بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح دعـای کمـیل, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     0 - زيباييهاى اخلاق
     00 - شـــــرح دعـــــــاى كمــــــيل
     1 - شرح دعاي كميل
     10 - شرح دعاي كميل
     11 - شرح دعاي كميل
     12 - شرح دعاي كميل
     13 - شرح دعاي كميل
     14 - شرح دعاي كميل
     15 -
     16 - شرح دعاي كميل
     2 - شرح دعاي كميل
     3 - شرح دعاي كميل
     4 - شرح دعاي كميل
     5 - شرح دعاي كميل
     6 - شرح دعاي كميل
     7 - شرح دعاي كميل
     8 - شرح دعاي كميل
     9 - شرح دعاي كميل
     FEHREST - شرح دعاى كميل
 

 

 
 
قبلفهرست بعد

اَللَّهُمَّ وَأَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ   

صفحه 265


« اَللَّهُمَّ وَأَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ »

« خدايا ! و از تو درخواست مى كنم درخواست كسى كه نيازمندى و احتياجش

شدّت يافته و به نهايت رسيده است » .

مالك حقيقى خداست

دعاخوان ، هنگامى كه اين بخش از دعا را مى خواند بايد با چشم دل و ديده ى بصيرت با كمك گرفتن از آيات قرآن و روايات دو حقيقت را مشاهده كند :

حقيقت اوّل اين كه : مالكى و منبع فيضى و بخشنده اى و بى نيازى و غنىّ مطلقى جز خداى مهربان وجود ندارد .

حقيقت دوّم اين كه : ذات و هويّت وجود انسان و همه ى موجودات غيبى و شهودى ، جز فقر محض و نيازمندى و احتياج و مملوكيت نيست .

خداست كه در عين غنى بودن و بدون نياز و احتياج ، كاخ هستى را برافراشت و انواع موجودات را در عرصه گاه آفرينش به وجود آورد ، و هر موجودى را با تأمين كردن آنچه به آن نياز داشت در مجراى خلقت قرار داد . خدايى كه هستى همه ى موجودات ، رشحه ى فيضى از فيوضات ربّانى اوست و هيچ موجودى را قدرت مقابله با او نيست و همه و همه ذاتاً ، تسليم قدرت مطلقه اويند و اوست كه با يك كلمه ى « كُن » باش ، كائنات را در ظلمت كده ى نيستى مانند چراغى


صفحه 266


برافروخته و با يك كلمه ى « لا تكُن » مباش ، مى تواند همه ى آنها را رهسپار ديار نيستى كند ، و با احتياج و نيازى كه كلّ موجودات به رحمت واسعه ى او دارند ، چرا و به چه سبب به آنان رحمت نورزد ؟ و چرا رحمتش فراگير جهانيان نباشد ؟ و بر اساس چه علّتى كسى بتواند نااميدى و يأس از رحمت او را به خود
راه دهد ؟!

احتياج همه ى كائنات به لطف و رحمت او از يك طرف ، و اتصاف آن مقام اقدس به لطف و رحمت و محبت بى نهايت از طرف ديگر ، دليلى روشن بر نيازمندى موجودات به او و بى نيازى او از همه ى موجودات است .

او خالق و رازق و مصوّر و ودود و رحيم و كريم و غفور و زنده كننده و ميراننده است ، و در هيچ زمينه اى شريك و كفوى ندارد و همه ى موجودات هستى مخلوق و مملوك و مرزوق اويند و نمى توانند لحظه اى از حضرت او بى نياز باشند .

او مالك همه ى جهانيان و مدبّر امور همه ى موجودات و كارگردان كارگاه آفرينش است .

آنان كه با دلگرمى به مال و منال و جاه و مقام ، از نيازمندى و احتياج خود به آن منبع فيض بى خبرند ، احساس استغناء و بى نيازى مى كنند ، در حالى كه اين احساس يك حالت شيطانى ، و ميوه اى بسيار تلخ از درخت غفلت و بى خبرى است ; به همين خاطر اين كوردلان بى بصيرت ، و افتادگان در چاه خسارت ، از رفتن به پيشگاه او و ناليدن به درگاه وى و اظهار حاجت كردن به حضرت ربّ الارباب و اعلام تهى دستى و نيازمندى محروم اند و از اين راه به زيان و ضرر غير قابل جبرانى دچارند و زندگى و حياتشان هم چون وحوش صحرا و حيوانات جنگلى آلوده به ظلمت مادى گرى و خالى از فيوضات خاصّ ملكوتى است . قرآن درباره ى آن غنىّ مطلق و فيّاض بى نهايت و ذات مستجمع


صفحه 267


جميع صفات كمال مى فرمايد :

( وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاواتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَىْء قَديرٌ )(1) .

« مالكيت آسمان ها و زمين فقط در سيطره ى خداست ، و خدا بر هر كارى تواناست » .

( . . . وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاواتِ وَالأَرْضِ وَما بَيْنَهُما وَإِلَيْهِ المَصِيرُ )(2) .

« مالكيت آسمان ها و زمين و آنچه ميان آنهاست فقط در سيطره ى خداست ، و بازگشت به سوى اوست » .

( لَهُ مُلْكُ السَّمَاواتِ وَالأَرْضِ يُحْيِي وَيُميتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْء قَديرٌ )(3) .

« مالكيت آسمان ها و زمين ويژه ى اوست ، زنده مى كند و مى ميراند ، و او بر هر كارى تواناست » .

( وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاواتِ وَالأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَن يَشآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشآءُ . . . )(4) .

« مالكيت آسمان ها و زمين فقط در سيطره ى خداست ، هركه را بخواهد مى آمرزد و هركه را بخواهد عذاب مى كند » .

قرآن درباره ى انسان مى فرمايد :

( يا أَيُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الفُقَرَآءُ إِلَى اللّهِ وَاللّهُ هُوَ الغَنِىُّ الحَمِيدُ )(5) .

« اى مردم ! همه ى شما نيازمند و محتاج به خداييد و فقط خدا بى نياز و ستوده خصال است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران : 189 .

2 ـ مائده : 18 .

3 ـ حديد : 2 .

4 ـ فتح : 14 .

5 ـ فاطر : 15 .


صفحه 268


راستى ، سراسر وجود انسان جز نياز و احتياج و فقر و تهى دستى چيز ديگرى هست ؟ انسان در آفرينش خود و در تداوم زندگى و حياتش و در بيرون رفتن از دنيا و نسبت به جلب منفعت و دفع ضرر چه قدرت و نيرو و سلطه اى دارد ؟ خدا او را آفريده و با به جريان انداختن فيوضاتش زندگى او را تداوم مى بخشد و هر نفعى را به سوى او مى كشاند و هر زيانى را از او دفع مى كند ، چرا و به چه علّت اين نيازمند محتاج و فقير تهى دست با قلبى پاك و نيتى خالص آن هم سحر شب جمعه به پيشگاه حضرت بى نياز نرود و اعلام نياز نكند و با همه ى وجود فرياد نزند كه : اَللَّهُمَّ وَأَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ .

زيباترين و سودمندترين حال انسان ، حال دعاست ، كه با توجه به فقر ذاتى خود و با معرفت به نيازمندى و فقر خويش ، دست گدايى به سوى دوست بردارد و از عمق قلب ناله كند و به حضرت محبوب عرضه بدارد :

آن دل كه تويى در وى غم خانه چرا باشد *** چون گشت ستون مسند حنّانه چرا باشد

غم خانه دلى باشد كان بى خبرست از تو *** چون جاى تو باشد دل غم خانه چرا باشد

بيگانه كسى باشد كو با تو نباشد يار *** آن كس كه تواش يارى بيگانه چرا باشد

ديوانه كسى بودست كو عشق نفهميدست *** آن كس كه بود عاشق ديوانه چرا باشد

فرزانه كسى باشد كو معرفتى دارد *** آن كو نبود عارف فرزانه چرا باشد

دُر دانه بود سرّى كو در صدف سينه است *** سنگى كه بود بى جان در دانه چرا باشد


صفحه 269


آن دل كه بديد آن رو بو برد ز عشق هو *** عشق دگران او را كاشانه چرا باشد

آن جان كه تواش جانان غير از تو كه را بيند *** وان دل كه تواش دلبر بت خانه چرا باشد

رو سوره ى يوسف خوان تا بشنوى از قرآن *** حق است حديث عشق افسانه چرا باشد

« فيض » است ز حق خرّم هرگز نخورد او غم *** چون يافت عمارت دل ويرانه چرا باشد(1)

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان فيض كاشانى : 2 / 707 ، غزل 247 .


صفحه 270


« وَأَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدَائِدِ حَاجَتَهُ »

وَأَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدَائِدِ حَاجَتَهُ   

« و نزد سختى ها و شدائد و مصائب و بلاها

حاجت خود را به پيشگاه تو فرود آورده است » .

گرچه خداى مهربان همه ى خواسته ها و حاجات بنده اش را مى داند و به گرفتارى ها و مصائب و شدايد او آگاه است و بدون درخواست و دعا و التماس مى تواند حاجات حاجتمند را به هنگام شدائد و بلاها و مصائب و رنج ها برآورده كند ، ولى بر پايه ى آيات قرآن و روايات ، دوست دارد بنده اش به پيشگاهش اظهار حاجت كند و به درگاهش ناله و زارى سر دهد و با زبانش به حضرتش اظهار احتياج نمايد و با مولاى مهربانش مناجات كند و در آستانه ى اين درگاه ، سر بندگى و ذلّت سايد و آنچه را نيازمند است با زبان دعا و راز و نياز بخواهد و از آن منبع فيض و رحمت درخواست كند كه :

اى مهربان و محبوب من ، با كليد لطف و عنايتت ، مشكلاتم را برطرف كن و سختى هايم را از زندگيم بردار و شدائد و مصائب را از من دور فرما ، و مرا از زندان گرفتارى ها نجات بخش ، و به اراده ى ربوبى و رحمت بى پايان و كرم و احسان بى نهايتت حاجاتم را روا كن ، و خواسته هايم را برآور ، و كشكول گداييم را از فيوضات خاصه ات پر كن .


صفحه 271


بيان حاجت و اظهار گدايى و اعلام اين معنا كه : اى مهربان ترين مهربانان ، من جز فقر چيزى نيستم و غير گدايى از پيشگاهت كارى نمى دانم و جز اشك و آه و اميد و دلگرمى سرمايه اى ندارم ، مطلوب حضرت مولاست ، و در حقيقت اطاعت و فرمان بردارى از حضرت اوست ; مگر نه اين است كه در قرآن مجيد فرمان به دعا داده و اجابت دعا را خود ضامن شده است(1) .

آرى ! دعا و اظهار نياز ، و به زبان آوردن حاجات و گريه و زارى ، نوعى عبادت و به شكلى فرمان بردن و اطاعت از حضرت حق ، و در حقيقت مخّ عبادت است(2) .

حضرت او دوست ندارد بنده اش به هنگام گرفتارى و سختى و مصائب و شدائد براى رفع گرفتارى ها و مصائبش به غير او رجوع كند ، و از غير او حاجت بخواهد و رفع مشكلات را از غير او درخواست كند .

در حديثى قدسى كه در كتاب هاى مهم نقل شده ، به مطالبى مهم و واقعياتى بسيار ارزنده در اين زمينه ، كه فقط بايد حاجت به درگاه او برد و از غير او روى گرداند ، اشاره شده كه لازم است ترجمه ى آن متن ملكوتى و حقيقت عرشى را در اين سطور بياورم :

« آيا بنده ام در سختى ها و شدائد به غير من اميد مى بندد ، كه غير من آن سختى ها و شدائد را از او برطرف كند ، در حالى كه برطرف كردن سختى ها و شدايد به دست قدرت من است ؟ آيا بنده ى من به غير من اميدوار است كه نيازها و حاجاتش را برآورده كند و از تهى دستى و فقر نجاتش دهد ، در حالى كه توانگر و بخشنده و كريم و جواد منم و همه ى درهاى حاجات نزد من و كليدهايش در دست لطف و رحمت من است ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ أدعونى أستجب لكم .

2 ـ الدعاء مخّ العبادة .


صفحه 272


چه شده كه بنده ام را روى گردان از خود مى بينم ، در حالى كه آنچه را از من نخواسته با جود و كرم به او عطا كرده ام ، و اكنون با اين همه نياز و حاجت و التماس و درخواستش از من روى برگردانده و حوائج و نيازمندى اش را نزد غير برده است ؟!

منم خدا ، كه خدايى جز من نيست ، بدون اين كه از من بخواهند عطا مى كنم ; آيا اگر بخواهند عطا نمى كنم ؟!

آيا درياى بى نهايت جود و كرم ، از من نيست ؟ آيا دنيا و آخرت در دست من نيست ؟!

اگر تمام اهل آسمانها و زمين ، مانند آسمانها و زمين را از من درخواست كنند و من به آنان عطا نمايم به اندازه ى بال مگسى از مملكت من كم نمى آيد . زشتى باد بر كسى كه از من روى مى گرداند و از غير من خواسته هايش را مى طلبد ، و رفع مشكلات و سختى هايش را از غير من مى خواهد ! » (1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انيس الليل : 196 .


صفحه 273


« وَعَظُمَ فِيمَا عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ »

وَعَظُمَ فِيمَا عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ   

« و رغبت و ميل من و علاقه و شوق من نسبت به آنچه نزد توست

بزرگ و عظيم است » .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) به آنچه نزد خداست معرفت و آگاهى كامل داشت ; و بر پايه ى اين معرفت و آگاهى بود كه هنگام خواندن اين دعا ، صورت به خاك مى گذاشت و با زارى و خضوع و خاكسارى عرضه مى داشت : رغبتم به آنچه نزد توست بزرگ و عظيم است .

اگر بخواهيم به گوشه اى از آنچه نزد خداست و هر انسانى كه سزاوار است مى تواند از آن بهره مند شود ، اشاره كنيم و از آيات قرآن مجيد و روايات شاهد بياوريم ، اين شرح و تفسير از چند صد جلد بيشتر خواهد شد و عمر به پايان خواهد رسيد ، در حالى كه به قطره اى از درياى بيكران فيوضات الهى اشاره نكرده ايم .

ولى براى نمونه به حقايقى از آنچه نزد حضرت اوست ، اشاره مى كنيم ; باشد كه رغبت و شوق ما را به آن بيفزايد و براى بدست آوردنش به ما نشاط بخشد .

پاداش هاى حق در برابر اعمال عبد

خداى مهربان ، از روى رحمت و لطف ، همه ى بندگانش را به اجراى


صفحه 274


واجباتى چون نماز ، روزه ، حج ، جهاد ، انفاق ، صدقه ، خدمت به مردم ، رعايت حقوق يكديگر و ترك هر گناه و معصيتى دعوت كرده است ، و براى همه ى اين اعمال پاداشى به تناسب ايمان و ظرفيت عمل كننده و عملش بر عهده ى خود قرار داده است .

در قرآن مجيد قاطعانه اعلام داشته است كه : ما پاداش مصلحان و نيكوكاران را ضايع و تباه نخواهيم كرد ، و رسيدن مصلحان و نيكوكاران به پاداش مقرر شده ، حتمى و يقينى است(1) .

خداى مهربان ، براى بندگان مؤمن و صالح و نيكوكار و پرهيزكار ، چند نوع پاداش مقرر فرموده ، كه در قرآن مجيد به آنها اشاره شده است :

1 ـ اجر عظيم . 2 ـ اجر كريم . 3 ـ اجر غير ممنون . 4 ـ اجر كبير . 5 ـ اجر دوبار .

( لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ )(2) .

« براى كسانى از آنان كه نيكى كردند و پرهيزكارى پيشه نمودند ، پاداشى
بزرگ است » .

( إِنَّ المُصَّدِّقِينَ وَالمُصَّدِّقاتِ وَأَقْرَضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضَاعَفُ لَهمُْ وَلَهمُْ أَجْرٌ كَرِيمٌ )(3) .

« به يقين مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده ، و وام دهندگان به خدا در حالى كه وامى نيكو مى دهند ، وامشان دوچندان شود و براى آنان پاداشى
نيكو است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در سه آيه اين مطلب بيان شده است :

1 ـ ( وَ الَّذِينَ يُمَسِّكونَ بِالكِتابِ وَأَقامُوا الصَّلَوةَ إِنّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحينَ ) . اعراف : 170 .

2 ـ ( . . . إِنَّ اللّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنيْنَ ) . توبه : 120 .

3 ـ ( إِنَّ الَّذينَ آمَنوا وَعَمِلوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا ) . كهف : 30 .

2 ـ آل عمران : 172 .

3 ـ حديد : 18 .


صفحه 275


( إِنَّ الَّذِينَ ءامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهمُْ أَجْرُ غَيْرَ مَمنُون )(1) .

« به راستى آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند ، براى آنان پاداشى دائمى و هميشگى است » .

( وَالَّذِينَ ءامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهمُْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبيرٌ )(2) .

« و آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند ، براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ است » .

( أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَيْنِ بِما صَبَروا وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةِ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقونَ )(3) .

« اينان براى اين كه صبر پيشه كردند و با خوبى بدى را دفع نمودند و از آنچه به آنان روزى داديم انفاق كردند ، پاداششان را دوبار دهند » .

پاداش هايى كه براى اهل ايمان و عمل صالح نزد خداست ، پاداش هاى دائمى و هميشگى است ، و جز خدا احدى قدرت عطا كردن آن را ندارد . روايات و احاديث به گوشه اى از پاداش هاى حق اشاره كرده اند ، كه براى نمونه بخشى از آن روايات را كه در حقيقت توضيحى بر آيات قرآن است در اين سطور آورده مى شود .

حضرت على (عليه السلام) در ضمن رواياتى مى فرمايد :

ثَوابُ عَمَلِكُم أَفْضَلُ مِن عَمَلِكُم(4) .

« پاداش نيك اعمالتان از اعمالتان برتر است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فصّلت : 8 .

2 ـ فاطر : 7 .

3 ـ قصص : 54 .

4 ـ تفسير معين : 299 .


صفحه 276


ثَوابُ الصَّبرِ أَعْلَى الثَّوابِ(1) .

« پاداش صبر و استقامت ( بر طاعت و مصيبت و معصيت ) برترين
پاداش است » .

إِنَّ أَعْظَمَ المَثوبَةِ مَثوبَةُ الإنْصَافِ(2) .

« به راستى بزرگ ترين پاداش نيك ، پاداش انصاف است » .

ثَوابُ الجِهادِ أَعْظَمُ الثَّوابِ(3) .

« پاداش جهاد بزرگ ترين پاداش است » .

حضرت باقر (عليه السلام) فرمود :

النَّائِمُ بِمَكَّةَ كَالْمُجْتَهِدِ فِى البُلدانِ ، وَالسَّاجِدُ بِمَكَّةَ كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِى سَبِيلِ اللّهِ ، وَمَن خَلَّفَ حَاجّاً فِى أَهْلِهِ كَانَ لَهُ كَأَجْرِهِ حَتّى كَأَنَّهُ يَسْتَلِمُ الحَجَرَ(4) .

« زائرى كه در مكه بخوابد ، چون كوشنده در شهرهاست و كسى كه در مكه سجده كند ، مانند شهيد به خون غلطيده ى در راه خداست و كسى كه به جاى زائر براى اداره ى امور اهلش قرار گيرد ، پاداشش مانند زائر است تا جايى كه گويى استلام حجر كرده است » .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

رِباطُ يَوم فِى سَبِيلِ اللّهِ خَيْرٌ مِن الدُّنيَا وَمَا عَلَيهَا(5) .

« يك روز جهاد و كارزار در راه خدا ، بهتر است از دنيا و آنچه بر آن است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 281 ، فضيلة الصبر . . . ، حديث 6240 ; تفسير معين : 299 .

2 ـ غرر الحكم : 394 ، الانصاف و مدحه . . . ، حديث 9106 ; تفسير معين : 299 .

3 ـ غرر الحكم : 333 ، الفصل الثالث فى الجهاد . . . ، حديث 7663 ; تفسير معين : 299 .

4 ـ محجة البيضاء : 2 / 153 ، كتاب اسرار الحجّ ، باب 1 .

5 ـ تفسير معين : 193 .


صفحه 277


حَرسُ لَيلَة فِى سَبِيلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَفْضَلُ مِن أَلْفِ لَيلة يُقامُ لَيلُها وَيُصامُ نَهارُها(1) .

« و نيز فرمود : يك شب پاسدارى در راه خداى عز و جل از هزار شب برتر است كه هر شبش را به عبادت پايان برند و هر روزش را روزه بگيرند !! »

إِنَّ العَبْدَ إِذا تَخَلَّى بِسَيِّدِهِ فِى جَوفِ اللَّيْلِ المُظْلِمِ وَناجَاهُ ، أَثْبَتَ اللَّهُ النُّورَ فِى قَلبِه . . .(2)  .

« عبد ، هنگامى كه در دل شب تار با پروردگارش خلوت كند و با حضرت به مناجات برخيزد ، خدا نور را در دلش ثابت و پابرجا مى كند » .

على (عليه السلام) فرمود :

قِيامُ اللَّيلِ مَصَحَّةُ البَدَنِ وَرِضَى الرَّبِّ وَتَمَسُّكٌ بِأَخلاقِ النَّبِيِّينَ وَتَعَرُّضٌ لِرَحْمَتِهِ(3) .

« عبادت شبانه بهبودى بدن ، خوشنودى پروردگار ، و چنگ زدن به خوى پيامبران است » .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

إِنَّ العَبْدَ لَيُؤمَرُ بِهِ إِلَى النَّارِ يَومَ القِيامَةِ فَيُسحَبُ فَيقُولُ المُؤمِنونَ وَالمُؤمِنَاتُ : يَا رَبِّ هَذَا الَّذِى كَانَ يَدْعُو لَنَا فَشَفِّعْنَا فِيهِ . فَيُشَفِّعُهُمُ اللّهُ ، فَيَنْجُو(4) .

« همانا روز قيامت فرمان مى رسد كه بنده اى را به سوى آتش ببرند ، چون او را به سوى دوزخ مى كشند ، مردان و زنان مؤمن مى گويند : پروردگارا اين كسى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير معين : 193 .

2 ـ مستدرك الوسائل : 5 / 207 ، باب 28 ، حديث 5708 ; تفسير معين : 459 .

3 ـ وسائل الشيعه : 8 / 150 ، باب 39 ، حديث 10275 .

4 ـ كافى : 2 / 507 ، باب الدعاء للاخوان . . . ، حديث 5 ; روضة الواعظين : 2 / 327 .


صفحه 278


است كه همواره براى ما دعا مى كرد ، شفاعت ما را براى نجاتش بپذير . پس خدا شفاعتشان را درباره ى او مى پذيرد و او نجات مى يابد » .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

أَلاَ مَن تَعَلَّمَ القُرآنَ وَعَلَّمَهُ وَعَمِلَ بِمَا فِيهِ فَأَنَا لَهُ سَائِقٌ إِلَى الجَنَّةِ وَدَليلٌ إِلَى الجَنَّةِ(1) .

« آگاه باشيد هركس قرآن را ياد بگيرد و به ديگران بياموزد و به آنچه در آن است عمل كند ، من كشاننده ى او به سوى بهشت و راهنمايش به جانب جنّت هستم » .

بهشت

از حقايقى كه نزد خداست و اهل معرفت و مؤمنان و دارندگان عمل شايسته به آن رغبت و شوق داشتند بهشت است .

خداى مهربان در قرآن مجيد همه ى بندگانش را به آن جايگاه جاودانى و قرارگاه هميشگى دعوت كرده و راه رسيدن به آن را ايمان و عمل صالح و تقوا و رعايت حلال و حرام دانسته است .

( وَسارِعوا إِلَى مَغْفِرَة مِن رَبِّكُم وَجَنَّة عَرْضُهَا السَّمَاواتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّت لِلْمُتَّقِينَ )(2) .

« به سوى آمرزش از جانب پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش آسمان ها و زمين است بشتابيد » .

( سابِقوا إِلَى مَغْفِرَة مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّة عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمآءِ وَالأَرْضِ أُعِدَّتْ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير معين : 496 .

2 ـ آل عمران : 133 .


صفحه 279


لِلَّذِينَ ءامَنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشآءُ وَاللّهُ ذُوالفَضْلِ العَظِيمِ )(1) .

« به سوى آمرزشى از جانب پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش مانند پهناى آسمان و زمين است پيشى گيريد ، بهشتى كه براى مؤمنان به خدا و پيامبران آماده شده است ، اين فضل خداست كه به هركس بخواهد عطا مى كند و خدا داراى فضل بزرگ است » .

بهشت بر پايه ى آيات قرآن مجيد و روايات نقل شده از پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام)پاداش ايمان و عمل صالح و تقوا و دورى از محرّمات است و كسى كه تهى دست از اين حقايق و آلوده به كفر و شرك و انواع گناهان است نه اينكه سزاوار ورود به آن قرارگاه امن و آسايش نيست ، بلكه اهل دوزخ و محروم از رحمت حق و محجوب از لقاء پروردگار است .

( وَمَنْ عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَر أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلونَ الجَنَّةَ يُرْزَقونَ فيهَا بِغَيْرِ حِساب )(2) .

« و كسانى كه كارهاى شايسته انجام داده اند ، چه مرد چه زن ، در حالى كه مؤمن اند اينان به بهشت درآيند ، در آنجا بى حساب روزيشان دهند » .

( وَالمُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ بَعْضُهُم أَوْلِيآءُ بَعْض يَأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ المُنكَرِ وَيُقيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتونَ الزَّكَوةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ * وَعَدَ اللّهُ المُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ جَنّات تَجْرى مِن تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدينَ فِيها وَمَساكِنَ طَيِّبَةً فِى جَنّاتِ عَدْن وَرِضْوانٌ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حديد : 21 .

2 ـ مؤمن : 40 .


صفحه 280


مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الفَوْزُ العَظيمُ )(1) .

« مردان مؤمن و زنان مؤمن يار و ياور يكديگرند ، به معروف فرمان مى دهند و از منكر باز مى دارند و همواره نماز را برپا مى كنند و زكات مى پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مى نمايند ، اينانند كه خدا مورد رحمت قرارشان مى دهد ، زيرا خدا تواناى شكست ناپذير و حكيم است .

خدا به مردان مؤمن و زنان مؤمن وعده ى حتمى داده است ، بهشت هايى را كه از زير درختانش نهرها جارى است ، در آن بهشت ها جاودانه اند و مسكن هاى پاكيزه اى در بهشت هاى هميشگى و رضوانى از سوى خدا بزرگ تر از آن اين است آن كاميابى بزرگ » .

حضرت سجاد (عليه السلام) فرمود :

إِعْلَمُوا أَنَّهُ مَنِ اشْتَاقَ إِلَى الجَنَّةِ سارَعَ إِلِى الحَسَناتِ وَسَلاَ عَنِ الشَّهَواتِ ، وَمَنْ اَشْفَقَ مِنَ النَّارِ بادَرَ بِالتَّوبَةِ إِلَى اللّهِ مِن ذُنوبِهِ وَراجَعَ عَنِ المَحارِمِ(2) .

« بدانيد كسى كه مشتاق بهشت شد ، به سوى خوبى ها شتافت و شهوات را فراموش كرد و كسى كه از آتش ترسيد ، با توبه از گناهانش به سوى خدا شتافت و از محرمات روى گرداند » .

حضرت على (عليه السلام) فرمود :

ثَمَنُ الجَنَّةِ العَمَل الصَّالِحُ(3) .

« بهاى بهشت عمل شايسته است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ توبه : 71 ـ 72 .

2 ـ بحار الانوار : 75 / 139 ، باب 21 ، حديث 3 .

3 ـ غرر الحكم : 154 ، حديث 2876 ; ميزان الحكمه : 2 / 794 ، الجنة ، حديث 2538 .


صفحه 281


حضرت باقر (عليه السلام) فرمود :

عَشرٌ مَن لَقِىَ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ بِهِنَّ دَخَلَ الْجَنَّةَ : شَهَادَةُ أن لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ ، وَالإقرارُ بِما جَاءَ مِن عِنْدِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، وَإقامُ الصَّلوةِ ، وَإيتاءُ الزَّكاةِ ، وَصَوْمُ شَهْرِ رَمَضانَ ، وَحَجُّ البَيْتِ ، وَالوَلايَةُ لاِوْلِياءِ اللّهِ ، وَالبَرَاءَةُ مِن أَعْدَاءَ اللّهِ ، وَاجْتِنابُ كُلِّ مُسْكِر(1) .

« ده چيز است ، كسى كه خدا را با آنها ملاقات كند وارد بهشت مى شود : شهادت به اين كه معبودى جز خدا نيست ، و اين كه محمّد پيامبر خداست ، و اقرار به قرآنى كه پيامبر از نزد خدا آورده است ، و برپا داشتن نماز ، و پرداخت زكات ، و روزه ى ماه رمضان ، و حج بيت ، و دوستى اولياى خدا ، و بيزارى از دشمنان خدا و دورى كردن از هر مست كننده » .

رحمت خدا

قرآن مجيد و روايات ، رحمت خدا را نسبت به بندگانش به طور گسترده مطرح كرده اند و از همگان دعوت نموده اند كه براى تحصيل رحمت خدا با توسل به ايمان و عمل صالح و توبه از گناه و تقوا و نيكوكارى بشتابند .

( فَأَمَّا الَّذينَ ءامَنُوا بِاللّهِ وَاعْتَصِمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُم فِى رَحْمَة مِنْهُ . . . )(2) .

« امّا كسانى كه به خدا ايمان آورده اند و به او تمسّك جسته اند ، پس آنان را در رحمتى از سوى خودش وارد خواهد كرد » .

( وَإِذا جآءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنونَ بِآياتِنا فَقُل سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ . . . )(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خصال : 2 / 432 ، حديث 16 ; ميزان الحكمه : 2 / 796 ، الجنة ، حديث 2548 .

2 ـ نساء : 175 .

3 ـ انعام : 54 .


صفحه 282


« و هنگامى كه مؤمنان به آيات ما نزد تو آمدند بگو : سلام بر شما ، پروردگارتان رحمت ( بر بندگان ) را بر خود لازم و مقرّر كرده است » .

( . . . فَقُل رَبُّكُمْ ذُورَحْمَة واسِعَة . . . )(1) .

« پس بگو پروردگارتان داراى رحمت گسترده و فراگير است » .

( . . . وَرَحْمَتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْء . . . )(2) .

« رحمتم همه چيز را فراگرفته است » .

براى بدست آوردن رحمت حق بايد امورى رعايت شود ، كه جز با رعايت آن امور نمى توان به رحمت حق دست يافت .

حضرت باقر (عليه السلام) فرمود :

تَعَرَّض لِلرَّحْمَةِ وَعَفْوِ اللّهِ بِحُسْنِ المُراجَعَةِ ، وَاسْتَعِنْ عَلَى حُسْنِ المُراجَعَةِ بِخَالِصِ الدُّعَاءِ وَالمُناجَاتِ فِى الظُّلَمِ(3) .

« با بازگشت نيكو متعرّض رحمت و بخشش خدا شو و براى تحقق بازگشت نيكو از دعاى خالص و مناجات در تاريكى هاى شب كمك بخواه » .

مردى به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) عرضه داشت :

أُحِبُّ أَن يَرْحَمَنِى رَبِّى قَالَ : إِرْحَم نَفْسَكَ وَارْحَمْ خَلْقَ اللّهِ يَرْحَمْكَ اللّهُ(4) .

« دوست دارم خدا مرا مورد رحمت قرار دهد ، فرمود : به خود و به خلق خدا رحم كن ، خدا به تو رحم خواهد كرد » .

در ابتداى كتاب در تفسير جمله ى اوّل دعاى كميل : « اللهم انّى اسئلك برحمتك ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انعام : 147 .

2 ـ اعراف : 156 .

3 ـ بحار الانوار : 75 / 162 ، باب 22 ، حديث 1 .

4 ـ كنز العمال : 44154 ; ميزان الحكمه : 4 / 2004 ، الرحمة ، حديث 7004 .


صفحه 283


الّتى وسعت كلّ شىء » به طور مشروح رحمت خدا مورد تفسير قرار گرفته است . براى پى بردن به اين حقيقت و توجه بيشتر به الطاف و رحمات الهى ، مرور توضيح و تفسير رحمت ، مفيد خواهد بود .

كيست غير از تو كه فرياد مرا گوش كند *** آتش غم كه برافروخته خاموش كند

كيست غير از تو كه ناگفته سخن راز مرا *** بشنود يا كه چو بشنيد فراموش كند

كيست غير از تو كه با شاهد مقصود دمى *** از سر لطف مرا يار و هم آغوش كند

جام مهر تو پر از باده ى رحمت باشد *** مرد آزاده تواند كه از آن نوش كند

دوش وقت سحر آمد برم آن مظهر حسن *** دارم اميد كه هر شب عمل دوش كند

عفو خدا

« عفو » ، به معناى چشم پوشى از مجازات و گذشت كردن از گناه و محو آثار و بدى ها از پرونده است .

خداى مهربان ، ظهور اين حقيقت را براى تائبان و تاركان گناه و بازگشت كنندگان به پيشگاهش قرار داده است ; و در آيات بسيارى از قرآن خود را با اين صفت والا ستوده است ، و قاطعانه اعلام نموده است كه :

( إِنَّ اللّهَ كَانَ عَفُوّاً غَفوراً )(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نساء : 43 .


صفحه 284


« يقيناً خدا همواره باگذشت و آمرزنده است » .

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد :

أَمرُهُ قَضاءٌ وَحِكْمَةٌ ، وَرِضاهُ أمانٌ وَرَحْمَةٌ ، يَقْضِى بِعِلْم وَيَعْفُو بِحِلْم(1) .

« فرمانش وجوبى و الزامى و مصلحتى و حكيمانه است ، و خوشنودى اش امان و رحمت است ; به دانش و آگاهى حكم مى راند و به بردبارى گذشت مى كند و چشم مى پوشد » .

قالَ أعرَابِىٌ : يا رَسولَ اللّهِ ! مَن يُحاسِبُ الخَلقَ يَومَ القِيامَةِ ؟ قَالَ : اللّهُ عَزَّ وَجلَّ . قَالَ : نَجَونَا وَرَبِّ الكَعْبَةِ . قَالَ : وَكَيْفَ ذاكَ يا أعرابِىُ ؟ قَالَ : لاَِنَّ الكَريمَ إِذا
قَدَرَ عَفَا(2) .

« مردى عرب گفت : اى پيامبر خدا چه كسى روز قيامت حساب مردم را مى رسد ؟ فرمود : خداى عز و جل . مرد عرب گفت : به پروردگار كعبه سوگند نجات يافتيم . فرمود : اى اعرابى چگونه ؟ گفت : كريم چون قدرت يابد
گذشت مى كند ! »

على (عليه السلام) فرمود :

مَنْ تَنَزَّهَ عَن حُرُماتِ اللّهِ سارَعَ إلَيْهِ عَفْوُ اللّهِ(3) .

« كسى كه از محرمات خدا دورى كند ، گذشت و عفو خدا به سوى او شتاب مى گيرد » .

اَللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُكَ   

آرى ، حقايقى چون ثواب و بهشت و رحمت و عفو كه فقط نزد خداست ، سبب شده كه عاشقان و دل دادگانش و راز و نياز كنندگان با او به پيشگاه لطف و درگاه رحمتش عرضه بدارند : وَعَظُمَ فيما عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه : خطبه ى 160 .

2 ـ مجموعه ى ورّام : 1 / 9 .

3 ـ بحار الانوار : 75 / 90 ، باب 16 ، حديث 95 .


صفحه 285


« اَللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُكَ »

« خدايا ! بزرگ است پادشاهى و سلطنتت ، يا بزرگ است حجّت و برهانت » .

پادشاهى و سلطنت خدا ، ذاتى و حقيقى است و ديگر سلطنت ها اعتبارى و از دست رفتنى ; پادشاهى و سلطنت حضرت او دائمى و هميشگى و بى نهايت و غير محدود است و ديگر سلطنت ها از نظر زمان اندك و بسيار محدود است .

پادشاهى و سلطنت او نسبت به غيب و شهود و ظاهر و باطن هستى ، فراگير و محيط است و در حقيقت جز سلطنت او سلطنتى نيست و غير او فقير و محتاج و نيازمند به اويند ، و از خود سرمايه و چيزى ندارند .

حجت و برهان او ، بزرگ و قوى و در برابر او هيچ حجّتى و دليل و برهانى وجود ندارد . عقل ، نبوت ، قرآن و امامت حجت هاى خدايند كه روز قيامت با آنها با همه ى خلايق محاجّه مى كند و عذر و بهانه تراشى هاى آنان را در ارتكاب گناه و خوددارى از عمل صالح در هم مى شكند .

وَعَلاَ مَكَانُكَ   


صفحه 286


« وَعَلاَ مَكَانُكَ »

« و شأن و منزلت تو بلند است » .

وجود مقدّسى كه خود را در قرآن مجيد به حقيقت ( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ )(1)ستوده و از هر عيب و نقصى منزّه است و همه ى صفات كمال و جمال و جلال را داراست ، و صفاتش عين ذات و ذاتش عين صفات است ، و اسماى حسنى و صفات عُليا ويژه ى اوست ، و قيام همه ى موجودات غيبى و شهودى از پرتو قيوميّت اوست ، و كاينات ، زيرنشين علم و اراده و قدرت و رحمت اوست ، و اوصافش را حدى نيست ، و قوّتش فوق قوّت ها و قدرتش فوق قدرتها و عظمتش فوق عظمت ها و سطوتش چيره بر سطوت هاست ، البته شأن و منزلتش بلند ، و مرتبه و مكانش از هر چيزى برتر است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شورى : 11 .


صفحه 287


« وَخَفِىَ مَكْرُكَ »

وَخَفِىَ مَكْرُكَ   

« و پنهان است مكر تو » .

مكر در غير خدا به معناى حيله و تزوير است كه براى فريب دادن ديگرى بكار مى رود ، و اطلاق مكر به اين معنى بر حضرت حق روا نيست ، زيرا مكر به اين معنى از صفات انسان جاهل و عاجز است ، و جهل و عجز در ساحت مقدس او راه ندارد . وجود مبارك او علم ، قدرت ، رحمت ، جود و كرم بى نهايت است ، و نياز موجودات در همه ى امور به او ، و بى نيازى او در همه ى امور از موجودات حقيقتى ثابت و واقعيتى مسلم و حتمى است .

مكر ، در ساحت حضرت او به معناى مجازات و عذاب است ، كه هركس را مستحق آن بداند او را بدون اين كه راه گريز و چاره اى داشته باشد به آن
دچار مى كند .

مجازات و عذاب و انتقام خدا نسبت به آنان كه مغرورانه و مستانه و در حال غفلت و بى خبرى غرق در معصيت و گناه و رفاه و لذت اند ، به صورت هاى مختلف و به شكل هاى گوناگون است . مرحله اى از آن به صورت استدراج و استمهال است ; به اين معنا كه : هر اندازه جاهل بى خبر ، و مغرور خيره سر معصيت مى كند و به گناهش مى افزايد ، خدا هم نعمت را به او مى افزايد تا


صفحه 288


جايى كه بر اثر كثرت نعمت ، غفلت بيشترى به او دست مى دهد و توبه و استغفار را فراموش مى كند ، ناگهان و بدون اينكه گناهكار توجه داشته باشد و از رسيدن عذاب و انتقام باخبر شود ، مجازات و عذاب به سويش مى آيد و گريبانش را مى گيرد ، و او را در حال بى خبرى دچار انتقام حق مى كند و در حقيقت ، وى را به بلاى مكر خفىّ گرفتار مى كند .

از حضرت صادق (عليه السلام) روايت است :

إِذَا أَرادَ اللّهُ بِعَبْد خَيْراً فَأذْنَبَ ذَنْباً أتْبَعَهُ بِنِعْمَة وَيُذَكِّرُهُ الإسْتِغفَارَ ، وَإِذَا أرادَ بِعَبْد شَراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِعْمَة لِيُنْسِيَهُ الاستِغْفارَ وَتَمَادَى بِها وَهُوَ قولُه ( سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَيْثُ لايَعْلَمونَ(1) ) (2) .

« به راستى هنگامى كه خدا خير و خوبى را درباره ى عبد اراده كند ، چنين پيش مى آيد كه عبد ، گناهى را مرتكب مى گردد ، خدا به او نعمت مى دهد و او را به سبب آن نعمت متذكر استغفار مى كند ، و هرگاه شرى را درباره ى او اراده كند ، پس عبد مرتكب گناه مى شود و خدا نعمتى به او عطا مى كند ، پس به سبب سرگرمى به آن نعمت ، استغفار را از يادش مى برد و گناه به وسيله ى آن نعمت امتداد پيدا مى كند ، و اين است قول حق : به تدريج از جايى كه نمى دانند آنان را به عذاب و انتقام و كيفر و مجازات گرفتار مى كنيم ! »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعراف : 182 .

2 ـ نفحات الليل : 81 .


صفحه 289


« وَظَهَرَ أَمْرُكَ »

وَظَهَرَ أَمْرُكَ   

« و فرمانت آشكار است » .

فرمان حق در يك مرحله ، فرمان تكوينى است كه با آن فرمان ، همه ى موجودات در عرصه گاه هستى جلوه كردند و بر كرسى ظهور نشستند . و فرمان ديگرش فرمان تشريعى است كه از بركت آن ، قرآن مجيد از افق قلب پيامبر اسلام آشكار شد و جلوه اى از اين فرمان ، احكام و مقررات و فرامين و حلال و حرام اوست كه به وسيله ى كتاب هاى ديگر آسمانى و نبوت انبيا و امامت امامان به تمام بشر ابلاغ شد .

وَغَلَبَ قَهْرُكَ ، وَجَرَتْ قُدْرَتُكَ   


صفحه 290


« وَغَلَبَ قَهْرُكَ ، وَجَرَتْ قُدْرَتُكَ »

« و استيلاء تو بر هر چيزى غالب ، و قدرتت در هر چيزى نافذ و جارى است » .

توضيح و تفسير قهر و قدرت تا جايى كه لازم بود در ابتداى كتاب
نگاشته شد .


صفحه 291


« وَلاَ يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِكَ »

وَلاَ يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِكَ   

« و گريختن از حكومتت و فرار از حيطه ى فرمانرواييت براى هيچ موجودى ممكن نيست » .

ذات مقدّس حق از هر جهت و از هر سو به جميع اشياء و به همه ى موجودات و به هر چيز محيط است و چيزى از سلطه ى احاطه ى او خارج نيست .

همه ى موجودات به اراده ى او به وجود آمده اند ، پس او پيش از همه ى آنهاست و در سايه ى قدرت و رحمت او و با كمك لطف و نعمتش ادامه ى حيات مى دهند ، پس او با همه ى آنهاست و عاقبت همه به سوى او باز مى گردند ، پس او بعد از همه ى آنهاست ، پس چه راه گريزى براى چه موجودى وجود دارد تا بتواند از حكومت او بگريزد ؟!

در روايتى بسيار مهم آمده است كه : مردى به محضر حضرت امام حسين (عليه السلام)آمد و گفت : من مردى گناهكارم و بر معصيت طاقت و صبر ندارم ، پس مرا موعظه كن . امام (عليه السلام) فرمود : پنج چيز انجام بده و هر گناهى خواستى مرتكب شو : اوّل : روزى خدا را نخور و هر گناهى خواستى انجام ده .

دوّم : از ولايت و سرپرستى و حكومت خدا بيرون رو و هر گناهى خواستى انجام ده .

سوّم : جايى را بطلب كه خدا تو را نبيند و هر گناهى خواستى انجام ده .


صفحه 292


چهارم : هنگامى كه فرشته ى مرگ آمد تا قبض روحت كند او را از خود بران و هر گناهى كه خواستى انجام ده .

پنجم : زمانى كه مالك دوزخ مى خواهد تو را به دوزخ دراندازد ، تو وارد دوزخ مشو و هر گناهى خواستى انجام ده(1) .

آرى ، اگر انسان قصد فرار دارد چه بهتر كه از جهالت و نادانى به سوى دانش و معرفت ، و از سوى خبر و شنيده به جانب عيان و مشاهده ، و در نهايت از خلق به سوى حق فرار كند كه در اين فرار ، منافع دنيايى و آخرتى و رضوان الهى و سعادت ابدى نصيب انسان مى شود ، و در حقيقت اين فرار ، فرار از هواى نفس به سوى عقل و قلب و فرار از دنيا به آخرت و فرار از دوزخ به بهشت و نهايتاً فرار از شيطان به سوى خداست .

عاشقان را گر همه ملك جهان آيد به دست *** ديده بر بندند از آن تا دلستان آيد به دست

پشت پا بر عالم هستى زنند از اشتياق *** تا مگر دامان يار مهربان آيد به دست

دشت هجران را نمايند آبيارى ز اشك چشم *** تا كه محصول وصال از بذر جان آيد به دست

گر كنار جوى چشم خود نشينى در بهار *** عاقبت ديدار آن سرو روان آيد به دست

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 75 / 126 ، باب 20 ، حديث 7 .


صفحه 293


« اَللَّهُمَّ لاَ أَجِدُ لِذُنُوبِى غافِراً ، وَلاَ لِقَبَائِحِى سَاتِراً »

« وَلاَ لِشَىْء مِنْ عَمَلِىَ الْقَبِيحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاًّ غَيْرَكَ »

اَللَّهُمَّ لاَ أَجِدُ لِذُنُوبِى غافِراً...   

« خدايا ! براى گناهانم آمرزنده اى ، و براى اعمال زشتم پوشنده اى ،

و براى تبديل بدى هايم به خوبى جز تو كسى را نمى يابم » .

آمرزنده ى گناه

از اسماى حسناى حق و صفات علياى پروردگار مهربان ، « غافر » و « غفور » است ، يعنى : وجود مقدسى كه آمرزنده و بلكه بسيار آمرزنده است . و شرط تحصيل آمرزش ، توبه ى واقعى و بازگشت حقيقى است .

گناهكار ، با توجه به صفت « غفور » بايد به اين حقيقت دلگرم و اميدوار باشد كه : اگر از گناهانش توبه كند و از زشتى هايش دست بردارد و از معصيت هايش دورى گزيند و به ايمان و عمل صالح آراسته شود ، يقيناً همه ى گناهانش مورد آمرزش قرار خواهد گرفت .

دلسردى و نوميدى در اين زمينه ، گناهى بزرگ و معصيتى موجب عذاب و بلكه به فرموده ى قرآن مجيد مساوى با كفر است :


صفحه 294


( . . . إِنَّهُ لا يَيْئَسُ مِن رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ القَوْمُ الكَافِرونَ )(1) .

« زيرا از رحمت خدا جز گروه كافران نااميد نمى شوند » .

قرآن مجيد ، به گناهكاران اعلام مى كند كه : نبايد از رحمت خدا نااميد باشند ; زيرا خدا همه ى گناهان را مى آمرزد .

( قُل يا عِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الغَفورُ الرَّحيمُ )(2) .

« بگو : اى بندگان من كه بر خويشتن اسراف ورزيديد ، از رحمت من نااميد نباشيد ، زيرا خدا همه ى گناهان را مى آمرزد . يقيناً او بسيار آمرزنده
و مهربان است » .

آياتى چون آيات زير نشان دهنده ى اين حقيقت است كه خدا توبه ى هر گناهكارى را مى پذيرد .

( إِنَّ اللّهَ كانَ غَفوراً رَحيماً )(3) .

« به راستى خدا همواره بسيار آمرزنده و مهربان است » .

( وَاللّهُ غَفورٌ رَحيمٌ )(4) .

« و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است »

( فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ يَتوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحيمٌ )(5) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يوسف : 87 .

2 ـ زمر : 53 .

3 ـ نساء : 23 .

4 ـ نساء : 25 .

5 ـ مائده : 39 .


صفحه 295


« پس كسى كه بعد از ستم كاريش توبه كند و مفاسدش را اصلاح نمايد ، بداند كه خدا توبه اش را مى پذيرد ، زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است » .

( . . . وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحيمٌ )(1) .

« از خدا پروا كنيد ، يقيناً خدا بسيار آمرزنده و مهربان است » .

آرى ، كسى كه از گناهانش توبه كند و پس از توبه از كبائر بپرهيزد و اصرارى بر صغائر نداشته باشد و آنچه از واجبات از او قضا شده به جاى آورد و از مال مردم آنچه به عهده دارد به مردم باز گرداند ، يقيناً با چنين توبه اى كه توبه ى واقعى است همه ى گذشته ى زشت او مورد آمرزش قرار خواهد گرفت .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره ى نشانه هاى تائب واقعى مى فرمايد :

أمَّا عَلاّمةُ التّائِبِ فَأَربَعَةٌ : النَصِيحَةُ لِلّهِ فِى عَمَلِهِ ، وَتَرْكُ البَاطِل ، وَلُزُومُ الحَقِّ وَالحِرْصُ عَلَى الخَيْرِ(2) .

« اما نشانه هاى تائب چهار چيز است : فرمانبردارى مطلق از خدا در اعمال و حركات ، رها كردن باطل ، پاى بند بودن به حق و رغبت شديد بر انجام
خير و خوبى » .

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد :

« خدا بر اين نيست كه درب شكر را به روى عبد باز كند و درب افزون شدن نعمت را بر او ببندد ، و بر اين نيست كه درب دعا را باز كند و درب اجابت را بر وى ببندد ، و بر اين نيست كه درب توبه را باز كند و درب آمرزش را به روى او  ببندد »(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انفال : 69 .

2 ـ تحف العقول : 18 ; ميزان الحكمه : 2 / 638 ، التوبة ، حديث 2126 .

3 ـ نهج البلاغه : حكمت 435 .


صفحه 296


پوشاننده ى زشتى ها

از صفات بسيار مهم حضرت حق ، پرده پوشى بر گناهان بنده اى است كه گناهانش را به خلوت انجام مى دهد و دوست ندارد احدى بر گناهانش
آگاه شود .

وجود مقدّس او ، خود را « ستار العيوب » ناميده ، تا بندگانش بدانند در حالى كه او را به خلوت معصيت مى كنند آبرويشان را حفظ مى كند و از باز كردن اوراق پرونده ى آنان در برابر ديگران خوددارى مى نمايد ; مگر اين كه گنهكارى بر اثر شدت بى حيايى و جرأت زياد ، گناهانش را در برابر همگان انجام دهد و بر آبرويش نترسد ، كه در اين حال پرده پوشى بر او ، و حفظ آبرويش در ميان مردم معنى ندارد .

از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده است :

مَن تَابَ ، تَابَ اللّهُ عَلَيْهِ وَاُمِرَتْ جَوارِحُهُ اَنْ تَسْتُرَ عَلَيْهِ ، وَبِقاعُ الأَرْضِ أَنْ تَكْتُمَ عَلَيْهِ ، وَأُنْسِيَتِ الحَفَظَةُ مَا كانَتْ تَكْتُب عَلَيهِ(1) .

« كسى كه توبه كند ، خدا توبه اش را مى پذيرد و به اعضايش فرمان مى رسد كه گناهانش را بر او پوشيده دارند ، و به قطعه هاى زمين امر مى شود كه گناهانش را بر او كتمان كنند ، و آنچه را كاتبان عمل در پرونده اش نوشته اند از ياد
آنان مى برند » .

معاوية بن وهب مى گويد : از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم فرمود :

إِذَا تَابَ العَبدُ المُؤمِنُ تَوبَةً نَصوحاً اَحَبَّهُ اللّهُ فَسَتَرَ عَلَيهِ فِى الدُّنْيا وَالآخِرةِ . قُلتُ : فَكَيْفَ يَسْتُرُ عَلَيْهِ ؟ قَال : يُنْسِى مَلَكَيْهِ مَا كَتَبا عَلَيهِ مِنَ الذُّنوبِ . . . فَيَلْقَى اللّهَ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 6 / 28 ، باب 20 ، حديث 32 .


صفحه 297


حِينَ يَلْقاهُ وَلَيسَ شَىْءٌ يَشْهَدُ عَلَيهُ بِشَىْء مِنَ الذُّنوبِ(1) .

« هنگامى كه بنده ى مؤمن توبه خالص مى كند ، خدا به او محبّت مىورزد ، پس در دنيا و آخرت بر او مى پوشاند ، گفتم : چگونه بر او مى پوشاند ؟ فرمود : آنچه را از گناهان دو فرشته ى نويسنده بر او نوشته اند از ياد آنان مى برد ، پس هنگامى كه خدا را ملاقات مى كند ، چيزى كه به اندكى از گناهانش گواهى دهد وجود نخواهد داشت » .

در تفسير « منهج الصادقين » روايت شده است : چون روز قيامت شود ، بنده را به محضر حق حاضر كنند ، فرمان رسد : قبّه اى بزنيد و بنده ام را در آن قرار دهيد . بعد از آن خداى تعالى به وى خطاب كند : اى بنده ى من ، نعمتم را سرمايه ى معصيت نمودى و چندان كه نعمت بر تو افزودم تو بر گناه و عصيان بيشتر افزودى . بنده سر خجالت به پيش اندازد . خطاب رسد : بنده ى من سر بردار كه همان ساعت كه معصيت كردى من تو را آمرزيدم و قلم عفو بر گناهانت كشيدم . پس بنده ى ديگرى را حاضر كنند و به او هم عتاب و سرزنش كنند ، و او از شرمسارى خود به گريه آيد ، حق تعالى مى فرمايد : اى بنده ى من آن روز كه گناه مى كردى و مى خنديدى تو را شرمسار نساختم ، امروز كه گناه نمى كنى و گريه و زارى دارى چگونه تو را عذاب كنم و رسوايت سازم ؟ تو را آمرزيدم و اجازه ى رفتن به بهشت دادم !!

تبديل كننده ى بدى ها به خوبى ها

از صفات پروردگار مهربان اين است كه : وقتى عبد از گناه توبه مى كند و آراسته به ايمان مى گردد و عمل شايسته انجام مى دهد ، گناهانش را به حسنات ، و زشتى هايش را به خوبى ها تبديل مى كند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافى : 2 / 430 ، باب توبه ، حديث 1 ; بحار الانوار : 6 / 28 ، باب 20 ، حديث 31 .


صفحه 298


( إِلاّ مَنْ تابَ وَءامَنَ وَعَمِلَ عَمَلا صَالِحاً فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات وَكانَ اللّهُ غَفوراً رَحيماً )(1) .

« مگر كسانى كه توبه كردند و مؤمن شدند و عمل شايسته بجا آوردند ، پس ايناند كه خدا زشتى هايشان را به حسنات تبديل مى كند و خدا همواره بسيار آمرزنده و مهربان است » .

( وَأَقِمِ الصَّلَوةَ طَرَفَىِ النَّهارِ وَزُلَفاً مِنَ الَّيْلِ إِنَّ الحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ . . . )(2) .

« نماز را دو طرف روز و ساعات اول شب به پا دار ، زيرا خوبى ها گناهان را از بين مى برد » .

در رابطه با تبديل سيّئات به حسنات ، مطالب بسيار مهمّى در كتاب هاى علمى ذكر شده است كه بعضى از آنها فلسفى و برخى عرفانى و پاره اى ذوقى و بخشى جنبه ى روايتى دارد . بيان و شرح هر يك از آن مطالب گرچه لازم است ولى كتاب را به چند برابر آنچه در نظر است افزايش مى دهد .

نويسندگان « تفسير نمونه » مى گويند : در تبديل سيّئات به حسنات چند تفسير است كه همه مى توانند قابل قبول باشد .

1 ـ هنگامى كه انسان توبه مى كند و ايمان به خدا مى آورد ، دگرگونى عميقى در سراسر وجودش پيدا مى شود و به خاطر همين تحول و انقلاب درونى ، سيّئات اعمالش در آينده تبديل به حسنات مى شود ; اگر در گذشته مرتكب قتل نفس مى شد در آينده دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان را جاى آن مى گذارد ، و اگر زناكار بود ، پس از آن عفيف و پاكدامن مى شود ، و اين توفيق الهى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فرقان : 70 .

2 ـ هود : 114 .


صفحه 299


و دگرگونى را در سايه ى ايمان و توبه پيدا مى كند .

2 ـ ديگر اين كه : خدا به لطف و كرم و فضل و انعامش بعد از توبه كردن ، سيّئات اعمال او را محو مى كند و به جاى آن حسنات مى نشاند ، چنان كه در روايتى از ابوذر از پيامبر اسلام مى خوانيم : روز قيامت كه مى شود بعضى از افراد را حاضر مى كنند ، خدا دستور مى دهد گناهان صغيره را به او عرضه كنيد و كبيره ها را بپوشانيد . به او گفته مى شود : تو در فلان روز فلان گناه صغيره را انجام دادى و او به آن اعتراف مى كند ، ولى دلش از كبائر ترسان و لرزان است .

در اينجا هرگاه خدا بخواهد به او لطفى كند ، دستور مى دهد به جاى هر سيّئه حسنه اى به او بدهيد .

عرض مى كند : پروردگارا ! من گناهان مهمّى داشتم كه آنها را در اينجا نمى بينم . ابوذر مى گويد : در اين هنگام پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) تبسم كرد كه دندان هايش آشكار شد ، سپس اين آيه را تلاوت فرمود : ( فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات (1) )(2) .

3 ـ سومين تفسير اين كه : منظور از سيّئات ، خود اعمالى كه انسان انجام مى دهد نيست ، بلكه آثار سوئى است كه از آن بر روح و جان انسان نشسته ، هنگامى كه توبه كند و ايمان بياورد آن آثار سوء از روح و جانش برچيده مى شود و تبديل به آثار خير مى گردد ، و اين است معنى تبديل سيّئات به حسنات(3) .

ما را به غير درگه لطفت پناه نيست *** چشم گدا به جز به در پادشاه نيست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فرقان : 70 .

2 ـ نور الثقلين : 4 / 33 .

3 ـ تفسير نمونه : 15 / 160 .


صفحه 300


ما عاشقيم و مفتى عشّاق گفته است *** عاشق شدن به طلعت جانان گناه نيست

شرمنده ايم در بر ديوان عدل تو *** چون غير دست و پا و سر آنجا گواه نيست

پرونده اى كه كاتب قدرت نوشته است *** حاشا نمى توان چو در آن اشتباه نيست

* * *


صفحه 301


« لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَبِحَمْدِكَ »

لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَبِحَمْدِكَ   

« هيچ معبودى جز تو نيست ، تو را از هر عيب و نقصى تنزيه مى كنم

و تو را با همه ى وجود ، سپاس و ستايش مى گويم » .

از كلمه ى طيبّه ى توحيديه ى « لا إله إلاّ أنت » تعبير به تهليل ، و از « سبحانك » تعبير به تسبيح و از « بحمدك » تعبير به تحميد شده است .

چنانچه كسى به زبان ، تهليل گويد و با عمق قلب ، صادقانه به آن اقرار كند و نسبت به آن اخلاص ورزد و عملا هر معبود باطلى را از خيمه ى حياتش نفى كند ، به حقيقت موحّد است و در امان حضرت حق است و خزى دنيا و عذاب آخرت يقيناً بر او حرام است و روز قيامت اهل بهشت و مورد رضاى پروردگار و محبوب فرشتگان و همنشين با انبيا و صدّيقين و شهدا و شايستگان است .

حقيقت تهليل ، زمانى در باطن انسان تجلّى مى كند كه انسان از طريق قرآن مجيد و معارف انبيا ، به ويژه معارف پيامبر اسلام و اهل بيت بزرگوارش ، به اسماء حسنى و صفات عُلياى حضرت حق معرفت پيدا كند و دامن از آلودگى ها پاك نمايد و واجبات را با همّتى بلند و قلبى عاشقانه و مخلصانه انجام دهد و از خدمت به بندگان خدا دريغ نورزد .

آرى ، با طىّ اين طريق و حركت در اين مسير ، بى اختيار از بند بند وجود


صفحه 302


انسان فرياد برمى خيزد :

ألا كُلّ شَىء مَا خَلا اللّه بَاطِلٌ *** وَكُلُّ نَعيم لا مُحالَةَ زائلٌ

« آگاه باشيد كه هر چيزى جز خدا موهوم و باطل ، و هر نعمتى به طور قطع و يقين از بين رفتنى است » .

با جلوه ى جمال معشوق در آسمان باطن انسان ، از جزء جزء وجود آدمى فرياد برمى خيزد : « لا إله إلاّ اللّه » ، « لا مؤثر فى الوجود إلاّ اللّه » ، « لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه » .

شورش عشق تو در هيچ سرى نيست كه نيست *** منظر روى تو زيب نظرى نيست كه نيست

نيست يك مرغ دلى كش نفكندى به قفس *** تير بيداد تو پر تا به پرى نيست كه نيست

نه همين از غم تو سينه ى ما صد چاك است *** داغ تو لاله صفت بر جگرى نيست كه نيست

به فغانم ز فراق رخ و زلفت به فغان *** سگ كويت همه شب تا سحرى نيست كه نيست

چشم ما ديده ى خفاش بود ور نه تو را *** جلوه ى حسن به ديوار و درى نيست كه نيست

موسيى نيست كه دعوى أنا الحق شنود *** ور نه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست

گوش اسرار شنو نيست و گرنه « اسرار » *** برش از عالم معنى خبرى نيست كه نيست(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حاج ملا هادى سبزوارى ، ديوان اسرار .


صفحه 303


راستى ، مگر در دار هستى غير او ديّارى وجود دارد كه سر به خاك درگاه او سايند و از او رزق و روزى طلبند و حلّ مشكلات و برطرف كردن بلاها و آمرزش گناهان و پوشاندن زشتى ها را از او بخواهند ؟!

به حقيقت تهليل و تسبيح و تحميد در اين بخش از دعا مناسب مقام است ، زيرا دعا خوان آگاه ، پس از اظهار ذلت و درماندگى و فقر و مسكنت و اقرار به گناه و معصيت عرضه مى دارد : كسى را نيافتم كه گناهانم را بيامرزد و زشتى هايم را بپوشاند . چون يقين دارد اين امور از كارهاى خداست ، و احدى قدرت بر اين كارها ندارد . پس اظهار توحيد با گفتن « لا إله إلاّ أنت » و اظهار تسبيح با گفتن « سبحانك » و اظهار تحميد با گفتن « بحمدك » مناسب مقام است .

بهاى بهشت

كسى كه تهليل را همراه با معرفت و اخلاص به زبان براند و عملا هر معبود باطلى را نفى كند و جز از حضرت حق اطاعت نكند و فقط او را بپرستد و پيشانى عبادت تنها به خاك درگاه او بگذارد ، در حقيقت به فراهم آوردن بهاى بهشت برخاسته و خود را براى محفوظ ماندن از هر عذابى در حصن حصين حق ، و امان خداى مهربان قرار داده است .

حضرت رضا (عليه السلام) از پدران بزرگوارش از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) از حضرت حق روايت مى كند كه حضرت حق فرمود :

لا إلهَ إلاّ اللّهُ حِصْنى فَمَنْ دَخَلَ حِصنى أمِنَ مِنْ عَذابى(1) .

« توحيد قلعه ى من است ، پس كسى كه در قلعه ى من درآيد از عذابم در امان است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ توحيد صدوق : 24 ; بحار الانوار : 3 / 5 ، باب 1 ، حديث 14 .


صفحه 304


رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده :

مَا جَزَاءُ مَن أَنْعَمَ اللّه عَزَّ وَجَلَّ عَلَيْهِ بِالتّوحيدِ إِلاَّ الجَّنّةَ(1) .

« پاداش كسى كه خدا نعمت توحيد را به او عطا كرده جز بهشت نيست » .

و نيز آن حضرت فرمود :

مَنْ مَاتَ وَهُوَ يَعْلَمُ اَنَّ اللّهَ حَقٌّ دَخَلَ الجَنَّةَ(2) .

« كسى كه بميرد در حالى كه بداند يقيناً خدا حق است وارد بهشت مى شود » .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

قَوْلُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ثَمَنُ الجَنَّةِ(3) .

« گفتن لا إله إلا اللّه بهاى بهشت است » .

و نيز آن حضرت فرمود :

مَن قَالَ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الجَنَّةَ ، وَإِخلاصُهُ أَنْ تَحْجُزَهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ(4) .

« كسى كه مخلصانه بگويد لا إله إلا اللّه ، وارد بهشت مى شود و اخلاصش به اين است كه لا إله إلا اللّه او را از آنچه خدا حرام كرده است بازدارد » .

مردى به محضر حضرت باقر (عليه السلام) آمد و از حديثى كه از رسول خدا روايت شده كه : هركس بگويد « لا إله إلاّ اللّه » وارد بهشت مى شود ، پرسيد . حضرت فرمود : روايت حق است . آن مرد از محضر حضرت باقر بازگشت ، وقتى از خانه خارج شد ، حضرت فرمود : او را برگردانيد . سپس فرمود : اى مرد براى « لا إله إلاّ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ توحيد صدوق : 22 ; بحار الانوار : 3 / 5 ، باب 1 حديث 12 .

2 ـ توحيد صدوق : 29 ; بحار الانوار : 3 / 9 ، باب 1 ، حديث 20 .

3 ـ توحيد صدوق : 21 ; وسائل الشيعه : 7 / 210 ، باب 44 ، حديث 9140 .

4 ـ توحيد صدوق : 27 ; بحار الانوار : 90 / 197 ، باب 5 ، حديث 21 .


صفحه 305


اللّه » شروطى است و من ( كه امام معصومم و از سوى خدا به امامت انتخاب شده ام و اطاعت از من در همه ى امور واجب است ) از شروط آن هستم(1) .

در هر صورت تنها راه نجات ، توحيد و شرايط آن است ; به اين معنا كه : وقتى انسان به حضرت حق معرفت پيدا كرد كه معبودى جز او نيست و هرچه و هركه در جهان هستى وجود دارد مملوك و بنده و جيره خوار اوست ، و با زبان به وحدانيّت حضرتش اقرار كرد و نبوت پيامبران و امامان و قرآن مجيد را پذيرفت و بر اساس تعاليم دين زندگى كرد ، متمسك به دستگيره ى نجات شده و در تنها راه نجات قرار گرفته است .

در فضاى توحيد ، هر عمل خير و مثبتى از انسان پذيرفته مى شود ، و اگر گناهى از انسان به غفلت سر زند ، پس از پشيمانى و توبه ، آمرزيده خواهد شد و در فضاى غير توحيد هيچ عمل خيرى قبول نمى شود و كمترين گناهى را نمى آمرزند .

اهل توحيد اگر به سبب سنگينى گناه دچار عذاب قيامت شوند از بركت توحيد نجات خواهند يافت . در اين زمينه روايات بسيار مهمى در كتاب هاى معتبر و پرارزش حديث نقل شده كه از باب نمونه يكى از آن احاديث را
نقل مى كنيم .

پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) به امين وحى و فرشته ى مقرّب حق جبرئيل فرمود :

دوزخ را براى من وصف كن . جبرئيل دركات و ساكنان آن را يك به يك وصف كرد تا سخنش به طبقه ى اوّل رسيد ، آنگاه سكوت كرد ، سيد و سرور عالميان فرمود : اى جبرئيل ساكنان اين طبقه چه كسانى اند ؟ جواب داد : عذاب اين طبقه از همه ى طبقات آسان تر است و ساكنانش عاصيان امّت تواند . پيامبر فرمود : آيا از امت من كسى به دوزخ مى رود ؟ امين وحى گفت : آنان كه آلوده به ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 3 / 13 ، باب 1 ، حديث 28 ; مستدرك الوسائل : 5 / 359 ، باب 36 ، حديث 6083 .


صفحه 306


گناه كبيره بوده و بى توبه از دنيا رفته اند !!

پيامبر به گريه نشست و سه شبانه روز در گريه بود تا آنكه روز چهارم حضرت زهرا (عليها السلام) به زيارت آن حضرت آمد ، مشاهده كرد آن جناب روى مباركش را بر خاك نهاده و چندان گريسته كه خاك زير صورتش از اشك او گِل شده ! عرضه داشت : چه واقعه اى و حادثه اى اتفاق افتاده است ؟ فرمود : امين وحى به من خبر داده كه طبقه ى اول دوزخ جاى گنهكاران از امت من است و اين سبب گريه ى من شده ! حضرت زهرا عرضه داشت : از امين وحى پرسيدى گنهكاران را به چه صورت به دوزخ مى برند ؟ فرمود : آرى ، موى مردان و گيسوى زنان را مى گيرند و آنان را به دوزخ مى كِشند و چون نزديك دوزخ رسند و مالك دوزخ را ببينند فرياد و عربده سر دهند و به مالك دوزخ التماس كنند كه ما را اجازه ده بر حال خود گريه كنيم . مالك اجازه مى دهد تا چندان بگريند كه اشك در چشمشان نماند و به جاى اشك خون گريه كنند ، مالك گويد : چه نيكو بود اگر اين گريه ها در دنيا بود و اين اشك ها از ترس امروز از ديدگانتان فرو مى ريخت !

پس مالك آنان را به دوزخ دراندازد و ايشان ناگهان فرياد برآورند : « لا إله إلاّ اللّه » ، آتش از آنان دور شود ، ملك بر آتش صيحه زند كه اى آتش آن را بگير ، آتش گويد چگونه آنان را بگيرم در حالى كه كلمه ى طيّبه ى « لا إله إلاّ اللّه » بر زبانشان جارى است . مالك باز فرياد كند : اينان را بگير . ولى از سوى حق خطاب رسد كه رويشان را مسوزان كه خدا را سجده كرده اند و دلهايشان را مسوزان كه در ماه مبارك تشنگى كشيده اند . پس در دوزخ تا زمانى كه خدا بخواهد بمانند ، پس از آن به جبرئيل ندا رسد : حال گنهكاران امت به كجا رسيده ؟ مالك دوزخ پرده بركشد ، گنهكاران جبرئيل را به صورتى نيكو مشاهده كنند ، گويند : اين كيست كه چنين صورت نيكويى دارد ؟ پاسخ دهند : اين جبرئيل است كه در دنيا به سوى محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) وحى مى آورد . اسيران دوزخ چون


صفحه 307


نام مبارك پيامبر را بشنوند فرياد برآرند كه : از جانب ما محمد را سلام برسان و بگو كه گنهكاران امت در دوزخ گرفتارند !

امين وحى اين خبر را به پيامبر رساند ، سرور عالميان سر به سجده گذارد و به پيشگاه حق عرضه بدارد كه گنهكاران امت مرا به دوزخ بردى ، اكنون ايشان را به من ببخش . خطاب رسد : آنان را به تو بخشيدم . پس پيامبر آنان را از دوزخ بيرون مى آورد و چون مانند ذغال شده اند آنان را به عين الحيات برند ، وقتى از آن چشمه بنوشند و بر خود ريزند آلودگى هاى ظاهر و باطنشان برطرف شود و پاك و پاكيزه گردند و بر پيشانى هايشان اين عبارت نقش بندد :

عتقاء الرّحمان من النّار .

« آزاد شدگان خداى مهربان از آتش » .

و چون آنان را به بهشت برند ، اهل بهشت ايشان را به يكديگر نشان دهند كه دوزخيان هستند كه نجات يافته اند !

پس آنان گويند : پروردگارا بر ما رحمت آوردى و ما را به بهشت درآوردى ، اين علامت را از پيشانى هاى ما برطرف كن . خواسته ى آنان مورد قبول قرار گيرد و آن نقش از پيشانى آنان زايل شود .

تسبيح و حمد

تسبيح به معناى : تنزيه نمودن و پاك دانستن حضرت حق از هر شرّ و بدى و عيب و نقص است . تسبيح در حقيقت اقرار به كمالات بى نهايت خداست .

طلحة بن عبيداللّه مى گويد : از پيامبر خدا از تفسير « سبحان اللّه » پرسيدم ، فرمود : « سبحان اللّه » پاك دانستن خدا از هر عيبى است(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ميزان الحكمه : 5 / 2362 ، التسبيح ، حديث 8240 .


صفحه 308


از اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره ى تفسير « سبحان اللّه » سئوال شد ، فرمود : بزرگ شمردن جلال خداى عز و جل و پاك دانستنش از آنچه هر مشركى درباره ى او مى گويد ، پس هنگامى كه عبد آن را ـ از روى اخلاص و يقين ـ بگويد هر فرشته اى به او درود فرستد(1) .

قرآن مجيد در آيات بسيارى همه ى موجودات جهان هستى را تسبيح گوى خدا مى داند :

( وَإِن مِن شَيْء إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ وَلكِن لا تَفْقَهونَ تَسْبيحَهُم )(2) .

« چيزى نيست مگر آن كه همراه سپاس و ستايش تسبيح او مى گويد ولى شما تسبيح آنان را نمى فهميد » .

در اين قطعه از دعا ، مناسبت تسبيح با مقام ، شايد براى اين باشد كه : چون عبد در جملات گذشته ى دعا ، اظهار عصيان و خطا نموده و عصيان و خطا مانع و حائل قرب عبد از مولاست و سبب افتادن عبد در تاريكى هاى دورى از محبوب است ، و تسبيح و تقديس و تحميد ، بهترين وسايل نجات از تاريكى هاست ، پس جا دارد كه با ناله و زارى و اخلاص و پاكى عرضه بدارد « سبحانك و بحمدك » تا هم چون يونس از تاريكى ها نجاتش دهند و در عرصه گاه قرب جايش بخشند .

آرى ، يونس وقتى در تاريكى شب و تاريكى دريا و تاريكى شكم ماهى گرفتار شد ،

( . . . فَنادَى فِى الظُّلُماتِ أَن لاَ إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ * ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ معانى الاخبار : 9 ، حديث 3 ; ميزان الحكمه : 5 / 2362 ، التسبيح ، حديث 8241 .

2 ـ اسراء : 44 .


صفحه 309


فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الغَمِّ وَكَذلِكَ نُنجِى المُؤمِنينَ )(1) .

« پس در تاريكى ها ندا داد كه معبودى جز تو نيست تو را از هر عيب و نقصى منزّه مى دانم ، به راستى من از ستمكاران ( بر خود ) بودم . پس دعايش را مستجاب كردم و او را از اندوه نجات دادم و اينگونه مؤمنان رانجات مى دهم » .

صاحب تفسير « منهج الصادقين » در شرح اين آيه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت كرده كه آن حضرت فرمود :

مَا مِنْ مَكْرُوب يَدْعُو بِهذا الدُّعاءِ إِلاَّ اسْتُجِيبَ لَهُ(2) .

« هيچ غمناكى نيست كه اين دعا را بخواند مگر اين كه دعايش مستجاب شود » .

حضرت صادق (عليه السلام) از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت كرده كه : تسبيح ترازوى اعمال را از ثواب پر مى كند(3) .

علامه ى مجلسى در كتاب باعظمت « بحار الانوار » در رابطه ى با حمد روايت مهمى را به اين عبارت نقل كرده است :

كَانَ رَسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ اَمْرٌ يَسرُّهُ قَالَ : الْحَمْدُ لِلّهِ عَلى هَذِهِ النِّعْمَةِ . وَإِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ يَغْتَمُّ بِهِ ، قَالَ : الْحَمْدُ لِلّهِ عَلى كُلِّ حَال(4) .

« هنگامى كه پيش آمد و كارى به پيامبر مى رسيد كه آن حضرت را خوشحال مى كرد ، مى گفت : خدا را بر اين نعمت سپاس . و چون پيش آمد و كارى به حضرت مى رسيد كه او را اندوهگين مى كرد ، مى گفت : خدا را بر هر حالى سپاس » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انبياء : 87 ـ 88 .

2 ـ انيس الليل : 226 .

3 ـ انيس الليل : 227 .

4 ـ بحار الانوار : 68 / 33 ، باب 61 ، حديث 14 .


صفحه 310


« ظَلَمْتُ نَفْسِى ، وَتَجَرَّأْتُ بِجَهْلِى ، وَسَكَنْتُ إِلَى قَدِيمِ ذِكْرِكَ لِى وَمَنِّكَ عَلَىَّ »

ظَلَمْتُ نَفْسِى ، وَتَجَرَّأْتُ بِجَهْلِى...   

« بر خود ستم ورزيدم ، و به سبب جهل و نادانيم جرأت و جسارت نمودم ، و ستم و جرأتم از روى انكار حقايق و دشمنى با تو نبوده ، بلكه به آنچه در زمان گذشته به من احسان و عطا كردى تكيه كردم و آرامش يافتم و مغرورم ساخت كه اگر هم اكنون بر خود ستم ورزم و با مخالفتم بر تو جرأت و جسارت آرم ، احسان و لطفت را از من دريغ نخواهى كرد » .

ستم بر خويش

با اين كه تو را از طريق انديشه و تفكر و تماشاى آثار شگفت انگيزت در عرصه گاه هستى و شنيدن حقايق از دانشمندان و انديشمندان و مطالعه ى كتاب ها در حدّ لازم شناختم ، ولى به سويت نيامدم و از فرامين حكيمانه ات فرمان نبردم و به خواسته هايت ارج ننهادم و سر تواضع به پيشگاهت فرود نياوردم و پيشانى عبادت بر خاك درگاهت نسودم و دست گدايى به سويت دراز نكردم و در همه ى امورم از تو غفلت ورزيدم ، و اين ستمى بود كه همواره بر خود روا داشتم و ظلم سنگينى بود كه به خويش نمودم !

با اين كه از طريق زبان عالمان و مطالعه ى تاريخ ، حيات پيامبرانت را شناختم و دانستم كه آنان هادى راه هدايت اند و دلسوز و مهربان به انسانند و هدفى جز


صفحه 311


خير و سعادت آدمى ندارند و خواسته اى جز نجات انسان از گمراهى و وسوسه گرى و اغواگرى شياطين در وجود آنان نيست و اوامر و نواهى آنان حكيمانه و به سود انسان است ، و به ويژه چون مسلمان بودم ، شناختم نسبت به پيامبر اسلام شناختى در حدّ لازم بود ، ولى با اين همه از پيامبران روى گرداندم و براى شكل دادن به زندگيم به غير آنان متوسل شدم و از فرهنگ هاى بيگانه پيروى كردم و از زحمات انبيايت قدردانى ننمودم و نعمت وجود آنان را سپاسگزارى نكردم و بر زندگى نكبت بارم كه از نور نبوت خالى بود تكيه نمودم و بر پيمودن راه ضلالت و گمراهى پافشارى كردم . و اين ستمى بود كه پيوسته بر خود روا داشتم و ظلم سنگينى بود كه بر خود نمودم !

با اين كه از طريق شركت در مجالس دينى و محافل مذهبى و مطالعه ى كتاب هاى اسلامى و معارف الهى تا حدى با قرآن آشنا شدم و به اين حقيقت آگاهى يافتم كه اين كتاب وحى تو به پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) براى هدايت همه ى بندگان است و اين كتاب كامل ترين كتاب و حاوى جامع ترين مطالب ثمربخش و دربر دارنده ى دستوراتى حكيمانه و معارفى پربار و آياتى محكم و قواعدى استوار و پندها و موعظه هايى بيدار كننده است و عالى ترين و زيباترين دستور العمل است ، ولى آن را پشت سر انداخته و از آياتش روى گردانده و از حقايقش دورى جسته و در بكارگيرى واقعياتش غفلت نموده و جداى از آن زندگى كردم و اين ستمى بود كه همواره بر خود روا داشتم و ظلم سنگينى بود كه بر خود نمودم !

با اين كه به كمك وسايل گوناگون ، امامان بزرگوار را شناختم و دانستم كه آنان حجّت تو در ميان بندگان اند و دليل و راهنماى راه حقّ اند و انسان هايى كامل اند ، و پيامبر بزرگ اسلام آنان را به ولايت و رهبرى و امامت و حكومت بعد از خود معرفى كرده تا مردم را به شاه راه هدايت راهنمايى كنند و حقايق دين را به آنان


صفحه 312


تعليم دهند و حق را از باطل براى آنان بشناسانند و آيات قرآن را براى آنان توضيح دهند و تفسير آيات را در اختيارشان بگذارند ، و آن بزرگواران ، با اين كه از سوى دشمنان دچار انواع مشكلات شدند و به بلاهاى سنگينى گرفتار آمدند و هر يك به نوعى به شهادت رسيدند ، ولى چشم برهم زدنى مسئوليت خود را از نظر دور نداشتند و دست از هدايت مردم برنداشتند و به هر شكل ممكن احكام الهى و دستورات دينى و حلال و حرام خدا را براى مردم بيان كردند و ياران بزرگوارشان آنچه را از آنان شنيدند ، در چهار صد كتاب استوار فراهم آوردند تا آيندگان هم بتوانند از آن معارف بى نظير و فرهنگ بى بديل بهره مند شوند ، ولى من همه ى اين واقعيات را ناديده گرفتم و دست از اطاعت امامان شستم و از آن منابع هدايت و فيض روگرداندم و به بيراهه رفتم و طريق انحراف و كجى را انتخاب كردم و بر هوا و هوسم اصرار و پافشارى ورزيدم و دست به دامان معلّمان مادى و بى خبر از خدا و آخرت شدم ، و آن جاهلان گمراه را ، كه شرق و غرب را به انحراف و ضلالت كشيدند ، بر امامان باكرامت و معصومان بزرگوار ترجيح دادم ، و اين ستمى بود كه پيوسته بر خود روا داشتم و ظلم سنگينى بود كه بر خود نمودم .

جاى عالِم نشست چون جاهل *** زندگى در جهان شود مشكل

پر شد از تار عنكبوت ستم *** در و ديوار و سقف خانه ى دل

همه با هم به ظاهريم شفيق *** در غيابيم بدترين قاتل

همه دنيا پرست و عقبى سوز *** همه از هم جدا و صد منزل

پرده هاى حيا و شرم دريد *** زان كه خلق اند اين چنين مايل

با اين كه مى دانستم كتاب باعظمتى چون « نهج البلاغه » گوشه اى از دانش بى نهايت على (عليه السلام) است و در اين گنجينه ى بى نظير ، آنچه براى هدايت انسان به


صفحه 313


سوى خدا و به سوى خير و سعادت و به سوى يك زندگى پاك لازم است ، گنجانده شده و در درياى خطبه ها و نامه ها و كلمات حكمت آميزش معارف الهى موج مى زند و از چنان ارزشى برخوردار است كه آن را « برادر قرآن » ناميده اند .

با اين كه مى دانستم « صحيفه ى سجاديه » كه حاوى پنجاه و چهار دعا از امام عاشقان و مولاى عابدان و سرور ساجدان است ، و حضرت سجاد (عليه السلام) تمام تكاليف و وظايف انسان را به زبان دعا بيان كرده و امامان شيعه توجه به اين كتاب را سفارش كرده اند .

و با اين كه مى دانستم احكام الهى و حلال و حرام خدا و معارف اسلامى و برنامه هاى اخلاقى در كتاب هاى باعظمتى چون « كافى » و « تهذيب » و « استبصار » و « من لا يحضره الفقيه » و « تحف العقول » و « روضة الواعظين » و « وافى » و « شافى » و « بحار الانوار » و « وسائل » و « روضة المتقين » و « جامع احاديث شيعه » و هزاران كتاب پرقيمت ديگر است ، ولى براى تأمين سعادت دنيا و آخرتم به خود زحمت مطالعه ى كتابها را ندادم و به جاى آنها به مجلات بى پايه و روزنامه هاى بى مايه و مقالات ضد دين و كتاب هاى بى ارزش روى آوردم و شب و روزم را به خواندن آنها تلف كردم و جز به زيان و خسارت خود نيفزودم ، و اين ستمى بود كه همواره بر خود روا داشتم و ظلم سنگينى بود كه بر خود نمودم !

جرأت و جسارت بر گناه به سبب جهل و نادانى

چون دنبال دانش و آگاهى نرفتم و از معرفت دينى محروم ماندم و بى خبر از حقايق به زندگى ادامه دادم و در اين درياى طوفانى حيات در كشتى جهل نشستم در گرداب گناهان و غرقاب معاصى افتادم .

به سبب جهل و نادانيم از عواقب امور غافل ماندم و از درك حقايق عاجز بودم ، به پايان كارم نينديشيدم و نظرى به آخرت و حساب اعمالم نينداختم


صفحه 314


و صراط و دوزخ و بهشت را به نظر نياوردم به اين خاطر به مخالفت با تو برخاستم و به انواع گناهان آلوده شدم و نهايتاً به سبب نادانيم در ارتكاب گناه و معصيت بر تو جرأت و جسارت ورزيدم و خلاف ادب و متانت رفتار كردم !

اقرار بر گناه

پروردگارا ! آن زمان كه در رحم مادر بودم ، از هر جهت مورد لطف و احسانت قرار داشتم . احسان و عنايت تو بود كه نطفه ى ناپاك را تبديل به انسانى كامل نمودى و آنچه را از اعضا و جوارح و مخ و پى و عقل و خرد و روح و نفس و قلب و صدر و گوشت و استخوان و رگ و عصب و خون و سلول و ناى و مرى و دستگاه تنفس و دستگاه گوارش و چشم و گوش و دو لب و هوش و . . . نياز داشتم به من عطا كردى ، سپس براى به دنيا آمدنم به جسم مادرم آمادگى دادى تا سالم به دنيا آيم ، آنگاه دو سينه ى پرشير كه انواع احتياجات بدن را تأمين مى كرد براى من مقرر فرمودى و آغوش پرمهر مادر و قلب پرمحبت پدر را براى من قرار دادى و به تدريج با تغذيه و حفاظت به وسيله ى حافظانت و به ويژه پدر و مادر مرا رشد دادى و به آنجا كه بايد برسانى رساندى و سپس انواع وسايل زندگى و معيشت را برايم فراهم آوردى و . . .

پروردگارا ! اين همه لطف و احسانت كه در گذشته به من نمودى مرا مغرور ساخت و در اين خيال انداخت كه اگر غرق گناه و معصيت شوم ، باز هم از احسان و لطف تو برخوردار مى شوم و عقاب و جريمه اى از پى ندارم ، در حالى كه نبايد به نعمت هايت ـ كه در قديم و در گذشته ى از زندگى به من دادى ـ مغرور مى شدم و قدم در وادى گناه مى گذاشتم .

اكنون كه به لطف و عنايت تو اندكى بيدار شدم و به وضع و حال خود و روزگار تيره و سياهم آگاه گشتم . با تمام وجود به حضرتت روى آورده و با آه


صفحه 315


و ناله و اشك و زارى ، به ظلمى و ستمى كه بر خود به سبب عصيان و گناه و جرأت و جسارت روا داشتم اقرار و اعتراف مى كنم كه : « ظلمت نفسى » و مى دانم كه بر اساس آنچه از قرآن و معارف پيامبران و امامان به من رسيده ، اين اقرار و اعتراف در حقيقت اقرار و اعتراف به گناهكارى است و نوعى توبه و بازگشت و وسيله ى نجات است .

از حضرت باقر (عليه السلام) روايت شده است :

وَاللّهِ مَا يَنْجُو مِنَ الذَّنْبِ إِلاَّ مَنْ اَقَرَّ بِهِ(1) .

« به خدا سوگند از گناه نجات نمى يابد مگر كسى كه به گناه اقرار و اعتراف كند » .

و نيز از آن حضرت روايت شده :

لاَ وَاللّهِ مَا أَرادَ اللّهُ مِنَ النَّاسِ إِلاَّ خَصْلَتَيْنِ : اَنْ يُقِرُّوا لَهُ بِالنِّعَمِ فَيَزِيدَهُم ، وَبِالذُّنُوبِ فَيَغْفِرَها لَهُمْ(2) .

« به خدا سوگند خدا ، از مردم جز دو خصلت نمى خواهد : به نعمت هايش اقرار كنند تا بر آنان بيفزايد ، و به گناهان اعتراف نمايند تا بر آنان ببخشايد » .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرموده است :

المُقِرُّ بِالذَّنْبِ تائِبٌ(3) .

« كسى كه به گناه اقرار و اعتراف مى كند تائب محسوب مى شود » .

و نيز آن حضرت فرمود :

شافِعُ المُذْنِبِ إِقْرارُهُ وَتَوْبَتُهُ إِعْتِذارُهُ(4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 6 / 36 ، باب 20 ، حديث 56 .

2 ـ كافى : 2 / 426 باب الاعتراف بالذنوب ، حديث 2 ; ميزان الحكمه : 2 / 642 ، التوبة ، حديث 2153 .3 ـ مستدرك الوسائل : 12 / 116 ، باب 82 ، حديث 13671 ; ميزان الحكمه : 2 / 644 ، التوبة ، حديث 2155 .

4 ـ غرر الحكم : 195 ، حديث 3811 ; ميزان الحكمه : 2 / 644 ، التوبة ، حديث 2156 .


صفحه 316


« شفاعت كننده ى گنهكار ، اقرار اوست و توبه اش ، عذرخواهى او » .

در كتاب « تذكرة الاولياء » از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده :

« هر گناهى كه ابتدايش ترس و پايانش عذرخواهى باشد ، عبد را به حق نزديك مى كند . و هر طاعتى كه ابتدايش خودبينى و انتهايش عجب و خودپسندى باشد ، عبد را از خدا دور مى كند ! »

اقرار و اعتراف جوان گناهكار

منصور بن عمّار مى گويد : شبى از شب ها از خانه بيرون آمدم و از درب خانه اى عبور كردم ، صداى مناجات و راز و نياز جوانى را شنيدم كه اينگونه با پروردگارش راز و نياز مى كرد :

« پروردگارا ! هنگامى كه تو را معصيت مى كردم به قصد مخالفت و نافرمانى نبود ، هواى نفس بر من چيره شد ، شيطان فريبم داد ، در نتيجه ستمكار بر خود شدم و خويش را در معرض خشم تو قرار دادم » .

چون اين سخنان را از او شنيدم سر بر شكاف در نهادم و اين آيه را از قرآن خواندم :

( يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقودُهَا النّاسُ وَالحِجارَةُ عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُم وَيَفْعَلونَ مَا يُؤْمَرونَ )(1) .

« اى اهل ايمان خود و خانواده ى خود را از آتش دوزخ حفظ كنيد ، آتشى كه آتش گيره اش مردم و سنگ هاست ، بر آن آتش فرشتگان سخت دل و سخت گير گماشته شده اند ، از آنچه خدا به آنان فرمان مى دهد سرپيچى نمى كنند و آنچه را مأمورند انجام مى دهند » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تحريم : 6 .


صفحه 317


چون اين آيه را تلاوت كردم ، صداى ناله ى آن جوان بلند شد و من از در آن خانه عبور كردم .

فردا صبح كه به در آن خانه گذر نمودم ، پيرزنى را آنجا ديدم كه زارى و فغان مى كرد و مى گفت : فرزندى داشتم كه شبها از خوف حق گريه مى كرد ، شب گذشته وقت مناجاتش كسى آمد و سر به در خانه نهاد و آيه اى از آيات عذاب حق را تلاوت كرد ، پس جوانم نعره زد و به اندازه اى گريه كرد تا آن كه جان به جان آفرين داد .

گفتم : مادر آن آيه را من خواندم و من سبب شدم كه روح او به عالم بقا شتافت ، اجازه مى دهى او را غسل دهم ؟ گفت : آرى . چون قطيفه از رويش برداشتم ديدم پلاسى(1) در گردن دارد ، چون پلاس را از گردنش گشودم ديدم با خط سبز بر سينه ى او نوشته شده : ما اين عبد را به آب توبه
غسل داديم !  (2)

به غير دوست نبايد نمود راز ابراز *** كه غير ابروى او نيست قبله گاه نماز

ز عاشقان اگر آزرده دل بود معشوق *** چه سود ناله و فرياد و آه و سوز و گداز

چو دست ما به سر زلف آن صنم نرسد *** چگونه قصّه ى شب را كنيم دور و دراز

نبود كس بر من غير شمع و پروانه *** شبى كه با تو نمودم به عجز راز و نياز

زبان شمع بريدم كه بازگو نكند *** به پيش غير تو چون جز تو نيست محرم راز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فرهنگ معين : پلاس : قطعه اى از پارچه .

2 ـ انيس الليل : 233 .


صفحه 318


به گردن است مرا طوق بندگى و خوشم *** كه هست خواجه ى ما مهربان و بنده نواز

بگفتمش چكنم زآتش فراق تو گفت *** اگر هواى وصالت بود بسوز و بساز

عاقبت گنهكار تائب

عبدالواحد بن زيد كه از زمره ى فسّاق و فجّار و بدكاران بود ، روزى به مجلس موعظه ى يوسف بن حسين كه از جمله ى عبّاد و زهّاد بود گذر كرد ، در حالى كه يوسف بن حسين اين كلام را براى مستمعان مى گفت :

دَعَاهُم بِلُطْفِهِ كَأنَّهُ مُحتاجٌ إلِيْهِم .

« خداى مهربان گنهكاران را با لطفش به سوى خود دعوت كرده است كه گويا به آنان نيازمند است » .

عبدالواحد چون اين كلام را شنيد ، جبّه از تن بينداخت و نعره زنان به گورستان رفت . شب اول يوسف بن حسين در عالم رؤيا شنيد منادى از سوى خدا ندا داد :

أدرِكِ الشَّابَّ التَّائِبِ .

« جوان گنهكار را درياب » .

يعنى : او را به آمرزش و مغفرت ما بشارت ده . يوسف در مقام تجسّس و تفحص برآمد تا بعد از سه روز او را در قبرستان پيدا كرد ، ديد صورت بر خاك نهاده و در حال مناجات و گريه و زارى است . چون يوسف را نزديك خود ديد گفت : سه شبانه روز است تو را فرستاده اند ، امروز مى آيى ؟! اين بگفت و جان به حق تسليم كرد !

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation