از ويژگى هاى خلفاى عباسى و به تبع آنان وزرا و امرا، حرص و اسراف آنان در تهيهانواع و اقسام خوراكى ها، نوشيدنى ها و شيرينى جات ، و چيدن سفره هاى رنگين باظروف طلا و نقره (263) بود.
خرج روزانه مامون ، 6000 دينار بود كه بيشتر اين مبلغ صرف آشپزخانه او مىشد.(264)
((هارون الرشيد))نيز در هر روز 30 نوع طعام بر سر سفره اش چيده مى شد و 000/10درهم خرج غذايش مى شد.(265)
برخى ديگر از آن ها، از شعراى خود مى خواستند تا درباره اين سفره هاى رنگين شعربسرايند.(266)
دكتر ((ابراهيم حسن ))در كتاب (( تاريخ الاسلام ))و دكتر ((شوقى ضعيف ))در((العصر العباسى الثانهى ))نمونه هايى شنيدنى از اين اسراف و شكم بارگى رايادآور مى شود. (267)
دكتر ((زهراوى ))نيز در كتاب ((النفقات و ادارتها فى الدولة العباسية )) مخارجگزاف روزانه غذا و آشپزخانه هر يك از خلفاى عباسى را آورده و اسراف و ولخرجى آنهارا نشان مى دهد.(268)
از مخارج شكم بارگى خلفا و اسراف آنان در طعام كه بگذريم ، مخارج سنگين همسرانخلفا و فرزندان آنها و مبلغ گزاف خريد و نگاهدارى كنيزكان زيبا و لباس هاى فاخرو... و از همه مهمتر ولخرجى ها و رشوه هاى فراوان كه در هنگام رسيدن به خلافت براىبيعت با آنان مى پرداختند، هر كدام رقم هاى سنگين و سرسام آورى راتشكيل مى داد كه فشار آن ، تنها بر دوش توده مردم مسلمان بود. (269) آن هم تودهمردمى كه خرج ماهيانه يك خانواده متوسط آنان در همان دوره ، بيش از 25 درهم نبود، يعنىبه طور متوسط از روزى 1 درهم تجاوز نمى كرد.(270) در حالى كه مخارجمتوكل فقط براى مصارف شخصى اش در سال ، رقمى بالغ بر 500/502/76 درهمبود.(271)
اين فسادها و اسراف ها نه تنها خلفا، كه وزرا و امرا و ديگر كارگزاران وعمال دولت را هم در بر مى گرفت ، چرا كه الناس على دين ملوكهم به گوشههايى از اين فسادها و اختلاس ها (272) اشاره مى شود.
((واثق ))در سال (229 ه) عده اى از منشيان دولت را به زندان انداخت و از آناناموال زيادى را مصادره نمود. از ((احمد بن اسرائيل ))000/80 دينار، از ((سليمان بنوهب ))(منشى ايتاخ ) 000/400 دينار، از ((حسن بن وهب ))000/14 دينار، از ((ابراهيمبن رياح ))و منشى هايش 000/100 دينار، از ((احمد بن خصيب ))و منشى هاى او000/000/1 دينار، از ((نجاح ))000/60 دينار و از ((ابوالوزير)) 000/140 دينارگرفت .(273)
((متوكل ))40 روز پس از خلافت ، بر ((ابوالزيات ))وزير خود (و وزير برادرشواثق ) غضب كرد و او را از وزارت عزل و همه اموال و دارائى هاى او را مصادرهنمود(274) و به جاى او ((ابوالوزير))را به وزارت منصوب كرد، اما چيزى نگذشتكه در همان سال (233 ه) بر او نيز خشم گرفت واموال او و برادرش و منشى اش را مصادره كرد(275) و بالاخره به مبلغ 000/200 ديناربا او مصالحه كرد.(276)
به نقل ((طبرى )) هنگامى كه ((متوكل ))بر ((عمر بن فرج رخجى )) يكى از منشيانبزرگ دولت ، غضب كرد و اموالش را مصادره نمود، از خانه اش 50 بار شتر، فرش هاىگرانبها به همراه اموالى ديگر آوردند.(277) قيمت اينها را تا 000/120 دينار نوشتهاند، از برادر او نيز 000/150 دينار مصادره شد.(278)
دكتر ((شوقى ضيف ))مى گويد: در خانه يكى از منشيان حكومت كه اين اندازه فرش هاىگرانبها باشد، ديگر در خانه وزرا و خلفا چه اندازه از اين فرش ها بود، خدا مىداند.(279)
((متوكل ))در سال (237 ه) بر قاضى القضات خود ((احمد بن ابى دؤ اد))خشم گرفتو تمام املاك و اموال او مصادره نمود و فرزندش ((ابو الوليد))و ساير فرزندان او رابه زندان انداخت ((ابو الوليد)) 000/120 دينار و جواهراتى به ارزش000/20(280) به خليفه داد و تعهد كرد 000/000/16 درهم از فروش املاك خودبپردازد تا آزاد شود.(281)
((متوكل ))پس از بركنارى ((احمد بن ابى دؤ اد))و مصادره اموالش ((يحيى بن اكثم))را به عنوان قاضى القضات منصوب كرد. اما جالب اين او را هم 3سال بعد؛ يعنى در سال (240 ه)از كار بركنار و مبلغ 000/75 دينار، و 4000 جريبزمين در بصره از وى به عنوان غرامت گرفت .(282)
جاى سؤ ال است كه چگونه قاضى القضات در مدت 3سال اين اندازه ثروت اندوخته ؟ شاعر چه نيكو گفته :
اگر ز باغ رعيت ملك خورد سيبى |
بر آورند غلامان او درخت از جاى |
دكتر ((شوقى ضيف ))در كتاب خود، ثروت هاى برخى وزرا، امرا و منشيان خلفاىعباسى و درآمدها، زمين ها، اختلاس ها و رشوه هاى آنان ، به همراه باغ ها،منزل هاى وسيع ، وضعيت خانه ، اثاث ، كنيزان ، خدمه ، محافظين مسلح و خوراك و پوشاكآنان ارائه مى دهد.(283)
او در پايان مى افزايد: اين گونه اموال دولت اختلاس مى شد و به غارت مى رفت ،دزدان و غارتگران كسانى نبودند جز وزرا و منشيان و امرا. آنها در نهايت خوشى وخوشگذرانى بودند، و توده مردم در نهايت فقر و سيه روزى و نااميدى دست و پا مىزدند؛ گويا هيچ حكومتى در كار نيست ، بلكه حكومت خود در نهايت فساد به سر مىبرد.(284)
به گفته او دستگاه خلافت و كارمندان دولت غرق در فساد و رشوه بودند به طورى كهبدون اغراق مى توان ادعا كرد، بيشتر كارمندان دولت به خصوص ماءموران ماليات وخراج ، غرق در اختلاس و رشوه بودند.(285) وزرا هم براى رسيدن به وزارت ، رشوههاى كلان مى دادند تا آنجا كه بعضى ها براى دست يافتن به آن تا پانصد هزار دينارمى پرداختند؛ چون مى دانستند در اسرع وقت آن را جبران مى كنند!(286)
مناسب است در بخش پايانى اشاره اى هم به فقر و سيه روزى توده مردم ؛ يعنىكشاورزان ، كارگران ، فرهنگيان ، خدمتكاران و صاحبان حرف و صنايع كوچك داشتهباشيم ؛ همانانى كه در حقيقت آنچه طبقه مرفه داشت از ((كد يمين ))و ((عرق جبين ))آنهابود و آنچه مرفهين بى درد به يغما مى بردند در واقع چيزى نبود جز دسترنج اينان.(287) گرچه در خلال آنچه آورده شد به وضوح وضعيت توده مردم روشن گشت وديديم كه بسيارى از قيام ها و شورش هاى اين دوره ، به خصوص ((صاحب زنج ))وبعدها ((قرامطه )) ، فرياد و واكنشى در برابر اين همه ظلم و ستم وچپاول طبقه حاكم و فقر و فلاكت توده هاى پا برهنه بود.(288)
((جاحظ))(289) (159-255 ه) كه از مفاخر اين عصر بود طى اشعارى ، بيچارگى وتهيدستى خود را چنين به تصوير مى كشد:
اقسام بدار الخقض راض بحظه |
و ذوالحرص يسرى حيث لااحديد رى ... (290) |
((دانشمند در خانه اى پست زندگى كند و از بهره خود خشنود است ، ليكن آزمند همچنان دروادى حرص پيش مى روى و ((رضاى به قسمت ))را كارى توهين آميز مى شمارد در حالى، بدون رضايت ، زهر در كام آدم است و جامى تلخ تر از صبر زرد در دستش )) . ((بىتابى كردم اما پاسخى نگرفتم و اگر خردمند بودم بهمال اندك قناعت مى كردم . مى پندارم ابلهان قوم ، زندگى بهترى دارند و در خوشى وناخوشى نيرومندترند. حوادث تلخ و شيرين بر آنان مى گذرد، ليكن بى خبر از آنانكار خود را مى كند.))
((از نظر زمانه ، آدم مجرب و كارديده با گوسفند صفتان بى شعور يكسان است . اگرپروردگارم نمى خواست مرا پاى بند شرف و جوياى قله هاى كرامت و افتخار قرار نمىداد.))
((من كه مرگ را بر خفت ترجيح مى دادم ، ناچار شدم براى دريافت عطا و بخشش دربرابر بعضى از آنان گردن كج كنم ، همين كه ديدم آنان برخورد خوب و چهره خندان راوسيله حفظ و نگهدارى دارايى خود مى كند روى گردانم و راهمنزل پيش گرفتم . اينك مجددا هم پيمان درس و انديشه هستم )) .
((جاحظ))كه از بزرگان و ادباى عصر خود بود اين گونه اسير فقر و حرمان مىشود، در حالى كه بى خردان و دولت مردان از همه گونه امكانات رفاهى بهره مند هستندو او ناچار مى شود براى دريافت مقدارى خوراك ، گردن خم كند، اما پس از آن كه در مىيابد با اين كار شرافت و كرامات انسانى خود را از دست مى دهد خوددارى كرده و مجددا بهدامان انديشه و علم پناهنده مى شود.
وقتى او چنين محتاج و فقير باشد تكليف ديگر دانشوران و فرهنگيان روشن است .(291)
يكى ديگر از شاعرانى كه فقر عمومى آن دوره را به تصوير مى كشد و تهيدستى خودرا بيان مى كند ((ابو العيناء))است . او مى گويد:
و لا على باب منزلى حرس ... (292) |
((خدا را سپاس كه نه مرا اسبى است و نه بر در خانه ام نگهبانى ، غلامى نيز ندارم كهاگر او را بخوانم مانند برق به سويم بشتابد، فرزندم غلام من است و همسرم كنيزكمكه مالك و همسر او هستم . لذا از همگان نوميدم و نياز به ديدن چهره هاى عبوس ندارم ، نهخوش رو و نه بد اخم ، مرا بر در خانه خود نمى بيند.))
((حمداوى ))نيز يكى از شاعران فقير اما بلند طبع آن دوره است كه زير بار حكومت نمىرود و از فقر خود چنين پرده بر مى دارد:
و الا فارجل بنى الزانية (293) |
((بزرگان هر يك بر اسبى سوارند، و از آن ميان اين من هستم كه پياده مى روم .پروردگارا! يا مرا نزد مركبى عطا كن يا آن كه زنازادگان را از مركب هاى خويش فرودآر.))
((سعيد بن وهب ))نيز از اديبان آن دوره است و از شدت فقر فريادش به آسمان بلندشده ، چنين مى گويد:
فنحن من نظارة الدنيا...(294) |
((هر كس در دنيا بهره اى از زيبايى و دارايى وكمال دارد، ولى ما از تماشاچيان دنيا هستيم . از دور با حسرت آن را نظاره مى كنيم ،گويى الفاظى بى معنى هستيم . ديگران از نردبان ترقى بالا مى روند، اما روزگارما، در ميان پستان و اراذل سپرى مى گردد.))
اديبان آن روزگار به آنجا مى رسند كه ادعا مى كنند اساسا پرداختن به دانش و فرهنگنتيجه اى جز فقر و حرمان و تهيدستى ندارد. ((عطوى )) مى گويد:
امض الى الحرفة قدما قدما...(295)
|
((اى كسى كه دانش بسيارى فرا گرفته اى ! شتابان به سوى حرفه اى روى آور. ازثروت محروم و فهمى به تو داده شده است . پس سوگند به روزى دهنده و قسمت كننده آن، كه دانش ، دشمن تو خواهد بود.))
او در طى ابياتى حزن آور، وضعيت رقت بار خود را چنين ترسيم مى كند:هجم البرد مسرعا، و يدى صفر و جسمى عار بغير دثار
|
فتسرت منه طيلة التشارين الى تهتكت استارى ...(296) |
((سرما، شتابان هجوم آورد و من دستم تهى و تنم عريان بود. به سختى ماه هاى((تشرين )) (297) خودم را پوشاندم تا آن كه پوشش هايم پاره پاره گشت .پيراهنم را آن قدر با نخ و سوزن وصله كردم تا آن كه آنها را نيز از دست دادم ، و شپشهاى ريز و درشت در كناره هاى پيراهنم به راه افتادند و قطارى از آنها بهدنبال قطار ديگرى و دسته اى پس از دسته اى راه پيش گرفتند. بالاخره ، ماه ((كانون))فرا رسيد و سرماى سخت زمستان چهره ام را سياه كرد و چيزى كه از آن مى ترسيدم بهسرم آمد.))
شاعر همچنان درماندگى و فقر خود را تصوير كرده ، چنين مى گويد:
((اگر به چهره غمبارم آن هنگام كه به بيابان بى آب و علف پناهنده مى شوم نگريستهباشيد من در آنجا تنها هستم و اساسا ارزشى و امتيازى ندارد. زيرا لقمه اى نان نخوردهام و هنگامى كه آدمى غذا نخورد، زحمت بنايى را ندارد و از قضاى حاجت بى نياز خواهدبود.))
درويشى و تهيدستى اين شاعر به جايى رسيده ، كه چيزى نمى يابد تا بدن خود رابپوشاند و از سرما حفظ كند و جز پيراهن هاى پوسيده كه قطارهاى شپش در آنها در جولانهستند پوششى ندارد. ابيات اخير نهايت درماندگى او را نشان مى دهد. او به ويرانهدوردست پناه مى برد و درددل مى كند و به خاطر گرسنگى و نخوردن غذا به قضاى حاجتنيز احتياجى ندارد! و اين زشت ترين نوع بيمارگى و فقر است كه آدمى به آن گرفتارمى شود.(298)
((يعقوب بن يزيد تمار)) ، يكى از اديبان آن دوره است . او در خانه اى متعلق به حكومتزندگى مى كرد و هر 2 ماه مى بايد 70 درهم بپردازد، ليكن بهدليل تنگدستى امكان پرداخت اجاره نداشت ، وىاحوال رقت بار خود را چنين به تصوير مى كشد:
بسر من راى عسرى و اقتدارى ...(299) |
((پروردگار! مرا گشايشى از مصائبى كه بر اثر فقر و بى چيزى در ((سامرا))مىكشم نيست . قبل از مرگ آسايشى ندارم تا دل كم صبرم اندكى آرامش يابد))
((70 درهم - از آنها كه صيرفى در ست و خالص مى داند - بدهى ، مويم را سپيد كردهاست . اجازه گيرندگان قبل از رسيدن موعد آماده اند تا يكايك ، دراهم راوصول كنند. همين كه زمان پرداخت فرا مى رسد، غم و اندوهم زياد شده و اشك هايم مانندباران فرو مى ريزد. هر روز مى ميرم و زنده مى شوم و با پيدايش ماه نو، بدنم پارهپاره مى گردد.))
((مغربيان سياه چرده كه گويى چهره هاى خود را با قبر و زفت پوشانده اند به سراغممى آيند و اگر لحظه اى درنگ كنم در خانه ام را پتك و تيشه مى شكنند و اگر آشكار كردم، كمترين پيامد آن ، كندن در و زندانى شدن است . در صورتى كه همسايه بر من ترحمنكند.))
((پس اگر با وامى كمك كنند آنان پول خود را گرفته مى روند و گرنه فردا برهنهخواهم بود. از حراجى بپرسيد كه پيراهن هايم را در بازار به چند فروخته است (؟).))
((اگر هنگام مرگم بگويند: وصيت كن ، به آنها خواهم گفت : شهادت مى دهم كه خدايمخالق و آفريننده است و احمد صلى اللّه عليه و آله بنده خدا و فرستاده او است و 70 درهم، بدهى اجاره خانه ام مى باشد.))
شاعر، نهايت تهيدستى خود را كه در حقيقت آينه تمام نمايى است از وضعيت آن روزگار،طى ابيات فوق به خوبى نشان مى دهد. در زمانى كه انديشمندان و فرهنگيان جامعه اينچنين در چنگال هيولاى فقر له مى شوند، ثروت هاى جهان اسلام به سوى دربار سرازيراست تا خرج رقاصه ها و آوازه خوانان و دلقكان و مسخرگان و كنيزان زيبا شود و بزمهاى شبانه پر از گناه و نكبت ((عباسيان ))را رونق دهد.(300)
ج : وضعيت فكرى
آنچه كه به لحاظ ((وضعيت فكرى )) (301) در اين دوره در خور توجه وتامل است ، تغيير خط مشى فكرى ((متوكل ))از((اعتزال ))(302) - مذهب رسمى دولت - به مذهب((اهل حديث )) ، و چرخش آشكار سياست سركوبى ((معتزله ))و ((شيعيان )) ، و حمايت از((اهل حديث )) است كه غالب اهل سنت (303) راتشكيل مى داد.
در مورد ((اعتزال ))و زمان پيدايش آن ، اقوال متعددى است (304) ؛ برخى از محققانپيدايش آن را در اواخر قرن اول هجرى و در دوره امويان و جدايى((واصل بن عطا))از استاد خود ((حسن بصرى ))(21-110 ه) مى دانند. (305) بهگفته آنان جايگاه پيدايش و رشد و نمو ((اعتزال )) ، ((عراق ))بوده ومتشكل از 5 اصل است .(306)
تكيه اين مكتب ، بر عقل گرايى مفرط است به طورى كه بعضى آن را از اين نظر شبيهمكتب عقل گرايى اروپا در عصر ((رنسانس ))مى دانند.(307)
اين مذهب تا دوره مامون از مناقشات و دخالت درمسائل سياسى كاملا به دور بود(308) اما در اين دوره ((مامون ))(198-218 ه) عقيدهرسمى دولت قرار گرفت و با حمايت هاى او به اوج شكوفايى خود رسيد. برخى ازمحققان با ارائه شواهد تاريخى بر اين عقيده اند كه هدف اصلى ((مامون ))از اين اقدام ،مبارزه با امامت شيعه و در راءس آن مبارزه با امام رضا عليه السلام و محكوم كردن و شكستآن حضرت بود، تا بدين وسيله بزرگ ترين مانع و خطر را از سر راه خود و ديگرخلفاى عباسى بر دارد.(309)
همچنان كه با اجبار امام به پذيرش مقام ((ولايتعهدى ))از يك طرف ، و ترجمه كتابهاىيونانى در فلسفه و منطق از طرف ديگر، براى تحقق اهداف خود تلاش مى نمود.
او با اجبار امام عليه السلام به پذيرش مقام ((ولايتعهدى ))يكى از اهدافش اين بود كهبه زعم خود، نشان دهد كه امام عليه السلام زاهد نيست و طالب مقامات دنيوى است .(310) او با شروع نهضت ترجمه (311) بناى شكست امام و بستن در خانهاهل بيت عليهم السلام را داشت ، (312) اما با برخوردهاى پيچيده و دقيق امام عليه السلامو برخوردارى حضرت از موهبت عصمت و علم الهى ، تمامى نقشه هاى شوم او نقش بر آبشد تا آنجا كه چاره اى جز كشتن امام عليه السلام نديد.
((اباصلت ))مى گويد: ((مامون ))از شهرهاى مختلف ، ((متكلمان )) را احضار مى كرد،به اين اميد كه شايد يكى از آنان در مباحثه ، امام عليه السلام را شكست دهد تا منزلت اونزد علما پايين بيايد و به وسيله آنان ، نقصان و شكست امام عليه السلام در ميان مردممنتشر و شايع شود، ولى هيچ دشمنى ، از يهود و نصارى و مجوس و صابئيان و براهمه وبى دينان و ماديان ، و نه هيچ دشمنى از فرقه هاى مسلمين با آن حضرت سخن نمى گفت ،مگر آن كه با دليل و برهان محكوم و ساكت مى گشت .
تا آنجا كه ، مى گويد: چون اين نيرنگ ((مامون ))به نتيجه نرسيد، به آن حضرتسوء قصد كرد و با خورانيدن ((سم ))او را كشت .(313)
((مامون ))پس از پذيرش اين مذهب ، مردم را وادار بهقبول مخلوق بودن قرآن كه يكى از نظريات ((معتزله ))است ، نمود.
او در سال (218 ه) نامه اى به حاكم ((بغداد))نوشت و از او خواست كه قضات و محدثينرا در مورد مساءله مخلوق بودن قرآن بيازمايد تا چنانچه مخالف اين نظر هستند آنان را ازسمت خود عزل كند. همچنين دستور داد: از قضات تعهد بگيرد، شهادت كسانى كهقائل به مخلوق بودن قرآن هستند نپذيرد، و هر كسى كه به اين مساءله معتقد نيست مجازاتنمايد. (314) اين كار كه در واقع نوعى تفتيش عقايد بود در تاريخ به عنوان ((محنةالقرآن )) (315) مشهور شده است .
از جمله وصاياى ((مامون ))به وليعهد خود (معتصم ) وادار كردن مردم به پذيرش اينمساءله بود. ((معتصم ))هم با اين كه بهره اى از علم نداشت ، بر هر كدام از علما كهقائل به اين مساءله نبودند بسيار سخت مى گرفت . و هر عالم و قاضى كه بر اين راى((معتزله ))نبود در معرض ضرب تازيانه و شكنجه قرار مى گرفت .(316)
((واثق ))(227 - 232 ه) نيز به پيروى از ((معتصم ))اين موضوع را پذيرفت ، و از((معتزله ))حمايت مى كرد. او تا آنجا به مردم براى پذيرش عقايد آنان سخت گرفتكه باعث رنجش خاطر مردم ((بغداد))شد. (317) وى افراط را به آنجا رساند كه درمبادله اسراى مسلمين با روميان ، ملاك مسلمانى را پذيرش مخلوق بودن قرآن قرار داد، بهطورى كه هر كدام از اسرا كه قائل به اين مساءله نبودند به اعتبار اين كه مسلمانان نيست، مورد مبادله قرار نمى داد.(318)
در هر حال سختگيريهاى ((خلفاى عباسى ))به جايى رسيد كه مخالفان مورد شكنجه وآزار قرار گرفتند و زندانها از آنها پر گرديد. (319) ((احمد بنحنبل ))به جرم مخالفت با اين نظريه ، تازيانه خورد و مدت ها زندانى شد. (320) درزمان حكومت ((واثق )) ، اهل ((بغداد))به خاطر اعتراض به اين مساءله ، به رهبرى((احمد بن نصر خزاعى ))قيام كردند و خواستارعزل واثق شدند. اين قيام به وسيله ((واثق ))شكست خورد و رهبر آن به دست او كشتهشد. (321) ((يوسف بن يحيى بويطى ))نيز كه از شاگردان ((شافعى ))بودمورد شكنجه قرار گرفت و در زندان درگذشت . (322) بدون ترديد اين گونهاقدامات و نظاير آن باعث نفرت هر چه بيشتر مردم نسبت به ((معتزله ))مى شد.(323)
بالاخره با درگذشت ((واثق )) ، ((متوكل ))(232 - 247 ه) روى كار آمد. او با يكچرخش آشكار، سياست حمايت از ((اهل حديث ))و سركوبى ((معتزله ))و ((شيعيان))(324) را در پيش گرفت . (325) و بدين وسيله توانست رضايت توده مردم را كهبه خاطر سخت گيريهاى ((معتزله ))و حمايت هاى بى دريغ خلفا از آنان ، به ستوه آمدهبودند، فراهم آورد. (326) تا آنجا كه مردم در ستايش او به سبب اين كار مبالغه كردهو او را يكى از سه خليفه و احياكننده سنت ، و از بين برنده بدعت ناميدند.(327)
وى علاوه بر آن ، با اين اقدام خود موفق شد، ((علويان ))را كه بيشتر آنان گرايش((معتزلى ))وسيعى داشتند و در واقع عناصر تندرو جامعه راتشكيل مى دادند، شكست عمده اى بدهد.(328)
((متوكل ))با اين چرخش فكرى ، براى رسيدن به اهداف سياسى خود و نابودى هر چهبيشتر ((معتزله ))و ((شيعه )) ، روشهاى خاصى را اتخاذ كرد.
نخست ، تفتيش عقايد مذهبى (المحنة ) عليه راويان عامه كه از سوى ((مامون ))و با حمايت(( معتزله ))اعمال مى شد را ممنوع ساخت و ايشان و هواداران آنان را به پذيرش شعارهاىضد شيعى ترغيب كرد.
دوم ، ((ابن زيات )) ، وزير و همكارانش را ازمشاغل خود بركنار كرد و به جاى او ((جرجرانى ))و ((ابن خاقان ))را، كه گرايشهاىافراطى به اتخاذ سياست هاى ضد شيعى داشتند منصوب كرد.
سوم ، دست به ايجاد ارتش نوينى ، موسوم به ((شاكريه ))زد. بدين منظور افرادىاز مناطق كه در بينش ضد علوى معروف بودند، به ويژه از ((سوريه )) ، ((الجزيره)) ، ((جبل )) ، ((حجاز))و حتى از ((عبنا)) ، كه عليه تفتيش عقايد مذهبى (محنة القرآن )قيام كرده بودند استخدام كرد.(329)
((متوكل ))علاوه بر اين اقدامات دست به يك رشته عمليات بر عليه مخالفان خود از((شيعيان ))و ((علويان ))زد(330) كه برخى از آنها، همچون خراب كردن قبر امامحسين عليه السلام و... قبلا اشاره شد.
از ديگر رويدادهاى قابل ذكر در اين ايام ، شكل گيرى و تدوين برخى ((جوامع روايى))و ((صحاح ))اهل سنت ، همچون ((مصنف ))ابن ابى شيبه ، متوفاى (235 ه)، ((صحيح))بخارى ، متوفاى (256 ه) و ((صحيح ))مسلم ، متوفاى (261 ه) است .(331)