم بن حيان روايت مى كند كه : هرم گفت : هنگامى كه مقام شفاعت اويس قرن را شنيدم آرزوى ديدار او بر من چيره شد ، به كوفه آمدم و در جستجوى او شدم تا وى را يافتم كه در حال وضو گرفتن بود ، گفت : اى پسر حيان چه چيزى سبب آوردن تو به اين مكان شد ؟ گفتم : عشق انس گرفتن با تو . گفت : هرگز گمان نمى كنم كسى كه خدا را شناخت با غير او انس گيرد . گفتم : مرا وصيتى كن . گفت : اى پسر حيان ! چون به خواب روى مرگ را زير بالش خود دان ، چون بيدار شدى مرگ را پيش روى خود بين . اى پسر حيان ! در كوچكى و كمى گناه نظر مكن ، بلكه نسبت به بزرگى خدا نگران باشد كه در برابر چه خدايى عاصى شده اى ، چه اين كه هرگاه گناه را كوچك شمارى خدا را كوچك شمرده اى !!

2 ـ دورى از مقام قرب

گفته اند : منظور از بلاى بزرگ ، دورى از مقام قرب حضرت حق است ، مقامى كه به وسيله ى ايمان و عمل صالح و اخلاق حسنه به دست مى آيد ، مقامى كه در آن مقام ، رضايت و خوشنودى حق به انسان مى رسد ، مقامى كه در قيامت سبب همنشينى انسان با پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان مى شود .

آنان كه همواره از اين مقام دور مى شوند ، عاقبت به جايى مى رسند كه در آنجا از انسانيت و آدميت و ايمان و عمل صالح و اخلاق خوب و پسنديده خبرى نيست . آنجا جاى شياطين و چهارپايان و حيوانات وحشى و درنده است . آنجا جايى است كه از انسان جز ستم و بيدادگرى و فسق و فجور و معصيت و گناه


صفحه 328


سر نمى زند !!

و آنان كه همواره به سوى مقام قرب در حركت اند ، از فيوضات خاص حق بهره مندند ، و بر اثر دريافت آن فيوضات ، با نشاطى وصف ناپذير و با حالى عرشى و ملكوتى و با دلى پر از رغبت و شوق به عبادت حق مشغول و به خدمت به خلق سرگرم و در هر كار خيرى ديده مى شوند .

آنان ، در اين حركت معنوى ، سر از پا نمى شناسند و جز بندگى خالصانه شغلى ندارند و غير ديدار معشوق و رسيدن به آغوش محبوب چيزى نخواهند .

دل آنان پيوسته از بارگاه ربوبى فيض مى گيرد و آن را به تمام زواياى وجود انسان مى رساند .

يوسف صديق با حركت به سوى مقام قرب و يافتن فيوضات ربّانى ، خانه ى محقّر كنعان را براى خود تبديل به مسجد و جايگاه بندگى خالصانه كرد و در مقدمه ى راه در عالم خواب به عرصه ى زمان آينده ، به پرواز درآمد و مقامات عاليه ى خود را مشاهده نمود و عمق چاه را چون سَحر عاشقان جاى راز و نياز با معشوق قرار داد ، و كاخ عزيز مصر را كه محل سقوط زليخا بود ، جايگاه صعود خود به اوج تقوا و پرهيزكارى نمود ، و زندان را براى خويش محل عبادت و نسبت به ديگران جاى هدايت قرار داد و پست وزارت دارايى را مركز امانت دارى و آگاهى نسبت به خرج بيت المال نمود ، و مقام عزيزى مصر را
مقام خدمت به بندگان خدا قرار داد و از طريق اين امور به مقام قرب حضرت محبوب رسيد .

گفتگو كن گفتگو كن گفتگو *** جستجو كن جستجو كن جستجو

شرح سرّ آن شكنج زلف يار *** مو به مو كن مو به مو كن مو به مو

از پى ديدار آن جان جهان *** هاى و هو كن هاى و هو كن هاى و هو

اى خدا اين نهر جان را از هوس *** رُفت و رو كن رُفت و رو كن رُفت و رو

وانگه از درياى علمت سوى جان *** جو به جو كن جو به جو كن جو به جو


صفحه 329


گر نخواهى خود فراموشت شود *** ياد او كن ياد او كن ياد او

3 ـ جهل و نادانى

گفته اند : منظور از بلاى بزرگ ، جهل و نادانى است كه ريشه ى همه ى بلاها و سرچشمه ى همه ى بدبختى ها و منبع همه ى محروميت ها وسبب شقاوت ابدى است .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در ضمن رواياتى درباره ى جهل و جاهل مى فرمايد :

الجَهْلُ داءٌ وَعَياءٌ(1) .

« جهل بيمارى و ناتوانى است » .

الجَهْلُ اَدْوَأُ الدَّاءِ(2) .

« جهل شديدترين بيمارى هاست » .

الجَهْلُ مُميتُ الأَحْياءِ وَمُخَلِّدُ الشَّقاءِ(3) .

« جهل ميراننده ى زندگان ، و ابدى كننده ى شقاوت و بدبختى است » .

الجَاهِلُ لاَ يَعْرِفُ تَقْصِيرَهُ وَلاَ يَقبلُ مِنَ النَّصِيحِ لَهُ(4) .

« جاهل كوتاهى كردن و تقصير خود را نمى شناسد ، و نصيحت خيرخواه را نمى پذيرد » .

الجَاهِلُ مَيِّتٌ وَاِنْ كَانَ حَيّاً(5) .

« جاهل مرده است ، گرچه زنده باشد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 73 ، حديث 1094 ; ميزان الحكمه : 2 / 868 ، الجهل ، حديث 2798 .

2 ـ غرر الحكم : 73 ، حديث 1095 ; ميزان الحكمه : 2 / 868 ، الجهل ، حديث 2799 .

3 ـ غرر الحكم : 75 ، حديث 1164 ; ميزان الحكمه : 2 / 868 ، الجهل ، حديث 2802 .

4 ـ غرر الحكم : 75 ، حديث 1152 ; ميزان الحكمه : 2 / 870 ، الجهل ، حديث 2817 .

5 ـ غرر الحكم : 75 ، حديث 1163 ; ميزان الحكمه : 2 / 870 ، الجهل ، حديث 2818 .


صفحه 330


الجَاهِلُ صَخْرَةٌ لاَ يَنْفَجِرُ مَاؤُها ، وَشَجَرَةٌ لاَ يَخْضَرُّ عُودُها ، وَأَرْضٌ لاَ يَظْهَرُ عُشْبُهَا(1) .

« جاهل سنگى است كه آبش جارى نمى شود و درختى است كه شاخه اش سبز نمى گردد و زمينى است كه گياهش نمى رويد » .

حضرت على (عليه السلام) در يكى از دعاهايش به پيشگاه حضرت معبود عرضه مى دارد :

أَنَا الجَاهِلُ عَصَيْتُكَ بِجَهْلِى ، وَارْتَكَبتُ الذُّنُوبَ بِجَهْلِى ، وَسَهَوتُ عَنْ ذِكْرِكَ بِجَهْلِى ، وَرَكَنْتُ إِلَى الدُّنْيَا بِجَهْلِى(2) .

« من جاهلى هستم كه به سبب جهلم تو را نافرمانى كردم ، و مرتكب گناهان شدم و يادت را فراموش كردم و به دنيا ميل و علاقه پيدا كردم » .

بدى حال

منظور از بدى حال ، زشتى هاى اخلاق و ناهنجارى هاى حالات است كه از بدترين و خسارت بارترين بيمارى هاست ، و به عقيده ى اهل بصيرت از سخت ترين و بزرگ ترين حجاب هاست كه انسان را از بسيارى از حقايق و دريافت فيوضات و تحصيل سعادت و به دست آوردن رضايت و خوشنودى حق و حركت در راه راست و درك مفاهيم قرآن و روايات ، محروم و از لقاء حضرت دوست محجوب مى كند !

( كَلاّ إنَّهُم عَن رَبِّهِم يَوْمَئِذ لَمحَجُوبونَ )(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 74 ، حديث 1123 ; ميزان الحكمه : 2 / 870 ، الجهل ، حديث 2822 .

2 ـ بحار الانوار : 94 / 219 ، اليوم التاسع و العشرون .

3 ـ مطففين : 15 .


صفحه 331


« نه چنين است كه آلودگان به سيّئات و رذايل مى پندارند ، بلكه اينان در روز قيامت از پروردگارشان محجوب اند » .

تأكيدى كه خداى مهربان بر تزكيه ى نفس از صفات رذيله و آراستنش به صفات حسنه دارد ، به هيچ تكليف و وظيفه اى ندارد . حضرت حق در قرآن مجيد پس از يازده سوگند به سعادت ابدى و رستگارى هميشگى اهل تزكيه و پيروز نشدن و نوميدى اهل رذايل اشاره فرموده است :

( قَد أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا )(1) .

از نشانه هاى بدى حال ، كورى چشم باطن ، و دورى از حقايق ، و كر بودن گوش از شنيدن نداى خدا و پيامبران ، و اختلال شامّه ى باطن از استشمام بوى
رحمت است .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

خَصلَتَانِ لاَ يَجْتَمِعانِ فِى مُؤْمِن : البُخلُ وَسُوءُ الخُلْقِ(2) .

« دو خصلت در مؤمن جمع نمى شود : بخل و بدى اخلاق » .

حضرت على (عليه السلام) فرمود :

لاَ وَحْشَةَ أَوْحَشُ مِن سُوءِ الخُلْقِ(3) .

« وحشتى وحشتناك تر از بدى اخلاق نيست » .

و نيز آن حضرت فرمود :

سُوءُ الخُلْقِ شَرُّ قَرين(4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شمس : 9 ـ 10 .

2 ـ شرح نهج البلاغه : 6 / 337 ; ميزان الحكمه : 4 / 1536 ، الخلق ، حديث 5097 .

3 ـ غرر الحكم : 265 ، حديث 5722 ; ميزان الحكمه : 4 / 1536 ، الخلق ، حديث 5098 .

4 ـ غرر الحكم : 264 ، حديث 5697 ; ميزان الحكمه : 4 / 1536 ، الخلق ، حديث 5089 .


صفحه 332


« بدى اخلاق ، بدترين همنشين است » .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

اِنَّ العَبْدَ لَيَبْلُغُ مِن سُوءِ خُلقِهِ أسْفَلَ دَرَكِ جَهَنَّمَ(1) .

« همانا عبد از بدى اخلاقش به پايين ترين عمق دوزخ مى رسد » .

كوتاهى عمل

انسان اگر خواهان سعادت و رسيدن به كمالات معنوى و تحصيل بهشت باشد ، بايد اعمالش را هماهنگ با آيات قرآن و فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) انجام دهد ، و شرايط لازم را چون همّت و شوق و خلوص رعايت كند ، تا اعمالش قدرت رساندن او را به سعادت و كمالات و بهشت داشته باشد .

اعمال ، اگر از لباس معرفت عريان باشد و هماهنگ با خواسته هاى حق انجام نگيرد و همراه با همّت و شوق نباشد و تاريكى بى ميلى و كسالت بر آن سايه اندازد و نور خلوص بر آن نتابد و صاحبش از حق الناس و بخل و حسد و طمع و كبر و غرور و نخوت آزاد نباشد ، آن اعمال چگونه مى تواند صاحبش را به ساحل نجات برساند و او را از هلاكت برهاند ؟

اميرالمؤمنين (عليه السلام) با آن كه سرمايه هاى معنوى اش بى نظير بود ، در مناجات شبانه اش و در راز و نيازش به پيشگاه حضرت حق با گريه و زارى عرضه مى داشت :

آه مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَبُعْدَ السَّفَرِ وَوَحْشَةِ الطَّريقِ ! (2)

« آه از كمى توشه و دورى سفر و وحشت راه ! »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محجة البيضاء : 5 /93 ، كتاب رياضة النفس ; ميزان الحكمه : 4 / 1536 ، الخلق ، حديث 5101 .

2 ـ المناقب : 2 / 103 ، فصل فى السابقة بالزهد ; عدة الداعى : 209 ; بحار الانوار : 84 / 156 ، باب 6 ، حديث 41 .


صفحه 333


گاهى لازم است شرح عبادات اولياء حق را در كتاب هاى پرارزش مطالعه كنيم تا با آگاهى به همّت والاى آنان و شوق و رغبتى كه به بندگى داشتند و اخلاص و خلوصى كه مىورزيدند در ما هم شوق و رغبتى به بندگى ايجاد شود ، شايد از اين رهگذر ، نورى به قلب ما بتابد و حالى در ما پديد آيد و حركتى مخلصانه براى ما حاصل شود تا شاهد مقصود را در آغوش بگيريم و لذّت حيات معنوى را بچشيم .

شهيد راه حق قاضى نور اللّه شوشترى در كتاب « مجالس المؤمنين » روايت كرده است كه : اويس قرن در پاره اى از شب ها مى گفت : اين شب ركوع است و آن را با ركوع به پايان مى برد ، چون شب ديگر مى رسيد مى گفت : اين شب سجود است ، پس آن شب را با سجود به صبح مى رساند ! شخصى به او گفت : اى اويس چگونه طاقت طاعت و عبادت اين شب هاى طولانى را دارى ؟ گفت : كى شب ها طولانى است ؟ اى كاش از ازل تا ابد يك شب بود تا آن را به يك سجده مى گذراندم !!

زنجيرها و پاى بندها

اهل بصيرت و پويندگان راه حقيقت در تفسير « وَقَعَدَتْ بِى أَغْلاَلِى » گفته اند : احتمال دارد مراد از « اغلال » ، گناهان و به ويژه گناهان كبيره باشد كه انسان را زمين گير مى كند و از طاعت و عبادت مانع مى شود و به چاه محروميت از فيوضات مى اندازد . شاهد بر اين مطلب روايت مهمى است كه از اميرالمؤمنين (عليه السلام) رسيده كه : شخصى به آن حضرت گفت : من نماز و نافله ى شب به جا مى آوردم و اكنون توفيقش از من گرفته شده ، حضرت فرمود :


صفحه 334


أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَيَّدَتْكَ ذُنُوبُكَ(1) .

« تو مردى هستى كه گناهانت تو را پاى بند زده ( و از انجام عبادت شبانه باز داشته و زمين گير كرده است ) » .

و احتمال دارد مراد از « اغلال » ، علايق بى اندازه به امور مادى و دنيايى باشد كه انسان را از حركت به سوى كمالات و حالات معنوى و انجام خوبى ها باز مى دارد .

و شايد مراد از « اغلال » سرگرمى هاى بيهوده و مشاغل بى فايده و امور بى نتيجه باشد كه انسان را از توجه به مقاصد حقيقى باز مى دارد . و در حديثى از رسول خدا به اين مطلب اشاره شده كه :

مِن حُسْنِ إِسلامِ المَرْءِ تَركُ مَا لاَ يَعْنِيهِ(2) .

« از خوبى اسلام مرد واگذاشتن كارهايى است كه به او فايده و سود نمى دهد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافى : 3 / 450 ، باب صلاة النوافل ، حديث 34 .

2 ـ بحار الانوار : 1 / 150 ، باب 4 ، علاماة العقل .


صفحه 335


« وَحَبَسَنِى عَنْ نَفْعِى بُعْدُ آمَالِى »

وَحَبَسَنِى عَنْ نَفْعِى بُعْدُ آمَالِى   

« و آرزوهاى دور و دراز من مرا از سود بردنم ( از عبادات و خيرات و فيوضات و خدمت به مردم و تحصيل سعادت و خوشبختى ) منع نموده و متوقّف كرده است » .

آرزوهاى دور و دراز

آرزو و اميد ، نعمتى است كه خداى مهربان در وجود هر انسانى قرار داده است تا با تكيه بر آن به كارهاى مثبت روى آورد و به نتايج و منافع آن دلگرم باشد . اگر اين نعمت بزرگ نبود ، هيچ انسانى دنبال هيچ كارى نمى رفت و دلگرم به شغلى نمى شد و به هيچ تلاش و كوششى روى نمى كرد .

در روايتى آمده : عيسى (عليه السلام) در بيابان نشسته بود و پيرمردى با ابزار كشاورزى سرگرم شخم زدن زمين بود ; عيسى سر به دعا برداشت و گفت : خدايا ! آرزو را از او ريشه كن فرما . پيرمرد بعد از اجابت دعاى عيسى ابزار را بر زمين گذاشت و خوابيد ، ساعتى گذشت و پيرمرد به همان حال بود ، عيسى سر به دعا برداشت و گفت : خدايا آرزو را به او برگردان ، پيرمرد از جا برخاست و شروع به


صفحه 336


كار كرد(1) .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

آرزو براى امت من رحمت است ، اگر آرزو نبود هيچ مادرى فرزندش را شير نمى داد و هيچ كشاورزى درختى نمى كاشت(2) .

حضرت سجاد (عليه السلام) از خدا درخواست مى كند : خدايا از ميان آرزوها مستقيم ترين و حقيقى ترينش را به من عطا كن .

اَسْأَلُكَ مِنَ الآمَالِ أَوفَقُها(3) .

« از آرزوها درست ترينش را از تو درخواست دارم » .

آرزوهاى مثبت ، چون آرزوى رسيدن به مدارج علمى و كمالات اخلاقى و سعادت دنيا و آخرت و اوج بندگى و طاعت و همه گونه خدمت به بندگان خدا و به جاى گذاردن آثار بامنفعت ، چون : مسجد ، جادّه ، درمانگاه ، بيمارستان ، مدرسه ، حوزه ى علميه ، كتابخانه و . . . آرزوهايى بسيار عالى و نشان دهنده ى ايمان و همت صاحب آن است .

ولى اگر اين آرزو و اميد فقط به امور مادى تعلّق گيرد و از حدّ بگذرد ، تا جايى كه آرامش و امنيت درونى انسان را سلب كند و ديو طمع و آز و حرص و بخل را بر انسان چيره سازد و سبب چشم هم چشمى و تجاوز به حقوق ديگران گردد و خوى ناپسند برترى جويى و خودبينى را بر آدمى مسلّط نمايد ، آرزويى ناپسند و باطل و ناحق ، و مرضى مهلك و صفتى شيطانى ، و علّت دور شدن از حق و باعث فراموشى آخرت و عامل محروم نمودن انسان از طاعت و عبادت خواهد بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ميزان الحكمه : 1 / 184 ، الأمل ، حديث 675 .

2 ـ بحار الانوار : 74 / 175 ، باب 7 ، حديث 8 .

3 ـ بحار الانوار : 91 / 155 ، باب 32 ، حديث 22 .


صفحه 337


روايات اهل بيت (عليهم السلام) در اين زمينه به نكات بسيار مهم و باارزشى اشاره كرده اند كه توجه به آن بر هر مؤمنى واجب و لازم است .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در ضمن رواياتى مى فرمايد :

الأمَلُ كَالسَّرَابِ يَغِرُّ مَن رَآهُ وَيُخْلِفُ مَنْ رَجَاهُ(1) .

« آرزوى ( باطل و ناحق ) چون سراب است ، آن كه به او بنگرد دچار فريبش مى شود و آن كه به او اميد بندد اميدش را نااميد مى كند » .

الأَمَلُ خَادِعٌ غَارٌّ ضَارٌّ(2) .

« آرزو خدعه گر و فريبنده و زيان زننده است » .

الأَمَانِىُّ تُعْمِى عُيونَ البَصَائِرِ(3) .

« آرزوها چشم هاى بصيرت را كور مى كند » .

الأَمَلُ سُلْطَانُ الشَّياطِينِ عَلَى قُلوبِ الغَافِلينَ(4) .

« آرزو ، پادشاه شيطان ها بر دل هاى بى خبران است » .

حضرت موسى (عليه السلام) در مناجاتش با خدا شنيد كه خدا مى فرمايد :

يَا مُوسَى ! لاَ تُطَوِّلْ فِى الدُّنْيا أمَلَكَ فَيَقْسُوَ قَلْبُكَ ، وَالقاسِى القلبِ مِنّى بَعيدٌ(5) .

« اى موسى ! آرزويت را در دنيا طولانى مكن كه قلب تو را دچار قساوت مى كند و آن كه دچار قساوت قلب است از من دور است » .

امام صادق (عليه السلام) در دعاى روز عرفه به پيشگاه حق عرضه مى داشت :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 312 ، حديث 7207 ; ميزان الحكمه : 1 / 186 ، الأمل ، حديث 683 .

2 ـ غرر الحكم : 313 ، 7245 ، ميزان الحكمه : 1 / 186 ، الأمل ، حديث 684 .

3 ـ غرر الحكم : 65 ، حديث 860 ; ميزان الحكمه : 1 / 186 ، الأمل ، حديث 685 .

4 ـ غرر الحكم : 312 ، حديث 7206 ; ميزان الحكمه : 1 / 186 ، الأمل ، حديث 686 .

5 ـ كافى : 2 / 329 ، باب القسوة ، حديث 1 ; ميزان الحكمه : 1 / 188 ، الأمل ، حديث 718 .


صفحه 338


أَعوذُ بِكَ مِن دُنيا تَمْنَعُ خَيرَ الآخِرَةِ ، وَمِنْ حَياة تَمْنَعُ خَيرَ المَمَاتِ ، وَمِن أَمَل يَمْنَعُ خَيْرَ العَمَلِ(1) .

« به تو پناه مى آورم از دنيايى كه از بهترين آخرت باز مى دارد ، و از زندگى و حياتى كه از بهترين مردن منع مى كند ، و از آرزويى كه از بهترين عمل جلوگيرى مى نمايد » .

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد :

مَنْ أيْقَنَ أنَّهُ يُفارِقُ الأحْبَابَ وَيَسْكُنُ التُّرابَ وَيُواجِهُ الحِسَابَ وَيَسْتَغْنِى عَمّا خَلَّفَ وَيَفْتَقِرُ إِلَى ما قَدَّمَ ، كَانَ حَرِيّاً بِقِصَرِ الأمَلِ وَطُولِ العَمَلِ(2) .

« كسى كه يقين دارد با شمشير مرگ از دوستان جدا مى شود و در خاك مسكن مى گيرد و با حساب الهى روبرو مى شود و از آنچه بر جاى گذاشته بى نياز مى گردد و به آنچه پيش فرستاده نيازمند مى شود ، به كوتاهى آرزو و طول سعى و تلاش سزاوار است » .

آرزوهاى دور و دراز ، ضربه هاى جبران ناپذيرى به انسان مى زند و وى را به چاه هلاكت مى اندازد و از فيوضات الهيه محروم مى كند .

انسان ، از هنگام ولادت مانند سرزمينى مستعد و قابل است ; هرگاه اين استعداد و قابليت حفظ شود ، با ريزش باران فيوضات حق ، شكوفه ها و گل هاى ايمان و اخلاق حسنه و عمل صالح از آن مى رويد ، و هنگامى كه اين قابليت و استعداد با هجوم آفاتى چون غفلت و تكبر و حرص و آز و به ويژه آرزوهاى دور و دراز بى مورد ، تبديل به شوره زار گردد ، ايمان يقينى و گل اخلاق و شجره ى طيّبه ى عمل صالح از آن نخواهد روييد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اقبال : 390 ، ميزان الحكمه : 1 / 186 ، الأمل ، حديث 690 .

2 ـ بحار الانوار : 70 / 167 ، باب 128 ، حديث 31 .


صفحه 339


( وَالبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِى خَبُثَ لا يَخْرُجُ إلاَّ نَكِداً . . . )(1) .

« و سرزمين پاك گياهش به اذن پروردگارش مى رويد و سرزمين ناپاك جز گياهى اندك و بى خاصيت از آن بيرون نيايد » .

آرزوهاى دور و دراز كه مانند تار عنكبوت و يا پيله ى ابريشم سراسر باطن را فرا مى گيرد تمام روزنه هاى تفكر و انديشه را به روى انسان مى بندد و راه توجه به حقايق را مسدود مى كند و از ياد خدا و آخرت و آماده كردن توشه براى قيامت
باز مى دارد .

راستى ، انسانى كه با اين عمر محدود دچار انواع آرزوها و خيالات است ، و هر لحظه در سراب آرزوها به اميد به دست آوردن ثروتى بى حساب و املاكى فراوان و وسايل و ابزارى بى شمار و انباشتن مال و منال و به دست آوردن جاه و مقام و رفت و آمد به كشورها و . . . دست و پا مى زند و همه ى فكر خود را متمركز در امورى مادى كرده است ، چگونه ياد خدا و قيامت باشد و چه زمانى عمل صالح انجام دهد و كدام وقت به اصلاح خود و جبران مفاسد گذشته بپردازد ؟!

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در روايت بسيار مهمّى مى فرمايد :

اِنَّ اَخْوَفَ مَا اَخافَ عَلَيْكُم خَصْلَتَانِ : اِتِّباعُ الهَوَى وَطُولِ الأَمَلِ ، أمَّا اتِّباعُ الهَوَى ، فَيَصُدُّ عَنِ الحَقِّ ; وَأمَّا طُولُ الأمَلِ ، فَيُنْسِى الآخِرَةَ(2) .

« همانا ترسناك ترين چيزى كه بر شما مى ترسم دو خصلت است : پيروى از هواى نفس و آرزوهاى دور و دراز ، امّا پيروى از هواى نفس ، آدمى را از قبول ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعراف : 58 .

2 ـ كافى : 8 / 58 ، حديث 21 ; بحار الانوار : 2 / 106 ، باب 15 ، حديث 2 .


صفحه 340


حق باز مى دارد و امّا آرزوهاى دور و دراز ، آخرت را از ياد انسان مى برد » .

حافظ مى فرمايد :

بيا كه قصر امل سخت سست بنيادست *** بيار باده كه بنياد عمر بر بادست

غلام همت آنم كه زير چرخ كبود *** ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزادست

چه گويمت كه به ميخانه دوش مست و خراب *** سروش عالم غيبم چه مژده ها دادست

كه اى بلندنظر شاهباز سدره نشين *** نشيمن تو نه اين كنج محنت آبادست

تو را ز كنگره ى عرش مى زنند صفير *** ندانمت كه در اين دامگه چه افتادست

نصيحتى كنمت ياد گير و در عمل آر *** كه اين حديث ز پير طريقتم يادست

غم جهان مخور و پند من مبر از ياد *** كه اين لطيفه عشقم ز ره روى يادست

رضا به داده بده ، وز جبين گره بگشاى *** كه بر من و تو ، در اختيار نگشادست

مجو درستى عهد از جهان سست نهاد *** كه اين عجوز عروس هزار دامادست

نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل *** بنال بلبل بى دل كه جاى فريادست


صفحه 341


حسد چه مى برى اى سست نظم بر « حافظ » *** قبولِ خاطر و لطف سخن ، خدادادست(1)

براى رهايى از اين بند خطرناك و اسارت هلاكت بار ، تأمل در احوالات گذشتگان و شركت در مجالس مفيد مذهبى و مطالعه ى كتاب هاى تاريخ و دقت در قرآن و آثار اهل بيت (عليهم السلام) و رفتن به گورستان و قدم زدن در ميان قبرها و انديشه در وضع به خاك خفتگان ، دارويى بسيار مؤثر است .

آرى ، وقتى دل دچار آرزوهاى سرابوار باشد و روح و جان و قلب در لجن زار خواسته هاى بى مورد دست و پا زنند ، انسان از منافع واقعى دنيا و آخرت و سودهاى حقيقى زندگى و حتى ثمرات پرقيمت دانش و فكر خود هم
باز مى ماند .

حكايتى عجيب

عطار نيشابورى روايت مى كند كه : روزى حسن بصرى به جايى مى رفت ، در حال رفتن به رود دجله رسيد و به انتظار ايستاد ، ناگهان حبيب اعجمى كه از زمره ى زاهدان و عابدان بود ، در رسيد ، گفت : اى پيشوا چرا ايستاده اى ؟ گفت : به انتظار كشتى ايستاده ام . گفت : اى استاد من از تو دانش آموخته ام و در حال دانش آموختن از تو فرا گرفته ام كه : حسد مردمان را از دل بيرون كن و آرزوهاى دور و دراز را از خود برطرف نما تا جايى كه آتش عشق به دنيا بر دل تو سرد شود ، آنگاه با اين مقام پاى بر آب بگذار و از آب بگذر ! ناگهان حبيب پاى بر آب گذاشت و برفت ; حسن بيهوش شد ، چون به هوش آمد گفتند : تو را چه شده ؟ گفت : او دانش از من آموخته و اين ساعت مرا سرزنش كرد و پاى بر آب نهاد و برفت ، اگر فرداى قيامت ندا رسد كه بر صراط بگذر و اين چنين فرو مانم چه ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حافظ شيرازى ، ديوان اشعار ، شماره ى 37 .


صفحه 342


توان ساخت . پس حبيب را گفت : اين مقام را با كدام سبب به دست آوردى ؟ گفت : اى حسن ! من دل ، سفيد مى كنم و تو كاغذ ، سياه مى كنى ! حسن گفت :

عِلْمِى يَنْفَعُ غَيْرِى وَلَمْ يَنْفَعْنِى .

« دانش من به ديگرى سود رساند و به خودم نفعى ندارد !! »

وَخَدَعَتْنِى الدُّنْيَا بِغُرُورِهَا   


صفحه 343


« وَخَدَعَتْنِى الدُّنْيَا بِغُرُورِهَا »

« و دنيا با نيرنگ هايش مرا فريب داده است » .

خوبى ها و زشتى هاى دنيا و نيرنگ و مكر و فريبش را بايد بر پايه ى حالات نفسانى و تفكرات انسان ارزيابى كرد . انسانى كه مغلوب هواى نفس است و خيالات و اوهام بر او مسلّط است و آلوده به رذايل اخلاقى چون كبر و حرص و طمع و بخل است و در بى خبرى و غفلت از خدا و قيامت به سر مى برد و به نبوت پيامبران و امامت امامان و آيات قرآن آگاه نيست ، از عناصرى مادى و موادّ دنيايى و زرق و برق زندگى و مال و منال و مقام و رياست ، فريب مى خورد و به خيال اين كه همه ى اين ها پايه و اصل است و حقيقتى جز اين ها وجود ندارد ، همه ى عمر و تلاش و كوشش خود را خرج آنها مى كند ، روز مرگ كه روز جدايى از اين سفره ى مادى است بيدار مى شود كه آنها حقيقتى نداشته و او در دنيايى پر از مكر و فريب دست و پا مى زده و همه ى زحماتش بر باد رفته و اكنون با دستى خالى از عمل صالح به جهان ديگر منتقل مى شود .

فرعون ها و قارون هاى تاريخ از هنگام ولادت ، فرعون و قارون نبودند ، بلكه اختلالات نفسانى و تفكرات غلط و ارزيابى هاى اشتباه ، آنان را تبديل به فرعون و قارون كرد .


صفحه 344


ولى انسانى كه از آلودگى هواى نفس پاك است و از خيالات اوهام دور است و رذايل اخلاقى در ميدان جان او جاى جولان ندارد و از معرفت و آگاهى نسبت به خدا و قيامت و پيامبران و امامان و قرآن برخوردار است ، دنيا را با همه ى عناصرش ابزارى براى پاك زيستن و براى ساختن آخرتى آباد و وسيله اى براى انجام خيرات و برپا كردن پرچم عمل صالح مى داند ، و از همه ى عمر و تلاش و كوشش براى تحقق اين حقايق بهره مى گيرد .

ائمه ى معصومين و انبياى الهى (عليهم السلام) انسانهايى هستند كه دچار نيرنگ زرق و برق امور مادى نشدند و فريب چيزى از امور دنيايى را نخوردند .

اهل بصيرت ، كه با چشم دل حقيقت هر چيزى را مى ديدند ، پندهايى را براى بيدار شدن مردم و عبرت گرفتنشان از خود به جاى گذارده اند كه قابل
تأمل است .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد : در ميان بعضى از باغ ها و بوستان هاى فدك بودم ، فدكى كه ويژه ى حضرت زهرا (عليها السلام) بود و با بيلى كه در دستم بود كار مى كردم ، ناگهان زنى بر من وارد شد كه به نظرم بزرگ و معتبر آمد ، به نظرم رسيد ثنّيه دختر عامر جمحى است كه در ميان زنان قريش معروف به زيباترين زن بود .

گفت : اى پسر ابوطالب ! آيا رغبتى به خواستگارى من دارى ؟ اگر دارى من آماده ام به همسرى تو درآيم ، در اين صورت تو را يارى مى دهم تا از تلاشى كه براى معيشت خود مى كنى بى نيازت سازم و نيز بر گنجينه هاى زمين راهنمايى ات مى كنم و زمينه را فراهم مى آورم تا كه در دنيايى ، سلطان و پادشاه باشى . گفتم : كيستى كه تو را به همسرى بگيرم ؟ گفت : دنيا ! گفتم : برگرد و در جستجوى شوهرى غير من باش ، زيرا تو را سه طلاق داده ام كه رجوع و بازگشتى در آن نيست(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 70 / 84 ، باب 123 ، حديث 47 .


صفحه 345


كسى كه به دنياى فريبنده و نيرنگ هاى آن دچار شود ، داغ هلاكت ابدى را بر پيشانى خود زده و از منافع دنياى صحيح و آخرت آباد باز مانده است و كسى كه بى رغبت به چنين دنيايى باشد ، به سود سرشار و منفعت ابدى دست يافته و گنج خوشنودى حق را تحصيل نموده است .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

مَن زَهِدَ فِى الدُّنْيَا أثبَتَ اللّهُ الحِكمَةَ فِى قَلْبِهِ ، وَأَنطَقَ بِها لِسانَهُ ، وَبَصَّرَهُ عُيوبَ الدُّنيا وَداءَها وَدَواءَها ، وَأَخرَجَهُ مِنَ الدُّنيا سَالِماً إِلَى دارِ السَّلامِ(1) .

« كسى كه از دنيا اعراض كند و به آن بى رغبتى نشان دهد ، خدا حكمت را در دلش پابرجا مى كند و زبانش را به آن گويا مى سازد و ديده ى باطنش را به عيب هاى دنيا و بيمارى و دوايش مى گشايد ، و او را از دنيا سالم و بى عيب به سوى دار السلام بيرون مى برد » .

لقمان حكيم به فرزندش فرمود :

يا بُنَىَّ ! إنَّ الدُّنيا بَحْرٌ عَميقٌ ، قَد غَرِقَ فِيها عَالَمٌ كَثيرٌ ، فَلْتَكُنْ سَفِينَتُكَ فيهَا تَقْوَى اللّهِ ، وَحَشْوُهَا الايمَانَ ، وَشِراعُهَا التَّوَكُّلَ ، وَقَيِّمُهَا العَقْلَ ، وَدَلِيلُهَا العِلْمَ ،
وَسُكّانُهَا الصَّبرَ(2) .

« اى فرزندم ! همانا دنيا دريايى عميق است ، جهان هاى بسيارى در آن غرق شده است ، پس بايد كشتى خود را در آن ، تقواى الهى ، و جنس پركردنى اش را ايمان ، و بادبانش را توكل ، و ملاّحش را عقل ، و راهنمايش را دانش و معرفت ، و سرنشينش را صبر و استقامت قرار دهى » .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه : 16 / 10 ، باب 62 ، حديث 21827 .

2 ـ كافى : 1 / 15 ، كتاب العقل و الجهل ، حديث 12 .


صفحه 346


كُن فِى الدُّنيا كَأنَّكَ غَريبٌ أَو كَأنَّكَ عابِرُ سَبيل ، وَعِد نَفسَكَ فِى أصحَابِ القُبورِ(1) .

« در دنيا باش گويا غريبى ، يا گذركننده اى و خود را در اهل قبور بشمار » .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

يَابْنَ جُنْدَب ! إنْ أَحْبَبْتَ أنْ تُجَاوِرَ الجَليلَ فِى دارِهِ ، وَتَسْكُنَ الفِردَوْسَ فِى جِوارِهِ ، فَلْتَهُنْ عَلَيْكَ الدُّنيا(2) .

« اى پسر جندب ! اگر دوست دارى همسايه ى خداى بزرگ در خانه ى آخرتش باشى و در جوارش در فردوس ساكن شوى ، بايد دنيا بر تو سبك باشد » .

از آيات قرآن مجيد و روايات اهل بيت (عليهم السلام) استفاده مى شود : اگر دنيا به عنوان وسيله براى انجام هر كار خيرى و عمل بامنفعتى به كار گرفته شود و آخرت انسان به سبب آن آباد گردد ، دنيايى است پسنديده و باارزش ، و اگر به عنوان وسيله ى شرّ و ستم و گناه و معصيت به كار گرفته شود و باعث نابودى آخرت گردد ، دنيايى است ناپسند و بى ارزش .

در هر حال خوبى و زشتى دنيا بستگى به عقايد و حالات انسان دارد ، اگر انسان رابطه اش با دنيا از طريق ايمان و اخلاق و عمل صالح برقرار گردد ، اينگونه دنيا صد در صد به سود انسان است ، و اگر رابطه اش از طريق كفر و شرك و ناسپاسى و بداخلاقى و عمل خلاف برقرار شود اينگونه دنيا صد در صد به زيان انسان است .

يقيناً بدون ارتباط انسان با دنيا نمى توان درباره ى دنيا قضاوت و داورى كرد ، بايد بر اساس كيفيت رابطه ى انسان با دنيا درباره ى دنيا سخن گفت و نسبت به ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 70 / 99 ، باب 122 ، حديث 86 .

2 ـ تحف العقول : 303 ; بحار الانوار : 75 / 281 ، باب 24 ، حديث 1 .


صفحه 347


زشتى و زيبايى اش داورى نمود .

درباره ى دنيايى كه به خاطر اختلال فكرى و روانى انسان منبع خدعه و مكر و فريب مى شود گفته شده :

بدى ها در يك خانه جمع است و كليد آن محبت دنياست .

ورود به دنيا آسان ، ولى سالم بيرون آمدن از آن بسيار دشوار است .

هرگاه آخرت ظرفى بود سفالين و باقى و دنيا طلايى بود و فانى ، شايسته بود كه رغبت مردم به آخرت بيش از دنيا باشد ، چه رسد به اين كه آخرت طلايى است باقى ، و دنيا سفالى است فانى .

ابوحازم مكى فرمود : بر شماست كه از دنيا احتراز كنيد زيرا به من رسيده است كه روز قيامت عبد را به موقف حساب آورند و منادى حق از جانب حق ندا دهد كه اين عبدى است كه آنچه را خدا كوچك شمرده اين عبد بزرگ شمرده است و آنچه را حق دشمن داشته ، اين عبد دوست داشته است .


صفحه 348


« وَنَفْسِى بِخِيَانَتِهَا وَمِطَالِى »

وَنَفْسِى بِخِيَانَتِهَا وَمِطَالِى   

« و نفس من به سبب خيانت هايش مرا فريب داد

و نيز امروز و فردا كردنم به من نيرنگ زد » .

نفس ، موجودى است كه درك حقيقتش يا بسيار سخت ، و يا غير ممكن است ; ولى شناخت آثارش كه در قرآن و روايات به آن اشاره شده كار دشوارى نيست .

نفس را اگر در دايره ى تربيت و تزكيه قرار ندهند دچار چموشى و آلوده به هوا و هوس مى شود و ارتكاب و انجام هر گناهى را بسيار آسان مى سازد .

« هوا » در وضع لغوى به معناى : « سقوط از بالا به پايين و هلاكت در مسير غلطى است كه انسان پيش گرفته » ، و به معناى : « محبت مفرط به امور مادى يا معنوى » است .

« هوس » در وضع لغوى به معناى : « شكستن ، فساد و افتادن در سرگردانى و حيرت » است .

« هوس » در اصطلاح علم النفس : « حركت اضطراب انگيزى است كه در نفس انسان به موضوعى حادث شده است و شخص هوسناك را آرام نمى گذارد . مانند : حبّ ، بغض ، كينه ، خشم ، نفرت » .


صفحه 349


كسى كه هر لحظه هوسى داشته باشد ، بوالهوس و دم دمى خوانده مى شود ، و بوالهوس و بى قرار قدرت ندارد كه حتى يك قدم به سوى كمال برود .

شرط عمده ى سير كمالى آرامش خاطر است و تا هوس و هوا باقى است ، آرامش خاطر ميسّر نيست و عقل بر نفس حكومت ندارد .

بر كودك ، هوس حاكم است و بايد از او مراقبت كرد كه هوس ، خوى ثابت و پابرجايش نشود و هوسناك بار نيايد .

زن نيز طبعاً مغلوب هوس است ، چون موجودى جزئى بين است و بايد اين چنين باشد ، زيرا حكمت آفرينش او را براى اداره ى زندگانى داخلى آفريده و بايد متوجه جزئيات امور باشد و آنچه بيشتر زن را مضطرب مى سازد حسادت است ، پس بايد به وسيله ى تربيت و تعليم آن غريزه ى سركش را به اطاعت
عقل درآورد .

به طور كلّى هوس كه رها شد ، يعنى از عقال عقل لگامى نداشت ، مبدّل به شهوت مى شود و جلوى شهوت را هرگاه عقل خود شخص يا عاقل ديگرى نگرفت ، از حدّ تجاوز مى كند و كار اين تجاوز به مرض و جنون مى رسد !

اين مرض و جنون را در حرص و طمع و جاه طلبى خوب مى توان در اشخاص ديد ، و مطالعه كنيد كه چگونه كور و كرند و براى وصول به مطلوب خود از ارتكاب هرگونه زشتى و پليدى دريغ ندارند و پا در تمام اصول مسلّمه مقدسات دينى و اجتماعى مى گذارند و حتى از وطن فروشى و ابزار دست بيگانه شدن ، استقبال مى كنند .

به دوستى و رفاقت و عهد و وفاى اينگونه اشخاص نبايد دل بست ، زيرا يك معشوق دارند و همه كس و همه چيز حتى عزيزترين بستگان خود را فداى آن مى كنند !!

كسى نزد اينان مقرب و محبوب است كه ابزار بى اراده و وسيله ى اجراى


صفحه 350


مقاصد پليدشان باشد و قلباً از تقوا و متقيان متنفّرند .

اين كه گفتيم هوس به شهوت مى رسد ، و شهوت به جنون ، براى آن است كه اين اشخاص در برابر شهوتِ غالب ، مالك عقل و اراده ى خويش نمى باشند و ديوانه هم غير از كسى كه قوّه ى عاقله بر او حكومت ندارد نيست ، مريض هم آن كسى است كه در مقابل غلبه ى مرض بيچاره است .

شهوتِ جاه طلبى ، شديدتر از ساير شهوات است و بشريّت از اين شهوت پليد خسارت ها ديده و اوراق تاريخى خونين دارد ; پدرها فرزندان و برادران و نزديكان خويش را كشته و كور كرده اند ، و فرزندان دست هاى خود را به خون پدران آغشته اند !!

البته مراد از عدم متابعت نفس و پيروى ننمودن از خواهش هاى نفسانى ، فقط جنبه هاى زيان آور نفس است كه منشأ آن ها هوا و هوس ، و متعلّق آن ها غرايز پست حيوانى است ، نه آن كه يكسره بايد پا بر تمام اميال نفسانى گذاشت و به اين اشتباه خودكشى كرد ، چنان كه بعضى از ارباب سلوك اين طور فهميده و طبق آن رفتار كرده اند .

بزرگان ، كه اين همه از نفس و نفسانيت مذمت كرده و ما را از تسليم به آنها ترسانده اند ، منظورشان جنبه هاى زشت نفسانى بوده و چون بالطبع تمايل ما به آن جنبه است به طور مطلق در مقام مذمت برآمده اند ، يعنى بر اساس مثل معروف « به مرگ گرفته اند كه به تب راضى شويم » ، از اين جهت در مواعظ و خطابه ها جنبه ى تهديد و تخويف بيشتر از جنبه ى اميد است ، و گرنه ميل و رغبت ما در تمام كشش ها و كوشش هاى شخصى و اجتماعى است ، و اين ميل ها در فطرت انسان به نام غرايز مختلف ريشه دارند ، و غالب آنها را بازگشت به خودخواهى است و اين خود خواستن از روى حكمت عاليه ى الهى در نهاد ما گذاشته شده كه هم حافظ بقاى ماست و هم مركب مراحل كمال .


صفحه 351


بايد اين خودخواستن را با ايمان به خدا و قيامت و ارتباط با انبيا و امامان و عمل به تكاليف شرعيه و رعايت حقوق انسان ها مهار كرد ، كه خودخواستن به خودبينى نرسد ، يعنى از حدّ اعتدال گذشته و به شهوت و جنون برسد ، كه خودپرست به هيچ چيز جز به مشتهيات و منافع شخصى خود نظر ندارد و اين خوى پليد در هركس باشد در مرحله ى اوّل براى خودش زيان آور است و بعد براى جامعه اى كه در آن عضويت دارد . مثلا خشم ، از لوازم خودخواهى است ولى بايد آن را براى دفاع از جان ، مال ، ناموس ، وطن و حق بكار گرفت نه براى آزار ناتوانان و زيردستان ; افراط در خشم ، سبعيّت و درندگى است و تفريط ، بى پروايى و بى غيرتى !

آزادى ، ميوه ى محبوب حيات و شرط كمال اراده است ، زيرا در فضاى آن ، انسان مقهور اميال غير و اسير ديگران نيست ، ولى بايد اين اقتضاى فطرى به حكم عقل و اعتدال در جاى خود انجام گيرد كه در افراط آن طغيان و شورش طلبى و ايجاد هرج و مرج ، است و در طرف تفريط ، تن دادن به استبداد و اسارت .

غريزه ى حبّ مال ، خوب است ولى تا آنجا كه به امساك و بخل و استفاده از هر وسيله براى به دست آوردن آن ، مانند كارهاى نامشروع و كلاهبردارى و قمار و دزدى و اختلاس و . . . نرسد .

در مناسبات با ديگران بهترين راه نيكوكارى است و در اينجا هم بايد حدّ اعتدال را نگاه داشت كه به ظلم در حق خود و ظلم بر خانواده نيانجامد .

حسن معاشرت و مسرور ساختن معاشرين ، نيك است امّا تا آنجا كه به شوخى هاى زننده نرسد . ذكر كردن صفات حميده ى دوستان ، تشويق خوبى نسبت به آنان است ولى بايد به تملّق منتهى نشود(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ علم الاخلاق : 101 .


صفحه 352


به نظر مى رسد از لابلاى مطالب ذكر شده مى توان به خيانت هاى نفس در صورتى كه آراسته به تربيت دينى نباشد و زيبايى هاى اخلاق در آن ديده نشود پى برد .

اوصاف نفس

قرآن مجيد ، اوصافى را براى نفس ذكر مى كند كه ظهور اين اوصاف بر اثر بى توجهى انسان به واقعيات و حقايق دينى و اخلاقى است :

1 ـ نفس امّاره . 2 ـ نفس دسّايى . 3 ـ نفس سفهى . 4 ـ نفس تسويلى .

5 ـ نفس رهينه اى . 6 ـ نفس هوايى . 7 ـ نفس حسرتى .

آياتى كه اين اوصاف را ذكر مى كند به ترتيب زير است :

( . . . إِنَّ النَّفْسَ لأََمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّى . . . )(1) .

« همانا نفس ، بسيار امركننده به بدى است مگر اين كه پروردگارم رحم كند » .

( وَقَد خَابَ مَنْ دَسَّاها )(2) .

« و كسى كه نفس را در فجور و معصيت مخفى و پنهان كرد از رحمت حق محروم و نوميد شد » .

( وَمَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبراهِيمَ إِلاّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ . . . )(3) .

« چه كسى جز كسى كه به خود جهل ورزيده از آيين ابراهيم روى گردان مى شود ؟ »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يوسف : 53 .

2 ـ شمس : 10 .

3 ـ بقره : 130 .


صفحه 353


( . . . قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ . . . )(1) .

« يعقوب به فرزندانش گفت : يوسف را گرگ نخورده بلكه نفوس شما زشتى را در نظرتان آراسته است » .

( كُلُّ نَفْس بَما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ )(2) .

« هر نفسى در گرو گناهانى است كه مرتكب شده است » .

( وَأَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَوَى * فَإِنَّ الجَنَّةَ هِىَ المَأْوَى )(3) .

« و اما كسى كه از مقام پروردگارش ترسيد و نفس را از سقوط در ورطه ى هلاكت باز داشت ، يقيناً بهشت جايگاه اوست » .

( أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللّهِ . . . )(4) .

« كار را به جايى نرسانيد كه نفسى در قيامت بگويد : اى حسرت و افسوس بر من از كوتاهى هايى كه در اطاعت از دستورات خدا كردم » .

شيخ بهائى در كتاب باارزش « اربعين » خود مى گويد : مراد از « نفس » در روايات : قواى حيوانى ، از قبيل شهوت و خشم است .

غزالى در كتاب « مدارج القدس » در يك جمله به اين معنا اشاره كرده است :

يُطلَقُ النَّفسُ عَلَى الجَامِعِ للصِّفاتِ المَذْمُومَةِ المُضَادَّةِ لِلْقُوَى العَّقْلِيَّةِ .

« نفس بر جامع صفات مذمومه كه در تضاد با قواى عقلى است اطلاق مى شود » .

حكماى الهى مى گويند : جهاد با نفس فقط به لحاظ تعلق آن با بدن است كه ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يوسف : 18 .

2 ـ مدثر : 38 .

3 ـ نازعات : 40 ـ 41 .

4 ـ زمر : 56 .


صفحه 354


اوصاف بهيمه اى و سبعى و شيطانى از اين تعلّق پديد مى آيد ، در غير اين صورت نفس با قطع نظر از اين تعلق ، عقل است و داراى صفات فرشتگان و به اقتضاى سرشت خود چيزى است كه خدا به وسيله ى آن عبادت مى شود ، و بهشت به وسيله ى آن به دست مى آيد . پس بايد با عوارض آن تعلق ، كه حالت بهيمه اى و سبعى و شيطانى است ، به جهاد برخاست تا آرامش يابد و از شرّ حيوانات در امان رود ، و گرنه هميشه در اين خانه غوغايى از تهاجم و تنازع برپاست !

سعدى مى گويد : از شخصى معناى اين حديث پيامبر را كه فرموده :

أَعدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِى بَيْنَ جَنْبَيْكَ(1) .

« دشمن ترين دشمنانت نفس توست كه بين دو پهلويت قرار دارد » .

پرسيدم . گفت : به حكم آن كه به هر دشمنى احسان كنى ، دوست مى شود مگر نفس ، كه هرچه به او بيشتر احسان كنى و زيادتر خواسته هايش را اجابت نمايى مخالفت و دشمنى زياده كند !!

تابعان هواى نفس ، كه جداى از عقل زندگى مى كنند ، ديوانگانند .

از بهلول پرسيدند : ديوانه هاى شهر چند نفرند ؟ گفت : شمردن آنان خيلى مشكل است ، از تعداد عقلا بپرسيد تا بگويم .

ديدگاه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اصلاح نفس

امام (عليه السلام) ، از روى بصيرت كاملى كه به حقايق دارند و راه و چاه همه چيز را مى دانند ، امورى را براى اصلاح نفس پيشنهاد كرده اند كه عالم بزرگ شيعى مرحوم آمُدى در كتاب پرقيمت « غرر الحكم » آورده است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عدة الداعى : 314 ; بحار الانوار : 67 / 64 ، باب 45 ،حديث 1 .


صفحه 355


اِذَا رَغِبتَ فِى صَلاحِ نَفْسِكَ فَعَلَيْكَ بِالاِقتِصادِ وَالقُنوعِ وَالتَّقَلُّلِ(1) .

« هنگامى كه رغبت در اصلاح نفس خود كردى ، بر تو باد به ميانه روى و قناعت و اندك ديدن دنيا » .

صَلاحُ النَّفْسِ مُجاهَدَةُ الهَوَى(2) .

« اصلاح نفس ، جهاد با امور نامناسبى است كه سبب سقوط نفس است » .

سَبَبُ صَلاحِ النَّفْسِ العُزُوفُ عَنِ الدُّنْيَا(3) .

« سبب اصلاح نفس ، بازداشتن خود از دنياست » .

دَواءُ النَّفْسِ الصَّومُ عَنِ الهَوَى(4) .

« داروى نفس ، خوددارى از خواسته هاى بى محاسبه است » .

سَبَبُ صَلاحِ النَّفْسِ الوَرَعُ(5) .

« سبب اصلاح نفس ، بازداشتن خود از گناهان است » .

اِنَّ تَقْوَى اللّهِ دَواءُ دَاءِ قُلوبِكُم . . . وَطَهُورِ دَنَسِ أَنْفُسِكُم(6) .

« تقواى الهى ، داروى بيمارى قلب هاى شما و پاك كننده ى آلودگى نفوس شماست » .

آفَةُ النَّفسِ الوَلَهُ بِالدُّنْيَا(7) .

« فساد نفس ، اشتياق حيرت انگيز به دنياست » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 237 ، اصلاح النفس ، حديث 4766 .

2 ـ غرر الحكم : 241 ، مخالفة الهوى ، حديث 4881 .

3 ـ غرر الحكم : 136 ، الدّنيا آفة النفس ، حديث 2386 .

4 ـ غرر الحكم : 235 ، مراقبة النفس ، حديث 4718 .

5 ـ غرر الحكم : 271 ، صلاح الدين بهما . . . ، حديث 5912 .

6 ـ نهج البلاغه : 312 ، خطبه ى 198 ، من خطبة له ( ع ) ينبه على احاطة علم اللّه . . .  .

7 ـ غرر الحكم : 136 ، الدنيا آفة النفس ، حديث 2385 .


صفحه 356


رَأْسُ الآفَاتِ الوَلَهُ بِاللَّذَّاتِ(1) .

« سرور و بزرگ مفاسد ، اشتياق حيرت انگيز به لذت هاى نامشروع است » .

طوُبَى لِمَن عَصَى فِرْعَوْنَ هَواهُ وَأَطاعَ مُوسَى عَقْلَه .

« خوشا بر كسى كه با فرعون هواى نفسش مخالفت كند و موساى عقلش را اطاعت نمايد » .

امّا در اين گفتار ملكوتى و سخن عرشى ، به اين حقيقت اشاره دارد كه هركسى را در باطن و در عالم صغير ، موسى و فرعونى است ، و اگر بخواهد مقام كمال موسوى را دريابد ، بايد با فرعون نفس مخالفت كند و گرنه چون فرعون در درياى هلاكت غرق شود و اگر از موساى عقل اطاعت كند ، چون موسى به درود حق سرافراز گردد و از مؤمنان ويژه شود .

( سَلامٌ عَلَى مُوسَى وَهارُونَ )(2) .

« درود بر موسى و هارون » .

( إِنَّهُما مِن عِبَادِنَا المُؤْمِنِينَ )(3) .

« همانا اين دو از بندگان مؤمن من مى باشند » .

انسانى كه از موساى عقلش پيروى كند ، در آسمان هاى عوالم عقلى با موسى هم پرواز شود . پس خوشا بر كسى كه ضد فرعون نفس و مطيع موساى
عقل است .

طَهِّرُوا أَنْفُسَكُم مِن دَنَسِ الشَّهَواتِ ، تُدرِكُوا رَفِيعَ الدَّرَجاتِ(4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 303 ، ذم اللذات ، حديث 6923 .

2 ـ صافات : 120 .

3 ـ صافات : 122 .

4 ـ غرر الحكم : 340 ، تهذيب النفس ، حديث 4851 .


صفحه 357


« نفوس خود را از پليدى شهوات حرام پاك سازيد ، تا به درجات بلند معنوى نايل شويد » .

آرى ، هركس بخواهد به درجات عالى و معارج قدسى بار يابد و از قفس تنگ طبيعت به باغ حكمت و معرفت پرواز كند ، بايد نفس را از كثافات و زنگار شهوات حيوانى پاك نمايد و روح را از شوق به لذت هاى ظاهرى پاكيزه بدارد ، تا پس از تخليه از شهوات به صفات فرشتگان آراسته شود ، بلكه از فرشته مقام برتر يابد(1) .

حكماى الهى فرموده اند : انسان مى تواند به يكى از چهار طريق نفس خود را تزكيه كند :

1 ـ ادب آموختن از بى ادبان .

2 ـ معاشرت و همنشينى با اهل ادب .

3 ـ پرسيدن عيوب و نواقص اخلاقى خود از دوستان حقيقى .

4 ـ دور ساختن عيوبى كه درباره ى خود از دشمنان مى شنود(2) .

شرح ومطالى

در رابطه با توبه و اصلاح مفاسد ، و تدارك توشه براى قيامت و انجام عمل صالح و كار خير ، و بريدن از گناه و معصيت ، و رفتن دنبال حكمت و معرفت ، سالهاست كه امروز و فردا مى كنم ولى به وعده ام وفادار نيستم ، و اين دل خوشى به امروز و فردا ، به من نيرنگ زده و مرا از حركت به سوى واقعيات و حقايق بازداشته است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حكمت الهى : 398 ـ 399 .

2 ـ در رابطه ى با نفس و حالات زيبا و زشت آن ، مؤلف معظم ، كتابى مفصل تدوين كرده اند كه خوانندگان عزيز مى توانند براى يافتن مطالب لازم درباره ى نفس ، به آن كتاب مراجعه كنند .


صفحه 358


از تو درخواست مى كنم ، اراده اى جدّى و قدرت وفاى به وعده ، و نجات از امروز و فردا گفتن ، به من عنايت كن كه اين بى استقامتى ، در عاقبت مرا دچار خسارت و زيان غير قابل جبران مى كند ، و از رحمت و لقا و آمرزش تو محروم مى نمايد ، و مرا از صف بندگان خارج و در زمره ى نافرمانان و حزب شيطان
قرار مى دهد .

اين نفس بد انديش به فرمان شدنى نيست *** اين كافر بدكيش مسلمان شدنى نيست

جز خضر طريقت كه در اين راه دليل است *** اين راه خطرناك به پايان شدنى نيست

جز پير حقيقت كه در اين راه خليل است *** اين آتش نمرود گلستان شدنى نيست

ايمن مشو از خاتم جم كرد در انگشت *** اهريمن جادو كه سليمان شدنى نيست

آبادتر از كوى تو اى دوست نديدم *** آن خانه ى داد است كه ويران شدنى نيست

* * *


صفحه 359


« يَا سَيِّدِى فَأَسْأَلُكَ بِعِزَّتِكَ أَنْ لاَ يَحْجُبَ عَنْكَ دُعَائِى سُوءُ عَمَلِى وَفِعَالِى »

« اى آقاى من ! به عزتت از تو مى خواهم كه بدى عمل و زشتى افعال من ،

دعاى مرا از تو مانع و حاجب نشود » .

مهربان خداى من ! بدى عمل و زشتى افعالم را سبب محجوب شدن دعايم به پيشگاهت و بسته شدن اين در به رويم ، قرار مده .

سبب بسته بودن راه دعا

گناه و معصيت ، حجابى است كه انسان را در صورتى كه توبه نكند از دريافت فيوضات الهى و رحمت واسعه ى حق و اجابت دعا باز مى دارد . بدى عمل و زشتى اعمال سبب مى شود كه حال دعا از انسان گرفته شود و از رفتن به پيشگاه خدا و دعا به دربارش محروم شود ، و اگر هم توفيق دعا به او دست دهد از فيض اجابتش باز ماند .

بسته شدن درب دعا و محروم ماندن دعا كننده از اجابت ، دليل بر مطروديت و مردوديت عبد از پيشگاه مولاست .

از عارف عاشقى نقل مى كنند كه گفته است : اگر از دعا محروم شوم براى من دشوارتر است كه از اجابت محروم مانم .


صفحه 360


در اين بخش از دعا ، شخص دعاخوان با توسل به عزّت حضرت ربّ العزّه از حضرتش درخواست مى كند كه : اى آقاى من تأثير معصيت و بدى عمل و زشتى افعال را كه محجوب ماندن دعايم در پيشگاه توست از كار بينداز ، تا بدى عمل ، قدرت منع مرا از دعا نداشته باشد و من به درگاهت به گدايى سر گذارم و تو هم با رحمتت دعايم را به اجابت رسانى .

در روايتى آمده است كه : اميرالمؤمنين (عليه السلام) با تنى چند از يارانش از راهى عبور مى كرد ، جوانى را ديد كه سر به ديوار گذارده و خدا را براى برآورده شدن حاجتش به عزّتش سوگند مى دهد ، حضرت فرمود : دعاى اين جوان با اينگونه سوگند يقيناً مستجاب است .

آرى ، خداى مهربان و توانا قدرت دارد كه تأثير مؤثرات را از كار بيندازد ، و راه بسته را به روى عبد بگشايد . او خداى توانايى است كه اثر آتش را ، كه سوزاندن است ، براى حفظ ابراهيم از آتش برداشت و اثر كارد تيز را ، كه بريدن است ، هنگام ذبح اسماعيل از كار انداخت ; تأثير گناه را هم كه سبب بسته بودن راه دعاست ، مى تواند از كار بيندازد و عبد را به برآورده شدن حاجات و رسيدن به مقاصدش يارى دهد .

وَلاَ تَفْضَحَنِى بِخَفِىِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنْ سِرِّى   


صفحه 361


« وَلاَ تَفْضَحَنِى بِخَفِىِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنْ سِرِّى »

« و مرا به گناهان و معاصى پنهانى كه از خلوت من بر آنها آگاهى ، رسوا و مفتضح مكن » .

پرده پوشى

عبد ، بايد بداند كه براى خدا كه آگاهى اش به همه ى هستى و به غيب و شهود و به مُلك و ملكوت و به ظاهر و باطن و به همه ى ذرات و اجزاء آفرينش فراگير است ، بى توجهى و غفلت و فراموشى وجود ندارد . او به همه ى حوادث ديروز و امروز و فرداى روزگار آگاه است و گذشته و حال و آينده ، يك جا پيش او حاضر است . اوست كه خلوت انسان برايش آشكار است و هر عمل مخفى و پنهان براى او ظاهر است . اگر گناهان ما را برملا سازد ، براى ما نزد پدر و مادر و زن و فرزند و عموم مردم ، آبرويى نخواهد ماند . اينان اگر از گناهان پنهان ما آگاه شوند ما را از خود مى رانند و طرد مى كنند و حتى حاضر به پاسخ دادن به خواسته ى ما نخواهند بود .

عبد ، در اين بخش از دعا با ناله و زارى و خواهش و درخواست ، حفظ آبرويش را مى طلبد و از ستار العيوب مى خواهد كه او را به گناهان پنهانش ، كه كسى جز حضرت او بر آنها آگاه نيست ، رسوا نسازد .

دعاخوان ، در حالى كه اين جملات عرشى را در پيشگاه حق زمزمه مى كند ،


صفحه 362


بايد يقين داشته باشد كه حضرت او ، هرگز بنده ى گنهكار تائب را رسوا نمى كند . و ستّاريت او تا جايى است كه درباره ى محاسبه ى بعضى از بندگانش فرموده است : من خود به حساب آنان رسيدگى مى كنم ، كه حتى نزد پيامبر رحمتم ، كه بى اندازه به امت رؤف و مهربان است ، گناهانشان افشا نشود ، تا نزد او خجل و شرمسار گردند .

امام چهارم (عليه السلام) در دعاى ابوحمزه بخشى از صفات خدا را به اين صورت
بيان مى كند :

سَتّارُ العُيُوب ، غَفّارُ الذُّنُوب ، عَلاَّمُ الغُيُوب ، تَسْتُرُ الذَّنْبَ بِكَرَمِكَ وَتُؤَخِّرُ العُقُوبَةَ بِحِلْمِكَ .

« پوشاننده ى عيب ها ، آمرزنده ى گناهان ، داناى نهان ها ، گناه را به بزرگواريت مى پوشانى و عقوبت را به بردبارى ات به تأخير مى اندازى » .

بعضى از بندگان حق ، با اينكه وجودى محدود دارند ، اخلاق پرده پوشى آنان نسبت به عيوب ديگران چنان قوى بوده كه انسان از شنيدن داستان هاى پرده پوشى آنان غرق در حيرت و تعجب مى شود ، پس خداى مهربان كه وجودش بى نهايت و نامحدود است ، در پرده پوشى و ستّاريّت چگونه است ؟!

يعقوب پيامبر ، در اصرارى كه به يوسف براى بيان ستمى كه برادرانشان به او روا داشتند جوابى جز اين نشنيد كه گفت :

( . . . عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ . . . )(1) .

« اى پدر ، خدا از آنچه اتفاق افتاد درگذشت و چشم پوشيد » .

داستانى شگفت و حيرت آور از پرده پوشى

درباره ى ابو عبدالرحمن ، حاتم بن يوسف اصمّ كه از بزرگان خراسان بود و در علم ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مائده : 95 .


صفحه 363


و ورع و تقوى كمتر نظير داشت ، نوشته اند : شهرتش به اصم(1) ، براى اين بود كه : زنى نزد او آمد تا مسئله اى را معلوم كند ، از آن زن در هنگام كلام باد معده خارج شد و آن زن به شدّت شرمسار و خجل گشت ، حاتم به گوش خود اشاره كرد ، كنايه از اين كه كلام تو را نمى شنوم ، سخن بلندتر گو تا بشنوم ، آن زن بسيار خوشحال شد و خدا را بر اين معنا شكر كرد كه آبرويش نزد آن عالم نرفت ، پس از اين واقعه كه كسى هم از آن آگاه نشد معروف به حاتم اصم گرديد ، چون تا آن زن زنده بود او به همان حالت با مردم زيست ، هنگامى كه از دنيا رفت يكى از بزرگان او را خواب ديد و پرسيد :

مَا فَعَلَ اللَّهُ بِكَ ؟

« خدا با تو چگونه رفتار كرد ؟ »

گفت : به سبب آن كه يك شنيده را نشنيده گرفتم ، بر تمام اعمال و شنيده هايم قلم عفو كشيد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اَصم : كرى سنگين


صفحه 364


« وَلاَ تُعَاجِلْنِى بِالْعُقُوبَةِ عَلَى مَا عَمِلْتُهُ فِى خَلَوَاتِى »

وَلاَ تُعَاجِلْنِى بِالْعُقُوبَةِ عَلَى مَا عَمِلْتُهُ فِى خَلَوَاتِى...   

« مِنْ سُوءِ فِعْلِى وَإِسَائَتِى ، وَدَوَامِ تَفْرِيطِى وَجَهالَتِى ، وَكَثْرَةِ شَهَوَاتِى وَغَفْلَتِى »

« به عذاب و عقوبتم به آنچه كه در خلوت هايم مرتكب شدم شتاب مكن ، از كار زشتم و گناهم و ادامه ى كوتاهى ام در بندگى و نادانى ام و بسيارى شهواتم و غفلتم » .

از معارف الهى استفاده مى شود : اگر شتاب در عقوبت مى شد ، جنبنده اى در زمين باقى نمى ماند . ولى وجود مقدس او از باب رحمت و مهلت دادن به بندگان ، شتاب در عقوبت نمى كند ; و اين مهلت براى اين است كه گناهكاران ، فرصت را غنيمت بشمارند و با حضرت او از در آشتى درآيند و با توبه ى واقعى آثار گناهان را بزدايند و مفاسد گذشته را اصلاح كنند و واجبات از دست رفته را جبران نمايند .

يا در عقوبت آنان شتاب نمى كند تا اگر از نسل آنان بخواهد مؤمنى پديد آيد عقوبت ، مانع پديد آمدنش نشود .

يا به خاطر ناله ى كودكان و دعاى خالصانه ى عاشقان و گريه ى نيمه شب زنده دلان ، عقوبت را به تأخير مى اندازد ; يا با توبه برطرف مى كند و چنانچه مانعى از اين قبيل در راه عقوبت نباشد از شتاب در عقوبت امتناع نمى كند .

در هر صورت چون در دستگاه او به خاطر بى پروايى اهل گناه ، شتاب در


صفحه 365


عقوبت وجود دارد ، اين شتاب را مى توان با دعا و ندبه و گريه و زارى و توبه و اصلاح مفاسد از ميان برداشت ، چنان كه قوم يونس با روى آوردن به پيشگاه حضرتش با كمك توبه و ناله و استغاثه ، عقوبت را از خود برطرف كردند .

به اين نكته ى بسيار مهم هم بايد توجه داشت كه : اگر عقوبت الهى برسد ، هيچ قدرتى نمى تواند آن را از مردم بازگرداند .

و نيز به اين حقيقت هم بايد توجه كرد كه : گاهى عقوبت الهى در دنيا به صورت قحطى ، بلاهاى آسمانى ، گرانى جنس ، بى اعتمادى به يكديگر و در نهايت به صورت مسخ باطنى چهره نشان داده مى شود .

نشانه هاى مسخ باطن در كلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در روايتى بسيار مهم خطاب به اميرالمؤمنين (عليه السلام) به اين مضمون بيان شده است :

يا عَلِىُّ ! اِنَّ القَوْمَ سَيُفْتَنُونَ ] بَعْدِى [ بِأَمْوَالِهِمْ ، وَيَمُنُّونَ بِدِينِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ ، وَيَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ ، وَيَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ ، وَيَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الكَاذِبَةِ وَالاَْهْوَاءِ السَّاهِيَةِ ، فَيَسْتَحِلُّونَ الخَمْرَ بِالنَّبِيذِ ، وَالسُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ ، وَالرِّبَاءَ بِالْبَيْعِ(1) .

« اى على ! به زودى اين امت پس از من به اموالشان امتحان مى شوند ، اينان به دينشان بر پروردگارشان منت گذارند ، و آرزوى رحمت خدا نمايند ، و خود را از عذابش ايمن به حساب آرند ، و با شبهات دروغين و هواهاى فراموشى آور حرامش را حلال دانند ، پس ماده ى مست كننده را ( كه از انگور و خرما مى گيرند ) به شبهه ى آشاميدنى حلال ، و مال حرام را به شبهه ى هديه و بخشش ، و ربا را به شبهه ى داد و ستد بر خود حلال كنند » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه : خطبه ى 156 ، و من كلام له ( ع ) خاطب به اهل البصرة . . .  ; بحار الانوار : 100 / 56 ، باب 4 ، حديث 32 .


صفحه 366


راستى ، اگر باطن افراد به سبب تداوم گناه از حالت انسانى به حالت شيطانى مسخ نشده باشد ، چگونه حرام خدا را حلال مى دانند و شراب و مال حرام و ربا را بر خود حلال مى نمايند ؟ اين امور از آثار مسخ باطنى است كه مسخ باطن هم در حقيقت نوعى از عقوبت خداست ; چنان كه به صورت ظاهر در قوم نافرمان بنى اسرائيل پديدار شد و گناهكاران آن امت ، مخاطب به خطاب عقوبت آور
خدا شدند :

( . . . كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ )(1) .

« به صورت بوزينه هايى رانده شده از رحمت گرديد ! »

امام (عليه السلام) در جملات مورد شرح پس از بيان « مِنْ سُوءِ فِعْلِى وَإسَائَتِى » به چهار مطلب اشاره مى فرمايد :

1 ـ تفريط . 2 ـ جهل . 3 ـ شهوت . 4 ـ غفلت .

تفريط

منظور از « تفريط » در اين مقام ، كوتاهى ورزيدن در طاعت و عبادت و خدمت به بندگان خدا و انجام كار خير است .

معارف الهيّه مردم را از افتادن در ورطه ى تفريط نهى كرده اند و تفريط را خسارتى سنگين و سبب محروميت از فيوضات الهيّه قلمداد نموده اند .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در ضمن رواياتى بسيار باارزش فرموده است :

التَفْرِيطُ مُصِيبَةِ القَادِرِ(2) .

« كوتاهى كردن ، مصيبت و بلاى تواناست » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 65 .

2 ـ غرر الحكم : 479 ، متفرقات اجتماعى ، حديث 11009 .


صفحه 367


ثَمَرَةُ التَّفْرِيطِ النَّدامَةُ ، وَثَمَرَةُ الحَزْمِ السَّلاَمَةُ(1) .

« نتيجه ى كوتاهى ورزيدن ، پشيمانى ، و ميوه ى دورانديشى ، سلامت است » .

الجَنَّةُ غَايَةُ السَّابِقينَ ، وَالنَّارُ غَايَةُ المُفَرِّطِينَ(2) .

« بهشت ، نهايت و خط پايان پيشى گيرندگان ، و آتش ، نهايت و خط پايان كوتاهى كنندگان است » .

امام ششم (عليه السلام) فرمود :

مَنْ فَرَّطَ تَوَرَّطَ(3) .

« كسى كه كوتاهى ورزيد به مشكلات بسيار سخت دچار شد » .

جهل

نادانى به حقايق و جهل به امور دنيا و آخرت و تكاليف و وظايف و حقوق خود و ديگران ، بيمارى بسيار خطرناكى است كه اگر با تحصيل علم و معرفت مداوا نشود هلاكت ابدى و رسوايى دائمى و خسارت جبران ناپذير به دنبال خواهد داشت .

به پاره اى از روايات مربوط به جهل در شرح جمله ى « وَتَجَرَّأْتُ بِجَهْلِى » در صفحات گذشته اشاره شد .

شهوت

شهوت ، به معناى : « رغبت شديد و ميل به چيزى است كه انسان آن را براى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه : حكمت 181 .

2 ـ نهج البلاغه : 221 ، خطبه ى 157 ، و من خطبة له ( ع ) يحث الناس على التقوى .

3 ـ تحف العقول : 356 .


صفحه 368


به دست آوردنش هدف گرفته است » .

اگر اين رغبت و ميل به امور ناپسند و حرام باشد ، سبب افتادن در گناه و معصيت و نهايتاً كشته شدن روح عقل و در عاقبت دچار شدن به عذاب دنيا و آخرت خواهد شد .

سبب هيجان شهوت ، محبت و عشق بى اندازه به دنياست كه مانند درختى در كنار وسوسه هاى شيطان و همنشينى با بدكاران و از خدا بى خبران رشد و نمو مى كند و شاخه هاى شهوات از آن مى رويد و تبديل به شجره ى ملعونه مى شود ، كه ميوه اى جز ارتكاب گناهان ، و حاصلى جز دور شدن از خدا و رسيدن به محروميت از رحمت و اهليّت براى خزى دنيا و آخرت و افتادن به دوزخ ندارد .

اين درخت خطرناك كه نمونه اى از درختان جهنم ، و به ويژه درخت زقّوم است ، جز با تيشه ى موعظه و نصيحت و توجه به خدا و بازگشت به او و انديشه در عاقبت و عبرت گرفتن از حوادث ريشه كن نمى شود .

اهل حقيقت مى گويند : از خطرناك ترين شاخه هاى اين درخت كه در بسيارى از نفوس ريشه دوانده و سبب بروز انواع معاصى و گناهان و علّت پيدايش بسيارى از زشتى هاى اخلاق در آنان شده است ، هفت شاخه است :

1 ـ شهوت مقام و رياست و جاه و جلال .

2 ـ شهوت مال و ثروت و مُلك و منال .

3 ـ شهوت كاخ و قصر و عمارت هاى گران قيمت .

4 ـ شهوت مباشرت با زنان زيبا و طنّازان هم چون حور .

5 ـ شهوت خوراكى ها و نوشيدنى هاى لذت بخش و سكرآور .

6 ـ شهوت لباس هاى فاخر و پوشيدنى هاى ابريشمى و رنگارنگ .

7 ـ شهوت معاشرت و نشست و برخاست با اهل فسق و فجور و آلوده دامنان به گناه و معصيت .


صفحه 369


اين هفت شهوت خواه ناخواه سبب بروز هفت صفت شيطانى از افق باطن انسان ، و مانع تابش خورشيد عرفان بر مرغزار دل هاى غافلان است :

1 ـ تكبّر . 2 ـ ريا و خودنمايى . 3 ـ حسد و حقد . 4 ـ حرص و طمع .

5 ـ بخل . 6 ـ ستم . 7 ـ خشم و غضب .

شرح هر يك از شهوات هفتگانه و صفات خسارت بارى كه شكوفه ى دوزخى آن هاست ، كتابى مستقل و جداگانه مى طلبد .

افتادگان در چاه محبت دنيا و غرق شدگان در تاريكى شهوات ، وقتى با رسيدن پيك مرگ بيدار مى شوند ، مى يابند كه دچار چه خسارت سنگينى شده اند و مى فهمند كه چه آخرت آبادى را با آن همه نعمت هايش با دنياى پستى كه نوشش با نيش ، و عيشش با كدورت ، و خوشحالى اش آميخته به غم بوده ، عوض كرده اند !

پادشاه زاده ى تيره بخت

حال افتادگان در چاه محبت دنيا و غرق شدگان در تاريكى شهوات ، مانند حال آن پادشاه زاده اى است كه پدرش در مقام داماد شدن او برآمد ، پرى چهره اى كم نظير را از خاندانى شريف و نجيب به عقد او درآورد .

چون وسايل عروسى آماده شد ، خواص و عوام را به تناسب شأنشان به دربار بار داد و درب خزانه ى احسان را به روى مردمان گشود و محتاج و نيازمند و غنى و ثروتمند را از جوائزش بهره مند ساخت ، و از گرمى جشن و چراغانى ، غم دل ها را زدود . آشنا و بيگانه در آن مجلس سرور حاضر شدند و از تماشاى آن بزم بى نظير به حيرت فرو رفتند .

عروس حور وَش را با انواع زيور و زينت به حجله آوردند ; ولى در اين ميان داماد را نديدند ، به جستجويش برآمدند ولى او را نيافتند . داماد در آن شب ،


صفحه 370


شراب بسيار خورده بود و آتش شعورش مانند چراغ بختش فرو مرده بود ، بر اثر مستى زياد ، از جمع مهمانان جدا افتاد و حيرت زده و مبهوت به چند كوى و برزن گذر كرد ، عبورش به دخمه اى از دخمه هاى مجوسان افتاد ; مجوسانى كه بر اساس قانونشان مردگان را در دخمه مى گذاشتند و در دل شب كنار آنان شمع و چراغ مى افروختند .

پادشاه زاده وقتى چشم به دخمه دوخت ، دخمه را حجله ى عروس پنداشت ، به درون دخمه رفت . مجوسان جنازه ى پيره زالى را كه هنوز كالبدش سالم بود ، در آن دخمه گذاشته بودند .

داماد ، پيره زال مرده را در آغوش كشيد و از روى ميل و رغبت و غريزه ى شهوت تا صبح با او آميزش كرد .

چون با وزيدن نسيم صبح از مستى و بى هوشى و بى خبرى و مدهوشى در آمد ، خود را در دخمه اى وحشت زا و كنار جسد پيره زالى زشت رو ديد ، از شدت نفرت و كراهت نزديك بود هلاك شود ، و از نهايت شرمندگى و خجلت راضى بود به زمين فرو رود . در انديشه بود كه مبادا كسى بر اين وضع آگاه گردد و ننگ و عارش تا قيامت بر او بماند كه ناگاه پدر و خدم و حشمش رسيدند و بر آن رسوايى و افتضاح آگاه شدند !!

اين است دورنمايى از زندگى افتادگان در چاه محبت دنيا و غرق شدگان در شهوات ، كه عروس آخرت را به سبب مستى از شهوات با به آغوش كشيدن پيره زال زشت روى و زشت خوى دنيا عوض كرده اند !!

ز خود غافل نشستن تا كى و چند *** به دنيا چشم بستن تا كى و چند

ز اهل دل نهفتن روى تا كى *** هوس رانى و حيوان خوى تا كى

تويى آن شاهباز اوج لاهوت *** چرا افتاده اى در دام ناسوت

تو را مستى ز جام خودپرستى *** ز اوج افكنده اين سان سوى پستى


صفحه 371


اگر صيدى نباشد غافل از خويش *** چه مى آيد ز صياد جفا كيش

مچين بر گرد خود اسباب غفلت *** دمى بيدار شو از خواب غفلت

ببين چون رهروان كردند ره طى *** تو نيز آخر قدم بردار از پى

چه خوش اين نكته گفت آن پير كامل *** به دنيا دل نبندد مرد عاقل

تو نيز از عاقلى ترك جهان گوى *** ره عقبى چو ديگر رهروان پوى

به دل ره ده تو مهر روى ماهى *** براى خويشتن جو خضر راهى

كه چون رفتى از اين دنياى فانى *** بماند نام نيكت جاودانى

امام صادق (عليه السلام) از پدرانش از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند كه آن حضرت فرمود :

طُوبَى لِمَنْ تَرَكَ شَهْوَةً حَاضِرَةً لِمَوْعُود لَمْ يَرَهُ(1) .

« خوشا بر كسى كه شهوت موجود را براى به دست آوردن بهشت موعودى كه نديده ترك كند » .

و نيز آن حضرت فرمود :

حُفَّتِ الجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ(2) .

« بهشت با رنج بندگى و عبادت احاطه شده و آتش با شهوات محاصره
شده است » .

مردى به حضرت باقر (عليه السلام) گفت : عبادتم ضعيف و روزه ام اندك است ولى اميد دارم كه جز حلال نخورم . حضرت فرمود : كدام كوشش و عمل از نگاه داشتن شكم و شهوت از حرام برتر است ؟ (3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ امالى مفيد : 51 ، المجلس السادس ، حديث 18 .

2 ـ بحار الانوار : 68 / 72 ، باب 62 .

3 ـ بحار الانوار : 68 / 269 ، باب 77 ، حديث 4 .


صفحه 372


رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

أَكْثَرُ مَا تَلِجُ بِهِ أُمَّتِى النَّارَ الأجْوَفَانِ : البَطْنُ وَالفَرْجُ(1) .

« بيشتر چيزى كه امت من به سبب آن وارد آتش مى شوند شكم و شهوت
جنسى است » .

غفلت

غفلت ، يعنى : بى خبرى از چيزى كه انسان پيشتر به آن توجه داشته است .

اشتغال زياد به امور مادى و سرگرمى بيش از اندازه به زندگى ظاهرى و پُر كردن وقت به امورى كه انسان را به آن امور دل مشغول مى كند و صبح و شام دنبال دنيا دويدن و افتادن در بند هوا و هوس ، همه و همه سبب غفلت و بى خبرى از خدا و قيامت و بندگى و طاعت و دين دارى و عبادت است .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در ضمن گفته هاى حكيمانه اش مردم را به زيان هاى غفلت و خسارت هاى بى خبرى توجّه مى دهد :

الغَفْلَةُ أَضَرُّ الأَعْدَاءِ(2) .

« بى خبرى زيانبارترين دشمنان است » .

وَيْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ عَلَيْهِ الغَفْلَةُ فَنَسِىَ الرِّحْلَةَ وَلَمْ يَسْتَعِدَّ(3) .

« واى بر كسى كه بى خبرى بر او چيره شود ، در نتيجه سفر به آخرت را فراموش كند و براى آن آماده نگردد » .

مَنْ غَلَبَتْ عَلَيْهِ الغَفْلَةُ مَاتَ قَلْبُهُ(4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 68 / 269 ، باب 77 ، حديث 5 .

2 ـ غرر الحكم : 265 ، حديث 5744 ; ميزان الحكمه : 9 / 4362 ، الغفلة ، حديث 15135 .

3 ـ غرر الحكم : 146 ، حديث 2656 ; ميزان الحكمه : 9 / 4362 ، الغفلة ، حديث 15143 .

4 ـ غرر الحكم : 266 ، حديث 5765 ; ميزان الحكمه : 9 / 4372 ، الغفلة ، حديث 15207 .


صفحه 373


« كسى كه بى خبرى بر او چيره شود ، دلش مى ميرد » .

دَوَامُ الغَفْلَةِ يُعْمِى البَصِيرَةَ(1) .

« ادامه ى بى خبرى ، چشم باطن را كور مى كند » .

امام مجتبى (عليه السلام) فرمود :

الغَفْلَةُ تَركُكَ المَسْجِدَ وَطَاعَتُكَ المُفْسِدَ(2) .

« ترك كردن مسجد و فرمان بردن از مفسد ، غفلت است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 266 ، حديث 5762 ; ميزان الحكمه : 9 / 4372 ، الغفلة ، حديث 15208 .

2 ـ بحار الانوار : 75 / 114 ، باب 19 ، حديث 10 ; ميزان الحكمه : 9 / 4372 ، الغفلة ، حديث 15203 .


صفحه 374


 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation