بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ عصر غیبت, پورسید آقایى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     GHEIBA01 -
     GHEIBA02 -
     GHEIBA03 -
     GHEIBA04 -
     GHEIBA05 -
     GHEIBA06 -
     GHEIBA07 -
     GHEIBA08 -
     GHEIBA09 -
     GHEIBA10 -
     GHEIBA11 -
     GHEIBA12 -
     GHEIBA13 -
     GHEIBA14 -
     GHEIBA15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

توبه جعفر 
در پايان اين بحث متذكر مى شويم كه امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) در توقيعى در پاسخ به پرسش يكى از شيعياندرباره عمويش ‍ ((جعفر)) ، به ((محمد بن عثمان بن سعيد عمرى ))مى نويسد كه عمويش((جعفر))و فرزندانش ؛ مانند برادران حضرت يوسف عليه السلام سرانجام كار توبهكرده اند. (اما سبيل عمى جعفر و ولده فسبيل اخوة يوسف على نبينا و آله و عليه السلام.) (640)
ه -: داستان سرداب  
راستى امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) در كجا و چگونه غايب شد؟ آيا درسرداب منزل پدرش غايب شد و هنوز نيز در آنجا است ؟
در اين باره به شيعه تهمت هايى زده اند و مى گويند: شيعه معتقد است كه ماءموران خليفهعباسى به منزل حضرت در ((سامرا)) هجوم آورده اند، تا او را دستگير كنند. و آن حضرتكه در آن هنگام در سرداب بود، از ديده ها پنهان شد و تاكنون در آنجا بدون آب و غذازندگى مى كند و روزى از آنجا ظهور خواهد كرد. اين داستان چنان شهرت يافته است كهوى را ((صاحب سرداب ))لقب داده اند.
اين در حالى است كه در منابع شيعى و كتاب هايى اماميه ، هيچ نامى از ((سرداب ))نيست .نويسندگان اهل سنت در نوشته هاى خود بر اين نظر اصرار مى ورزند و متاءسفانه اينسخن دستاويزى براى حمله برخى از آنان به ((تشيع ))گرديده است . (641)
آنان پنداشته اند كه شيعيان در ميان سرداب ، امام خود را مى جويند و ظهورش را از آننقطه انتظار مى كشند؛ از اين جهت ، تهمت هايى به شيعه زده و در اين زمينه به خود زحمتمراجعه به منابع شيعه را نداده اند.
در حالى كه براساس تاريخ و روايات شيعه ، امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) از هنگام ولادت در اختفا به سر مى برد و بنا بهمصالحى تولد و زندگى او آشكار نبود و بعد از رحلت پدر گرامى ، غيبت صغراى آنحضرت ، آغاز شد. امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) بعد از نماز گزاردن برپيكر پاك پدر و تدفين آن حضرت ، وارد منزل شد و ديگر كسى آن حضرت را در اجتماع ودر ميان مردم نديد.(642)
آن حضرت بنا به روايات شيعى در ميان مردم زندگى مى كند و در موسم حج حاضر مىشود، ولى مردم او را نمى شناسند.(643)
خانه اى كه از آن سخن گفته مى شود، دو قسمت داشت ؛ يك قسمت براى مردان و قسمت ديگربراى زنان ، يك سرداب هم زير اطاق ها قرار داشت كه در روزهاى گرم ،اهل خانه در آن سرداب زندگى مى كردند.
شيعه اين خانه و اين سرداب را محترم مى دارد؛ زيرا امامانشان در اين خانه زندگى مىكردند، و در همين خانه ، امام هادى عليه السلام ، امام عسكرى عليه السلام و نيز امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) خداوند سبحان را عبادت مى كردند. اين يك امرمعقول و طبيعى است كه به جهت علاقه مندى به پيشوا و رهبر دينى ، آن چه متعلق به اواست محترم داشته شود، در ميان تمامى اديان و مذاهب چنين است و شيعه از اين عشق و احترامبه مكان هاى مقدس و مشاهد مشرفه دفاع مى كند. و آن را از مصاديق فى بيوت اذنالله ان ترفع . مى داند؛ اما اين احترام ، غير از آن تهمت هاى مخالفان ، به شيعهاست .
حقيقت اين است كه داستان غيبت حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) در سرداب((سامرا))و زندگى كردن آن حضرت در اين مكان ، دروغ و بهتانى بيش نيست و هيچ يك ازبزرگان شيعه ، چنين باورى نداشته و ندارند.(644)
دو گزارش تاريخى در باره سرداب  
در آغاز خلافت ((معتضد))عباسى ، در سال (279 ه -) دوبار خانه امام عسكرى عليهالسلام از سوى حكومت تفتيش شد.
يك بار ((معتضد))سه نفر را به صورت مخفيانه به خانه حضرت فرستاد و فرمانداد: هر كسى را كه در آن خانه يافتيد، بكشيد و سرش را براى من بياوريد، اين سه نفروارد خانه شدند و يك اطاق مخفى يافتند كه پرده اى زيبا داشت . هنگامى كه پرده را بالازدند، گويا دريايى پر از آب ديدند كه در انتهاى آن مردى با بهترين هيئت ، روىحصيرى بر آب ايستاده و مشغول نماز است . دو نفر وارد آب شدند، و آنگاه كه نزديك بودغرق شوند با اضطراب از آن خارج شدند. ساعتى بيهوش ماندند؛ سرانجام سرپرستآنان از فرد نمازگزار عذرخواهى كرد، ولى آن فرد نمازگزار بدون التفات به آناننمازش را ادامه داد. اين سه نفر پيش خليفه رفتند و آنچه را كه ديده بودند براى اوبيان داشتند. خليفه گفت : اين سخن را به هيچ كس نگوييد.
بار ديگر در پى اين حادثه ((معتضد))حمله ديگرى را ترتيب داد و گروه بيشترى رابه خانه امام عسكرى عليه السلام فرستاد، اين گروه وقتى وارد خانه شدند، از درونسرداب صداى قرائت قرآن شنيدند، پس بر در سرداب ايستادند و مراقب بودند تا كسىاز آنجا خارج نشود. فردى كه درون سرداب بود (گويا امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) از غفلت آنان استفاده كرد و از سرداب خارج شد. وقتىرئيس آنان آمد، گفت : داخل سرداب شويد و فردى را كه قرآن مى خواند دستگير كنيد،گفتند: مگر او را نديدى كه خارج شد؟ گفت : پس چرا او را دستگير نكرديد؟ گفتند: گمانكرديم تو او را ديده اى . بنابراين اقدامى نكرديم .(645)
تنها موردى كه نام سرداب در ارتباط با حضرت مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) در روايات شيعى وجود دارد اين دو مورد است و مربوطبه 19 سال پس از شروع غيبت صغرى است ؛ آن هم با اين مضمون كه آن حضرت ازسرداب خارج شد. اين داستان كجا و داستان ساختگى شروع غيبت از سرداب و بقاىحضرت در آن سرداب و اجتماع شيعه در آن مكان در هر صبح و شام و انتظار خروج حضرتكجا؟!
3 - فلسفه غيبت  
از آنجا كه بحث از ((فلسفه غيبت ))و يا مانند آن ؛ همچون : نقش انتظار، سيرت و آثار اماممهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف )، علتطول عمر آن حضرت ، حوادث هنگام ظهور و بعد از ظهور و يا... از جمله مباحث كلامى واعتقادى است و رنگ تاريخى ندارد و بايد در جايگاه خود به صورت فراگير مورد گفت وگو و كنكاش قرار گيرد، اما بى مناسبت نيست كه در چنين كتابى ولو به صورت خلاصهبه برخى از آنها اشاره شود كه گاهى نم بهتر از خشكى است . از اين رو، پس از يكبررسى كوتاه ، نظرى گذرا به برخى روايات مى اندازيم تا بنگريم كه از زبانپيامبر اكرم و اهل بيت گرامى اش ، غيبت امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) چهحكمتى دارد.
در ميان مسلمانان اين باور كه مهدى موعود (عج الله تعالى فرجه الشريف ) منجى بشريتاست و در آينده ظهور و قيام خواهد كرد و جهان را پر ازعدل و داد مى نمايد، از زمان رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله رواج يافت و جزءاعتقادات اسلامى قرار گرفت . اصل اعتقاد به ((مهدى موعود))با ويژگى هايى ؛ ماننداين كه ، مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) ازاهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و از فرزندان حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلاماست ، (646) به جهت فراوانى و تواتر روايات ، موردقبول تمامى مذاهب شيعه و سنى است . با اين تفاوت كه عموماهل سنت مى گويند: ((مهدى موعود))متعلق به آخرالزمان است و هنوز متولد نشده است . ولىشيعه اماميه مى گويد: ((مهدى موعود))متولد شده است و بهدلايل و حكمتى چند در پس پرده غيبت قرار دارد. اين غيبت امام عليه السلام با آمادگى وانتظار مردم از((مهدى موعود))گره خورده است . به همين جهت آمادگى و انتظار از ظهورمهدى موعود (عج الله تعالى فرجه الشريف ) يكى ازاعمال با فضيلت شيعيان در عصر غيبت به شمار مى آيد.(647)
از بهترين دلايلى كه مى توان بر حقانيت و اصالت مبانى مذهب حقه شيعه اماميه(اثناعشرى ) اقامه كرد، اين است كه امامان پيشين عليهم السلام درطول سالهاى متمادى غيبت امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) را پيشگويى كردندو در برابر ((وقفيه ))كه با تمامى توان به تضعيف روايات و جرح روايان مربوطبه غيبت مى پرداختند و بسيارى از آن روايات رامجعول و ساخته آن گروه مى خواندند، مبارزه نمودند و سرانجام گردش ايام صحت ودرستى آن احاديث شريف و پيشگويى امامان اطهار عليهم السلام را بر آنان اثبات نمود وغيبت امام دوازدهم (عج الله تعالى فرجه الشريف ) با همان ويژگيهايى كه از زبانپيامبر صلى الله عليه و آله و يكايك امامان پيشين بيان شده بود، به وقوع پيوست ، تاكسى در آينده نتواند ادعا كند كه شيعيان اثناعشرى براى صحت مدعاى خود درباره غيبت امامدوازدهم عليه السلام احاديثى جعل كرده اند.
مى توان گفت : اين خود خواست و لطف و عنايت خداوند است كه بر اين عده ارزانى داشتهاست . (648)
اما غيبت امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) چه حكمت و فلسفه اى دارد؟ چرا حضرتمهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) مانند ديگر امامان در ميان مردم آشكار زندگىنكرد؟
در پاسخ به اين پرسش مى گوييم : اگر از نظر رخدادها و حوادث طبيعى و عادى به اينحادثه نظر نماييم و به دنبال توجيه و چرايى اين امر حركت كنيم ، به اين نتيجه مىرسيم كه با فشارهاى روز افزون ((عباسيان ))بر ((طالبيان ))(649) به ويژهبر بنى فاطمه و امامان معصوم عليهم السلام ، غيبت و اختفاى امام مهدى (عج الله تعالىفرجه الشريف ) امرى سنجيده و حساب شده ، و بازتابى از آن سياست روبه فزونىدشمنى با امامان عليهم السلام است .
به عبارت روشن تر: امامان عليهم السلام در برابر اين سياست ((عباسيان ))از تاكتيكاختفا و غيبت يارى گرفته بودند تا وجود مقدم امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف)، از گزند حوادث زمان مصون و محفوظ بماند و در فرصت مناسب به ميان مردم آيد و مردماز وجود مقدس ‍ آن حضرت بهره مند گردند. فشارهاى سياسى كه از زمان امام جواد عليهالسلام بر امامان معصوم عليهم السلام وارد مى شد، مرتبا افزايش ‍ مى يافت ؛ اينفشارهاى روبه افزايش موجب شد كه فعاليت هاى امام يازدهم عليه السلام بهحداقل برسد، تا جايى كه زمينه مساعد براى رهبرى هاى امام مهدى (عج الله تعالى فرجهالشريف ) به كمتر از حد نصاب خود رسيد، در اين هنگام خواست و مشيت خداوند به غيبت اماممهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) تعلق گرفت .
دكتر ((جاسم حسين ))در اين باره مى نويسد:
((مقامات حكومت عباسى خواستار ايجاد محدوديت در فعاليت هاى ائمه عليهم السلام بودند،از اين رو، آنان را به دربار خود مى بردند و تحت نظر مى گرفتند، تا آنجا كه ديگرنتوانند فعاليت هاى خود را در ميان پيروان خويش انجام دهند.
محدوديت هايى كه از زمان حضرت رضا عليه السلام بر ائمه عليهم السلامتحميل شد، تا زمان امام يازدهم ، حضرت عسكرى عليه السلام ادامه يافت . در نتيجه ائمهعليهم السلام نيز سياستى اتخاذ كردند تا آخرين وصى خود را از شرايط مشابه مصوندارند.
امامان عليهم السلام به اين نتيجه رسيدند كه پسر امام يازدهم عليه السلام از چشمان((عباسيان ))پنهان شود تا بتواند فعاليت هاى خود را ناشناخته به انجام رساند، تااينجا احاديثى كه وجود امامى را پيش بينى مى كند كه از نظرها پنهان باشد و سياست هاىخود را در خفا، در ميان پيروان خويش به مورد اجرا خواهد گذاشت را ترويج ونقل مى كردند. اين امام ، دوازدهمين امام است . چنين اقداماتى از پيش صورت مى گرفت ، تا((اماميه ))را به قبول سفيران به عنوان واسطه هاى ائمه عليهم السلام آمادهسازد.))(650)
همين تفسير و فلسفه غيبت كه از زبان ((جاسم حسين ))بيان شد، در روايات اسلامى نيزبه گونه اى ديگر بيان شده است . و امامان معصوم عليهم السلام در موارد گوناگونبر آن تاءكيد كرده اند.
اينك به روايات اسلامى كه در اين باره وارد شده است نظرى مى اندازيم تا بنگريم كهاز زبان اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله ، غيبت امام مهدى (عج الله تعالى فرجهالشريف ) چه حكمتى دارد.
سرى از اسرار الهى  
غيبت امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) سرى از اسرار الهى است كه حكمت آن بربندگان مخفى و پوشيده است و تنها بعد از ظهور حضرت فرا رسد، روشن خواهد شد.پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
يا جابر! ان هذا الامر من امر الله و سر من سر الله . مطوى عن عباده (651)
اى جابر! اين امر الهى و سرى از اسرار خداوندى است كه بر بندگان پوشيده است
امام صادق عليه السلام فرمود:
ان لصاحب هذالامر غيبة لابد منها يرتاب فيهاكل مبطل ، فقلت : و لم جعلت فداك ؟ قال : لامر لم يؤ ذن لنا فى كشفه لكم ،قال : فما وجه الحكمة فى غيبته ؟ قال : وجه الحكمة فى غيبته وجه الحكمة فى غيبات منتقدمه من حجج الله - تعالى ذكره - ان وجه الحكمة فى ذلك لا ينكشف الا بعد ظهوره كما لمينكشف وجه الحكمة فيما اتاه الخضر عليه السلام من خرق السفينة وقتل الغلام و اقامة الجدار لموسى عليه السلام الى وقت افتراقهما. (652)
همانا براى ((صاحب الامر))غيبتى است تخلف ناپذير. هر جوينده باطلى در آن به شكمى افتد و اجازه داريم علت آن را بيان كنيم . حكمت غيبت او همان حكمتى است كه در غيبت هاىپيشين وجود داشت و پس ‍ از ظهور، روشن خواهد شد. همانند حكمت كارهاى خضر عليه السلاماز كشتن پسر بچه و برپاداشتن ديوار شكسته ، اين ها وقتى براى موسى عليه السلامروشن شد كه آن دو، از هم جدا شدند. غيبت امرى از امور الهى و سرى از اسرار او است .
آزمايش و غربال انسانهاى صالح
در برخى از روايات آمده است كه ، حكمت غيبت حضرت ولى عصر، امام مهدى (عج الله تعالىفرجه الشريف ) غربال شدن انسانهاى صالح و آزمايش مردم به اين وسيله است .
اميرمؤ منان على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
اما و الله لا قتلن انا و ابناى هذان وليبعثن الله رجلا من ولدى فى آخر الزمان يطالببدمائنا، وليغيبن عنهم تمييزا لاهل الضلالة حتىيقول الجاهل : مالله فى آل محمد من حاجة . (653)
به خدا قسم من و اين دو فرزندم (حسن و حسين ) شهيد خواهيم شد، خداوند در آخرالزمان مردىاز فرزندانم را به خون خواهى ما برخواهد انگيخت و او مدتى غايب خواهد شد تا مردمآزمايش شوند و گمراهان جدا گردند، تا جايى كه افراد نادان مى گويند: خداوند ديگربه آل محمد كارى ندارد.
امام حسين عليه السلام فرمود:
له غيبة يرتد فيها اقوام و يثبت على الدين فيها آخرون فيودون ويقال لهم متى هذا الوعدان كنتم صادقين . اما ان الصابر فى غيبته على الاذى و التكذيببمنزلة المجاهد بالسيف بين يدى رسول الله صلى الله عليه و آله . (654)
براى امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) غيبتى است . در اين غيبت برخى از دينبرمى گردند و برخى ثابت قدم مى مانند هر كه در اين غيبت صبر كند و بر مشكلاتى كهاز سوى دشمنان ايجاد مى شود استقامت نمايد به قدرى از اجر خداوند بهره مند مى گرددكه انگار در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله با شمشير بر دشمنان جنگيده است .
امام پنجم عليه السلام در پاسخ به اين سوال كه فرج شما كى خواهد بود، فرمود:
هيهات هيهات لايكون فرجنا حتى تغربلوا، ثم تغربلوا، ثم تغربلوا .(655)
فرج و ظهور شما حضرت اتفاق نمى افتد، مگر آن كه شيعيان به شدت در امتحان الهىشركت كنند.
امام صادق عليه السلام فرمود:
غير ان الله - عزوجل - يحب ان يمتحن الشيعة . (656)
غيبت امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) امتحان شيعه است .
امام هفتم ، موسى بن جعفر عليه السلام نيز در اين باره مى فرمايد:
انما هى محنة من الله - عزوجل - امتحن بها خلقه . (657)
اين غيبت خود مايه امتحان بندگان خداوند بزرگ است .
ستم پيشه بودن انسان ها 
در برخى از روايات ، فلسفه غيبت ، ستم پيشه بودن انسان ها بيان شده است . اميرمومنانعلى عليه السلام در مسجد ((كوفه ))فرمود:
واعلموا ان الارض لاتخلو من حجة الله - عزوجل - و لكن الله سيعمى خلقه عنها بظلمهمو جورهم و اسرافهم على انفسهم ... (658)
زمين از حجت اليه خالى نمى ماند، ولى خداوند بهدليل ستم پيشه بودن و زياده روى انسان ها، آنان را از وجود ((حجت ))خود محروم مىسازد.
آمادگى جهانى  
قطعا براى ظهور حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) به عنوان ((خاتمالاوصيا))و منجى جهانى بشريت و كسى كه در كره زمين دين اسلام را بر تمامى دين هاپيروز بگرداند، زمينه و آمادگى جهانى لازم است . از اين رو، جهان بايد زمينه اينپذيرش را داشته باشد تا اين هدف محقق شود. بنابراين ، مى توان فقدان آمادگى جهانرا يكى از فلسفه ها و حكمت هاى غيبت امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) برشمرد.
آزادى از يوغ بيعت با طاغوت هاى زمان  
در برخى از روايات اسلامى آمده است : علت و حكمت غيبت امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) اين است كه ، آن حضرت با وجود غيبت از يوغ بيعت باطاغوت هاى زمان آزاد مى شود و تعهد و بيعت با هيچ حاكمى را برعهده ندارد، تا بتوانددر زمان قيام خود آزادانه تلاش كند. ديگر امامان از روى تقيه حكومت ها را به رسميت مىشناختند ، ولى امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) مامور به تقيه نيست . از اينرو، با حكومت ها و طاغوت هاى زمان بيعت نمى كند، و اگر غيبت آن حضرت نباشد، اين امرشدنى نيست .
امام حسن مجتبى عليه السلام در اين باره فرمود:
ما منا احد الا و يقع فى عنقه بيعة لطاغية زمانه الا القائم الذى يصلى روح اللهعيسى بن مريم خلفه فان الله - عزوجل - يخفى ولادته و يغيب شخصه لئلا يكون لاحدفى عنقه بيعة اذا خرج ذاك التاسع من ولد اخى الحسين ... (659)
هر كدام از ما (امامان اهل بيت عليهم السلام ) در زمان خود بيعت حاكمان و طاغوت هاى زمان رااز روى تقيه به عهده گرفته ايم ، مگر امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) كه ((عيسى بن مريم ))به امامت آن حضرت نماز مىگزارد. خداوند ولادت او را مخفى نگه داشت و براى او غيبتى در نظر گرفت تا زمانى كهقيام مى كند بر گردنش بيعت حاكمى نباشد.
روايات ديگرى نيز از ديگر امامان معصوم عليه السلام رسيده است ؛ مانند روايتى از امامسجاد عليه السلام كه فرمود: ((و ليس لاحد فى عنقه بيعة )) (660) و يا سخن امامهشتم عليه السلام در اين باره كه فرمود: لئلا يكون لاحد فى عنقه بيعة اذا قامبالسيف . (661)
همچنين توقيعى از ناحيه مقدسه براى ((اسحاق بن يعقوب )) ، توسط ((محمد بن عثانعمرى ))صادر شد، حضرت در اين توقيع فرمود:
و اما علة ما وقع من الغيبة فان الله - عزوجل -يقول : ((يا ايها الذين آمنوا لا تسئلوا عن اشياء ان تبدلكم تسؤ كم )) . انه لم يكن لاحدمن آبائى - عليهم السلام - الا و قد وضعت فى عنقه بيعة لطاغية زمانه و اين اخرج حيناخرج و لا بيعة لاحد من الطواغيت فى عنقى . (662)
اما اين كه چرا ((غيبت ))واقع شده است ، خداوند -عزوجل - فرمود: ((اى مومنان ! از چيزهايى كه اگر پاسخش را بدانيد، خوشايند شمانيست ، پرسش نكنيد)) . همه پدران من تقيه نمودند و با طاغوتيان زمان بيعت نمودند،ولى من در پس پرده ((غيبت ))قرار گرفته ام تا بيعت طاغوتيان بر گردنم نباشد و درهنگام خروج آزادانه قيام نمايم .
حفظ جان مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) 
خداوند به وسيله غيبت امام دوازدهم (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) جانش را از شردشمنان حفظ نموده است . اگر مساءله غيبت امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) مطرح نبود، ((معتمد))عباسى كه به خون ان حضرتتشنه بود، مانند پدران بزرگوار آن حضرت ، امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) را نيز شهيد مى كرد و زمين از حجت خداوند خالى مىشد.
در اين باره روايات فراوانى از امامان اهل بيت عليهم السلام به ما رسيده است .
امام پنجم عليه السلام فرمود:
ان للقائم غيبة قبل ان يقوم ، قال : قلت : ولم ،قال : يخاف .
براى قائم ما (امام مهدى ((عج ))) قبل از آن كه به پا خيزد غيبتى است . راوى پرسيد:براى چه ؟ حضرت فرمود: چون ترس از كشته شدن او وجود دارد.
((شيخ طوسى ))بعد از بيان رواياتى چند درباره ((فلسفه غيبت )) مى نويسد:
((آن چه از اخبار درباره حكمت و فلسفه غيبت آمده است ؛ مانند امتحان شيعه ، صعوبةالامر عليهم و ((اختيارهم للصبر عليه ))، اينها به عنوان حكمت و فلسفه غيبت نيست، بلكه به عنوان اثر و نتيجه غيبت براى شيعيان است . سبب و فلسفه غيبت همان ترس ازكشته شدن امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) به وسيله دشمنان است.))(663)
4 - ويژگى هاى دوره غيبت صغرى  
همان گونه كه قبلا بيان شد براى امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) بعد از دوره اختفا و رحلت امام عسكرى عليه السلام دونوع غيبت وجود دارد؛ يكى ((غيبت صغرى ))و كوتاه مدت است كه با پايان دوره اختفا آغازشد، و ديگر ((غيبت كبرى ))و درازمدت كه بعد از دوره ((غيبت صغرى ))شروع شده استو هنوز ادامه دارد.
دوره ((غيبت صغرى ))كه از زمان شهادت امام حسن عسكرى عليه السلام ؛ يعنى آغاز امامتامام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) شروع و با درگذشت سفير چهارم آن حضرت؛ يعين ((ابوالحسن على محمد سمرى ))پايان پذيرفت ، ويژگى هايى دارد كه به آناشاره مى گردد:
1 - زمان ((غيبت صغرى ))محدود است و از نظر زمانى نزديك به هفتادسال طول كشيد. به خاطر همين محدوديت و كوتاهى زمان ، از آن به ((غيبت صغرى))تعبير نموده اند، بر خلاف ((غيبت كبرى ))كه زمانش ‍ طولانى است و مدت آن را جزخداوند كسى نمى داند.
2 - در دوره ((غيبت صغرى )) ، امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) به كلى ازديده ها پنهان نبود، بلكه با وكلا و سفيران خاصش در تماس بود، و گاهى سفيران آنحضرت سفيران آن حضرت ملاقات برخى از افراد را با امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) ترتيب مى دادند.(664)
مردم پرسش هاى خود را به وسيله سفيران چهارگونه ، با امام(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) در ميان مى گذاشتند و پاسخ ‌هاى خود را دريافت مىكردند. در اين دوره توقيعاتى از ناحيه مقدسه و با واسطه سفيران چهارگانه براىشيعيان صادر مى شد.(665)
اما در دوره ((غيبت كبرى ))و بعد از درگذشت ((سمرى )) ، اين رابطه قطع شد. اماممهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) چند روزقبل درگذشت ((سمرى )) ، مرگ قريب الوقوع او را به وى خبر مى دهد و آنگاه بيان مىدارد كه ، اين ارتباطهاى 70 ساله ، در دوره ((غيبت كبرى )) وجود نخواهد داشت .
اين توضيح امام (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) در بحث هاى آينده (سفير چهارم ) خواهدآمد.
3 - در دوره ((غيبت صغرى ))امام (عجل الله تعالى فرجه الشريف )، 4وكيل و يا 4 نماينده داشت كه براى تك تك آنان و يكى پس از ديگرى ، حكم وكالت صادرنمود و ديگر نمايندگان حضرت از سوى اين 4 نفر مامويت داشتند. اما بعد از پايان ايندوره ، فرد خاصى به عنوان نائب ويژه آن حضرت وجود ندارد، بلكه به فرموده ائمهعليهم السلام هركس شرايط وكالت را داشته باشد، مى تواندوكيل و نماينده عام آن حضرت باشد. بنابراين ، دوره بعد از ((غيبت صغرى ))را مىتوان به ((دوره رهبرى ، يا وكالت فقيهان ))معرفى نمود.
4 - در دوره ((غيبت صغرى ))ممكن بود برخى از افراد، آن حضرت را ببينند و امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) را بشناسند، ولى در دوره ((غيبت كبرى ))كسى او رانمى بيند و اگر هم ببيند او را نمى شناسد.(666)
اگر هم برخى از خواص ، حضرت را ببينند و بشناسند اجازه ندارند آن را براى ديگرانبازگو نمايند، (667) مگر با اجازه خود حضرت و يا به افراد مورد اطمينان .
5 - اختلافات فرقه اى پس از رحلت امام عسكرى عليه السلام  
حاكمان عباسى كه بنا به ماهيتشان ، به روشهاى ظالمانه روى آورده بودند، روز بهروز محبوبيت خود را در افكار عمومى از دست مى دادند. اما امامان معصوم عليهم السلام باتوجه به كردار شايسته و پيشينه نيكويى كه داشتند روز به روز در نزد امت اسلامىمحبوب تر و مقبول تر مى شدند.
حاكمان عباسى پيوسته از پايگاه اجتماعى محروم ، ولى امامان شيعه عليهم السلامپيوسته به پايگاه اجتماعى بيشترى نايل مى شدند.
اين روند كه براى حكمرانان ستم پيشه عباسى سخت ناگوار و شكننده بود، چاره را درفزونى ستم و جو اختناق ديدند، آنان همواره بر امامان شيعه ستم روا مى داشتند تا جايىكه خانه امام حسن عسكرى عليه السلام در كنترل حكومت عباسيان قرار داشت ، و شيعيان نمىتوانستند آزادانه با آن حضرت در ارتباط باشند. آنان درصدد بودند تا اگر براى امامعسگرى عليه السلام فرزندى متولد شود، او را به شهادت رسانند.
طبيعى است كه اين جو اختناق و سياست عباسيان موجب گردد تا امام يازدهم عليه السلام راهاحتياط، تقيه و رازدارى را بيش از پيش ، به كار برد. آرى در زمان امام عسكرى عليهالسلام احتياط و تقيه به اوج خود رسيد و آن حضرت بيش از ديگر امامان عليهم السلامبه كتمان امور پرداختند كه از جمله آنها، مخفى داشتن ولادت امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) است .
زمينه پيدايش فرقه هاى جديد شيعى بعد از رحلت امام عسكرى عليه السلام
اختفاى ولادت آن حضرت باعث شد تا برخى از شيعيان در آغاز رحلت امام حسن عسكرى عليهالسلام در امر امامت دو امام يازدهم و دوازدهم عليهماالسلام دچار شك و ترديد شوند، (چونطبق عقيده شيعه امام يازدهم بايد پسرى داشته باشد تا او امام دوازدهم گردد،حال اگر امام يازدهم پسر نداشته باشد، در امامتش ترديد مى شود.) به طورى كهنوشته اند: بعد از رحلت امام عسكرى عليه السلام پيروان آن حضرت به 14 يا 15فرقه منشعب شدند، (668) بلكه بنا به نقل برخى از مورخان ، پيروان آن حضرت 20فرقه شدند. (669)
اختفاى ولادت و زندگى امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) از يك سو، و ادعاىامامت ((جعفر))از سوى ديگر موجب شد تا شيعيان در اين عصر پريشان شوند. با وجوداين پريشانى فكرى و عقيدتى ، ديگر مذاهب اسلامى با شدت هرچه تمامتر شيعه اماميه راكوبيدند، ((معتزله )) ، ((اصحاب حديث )) ، ((زيديه )) ، و به ويژه ((عباسيان))در كوبيدن شيعه اماميه از هيچ كارى دريغ نكردند.
در واقع بعد از رحلت امام عسكرى عليه السلام از جهت شك و ترديد و تفرقه در مذهب ،دوره اى براى شيعه يافت شد كه در تاريخ ، بى نظير يا كم نظير بود. به همين جهتمى توان اين عصر را ((عصر آشفتگى و حيرت شيعيان ))نامگذارى كرد.
اما به مجرد آن كه شيعيان آن حضرت از راههاى گوناگون و افراد موثق ، از ولادت مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) مطمئن شدند، تمامى آنان به امامت امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) گرويدند و همه فرقه هايى كه در اين مقطع زمانىپديد آمده بودند، (جزو مذهب اماميه اثناعشرى ) نابود شدند؛ امروزه براى اين فرقه هاهيچ پيروى وجود ندارد و تنها در كتاب ها به عنوان يك رويداد تاريخى از آن يادى بهميان آمده است ، حتى در زمان ((شيخ مفيد))نيز اين فرقه ها وجود خارجى نداشتند. شيخ مفيددر اين باره مى نويسد: در اين سال (373 ه -) و در زمان ما، ديگر هيچ اثرى از اينگروهها باقى نمانده است و همه از بين رفته اند.(670)
مهمترين فرقه هايى كه بعد از شهادت امام عسكرى عليه السلام يافت شد بدين قراراست :
اعتقاد به امامت جعفر، پسر امام هادى عليه السلام  
آنان كه به امامت جعفر پسر امام هادى عليه السلام گرويده بودند به 4 گروه تقسيم مىشوند:
1 - عده اى گفتند: ((جعفر))برادر امام عسكرى عليه السلام ، امام است ، اما نه اين كهبرادرش امام حسن عسكرى عليه السلام وصيت كرده باشد كه بعد از او ((جعفر))امام است، بلكه به اين دليل كه برادرش ، امام عسكرى عليه السلام پسرى نداشت ، پس بهناچار امامت به برادرش ((جعفر)) مى رسد و او امام دوازدهم است .
2 - برخى معتقد بودند: ((جعفر))امام است بهدليل اين كه برادرش امام حسن عسكرى عليه السلام وصيت كرد و او را جانشين خود قرارداد. اين فرقه هم ، مانند فرقه قبلى ((جعفر))را به عنوان امام دوازدهم پذيرفتند.
3 - برخى نيز بر اين باور بودند كه ((جعفر))امام است و او اين امامت را از پدرش بهارث برده است ، نه از برادر، بلكه امامت برادر، امام حسن عسكرى عليه السلامباطل بود، چرا كه امام عسكرى عليه السلام فرزندى نداشت ، و امام بايد فرزندى داشتهباشد تا امر امامت استمرار يابد. آنها مى گويند: از اين كه امام حسن بن على عليه السلامپسرى ندارد، مى فهميم كه بعد از امام هادى عليه السلام امامت به ((حسن ))نرسيده است، بلكه به پسر ديگر امام هادى عليه السلام ، يعنى ((محمد))نيز نرسيده است ، چرا كه((محمد))در زمان حيات پدر درگذشت . بنابراين ، به ناچار بايد پذيرفت كه امامت بعداز امام دهم عليه السلام به ((جعفر))رسيده است و او امام يازدهم شيعيان است .
4 - عده اى ديگر بر اين امر پافشارى كردند كه ، ((جعفر))امامتش را از برادرش((محمد))به ارث برده است . اين گروه بر اين باور بودند كه پسر امام هادى عليهالسلام ، ((ابوجعفر، محمد بن على ))كه در روزگار پدرش ‍ درگذشت ، به وصيت پدرامام بود، و به اسم و رسم ، او را به امام تعيين كرده بود، و چون هنگام مردن((محمد))فرا رسيد بر آن شد كه براى جانشينى خود كسى را پيدا كند تا امر امامت رابه وى بسپارد، ناچار راز امامت را با غلامى خردسال به نام ((نفيس ))كه خدمتگزار اوبود، در ميان گذاشت ، و كتاب ها، دانش ها، جنگ افزار و آنچه را كه امت اسلامى بداننيازمند بود، به وى سپرد و به او وصيت كرد كه هرگاه مرگ پدرش ؛ يعنى امام هادىعليه السلام فرارسيد، همه آنها را به برادرش ((جعفر))بسپارد.
اين گروه امامت امام حسن عسكرى عليه السلام راقبول نداشتند و مى گفتند كه پدرش او را جانشين خود قرار نداده بود، بلكه ((محمد بنعلى ))امام يازدهم بود و بعد از او ((جعفر))امام شد.
اعتقاد به امامت فرزند ديگرى از امام عسكرى عليه السلام  
اين گروه نيز به 4 دسته تقسيم شدند:
1 - برخى بر اين باور بودند كه امام حسن عسكرى عليه السلام پسرى داشت كه او را((على ))ناميد و امر امامت را به او وصيت نمود. بنابراين ((على بن حسن ))امام دوازدهم و((مهدى قائم ))است .
2 - عده اى گفتند: از امام عسكرى عليه السلام 8 ماه بعد از رحلتش پسرى متولد شد كه اوامام دوازدهم است .
3 - گروهى معتقد شدند كه از امام حسن عسكرى عليه السلام پسرى به يادگار مانده استكه به امر خداوند هنوز متولد نشده است ، او در رحم مادر قرار دارد و هيچ مانعى ندارد كهصدها سال در رحم مادر باشد و سپس به امر خداوند متولد گردد.
اعتقاد به استمرار امامت امام حسن عسكرى عليه السلام  
پيروان اين عقيده نيز به 2 گروه منشعب شدند:
1 - گروهى گفتند: حسن بن على عليه السلام زنده است و مهدى ، منتظر و قائم است ؛ چونكه او هيچ فرزندى ندارد، امام غايب و زنده است ، چرا كه زمين نبايد از حجت باشد.
اين گروه معتقد بودند: اگر امام در هنگام مردن فرزندى نداشته باشد، او ((مهدى قائم))است و روا است كه بر زنده بودن او درنگ نمود، و شيعيان او ناچارند چشم به راه وىباشند تا باز گردد؛ زيرا امام بى فرزند و بدون جانشين را مرده نتوان پنداشت و بايدگفت : او غايب شده است .
2 - گروه دوم بر اين باور شدند كه حسن بن على ، امام عسكرى عليه السلام رحلت نمود،سپس زنده شد و زندگى خويش را از سر گرفت ، او مهدى و قائم است ؛ زيرا بنا بهروايتى ، ((قائم ))كسى است كه پس از مرگ برخيزد و قيام كند و فرزندى از او نماندهباشد. اگر او فرزندى داشت به ناچار مرگ او درست است و بازگشتى براى وى نيست ،و امامت از او به فرزندش ‍ منتقل مى شود. حسن بن على عليه السلام درگذشت و در مردن اوگفت و گويى نيست ، و از آنجا كه براى او فرزندى نبود و جانشينى نداشت و كسى رابه جاى خود برنگزيد. او پس از مرگ ، زندگى را از سر گرفت و اكنون از ديده هاپنهان است و سرانجام آشكار خواهد شد و جهان پر ازعدل و داد خواهد نمود.
فرق بين اين گروه با گروه قبلى در اين است كه ، اين گروه مى گفتند: او مرده و سپسزنده شده است و در پس پرده غيبت قرار گرفته است ، در حاليكه گروه قبلى مى گفتند:آن حضرت بدون اين كه رحلت نمايد، از ديده ها پنهان شده است .
اعتقاد به امامت محمد بن على ، برادر امام حسن عسكرى عليه السلام
اين گروه بر اين اعتقادند كه بعد از امام هادى عليه السلام ، پسرش ‍ ((محمد))امام است ؛چرا كه امامت دو برادر؛ يعنى ((جعفر))و ((حسن ))روا نيست (و امامت امام حسن و امام حسينعليهماالسلام استثناء است ).
امامت ((جعفر))روا نيست به اين دليل كه او كردارى ناشايست داشت و در خور شاءن امامتنبود. وى عادل نبود، و اين خود دليل بارزى است كه ((جعفر))نمى تواند امام باشد.
امام امامت ((حسن بن على ))روا نيست چون كه امام بايد فرزندى داشته باشد تا امامت بهاو منتقل شود، در حاليكه او فرزندى نداشت . بنابراين ، امامت اين دو برادر روا نيست ،بلكه امامت به برادر ديگر، ((محمد بن على )) ، مى رسد. او، هم فرزند داشت و همرفتارش پسنديده بود. به ناچار او امام ، مهدى و قائم است . او زنده است و پيشوايى وىرا بايد پذيرفت و گرنه بايستى قائل به بطلاناصل امامت شد و اين درست نيست .
اعتقاد به توقف امامت  
گروهى از شيعيان مى گفتند: بعد از رحلت امام عسكرى عليه السلام امر امامت بر ما مشتبهشده است و ما نمى دانيم كه آيا ((جعفر))امام است و يا فردى ديگر. نمى دانيم امامت ازپشت ((حسن ))است يا از پشت برادران او، بر ما مشتبه شده است ، و تا رفع شك و شبههبر امامت او ايستاده ايم و تاءمل مى كنيم .
اعتقاد به دوره فترت  
اين دسته بر اين باور بودند كه بعد از امام يازدهم ، حسن بن على عليه السلام دورهفترت است ؛ در اين دوره زمين از حجت خالى است . (671)
آنها مى گفتند: خالى بودن زمين از حجت هيچ مانعى ندارد، چنانكه در فاصله زمان حضرتعيسى عليه السلام تا زمان پيامبر صلى الله عليه و آله زمين از وجود پيامبر و يا امامخالى بود و رسول گرامى اكرم صلى الله عليه و آله بعد از فترتى كه روى داد، بهرسالت مبعوث شد.
اين گروه مى گفتند: رحلت امام حسن عسكرى عليه السلام به راستى اتفاق افتاد، در اينهيچ شك و شبهه اى وجود ندارد و مى توان گفت كه پس از او، امامى نيست همان گونه كهمى توان گفت : با رحلت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله پيامبر ديگرى وجودندارد.(672)
در هر صورت همانگونه كه يادآور شديم ، تمامى اين گروهها و فرقه هايى كه بعد ازرحلت امام عسكرى عليه السلام به وجود آمدند، با روشن شدن وجود فرزند براى اماميازدهم عليه السلام همه به امامت امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) گردننهادند، و ديگر از اين گروهها اثرى جز در كتاب هاى پيشينيان نيست .
6 - نواب اربعه (673)  
امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) در دوره ((غيبت صغرى ))4 نفر را به عنواننائبان خاص خود به شيعيان معرفى نمود. اين 4 تن ، از اصحاب باسابقه امامان پيشينو از عالمان بزرگ و پارساى شيعه بودند. ((نواب اربعه ))عبارتند:
1 - ابوعمرو، عثمان بن سعيد عمرى
2 - ابوجعفر، محمد بن عثمان بن سعيد عمرى
3 - ابوالقاسم ، حسين بن روح نوبختى
4 - ابوالحسن ، على بن محمد سمرى
اماميه بيشترين اطلاعات خود را درباره زندگى و فعاليت هاى اين 4 سفير و نائب خاصحضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف )، از كتاب ((الغيبة ))اثر ((شيخ طوسى))نقل مى كنند. او نيز عمدتا به دو اثر قديمى استناد نموده است ؛ يكى كتاب ((فىاخبار ابى عمرو ابى جعفر عمريون ))اثر ((هبة الله بن احمد بن محمد كاتب )) ، معروفبه ((ابن برينه )) ، پسر ((ام كلثوم ))دختر ((محمد بن عثمان سعيد عمرى )) (پسرنوه دخترى سفير دوم )، و ديگر، كتاب ((اخبارالوكلاء الاربعه )) نوشته ((احمد بن نوح)) ؛ اين دو كتاب بر اثر بى توجهى و يا دشمنى ها از بين رفت و ما مستقيما به مطالباين دو كتاب دسترسى نداريم . متاسفانه ((شيخ طوسى ))و ديگران درباره زندگى اين4 سفير عالى مقام ، مطالب كمى نقل كرده اند. (674)
از اين رو، نمى توان درباره زندگينامه اين 4 سفير ويژه امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) به قدر كافى اطلاعاتى به دست آورد. با اين وجودتا اندازه اى كه مدارك و مستندات تاريخى اجازه مى دهد در اين باره مطالبى را در 4 عنوانذيل بيان مى داريم .
الف : نواب اربعه
ب : ملاك نصب نواب اربعه
ج : كيفيت ارتباط نواب اربعه با شيعيان
د: وظايف و مسئوليت هاى نواب اربعه
الف : معرفى اجمالى نواب اربعه  
چهار نايب خاصى كه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) در دوره غيبت صغرىبرگزيده بدين شرح است :
ابوعمرو، عثمان بن سعيد عمرى  
((ابو عمرو، عثمان بن سعيد اسدى عمرى ))اولين نائب خاص و سفير امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) است . و در نزد شيعيان مقامى والا دارد.
او به ((اسدى ))معروف است ، چون از قبيله ((بنى اسد))است .
او را به ((عمرى ))گويند، چون جد مادرش ((عمرى ))بود (675) افزون بر آن ، دراين باره گفته شده است كه امام عسكرى عليه السلام فرمود: به جاى ابو عمرو، او را((عمرى ))بگوييد، به همين جهت او به ((عمرى )) مشهور شد.(676)
به او ((عسكرى ))نيز مى گويند چون كه در ((عسكر))يا ((سامرا)) سكونت داشت .
ديگر اين كه به او ((زيات ))و يا ((سمان ))(::روغن فروش ) مى گويند، به اين جهتكه به منظور استتار در فعاليت هاى سياسى - مذهبى ، روغن فروشى مى كرد و در قالبروغن فروشى ، امولى را كه شيعيان به وى مى دادند تا به امامشان برساند. درظرفهاى روغن مخفى مى كرد و به محضر امام عسكرى عليه السلام مى رساند. (677)
((كشى ))نام او را ((حفص بن عمر عمرى ))ذكر مى كند كه ممكن است نام مستعار وى درديدارهاى پنهانى با ساير وكلا باشد.(678)
((شيخ طوسى ))در كتاب ((رجال ))خود، ((عثمان بن سعيد))را، هم از اصحاب امام هادىعليه السلام بر شمرده است و هم از اصحاب امام عسكرى عليه السلام .
((كشى ))درباره سابقه خدمت ((عثمان بن سعيد))در بيت امامت مى نويسد: ((او از يازدهسالگى به خدمتگزارى نزد امام هادى عليه السلاممشغول بود.))
برخى هم نوشته اند: وى از سن يازده سالگى خدمتگزار ابى جعفر امام جواد عليه السلامبود.(679)
در هر حال آنچه روشن و قطعى است اين است كه ((عثمان بن سعيد عمرى ))از همان دورهجوانى و يا نوجوانى در بيت عصمت و امامت ، افتخار خدمت داشت . او خدمتگزار چند امام بود، ووكيل امام هادى عليه السلام ، نيز در ده سال آخر زندگى امام هادى عليه السلام ، رهبرىسازمان زيرزمينى وكالت را به عهده داشت . (680) او رئيس وكلاى امام عسكرى عليهالسلام بود و تمامى وجوهاتى كه پيروان امام عسكرى عليه السلام توسط وكلا مىفرستادند، به ((عثمان ))تحويل داده مى شد و وى به نوبت آنها را به خدمت امام مىبرد.(681) و سپس وكيل ويژه و نائب خاص امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف )شد.
((شيخ طوسى ))در اين باره مى نويسد: ((احمد بن اسحاق بن سعد قمى ))(682) مىگويد:
((روزى به محضر امام هادى ، ابى الحسن ، على بن محمد عليه السلام رسيدم و عرضكردم : من گاهى غايب و گاهى حاضرم (يعنى گاهى در اينجا هستم و گاهى در نقطهدوردستى هستم ) و نمى توانم مسايل شرعى خود را از شما بپرسم . و وقتى هم كهحاضرم هميشه نمى توانم به حضور شما برسم . سخن چه كسى را بپذيرم و از چهكسى فرمان ببرم ؟
امام فرمود: ((اين ابوعمرو (عثمان بن سعيد عمرى ) فردى موثق و امين است ، او مورد اعتمادو اطمينان من است ، آنچه به شما مى گويد، از جانب من مى گويد و آنچه به شما مىرساند از طرف من مى رساند.))
بعد از آن كه امام هادى عليه السلام رحلت نمود، در يكى از روزها به نزد فرزندش امامحسن عسكرى عليه السلام شرفياب شدم و همانسوال را كه نزد امام هادى عليه السلام بيان داشته بودم ، از امام عسكرى عليه السلامپرسيدم . حضرت همان پاسخ امام هادى عليه السلام را تكرار نمود و فرمود: ((اينابوعمر و (عثمان بن سعيد عمرى ) مورد اعتماد و اطمينان امام پيشين و نيز مورد اطمينان من درزندگى و پس از مرگ من است . آنچه به شما بگويد از جانب من مى گويد و آنچه بهشما برساند از جانب من مى رساند.)) (683)
اين سخن حضرت درباره ((عثمان بن سعيد عمرى ))در ميان شيعيان شايع شد و شيعيان اورا با عظمت يافتند.
((عبدالله بن جعفر))(684) مى گويد:
بعد از رحلت امام عسكرى عليه السلام در يكى از سالها براى زيارت خانه خدا به مكهمشرف شديم و با ((احمد بن اسحاق ))برخورد كرده و ديديم كه ((عثمان بن سعيدعمرى ))همراه با ((احمد بن اسحاق )) است . به ((عثمان بن سعيد عمرى ))رو كرديم وگفتيم : ((احمد بن اسحاق ))در نزد ما بزرگوار و مورد اعتماد است . ايشان درباره مقدم ومنزلت شما از امام هادى و نيز از امام عسكرى عليه السلام چنين و چنان گزارش داده اند. آندو روايت را برايش ذكر كردم .
هنگامى كه ((عثمان بن سعيد عمرى ))اين سخنان امام هادى و امام عسكرى عليه السلام رادرباره خود شنيد براى قدردانى از لطف خدا كه اين چنين مورد عنايت امام قرار گرفته است، به خاك افتاد و خدا را به شكرانه اين نعمت سجده كرد. با مشاهده اين حالت از ((عثمانبن سعيد عمرى )) ، ((احمد بن اسحاق )) و همه آنانى كه در مجلس بودند، با ديدن اينصحنه گريستند.
((عبدالله بن جعفر))مى گويد: سپس از او پرسيدم : اكنون كه تو مورد اعتماد همهشيعيان هستى و دو امام هادى و عسكرى عليهماالسلام از وثاقت و اعتماد تو خبر داده اند، تورا به خدا و اين دو امام سوگند مى دهم ، آيا امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) را با چشم خود ديده اى ؟
در اين هنگام به ناگاه اشك بر چشمانش حلقه زد و گريست ، سپس گفت : بله من آن حضرترا مشاهده كرده ام و ويژگى هايش اين چنين است . اما مادام كه من زنده ام اين خبر را از من بهديگران نقل نكن . (685)
((شيخ طوسى ))مى نويسد: ((عثمان بن سعيد عمرى )) ، به دستور حضرت عسكرىعليه السلام اموالى را كه جمعى از شيعيان ((يمن )) آورده بودند، از آنانتحويل گرفت .
امام عسكرى عليه السلام در برابر اظهارات حاضران مبنى بر اين كه با اين اقدام ، آنانبيشتر ((عثمان بن سعيد عمرى ))را مورد اعتماد مى دانند و احترام وى افزايش يافته است ،فرمود: ((بله ، گواه باشيد كه ((عثمان بن سعيد عمرى))وكيل من است و پسرش ((محمد))نيز وكيل پسرم ((مهدى ))خواهد بود.)) (686)
بنا به روايت ديگرى ، امام عسكرى عليه السلام جانشين خود را به 40 نفر از شيعيانمورد اعتماد؛ نظير ((حسين بن ايوب )) ، ((على بنبلال )) ، ((احمد بن هلال ))و ((عثمان بن سعيد))معرفى كرد. آن حضرت به اين گروه40 نفره فرمود: ديگر قادر به رويت او نيستند. آنگاه دستور داد تا درطول غيبت امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) از((عثمان )) ، نماينده او، اطاعتكنند.(687)
پس از رحلت امام حسن عسكرى عليه السلام ، همين ((عثمان بن سعيد عمرى ))بود كهمراسم تغسيل ، تكفين و تدفين آن حضرت را عهده دار شد؛ اين خود بر مقام والاى ((عثمانبن سعيد))دلالت مى كند. توقيعات امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) نيز توسط او به دست شيعيان مى رسيد.
پس از رحلت امام حسن عسكرى عليه السلام ، همين ((عثمان بن سعيد عمرى ))بود كهمراسم تغسيل ، تكفين و تدفين آن حضرت را عهده دار شد؛ اين خود بر مقام والاى ((عثمانبن سعيد))دلالت مى كند. توقيعات امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) نيز توسط او به دست شيعيان مى رسيد.
پس از رحلت امام عسكرى عليه السلام گروهى از شيعيان ((قم ))و ديگر نقاط ((ايران))اموالى را براى امام يازدهم ، به ((سامرا))آوردند؛ وقتى به ((سامرا))رسيدند،گفتند: امام عسكرى عليه السلام رحلت نموده است . گروهى ((جعفر))را جانشين امامعسكرى عليه السلام معرفى كردند، ((جعفر))از آنان خواست تااموال را به او تحويل دهند، ولى هيئت قمى هاتحويل اموال را مشروط به پاسخ ‌گويى سوالات قرار دادند، و او نتوانست پاسخپرسشها را بدهد تا اموال را دريافت كند. بنابراين ، بدون اين كهاموال را به ((جعفر))تحويل دهند از ((سامرا))برگشتند، در بيرون از شهر پيك سرىامام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) آنان را به حضرت راهنمايى كرد و امام(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) يكايك خصوصيات و نشانه هاىاموال را بيان فرمود و آنان مال ها را تحويل امام مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) دادند. آنگاه امام عليه السلام فرمود: ديگراموال را به ((سامرا))نياوريد، از اين به بعد آنها را بهوكيل و نماينده من (عثمان بن سعيد) در ((بغداد))بدهيد.(688)
((عثمان بن سعيد))بعد از رحلت امام عسكرى عليه السلام از ((سامرا))به((بغداد))رفت و در منطقه ((كرخ ))(محل سكونت شيعيان ) ساكن شد و در آنجا تا پايانزندگى ، امور دفتر نيابت را سرپرستى مى كرد. او به شيوه دوران امامت امام عسكرىعليه السلام نامه ها و اموالى را كه شيعيان براى ((ناحيه مقدسه))ارسال مى داشتند، دريافت مى نمود.(689)
((شيخ طوسى ))در اين باره مى نويسد:
توقيعات صاحب الامر عليه السلام ، توسط او و فرزندش ((محمد))به شيعيان و خواصپدرش مى رسيد. اين توقيعات شامل اوامر و منهيات امام و پاسخمسائل شيعيان بود. دست خط توقيعات عينا مشابه دست خط نامه هاى امام حسن عسكرى عليهالسلام بود. شيعيان بر عدالت هر دو نفر اتفاق نظر دارند.
پس از درگذشت ((عثمان بن سعيد))(690) ، فرزندش ((محمد))او راغسل داد و در قسمت غرب ((مدينة السلام ))در خيابان ميدان در جهت قبله ((مسجدالذرب )) ،دفن نمود. ... و ما آشكارا از هنگام ورود به ((بغداد))درسال (480 ه -) تا (430 ه -) او را زيارت مى كرديم ، سپس ‍ آنجا را ((ابومنصور بنفرج ))بازسازى كرد و قبر به صورت نيكويى درآمد، بر بالاى آن ضريحى در زيرسقفى قرار دارد، همسايگان محل به زيارت او مى آيند و از وى تبرك مى جويند. گويندكه او مردى صالح بوده و نيز مشهور است كه برادر رضاعى امام حسين عليه السلام استو از حقيقت امر خبر ندارند و آن همين طور است تاكنون كهسال (444 ه -) است . (691)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation