قبل | فهرست | بعد |
« وَخَضَعَ لَهَا كُلُّ شَىْء وَذَلَّ لَهَا كُلُّ شَىْء »
وَخَضَعَ لَهَا كُلُّ شَىْء...
« و در برابر آن هر چيزى فروتنى نموده و همه چيز خوار شده است » .
همه چيز از موجودات غيبى تا موجودات شهودى ، از بزرگترين موجود معنوى و مادّى ، تا كوچك ترين مخلوق معنوى و مادى ، از عظيم ترين كهكشان و سيّاره و ثابت ، تا كوچك ترين اتمى كه هرگز با نيرومندترين دستگاههاى علمى به چشم نيايد ، نسبت به قدرت و تواناييت فروتن و خاكسار و ذليل و خوارند ; همه مسخّر و فرمانبردارند و در برابر فرامين حكيمانه ات سر تواضع بر خاك ذلّت دارند و هميشه و همه جا براى فرمانبرداريت آماده و حاضرند و روح سرپيچى و حالت عصيان در احدى از آنها نسبت به دستوراتت وجود ندارد .
موجوداتى كه بى استثنا مقهور و مغلوب قدرت بى نهايت تواند ، همه ى وجودشان عين خضوع و محض ذلت است .
در فرازى از يك دعاى عارفانه و عاشقانه كه از قلب ملكوتى معصومى آگاه و موحّدى بينا بر زبانش جارى شده مى خوانيم :
« يقيناً تو ، آرى تو ، خدايى هستى كه به قدرت و تواناييت همه چيز را ذليل خود كردى و گردن همه چيز پيش قدرتت افتاده و خاضع است . آنچه بخواهى نسبت به همه چيز انجام مى دهى و به آنچه اراده فرمايى در مملكت وجود
تصرف مى كنى . تويى ذات مقدسى كه همه چيز را آفريدى و كار همه چيز به دست قدرت توست . تو مولاى همه چيزى و همه چيز مغلوب قهاريت و مسخّر سخاريّت توست . معبودى جز تو نيست . تو عزيز و كريمى » .
جمله ذرّات زمين و آسمان *** لشكر حقّند گاه امتحان
باد را ديدى كه با عادان چه كرد *** آب را ديدى كه در طوفان چه كرد
آنچه بر فرعون زد آن بحر كين *** وآنچه با قارون نمودست اين زمين
وآنچه آن بابيل با آن پيل كرد *** وآنچه پشّه كلّه ى نمرود خورد
وآنكه سنگ انداخت داودى به دشت *** گشت سيصد پاره و لشكر شكست
سنگ مى باريد بر اعداى لوط *** تا كه در آب سيه خوردند غوط
گر بگويم از جمادات جهان *** عاقلانه يارى پيغمبران
مثنوى چندان شود كه چهل شتر *** چون كشد عاجز شود از بار پر(1)
آرى ، رحمتى كه همه چيز را فرا گرفته و قدرت بى نهايتى كه بر همه چيز غالب و چيره است و وجود مباركى كه همه چيز در برابر قدرتش خاضع و ذليل است . براى او بسيار بسيار آسان است كه دعاى بنده اش را كه با گريه و زارى و فروتنى و با خلوص و خاكسارى و در حالت تضرع و اشك بارى ، آنهم در شبى چون شب جمعه انجام مى گيرد ، مستجاب كند . و براى او فوق العاده سهل است كه لشكر آسمان و زمين خود را براى رساندن عبد دعا خوان به مقاصد دنيوى و اخرويش به كار گيرد .
كسى كه در حال انكسار خدا را به رحمت و قدرتش مى خواند و رحمتى و قدرتى جز رحمت و قدرت او نمى داند و نمى بيند آيا ممكن است دعايش به هدف اجابت نرسد ؟ هرگز .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مولوى ، مثنوى معنوى ، تهديد فرستادن سليمان . . . .
موجود ضعيف و ناتوان است كه نمى تواند حاجت حاجتمند را روا كند و دعاى دعا خوان را به اجابت برساند و خواسته ى خواهنده را پاسخ گويد . ذات غنى و رحمت واسعه و قدرت بى نهايت كه همه چيز در قبضه ى قدرت اوست ، بر وفق مصلحت عبد و حكمت خود ، دعا را مستجاب مى كند و خواسته ى خواهان را عطا مى فرمايد .
در دعاى سيزدهم « صحيفه ى سجّاديه » آمده : آفريده ها را به نيازمندى نسبت داده اى و آنان هم بى چون و چرا نيازمند به تو هستند ; پس كسى كه ترميم خلأ و شكاف زندگيش را از تو بخواهد و تغيير تهى دستى و فقرش را از تو درخواست كند ، يقيناً حاجتش را از جايگاه اصلى اش خواسته و به دنبال مطلبش از راه صحيح و درستش آمده است . و كسى كه براى حاجتش به يكى از آفريده هاى تو رو كند ، يا او را به جاى تو وسيله ى رسيدن به نيازش قرار دهد ، قطعاً خود را در معرض محروميت قرار داده و سزاوار از دست رفتن احسان تو شده است .
با اشتياق و شوق آهنگ تو كردم و از باب اطمينان به تو ، اميدم را به جانب حضرتت آوردم و دانستم آنچه را از تو مى خواهم ، هرچند زياد باشد ، در كنار داراييت اندك است و چيزهاى باارزشى كه بخشش را از تو درخواست مى كنم ، در جنب تواناييت كوچك و بى مقدار است . دايره ى كرم و بزرگواريت با تقاضاى هيچ كس تنگ نمى شود و دست بخشندگيت از هر دستى برتر است .
ممكنات كه روزگارى عدم محض بودند و وجودى نداشتند تا قابل ذكر باشند ، با اراده و رحمت و قدرت حق وجود يافتند و تداوم وجودشان بر اثر عنايت و نظر حق و رحمت و قدرت اوست ; و هيچ استقلالى در هيچ زمينه اى از خود ندارند و مُهر فقر ذاتى و خضوع و ذلّت ماهيتى و حيثيتى بر پيشانى حيات آنان خورده و هميشه خاكسار و ذليل و خاضع و خوار در جنب قدرت ازلى
و ابدى او هستند .
سزاوار و شايسته انسان نيست كه در برابر قدرت بى نهايت او از خود قدرتى نشان دهد و كوس منيت بزند و بر طبل تكبّر بكوبد و با خضوع ذاتى و ذلّت هويتى و با اين كوچكى جثّه كه جز مقدارى خاك چيزى نيست و با اين محدوديت روحى كه جز يك نفخه و دم واقعيّتى نيست و با اين محدوديت عقل كه از پى بردن به حقيقت يك ذرّه ى ناچيز ، عاجز و ناتوان است ، در برابر قدرت مولا و خالق و مدبّر و پروردگارش ، كه همه چيز خود را از شعاع رحمت او دارد ، عرض و اندام كند ، كه عرض و اندامش عامل سقوط و ورشكستگى و افتضاح و آبروريزى و سبب محروميت از رحمت و گرفتار شدن به چنگال عقوبت و دچار آمدن به عذاب ابد است .